صوت و فیلم

صوت:
8

مهم‌ترین وظیفه حوزه و روحانیت در عصر حاضر

در جمع طلاب و اساتید مدرسه علمیه اهواز
تاریخ: 
سه شنبه, 27 آذر, 1369

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلَوةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّيِبِينَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین لاسِیَّما الإمام المنتظر المهدی الحُجَّة بْن الْحَسَن العسکری عَجَّلَ الله تَعَالَی فَرَجَه وَجَعَلَنَا مِنْ أعوَانِهِ وَاَنْصَارِه

نثار روح پرفتوح امام بزرگوار و شهدای والامقام اسلام صلواتی ختم بفرمایید.

در این مجلس شریف که به عنوان بزرگداشت روز وحدت حوزه و دانشگاه و گرامیداشت خاطرات شهادت استاد حوزه و دانشگاه، مرحوم حجةالاسلام دکتر مفتح برگزار شده از خداوند متعال درخواست می‌کنیم که در راه تحکیم مبانی وحدت بین همه اقشار جامعه به‌خصوص قشر روحانی و دانشگاهی به همه ما توفیق عنایت بفرماید.

به مناسبت اینکه این مجلس در حوزه علمیه تشکیل شده مناسب‌تر است که با توجه به نیازهایی که وجود دارد و قابل پیش‌بینی است، مقداری درباره وظایفی که ما روحانیون در این زمان داریم، صحبت کنیم. سخنان برادر عزیزمان که از اساتید محترم دانشگاه هستند را شنیدید که برای استفاده از روحانیون در دانشگاه‌ها اظهار آمادگی فرمودند. نظیر این سخن را بارها از اساتید دیگر و دانشجویان دانشگاه‌ها شنیده‌ایم ولی پاسخ درخوری نداشته‌ایم که بدهیم! این حکایت از این دارد که شرایط ما به‌گونه‌ای نیست که حتی پاسخگوی نیازهای داخلی کشور خودمان باشد. در این باره نمی‌خواهم کسی را ملامت کنم که اگر می‌بایست کسی را ملامت کرد اول خودم هستم. شرایط به‌گونه‌ای پیش آمده که چنین کمبودی در مقام مقایسه با نیازها وجود دارد. برای اینکه این کمبودها مقداری قابل توجیه باشد توضیح کوتاهی عرض می‌کنم و می‌گذرم.

ریشه‌یابی علل کمبودهای موجود در حوزه

پیش از پیروزی انقلاب، حوزه‌ای که ما داشتیم، تحت فشارهای شدید دستگاه، تنها می‌توانست نیازهای آن زمان را تا حدّی پاسخگو باشد؛ یعنی کارهایی که در آن زمان از دست روحانی ساخته بود آن‌قدر محدود بود که حوزه با محدودیت امکاناتی که داشت کم‌یابیش می‌توانست همان کارها را انجام بدهد؛ یعنی یک امام جماعتی در مسجدی نمازی بخواند، چندتا مسئله بگوید، واعظی چندتا حدیثی بخواند، ذاکری ذکر مصیبتی بکند، مرثیه‌ای بخواند و توسلی پیدا کند. از این حدود تجاوز نمی‌کرد. گه‌گاهی، گوشه و کناری، نویسنده‌ای مقاله‌ای می‌نوشت یا کتابی ترجمه می‌کرد، آن هم در آن شرایط سخت، اگر اجازه چاپ کردن آن را می‌دادند و اگر بعد تحت تعقیب قرار نمی‌گرفت. به‌هرحال شرایط همین را اقتضا می‌کرد.

این شرایط تا زمان پیروزی انقلاب ادامه داشت. پیش‌بینی می‌شد که با برقراری نظام اسلامی امکاناتی برای توسعه فعالیت‌های روحانیت فراهم شود؛ ولی این پیش‌بینی هم درست از آب درنیامد؛ زیرا دشمنان آن‌قدر بر روحانیت فشارهای مضاعف وارد کردند که حوزه‌های علمیه، همان سرمایه‌های نقدشان را هم برای حفظ نظام در طبق اخلاص نهادند و به این نظام تقدیم کردند؛ یعنی نه‌تنها بر سرمایه حوزه‌ها افزوده نشد بلکه سرمایه‌های علمی و مغزهای متفکری که سی، چهل سال تحت تربیت اساتیدی همچون حضرت امام، مرحوم استاد علامه طباطبایی و دیگران، پرورش یافته بودند آن‌ها هم جان خودشان را برای حفظ این نظام اسلامی در طبق اخلاص نهادند و بال کشیدند و به عالم ملکوت پیوستند. این است که ما الآن دستمان از نیروهای کیفی‌ که بتوانند نیازهای داخلی را هم تأمین کنند خالی است.

محصلان جدید فراوانی به حوزه‌ها رو آورده‌اند ولی تا این‌ها به حدّ مطهری‌ها و بهشتی‌ها برسند، به فرض اینکه اساتیدی همچون امام و علامه طباطبایی وجود داشته باشد، سی سال وقت می‌خواهد که متأسفانه آن اساتید هم دیگر وجود ندارند. این را عرض کردم برای اینکه برادران عزیز دانشگاهی اگر می‌بینند کمبودهایی در این زمینه‌ها هست خیلی توقع‌شان زیاد نباشد، واقع‌بین و واقع‌نگر باشند؛ شرایط این است.

مقصر دانستن دیگران و عدم مسئولیت‌پذیری؛ سدی در برابر تغییر و پیشرفت

ولی اگر توجه به این شرایط، توجیه‌کننده کمبود فعلی ما باشد، توجیه‌کننده قصور یا تقصیر آینده ما نخواهد بود. امروز ما اگر به قدر کافی افرادی برای تبلیغ اسلام و برای تبیین معارف اسلامی در دانشگاه‌ها و در جاهای دیگر نداریم و به خاطر این شرایطی که اشاره کردم معذور باشیم اما با توجه به این کمبودها اگر درصدد جبران برنیاییم بعداً معذور نخواهیم بود.

