صوت و فیلم

صوت:
14

آگاهی بخشی و بصیرت افزایی؛ بزرگترین رسالت فرهنگیان

در جمع سازمان بسیج فرهنگیان و مسئولان همایش واکاوی فتنه 88
تاریخ: 
پنجشنبه, 3 دى, 1394

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

خداوند متعال را شکر می‌کنم که توفیق عنایت فرمود امروز در جمع نخبگانی از فرهنگیان و نهاد آموزش و پرورش، از حضورتان درک فیض ‌کنیم و ان‌شاءالله اگر لیاقتش را داشته باشیم از آراء، نظریات و تجربیاتتان استفاده کنیم. متقابلاً اگر نکته‌ای از سر دلسوزی و خدمتگزاری به نظرمان می‌رسد که برای اهداف خداپسندتان مفید باشد مضایقه نکنیم. از خداوند متعال عاجزانه درخواست می‌کنیم که هم امروز و هم همیشه، آنچه خیر و صلاح اسلام و مسلمین است به همه‌مان الهام و توفیق انجامش را مرحمت بفرماید.

من یک نکته‌ای به نظرم رسید، یادم نمی‌آید که به این صورت، جایی بحث کرده باشم یا بحثش را شنیده باشم. طبعاً یک بحث خامی خواهد بود ولی شاید خدا می‌خواهد که این بحث خام، مطرح شود تا شما عزیزان و فرهیختگان و همین‌طور دوستانتان بیشتر درباره‌اش فکر کنید و پخته بشود، شاید دیگران هم از محصول کار شما استفاده کنند. با اینکه بحث خامی است و اگر بخواهم توضیح بدهم مقدمات طولانی‌ای می‌خواهد اما حالا اشاره‌ای می‌کنم.

هدف خداوند متعال از آفرینش انسان

اجمالاً ما معتقدیم خداوند متعال که این عالم را آفرید و ما انسان‌ها را در این عالم خلق فرمود جز فیاضیت، رحمت، فضل و کَرَم انگیزه‌ای نداشت. بعد از این‌که فرشتگانی را آفریده بود که به تعبیر امیرالمؤمنین‌سلام‌‌الله‌‌عليه همه آسمان‌ها و زمین پر از فرشتگان است - در نهج‌البلاغه دارد که در آسمان‌ها جای یک پوست گاوی نیست مگر این‌که فرشته‌ای در حال عبادت است! حالا آسمان‌ها را شما این فضایی بدانید که تا حالا کشف شده که بین دو کهکشانش گاهی میلیاردها سال فاصله هست؛ می‌فرماید هیچ جایی حتی به اندازه یک پوست گاوی نیست مگر این‌که فرشته‌ای مشغول رکوع و سجود است- خدا این‌ها را خلق فرموده بود و کم نداشت. خواست یک موجودی بیافریند که با انتخاب صحیح خودش، راه کمال را طی کند.

علت برتری انسان بر فرشتگان

طبعاً چنین موجودی باید دو انگیزه متضاد، یکی برای عبادت خدا و یکی هم برای معصیت داشته باشد تا با انتخاب صحیح خودش، راه خدا را انتخاب کند و به کمالی برسد که فرشتگان هم نمی‌رسند؛ چون راه آن‌ها دوراهه نیست و یک راه دارند. آن‌ها برای عبادت خلق شده‌اند. خدا انسان را که آفرید و خلیفه خودش قرار داد برای این بود که مظهر اراده، قدرت و امتحان باشد.

از اولی که حضرت آدم خلق شد و زندگی را روی زمین شروع کردند و خدا فرزندانی محدود به آن‌ها مرحمت فرمود، از همان وقت پیدا بود که در بین این آدمیزادها گرایش به نافرمانی و معصیت وجود دارد و حتی می‌شود گفت که قبل از خلقت این‌ها، فرشتگان چنین چیزی را می‌دانستند؛ وقتی خدا فرمود إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً،[1] فرشتگان پرسیدند کسی را خلیفه خودت می‌خواهی قرار بدهی که خونریزی و فساد می‌کند؟! قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِكُ الدِّمَاء؟![2] خداوند متعال پاسخ داد إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ؛[3] من یک چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید؛ یعنی در بین همین موجودات خونریز و گناهکار، کسانی پیدا می‌شوند که از همه فرشتگان، بالاتر خواهند بود؛ مثل انوار حضرات معصومین‌سلام‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين.

