بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمین وَالصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلى سَیدِالْاَنْبِیاءِ وَالْمُرسَلینَ حَبِیبِ اِلهِ الْعالَمینَ اَبِىالْقاسِم مُحَمَّدٍ وَعَلى آلِهِ الطَّیبینَ الْطّاهِرِینَ الْمَعْصُومین
اَللهُّمَ كُنْ لِوَلِیكَ الْحُجَةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَیهِ وَعَلى آبائِه، فی هذِهِ الْسّاعَةِ وَفی كُلِّ سّاعَةٍ وَلِّیاً وَحافِظاً وَقآئِدَاً وَناصِراً وَدَلِیلاً وَعَیناً حَتى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعا وَتُمَتِّعَهُ فِیها طَویلاً
تقدیم به روح ملکوتی امام راحلرضواناللهعلیه و شهدای والامقام اسلام صلواتی اهدا میکنیم.
قبل از هر چیز فرارسیدن این ایام مبارک که نظیرش در طول سال، کم اتفاق میافتد که یک روز، مقارن میلاد مسعود خاتم الأنبیاءصلیاللهعلیهوآله و درعینحال مقارن میلاد حضرت امام جعفر صادقصلواتاللهعلیه، رئیس مذهب جعفری، باشد، بسیار روز مبارکی است، این روز را به پیشگاه مقدس ولی عصرأرواحنافداه و نائب شایسته ایشان، مقام معظم رهبری و به همه خدمتگزاران به نظام اسلامی مخصوصاً حضّار محترم تبریک و تهنیت عرض میکنم. از خداوند متعال درخواست میکنیم که همواره بر نعمتهایش به ما بیفزاید، به ما توفیق معرفت و قدردانی از همه نعمتهای مادی و معنویاش را مرحمت کند و ما را به وظایفمان آشناتر و به انجام آن موفقتر بدارد.
همه ما معتقد هستیم که نعمتهای خدا بر انسان آنقدر فراوان است که قابل شمارش نیست. حالا اینکه خودمان چقدر تجربه کرده باشیم و در مقام این بر آمده باشیم که بشماریم و ببینیم چند تا نعمت هست اما خدا آب پاکی به دست ما ریخته و فرموده وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها؛[1] اگر در مقام این بربیایید که نعمتهای خدا را شمارش کنید از عهده شمارش آن هم برنمیآیید! وقتی از عهده شمارش آن برنیاییم دیگر از عهده شکرش که معلوم است.
این نعمتهای بیشماری که خداوند متعال به همه انسانها عنایت فرموده، به یک نظر و از یک لحاظ به دو دسته کلی تقسیم میشود؛ یک دسته نعمتهایی است که اثر خودش را برای ما، برای وجود ما، برای سلامتی ما، برای پیشرفت و رشد و کمال ما، به طور طبیعی ایجاد میکند ولو ما اصلاً هم نفهمیم که چنین نعمتی هست؛ مثل خیلی از نعمتهایی که اصلاً خبر نداریم که این نعمتها وجود دارد حتی در درون خودمان، ولی این نعمت خداست و دارد اثر خودش را میبخشد. کم اتفاق میافتد که آدم فکر کند مثلاً آفتاب که میتابد این یک نعمتی است. نه اینکه در طول عمر ما یک نعمت است بلکه هر لحظهای از آن یک نعمت است.
حالا اگر درباره همین تابش آفتاب فکر کنیم که اگر خدا بهگونهای قرار داده بود که خورشید یک صدم آنچه حالا با ما فاصله دارد بیشتر فاصله داشت چه میشد؟ تمام موجودات زنده روی زمین، یخ میزدند و هیچ موجود زندهای باقی نمیماند؛ و اگر فاصلهاش با زمین به اندازه یک صدم فاصلهای که الآن دارد کمتر میشد تمام موجودات زندهای که روی زمین هستند از گرما میسوختند! خود اصل خورشید یک نعمتی است، تنظیم تابش آن یک نعمت دیگری است؛ تابش آن به این اندازه باید باشد نه بیشتر و نه کمتر.