کسانی که در این زمینه مسئولیت دارند فراوان هستند. فعلاً ما نمی‌خواهیم کسی را محاکمه کنیم یا رساله عملیه برای او بنویسیم. فعلاً درباره خودمان صحبت می‌کنیم. این اصل که یک اصل اسلامی، اصل اخلاقی و اصل سازنده بزرگی است را همیشه به خاطر داشته باشید؛ اگر کسانی در مقام مواجه شدن با مشکلات و کمبودها ابتدا درصدد انتقاد از خودشان برآمدند ممکن است کارشان پیشرفت کند و به جایی برسند اما اگر درصدد برآمدند که گناه را به گردن دیگران بیندازند این‌ها هیچ وقت تکان نمی‌خورند و همیشه همان‌جا خواهند بود.

اگر آن روزی که نهضت روحانیت شروع شد، مردم ما گناه را به گردن دیگران می‌انداختند که چه کسی است که این وضع را پیش آورده است؟! دربار ستمشاهی؛ به ما چه؟! تقصیر اوست. چرا دانشگاه‌های ما چنین است؟! دست استعمار در کار است؛ به ما چه؟! تقصیر استعمارگر است. فلان جا چرا ظلم و ستم می‌کنند؟! این‌ها عوامل و مزدوران بیگانگان هستند، تقصیر ما نیست. اگر این‌چنین فکر می‌کردیم هیچ وقت حرکتی انجام نمی‌گرفت؛ باید بنشینیم تا دربار، خودش اصلاح شود؛ باید بنشینیم تا هیئت دولت و کارگزاران کشور اصلاح شوند؛ باید بنشینیم تا دست مزدوران اجانب از کشور کوتاه شود؛ و بالاخره باید بنشینیم تا استعمار دست از این کشور بردارد؛ روشن است که هیچ وقت چنین چیزی اتفاق نمی‌افتد؛ اما وقتی هرکسی نسبت به خودش احساس مسئولیت کرد، همه مردم به فکر این افتادند که خودشان حرکتی کنند، البته رهبری امام جای خود را داشت، او بود که به ما یاد داد و آموخت که باید احساس مسئولیت کنید ولی اگر در پاسخ او می‌گفتیم، آن‌چنان‌که بعضی گفتند که این کارها به ما مربوط نیست، گناهش به گردن دیگران است، این نهضت هیچ وقت انجام نمی‌گرفت و این انقلاب به پیروزی نمی‌رسید.

محاسبه نفس؛ کلید پیشرفت و حل مشکلات

اصل اسلامی می‌گوید ابتدا از خودت شروع کن! اگر مشکلی هست ابتدا بیندیش که آیا تو نیز در حدوث یا بقاء وجود این مشکل سهمی داری یا نه؟! آیا مسئولیتی متوجه من نیز هست یا فقط دیگران مسئولند؟! اصل اسلامی می‌گوید اول خودت را محاسبه کن! حَاسِبُوا أَنْفُسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا؛[1] ابتدا پاسخی برای سؤالی که از خودتان می‌شود آماده کنید. مطمئناً روز سؤالی خواهد بود و از همه سؤال خواهد شد. ابتدا من باید فکر کنم آیا من برای مسئولیتی که داشتم جوابی دارم یا من هم به یک نحوی کوتاهی کرده‌ام؟!

امام بزرگوار سعی کرد این روحیه را در ما به وجود بیاورد و موفقیت‌های زیادی هم پیدا کرد ولی این باید ادامه پیدا کند، اگر این روحیه در ما پیدا شود، کلید پیشرفت و حل مشکلات است، اما اگر عادت کنیم که هر وقت هر مشکلی مطرح می‌شود بگوییم این تقصیر فلانی است، این مشکل باید به دست فلانی حل شود، این مسئولش فلان گروه یا فلان ارگان است، به ما مربوط نیست و از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنیم، به جایی نمی‌رسیم.

اهمیت وظیفه‌شناسی و مسئولیت‌پذیری

از این جهت، من به برادران عزیز روحانی خودم توصیه می‌کنم که عزیزان! شما انتقاد را از خودتان شروع کنید! ببینید چه مسئولیتی متوجه شماست و خودتان را برای انجام آن مسئولیت آماده کنید! مبادا روزی از من و شما سؤال کنند که چرا فلان امری را فهمیدید و دانستید و قدمی برای اصلاحش برنداشتید؟! و جوابی نداشته باشیم؛ دانستید برای رفع نیازهای فرهنگی کشور باید معلومات خاصی کسب کنید اما به این مطلب اکتفا کردید که صرفیین چنین کردند، ما هم چنین می‌کنیم؛ به شما گفتند موج انحراف و شک در جوانان نفوذ کرده و آینده عقاید و افکار اسلامی را تهدید می‌کند؛ شما گفتید بزرگان ما چند دوره خارج می‌رفتند و یک دوره درس یک استادی که تمام می‌شد باز یک دوره دیگر هم می‌رفتند تا ببیند در دوره جدید استاد مطلب تازه‌ای دارد یا نه؟ ما هم چنین می‌کنیم، به ما چه که دانشگاه به چه چیزی احتیاج دارد! اگر احتیاج دارد خودش برود رفع کند! اگر این روحیه در ما باشد آیا فکر می‌کنید روز قیامت برای خدا جوابی داریم؟! آیا خدا هم در قرآن فرموده که آن‌چنان که صرفیین کردند شما هم چنان کنید یا این یک اصل من‌درآوردی است و این برای جواب خدا کفایت نمی‌کند؟!