وجود توأمان انگیزه عبادت و معصیت در انسان‌ها

از تاریخچه‌ای که ما اطلاع داریم - البته اطلاعات ما از آن زمان بسیار کم است و در حد بعضی از داستان‌های مختصری است که در قرآن یا در روایات آمده است- از همین اطلاعات می‌توان فهمید که از همان وقت مسئله عبادت و بندگی مطرح بوده است؛ از جمله اینکه قرآن به داستان دو تا فرزند بی‌واسطه حضرت آدم به نام هابیل و قابیل اشاره می‌فرماید. البته اسم هابیل و قابیل در قرآن نیست و در روایات هست؛ قرآن داستان دو تا پسر حضرت آدم را نقل می‌کند و اینکه اگر کسانی می‌خواسته‌اند بندگی خدا را بکنند قربانی می‌کرده‌اند؛ قرآن می‌فرماید وَاتْلُ عَلَیهِمْ نَبَأَ ابْنَی آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِمَا وَلَمْ یتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ؛[4] این دو تا پسران حضرت آدم، هر دو قربانی کردند و برای خدا عبادت کردند. قربانی یکی‌ قبول شد و از دیگری قبول نشد. حالا اینکه چه طور شد قبول شد تفسیراتی در روایات هست. حالا به این، کار ندارم. آن اندازه که خود قرآن می‌فرماید این است که می‌فرماید قربانی یکی قبول شد و یکی قبول نشد. آن که قربانی‌اش قبول نشده بود به دیگری گفت تو را می‌کُشم! قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ؛ چرا باید قربانی تو قبول شود و از من قبول نشود؟! قَالَ إِنَّمَا یتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ؛ او پاسخ داد آخر تقصیر من نیست، تو هم تقوا داشته باش تا خدا از تو هم قبول کند! خدا از اهل تقوا قبول می‌کند؛ یعنی چون تو تقوا نداشتی خدا قبول نکرد. بالاخره برادر را کشت، تا آخر داستان؛ یعنی انگیزه معصیت و کج‌روی از همان اولین فرزندهای حضرت آدم در این آدمیزاد دو پا وجود داشته است. انگیزه عبادت هم وجود داشته است؛ اگر نمی‌خواستند عبادت کنند که قربانی نمی‌کردند؛ هر دو قربانی کردند، عبادت خدا هم کردند منتها یکی با این‌که عبادت خدا را می‌خواست بکند حسد هم داشت. آن یکی دیگر این‌گونه نبود، گفت هر چه خدا بخواهد، ما بندگی خدا می‌کنیم.

تقلید کورکورانه؛ مانع شناخت حق

این جریان ادامه پیدا کرد تا کم‌کم جمعیت انسان‌ها زیاد شد و جامعه‌ها تشکیل شد و خدا پیغمبران را فرستاد و الی‌آخر. وقتی شما داستان‌های پیغمبران را می‌بینید، می‌بینید که باز نشانه این هست که در همه اقوام، آن اوایل هر چه قدیم‌تر برویم فراست آدمیزادها کمتر بوده، ساده‌تر بوده‌اند، زودتر گول می‌خورده‌اند، زودتر تحت تأثیر احساساتشان واقع می‌شده‌اند، یکی‌ از آن‌ها که یک کاری می‌کرد آن‌های دیگر هم دنبالش راه می‌افتادند. این زندگی‌های قبیله‌ای هنوز هم گوشه و کنار هست. یک رئیس وقتی یک کاری می‌کند همه به دنبال او راه می‌افتند. خیلی که تعقل بکنند و بسنجند و خوب و بد را تشخیص بدهند باز این مسئله تقلید و دنباله‌روی از بزرگان وجود دارد.

