بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَصَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِینَ
السَّلامُ عَلَیكَ یا أَبا عَبْدِاللّٰهِ وَعَلَى الْأَرْواحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنائِكَ، عَلَیكُم مِنِّی جمیعاً سَلامُ اللّٰهِ أَبَداً مَا بَقِیتُ وَبَقِی اللَّیلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّی لِزِیارَتِكُمْ، السَّلام عَلَى الحُسَین وَعَلَى عَلی بْنِ الحُسَینِ وَعَلَى أوْلادِ الحُسَینِ وَعَلَى أصْحابِ الحُسَین.
تقدیم به روح ملكوتى امام راحل و شهداى والامقام اسلام صلواتى اهدا بفرمائید.
تشریففرمایی سروران عزیز را به این مؤسسه كه به نام مبارك امامرضواناللهعلیه مزین است خوشآمد عرض مىكنم؛ امیدوارم خداوند متعال به همه ما توفیق بدهد كه در راه امام كه راه سیدالشهداصلواتاللهعليه بود و براى تحقق اهداف آن حضرت كه هدف خداوند متعال و انبیاء عظام و اولیاء الهى بوده است موفق باشیم.
سنت الهى بر این است كه براى انسانها شرایط متفاوتى فراهم مىكند تا هم افراد و هم گروهها و جوامع، به تعبیر قرآن امتحان خودشان را بدهند و درواقع استعدادهاى خودشان را شكوفا كنند و جوهر ذات خودشان را بروز بدهند. شرایطى كه خداوند متعال هم براى افراد و هم براى گروهها فراهم مىكند تا این سنت آزمایش و امتحان تحقق پیدا كند در شكل و خصوصیات بسیار متفاوت است اما در محورهاى كلى شباهتهای زیادى به هم دارد؛ فرض كنید امتحانى كه خداوند متعال براى شخص بنده مقدر فرموده و خواهد فرمود با امتحاناتى كه براى تکتک شما مقدر فرموده بسیار متفاوت است ولى عناوین كلی آن از جهات بسیار زیادى به هم شبیه است و به خاطر همین شباهتهایی كه در نوع امتحانات وجود دارد اشخاص مىتوانند از حوادثى كه براى دیگران اتفاق افتاده عبرت بگیرند و مواظب باشند كه از امتحان، سرفراز بیرون بیایند.
همینطور امتحاناتى كه براى گروهها، جوامع و اقوام مختلف پیش مىآید ازنظر خصوصیات بسیار با هم تفاوت دارد اما ازنظر روح كلى و محورهاى اساسى، شباهت زیادى با هم دارد؛ مثلاً امتحانى كه براى اصحاب سیدالشهداصلواتاللهعليه در كربلا اتفاق افتاد با امتحانى كه براى اصحاب امیرالمؤمنینصلواتاللهعليه در صفین یا جمل یا نهروان اتفاق افتاد هم ازنظر كمیت، هم ازنظر كیفیت و هم ازنظر شرایط جغرافیایى و بسیارى از مسائل دیگر با هم تفاوت داشت؛ داستان كربلا با هفتاد و دو نفر از یاران سیدالشهدا كجا و داستان صفین با آن جمعیت عظیمى كه با امیرالمؤمنین بودند كجا؟! ولى روح هر دو یكى است؛ در هر دو مىبایست یك رهبر الهى حضور داشته باشد و كسانى تبعیت خودشان را از آن رهبر الهى به ظهور برسانند که چه اندازه پایبند به اطاعت از ولى امرشان هستند، چه اندازه حاضرند در راه اهدافشان از لذایذ زندگى دنیا بگذرند و چه اندازه حاضرند از پست و مقام صرفنظر كنند.
اینها چیزهایى است كه بین همه آنها مشترك است، چه رسد به امتحاناتى كه بین دو قوم مختلف، با نژاد و با فرهنگ مختلف پیش مىآید؛ یك قوم بنیاسرائیل كه هم ازلحاظ نژاد با عربهای مكه و مدینه تفاوت داشتند، هم ازنظر شرایط اجتماعى و زندگى و هم ازنظر فرهنگ با هم اختلاف داشتند. امتحاناتى كه براى بنیاسرائیل پیش آمد با امتحاناتى كه براى مسلمانها در صدر اسلام اتفاق افتاد عین هم نبود و خیلى با هم اختلاف داشت ولى پیامبر اكرمصلیاللهعلیهوآله طبق نقلی که شیعه و سنّى کردهاند فرمودند: آنچه براى بنیاسرائیل اتفاق افتاده براى شما هم اتفاق خواهد افتاد، اگر بنیاسرائیل وارد لانه سوسمارى شده باشند شما هم وارد خواهید شد.[1]
از داستانهای برجسته زندگى بنىاسرائیل كه در قرآن مفصلاً بیان شده است داستان گوسالهپرستی بنیاسرائیل است كه در ایام میقاتى كه خداوند متعال به مدت چهل روز براى حضرت موسى مقرر فرموده بود که سى روز آن بیان شده بود و ده روز آن براى مردم بیان نشده بود، مردم به واسطه آن تأخیر ده روز، بهانهاى پیدا كردند و سامرى آن گوساله کذایی را درست كرد و بنیاسرائیل مشغول پرستش این گوساله شدند؛ آیا ما باید توقع داشته باشیم كه حتماً یك چنین جریانى براى مسلمانها هم پیش بیاید؛ مثلاً پیغمبر اسلامصلیاللهعلیهوآله باید به میقاتى بروند و ده روز تأخیر كنند و آن وقت مردم بیایند گوساله بپرستند تا بشود آنچه براى بنیاسرائیل اتفاق افتاده براى مسلمانها هم اتفاق بیفتد؟!
در اینجا منظور خصوصیات شخصی آن نیست كه حتماً یك سامرى باید بیاید و اینجا یك گوسالهاى از طلا درست كند و مردم هم بپرستند؛ منظور این است كه وقتى رهبر الهى فرضاً در حضور مردم نبود و چند روزى غیبت كرده بود كسانى بتوانند از این فرصت استفاده كنند، شبههاى را ایجاد كنند، یك وسیلهاى براى گمراهى مردم فراهم كنند و بسیارى از مردم هم از اینها تبعیت كنند و دست از راه حق بردارند و به جاى پرستش خداى یگانه، بروند گوسالهپرست بشوند. بله، این چیزى است كه در اسلام هم اتفاق افتاده و نه یك بار اتفاق افتاده است بلکه بارها تكرار خواهد شد!
این حوادثى كه اتفاق مىافتد و ما باید در جریان آنها آزمایش بدهیم، مرتبه ایمان خودمان را نشان بدهیم یا بفرمائید بسازیم، استعدادهاى خودمان را بروز بدهیم، ثابت كنیم كه در چه پایهاى از ایمان هستیم، چه اندازه پایبند به اسلام و معارف اسلامى و ارزشهای اسلامى هستیم، این یك سنتى است كه هیچ استثناء نداشته و هیچ استثناء هم نخواهد داشت و به یك معنا اصلاً عالم براى همین آفریده شده است؛ الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا.[2]
در قرآن كریم در موارد زیادى در داستانهایى كه مربوط به جنگها و فعالیتهاى نظامى پیغمبر اكرمصلیاللهعلیهوآله و مسلمانها در صدر اسلام است به این نكته اشاره شده است؛ در آیاتى مىفرماید شما مىپندارید كه با این ادعاى ایمانتان و قدمهایی كه برداشتهاید به سعادت ابدى و درجات عالى خواهید رسید در حالی كه خدا هنوز شما را نیازموده و آنچه در دل دارید به ظهور و بروز نرسیده است؟! یعنى اشتباه مىكنید، چنین چیزى نخواهد شد! بعد اشاره مىفرماید كه این جنگها و این فراز و نشیبهایى كه پیش مىآید، در بعضى موارد پیروز مىشوید و بعضى وقتها شكست مىخورید و سختىهایى براى شما پیش مىآید همه اینها براى این است كه وَلِيُمَحِّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمْ؛[3] همه اینها براى این است كه آنچه در دل دارید به ظهور برسد و معلوم شود كه شما چه كاره هستید؟ چه اندازه حاضر هستید استقامت داشته باشید و در مقابل دشمن مقاومت كنید؟ چه اندازه حاضر هستید سختىها را تحمل كنید؟ چه اندازه حاضر هستید از فرماندهتان اطاعت كنید؟ وگرنه خدا بهراحتی مىتوانست مسلمانها را پیروز كند، همانگونه كه در بعضى از جاها با مددهاى غیبى این كارها را كرد؛ البته آن وقتى كه استحقاقش را داشتند. خدا همیشه مىتوانست این كارها را بكند. خدا در مواردی مثل جنگ بدر، فرشتگان را به كمك مسلمانها فرستاد و وعده داد که اگر احتیاج باشد چند برابر آن را هم مىفرستیم. خدا در بعضى از موارد دشمنانش را فقط با باد هلاك كرد، بعضى جاها با زلزله و بعضى جاها با طوفان. براى خدا كارى ندارد. اینکه این داستانها باید پیش بیاید، پیغمبر اكرمصلیاللهعلیهوآله در ظرف آن مدت كوتاه، با آن همه سختىهایى كه در مكه از قوم خودش و از فامیلهاى خودش تحمل كرد باید هفتاد غزوه و سریه داشته باشد، خدا مگر نمىتوانست بهراحتی مسلمانها را پیروز كند و یك دولت قوى اسلامى تشكیل شود و دیگران هم در مقابلش خاضع شوند؟! ولى حكمت الهى اقتضا مىكند كه افراد و گروهها باید آزموده شوند و در این جریانات رشد كنند.
آنهایی كه زمینه رشد و تكامل در آنها هست، ولو نوجوان سیزده ساله باشند، باید جوهر وجودشان را نشان بدهند؛ یا آنهایی كه نقطههاى ضعفى در درونشان هست، دلبستگى به دنیا دارند، دلبستگى به مقام دارند ولو شخصیتهایی با شصت، هفتاد سال زندگى آبرومند باشند یك جایى باید مشتشان باز شود. خدا نه به خاطر آن نوجوان سیزده ساله دست از امتحانش برمىدارد یا كارش را قبول نمىكند و بگوید تو بچه هستی، هنوز سرت نمىشود، برو بنشین تا بزرگ بشوى؛ او همان اندازهاى كه شعور دارد و مىفهمد و راه خودش را پیدا كرده است ممكن است از خیلى از شخصیتهای بزرگ و تحصیلکرده و باتجربه جلوتر باشد. امامرضواناللهعلیه فرمود: آن نوجوان سیزده ساله، رهبر ماست؛ و نه به خاطر کسانی كه جزو سابقین در اسلام شمرده مىشدند، كسانى كه در موقع غربت اسلام ایمان آورده بودند، با ریش سفید و با سوابق ولی در امتحان رفوزه شدند.
خدا هیچ باكى ندارد از اینكه آن نوجوان را به درجات عالى ببرد و آن شخصیتهای عظیم را با آن سوابق و لواحقشان ساقط كند؛ یعنى او كسى را بىجهت نه بالا مىبرد و نه پایین میآورد. درست است كه يُضِلُّ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ،[4] اما آنچه او مىخواهد همان چیزى است كه خود افراد با انتخاب خودشان پذیرفتهاند. خدا بیخود و گزاف نه كسى را بالا مىبرد و نه پایین میآورد. كار او بر اساس حكمت است؛ ولى اتفاق مىافتد كه نوجوانى، ناباورانه از یك شخصیت عظیم اجتماعى پیش مىافتد و اتفاق مىافتد که كسانى با شصت سال سابقه مطلوب و اجتماع پسند كه چهبسا دیگران به آنها غبطه مىخوردند سقوط مىكنند! اینها مایه عبرت است.
گفتیم شكل و خصوصیت امتحانات تفاوت مىكند اما روح همه آنها یكى است؛ به همین دلیل است كه ما باید داستان دیگران را بخوانیم، به جریانهای دیگران بیشتر بیاندیشیم تا وقتى در نظیرش واقع مىشویم حواسمان را بیشتر جمع كنیم. بههرحال دو عامل است كه در این تحولات، نقش كلیدى را بازى مىكند. این دگرگونىهایى كه براى انسانها اتفاق مىافتد که گاهى ترقىهاى عجیبى مىكنند و گاهى تنزّلهای عجیبی مىكنند، گاهى پیشرفتها و پیروزیهای بىحسابى را به بار مىآورند و گاهى شکستهایی را موجب مىشوند، دو عامل مهم دارد؛ یك عامل شناختى و معرفتى و یكى هم عامل میل، گرایش و دلبستگى.
همه شما خطبه معروف امیرالمؤمنینعلیهالسلام را شنیدهاید كه فرمودند: إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ؛[5] آغاز فتنهها، زیروزبرشدنها و انحرافها دو چیز است؛ یكى به این برمىگردد كه کسانی راه حق را نشناسند، بدعتها و انحرافاتى پدید بیاید و به دنبال آنها راه بیفتند. یكى هم نه، راه هم شناخته شده است ولى هوسها غالب مىشود. یك وقت شناخت انسان، ضعیف است؛ یك وقت هم نه، شناخت خوب است و كمبودى هم ندارد، به قدر كافى هست، آدم مىداند چه باید كرد اما دلش نمىخواهد و هوس نمىگذارد. این در همه امور زندگى انسان كلیت دارد منتها در بعضى از موارد نقش خاصى را به عهده مىگیرد؛ یعنى جلوهها و ظهورهاى خاصى دارد.
جریانى كه براى امیرالمؤمنینصلواتاللهعليه در جنگ صفین اتفاق افتاد یك مقدار آن به خاطر ضعف بینش مردم بود. وقتى یك كسى آمد یك شبههاى را القا كرد و گفت ما با قرآن نمىجنگیم، اگر مردم معرفت عمیقى میداشتند فرمایش علىعلیهالسلام را گوش مىدادند که فرمود من قرآن ناطق هستم، این قرآنى كه بر سر نیزه است که حرف نمىزند، قرآن ناطق من هستم، شما من را رها کردهاید و دنبال مكتوبى كه بر سر نیزهها رفته و خودتان هم نمىدانید چیست رفتهاید؟! ولى وقتى بینش ضعیف باشد همین شبهه جاى خودش را مىگیرد؛ گفتند ما با قرآن نمىجنگیم؛ حاضر شدند به روى علىعلیهالسلام شمشیر بكشند اما با معاویه نجنگند! حالا همینها هم اصحاب و یاران علىعلیهالسلام بودند که به اصطلاح با بصیرت و انتخاب خودشان به جنگ با معاویه آمده بودند. وقتى این شبهه مطرح شد حاضر شدند دست از جنگ بكشند و دیگر با معاویه نجنگند اما به روى علىعلیهالسلام شمشیر بكشند! گفتند اگر دستور ندهى كه مالك برگردد خودت را مىكشیم! یعنى این شبهه، كارى مىكند كه معاویه را از علىعلیهالسلام بالاتر مىبرد! جنگیدن با معاویه حرام مىشود اما كشتن علىعلیهالسلام واجب مىشود! این ضعف شناخت است.
البته غالباً در این موارد هوسها هم كمك میکند؛ خیلىهای دیگر دلشان نمىخواست بجنگند و خسته شده بودند و این یك بهانهاى براى آنها شده بود. خیلىها هم فكر مىكردند كه اگر معاویه پیروز شود آنجا بذل و بخششهای بىحساب وجود دارد و درِ خانه على این خبرها نیست؛ بعضى جاهای دیگر كه مىروند جوایز هست، پاداشها هست اما درِ خانه على حسابوکتاب است، نان جویش هم حساب دارد؛ ولى بههرحال عامل اصلى ضعف معرفت و ضعف بصیرت در دین بود.
اگر ما بخواهیم مثل خوارج نشویم و فریب عمروعاصها را نخوریم چه باید بكنیم؟ باید معرفتمان را تقویت كنیم؛ باید پایههاى فكرى، اعتقادى و نظرى خودمان را تقویت كنیم؛ بفهمیم چه كار مىكنیم، كجا مىرویم و چرا باید از كسى پیروى كنیم. این را با یقین بپذیریم و در عمل هم سستى نكنیم وگرنه روزگار قرآن سر نیزه رفتنها تكرار خواهد شد و بارها شده، گاهى كمرنگ و گاهى پررنگ. این یك مسئله است.
مسئله دوم این است كه ما غیر از عامل شناخت و بینش، احتیاج به یك اراده قوى براى مبارزه با نفس و مقاومت در مقابل مشكلات داریم. خیلىها بودند که مىدانستند چه كار باید بكنند اما حالش را نداشتند، خواستههاى نفسانیشان نمىگذاشت که آنچه را که مىدانند انجام بدهند و بهانه درمیآوردند؛ اگر هوا سرد بود مىگفتند حالا هوا سرد است، نمىرویم بجنگیم، باشد یك مقدار هوا بهتر بشود؛ اگر هوا گرم مىشد مىگفتند حالا هوا گرم است، نمىجنگیم تا هوا بهتر بشود. اگر فصل میوه چیدن بود مىگفتند حالا باید محصولمان را برداریم. بعد که محصولشان را برمىداشتند، کمکم هوا سرد مىشد و مىگفتند حالا مناسب نیست. بهانه است دیگر، هر روز یك بهانهاى میشود درآورد.
پس غیر از اینكه ما بینشمان را باید تقویت كنیم، ارادهمان را هم براى مقاومت و صبر باید تقویت كنیم؛ باید جدى باشیم، بدانیم راه حق را باید با سختىهایش پذیرفت و پیمود و بدانیم که همه این سختىهایی كه یك عمر تحمل كنیم نسبت به آن سعادتى كه خدا در آخرت به دوستانش مىدهد یك چشم به هم زدن حساب نمىشود.
گذشتن از هوسها كار آسانى نیست. براى اینکه انسان بتواند از سختىها بگذرد یك كیمیا وجود دارد که اگر كسى آن را پیدا كند مشكلترین كارها برای او مثل آب خوردن مىشود. مىدانید آن کیمیا چىست؟! همه شما آن را دارید؛ آن، عشق است. آن كیمیایى است كه خدا در دلهای من و شما مجانى قرار داده است؛ ما چقدر زحمت کشیدهایم تا عشق به سیدالشهداصلواتاللهعليه پیدا كنیم؟! خدا پدران و مادرانى كه از دوران شیرخوارگى، ما را با عشق حسینعلیهالسلام پرورش دادند را پاداش خیر بدهد. خدا آنهایی را كه دوست مىدارد این ذخیره را در عمق دلشان قرار میدهد تا موقع خودش بتوانند از آن استفاده كنند.
امروز روز اول محرم است. امروز روز زنده كردن این عشق است. عشق به سیدالشهداصلواتاللهعليه عشق به خدا و همه اولیاء خداست، منتها خداوند متعال امام حسینعلیهالسلام را بهگونهای آفریده و داستانهایش را بهگونهای قرار داده است كه بهراحتی مىشود به او عشق ورزید. در خصوص دیگران یك مقدار باید فكر كرد و خوبیهایشان را شناخت اما این مثل خورشیدى است كه براى دوست و دشمن مىدرخشد، کافی است چشم باز كنند و ببینند. این یك ذخیرهاى است كه خداوند متعال براى من و شما قرار داده است. آن وقتى كه شیطان خیلى غالب مىشود و ما را به هوس مىاندازد، آن وقتى كه تسویلات شیطان، هوسهای نفسانى و شبهات جلوى ما را مىگیرد و ما را از پیمودن راه حق باز مىدارد، آنچه همه جا میتواند ما را كمك كند یاد حسینعلیهالسلام است.
راه حسینعلیهالسلام آن قدر باز است كه دشمنان هر چه خواستهاند این را تاریك كنند و ابهامى در آن ایجاد كنند نتوانستهاند. همین روزها در روزنامه دولتى ایران نوشتند كه تا چه وقت مىخواهید این درودیوارها را سیاه كنید و این سروصداها را به راه بیندازید؟! از این حرفها صدها بار گفتهاند؛ آن قدر مقالهها نوشتهاند، آن قدر به صورتهای مختلف مسخره کردهاند، گاهى با بیانات به اصطلاح منطقى و استدلالى، با سخنان روشنفكرانه و روشنفكرمآبانه و با پیشنهادهاى مؤدبانه و بانزاکت گفتهاند که به جاى این سروصداها و شلوغبازیها بیایید یك دستهاى راه بیندازید، آرام حركت كنید، یك دمونستراسیون راه بیندازید، این سروصداها و شلوغبازیها چیست که درمیآورید و شب تا صبح مردم را ناراحت مىكنید؟! و از این حرفها. همه اینها براى این بود كه این راه را یك مقدار مبهم كنند و یك كسانى را از این راه باز بدارند؛ اما ملاحظه میفرمایید هلال محرم كه در آسمان ظاهر مىشود همه اینها رنگ مىبازد! هر گوشه و كنارى مىبینید همین جوانهای تحصیلکرده و دانشگاهى، آنهایی كه یك بارقهاى از ایمان در دلشان باشد، آنهایی كه نان حلال خورده باشند، همه این شبهات را فراموش مىكنند. این یک موهبت الهى است. بیچاره آن كسانى كه با وجود اینکه خدا چنین خورشید روشنى را فرا راه همه ما قرار داده است چشمشان را ببندند و در دام شیاطین بیفتند! یك كسى كه خودش چشمش را ببندد و نخواسته باشد كه راه را ببیند را چه مىشود كرد؟! فَمَنْ يَهْدِي مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ؛[6] دیگر چه كسى مىتواند هدایتش بكند؟! «بگذار تا بیفتد و بیند سزاى خویش».
این فرصت را باید غنیمت بشمریم و الحمدللّه همیشه غنیمت شمردهایم و آن چه از پیروزیها نصیب ما شده است در سایه یاد سیدالشهداصلواتاللهعليه بوده است؛ ولى این یاد، كلید است، استارت است. این باید انرژىهاى ما را به حركت دربیاورد و دل ما را بیدار كند؛ ولى ما آن وقتى میتوانیم درست استفاده كنیم كه بعد به دنبالش برویم، استارت ماشین را که زدیم بعد هم رانندگى كنیم و ادامه بدهیم. ماشین فقط با استارت زدن به جایى نمىرود. بعد باید حركت كرد.
یاد امام حسینعلیهالسلام استارتى است برای اینکه ایمانها به حركت دربیاید، اندوختههاى قلبى ما مؤثر واقع شود و در عمل اثر بگذارد اما ما آن وقتى واقعاً استفاده مىكنیم كه به دنبال این استارت، حركت كنیم، دنبالش را بگیریم و بعد آن را به دست فراموشی نسپاریم. در همین ایامى كه ما هستیم و شرایط خاصى كه در آن زندگى مىكنیم باز یاد امام حسینعلیهالسلام است كه چراغ راه ماست و ابهامهایی كه پیش مىآید را مىتواند حل و رفع كند؛ و همچنین عبرتهایی كه در داستان كربلا بود مىتواند براى ما آموزنده باشد.
همه ما مىدانیم که تا شب عاشورا، خیلى بیش از هفتاد نفر در اطراف امام حسینعلیهالسلام بودهاند. حالا گفتهاند چند هزار نفر بودهاند! تا هزار و خوردهاش را شمردهاند. اینها شب عاشورا دستهدسته رفتند! البته براى خودشان هم یك مجوزى داشتند كه مىگفتند امام حسینعلیهالسلام گفته است بیعتتان را برداشتم و هر کسی كه مىخواهد برود. این هم براى ما آموزنده است؛ در كربلا بیایند، تا شب عاشورا هم بمانند ولی از همان جا هم برگردند! یعنى ای آدمیزاد! به هوش باش! انسان ممكن است تا لب مرز حقیقت هم برود و سعادت نداشته باشد، هوس نگذارد، راحتطلبى نگذارد. وفادار باشید! پیمانى كه با ولایت بستهاید را نشكنید! كسانى بودهاند که پیمانها بستهاند ولی بعد، از پشت خنجر زدهاند! كسانى بودهاند که تا نیمه راه آمدهاند و از نیمه راه برگشتهاند! كسانى بودهاند كه تا قدمهای آخر آمدهاند اما موقع فداكارى اصلى كه شد دیگر كوتاه آمدهاند.
امروز یكى دیگر از این امتحانات، خودش را سر راه ما نشان داده است؛ امتحانى است كه به اصطلاح روشنفكران، صاحبنظران، سیاستمداران، اما آنهایی كه بهرهاى از حقیقت و ولایت ندارند، فكر مىكنند براى ما هیچ راهى جز تسلیم در برابر آمریكا وجود ندارد. اسباب ظاهرى همینها را نشان مىدهد؛ برترى علمى، صنعتى، اقتصادى، تجارب نظامى، پرستیژ جهانى، تبلیغاتى. همه چیز یك طرف است؛ ما در مقابل آنها چه داریم؟! بنابراین راه ما یكى است؛ یا به قول آنها باید لجاجت به خرج بدهیم و باز بگوییم «مرگ بر آمریكا» تا بیایند بر سرمان بمب بریزند و ما را نابود كنند و یا باید دستها را بلند كنیم و بگوییم خوشآمدید! منزل، منزل خودتان است، تشریف بیاورید؛ و چون طبعاً آن كار، صحیح نیست كه ما خودمان را تسلیم مرگ كنیم و ایران را یك ایرانستان دیگرى در کنار افغانستان كنیم بنابراین باید تسلیم شویم. این چیزى است كه بسیارى از تئوریسینها، نظریهپردازان و سیاستمداران به آن معتقد هستند. بعضىهایشان با كمال صراحت و بىشرمى مىگویند، بعضىهایشان هم ته دلشان هست و حالا به زبان نمىآورند ولى بارها کموبیش گفتهاند، در نطقهایشان نوشتهاند، در جاهاى دیگرى اظهار کردهاند ولی حالا مىبینند هوا پَس است و لذا یك مقدار تغییر مسیر دادهاند وگرنه ته دلشان همین است. ما بر سر این دوراهی واقع شدهایم؛ آیا حرف این سیاستمداران و نظریهپردازان و متخصصان علوم سیاسى و جامعهشناسى را بپذیریم یا حرف خدا را، حرف دین را، حرف قدیمىها را، حرف آخوندها را، چه مىدانم، حرف مرتجعین را؟! یك طرف، روشنفكرها و اصحاب علم و فوکویاما و هانتینگتون و امثال اینها هستند، یك طرف هم چهار تا طلبه و پیرمرد و یکمشت مردم تحصیلنکرده و پابرهنه؛ ما باید تصمیم بگیریم. این تصمیمگیریمان از یك طرف به این بستگى دارد كه ما دینمان را چقدر شناختهایم، خدا را چقدر شناختهایم و حرفهای قرآن را چقدر باورمان است. این همان مسئله معرفت و بصیرت است. از یك طرف هم باید ببینیم چه اندازه مرد عمل هستیم و چقدر دنبال تنآسایی و تنبلى و راحتطلبى هستیم. امتحان یعنى این.
امروز جامعه ما به خصوص نخبگانمان، به خصوص كسانى كه قدرتهای نظامى و اقتصادى را در اختیار دارند و شما یك بخشى از اینها هستید سر این دوراهی واقع شدهاند؛ اول ته دلشان را ببینند که واقعاً با چه كسى است؛ اول ببینند واقعاً قرآن، پیغمبر و خدا چه گفتهاند و در چنین موقعیتى نظر آنها چیست. بعد از این هم كه دانستند آن وقت ببینند چه اندازه آمادگى براى عمل دارند.
قرآن چه میفرماید؟ قرآن مىفرماید الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ.[7] نمونه این جریاناتی که برای ما پیش آمده است در صدر اسلام هم بود و منحصر به این نیست. مقدمه عرضم همین بود كه روح این حوادث یكى است. عین همین حادثه با همین روح اما در شكل خاص آن زمانى، در زمان پیغمبرصلیاللهعلیهوآله هم اتفاق افتاده است. یك طرف، كفار و دشمنان اسلام با هم ائتلاف كردند كه بیایند ریشه اسلام را بكنند. امروز كه دیگر سران آمریكا صاف مىگویند باید ریشه اسلام را كَند، دیگر چیزى را پنهان نمىكنند! به فرمایش مقام معظم رهبرى، ما خیلى خوشحال هستیم از اینكه اینها دیگر پردهپوشی نمىكنند و هدفشان را صاف گفتهاند؛ براى اینکه كسانى نتوانند باز بخواهند از آب گلآلود ماهى بگیرند. دیگر اصلاً همه چیز روشن شده است. آن زمان هم چنین اتفاقى افتاد؛ دشمنان اسلام پشت به پشت هم دادند، شایعه هم درست كردند و با تبلیغات و بوقهایشان منتشر کردند. حالا امروز رادیو و تلویزیون و چیزهاى دیگر هست. آن وقتها هم متناسب با خودشان. شایعهپراکنی كه مىكردند راههایش را بلد بودند.
شایعه كردند که مردم همه نیروهایشان را جمع کردهاند؛ الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ؛ مگر حالا نمىگویند مردم؟! مىگویند مردم این جور مىخواهند. حتی یك درصد جامعه ما هم این را نمىخواهد اما با شایعات و شانتاژ، اینگونه وانمود مىكنند كه مردم، طرفدار یك گروهى هستند. مردم اینها هستند، مردم کسانی هستند که در 22 بهمن هستند، در 18 تیر و 23 تیر بودند؛ مردم آنها بودند. اینکه چهار تا شارلاتان جمع مىشوند و دادوفریاد و سروصدا راه مىاندازند، اینها مىشوند مردم! مىگویند مردم اینجوری هستند! آن روز هم گفتند إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ؛ مردم همه نیروهایشان را جمع کردهاند براى اینكه پدر شما را دربیاورند! فَاخْشَوْهُمْ؛ بترسید! حواستان را جمع كنید! بروید با آنها كنار بیایید وگرنه همه آنها متحد هستند؛ شما در مقابل آنها چه دارید؟! یکمشت آواره هستید! مسلمانان صدر اسلام كه در مدینه بودند اینها چه بودند؟! اینها یکمشت مهاجرینى بودند كه آنها را از خانه و زندگیشان بیرون كرده بودند و پابرهنه و لخت به مدینه آمده بودند. بسیاریشان از همین آوارهها بودند. مردم مدینه رحم كردند و به دستور پیغمبر، اموال خودشان را بینشان تقسیم كردند وگرنه اینها نه آنجا زمینى داشتند، نه زراعتی داشتند، نه آنچنان كارى بود كه اینها انجام بدهند. به خاطر برادریای كه به بركت اسلام پیدا كرده بودند و خدا بین مهاجر و انصار عقد اخوت برقرار كرده بود یكى از مهاجرین با یكى از انصار برادر شدند و با هم قرارداد گذاشته بودند و از همدیگر ارث هم مىبردند. اینها چنین آدمهایی بودند. در مقابلشان ثروتمندهاى قریش بودند كه بانكدار و رباخوارهاى آن زمان بودند، بودند. اگر امروز ما بخواهیم بگوییم میگوییم صاحب بانکهای بینالمللی. کسانی بودند که ثروتمند بودند، قدرت داشتند، نیرو داشتند. آنها گفتند إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ.
اینها چه كار كردند؟ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا؛ اینها به جاى اینكه بترسند و خودشان را ببازند بر ایمانشان افزوده شد و به خدا توجه بیشتر پیدا كردند وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ؛ گفتند آنها هر چه دارند داشته باشند، ما یكى را داریم، آن هم خداست. ما هیچى نداریم اما خدا را داریم. آنها هر چه دارند وقتى خدا ندارند، هیچ چیز ندارند. همه چیز مال خدا و تحت فرمان اوست؛ وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ؛ خدا براى ما كافى است؛ فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ.
عین این داستان، امروز براى ما هم هست؛ بوقهای عالم دارد مىگوید إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ؛ از آمریكا بترسید! ببینید افغانستان را چه كار كرد، سر شما هم مىآورد! آن هم خودش داد مىزند كه من با هفت تا كشور دنیا جنگ اتمى خواهم كرد، یكی روسیه است، یكی هم چین است؛ در مقابل چینىها شما دیگر چه میگویید؟! اما آنهایی كه در مكتب حسینعلیهالسلام بزرگ شدهاند، در مكتب قرآن بزرگ شدهاند، به اینها مىخندند؛ میگویند اصلاً شما چه هستید؟! خودتان چه هستید و چه آنهایی كه با آنها مىجنگید؟! شما كلّتان در مقابل اراده خدا پشیزی نمىارزید! ما خدا را داریم، قدرت بىنهایت اوست، شما چه مىگویید؟! هیچ غلطى نمىتوانید بكنید!
امامرضواناللهعلیه آن روزى فرمود هیچ غلطى نمىتوانید بكنید كه دو تا قدرت در شرق و غرب عالم بود، هر دو هم علیه ایران با هم متحد شده بودند. امروز كه این خبرها نیست. كل همپیمانانشان با اینها مخالف هستند. هیچ كدامشان با آنها كاملاً موافق نیستند. هر دفعه علیه سران آمریكا اعلامیه مىدهند و سخنرانى مىكنند؛ ولی بههرحال بوقهای تبلیغاتى و مزدوران داخلى چنین وانمود مىكنند كه براى ما راهى جز تسلیم شدن وجود ندارد. این امتحان ماست.
ما اگر تابع امام حسین علیهالسلام هستیم با 72 نفر در مقابل 30 هزار نفر یا در مقابل 120 هزار نفر هیچ ترسى نداریم؛ ما وظیفهمان را انجام مىدهیم و ما پیروز هستیم. حالا شما میگویید كشته مىشوید؛ كشته شدن كه عیب نیست؛ قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ؛[8] كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ؛[9] اولاً پیروزى خدا در گرو جمعیت زیاد نیست و گاهى ممكن است یك گروه كوچكى بر جمعیتهای فراوانى پیروز شود. ثانیاً حالا فرض كنید ما كشته شدیم، حالا چه مىشود؟! مگر آدمیزاد بیشتر از یكبار مىمیرد؟! چه بهتر از اینکه در راه خدا و در راه ارزشهای دین به شهادت برسیم؟! چه بهتر از اینکه به اصحاب سیدالشهداصلواتاللهعليه ملحق بشویم؟! ما سالها وقتى زیارت مىخوانیم عرض میکنیم فَيَا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَكُمْ فَأَفُوزَ مَعَكُمْ؛[10] ایکاش ما هم در عاشورا بودیم و با شما كشته مىشدیم! تا حسینعلیهالسلام را دارید، تا زیارت عاشورا را دارید از هیچ چیز نترسید.
چیزى كه براى ما راهگشاست اول شناختن راه امام حسینعلیهالسلام است، بعد هم پایدارى و مقاومت و شكیبایى در پیمودن این راه كه براى این هم باید توسل به خود آن بزرگواران كرد.
پروردگارا! تو را به مقام سیدالشهداصلواتاللهعليه قسم مىدهیم در دنیا و آخرت دست ما را از دامان ایشان كوتاه نفرما!
زندگى ایشان را الگویى براى زندگى همه ما قرار ده!
ما را با ولایت امام حسینعلیهالسلام زنده بدار و با ولایت ایشان بمیران!
مرگ ما را شهادت در راه خودت قرار ده!
اسلام و اسلامیان را پیروز فرما!
دشمنان اسلام را منكوب فرما!
در ظهور امام زمانعجلاللهفرجهالشریف تعجیل فرما!
سایه مقام معظم رهبرى را مستدام بدار!
والسلام علیكم و رحمة اللّه و بركاته
[1]. ... حَتَّى لَوْ دَخَلُوا جُحْرَ ضَبٍّ لَدَخَلْتُمُوهُ؛ دعائم الإسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الأحکام، ج۱، ص1.
[2]. ملک، 2.
[3]. آلعمران، 154.
[4]. نحل، 93.
[5]. نهجالبلاغه، خ 50.
[6]. روم، 29.
[7]. آلعمران، 173.
[8]. توبه، 52.
[9]. بقره، 249.
[10]. مفاتیحالجنان، زیارت وارث.