آگاهی از شرایط محیط، شرط لازم برای تشخیص وظیفه

ما برای اینکه وظیفه خودمان را بشناسیم باید از محیط خودمان و از نیازهای جامعه‌مان آگاه باشیم. صِرف درس خواندن برای ما در این شرایط موضوعیت ندارد. امروز روزی نیست که فقط برای ثواب پای فلان درس بنشینیم. قبل از اینکه نوبت به چنین استحباب‌هایی برسد صدها واجب متعارض، گردن من و شما را گرفته است. باید بنشینیم و ببینیم که در بین این واجبات کدام اهمّ است و آن را انتخاب کنیم. صحبتِ درس خواندن برای ثواب و استحباب نیست. اگر ما روزی 24 ساعت، تمام ساعات را برای انجام وظایف واجبمان صرف کنیم واجباتمان تمام نمی‌شود چه رسد به این که نوبت به مستحبات برسد! آن‌وقت بگوییم مرحوم آقا چنین فرمودند، رفتارشان چنین بود، ما هم چنین می‌کنیم؟!

پاسخگویی به سیل شبهات، نیاز جامعه امروز

ایشان در شرایط دیگری زندگی می‌کردند. در آن زمان این‌همه امواج انحراف و کفر و زندقه به کشورهای اسلامی راه پیدا نکرده بود. امروز کتاب‌های دانشگاهی جمهوری اسلامی ایران پر از مطالب کفرآمیز است و فرزندان ما و برادران و خواهران ما همین‌ها را یاد می‌گیرند و این‌گونه خیال  می‌کنند که اگر این مطلب غلطی بود، در نظام اسلامی آن را تصحیح می‌کردند. امروز اساس تفکر علوم انسانی در تمام رشته‌ها بر ماده‌گرایی و اصالت ماتریالیسم است. در تمام علوم انسانی‌ای که امروز در دانشگاه‌ها تدریس می‌شود اصل موضوع بر این فرض است که ما داریم بر روی ماده قابل تجربه فکر می‌کنیم و به ماوراء کاری نداریم. این نهایت کارشان است؛ ولی لابه‌لایش این است که ماورائی نیست! چه بگویم؟! به چه کسی بگویم؟! که کسانی هستند به نام شخصیت‌های معتبر در نظام اسلامی، مسائلی را مطرح می‌کنند که ریشه تمام عقائد دینی را می‌زند و جایی برای اثبات کوچک‌ترین و اصلی‌ترین عقاید دینی باقی نمی‌گذارد! این مسائل را در سخنرانی‌ها، در رده‌های درس دانشگاه و در مقالات می‌نویسند و به دست همه می‌دهند. دیگران هم می‌خوانند و توجهی هم ندارند که چه می‌شود. با خودشان می‌گویند اگر این شخص، معتبر نبود نمی‌گذاشتند در رادیو سخنرانی کند و مقالاتش را در مجله‌ای که از بودجه دولت اسلامی و از بیت‌المال مسلمین اداره می‌شود چاپ نمی‌کردند!

دفع شبهات و جلوگیری از انحرافات اعتقادی، وظیفه مهم حوزه‌های علمیه

امروز تفکر حاکم بر دانشگاه‌های ما که گاهی به صراحت گفته می‌شود و گاهی به صورت تلویحی مطرح می‌شود این است که ماوراء ماده و پدیده‌های مادی چیزی قابل اثبات نیست و آنچه خارج از حوزه تجربه باشد علمی نیست. این سخن دو معنا دارد اما نتیجه‌ای که از آن گرفته می‌شود همان نتیجه منفی و غلطش است. آن‌ها اول آمدند اسم علم و سایِنس را روی چیزهایی که قابل تجربه باشد گذاشتند و گفتند حوزه ساینس، مسائلی است که قابل تحقیق و بررسی تجربی باشد. علم این است. آنچه قابل تجربه نباشد مربوط به حوزه متافیزیک است و حوزه متافیزیک از ساینس خارج است. آن‌ها فلسفه است. فلسفه یعنی چه؟ یعنی بافتنی! هرکسی هرچه دلش خواست می‌بافد! دلیلی نمی‌تواند آن را اثبات یا نفی کند. مباحثی است که به اصطلاح کانت، دیالیکتیکی و جدلی الطرفین است؛ هم می‌شود برای این طرفش دلیل آورد و هم برای آن طرفش؛ هم می‌شود دلیل آورد که خدا هست، هم می‌شود دلیل آورد که خدا نیست. کانت می‌گوید. هم می‌شود دلیل آورد بر اینکه روح جاودانی وجود دارد، هم می‌شود دلیل آورد که وجود ندارد. هیچ کدامش برهان نیست، هردوی این‌ها دیالکتیک است، دیالوگ است، جدل است، نتیجه یقینی ندارد؛ و به دنبال این حرف او فیلسوفان تجربه‌گرا و پوزیتویست و پوزیتویست‌های منطقی و فیلسوف‌های تحلیل زبانی جدید که زادگاه و محل رشد و نموشان جزیره انگلستان است این افکار را به همه رشته‌های علوم توسعه داده‌اند و امروز در کشور جمهوری اسلامی ما، در بین ده‌ها مکتب فلسفی که در عالم هست و بسیاری از آن‌ها الهی و قائل به وجود خدا و اصول ماوراء طبیعی هستند، تنها کتاب‌هایی که از یک مکتب سر می‌زند و نوشته می‌شود، با پول‌های گزاف و هزینه‌های سنگین از بیت‌المال مسلمین ترجمه می‌شود و به دست جوانان ما داده می‌شود که نتیجه‌ای جز تضعیف عقائد دینی‌شان ندارد! امروز بزرگترین مترجم و معتبرترین مترجم کشور ما در اختیار دستگاهی است که با پول بیت‌المال ما کتاب‌های یک فیلسوف مشخص و مکتب او را ترجمه می‌کند تا اینکه همان مکتب رواج پیدا کند! چرا؟! نمی‌دانم، نمی‌دانم.

