بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقدیم به روح ملکوتی امام بزرگوار و شهدای والامقام اسلام، صلواتی اهدا میکنیم.
خداوند متعال را شکر میکنیم که معرفت به خودش و اولیای خودش و حضرات معصومین و جانشین شایسته امام معصوم در این زمان را به ما مرحمت فرمود، عشق و محبت اولیای خودش را در دلهای ما قرار داد و ما را از لغزشهای فکری و انحرافهای عملی حفظ کرد، چیزی که بسیاری از انسانها و حتی بسیاری از مسلمانها از آن محروم هستند. این است که هر چه شکر خدا را به خاطر این نعمتها به جا بیاوریم حقش ادا نمیشود.
من در مقابل این عواطف و احساسات و شور انقلابی شما خاضعانه سر تعظیم فرود میآورم و دوست دارم که دست یکایک شما را ببوسم؛ اما در این فرصت چند دقیقهای، اگر درباره چیزهایی که بتوانیم برای زندگی امروز خودمان و وظایف عصر و زمان خودمان استفاده کنیم گفتوگو شود فکر میکنم روح امامرضواناللهعلیه بیشتر شاد شود.
ابتدا یک سؤال مطرح میکنم که سؤال سادهای است و شاید در ذهن خیلیها باشد. اگر دیگران شک داشته باشند، لااقل ما شک نداریم که این برکاتی که در این انقلاب عظیم الهی نصیب جامعه ما شد به برکت اسلام بود. سؤال مطرح میشود که این اسلام که همیشه بود، علما هم که همیشه بودند، مردم مسلمان و علاقهمند به تشیع و اهلبیت هم که همیشه بودند، چطور آثار این اسلام در این عصر و به دست امامرضواناللهعلیه ظاهر شد؟! این خبرها چرا جلوتر نبود؟! این سؤال در ذهن خیلیها هست و شاید خیلی خوش نداشته باشند که مطرح کنند اما بههرحال یک سؤالی است که جواب میخواهد.
بدون شک، این زمان که خداوند متعال این پیروزی را نصیب مسلمانها و مردم شریف ایران کرد یک شرایط خاصی بود که استحقاق این نعمت را پیدا کرده بودند. کار خدا بیحکمت و گزاف نیست، ما باید بگردیم تا ببینیم چه عواملی موجب استحقاق این مردم شد تا سعی کنیم آن را حفظ کنیم و ادامه بدهیم، بلکه اگر ممکن است بعضی جاهایش را تقویت کنیم تا بیشتر موجب استحقاق ما برای اینگونه نعمتهای عظیم الهی شود. فکر میکنم حرف درستی باشد.
به قول ما طلبهها این قطعاً یک عامل خاص بسیط نبود، مجموعهای از عوامل بود که این شرایط را برای جامعه ما فراهم کرد تا جامعه ما این لیاقت را پیدا کرد. یک چیز خاص نیست که بتوان روی آن انگشت گذاشت و بگوییم فقط همین است که موجب این سعادت و پیروزی شد. قطعاً مجموعه عواملی دست به دست هم داده بود تا ملت ما در این زمان مستحق چنین تفضل الهی شد.
بدون شک بخشی از اینها مربوط به ویژگیهای شخصیت خود امامرضواناللهعلیه است. البته اگر بگوییم این یک عامل بود آیا معنایش این است که این ویژگیها فقط در امامرضواناللهعلیه بود و در هیچ کس دیگری نبوده است؟! پس در طول تاریخ، این فقط در سایه ویژگیهای شخصی امامرضواناللهعلیه حاصل شد و کس دیگری دخالت نداشت؛ اینگونه نیست. باید توجه داشت که این عامل یکی از عناصری است که این منظومه علل و عوامل را تشکیل میدهد.
در خصوص اینکه امامرضواناللهعلیه چه ویژگیهایی داشت، همه شما در طول بیش از بیست سال که از رحلت امام میگذرد مطالبی شنیدهاید، خواندهاید و بحث کردهاید و احتیاجی ندارد که توضیح بدهم ولی در عین حال یک اشاره خواهم کرد.
بخشی از این عواملی که موجب این استعداد و این لیاقت شد مربوط به جامعه ماست؛ مردم ما هم یک ویژگیهایی پیدا کردند که در مردم سابق نبود یا اگر هم بود ضعیف بود. البته پیدایش آن ویژگیها هم عواملی دارد و یکمرتبه پیدا نمیشود اما به قول ما طلبهها به عنوان علتهای قریب، یکی ویژگیهای شخصیت امامرضواناللهعلیه و یکی هم ویژگیهای جامعه ما که امام هم فرمود مردم ما از مردم زمان پیغمبرصلیاللهعلیهوآله هم بهتر هستند یعنی ویژگیهایشان با آنها تفاوت میکند.
آنچه مربوط به شخص امامرضواناللهعلیه است با یک نظر به دو بخش قابل تقسیم است؛ یکی آنچه مربوط به جهات روحی و معنوی امام است که دراینباره خیلی صحبت شده اما اگر خیلی بیشتر هم صحبت شود حقش ادا نمیشود.