درگیری پیشوایان و پیروان گمراه در دوزخ

این داستان چند مرتبه در قرآن ذکر شده که جهنمی‌ها در جهنم با هم دعوا و بحث می‌کنند؛ قَالَ الضُّعَفَاء لِلَّذِینَ اسْتَكْبَرُواْ؛[5] آن‌هایی که ضعیف‌تر بوده‌اند به بزرگ‌ترها می‌گویند تقصیر شما بود که ما جهنمی شدیم! شما گفتید بیایید این کار را بکنید، ما هم حرف شما را گوش کردیم و حالا هم جهنمی‌ شدیم! آن‌ها می‌گویند ما که مجبورتان نکردیم؛ ما گفتیم بیایید! خب شما‌ آمدید؛ می‌خواستید نیایید!

تقلید کورکورانه و ضعف مبانی فکری؛ عامل انحراف بنی‌اسرائیل

اینکه یک کسی یک کاری داشت، جلوتر راه می‌افتاد و پیشنهاد می‌کرد و دیگران از روی تقلید به دنبالش می‌رفتند این خیلی شایع بود. در داستان بنی‌اسرائیل و گوساله سامری، کسانی که اصلاً برای عبادت خدا با فرعونیان مبارزه کرده بودند، سامری یک گوساله‌ای ساخت و این گوساله صدای گاوی هم سر می‌داد، بنی‌اسرائیل ایستادند و در مقابلش عبادت کردند و به همین راحتی گوساله‌پرست شدند! خدا تازه فرعون را هلاک کرده بود و آن‌ها نجات پیدا کرده بودند. سامری آمد گوساله‌ای درست کرد و گفت هَذَا إِلَهُكُمْ وَإِلَهُ مُوسَى؛[6] این گوساله‌ای که من درست کرده‌ام همان خدایی است که موسی می‌گوید. حتی این‌قدر هم به او نگفتند که آخر این را تو درست کردی! این چه طور خدای موسی شد؟! گفتند نه، این صدا می‌کند، پس حتماً خداست! این‌قدر ساده و حالا اگر تعبیر بدی نباشد کم‌عقل بودند!

تقلید کورکورانه مردم در صدر اسلام

تا اینکه به تاریخ اسلام رسید؛ عقل‌ها به‌تدریج رشد کرد، فهم‌ها بیشتر شد، مردم استدلال و دلیل خواستند و تحقیق و امثال این‌ها ولی باز هم این روح تقلید و تبعیت از دیگران، از بزرگ‌ترها و از سرشناس‌ها، هنوز هم در مردم وجود داشت. بالاخره پیغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله هفتاد روز قبل از وفاتشان علی‌علیه‌‌السلام را سر دست بلند کردند و فرمودند این جانشین من است. هفتاد روز بعد هم از دنیا رفتند. همین اصحابش، پدرزن‌هایش و دیگران جمع شدند که می‌خواهیم یک خلیفه، معیّن کنیم! حتی یک نفر نگفت آخر هفتاد روز پیش که خود پیغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله معیّن کرد! گفتند آن‌ها بزرگتر هستند، پیرمرد هستند، احترامشان لازم است.

تدریجی بودن سیر تکامل عقل بشر

آدم از این سِیر می‌تواند این نتیجه را بگیرد که خدا این آدمیزادی را که خلق کرد برای این‌که لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ كُلِّهِ،[7] و برای آنکه درنهایت، خوبان حاکم بشوند، أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِی الصَّالِحُونَ،[8] این یک مسیر طولانی را باید طی کند. هر زمانی یک پیغمبری که می‌آید مردم یک پله جلوتر می‌آیند، کمی باهوش‌تر و باعقل‌تر می‌شوند ولی باز هم هنوز آثار کم‌عقلی در آن‌ها وجود دارد. این‌ها دائماً باید ورزیده بشوند، سرشان به سنگ بخورد و یک پله جلوتر بیایند.

تدبیر الهی در فتنه‌ها

خدا یک تدبیرهایی - حالا به قول ما - به کار گرفته که گاهی یک شوکی وارد جامعه می‌شود و مثل این می‌ماند که مردم را یک‌مرتبه از خواب بیدار می‌کند. هزینه هم دارد اما بالاخره بیدار می‌شوند. یکی از مهم‌ترین شوک‌هایی که وارد جامعه اسلامی شد داستان کربلا بود. مردم هنوز این‌گونه بودند که می‌گفتند یک کسی که خلیفه شد ولو یزید هم باشد باید از او اطاعت کرد. معاویه آن‌چنان در شام تبلیغ کرده بود که وقتی امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌عليه را به شهادت رساندند و گفتند در حال نماز شمشیر خورده، مردم شام می‌گفتند مگر علی نماز هم می‌خواند؟! کسی که در شبانه‌روز هزار رکعت نماز می‌خواند، مردم گفتند چه طور می‌گویید علی را در حال نماز کشتند؟! مگر علی نماز می‌خواند؟!

اگر داستان کربلا نبود، حالا حالاها این نفهمی‌ها در مردم برطرف نمی‌شد. البته آخرش هم ریشه‌اش کنده نشد. بعد هم باز بنی‌امیه و بنی‌عباس و امثال این‌ها آمدند و پانصد سال حکومت کردند ولی به‌تدریج هر روز یک پرده‌ای از پرده‌های فریبکاران و حقه‌بازان برداشته می‌شد و مردم بهتر می‌فهمیدند و انتخابشان آگاهانه‌تر می‌شد. البته کسانی هم بودند که هر طوری بود آن‌ها می‌گفتند ما کار به بهشت و این‌ها نداریم، هر چه همین‌جا باشد را می‌خواهیم، خدا بعد می‌خواهد به جهنم ببرد ببرد، فعلاً دم غنیمت است. این‌ها هم بودند اما اکثریت مردم از روی نادانی و غفلت کارهای غلط می‌کردند. خدا هم این جریان‌ها را پیش می‌آورد که کم‌کم این پرده‌های غفلت برداشته شود و مردم چیز بفهمند. ما در تاریخ اسلام حادثه‌ای سراغ نداریم که مثل کربلا پرده‌ها را بالا زده باشد. اگر داستان کربلا نبود مردم شاید تا هزاران سال هنوز فریب می‌خوردند؛ ولی بعد از حادثه کربلا مردم، هوشیار شدند. طولی نکشید که قیام‌هایی علیه حکومت‌ها شروع شد. یکی‌ از آن‌ها قیام توّابین بود. حالا بقیه‌اش را درز بگیرید.

انقلاب اسلامی؛ انقلابی برای احیای نگرش جامع به دین و تلاش در مسیر تحقق آن

تا اینکه در سال 1357 خدا یک شوک دیگری وارد جامعه کرد؛ یک آخوندی که نه اسم و رسمی داشت، نه پول و پَله‌ای داشت، نه پُست و مقامی داشت، نه ایل و تباری داشت، یک گوشه‌ مدرسه‌ درسی می‌گفت و چند تا طلبه دنبالش بودند و درسش را می‌خواندند- آقای خزعلی بود، آقای جنتی بود، بعضی از مراجع فعلی بودند، آقای سبحانی بود، این‌ها بودند- نه امام جماعت بود و نه شهریه‌ای می‌داد؛ هیچ؛ یک استاد ساده‌ای بود؛ ایشان احساس وظیفه‌ای کرد و حرکتی را شروع کرد که زمین را لرزاند. وقتی این سیّد سخنرانی می‌کرد رئیس‌جمهور آمریکا برنامه‌هایش را تعطیل می‌کرد و می‌نشست گوش می‌داد! کارتر بارها زمانی که امام داشت سخنرانی می‌کرد از این جا ترجمه می‌کردند و برای او می‌فرستادند، همان‌جا برنامه‌اش را تعطیل می‌کرد که ببیند ایشان چه می‌گویند!

ایشان یک پرده‌ای که چند صد سال روی حقایق دین کشیده شده بود که دین، کار به سیاست ندارد، کار به اقتصاد ندارد، همه این‌ها را کنار زد؛ گفت بخش اعظم فقه ما مربوط به این‌هاست؛ نماز و روزه‌ بخش کوچکی از فقه است؛ مسائل اجتماعی و اهتمام به امور مسلمین بخش اعظمی از شریعت است؛ این را گفت و بحث کرد و کتاب نوشت تا طرفدارانی پیدا کرد و قیام کرد و دستگاه دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی را به باد داد؛ یک آخوند! یک آخوند نه؛ یک دنیا اخلاص.

اخلاص، رمز پیروزی حضرت امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه

درست است که ایشان پول و پَله نداشت و زندگی‌اش را به‌زحمت اداره می‌کرد، خودش ماهی 45 تومان از آقای بروجردی شهریه داشت، 45 تومان هم آقا مصطفی داشت اما یک دنیا اخلاص و بندگی بود. یقین داشت که آنچه خدا فرموده ولو به قیمت جان من باشد را باید انجام ‌داد. دنبال این بود که هر چه خدا خواسته را انجام بدهد. خدا هم ایشان را به جایی رساند که قرن‌ها بعد معلوم خواهد شد که یک انسان دو پا به یاری خدا چه کار می‌تواند بکند.

آگاهی سیاسی مردم ایران به برکت انقلاب اسلامی

 ملت ما در سایه رهنمودهای امام به جایی رسید که روستایی‌های ما سیاست را بهتر از اساتید دانشگاه آمریکا می‌فهمند! شاید شما این را باور نکنید؛ ما تقریباً حدود 20 سال قبل و شاید بیشتر، با رهنمودهایی که از امام گرفته بودیم چند تا دانشجو را به خارج فرستادیم که این‌ها بعضی از علوم غربی را بیاموزند تا در مقابل فرهنگ داخلی ما دیگر خیال نکنند که آخوند این چیزها دیگر سرش نمی‌شود و حرفی برای گفتن داشته باشیم. می‌گفتند ما در آن جا با دانشجوهای کانادا و آمریکا که صحبت می‌کردیم، یک سؤالی از آن‌ها کردیم - حالا یادم هست که این سؤالشان چه بود؛ یک اتحادیه‌ای درست کرده بودند که به نظرم اسمش نفتا یا چنین چیزی بود؛ آمریکا بود و کانادا و مکزیک و سه، چهارتا از این کشورهای آمریکایی. چون ما سرمان برای مسائل سیاسی درد می‌کرد مطالعه می‌کردیم و وارد بودیم- از یکی از دانشجوهای آمریکایی پرسیدیم که این جریانش چیست؟ اصلاً اسمش را نشنیده بودند! دانشجوی دانشگاه، اسم این اتحادیه که بین چند تا از کشورها واقع شده بود و مربوط به کشور خودشان بود و مسئله روزشان بود اسمش را هم نشنیده بودند، چه رسد به این‌که قضاوتی داشته باشند!

در یکی از مصاحبه‌های سیاسی که در تلویزیون‌های اروپا پخش شد از یکی پرسیدند نظر شما درباره ایران چیست؟ گفت ایران همان عراق است؟! ایران و ایراک را مثل هم می‌نویسند، حرف آخرش فرق دارد، ما می‌گوییم عراق، تلفظش با ایران خیلی فرق دارد. به انگلیسی که نوشته می‌شود ایران و ایراک می‌نویسند. می‌گفتند نظرتان راجع به ایران چیست؟ می‌گفت ایران همان عراق است؟! اصلاً نمی‌دانستند که ایران هشت سال است که با عراق جنگ دارد! این‌قدر مسائل سیاسی سرشان نمی‌شد! اما روستایی ما می‌فهمد که آمریکایی‌ها چه شیطنت‌هایی دارند و چه کارهایی می‌خواهند بکنند. همه این‌ها به برکت همان کاری بود که خدا به برکت امام برای این ملت میسر کرد.

انقلاب اسلامی؛ انقلابی انسان‌ساز

این‌ها را عرض کردم برای این‌که بدانیم این یک تدبیر الهی است، باید حوادثی در این عالم اتفاق بیفتد تا جامعه انسانی به‌تدریج فهیم‌تر شود، حقایق را بهتر بفهمد و کمتر فریب بخورد. از آن سادگی‌ای که اول خلق شده که برای یک قربانی شدن، برادرش را می‌کشد، به آن جایی برسد که جان خودش، فرزندانش، همسرش، خواهرش و برادرش را در راه خدا در طبق اخلاص بگذارد. حالا غیر از امام معصوم، ما امروز کم نداریم پیرزن‌هایی که سه، چهار تا پسر خودشان را خودشان به دست خودشان به جبهه فرستادند، بعد هم گفتند ای‌کاش ما صد تا فرزند دیگر هم داشتیم و فدای اسلام می‌کردیم! این‌ها را خواب می‌بینیم یا بیدار هستیم؟! این‌ها واقعیت است یا افسانه است؟! مادر، سه تا جوانش را خودش کفن بپوشاند و به جبهه بفرستد، بعد بگوید ای‌کاش چند تا دیگر هم داشتم و می‌فرستادم! مادر! این تربیت اسلامی است، این رشد انسانیت است. این را کنار دو تا برادری بگذارید که چون قربانی‌اش قبول شده او را می‌کشد! برادرش را می‌کشد که چرا قربانی تو قبول شد و از من قبول نشد! آخر به من چه، خدا قبول کرده، خب تو هم یک کاری بکن که خدا قبول کند! گفت نه، از تو چرا قبول شد؟! من باید تو را بکشم!

زمینه‌سازی انقلاب اسلامی برای ظهور امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف

این رشد انسانیتی است که خدا به‌تدریج به واسطه حوادث و اتفاقاتی، به وسیله انبیا و اولیای خودش این را فراهم کرده تا جامعه انسانی به این حد رشد برسد. حالا مثال‌های زیادی نمی‌خواهم بزنم، خود شما بهتر می‌دانید که نوجوان‌های ما در پیش از انقلاب چه طور بودند، محور فکرشان چه بود، بحث و گفتگویشان با همدیگر سر کوچه‌ها چه بود و حالا چه شده است؛ برای این‌که اسمشان را نمی‌نوشتند و موفق نمی‌شدند به جبهه بروند تلاش می‌کردند تا تاریخ تولدشان را در شناسنامه عوض کنند تا بتوانند به جبهه بروند. هزارتا از این کارها را می‌کردند. حالا هم برای اینکه اسمش برای اعتکاف درنمی‌آید می‌ایستد زارزار گریه می‌کند که من لیاقت نداشتم امسال به اعتکاف بروم! جوان دانشگاهی! این رشد انسانیت است که خدا به برکت این انقلاب و به برکت اسلام به انسان‌های این عصر مرحمت فرموده و ان‌شاءالله این حرکت ادامه خواهد یافت تا جامعه، لیاقت ظهور امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف را پیدا کند و این قدم‌به‌قدم پیش خواهد رفت. البته هزینه هم دارد، مفت پیدا نمی‌شود؛ جنگی باید باشد، زندانی باشد، شکنجه‌ای باشد، این حرف‌ها باید باشد تا این رشد پیدا شود ولی نتیجه‌اش این است.

آگاهی بخشی؛ بزرگترین رسالت فرهنگیان

خب ما اینجا چه کاره هستیم؟! برای این هدف الهی، بزرگ‌ترین عاملی که می‌تواند کمک کند این است که ما به رشد فکری مردم کمک کنیم. مگر همه این‌ها برای این‌ نبود که این‌ها رشد پیدا ‌کنند و از آن سادگی، از آن حماقت، از آن نادانی و از آن فریب خوردن دربیایند؟! پس هر کس بتواند این کمک را بکند بالاترین خدمت را، بالاترین عبادت را و بهترین کاری که خدا دوست دارد را انجام داده است چون کاری است که خود خدا باید بکند، خودش این کارها را قرار داده که انسانیت را رشد بدهد. هر کس در این راه کمک کند آن بهترین کاری است که او دوست دارد.

این کار به معنای عام کلمه، کار فرهنگیان است؛ فرهنگی اعم از عمامه به سر یا دانشگاهی، فرقی نمی‌کند؛ کسی که کارش با علم و فکر و فهم و معرفت و تربیت مردم است؛ بنابراین شما باید خیلی قدر خودتان را بدانید. خدا برای شما مقدماتی فراهم کرده که بتوانید کار خدایی بکنید؛ یعنی حرکتی انجام بدهید، کاری را عهده‌دار بشوید که آن هدفِ خداست. خدا انبیا را برای همین فرستاده است که يُعَلِّمُهُمُ و يُزَكِّيهِمْ؛ اما یک شرط دارد و به صرفِ ادعا و هوس، درست نمی‌شود.

شرط موفقیت در آگاهی بخشی و بصیرت افزایی

شما باید دو تا کار را وجهه همت‌تان قرار بدهید تا بتوانید این هدف را تحقق ببخشید. این دو کار همان است که در اسم از همدیگر تفکیک شده است؛ آموزش و پرورش. یکی اینکه باید علم و فهم را پیش ببرید، یکی هم اینکه باید تربیت صحیح بکنید؛ بفهمانید و انگیزه ایجاد کنید؛ مثل خودرویی می‌ماند که هم به چراغ احتیاج دارد و هم به گاز. اگر چراغ نداشته باشد شب در درّه پرت می‌شود. علم، چراغ است؛ اما انگیزه‌های عملی، احساسات و عواطف، گاز است. اگر گاز ندهید ماشین ایستاده است و پیش نمی‌رود. این کارِ تربیت است، آن کارِ تعلیم است؛ يُعَلِّمُهُمُ و يُزَكِّيهِمْ. این دو تا باید توأم باشد.

برای این کار، آدم، اول باید خودش را بسازد و معلومات خودش را بالا ببرد. وقتی آدم خودش یک چیزهایی را نمی‌داند، می‌خواهد چه به دیگران یاد بدهد؟! البته آن چیزهایی که لازم است بداند و بفهماند. مراتب دارد دیگر. همه چیز که در یک حد اهمیت ندارد؛ بنابراین اول شما باید معلومات خودتان را در جهت هدایت و تقرب به خدا بالا ببرید که خدا از ما بیشتر چه خواسته، این را بفهمیم؛ معلومات دینی‌مان را باید افزایش بدهیم، دین را بهتر بشناسیم، قرآن را بهتر بشناسیم، سیره پیغمبر و ائمه اطهار را بهتر بشناسیم، بهتر تحلیل کنیم، درک کنیم، بعد خودمان را برای عمل تربیت کنیم. برای کارهای خداپسند پا روی هوس‌های خودمان بگذاریم. اول خودمان را بسازیم بعد بچه‌های مردم و جوان‌ها را. این همان يُعَلِّمُهُمُ و يُزَكِّيهِمْ  است که خدا می‌گوید ما پیغمبر را برای این دو تا فرستادیم. ما می‌توانیم جانشین پیغمبر بشویم، کار پیغمبری انجام بدهیم و به یک معنا کار خدایی! سعی کنیم فهم و معرفت‌ انسان‌های دیگر را بالا بیاوریم، به آن‌ها رشد علمی، فهم و تحلیل بدهیم تا گول نخورند، حقایق را بهتر بشناسند، زود فریب فریبکاران را نخورند، بصیرت پیدا کنند. همین‌که مقام معظم رهبری روی آن تکیه می‌کنند.

دوم؛ در عمل با الفاظ، بازی نکنیم؛ خودمان اهل عمل باشیم؛ بنا بگذاریم از امروز هر چه از دین یاد می‌گیریم را عمل کنیم. اگر دین و قرآن گفته این کار را بکنید، بگوییم چشم! اگر گفته این کار را نکنید، بگوییم چشم! ما بنده هستیم. خدا خیر ما را خواسته که گفته این کار را بکنید یا نکنید. اول خودمان را بسازیم، بعد دیگران را.

مسیر انتخاب

اگر این هدف را درست فهمیدیم و عمل کردیم مصداق إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً می‌شویم؛ جانشین پیغمبری می‌شویم که يُعَلِّمُهُمُ و يُزَكِّيهِمْ. اگر بر خلافش هم عمل کردیم دشمن آن‌ها می‌شویم؛ درست بر ضد آن‌ها می‌شویم. اهمیت انسان به این است که سر این دوراهی واقع شده و هر دو را می‌تواند انتخاب کند؛ بسم‌الله! خواستی این سو، خواستی آن سو؛ خواستی اصحاب الیمین، خواستی اصحاب الشمال؛ می‌خواهی بندگی خدا، می‌خواهی بندگی شیطان؛ راه، باز است. اگر بندگی خدا را قبول کردی جانشین خدا می‌شوی، جانشین پیغمبر و امام می‌شوی. اگر بندگی شیطان را هم قبول کردی شیاطین الإنس و جانشین ابلیس می‌شوی؛ راه، باز است.

فرصتی برای ایفای نقش جانشینی پیغمبر و امام معصوم!

این فرصت برای هیچ کس مثل شما فرهنگیان فراهم نیست. همه، عطار، بقال، قصاب و نانوا و همه این‌ها کم‌یابیش می‌توانند این کارها را بکنند اما شما اصلاً شغل‌تان همین است و وقت اصلی‌تان صرف همین کارها می‌شود. نانوا هم باید در طول 24 ساعتش چند دقیقه‌ای برای یاد گرفتن دینش وقت بگذارد اما کار فرعی اوست؛ شما تمام کارتان همین است. الآن بهترین فرصت برای شما فراهم است، اگر قدر خودتان را بدانید و بدانیم؛ اول من برای خودم باید بگویم که خدا چه فرصتی برای ما فراهم کرده که جانشین پیغمبر و جانشین امام بشویم. همان نقشی که آن‌ها در جامعه برای رشد انسان‌ها فراهم می‌کنند را ما بازی کنیم؛ و همین‌گونه هم هست. در زمان غیبت مگر خدا چه وظیفه‌ای برای علما قرار داده است؟ آن جانشینی امام است دیگر. این جانشینی امام را در پیشانی کسی ننوشته‌اند. هر کس این کار را بکند آن جانشین آن‌هاست حالا در هر لباسی که می‌خواهد باشد؛ بنابراین باید سعی کنیم و سعی کنید که اول، دین را هر چه بیشتر و بهتر یاد بگیریم، هر روز یک جمله از دین را بهتر یاد بگیریم، نگوییم دیگر بس‌مان است و ما همه چیز را بلد هستیم. این اشتباه است. هر وقت این را بگوییم این یعنی سقوط. سعی کنیم هر روز یک کلمه‌ای از دین یاد بگیریم که بلد نبودیم و یک مطلب بر معلوماتمان افزوده ‌شود. بعد هم یک قدم درست‌تر و محکم‌تر برداریم، ارزش‌های اسلامی را بهتر رعایت کنیم و این وظیفه را نسبت به دیگران، بهتر انجام بدهیم.

این فرصتی است که خداوند متعال به برکت امام و شهدا و یاران امام برای ما فراهم کرده است. البته اصلش به سیدالشهداصلوات‌‌الله‌‌عليه و دستگاه اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين می‌رسد ولی میراثش به ما رسیده است. این را قدر بدانیم و از آن درست بهره‌برداری کنیم. در هر زمان مقتضیاتی دارد؛ عرض کردم که الحمدلله خدا به برکت این انقلاب و خون‌های پاکی که در این راه ریخته شده، سطح فهمی به ما داده که گاهی خیلی بهتر از متخصصین می‌فهمیم که این حرکت دارد از مسیر انقلاب زاویه می‌گیرد، اینجا فلان مسئول دارد اشتباه می‌کند، شاید خودش متوجه نمی‌شود اما روستاییان ما می‌فهمند. مردم مسلمان و متدین یک نورانیتی پیدا کرده‌اند که اگرچه درست نمی‌تواند تحلیل و بیان کنند اما می‌فهمند که این حرکت، درست نیست.

ما سعی کنیم مسیر صحیح انقلاب را خودمان درست بشناسیم، خودمان عمل کنیم و به اندازه‌ای که می‌توانیم از انحراف دیگران جلوگیری کنیم. البته اگر صد در صد بخواهیم جلوگیری کنیم شدنی نیست. نه ما پیغمبر و امام می‌شویم و نه می‌توانیم همه کارها را ما درست کنیم اما هر کسی یک قدم می‌تواند. در هر حد توان خودمان سعی کنیم مردم دین را بهتر بشناسند و بهتر عمل کنند. شرطش این است که اول خودمان بهتر بشناسیم و بهتر عمل کنیم.

وفقناالله وایاکم ان‌شاءالله

والسلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته


[1]. بقره، 30.

[2]. همان.

[3]. همان.

[4]. مائده، 27.

[5]. ابراهیم، 21.

[6]. طه، 88.

[7]. فتح، 28.

[8]. انبیا، 105.