لزوم کسب آمادگی برای مبارزه با توطئه‌های فرهنگی

چرا شاگردان استاد شهید مطهری همه باید به انگلستان فرستاده شوند، همه فلسفه علم بخوانند و همه پیرو پوپر باشند؟! چرا؟! نمی‌دانم؛ اما دست‌پرورده‌های استاد مطهری را با تبلیغاتی که روی آن‌ها انجام می‌شود به انگلیس می‌فرستند، بعد از چندی شست‌وشوی مغزی داده می‌شوند و صد و هشتاد درجه چرخش می‌کنند، بعد هم با آن پرستیژ سابقشان که شاگرد استاد مطهری بوده‌اند برمی‌گردند و با تبختری می‌گویند ما امروز فهمیدیم که آنچه مطهری می‌گفت اشتباه بود! شما فکر می‌کنید این یک مسئله خیلی ساده و اتفاقی است؟! فکر می‌کنم چنین قضاوتی یک مقداری ساده‌انگاری باشد.

به‌هرحال این یک واقعیتی است. حالا فرض کنید اتفاقی. ان‌شاءالله که نقشه‌ای در کار نیست و ارتباطی با جایی نیست و اتفاقاً چنین چیزی شده است؛ اما برای من و شما که پرچم مرزداری از عقاید اسلامی را به دوش می‌کشیم و گوشت و پوستمان با پول امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف پرورش پیدا کرده و خود را مدافع اصول اسلام معرفی می‌کنیم وظیفه ایجاد می‌کند. دیگر به ما اجازه نمی‌دهد که برای ثواب، در درس فقه و اصول و تقریرات حضرت فلان شخص و فلان استاد گذشته شرکت کنیم و یک دوره که خواندیم، یک دوره دیگر هم احتیاطاً برویم شاید چیزی از قلم افتاده باشد؛ بلکه ما را موظف می‌کند که خودمان را برای رویارویی با چنین توطئه‌های فرهنگی عمیق و ریشه‌برانداز آماده کنیم.

سلاح علم و استدلال لازمه پاسخگویی به شبهات فرهنگی

این‌ها دیگر جنگ با عراق نیست که با توپ و تفنگ با آن مواجه شویم؛ جنگ فرهنگی است. آن هم نه‌تنها جنگی که از فلان دانشگاه اروپایی و آمریکایی هدایت شود. اگر از آنجا هم هدایت می‌شود اما به دست خودمانی‌ها در درون کشورمان انجام می‌گیرد. اینکه آیا آگاه هستند یا نه؟! خدا می‌داند؛ ولی به‌هرحال من و شما مکلَّف هستیم برای دفاع از عقائد و ارزش‌های اسلامی مجهز به سلاحی علمی‌ بشویم که بتوانیم منطقاً با این‌ها برخورد کنیم. این کار با شعار تنها به سرانجام نمی‌رسد. بنده اینجا شعار می‌دهم، شما هم فردا ممکن است بگویید مرگ بر فلان؛ اما آن دانشجویی که فکرش به واسطه این شبهات منحرف شده با شعار من و شما دوباره مؤمن نمی‌شود. آن ایمان دیگر پرید. با شعار حل نمی‌شود.

بنده گاهی احساساتی می‌شوم و می‌گویم پس خون‌های شهیدان ما چه شد؟! شما خیال می‌کنید آن کسی که مبتلا به شک و شبهه در دینش شده با این شعار من و هیجان احساسات و عواطف ما می‌آید می‌گوید من به خاطر شما دست از شکّم برداشتم؟! این‌گونه نیست؛ سیل شک آمد و ایمان برد! آن‌ها نقشه خودشان را خوب طراحی و اجرا کرده‌اند و می‌کنند. چشمِ بازی می‌خواهد که ببیند. دل آگاهی می‌خواهد که خطرها را درک کند و برای آن چاره‌اندیشی کند.

خودمان شروع کنیم؛ به امید دیگران نباشیم!

به‌هرحال یکی از وظایف ما طلبه‌ها این است که به خطرهایی که ایمان مردم خودمان را تهدید می‌کند توجه کنیم و خودمان را برای پاسخگویی به این شبهات شیطانی که هر روز با زرق‌وبرق بیشتری در صحنه فرهنگ ما، در رسانه‌های گروهی ما، در روزنامه‌ها و مجلات ما ظاهر می‌شود، آماده کنیم. خیلی راحت هم می‌توانیم بگوییم جواب این‌ها به عهده فلان شخص! این همان اشتباهی است که اول اشاره کردم. اگر می‌خواهی مشکل حل شود باید خودت آستین را بالا بزنی. منتظر دیگری نشستن کار تو را حل نمی‌کند و شبیه داستان آن بلدرچین است.

در کتاب‌های درسی قدیم یک داستان آموزنده‌ای بود. یادتان هست؟ دوتا بلدرچین در یک مزرعه‌ای زندگی می‌کردند. این‌ها روزها می‌رفتند دانه جمع می‌کردند و جوجه‌هایشان در مزرعه بودند. یک روز وقتی پدر و مادر برگشتند جوجه‌ها گفتند امروز کشاورز آمده بود و می‌گفت فردا می‌خواهیم این حاصل‌ها را درو کنیم، به همسایه‌ها بگویید آماده باشند به ما کمک کنند. پدر و مادر به بچه‌ها گفتند خیالتان راحت باشد! فردا کسی اینجا را درو نمی‌کند، لانه شما سر جایش محفوظ است. پرسیدند چرا؟ گفتند چون امیدش به همسایه است.