در یک کلمه، اخلاصی که امامرضواناللهعلیه داشت کمنظیر بود یعنی اینکه فقط فکر این باشد که ببینید خدا چه میخواهد همان را عمل کند. در نگاهی که میکند، در حرفی که میزند، در قدمی که برمیدارد، در آن وقتی که بلند میشود، آن وقتی که مینشیند فقط و فقط نظرش این باشد که خدا از من چه میخواهد. اینکه انجام این کار به چه هزینهای تمام میشود برای او مهم نبود؛ خدا راضی باشد، هزینهاش هر چه میخواهد بشود. گاهی انجام یک وظیفهای که تشخیص میداد به قیمت آبرویش تمام میشد. مواردی پیش آمده، حالا من در مقام تفصیل این مسائل نیستم ولی هیچ ابایی نداشت، هر چه بشود، من وظیفهام را تشخیص دادم، خدا از من امروز این را میخواهد هر چه میخواهد باشد.
عبادات و توسلات ایشان بسیار مکتوم بود و ظاهر نبود. انسان از زندگی ساده امام متوجه نمیشد که ایشان چه برنامههای عبادی و چه توسلاتی دارد. یک بخشی از آن نقل شده که همه شما کمیابیش شنیدهاید؛ در آن مدتی که ایشان در نجف اشرف مشرّف بودند، هر شب یک ساعت در مقابل ضریح امیرالمؤمنینصلواتاللهعلیه میایستادند و عرض توسل داشتند که دیدن همان وضع ایستادن و توسل ایشان تماشایی بود. این اندازهاش ظاهر شده بود که میدیدند اما آن راز و نیازی که نیمههای شب با خدای خودش داشت را نمیگذاشت کسی متوجه شود. بههرحال یک بخشی از ویژگیهایی که عرض کردم موجب این شد که جامعه ما چنین لیاقتی را پیدا کند به این ویژگیهای معنوی امام مربوط میشود که مربوط به شخص خودش و در باطنش بود. البته آثارش ظاهر میشد. در یک کلمه اخلاص امام. اگر بخواهیم این را باز کنیم دهها ویژگی در آن پیدا میشود اما برای اینکه عرایضم کوتاه شود به همین اندازه اکتفا میکنم.
یک ویژگی دیگر امام، فراست، دوربینی و تیزبینی ایشان است که حالا خود این هم بخشهای جزئیتر و زیرمجموعههایی دارد. ایشان واقعاً در خشت خام چیزی میدید که دیگران در آینه نمیدیدند. در طول این مدت، از آن وقتی که نهضت شروع شد تا آن وقتی که امام از دنیا رفت گاهی جریانات و شرایطی پیش آمد که نظر امام، تک بود و هیچ کس با نظر ایشان موافق نبود! وقتی میگویم هیچ کس یعنی هیچ کس! اما بعد ثابت شد که نظر ایشان درست است. نظر همه کوتاه بود، نمیفهمیدند و به آن عمقش نمیرسیدند. این یک فراست خدادادی بود که خداوند متعال به ایشان مرحمت فرمود بود که البته با همان روح اخلاص ایشان ارتباط داشت؛ اِتَّقُوا فِرَاسَةَ اَلْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ ینْظُرُ بِنُورِ اَللَّهِ.[1] چیزهایی را درک میکرد، چه از مشکلات جامعه و آسیبهای اجتماعی و علل اینها و چه راه درمان و معالجهاش و به خاطر همین یقین و معرفتی که داشت در موضعگیریهای اساسیاش شک نمیکرد. مطلب آنچنان برای ایشان روشن بود.
ایشان در اجرای تصمیماتشان قاطع بودند و هر کسی هر چه میگفت، اگر فرصت بحث بود بحث میکرد و او را قانع میکرد اما خیلی جاها فرصت بحث نبود؛ امام که نمیتوانستند با همه بنشینند نظریاتشان را یکییکی بیان کنند و دفاع کنند و اشتباهات دیگران را بگویند اما هر چه دیگران میگفتند آنجا که ایشان تصمیمشان را گرفته بودند با همان فراست خدادادیشان، تزلزلی پیدا نمیکردند. یکی از این موارد در جریان 22 بهمن بود؛ همه میدانید که از طرف رژیم، برای حکومت نظامی دستور اکید داده شده بود و با تأکیدات زیاد و تبلیغات رادیو، به مردم اطلاعرسانی مفصل شده بود که هر کس بیرون بیاید جانش در خطر است. تا آنجا که من اطلاع دارم، البته علم غیب ندارم، اطلاع وسیعی هم ندارم، تا آنجا که من اطلاع دارم از دوستان و یاران و همراهان امام هیچ کس نبود که با نظر ایشان موافق باشد. ایشان فرمودند به مردم بگویید در خیابانها بریزند! به ایشان گفتند آقا! حمام خون به پا میشود! این رژیم بیرحم، به کسی رحم نمیکند، به پیر و جوان، آن وقت وقتی مردم ببینند که چنین تصمیمی گرفتهاید فردا کسی از شما حمایت نمیکند!