حالا درباره همین تابش خورشید، آنقدر میشود فکر و بحث کرد که اگر تا صبح بنشینیم فقط درباره نور خورشید بحث کنیم شماره نعمتهای آن تمام نمیشود؛ ولی آن دارد میتابد و اثر خودش را هم میبخشد، ما اصلاً بفهمیم خورشیدی هست یا نه، طلوع کرده یا نکرده و چقدر فاصله دارد و اگر فاصلهاش کمتر یا بیشتر بود چه میشد؛ آن دارد کار خودش را میکند و نعمتی است که دارد اثر خودش را میبخشد.
باران که میبارد اثر خودش را میگذارد. وجود اکسیژن در هوا و خیلی از نعمتهای طبیعی دیگری که خدا خلق کرده، آن نعمتها دارند اثر خودشان را میبخشند، چه ما خبر داشته باشیم و چه خبر نداشته باشیم، چه توجه داشته باشیم و چه توجه نداشته باشیم و غافل باشیم. این یک دسته از نعمتهاست.
اما یک دسته از نعمتهاست که خدا به ما داده و استفاده از آن، منوط به این است که آن نعمت را بشناسیم و به آن توجه کنیم، آنوقت میتوانیم از آن استفاده کنیم. اگر نشناسیم و به آن توجه نداشته باشیم برای ما فایدهای ندارد؛ آیا چنین چیزی هم میشود؟! حالا بگذریم از اصل معرفت خدا که اگر خدا را نشناسیم از وجود خدا چگونه استفاده میکنیم؟! اگر پیغمبر را نشناسیم که این پیغمبر است آیا از وجودش استفادهای میبریم؟! از ایمان به او، از هدایت او، از توسلات به او؛ باید بشناسیم که این پیغمبر است و به او توجه کنیم تا از او استفاده کنیم.
در میان این نعمتهایی که شرط آنها شناخت است و مثل آثار طبیعی نیست که او میتابد، کار خودش را میکند، چه ما بدانیم و چه ندانیم؛ این را باید بفهمیم تا اثر کند، اگر نفهمیم و توجه نکنیم نمیتوانیم از آثارش استفاده کنیم، برای اینکه ما از این نعمتها درست استفاده کنیم، نعمتهایی که شرطش معرفت است، خدا لطف فرموده آنقدر وسیله درست کرده تا ما این نعمتها را بشناسیم. اصلاً خود فرستادن پیغمبران و دادن معجزات به آنها؛ اگر پیغمبرها آمده بودند و معجزه نداشتند باز هم آدم زود باور نمیکرد، کما اینکه اکثر مردم همینطور رفتار کردند؛ پیغمبرها آمدند، به آنها میگفتند شما دروغ میگویید! خدا بر شما وحی نکرده! بیخود میگویید! حجت آن وقتی بر آنها تمام میشود که معجزهای داشته باشند و از طرف خدا نشانهای داشته باشند. خدا این کار را هم کرد؛ به پیغمبران معجزه، کرامات و دلایل متقن عنایت فرمود؛ أرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیناتِ؛[2] با یک نشانهها و دلایل آشکاری تا مردم آنها را بشناسند و از آن استفاده کنند.
اینگونه نعمتها را اگر نشناسیم اول خودمان ضرر کردهایم که نمیتوانیم استفاده کنیم. به دنبالش ممکن است به بلاهایی دچار بشویم که فریادمان بلند شود و علاجی ندارد. اینجاست که کسانی از همین انسانهای دوپایی که ما میشناسیم و مثل ما هستند، چشم و گوش و دست و پا دارند، گاهی هم از ما خیلی زرنگتر و باهوشتر هستند از این نعمتها استفاده نمیکنند چون این نعمتها را نشناختهاند. آنهایی که انبیا را نشناختهاند از نعمت وجود انبیا بهرهای نمیبرند بلکه بدتر، بر کفرشان افزوده میشود! وَ لا یزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً؛[3] آنها وقتی نمیشناسند دشمنی هم میکنند! نهتنها استفادهای نمیکنند بلکه ضرر هم میکنند چون نشناختهاند. اینکه گفتم، فکر میکنم حرف پیچیدهای نبود و خیلی دلیل نمیخواهد؛ اینطور نیست؟!
باز خدا برای اینکه این نعمت انبیا گسترش پیدا کند، بندگان بیشتری از آن بهره ببرند، از آثارش در همین زندگیشان هم بهرهمند شوند، آن کسانی که اینها را شناختهاند را تشویق کرده که به دیگران معرفی کنید. این هم لطف دیگری از خداست؛ خدا اول حقیقتی را به ما داده، پیغمبر را فرستاده که او را معرفی کند، برای معرفی پیغمبرها معجزه و کرامت قرار داده، برای آن کسانی که پیغمبر و معجزه او را ندیدهاند، به دیگران تکلیف کرده که بروید معرفی کنید. اینها همه مال رحمت اوست برای اینکه مردم از آن استفادههایی که باید از وجود پیغمبر ببرند ولو هزاران سال بعد از وفاتش، محروم نشوند.
امروز در دنیا مردم واقعاً نیاز شدیدی به اسلام دارند. خیلی از آنها اسلام را نمیشناسند. خیلی از آنها اصل پیغمبر را شنیدهاند و باور کردهاند اما از محتوای دعوت انبیا خبری ندارند. یک قصهای برای شما نقل کنم، اشخاص آن زنده و حاضر هستند و میتوانید از خود آنها بپرسید.
یکی از دوستان ما که در همین مؤسسه درس خواندهاند، از اوایل انقلاب چند سالی به آرژانتین رفتند. ایشان پانزده سال در آرژانتین بودند. بچههایش آنجا متولد و بزرگ شدند. ایشان برگشته بود و تعریف میکرد که مردم بسیار علاقه دارند که اسلام را بشناسند، فهمیدهاند که یک اسلامی هست و یک شخصی به نام امام، در اینجا ظهور کرده و اسلام را معرفی میکند و یک حرکت جدیدی در عالم ایجاد کرده، بسیار علاقه داشتند که بیایند یاد بگیرند ولی مبلّغ و مربی نبود. یک نفر یهودی آمده کلاسی باز کرده، موضوع آن کلاس اسلامشناسی است! پول میگیرد و اسلام یاد میدهد! یهودی، کلاس اسلامشناسی باز میکند، از مسیحیها پول میگیرد که به آنها اسلام یاد بدهد! آدم وقتی میشنود خیال میکند جوک است اما این آقای ربانی اینجا هستند، مجله ثقلین را به زبان اسپانیایی منتشر میکنند، از تحصیلکردههای همین مؤسسه هستند، بروید از ایشان بپرسید.
خدا به مسلمانها که اسلام و پیغمبر را شناختهاند یک تکلیفی به آنها میکند که بروید به آنهایی که نشناختهاند معرفی کنید تا دیگران هم بهره ببرند. این رحمت خدا برای همه بندگان است؛ وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ؛[4] خدا وجود پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله را رحمت برای همه انسانها در طول تاریخ تا روز قیامت قرار داده است؛ چرا استفاده نکنند؟! شرط استفادهاش این است که بشناسند. برای اینکه بشناسند یک کسی باید به آنها معرفی کند، حالا یا کتاب بنویسد یا سخنرانی کند و یا کلاس تشکیل بدهد. بعضی از آنها انفع است، بعضی از آنها بُردش بیشتر است. بههرحال اینها راههاست.
ما در درون کشور خودمان و در مکتبی که از پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله گرفته شده، از انواری که بیش از نور خورشید تابش دارد و مفت و مجانی در اختیار ما قرار دادهاند خود ما خیلی از آنها را درست خبر نداریم؛ این چقدر کمهمتی است؟!
یک وقت من در یک سخنرانی برای بعضی دوستان این مَثَل را زدم که اگر امروز شما در چند تا روزنامه بخوانید که یک نفر در استرالیا، در دورترین مناطق کشور، فرض کنید در شیلی یا در آمریکای جنوبی، یک نفر پیدا شده که مدعی است یک فرمولی کشف کرده و با این میتواند سرطان را معالجه کند، در روزنامهای نوشتهاند که چنین کسی هست که ادعا میکند، بنده گمان میکنم صدها نفر بار سفر میبندند و هزینههای سنگین تحمل میکنند و به آنجا می تا ببینند راست است یا دروغ است و اصلاً این چیست؟! چون احتیاج دارند.
شما فکر میکنید ارزش چیزهایی که پیغمبر اسلام و ائمه اطهار برای ما آوردهاند کمتر از داروی سرطان است؟! خود قرآن، خودش را توصیف میکند که درمان همه دردهایتان هست؛ شِفاءٌ لِلنَّاسِ؛[5] اما ما درست باورمان نیست!
الحمدلله در جیب همه ما و در خانه ما چند تا قرآن در طاقچه یا در کمد گذاشته شده و نمیرویم ببینیم که در آن چیست؟ اگر یک نسخهای برای ما بفرستند که به زبان انگلیسی یا زبان دیگری باشد و بگویند این داروی سرطان است آیا نمیرویم یاد بگیریم ببینیم در این نسخه چیست؟! اما قرآن در دست ماست، همه هم میدانیم که این کتاب خداست و هیچ تغییری هم در آن داده نشده اما اینقدر همت نمیکنیم که ببینیم در این قرآن چیست! همت ما ضعیف است! ایمان ما یک مقدار کمرنگ است!
آن وقت همینکه قرآن در جیب ما باشد همین کافی است؟! مشکلات حل شد؟! یا باید بخوانند و بفهمند و تصمیم بگیرند عمل کنند. اگر ما باورمان است که راه حل مشکلات بشر در این کتاب است، همینطور باید با آن برخورد کنیم؟!
بالاترین نعمت در میان نعمتهای خدا، آن نعمتهایی که میتوانیم اسم ببریم و شمارش کنیم، عقلمان که نمیرسد همه چیز را با هم مقایسه کنیم و بگوییم این چند درجه، آن چند درجه، اما میدانیم که وجود خود پیغمبرصلیاللهعلیهوآله نعمتی نیست که در مقایسه با قرآن بگویند آن یکی این هم یکی. وجود ایشان فوق همه اینهاست. اگر وجود پیغمبرصلیاللهعلیهوآله نبود هیچ کدام از ما راه صلاح و بهشت را پیدا نمیکردیم و اگر این میراث یعنی قرآن، از پیغمبرصلیاللهعلیهوآله نمانده بود باز از وجود پیغمبرصلیاللهعلیهوآله استفاده نمیکردیم؛ اما متأسفانه حالا هم که مانده باز هم آنگونه که باید از آن استفاده نمیکنیم!
قرنها گذشت و مردم مسلمان، از محتوای این قرآن، اطلاع لازم، حالا کافی پیشکش، اطلاع لازم هم نداشتند. در دوران ستمشاهی، حدود هفتاد سال در مدارس اصلاً درس قرآن نبود! با زحمتهایی که بزرگانِ علما و مراجع کشیدند از شهرها در حرم حضرت عبدالعظیم جمع شدند و تحصن کردند که یک برنامهای برای آموزش قرآن در مدارس باید باشد، در مدارس هفتهای یک ساعت درس قرآن گذاشتند. من خودم آنوقت مدرسه میرفتم. کلاس چهارم بودم که برای ما هفتهای یک ساعت درس قرآن گذاشتند، آن هم به این صورت بود که معلمی هم که میخواست درس بگوید خودش بلد نبود!
من کلاس ششم بودم؛ در شهر دارالعباده یزد، شهری که آقای حائری را پرورید، آسید کاظم یزدی صاحب عروه را پرورید، مؤسس این حوزه علمیه، استاد امام و دیگران را پرورید و یکی از شهرهای مذهبی معروف است، برای این یک ساعت درس قرآنی که برای ما گذاشته بودند شب امتحان که میخواستیم دوره کنیم، در معلمهای ما یک نفر نبود که روخوانی قرآن را درست بلد باشد! یک معلم زرتشتی داشتیم که اسمش رستم بود. معلم کلاس پنجم بود. ما کلاس ششم بودیم، میخواستیم امتحان بدهیم. میرفتیم کلمه قرآن را از یک زرتشتی میپرسیدیم! مدیر مدرسه و معلمهای ما روخوانی قرآن بلد نبودند! مدتها بر این مردم مسلمان و عاشق اسلام و اهلبیت به این منوال گذشت.
خداوند متعال بر این مردم منّت گذاشت، یکی از سلالههای پیغمبرصلیاللهعلیهوآله را برانگیخت و کاری کرد کارستان؛ نهتنها دستگاه دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی را سرنگون کرد، در عالم یک کشوری را بر اساس اسلام پایهگذاری کرد؛ همه فرمولها، همه نقشهها و همه توطئههای دشمنان را باطل کرد. در کنار او کسانی پیدا شدند که تا حدود زیادی قدرش را شناختند. بهترین آنها آن گلهایی بودند که در جبههها پرپر شدند. خود امامرضواناللهعلیه فرمود رهبر ما آن نوجوان سیزده ساله بود که زیر تانک رفت تا تانک را منفجر کند. چنین استعدادی در مردم ما بود. دویست هزار نفر از بهترین جوانهای مملکت در این راه، پرپر و شهید شدند تا این نظام برقرار شد. این نظام ثمره خون اقلاً دویست هزار نفر از بهترین جوانهایی است که روی این زمین زندگی میکردند. آیا ما قدر این نعمت را درست میدانیم؟! آیا این باعث این شد که برگردیم قرآن را بهتر یاد بگیریم؟! اینها برای قرآن و اسلام شهید شدند؛ ولی باز هم ما به غفلت افتادیم!
یک نگرانیِ خیلی جدی وجود دارد و آن این است که آرامآرام اصل اهمیت این انقلاب و این نهضت و به تبع آن اهمیت اسلام را فراموش کنیم؛ یعنی این استعداد و لیاقتی که پیدا کردیم برای اینکه نام اسلام را در دنیا زنده کنیم، نام امام زمان را زنده کنیم، خودمان و دیگران را برای ظهور او آماده کنیم، همین را آرام، آرام فراموش کنیم. یک وقتی چشم باز کنیم و ببینیم که انگار اوایل دولت پهلوی است! آیا این خطر وجود ندارد؟!
چیزی که این خطر را بیشتر جلوه میدهد و اهمیتش را میتواند برای ما ثابت کند این است که میبینیم گاهی بعضی از گوشههای این مملکت، ارزشهای اسلامی دارد کمرنگ میشود؛ اینطور نیست؟! گاهی پشت کوه قاف، یک جاهایی، وقتی رفتار مردم را با رفتارشان در اوایل انقلاب میسنجیم میبینیم خیلی تفاوت کرده است. آن روحیهها با این روحیههایی که حالا میبینیم خیلی فرق کرده است؛ یعنی منحنی آن سیر نزولی دارد. اگر این منحنی به همین سیر نزولی خودش ادامه بدهد به کجا میرسد؟! به صفر! اگر اینگونه شد خدا نعمتش را مفت به کسی نمیدهد. وقتی لیاقتش را از دست دادند نعمت را از آنها میگیرد؛ خودش فرموده لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ.[6]
برای اینکه ما به این خطر مبتلا نشویم باید یک شوکی به ما وارد شود؛ آهای! خوابت نبرد! وگرنه طبع آدمیزاد این است که وقتی آرام، آرام، احساس خطری نکرد چرتی میشود، یادش میرود که این نعمتها چگونه به دست آمد؟! با چه قیمتی؟! خود ما دنبال چه میگشتیم؟! چقدر برای اسلام شعار دادیم، مرگ بر این و آن و ...، اینقدر داد زدیم و شهید دادیم و هزینه خرج کردیم و زندان رفتیم و شکنجه شدیم، مای نوعی را میگویم، ما که لیاقت هیچ کدام از اینها را نداشتیم، تا این نظام برقرار شد. حالا آرامآرام دوباره تعلقات به این نظام دارد کم میشود، ارزشها دارد کمرنگ میشود. گناه را میبینیم ولی دیگر کک ما نمیگزد و عادی شده است! رشوهخواری را میبینیم میگوییم بله، هست دیگر. زیرمیزی و الیآخر. اول انقلاب هم همینطور بود؟!
من یادم است اوایل انقلاب که تازه بعضی از نهادهای نظامی و انتظامی تشکیل شده بود، وقتی میخواستند به بعضی از کسانی که زحمتهای زیادی کشیده بودند درجه بدهند کسرشان میکرد که درجه بگیرند؛ میگفتند ما برای خدا کار میکنیم؛ لباس چیست؟! سردوشی چیست؟! ستاره کدام است؟! یادتان نیست؟! شاید شما هنوز آن وقت تشریف نداشتید اما از پیرمردها بپرسید. یک وقت نشود خدایی نکرده رقابت کنیم و بخواهیم به ناحق، ارتقاء پیدا کنیم و همان بازیهایی که زمان پهلوی بود را دوباره زنده کنیم و الیآخر. من نمونه کوچکی را گفتم. گفتیم و گذشتیم.
عزیزان من! خدا سنتهایی دارد که تغییرناپذیر است. اگر قدر نعمتهای خدا را نشناسیم، اگر وظیفهمان را در مقابل او انجام ندهیم ضمانتی برای بقاء نخواهد داشت. این در دنیایش. در آخرتش خدا ما را با دشمنانش محشور خواهد کرد؛ شما هستید که دستاورد شهیدان را به باد دادید! آنها بهترین چیزهای عزیزشان را، جانشان را برای اسلام فدا کردند، شما این نظام اسلامی را با دنیای خودتان معامله کردید؛ با پول آن و ریاست آن و زرقوبرق آن و هواپیمای آن و الیآخر.
چه کنیم که اینگونه نشویم؟ باید شناختمان را به دین قوی کنیم. صرفاً شرکت در کلاسهای بصیرت و کلاسهای دینی برای این نباشد که ارتقاء رتبه پیدا کنیم. علاقه داشته باشیم دین را بهتر یاد بگیریم، با دقت درس بخوانیم، گوش بدهیم، فکر کنیم، سؤال کنیم. بعد که یاد گرفتیم سعی کنیم با دقت عمل کنیم. اینها شوخی نیست، تئاتر نیست. پیغمبران آمدند شهید شدند، امام حسین با همه اهلبیتش آمد شهید شد برای اینکه من و شما خدا و دین را بهتر بشناسیم؛ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَة؛[7] در زیارت اربعین میخوانیم: خدایا! سیدالشهدا آن وقتی که تیر به قلب مبارکش خورد، آخرین سرمایه خونش ریخت، خون قلبش را فدا کرد تا بندگان تو را از نادانی نجات بدهد؛ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَة وَ حَیْرَةِ الضَّلاَلَهِ. ما اگر امام حسین را دوست داریم باید به خون دل او احترام بگذاریم. بگوییم ما سعی میکنیم خودمان از جهالت نجات پیدا کنیم. خودمان دین را بهتر بشناسیم. بعد هم سعی کنیم دیگران را با دین آشنا کنیم.
پروردگارا! تو را به برکت خونهای پاک شهیدانی که در راه تو همه چیزشان را فدا کردند قسم میدهیم دلهای ما را از ظلمت غفلت نجات بده!
نور معرفت و ایمان و ولایت به دلهای همه ما بتابان!
روح امام و شهدا را با انبیا و اولیاء محشور بفرما!
سایه مقام معظم رهبری را تا ظهور ولیعصر مستدام بدار!
به ما توفیق شناخت و انجام وظیفه مرحمت بفرما!
عاقبت امر همه ما ختم به خیر بفرما!
وَ صَلَّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین
[1]. نحل، 18.
[2]. حدید، 25.
[3]. اسراء، 82.
[4]. انبیاء، 107.
[5]. نحل، 69.
[6]. ابراهیم، 7.
[7]. مفاتیحالجنان، زیارت اربعین.