پیش‌بینی پدر و مادر درست درآمد و فردا کسی نیامد درو کند. روز بعد بچه‌ها به پدر و مادر خبر دادند که امروز کشاورز گفته که این همسایه‌ها که به کمک نیامدند، سراغ خویش و قوم‌ها برویم، پسرعموها و پسردایی‌ها را خبر کنید بیایند فردا با هم برویم درو کنیم. باز به بچه‌هایشان گفتند خیالتان راحت باشد! فردا هم کسی نمی‌آید، لانه شما سر جایش محفوظ است. فردا هم نشستند تا پسرعموها و پسردایی‌ها بیایند و کسی نیامد.

شب سوم جوجه‌ها به پدر و مادر گفتند که امروز کشاورز گفت که داس‌ها را تیز کنید، فردا خودمان برای درو می‌رویم و منتظر کسی نمی‌نشینیم. این پرنده‌ها گفتند دیگر اینجا جای ما نیست چون این‌ها بناست خودشان بیایند و منتظر کسی نیستند.

اگر من و شما منتظر همسایه و خویش و قوم بنشینیم تا کار درست شود، تا استادهای دانشگاه و حوزه بیایند کارها را اصلاح کنند، همیشه همین‌جا هستیم. باید خودمان آستین را بالا بزنیم. اگر خودمان دست‌به‌کار شدیم ممکن است دیگران هم به ما کمکی کنند اما اگر بنشینیم تا آن‌ها کاری کنند هیچ وقت به جایی نمی‌رسیم.

فرصت‌های فراروی حوزه‌های علمیه

هرکدام از شما عزیزان چندین سال از این انقلاب را در بحرانی‌ترین شرایط مشاهده کرده‌اید و تجربه‌های بسیار ارزنده‌ای از این بخش از تاریخ کشور ما در اختیار شماست. امروز هیچ ملتی در دنیا به اندازه شما سیاست سرش نمی‌شود. بیسوادهای ما بهتر از دانشگاهی‌های آمریکا سیاست می‌فهمند. شما در تجربه سیاسی بزرگ شده‌اید، عمرتان را در بحرانی‌ترین منطقه جهان گذرانده‌اید و شبانه‌روز با مسائل منطقه در تماس بوده‌اید. شما احتیاج ندارید به اینکه یک کسی بنشیند و برای شما بگوید که آقا! ببینید در اطرافتان چه نیازهایی وجود دارد! کافی است یک نگاهی بکنید و ببینید. این دانشگاه شماست، این هم استاد دانشگاه که برای شما شرح داد. اگر ندیدید اقلاً بشنوید. می‌گویند آقایان روحانیون! به دانشگاه تشریف بیاورید! قدم شما برای ما محترم! ما از علوم شما، از معارف شما، از اخلاق شما و از تربیت شما استفاده کنیم. منعی برای این کار وجود ندارد. حالا زمان شاه نیست که اگر در دانشگاه می‌رفتید کسی شما را راه نمی‌داد یا با توهین شما را بیرون می‌کردند. حالا با احترام و عزت از شما دعوت می‌کنند.

امروز نظام ما با همه کمبودهایی که در آن هست و هنوز بافت نامطلوب در بسیاری از وزارتخانه‌ها وجود دارد ولی بالاخره پذیرفته که به تحصیل‌کرده‌های حوزه علمیه دینی مدرکی معادل لیسانس و فوق‌لیسانس بدهد و آن‌ها را رسماً در دانشگاه‌ها به عنوان استاد استخدام کند. شما این فرصت را غنیمت بشمارید اما به شرط این‌که خودتان را برای پذیرش این مسئولیت آماده کرده باشید.

حوزه و لزوم کسب آمادگی برای پاسخگویی به نیازهای نسل جدید

با خواندن این درس‌های معمولی‌ای که ما داریم، نمی‌توانیم نیازهای جوانان عزیز دانشگاهی را پاسخ بدهیم؛ با اصالة البرائة و استصحاب قهقری و شبهه عبائیه و امثال این‌ها نمی‌شود شبهات اعتقادی را جواب داد؛ این‌ها یک سلسله علومی است در حدّ خود بسیار ارزشمند و حتماً می‌بایست دنبال شود و تحقیق شود و تحقیقات بر آن‌ها افزوده شود ولی این‌ها جای مسائل اعتقادی را نمی‌گیرد. در کنار تربیت فقها باید کسانی تربیت شوند که مسائل اعتقادی را پاسخگو باشند، مسائل عقلی را باید خوب بیاموزند، فلسفه اسلامی را باید خوب بلد باشند.

پشت پرده فرضیه تکامل معرفت دینی

امروز دیگر روزی نیست که کسانی کوتاه‌نظر، "ف" فلسفه را هم کفر بدانند. امام این مرزهای غلط را شکست. فرمود آن کسانی که مخالف فلسفه هستند فلسفه نمی‌فهمند. همان روزهای اول انقلاب فرمود. ما امروز باید با زبان خود خصم سخن بگوییم تا حرف ما را بفهمد. اگر او شبهه فلسفی پوزیتویستی دارد ما باید با زبان فلسفی با او سخن بگوییم. او با خواندن آیه قرآن و حدیث قانع نمی‌شود. او می‌گوید برداشتی هم که شما از قرآن و حدیث دارید این باید تکامل پیدا کند! معرفت دینی شما هنوز تکامل نیافته است! او می‌گوید شما تا همه علوم را نیاموزید حق اجتهاد در فقه را ندارید برای اینکه همه علوم به هم پیوسته هستند، شما وقتی حق استفاده از آیات و روایات را دارید که به تمام علوم دیگر احاطه داشته باشید. می‌دانید معنای این سخن چیست؟! یعنی امام هم بی‌جا فتوا می‌داد؛ چون او هم احاطه بر علوم تجربی نداشت! پس فتواهایی هم که می‌داد بیخود بود! او هم اسلام را نفهمیده بود! فرضیه تکامل معرفت دینی یعنی این. فرضیه پیوستگی همه علوم و قابل تفکیک نبودن یعنی این.