حتی یکی از بزرگان با ایشان تماس گرفته بود، از علمای بزرگی که مورد احترام ایشان هم بود، بالاخره از بس اصرار کرده بود، نقل شده، من آنجا نبودم، نقل شده که ایشان فرموده بود اگر آقا امام زمانعجلاللهفرجهالشریف بفرمایند بکن، من نکنم؟! چیزی شبیه این تعبیر و یا این تعبیر که اگر از طرف آن حضرت، مأموریت داشته باشم. در این مسئله آنچنان قاطع بود که دیگران و دوستان هرچه میگفتند تزلزلی در ایشان پیدا نمیشد. اینها یک ویژگیهایی بود که در شخص امام به عنوان یک منش، به عنوان یک ویژگیهای شخصیتی و به عنوان یک کاراکتر وجود داشت که روی هر کدام خیلی باید بحث شود. البته خیلی چیزها گفته شده و نوشته شده اما عرض کردم که اگر دهها برابرش هم نوشته شود حق امام ادا نمیشود. ما هنوز کوچکتر از این هستیم که امام را بشناسیم که ایشان چه گوهری بود و چه هدیهای بود که خداوند متعال به جامعه ما مرحمت فرمود! اگر ما بخواهیم مشابه این ویژگیها را پیدا کنیم این ویژگیها را از یک طرف در شخصیت امیرالمؤمنینصلواتاللهعلیه باید جستجو کنیم و از یک طرف، میراثش را در جانشین شایسته ایشان.
یک مثال از قاطعیت، صلابت، تزلزلناپذیری و انعطافناپذیری امیرالمؤمنینسلاماللهعلیه عرض کنم؛ داستانی است که در دو خطبه نهجالبلاغه از ایشان نقل شده است. حالا نمیدانم یک کلام بوده و به دو صورت، در دو خطبه نقل شده یا ایشان اینها را دو بار فرموده بودند. داستان راجع به برخورد حضرت با اصحاب جمل و جنگهایی که از همان آغاز خلافت ظاهری امیرالمؤمنینصلواتاللهعلیه اتفاق افتاد میباشد.
در آن عصر، حالا ما باز آمار دقیقی نداریم اما نقل شده که بسیاری از دوستان نزدیک، از اصحاب خاص و از فامیلهای نزدیک امیرالمؤمنینسلاماللهعلیه به ایشان میگفتند آقا! عجله نکنید! بگذارید حکومت شما ثبات پیدا کند! فعلاً با معاویه حالا درگیر نشوید! کمی آرامتر! بگذارید حکومتتان تثبیت شود، بعد! حضرت در پاسخ فرمودند من یک روز هم نمیتوانم انجام وظیفهام را به تأخیر بیندازم. وقتی زیاد اصرار کردند حضرت فرمودند شما خیال میکنید من همین طوری یک حرفی میزنم؟! من شب تا صبح نخوابیدهام و دراینباره فکر کردهام که آیا میتوانم با اینها نجنگم؟! دیدم امر من دایر است بین اینکه یا با اینها بجنگم و یا از دین محمدصلیاللهعلیهوآله خارج شوم!
حضرت علیعلیهالسلام میفرماید من شب تا صبح فکر کردم، دیدم چارهای غیر از این نیست و یکی از این دوتاست؛ اگر بخواهم مسلمان باشم باید اقدام به این جنگ کنم و اگر اقدام نکنم باید از اسلام استعفا بدهم! چه قاطعیتی میخواهد که آدم بفهمد! البته ایشان امام یک معصوم و نور الهی است و حساب ایشان با دیگران فرق میکند اما خدا از آنچه در اولیای خدا و معصومین هست یک شمه و نمونهاش را در بعضی از شاگردانشان هم عنایت میفرماید. نمونه این قاطعیت در امام بود و حالا ملاحظه میفرمایید که نمونهاش در وجود شریف مقام معظم رهبریایدهاللهتعالی هم دیده میشود. اینها از لحاظ صفات ثابت و روحیات و منش و کاراکترهای شخصی امام. در این خصوص خیلی بیشتر میشود صحبت کرد ولی دیگر وقت شما را بیشتر نگیرم.