ضرورت روش‌شناسی علمی جهت پاسخگویی به شبهات

یک مقدار چشمتان را باز کنید! شما این مطلب را باید پاسخ بگویید! اگر بگویید آیه قرآن فرموده، می‌گویند عجب! باز که آیه قرآن خواندی! تو که آیه قرآن را نمی‌فهمی چون علوم تجربی نخواندی! می‌گویی امام صادق این‌گونه فرمود، می‌گوید تو معنای کلام امام صادق را از کجا فهمیدی؟! تو باید همه علوم را بخوانی تا معنی این را بفهمی چون علوم به هم پیوسته است. این یک شبهه.

در جلسه صبح به یکی از شبهات دیگری که همین‌ها القا می‌کنند اشاره کردم. استادی که در دانشکده الهیات دانشگاه تهران آمده کلام درس بگوید و اعتقادات دانشجوها را محکم کند صاف و صریح می‌گوید ما هیچ دلیلی نداریم بر اینکه قرآن راست است! گیرم کلام خدا باشد اما از کجا معلوم که راست باشد؟! دروغ مصلحت‌آمیز هم خوب است، چه کسی گفته هر دروغی بد است؟! بعد استدلال منطقی می‌کند؛ می‌گوید این قضیه که دروغ، بد است و نباید دروغ گفت این یک قضیه ارزشی است. قضیه ارزشی برهان برنمی‌دارد و اعتباری است؛ بنابراین شما نمی‌توانید دلیل بیاورید بر اینکه خدا راست می‌گوید! این مطلب را سر کلاس دانشکده الهیات، آن وقتی که از صفات خدا بحث می‌کند و می‌خواهد دانشجو را مسلمان بار بیاورد، مطرح می‌کند! دانشجو بیرون می‌آید و گریه می‌کند و می‌گوید سرمایه ایمانم از بین رفت! او می‌گوید ما وظیفه‌مان این است که چیزی که می‌فهمیم بگوییم، خب دیگران یاد نگیرند. ما باید علم را پیش ببریم، فلسفه علم این را می‌گوید، ایمانتان رفت که برود! -البته این لفظ را نگفته، لازمه حرفش این است- چه ایمانی وقتی چیزی اصلاً راه اثبات ندارد؟! می‌گوید برای اثبات وجود خدا هم دلیل علمی نمی‌شود آورد. اگر یک کسی ایمان قلبی دارد و دلش می‌پذیرد خب برای خودش اما نمی‌شود اثبات کرد چون مسئله علمی نیست، قابل تجربه نیست، ابطال‌پذیر نیست. نمی‌شود بگوییم ببینیم وقتی خدا نیست چطور می‌شود، آن‌وقت بفهمیم باید خدا باشد یا نباشد.

من این‌ها را عرض می‌کنم تا بدانید در مقابل این شبهات نمی‌شود گفت مرحوم شیخ انصاری‌رضوان‌‌الله‌‌علیه در رسائل چنین فرموده‌اند پس حرف تو باطل است. او ریشه را زده، او می‌گوید به قرآن هم نمی‌توانید استدلال کنید، نه معلوم است که کلام خداست، نه معلوم است که راست است و نه معلوم است که فهم شما از این قرآن درست است. سه مرحله دارد. در هر سه مرحله تشکیک کرده است؛ اولاً از کجا معلوم که کلام خداست؟! به چه دلیل؟! ثانیاً به فرض اینکه کلام خدا باشد، از کجا معلوم که راست است؟! شاید خدا گفته باشد اما شاید دروغ مصلحت‌آمیز گفته باشد. ثالثاً به فرض اینکه خدا هم گفته باشد و راست هم گفته باشد، از کجا معلوم معنایی که شما می‌فهمید درست باشد؟! هنوز که معرفت دینی شما تکامل پیدا نکرده است، شما باید همه علوم دیگر را هم بخوانید تا بفهمید که معنی این آیه قرآن چیست!

نابودی ارزشها و باورها؛ هدف اصلی دشمن

چنین مسائلی در حول‌وحوش ما وجود دارد، نه در حول‌وحوش کشور ما، در قلب مرکز تفکر جامعه ما یعنی در دانشگاه‌های ما! دانشجوهایی که زیر دست این استادها تربیت می‌شوند اگر فردا جنگی پیش آمد دیگر می‌روند جبهه جانشان را در مقابل تانک و اسلحه سپر می‌کنند؟!

آقا یک کلمه می‌فرماید بایدها و نبایدها اعتباری هستند، تابع قرارداد هستند، تابع نیازهای مردم هستند، تابع دلخواه و پسند مردم هستند؛ هر وقت هر چیزی را پسندیدند اعتبار می‌کنند می‌گویند این خوب است. هر وقت هم که نپسندیدند می‌گویند بد است. اگر یک زمانی پسندشان عوض شد، خوب و بد عوض می‌شود. ارزش‌ها هیچ واقعیتی ندارد و تابع هیچ واقعیتی هم نیست.

آنجا پایه بینش‌ها و عقائد را به آن صورت زد، اینجا هم پایه ارزش‌ها را. حالا ببینید دیگر چه چیزی از اسلام می‌ماند؟! فاتحه مع الصلوات!

این وظیفه‌ای است که ما نسبت به داخل کشور خودمان داریم. کمبودهایی که در سراسر کشور وجود دارد، در شهرهای کوچک و دورافتاده، در بخش‌ها، در دهات، در کوهستان‌ها، در عشایر که هنوز بعد از گذشت دوازده سال از برپایی جمهوری اسلامی ایران هنوز از ابتدایی‌ترین مسائل اسلام بی‌اطلاع هستند این‌ها را هم اضافه کنید. کسانی در این کشور وجود دارند که هنوز در عرض عمرشان یک روحانی ندیده‌اند! این‌ها برای ما مسئولیت ایجاد نمی‌کند؟! همیشه گناه را گردن استعمارگران و دستگاه ستمشاهی بیندازیم؟! تمام شد؟! شانه ما از مسئولیت سبک می‌شود؟! ای‌کاش مطلب به همین جا ختم می‌شد!

اهمیت و ضرورت تبلیغ برون‌مرزی اسلام

امروز پنج میلیارد انسانِ روی زمین بر شما حق دارند. چگونه؟! خدا پیام خودش را در اختیار شما گذاشته است، کتاب آسمانی‌اش را در اختیار شما گذاشته است؛ چقدر زحمت کشیده‌اید تا این کتاب را پیدا کرده‌اید و شناخته‌اید؟! مفت! بله، پدران ما زحمت کشیدند، شهدای ما جان دادند، خون دادند؛ من و شما چه کار کردیم؟!

به‌هرحال حالا قرآن در دست ماست. حالا بگذریم از آن شیاطینی که در کتاب خدا بودنش و در راست بودنش و در فهمیدنش تشکیک می‌کنند اما علیرغم آن‌ها، هم کتاب خداست، هم راست است و هم قابل‌فهم هست؛ و این نعمت، اختصاص به ما دارد. مردم دیگر دنیا محروم هستند، نفهمیده‌اند که این کتاب خداست، کسی آن‌ها را راهنمایی نکرده است.

اگر نیاز کشورهای دنیا به تبلیغ اسلام را در نظر بگیرید آن‌وقت می‌بینید که وظیفه شما چند برابر می‌شود و تنها به مسائل داخلی محدود نمی‌شود. قطعاً میلیون‌ها انسان در دنیا هستند که اگر تبلیغ صحیحی از اسلام برای آن‌ها بشود مسلمان می‌شوند. اقلاً در میان پنج میلیارد انسان، پنج میلیون آن‌ها قابل تبلیغ هستند. چه کسی باید تبلیغ کند؟! این مسئولیت به دوش من و شماست.

فعالیت خودجوش گروه‌های جهادی؛ الگوی مقابله با شبیخون فرهنگی

می‌گویید چه کنیم؟! ما که امکاناتی نداریم، برنامه‌ای نداریم، استادی نداریم، کتابی نداریم، راهی بلد نیستیم. عرض می‌کنم سی سال پیش‌تر وقتی می‌خواستید با دستگاه ستمشاهی مبارزه کنید شما چه داشتید؟! چندتا استاد به شما یاد دادند که چگونه مبارزه کنید؟! وقتی احساس مسئولیت کردید دور هم نشستید، فکر کردید و راهی پیدا کردید.

در قلب اروپا، در اتریش، یک عده به وسیله یک نفر دبیر مسلمان، مسلمان شیعه شدند. در جنگ چند ساله‌ای که در ایران وجود داشت آن‌ها آمدند کنار سپاهیان و بسیجیان ما در جنگ شرکت کردند. بنده خودم در مجمع آن‌ها در وین شرکت کردم. یک زیرزمین را اجاره کرده‌اند با یک امکانات بسیار محدودی و انجمنشان را به ثبت رسانده‌اند. این‌ها دور هم جمع می‌شوند، همین اندازه‌ای که کم‌وبیش از اسلام بلد هستند از کتاب‌های مختلفی که به زبان آلمانی نوشته شده و از ترجمه قرآن به زبان آلمانی، استفاده می‌کنند، می‌خوانند، برای همدیگر می‌گویند، بحث می‌کنند، احیاناً بعضی چیزها را می‌نویسند و از یکدیگر می‌پرسند تا آگاهی‌شان نسبت به اسلام بیشتر شود. اسلام، مفت به دست من و شما رسیده است که قدرش را نمی‌دانیم!

دور هم بنشینیم؛ دانشجویان دانشگاه با دانشجویان حوزه، برادرانه دور هم بنشینید و فکر کنید! خودتان فکر کنید! منتظر نباشید کسی برای شما نقشه بکشد و طرح بدهد! شما انسان هستید، متفکر هستید، تجربه‌های سخت زندگی را پشت سر گذاشته‌اید، شما بهترین آگاهی‌های سیاسی را دارید، خدا به شما عقل داده، تجربه‌های زندگی هم در کنارتان هست. ببینید چه نیاز دارید؟ راهش چیست؟ چگونه باید کسب کرد؟ اگر می‌خواهید از این بن‌بست خلاص شوید اول خودتان را مسئول بدانید و خودتان آستین بالا بزنید و منتظر دیگران ننشینید!