امامرضواناللهعلیه براساس این بینشها، این بصیرتها و این فراستهای خدادادیای که داشتند، بهاصطلاح یک راهبردها و یک سلسله اصول استراتژیک را برای این مبارزه انتخاب کردند. ایشان اولاً تشخیص دادند که در جامعه ما، راه مبارزه با این دستگاه، راههایی که دیگران میروند نیست. شما جوان هستید و فکر نمیکنم که آن زمان، به خصوص قبل از انقلاب بوده باشید مگر یک عده محدود و خیلی کم. آنوقتها، پیش از انقلاب، پنجاه سال قبل، انگیزههایی برای مبارزه با استبداد و استعمار و این حرفها بود. کسانی از شخصیتهای سیاسی- ملی بودند که اینگونه گرایشهایی داشتند. اینها به دو گروه تقسیم میشدند؛
یک عده میگفتند باید فعالیت سیاسی کرد یعنی حزب تشکیل داد، تبلیغات کرد و با مسائل حزبی وارد شد، مردم نماینده مجلس انتخاب کنند و از حزب ما بیشتر رأی بیاورند، همین کاری که در کشورهای غربی بین احزاب متخاصم انجام میگیرد و به همین ترتیب بین احزاب متعددی که بود، مجموعه چند تا از این احزاب در یک جبهه جمع شدند و جبهه ملی را تشکیل دادند. بعضیهایشان احزاب دیگری بودند، احزاب مارکسیست بودند، تودهایها بودند. بههرحال فقط مبارزه سیاسی، این یک نوع پیشنهاد و استراتژی بود.
گروه دیگری که از این راهها طَرفی برنبسته بودند میگفتند باید کارهای چریکی و فعالیت نظامی داشته باشیم و با فعالیت سیاسی، کاری از پیش نمیرود؛ مثل فدائیان اقلیت؛ چون فدائیان خلق، اول یک حزب بودند و بعد منشعب شدند. یک عدهشان طرفدار فعالیتهای سیاسی بودند که فدائیان اکثریت شدند و یک عدهشان طرفدار فعالیت نظامی بودند و فدائیان اقلیت شدند و بعد این گروه مجاهدین که آنها را بهاصطلاح به نام منافقین میشناسیم شکل گرفت. اینها میگفتند با فعالیت سیاسی کاری از پیش نمیرود، باید فعالیت نظامی کرد، ترور کرد، کارهای زیرزمینی کرد تا بتوانیم نظام را به زانو دربیاوریم.
امامرضواناللهعلیه نه آن را میپسندیدند و نه این را. عقیده ایشان این بود که ما باید همان کاری را بکنیم که انبیا و ائمه معصومین کردند؛ ما باید مردم را روشن کنیم، اگر مردم برای حکومت حق، لیاقت داشته باشند خدا به آنها کمک میکند. این عنصر جهل، نادانی، غفلت و بیتفاوتی را باید از مردم گرفت. این استراتژی امامرضواناللهعلیه است. نه آن کار حزبی و سیاسی و یارگیری حزبی، نه آن فعالیتهای نظامی و بهاصطلاح تروریستی. حالا شواهدی هم دارد که بعضیهایش را از نزدیک اطلاع دارم.
این یکی از اصول استراتژیک امامرضواناللهعلیه در مبارزهشان بود؛ روشنگری و بیدار کردن مردم که امروز به همین بیداری اسلامیای که در چند تا از کشورهای اسلامی در جریان است، رسیده است. این دنباله همان سیاست امام است.
امام مشکلاتی را در داخل کشور میدید که اینها مشکلات ریشهای بود. خیلی تلاش کرد که این مشکلات را حل کند و حل کرد. یکی از این مشکلات این بود که در جرگه متدینان، کسانی که علاقهمند به دین و اسلام و تشیع و امام حسینعلیهالسلام بودند یک فکر غلط جا افتاده بود. حالا از کجا و چگونه، داستانش مفصل است. این فکر جا افتاده بود که قبل از ظهور ولیعصرعجلاللهفرجهالشریف حرکت جهادی و حرکت مبارزهای نباید انجام بگیرد، مردم باید فکر وظایف شخصیشان باشند، نمازشان را بخوانند، روزهشان را بگیرند، وجوهاتشان را بدهند، سعی کنند گناهان را مرتکب نشوند، همینها اما دخالت در مسائل سیاسی و اینها اصلاً جزو وظایف نبود. نهتنها جزو وظایف نبود بلکه اصلاً به عنوان یک ارزش منفی مطرح میشد! امام این را خوب درک کرده بود که این آسیب بزرگی است. ما وقتی میخواهیم مردم را روشن کنیم و آنها را برای اینکه مبارزه کنند آماده کنیم، این متدینان میگویند نه، آقا! حرکت نکنید! وظیفه ما نیست.
در فرمایشات امام که الآن هم گاهی گوشه و کنار نقل میشود ملاحظه میفرمایید، امام خیلی درد دل داشت از اینجا که اصلاً دخالت در امور سیاسی را یک نقص برای عدالت میشمردند و میگفتند این خلاف مروت است، عادل باید خلاف مروت رفتار نکند، ورود در کارهای سیاسی و اینها خلاف مروت است و پشت سر کسی که اینگونه باشد نماز نمیخواندند!
امام یکتنه تلاش کرد تا این باور غلط را عوض کرد و به مردم باوراند که این یکی از بزرگترین واجبات است؛ نهتنها عیب نیست و خلاف عدالت نیست و این حرفها، تأسیس حکومت اسلامی از بزرگترین وظایف شرعی است و بعد یکی از بزرگترین واجبات، حفظ این نظام است. این یکی از کارهای بسیار مهمی بود که امام کرد. هنوز ما هم این را درست ارزیابی نکردهایم که این چه کار عظیمی بود؟! امام توانست این کار را انجام بدهد و از آن بهرهگیری کند و این سد شیطانی را از سر راه مبارزه و نظام بردارد وگرنه تا این فکر بود کسانی وارد میدان مبارزه میشدند که علاقهای به دین و وظایف شرعی نداشتند و همان احزاب سیاسی بودند که دنبال مطامع دنیا بودند. طبعاً یک چنین چیزی هم مورد تأیید خدا و اولیای خدا نبود، امید نصرتی هم برای اینها نبود و اگر اینها سر کار میآمدند گاهی ضررشان بدتر از ضرر همان نظام شاهنشاهی بود. اگر یک نظام مارکسیستی سر کار میآمد معلوم نبود نفعش بهتر از آن نظام قبلی باشد. مشکلش هم این بود که متدینان وارد این صحنه نمیشدند و کسانی هم که وارد میشدند آنهایی بودند که علاقه به دین نداشتند و یا بعضیهایشان ضد دین بودند. کار بسیار عظیمی بود که امام انجام داد. هنوز اهمیت این کار، درست شناخته نشده که امام با چه قدرتی توانست این باور عمومی متدینان را عوض کند، چه مشکلاتی در سر راهش بود و خدا به ایشان چه قدر کمک کرد که موفق شد.
و بالاخره در همین راستا، اینکه مسائل دینی اصلاً از مسائل سیاست و دنیایی جداست؛ مسائل سیاسی یک چیزهایی است که مربوط به دنیا و کأنه دنیاگرایی است اما مسائل دینی همان نماز و روزه و سینهزنی و زیارت رفتن و سفره ابوالفضل و چیزهایی از این قبیل است؛ دین یعنی اینها؛ اما مبارزه و زندان رفتن و جهاد و شهادت در راه خدا و این حرفها ربطی به دین ندارد، اینها میخواهند حکومت تشکیل بدهند مال دنیاست.
این باور غلط را شیاطین در طول چند قرن جا انداخته بودند و امام میبایست یکتنه با همه اینها مبارزه کند و فکر و فرهنگ مردم را عوض کند و کار به جایی برسد که در ظرف مدت کوتاهی، جوانها طوری بشوند که آرزوی شهادت کنند! آن کسی که اصلاً میگفت اینها دنیاگرایی است، اینها را کنار بگذارید، هر وقت خود آقا ظهور کردند درست میشود، به ما مربوط نیست؛ امام با همان سخنرانیها و بیانات دلنشین، این فکر را بهگونهای برای جوانها جا انداخت که نوجوانها و جوانها عاشق شهادت شدند! نهتنها وارد صحنه شدند بلکه آماده این شدند که در این راه کشته بشوند! من بیانم قاصر است، وقت هم کم است که به شما عرض کنم که اصلاً چه بود و چه شد.
همه ما برای امر به معروف و نهی از منکر میگفتیم یکی از شرایطش این است که آدم خوف ضرر نداشته باشد. ضرر هم آنقدر گسترش پیدا میکرد که اگر یک کسی به آدم توهین کند این هم ضرر است، اگر آدم یک سیلی هم بخورد این ضرر است، اگر یک اسکناس از جیبش بگیرند این هم ضرر است، اینجا دیگر امر به معروف نباید کرد چون شرط امر به معروف این است که ضرری نداشته باشد. این طرز فکر را با آن جایی مقایسه کنید که کسانی عاشق شهادت بشوند یعنی بهاصطلاح بزرگترین ضرر! ببینید تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟! این هنر امام بود؛ و چند نکته دیگر که وقت شما را زیاد نگیرم.
این پیروزیها که همه دنیا را شگفتزده کرد باعث این شد که شیاطین بنشینند و روی اینها تحلیل کنند و بگویند چه طور شد که یک آخوند توانست این کارها را بکند؟! آخوندی که کسی برای او حسابی باز نمیکرد! باز خود امام میفرمود - یادتان هست؟ حتماً شنیدهاید یا لااقل در نوارهایشان شنیدهاید- میفرمود در آن زمان ماشین خیلی کم بود و ماشین تازه راه افتاده بود. برای مسافربری ماشینهای سیمی بود. حالا کسی نیست که یادش باشد، اینها مال هفتاد سال پیش است. آنوقتها چند تا ماشینی که بود و مردم را گاهی به مشهد و جاهای دیگر میبردند، اتوبوس خیلی کم بود، این رانندهها میگفتند ما دو طایفه را سوار نمیکنیم- این را امام میفرمود- رانندهها میگفتند ما تجربه کردهایم که دو گروه هستند که اگر سوار ماشین بشوند ماشین میشکند و در راه میمانیم؛ یکی فواحش و یکی هم آخوندها! آخوند را سوار ماشین نمیکردند که این نکبت دارد و وقتی آخوند سوار میکنیم ماشین میشکند!
در یک چنین فضایی، دنیا و دشمنانی که این نقشهها را کشیده بودند و روحانیت را اینگونه در نظر مردم مخدوش کرده بودند، دیدند که یک آخوند در آمد و عالم را متزلزل کرد! چه شد؟! این چه ویژگیای داشت؟! بالاخره بعد از مطالعات زیادی، رسیدند به اینکه در این نظام و در این حرکتی که امام شروع کرد و رهبری کرد یک عناصری وجود دارد که اینها جاهای دیگر پیدا نمیشود و تا این عناصر هست امید موفقیتی برای آنها نخواهد بود و این نظام ادامه پیدا خواهد کرد. چند چیز را بهخصوص شناسایی کردند و سعی کردند که در مقابلش عامل ضدش را ایجاد کنند؛ یکی همین محبوبیت روحانیت به عنوان جانشین امام زمان که اطاعت اینها شرعاً بر مردم واجب است. این رابطه، تنها یک رابطه حزبی نیست که فرض کنید لیدر حزبی چیزی میگوید و طرفداران و هوادارانش هم عمل میکنند؛ نه، این را یک وظیفه شرعی میدانند. با اینکه ضرر زدن به نفس، یکی از محرمات شمرده میشود و یکی از گناهان است اما وقتی مرجع دینی میگوید بروید، تقیه امروز حرام است، مردم میآیند سینهشان را جلوی سرنیزه باز میکنند و میگویند بزن!
این چه قدرتی است؟! این منشأ این شد که وقتی این انقلاب پیروز شد و حکومت اسلامی تشکیل شد، اسم شکل قانونی آن ولایتفقیه شد. گفتند هر چه خطر هست زیر سر این است، این را باید از آنها گرفت. دیگران و سیاستمداران را به هر صورتی که هست یک طوری میشود قانعشان کرد و آنها را برگرداند؛ گاهی میشود در فکرشان اثر کرد، گاهی میشود تطمیعشان کرد، گاهی میشود تهدیدشان کرد، همین کاری که در همه دنیا دارند میکنند اما امام را هیچ کاری نمیشود کرد؛ میگوییم آقا! پیغام داریم، شما یک کسی را اجازه بدهید بیاید و پیغام ما را به شما برساند و حرف بزند؛ میگوید بیاید در مجلس عمومی حرف بزند، ما با کسی حرف خاصی نداریم! دشمنان دیدند که این جلوی همه توطئههای ما را میگیرد، نمیتوانیم کاری بکنیم، آن وقت رأیی هم که دارد حتی نزدیکانش هم به او اصرار کنند او به آن گوش نمیدهد و آن چیزی که قاطع تشخیص داد تا گاو و ماهی پیش میرود. میگویند ضرر دارد، میگوید من مرد وظیفه هستم، من مرد نتیجه نیستم، هر چه بخواهد بشود، من وظیفهام این است، عمل میکنم. این را نمیشود هیچ کاری کرد. دیگران را، بالاخره آنهایی که درسخواندههای سیاسی هستند، یک تئوری سیاسی برای آنها مطرح میکنند، مقدمات و شرایطی فراهم میکنند، دامی برایشان میگذارند، کمینی میگذارند، یکی طوری گیرشان میاندازند اما این را نمیشود هیچ کاری کرد.
آنها در مقابل، اولین اصلی که روی آن تکیه کردند که باید با آن مبارزه کرد مسئله ولایتفقیه است. گفتند این را باید از کار انداخت؛ تا این موتور حرکت میکند این انقلاب، واقعی است.
از همان سالهای اول سعی کردند که به صورتهای مختلف با این مسئله مبارزه کنند. برای این کار راهکارهای مختلفی که تجربههایی هم در آن داشتند را پیشنهاد کردند؛ یکی اینکه با مفاهیم دینی بازی کنند؛ بگویند اصلاً اینهایی که شما میگویید اشتباه میفهمید! دین این چیزهایی که شما میگویید نیست! قرائتهای جدید مطرح میکنند.
یکی اینکه عملاً روحانیت را در نظر مردم مذموم کنند؛ بالاخره یک آخوند در جامعه از یک صنفی است، یک عمامه سرش است، مشابهش این عمامه به سرها هستند. اگر بتوانند صنف روحانیت را پیش مردم زشت کنند، خواهناخواه ترکشش به او هم میخورد. تلاشهای مختلفی کردند که سوژههایی از آخوندها پیدا کنند، اینها را زیر ذرهبین بگذارند، بگویند آخوندها اینها هستند و این کارها را میکنند. بالاخره آدمیزاد هم هر کسی ممکن است اشتباهی کرده باشد. اگر اشتباه هم نکرده باشد افترا میبندند، به حرف مردم میبندند. از اینجا شد که مبارزه با روحانیت برای آنها یک اصل شد.
از نظر فکری هم همان مسئله سکولاریسم و تفکیک دین از سیاست، همان چیزی که سالها کار کرده بودند و جا انداخته بودند و امام آمده بود و این سحرشان را باطل کرده بود، باز خواستند آن را احیا کنند، به وسیله افرادی که شناختشان ضعیف بود، فهمشان ناقص بود، کج فکر میکردند یا کسانی را با وسایل دیگری بههرحال وادارشان کنند که بگویند نه آقا! دین باید با قداست و پاکی و تقوا و زهد و احتیاط و اینها همراه باشد؛ اینها باعث این میشود که خون مردم ریخته شود، چه کسی جواب این خونها را میدهد و چیزهای دیگری، ما اینها را اصلاً از مسئله روحانیت و تقوا و دین و اینها جدا کنیم!
و بالاخره از نظر فلسفه سیاسی، مسئله سکولاریسم که قرنها در اروپا روی آن کار شده بود و مورد قبول محافل علمی و دانشگاهی دنیا بود را آمدند در ایران مطرح کردند که خب میدانید مدتها در یک دوران هفت، هشت سالهای چه قدر کتاب در این زمینه نوشته شد. حتی مسئولان درجه اول کشور به صورت رسمی از این فکر حمایت میکردند! این هم یک بخش کار بود.
ولی بعد از همه اینها، شیطان یک راه جدیدی هم به آن راهها اضافه کرد و آن راهی است که چند سالی است که در کشور ما پیش آمده و هیچ تعجبی هم نیست. البته باید منتظر باشیم فردا هم شیطان یک ابتکار جدیدتری به خرج بدهد. شیطان هزاران سال است که تجربه اندوخته است. در همین چند سال هم از این جریاناتی که در کشور ما اتفاق افتاده بر تجارب شیطان افزوده شده یعنی یاد گرفته که در مقابل این چه کار باید کرد.
یک راه جدیدی که برای جوانها و متدینین و دلهای پاک، خیلی خوشظاهر و جاذب است و آن این است که چه کسی گفته که آخوندها نائب امام زمان هستند و ارتباط با امام زمان مال اینهاست؟! نخیر، کسان دیگری هم میتوانند با امام زمانعجلاللهفرجهالشریف ارتباط داشته باشند و وظایفشان را از آنجا دریافت کنند.
این به یک معنا، من این طور تشبیه میکنم، یک تیر سه شعبه است. روضهخوانها میخوانند که تیر سه شعبه چه مشکلاتی دارد؛ تیر وقتی یک شعبه باشد آدم میتواند زود بیرون بکشد اما تیرهای سه شعبه برگشت دارد، قلاب دارد که وقتی بخواهند بیرون بکشند عضو را پاره میکند. اینها یک تیر است و سه نشان میزند بلکه حالا بگویید چند نشانه بیشتر میزند؛ اولاً این گرایشی که مردم نسبت به دین و اسلام و تشیع و امام حسینعلیهالسلام دارند این سر جایش محفوظ است، این خدشهدار نمیشود، نمیگویند ما با دین و با تشیع و با امام زمان مبارزه میکنیم؛ نخیر، ما خیلی مخلصتر از شما هستیم. پس این حس مذهبی جوانها را ارضا میکند و آن عواطفشان را در آن جهتی که اینها میخواهند سوق میدهند و دیگر رُل دست آخوندها نیست که با مفاهیمی که دلشان میخواست انجام بدهند و لذا این مسیر عوض میشود. عواطف هست اما به یک سمت و سوی دیگری سوق داده میشود.
دوم اینکه این مسئله ولایتفقیه که معضل بزرگی برای همه سیاستمداران عالم است که نتوانستند برای این، راهحلی پیدا کنند این حل میشود؛ برای اینکه شما میگویید ولیفقیه در جایی که آدم ارتباطی با امام زمان ندارد نیابت دارد، خب وقتی ارتباط با خود امام زمان پیدا کردیم دیگر چهکار به نائب داریم؟! و این ارتباط لزومی ندارد که به وسیله آخوند باشد. یک راههایی هست که خواص بلد هستند، میدانند باید چهکار کنند که بتوانند با امام زمان ارتباط برقرار کنند و از خود ایشان دستور بگیرند. مسئله ولایتفقیه هم بهکلی به باد میرود، تمام شد دیگر، چاشنیاش هم این است که اصلاً یک مفهوم جدیدی هم درست میکنند که مثل اینکه ما غیبت صغری و کبری داشتیم، حالا هم حضور صغری و کبری داریم! حالا زمان حضور صغری است، به یک معنا خود امام یک حضوری دارد، وقتی خود امام حضور دارد دیگر جانشینش چه کاره است؟! این مفهوم را هم حالا بعضی از سادهدلان و ناآگاهان هم به یک صورتی خیلی خوششان آمد که بگوییم بله، خود آقا دارند جامعه و کشور را اداره میکنند و این را افتخاری برای نظام میدانستند غافل از اینکه پشت پرده چیز دیگری است؛ صحبت این است که با آقا ارتباط داریم و میدانیم که چگونه اداره میکنند و ما درواقع واسطه هستیم!
این تئوری یک تئوری شیطانی بزرگی بود و اگر جا میافتاد اثر و تخریبش از همه فعالیتهای شیاطین در طول این مدت بیشتر بود. آنها غافل بودند از اینکه هر تئوریای را نمیشود به این سادگیها ترویج کرد. خیال میکردند با پول و با تبلیغات و با وسایل دیگری میشود این را جا انداخت ولی خب حالا برای جا انداختنش هم باید یک فکری بکنند، همین طوری که ما بگوییم با امام زمان ارتباط داریم که کسی قبول نمیکند.
گفتند ما باید یک کارهایی، یک چیزهایی، یک ویژگیهایی پیدا کنیم که بتوانیم به این وسیله، مردم را فریب بدهیم که بگوییم ما با امام زمان ارتباط داریم. آنها چیست؟ خبرهای غیبی؛ ما میگوییم یک کارهایی را از یک راههایی کشف میکنیم، یک جریانی که فردا و پسفردا یا شش ماه دیگر بنا است اتفاق بیافتد، میگوییم آقا! دلیل اینکه ما ارتباط داریم این است که چند وقت دیگر چنین جریانی اتفاق میافتد. وقتی دیدند شد، آن وقت میفهمند که بله، ما ارتباط داریم و دیگر این بساط آخوندها برچیده میشود، رابطه میشود رابطه ما با امام زمان. حالا این را چه کار کنیم؟ خب راهش این است؛ این همه مرتاضهای هندی هستند و پیشگوییهایی میکنند، میتوانیم در شکلهای مختلف با آنها ارتباط برقرار کنیم.
روی این راه به عنوان یک برنامهای که تمام برنامههای گذشته انقلاب را بتواند از بین ببرد کار کردند، از سادگی بعضیها استفاده کردند، شیاطین هم کمکشان کردند، حالا تفصیلاً چه عواملی، البته من هم همه آنها را نمیدانم اما یک شواهدی گوشه و کنار هست که چه چیزهایی به هم ضمیمه شد تا چنین چیزی را برای بعضی از افراد مؤثر جا انداخت که بله، کسانی هستند که خبرهای غیبی دارند، یک کارهایی میتوانند بکنند که افراد عادی نمیتوانند انجام بدهند و براساس این، دیگر خیلی اطاعت ولیفقیه هم لازم نیست چون حالا دیگر میفهمیم که اینها حتماً با امام زمان ارتباط دارند. هم بساط ولایتفقیه برچیده میشود و هم این مشکلاتی که ما برای اجرای احکام اسلامی داریم حل میشود؛ میگوید نه، نظر آقا این است که حالا فعلاً اعمال نشود، این دیگر تمام است. اجرای احکام اسلامی در جامعه، در همه سطوح و در همه بخشها خیلی مؤونه دارد. یکیاش هم مسئله حجاب و امثال اینهاست.
شما فکر میکنید برای اینکه واقعاً حجاب در کل جامعه به صورتی که مطلوب اسلام است، حداقلش، حداقلی که واجب است رعایت شود، این چه اندازه مؤونه دارد؟ مؤونهاش کم نیست. اگر کم بود تابهحال هزارباره انجام شده بود. آنها این را حل میکنند و میگویند آقا نظرشان این نیست که اینجا عمل شود و دیگر تمام شد، فعلاً صلاح نیست، ما اطلاع داریم که نظر آقا این است؛ آقا یعنی آقا امام زمان مثلاً. دیگر همه چیز تمام شد. پس قدرت معنوی به کسی منتقل میشود که در صدد است که قدرت سیاسی را به دست بیاورد.
در اموال عمومی و اینها هم همه چیز توجیه پیدا میکند. بالاخره هر جا گیر کرد، دید این اشکال قانونی و اشکال شرعی دارد، با همین فرمول آن را حل میکند. به صورتهایی خیلی شیطنتآمیزی در مسئولان تأثیر گذاشتند و این فکر را برای بعضی جا انداختند ولی خداوند متعال همیشه برای انبیا و اولیا و مؤمنان ثابت کرده و نشان داده که این حیلههای شیطانی در مقابل اراده الهی مؤمنان هیچ مقاومتی نمیتواند بکند. اگر سحره فرعون توانستند در مقابل عصای موسی کاری کنند این آشغالها هم میتوانند در مقابل ولایتفقیه کاری کنند.
در پایان عرایضم با تشکر مجدد از اخلاص و عواطف و احساسات پاک شما عزیزان و امثال شما، تأکید میکنم بر اینکه از خدا بخواهید که به آبروی امامرضواناللهعلیه ایمان ما را حفظ کند.
امامرضواناللهعلیه پیش خدا خیلی آبرو دارد، ما هنوز نشناختهایم. وقتی که به مرقد ایشان مشرّف میشوید از خدا بخواهید که به آبروی امام در درگاه الهی، خدا ایمان ما را حفظ بفرماید.
دوم اینکه این نظام را از گزند حوادث و آفات و بلیات محفوظ بدارد؛ و سوم اینکه جانشین شایسته امام را از همه آفات و بلیات محفوظ بدارد و روزبهروز بر اقتدار و عزت و موفقیت ایشان بیفزاید.
والسلام علیکم و رحمهالله
[1]. ارشاد القلوب، ج 1، ص 130.