جهان، تشنه معارف اسلام ناب

امروز در تمام دنیا آمادگی‌ای برای پذیرش اسلام وجود دارد که در طول تاریخ هیچ وقت چنین آمادگی‌ای وجود نداشته است. چرا؟! به دلایل بسیار متعدد. از یک طرف فرهنگ پر زرق‌وبرق غربی که هنوز هم چشم ما شرقی‌ها و کشورهای به اصطلاح در حال رشد و توسعه را خیره می‌کند در آنجاها به بن‌بست رسیده است. دانشمندان و محققان بزرگشان به‌صراحت اعتراف می‌کنند که این تمدن، روبه‌زوال است؛ این راهی که ما پیش گرفته‌ایم نهایتش نابودی است؛ برای اینکه در سایه این تمدن، تمام ارزش‌های اخلاقیِ انسانی فروریخته، پیوندهای عاطفی گسسته شده، یک‌مشت جانور وحشی شکم‌پرست شهوت‌پرست در آن کشورها دارند زندگی می‌کنند. البته گوشه و کنارش افرادی هستند که عاقل هستند و می‌اندیشند و خودشان را می‌پایند. همه این‌گونه نیستند ولی اکثریت این‌گونه هستند. نه راحتی زندگی دارند، نه آسایش فکر و خیال دارند، نه لذت زندگی خانوادگی و مهر و عاطفه پدر و مادر و فرزند و خواهر و برادر را دارند، نه احساس همدردی و همیاری بین همسایگان و دوستان و این حرف‌ها را دارند و نه آرمان انسانی دارند که برای آن تلاش کنند. این است که این فلسفه‌های پوچ‌گرایی و نهیلیسم و امثال این‌ها روزبه‌روز در آنجاها بیشتر رواج پیدا می‌کند؛ پوچی؛ برای چه زندگی کنیم؟! وقتی خسته می‌شوند سراغ مخدّرات و مشروب می‌روند. این دوای دردشان است. رواج مخدّرات و مشروبات الکلی در کشورهای غربی بی‌دلیل نیست. این‌ها از پوچی زندگی خودشان به تنگ آمده‌اند و از آینده‌شان نگران هستند که این چه زندگی‌ای شد؟! این است که به مشروبات یا به مخدّرات پناه می‌برند تا خودشان را گیج کنند. درصد بسیاری از مردم غرب أنسشان با سگ، بیشتر از أنسشان با برادر و خواهر و فرزندان خودشان است. این واقعیتی است، خیال نکنید این‌ها شعار است. این زندگی این‌هاست.

فطرت انسانی، این‌ها را آرام نمی‌گذارد. بفرمایید وجدان انسانی‌شان این‌ها را سُک می‌زند که اگر زندگی همین است این چه انسانیتی شد؟! پس ارزش‌های انسانی چه شد؟! آن گمشده‌ای که در اعماق دل ما هست آن کجاست؟! ما بخواهیم و نخواهیم دنبال یک گمشده‌ای می‌گردیم. این است که آمادگی پیدا می‌شود برای پذیرش یک مکتبی که مبانی معقول و قابل‌فهمی ارائه بدهد و این کمبودهای معنوی آن‌ها را جبران کند. به همین دلیل است که وقتی آن‌ها اسلام و معنویات اسلام را نمی‌شناسند سراغ مرتاضان هند و عرفان بودایی می‌روند.

امروز یکی از چیزهایی که در کشورهای غربی رواج دارد و پوسترها و تبلیغاتش در مجلاّت زیاد است پوسترهای ریاضت‌کش‌های هندی و راهب‌های بودایی است. دستوراتی می‌دهند که در تنهایی در یک جای خلوت و تاریک بنشین و نفس خودت را حبس کن! تمرین‌های به آن‌ها می‌دهند تا روحشان آرام بگیرد. از فرط ناآرامی روانی به این دستورات و به این مکتب‌ها پناه می‌برند. اگر کسانی بویی از اسلام و عرفان واقعی اسلام به مشامشان خورده باشد به خاطر عرفان و معنویات اسلام به دنبال اسلام می‌آیند.

یکی از برادرها و اساتید محترم دانشگاه می‌گفت بعد از چند سال که من از فرانسه آمده بودم یک سفری به آنجا رفتم. به یک کتاب‌فروشی رفتم که آن‌وقتی که دانشجو بودم می‌رفتم آنجا می‌نشستم و با فروشنده‌اش آشنا بودم. تا آنجا نشسته بودم چند نفر دنبال کتاب‌های عرفان اسلامی آمدند. یک خانمی آمد، خانم سالمندی هم بود، آمد گفت درباره عرفان اسلامی چه کتابی دارید؟ فروشنده کتاب گفت من کتابی سراغ ندارم، شاید این آقا بتواند شما را راهنمایی کند. با من صحبت کرد. من یک مقداری چیزهایی که می‌دانستم را به او راهنمایی کردم. آن کتاب‌فروش گفت از این مشتری‌ها زیاد سراغ من می‌آیند، سراغ کتاب‌های عرفان اسلامی می‌آیند؛ و بالاخره دلایل دیگری که زمینه را برای پذیرش اسلام، به خصوص در بعد معنوی و عرفانی‌اش خیلی فراهم کرده است. بر ماست که خودمان را برای پاسخگویی به این نیازها آماده کنیم و این تشنگان زلال عرفان و معرفت اسلامی را از سرچشمه قرآن و سنّت سیراب کنیم.

پروردگارا! تو را به عزت و جلالت قسم می‌دهیم ما را از خواب غفلت بیدار کن!

ما را به وظایفمان آشنا بفرما!

در راه انجام وظایف موفق بدار!

ارواح شهدای ما را با شهدای کربلا محشور بفرما!

روح بزرگوار امام را با انبیا و اولیا محشور بفرما!

سایه رهبر معظم انقلاب، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای را بر سر ما مستدام بدار!

ما را سپاسگزار نعمت نظام اسلامی و مسئولان دلسوز قرار بده!

به ما توفیق خدمت به این نظام و توفیق خدمت به مسلمان‌ها و به همه بندگانت را عطا بفرما!

عاقبت امر ما ختم به خیر بفرما!

والسلام علیکم و رحمةالله


[1]. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، ج ۶۸، ص ۲۶۵.

 

پرونده ویژه: