صوت و فیلم

صوت:
4

امامت؛ ستون جاویدان هدایت بشریت

سخنرانی به مناسبت عید غدیر؛ دفتر مقام معظم رهبری
تاریخ: 
سه شنبه, 18 ارديبهشت, 1375

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ وَالْأَئِمَّةِ المَعصُومِین‌‌علیهم‌‌السلام

أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ * الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينا.[1]

تقدیم به ارواح شهدا و روح ملکوتی امام، صلواتی ختم بفرمایید.

فرارسیدن این عید سعید که از یک نظر بزرگ‌ترین اعیاد اسلامی است را به پیشگاه مقدس ولی‌عصر‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف و همچنین به پیشگاه مقام معظم رهبری، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، تبریک عرض می‌کنیم و از خداوند متعال درخواست می‌کنیم که به برکت این روز، برکات نامتناهی خودش را بر امت اسلامی و به‌خصوص جامعه‌ تشیع نازل بفرماید و همه‌ آفات و بلیات را از جامعه‌ مسلمین برطرف بفرمایید.

درباره‌ این روز عظیم و حادثه‌ تاریخی غدیر و شخصیت مولا امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌عليه و آنچه مربوط به این جریانات است جای سخن بسیار است و همان‌گونه که همه‌ شما فضلا و بزرگان اطلاع دارید، صدها و هزارها کتاب و مقاله و بحث در این زمینه‌ها انجام گرفته و شاید همه‌ شما یا لااقل بیشتر شما اطلاعات‌تان از بنده بیشتر باشد. من در این روز نمی‌خواهم وقت شما عزیزان را به تکرار مکررات بگذرانم یا وارد میدانی بشوم که صلاحیت ورود به آن را ندارم. وقتی کسی مثل امام راحل‌رضوان‌‌الله‌‌علیه درباره‌ شخصیت مولا امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌عليه می‌فرماید من چیزی برای گفتن در این ‌باره ندارم و توانش را ندارم امثال ما که دیگر تکلیفمان روشن است! این است که راجع به یک موضوعی که توجه به آن برای اکثر مسلمان‌‌ها و به‌خصوص شیعیان لازم است تا خدای‌نکرده دچار بعضی از شبهه‌ها و وساوس شیطانی واقع نشوند و اعتقادشان راجع به این مسئله محکم‌تر و راسخ‌تر شود مطالب ساده‌ای را در حد فهم خودم عرض می‌کنم. اگر سطح مطالب پایین است اساتید و بزرگان، من را عفو می‌کنند.

تصورات مختلف مردم در مورد مسئله امامت و واقعه غدیر

نگاه مردم دنیا به مسئله‌ امامت و داستان غدیر، متناسب با سطح درک و معرفت و سوابق ذهنی‌شان بسیار متفاوت است؛

الف) وفات پیامبر اکرم‌‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله یا وفات یک عالِم

بعضی وقتی می‌شنوند که بعد از رحلت پیامبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله اکثر مسلمان‌ها کسی را به‌اصطلاح به عنوان جانشینی آن حضرت پذیرفتند و چند نفری در اقلیت مخالفت کردند، به ذهنشان می‌آید که این جزیان هم نظیر بعضی از جریاناتی که در شهر یا در کشور خودشان اتفاق می‌افتد یک جریان ساده‌ای بوده ‌است. بر اساس تصور این دسته از افراد، مدینه در آن روز یک شهر بسیار کوچک بود و اصلاً با شهر‌های امروزی قابل مقایسه نبود. یک‌مشت خانه‌های خشت و گِلی در آن شهر بود. یک کسی آن‌جا در یک مسجدی صحبت می‌کرد و چندی بین مردم بود و بعد هم از دنیا رفت. این شخص علاقه‌مندانی داشت که بعد این‌ها مایل بودند که یک کس دیگری جای این معلم یا مربی‌شان باشد و از او استفاده کنند. طبعاً کسانی که مسن‌تر بودند و به‌اصطلاح محضر او را بیشتر درک کرده ‌بودند این‌ها بیشتر مورد توجه واقع می‌شدند.

فرض کنید اگر آخوند یک محله‌ای از دنیا برود مریدان ایشان چه کار می‌کنند؟ طبعاً بعد از او سراغ آن کسی می‌روند که مثلاً بیشتر با او ارتباط داشته، سن بیشتری دارد، بیشتر دنیا دیده، تجربه بیشتری دارد، می‌روند دور او را می‌گیرند و می‌گویند شما بفرمایید جای ایشان نماز بخوانید یا موعظه کنید.

این دسته از افراد فکر می‌کنند داستان وفات پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله و جانشینی آن حضرت هم یک چنین جریانی بود، یک موضوع ساده‌ای بود که یک معلمی، یک مربی‌ای یا یک آخوندی در یک جایی از دنیا رفت و مردم هم آمدند یک کسی که پیرمردتر بود و از بستگانش بود را آوردند جای آن حضرت گذاشتند که نماز بخواند و حالا اینکه آیا این کار، درست بود یا نه و آیا کسی بهتر بود یا نه، آن‌قدرها مهم نیست. بعضی از افراد این‌گونه تلقی می‌کنند.

ب) وفات پیامبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله یا وفات یک حاکم

گاهی یک مقدار از این مهم‌تر فکر می‌کنند که حاکم یک شهر یا بفرمایید حاکم یک کشور زحمتی کشیده، کشوری را به سامان رسانده و جامعه‌ای را تشکیل داده و حالا از دنیا رفته است. خب مردم می‌آیند به جای آن حاکم یک حاکم دیگری را انتخاب می‌کنند. این حاکم ممکن است بهترین فرد باشد، ممکن هم هست نباشد ولی حالا اکثریت مردم او را پسندیده‌اند. یک اقلیتی هم اگر موافق نباشند بهتر این است که با آن‌ها موافقت کنند و کارهای زندگی‌شان را اداره کنند. حالا آن‌قدرها هم مهم نیست که جانشین این حاکم حتماً باید یک کسی باشد که از هر جهت اُولی باشد.

می‌بینید که بعضی از بزرگان علما که به خاطر علم و وسعت معلومات‌شان در بین اهل تسنن و تشیع مورد احترام هستند این‌ها می‌گویند: ٱلْحَمْدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي فَضَّلَ ٱلْمَفْضُولَ عَلَى ٱلْأَفْضَلِ یا قَدَّمَ ٱلْمَفْضُولَ عَلَى ٱلْأَفْضَلِ. این‌ها می‌گویند درست است که فضیلت خلیفه‌ اول به اندازه‌ علی نبود ولی خدا این‌گونه مقدر کرده بود و ایشان جانشین شد. حالا چیز مهمی هم نیست. در جامعه گاهی هم یک کسی که افضل نیست تقدّم پیدا می‌کند. البته اکثریت اهل تسنن معتقد هستند که خلیفه اول، افضل هم بوده و تصریح هم می‌کنند. مثل غزالی که در احیاءالعلوم تصریح می‌کند که ما معتقدیم أفضل ناس بعد از پیغمبر اکرم خلیفه‌ اول بود، بعد خلیفه‌ دوم، بعد خلیفه‌ سوم و بعد علی؛ ولی بسیاری از علمای اهل تسنن هم هستند که معتقدند که علی افضل بود منتها مردم به خاطر یک جهاتی ابوبکر را مقدم داشتند چون او پیرمردتر و مسن‌تر بود؛ ولی به‌هرحال این یک مسئله‌ ساده‌ای بود. حالا چندی دیگران حکومت می‌کنند، بعد هم نوبت به علی می‌رسد؛ علی جوان‌تر است، دیر نمی‌شود، بعدتر حکومت می‌کند.

از دیدگاه این افراد مسئله جانشینی پیغمبر مسئله‌ حاکمی بود که از دنیا رفته و اینکه چه کسی باید جای او بر مردم حکومت کند. آیا آن اصحابی که مسن‌تر هستند و ضمناً پدرزن پیغمبر هم هستند آن‌ها باید باشند یا نه، یکی از دامادهای جوان پیغمبر، به‌اصطلاح جوانِ این حاکمی که از دنیا رفته است؟! اکثریت گفتند آن پیرمرد باشد. خوب بود اقلیت هم موافقت کنند و بعضی هم معتقدند که اصلاً موافقت هم کردند و این حرف‌ها بعدها پیدا شده وگرنه آن زمان کسی هم مخالف نبود.

به‌هرحال یک دیدگاه این است که یک عالمی، یک مربی‌ای، به‌اصطلاح خودمان آخوند یک محله‌ای یا عالم یک شهری از دنیا رفته، چه کسی جای او بایستد نماز بخواند و موعظه کند؟ دیدگاه دوم این است که حاکم یک کشوری از دنیا رفته، جای او چه کسی حکومت کند؟ آن اولی بیشتر جنبه‌ معنوی و الهی و دینی دارد؛ یک عالمی بوده، مربی‌ای بوده، حالا یک شخصی باشد که ازلحاظ علم و تقوا و قدرت تربیت و امثال این‌ها بتواند آن کار را اداره کند. دومی بیشتر از جنبه‌ سیاسی به قضیه نگاه می‌کند؛ حاکمی از دنیا رفته و حالا چه کسی حکومت کند و جامعه را اداره کند؟

ج) دیدگاه بی‌طرفانه و ضرورت نگاه تازه به اختلافات تاریخی اسلام

کسانی هم می‌گویند که این‌ها یک داستانی در تاریخ گذشته بوده و ما تاریخ یقینی هم نداریم؛ لذا این حرف‌ها را کنار بگذارید و بیاییم خودمان راجع به مصالح زندگی امروزمان صحبت کنیم! چه فایده دارد که بگوییم هزار و چهارصد سال پیش‌تر در مدینه چه گذشت و آیا این کار، درست بود یا نه؟! هرچه بود گذشت، بیاییم راجع به مصالح روزمان صحبت کنیم و این جریانات تاریخی را کنار بگذاریم.

یک کسی که به عنوان یک ناظر بی‌طرف، این جریانات را مطالعه می‌کند و این اختلافات را بین طوایف مسلمین ملاحظه می‌کند و این همه بحث‌هایی که در طول تاریخ انجام گرفته و هزاران کتاب نوشته شده و بلکه درگیری‌هایی که شده و گاهی حتی کار به تفسیق و تکفیر کشیده، خون‌ریزی‌ها شده، همه را به همین صورت می‌گوید این‌ها کار بی‌جایی بوده است! خب یک آخوند یا یک حاکمی از دنیا رفته و یک نفر دیگر به جای او آمده است. حالا اگر در اینکه چه کسی حکومت کند اختلافی هم داشته‌اند ولی اکثریت یکی را پذیرفته‌اند و اقلیت مخالف بوده‌اند. از این چیزها در دنیا فراوان هست. بعد هم کسانی از روی تعصب یک طرف را گرفتند و کم‌کم قضیه را خیلی شور کردند؛ اصلاً این خبرها نبود؛ یک قضیه‌ ساده‌ای بود، بعد تعصبات مذهبی باعث این شد که این قضیه داغ شود و اختلافات شدید پیدا شود. اگر به همان سادگی اول نگاه می‌کردیم اصلاً نباید این چیزها پیش بیاید. گناه این جنگ‌ها و خون‌ریزی‌ها گردن تعصبات بیجاست. اگر مردم تعصبات‌شان را کنار بگذارند و یک‌خرده اهل تساهل و تسامح بشوند این جنگ‌های طایفه‌ای و مذهبی هم دیگر برمی‌افتد یا اصلاً نباید هم این بحث‌ها واقع شود.

نگاه روشنفکران مسلمان به نقش تشیع در اختلافات تاریخی اسلام!

بسیاری از مردم بی‌طرف دنیا به‌اصطلاح، یا از روشنفکران مسلمان و به‌خصوص از برادران اهل تسنن از این زاویه به این قضیه نگاه می‌کنند. چه‌بسا اگر شما در یکی از دانشگاه‌های کشورهای اسلامی، فرض کنیم دانشگاه قاهره، الأزهر یا دانشگاه زیتون یا دانشگاه‌های دیگر کشورهای اسلامی بروید، وقتی با دانشجویان روشن‌فکر و تحصیل‌کرده‌ها برخورد می‌کنید تصورشان از این داستان چیزی از این قبیل‌ است و طبعاً وقتی می‌گویند اکثریت، یک جانشینی را برای پیغمبر پذیرفتند روی همان فکری که در دنیا حاکم است که در دموکراسی باید تابع اکثریت بود، می‌گویند خب حق هم با همان اکثریت بود و قاعده‌اش این بود که اقلیت شیعه تابع اکثریت اهل تسنن می‌شد و این‌ها ایجاد اختلاف نمی‌کردند. حتی بسیاری از نویسندگان معتبر عالم تسنن که از جهاتی هم مورد احترام هستند صریحاً شیعه را مورد نکوهش قرار می‌دهند و حتی پا را بالاتر می‌گذارند و اصیل‌ترین عامل اختلاف بین مسلمین را پیدایش تشیع معرفی می‌کنند و می‌گویند قدم اختلاف در عالم اسلام را شیعیان گذاشتند! اکثریت مردم آمدند کسی را به جانشینی پیغمبر پذیرفتند، این‌ها آمدند اختلاف درست کردند! چند نفری هم بیشتر نبودند. این اختلافات کم‌کم گسترش پیدا کرد و تعصبات هم به آن افزوده شد و حتی کار به درگیری‌ها هم کشید؛ پس بهتر این است که ما برگردیم و این تعصبات را کنار بگذاریم و طبق همین ارزش اکثریت آراء که امروز در همه‌ جهان شناخته‌شده است، شیعه‌ها هم همین را بپذیرند و دست از حرف‌ها و تعصباتشان بردارند!

سکوت مرگبار به بهانه حفظ وحدت؟!

این طرز فکری است که در بسیاری از روشن‌فکران جوان مسلمان در سراسر دنیا وجود دارد و از آن جهتی که ما امروز در یک دنیایی زندگی می‌کنیم و در یک عصری زندگی می‌کنیم که عصر ارتباطات است و شیعه و سنی در کنار هم زندگی می‌کنند یا ارتباطات زیادی با همدیگر دارند و از افکار و عقاید همدیگر اطلاع پیدا می‌کنند، لازم است ما این مسئله را مورد توجه قرار دهیم. شاید بسیاری از جوانان دانشجوی ما که در یک کشور اسلامی دیگری حضور داشته باشند تحت تأثیر همین فکر قرار بگیرند. ملاحظه می‌کنید که این طرز فکر همین‌گونه که بنده بیان کردم بی‌جاذبه هم نیست. یک فردی که خالی‌الذهن باشد این طرز فکر را بسیار آسان می‌پذیرد یا لااقل تحت تأثیر آن واقع می‌شود. حالا آیا صحیح است که در مقابل این موجی که در عالم اسلام وجود دارد و حتی دیگران هم به عنوان یک ناظر بی‌طرف وقتی به حوادث تاریخی اسلام می‌نگرند این‌چنین قضاوت می‌کنند، ما هم ساکت بنشینیم و بگوییم برای حفظ وحدت در این ‌باره صحبتی نمی‌کنیم؟!

مودت اهل‌بیت‌‌‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين؛ بزرگترین عامل وحدت

وحدت برای ما بسیار ارزشمند است و ما معتقدیم که بزرگترین عامل وحدت در جهان اسلام، اهل‌بیت‌‌‌سلام‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين هستند و اگر آن‌ها نبودند چنین انسجامی در عالم اسلام تحقق نمی‌یافت. امروز هم اگر ما بخواهیم انسجام عالم اسلام بیشتر باشد و ارتباطات قوی‌تر باشد، بهترین عاملی که می‌تواند مسلمانان را به یکدیگر نزدیک کند باز هم مودت اهل‌بیت‌‌‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين است. ما اعتقادمان این است اما دیگران فکر می‌کنند ما عامل اختلاف هستیم و از روز اول ما در عالم اسلام اختلاف ایجاد کردیم، حالا هم ما نمی‌گذاریم مسلمان‌ها با یکدیگر متحد شوند!

تهدیدات پیش روی نسل آینده و لزوم ادای حقِ حق!

اگر ما در این زمینه فکر نکنیم و محققانه و عالمانه سخن نگوییم، مقاله و کتاب ننویسیم و بحث نکنیم بیم آن می‌رود که بسیاری‌ از نسل آینده‌ ما تحت تأثیر این وسوسه‌ها قرار بگیرند و حقِ حق ادا نشود. حق بر مردم حقی دارد. آنچه حق است باید شناخته شود مخصوصاً که این حق، عامل سعادت انسان‌ها تا روز قیامت است. آن‌وقت ما چگونه این حق را پنهان کنیم یا برای اثباتش تلاش نکنیم و بگذاریم بعضی از وسوسه‌هایی که برخاسته از جهل یا برخاسته از غرض است حتی در افکار نسل جوان شیعه هم اثر بگذارد و آن‌ها را هم منحرف کند؟! این کار درستی نیست.

این است که من با اجازه شما امروز در این مکان شریف و در این محفل نورانی می‌خواهم یک مقداری در این زمینه صحبت کنم که آیا مسئله‌ جانشینی پیغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله مثل جانشینی یک امام جماعت یا یک عالم اخلاقی یا یک واعظ بود یا مثل جانشینی یک حاکم در یک شهر یا در یک کشور یک مسئله‌ سیاسی بود یا مسئله از این‌ها فراتر است.

پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله؛ والاترین مربی بشریت تا روز قیامت

درست است که پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله مربی جامعه بود، واعظ بود، عالم اخلاقی بود، مربی بود و مردم را تربیت می‌کرد اما یک مربی ساده برای اهل یک محله یا اهل یک شهر نبود. او کسی بود که خداوند متعال او را فرستاده بود برای این‌که تا روز قیامت همه‌ انسان‌ها از تمام طوایف و نژادها و ملت‌ها را تربیت کند. حساب پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله از حساب یک عالم و واعظ و مربی یک شهر و یک کشور جدا بود. ما نباید این‌گونه فکر کنیم که عالمی از دنیا رفته، حالا جانشین او یک عالم دیگری، یکی از اصحاب یا شاگردانش، یکی از خویش و قوم‌های او یا یکی از پدرزن‌های او باشد. باید ببینیم این چه کسی بود، چگونه عالمی بود، علم او چه بود، چه رسالتی داشت و چه هدفی را دنبال می‌کرد؟

ایشان کسی بود که درست است که در یک منطقه‌ به‌اصطلاح دور از تمدن، مبعوث به رسالت شد که ما اگر دورنمای آن شهر را در ذهن‌مان تصور کنیم در یک بیابان قفر، در یک سنگستان سیاه، در یک گوشه‌ای چندتا درخت و خانه‌ گِلی هست و یک عربی هم هست که می‌آید آن جا نماز می‌خواند و منبر می‌رود و برای چند نفر صحبت می‌کند ولی آیا اصل مسئله‌ رسالت پیغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله همین بود؟! امروز می‌بینید که در دنیا وقتی اسم پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله می‌آید یا کلامی از ایشان برده می‌شود بزرگترین قدرت‌های عالم با تمام توش و توان‌شان می‌لرزند! در بزرگترین و قدرتمندترین کشور دنیا وقتی یک عده اهل آن کشور می‌آیند یک تظاهراتی می‌کنند، حتماً شما هم تظاهرات سیاه‌ها‌ی آمریکا با شعار الله‌اکبر که در همه‌ دنیا پخش شد را دیده‌اید، شما این کار را درست ارزیابی کنید و ببینید این چیست؟! یک کشوری که با تمام قدرت، قدرت که می‌گویم قدرت علمی، قدرت تکنولوژی، قدرت فکری، قدرت اطلاع‌رسانی و قدرت اقتصادی را شامل می‌شود، با تمام این قدرت‌ها در مقابل الله‌اکبر یک‌مشت سیاه در کشور خودش - من سیاه که می‌گویم از نظر آن‌ها می‌گویم که سیاه را بد و ضعیف می‌دانند وگرنه برای ما که سیاه و سفید فرق نمی‌کند. آن‌ها هستند که برای سیاه‌ها ارزشی قائل نیستند و آن‌ها را برده‌زادگان خودشان می‌دانند- وقتی می‌آیند جمع می‌شوند و الله‌اکبر می‌گویند این‌ها می‌لرزند و جای لرزش هم دارد. این یک اثر کوچک از آن مردی است که هزار و چهارصد سال پیش‌تر در آن خانه‌ گلی زندگی می‌کرد. ما نباید به ظاهر نگاه کنیم و بگوییم که این چه خانه‌ای بود، چه سرزمینی بود و عربستان چه محلی از اِعراب داشت؟! در آن زمان همان محلی از اِعراب را داشت که همین مردمی که هیچ کس روی این‌ها حسابی نمی‌کرد، در ظرف چند دهه تمام قدرت‌های بزرگ عالم را مسخَّر کردند. همه این‌ها حاصل آن قدرت معنوی، قدرت فرهنگی، قدرت روحی و قدرت الهی است.

اسلام؛ نویدبخش آینده‌ای روشن و پایدار برای بشریت

پیغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله یک چنین معلمی بود. ایشان نه‌تنها در زمان خودش چنین تحولی را در عالم ایجاد کرد بلکه بعد از هزار و چهارصد سال، موج آن به باطن کشور آمریکا که می‌رسد این زلزله را به پا می‌کند؛ و تازه این اول کار است؛ باش تا صبح دولتش بدمد! تازه مردم دارند با اسلام آشنا می‌شوند، تازه دارند می‌فهمند که اسلام تنها وسیله‌ نجات انسان‌ها از همه‌ بدبختی‌های دنیا و آخرت است. اگر این حقیقت درست منکشف شود طولی نمی‌کشد و ان‌شاءالله طولی نخواهد کشید که این کاخ‌های ظلم در سراسر عالم به زلزله در خواهد آمد.

مردمِ آن زمان نمی‌فهمیدند که این چه تحولی است که در تاریخ دارد به وجود می‌آید اما ایشان با علمی که خداوند متعال به ایشان داده ‌بود می‌دانست دارد چه کار می‌کند. وقتی برای کشیدن خندق در اطراف مدینه کلنگ می‌زد، وقتی کلنگ بر سنگ می‌خورد و جرقه می‌زد می‌گفت این سقوط کاخ مدائن است! ایشان می‌دانست که چه می‌شود. دیگران گاهی ممکن بود حتی مسخره هم بکنند. ایشان می‌دانست که چنین تحولی را دارد در عالم به وجود می‌آورد و دارد مکتبی را به عالم ارائه می‌کند که ضامن سعادت میلیاردها انسان در طول قرن‌های متمادی خواهد بود. آن‌وقت آیا می‌شود برای جانشینی ایشان بگوییم هر کسی که شد، شد، مهم نیست؟!

رسالت پیامبر اسلام‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله؛ رسالتی فراتر از ابعاد زمان و مکان

مگر رسالت ایشان چه بود؟! اگر ایشان آخوند یک محله‌ای بود، حالا اگر یک آخوندی کمتر یا بیشتر جای ایشان بایستد نماز بخواند مهم نیست اما ایشان یک برنامه برای سعادت همه‌ انسان‌ها آورده است، این است که کسی که می‌خواهد جای ایشان باشد باید بتواند آن پرچم را بلند کند و باید آن علم و معنویت را داشته باشد تا بتواند آن رسالت را دنبال کند.

پس اولاً از نظر اینکه ایشان یک عالم یا یک مربی بود باید بدانیم که ایشان با عالم‌ها و مربی‌های دیگر فرق داشت. باید دنبال کنیم که این عالم دنبال چه می‌رفت و چه معرفتی را به بشر ارائه می‌داد. خب برگردیم به این‌که اصل رسالت چیست؛ وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ،[2] وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ.[3] این رسالت چیست و به دست چه کسی ممکن است انجام بگیرد؟ حالا بحث را خیلی گسترده نکنم تا وقت شما عزیزان زیاد گرفته نشود. اجمالاً ما می‌دانیم که این یک رسالت الهی بود، وحی‌ای از طرف خدا برای هدایت انسان‌ها تا روز قیامت بود. خدا طرحی دارد- حالا من که اسمش را طرح می‌گذارم، به زبان خودم عرض می‌کنم- خدا برای هدایت انسان‌ها تا پایان دوران زندگی در روی این زمین طرحی داشته است. برنامه‌ای باید ارائه شود تا مردم راه حق و باطل را بشناسند و تا پایان این جهان بتوانند راه حق را انتخاب کنند و این طرح این‌گونه بود که با آمدن آخرین پیامبر یعنی پیامبر اسلام، پرونده‌ رسالت و وحی بسته شود. حالا اینکه چرا، الآن جای بحث آن نیست و شاید من هم قدرت بیان آن را نداشته باشم؛ ولی همه‌ مسلمانان به این معتقدند که بعد از پیغمبر اسلام‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله پیغمبری نخواهد آمد و برنامه‌ اوست که باید بماند و تا روز قیامت انسان‌ها را هدایت کند.

لازمه تحقق رسالت قرآن کریم

می‌دانیم که قرآن کریم این برنامه‌ای بود که پیغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله ارائه داد و خود خداوند متعال هم ضمانت کرد که باقی بماند. الآن هم همه‌ ما معتقد هستیم که این قرآن همان قرآنی است که پیغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله برای مردم آورده است؛ اما سؤال این است که آیا همین قرآن به همین صورتی که هست، برای تحقق آن رسالت الهی تا پایان عالم کافی است؟! اگر برای بعدها کافی باشد، به طریق اُولی برای زمان خود پیغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله هم باید کافی باشد و آن جامعه‌ محدودی که در آن زمان بودند همین آشنایی با قرآن باید زندگی‌شان را اداره کند و مشکلی نداشته باشند؛ اما خود قرآن این‌گونه نمی‌فرماید. خود قرآن می‌فرماید ما این قرآن را بر تو نازل کردیم لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ؛[4]

این قرآن، مبیّن می‌خواهد. خودش به‌تنهایی نمی‌تواند تمام حقایق را برای مردم به اندازه‌ای که نیاز مردم اقتضا می‌کند بیان کند. آیا این قرآن با این حجم محدود و عبارات کوتاه و از طرفی نیازهای بی‌شمار مردم آن هم در طول تاریخ، آیا این قرآن با همین بیان ظاهری‌اش می‌توانست نیاز جامعه‌ آن روز را کفایت کند تا برسد به قرن‌های آینده؟! خودش که این‌گونه نمی‌فرماید بلکه می‌فرماید تو باید برای مردم بیان کنی! پیامبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله باید به عنوان مبیّن و مفسر قرآن، ضمیمه‌ قرآن باشد تا آن رسالت الهی تحقق پیدا کند و آن هدفی که خداوند متعال از رسالت پیغمبر و از نازل کردن این کتاب داشت جامه‌ عمل بپوشد.

حفظ اصالت سنت پیامبر؛ ضرورتی برای نسل‌های آینده

در این هم جای هیچ شکی نیست. همه‌ مسلمان‌ها می‌دانند که حتی ساده‌ترین احکام روزانه مردم هم به‌تفصیل در قرآن نیامده است. مثلاً اینکه نماز چند رکعت است در قرآن نیامده است و ما برای انجام اولین وظیفه‌ دینی خودمان یعنی برای نماز، محتاج به بیان پیغمبر هستیم چه برسد به پیچیده‌ترین احکام اقتصادی، اجتماعی، بین‌المللی. البته خدا خودش این نقشه را عملی کرده و به پیغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله آن علمی را داده که بتواند مبیّن قرآن باشد. پس قرآن به ضمیمه‌ بیان پیغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله بود که نیاز انسان‌ها را برآورده می‌کرد. حالا فرض کنید پیغمبر اکرم‌‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله آن چه را که همه‌ مردم تا روز قیامت احتیاج دارند به زبان ساده بیان کرده باشد. آیا همه‌ آن‌ها هم به دست من و شما رسیده‌ است؟!

باز می‌بینیم در انجام اعمالی که مردم همه روزه به آن احتیاج داشتند یعنی وضو گرفتن و نمازخواندن، با وجود اینکه بسیاری از آن‌ها بیش از بیست سال و اکثر مردم بیش از ده سال وضو گرفتن و نمازخواندن پیغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله را دیده بودند، ایشان که نمی‌رفت یک جا قایم شود و وضو بگیرد بلکه جلوی همه‌ مردم وضو می‌گرفت و نماز می‌خواند، طولی نکشید که در این‌که پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله چه جور وضو می‌گرفته بین مردم اختلاف شد که از آرنج تا سر انگشت‌ها را باید شست یا از سر انگشتان تا آرنج را باید دست کشید؟! پا را باید شست یا باید مسح کرد؟! این مسئله‌ای که مردم ده سال با چشم خودشان دیده ‌بودند این‌که دیگر ضمانت بقا و مصونیت نداشت. قرآن ضمانت مصونیت دارد اما سنت پیغمبر که ضمانت مصونیت نداشت و همان چند سال اول بعد از وفات پیغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله در آن اختلاف شد.

پیوند قرآن و مبیّن معصوم؛ رمز بقای هدایت الهی

پس یک رکن هدایت مردم که قرآن بود آن ضمانت بقا داشت، مصونیت داشت، عصمت داشت. رکن دیگر آن که مبیّن قرآن بود اگر دوام و عصمت نداشته ‌باشد نقض غرض خدا می‌شود. همان‌گونه که خود پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله معصوم بود و بیانش برای مردم حجت بود، بعد از او قرآن هست اما کسی به عنوان مبیّن قرآن نیست. در چنین شرایطی رکن دوم به دست چه کسی باید تحقق پیدا کند؟! آیا مردم باید جمع شوند و ببینند کدام‌یک از اصحاب، پیرمردتر هستند و او را انتخاب کنند؟! اگر این‌گونه است خوب بود که مردم برای خودشان هم پیغمبر انتخاب می‌کردند!

مبیّن قرآن باید کسی باشد که مثل خود پیغمبر، علم الهی و علم خطاناپذیر داشته باشد. علاوه بر آن باید معصوم هم باشد که خطای عمدی نکند؛ هم در فهمش اشتباه نکند و هم عمداً به خاطر هوای نفس و اغراض شخصی، چیزی را به صورت خلاف، بیان نکند. پس بقای رسالت الهی، تحقق آن هدفی که خداوند متعال از ارسال پیامبران و به‌خصوص پیغمبر اسلام داشت همه‌ آن‌ها بر باد می‌رفت؛ چون بقای پیغمبران قبلی هم به بقای اوست. اگر او نبود از ادیان دیگر هم چیزی باقی نمی‌ماند. پس بقای رسالت اسلام و هدفی که خداوند متعال از فرستادن این دین و کتاب داشت وقتی تحقق پیدا می‌کند که کسی باشد که بتواند حقایق قرآن را تفسیر و تبیین کند و تفاصیل احکام را بیان کند.

اتمام‌حجت الهی با بندگان؛ هدف از ارسال پیامبران

ممکن است کسی بگوید خب ائمه‌ معصومین بودند و مردم از آن‌ها اخذ نکردند! کلام در این است که هدف الهی از اتمام‌حجت چیست؟ خود پیغمبر بود ولی خیلی از کسان ایمان نیاوردند؛ آیا آن هدفی که از ارسال پیامبر بود نقض شد؟! هدف این بود که لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَيَحْيَىٰ مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ؛[5] خدا باید وسیله‌ هدایت مردم را فراهم کند اما مردم اختیار دارند، اگر خواستند می‌پذیرند و اگر نخواستند نمی‌پذیرند. خدا کسی را مجبور نمی‌کند اما آنچه حکمت الهی، جود الهی و سایر صفات حُسنی و صفات عُلیای الهی اقتضا می‌کند این است که راه هدایت به روی مردم باز شود و اگر کسی خواست حقیقت را بفهمد بتواند.

عصمت مبیّن قرآن؛ ضرورت رسالت پایدار

خدا از لطف خودش قرآن را حفظ فرمود اما قرآن احتیاج به مبیّن هم داشت. در زمان حیات پیغمبر اکرم‌‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله، هم مقام علم لدنّی و هم عصمت را به پیغمبر داد تا تفسیر قرآن برای مردم حجت باشد. ایشان وقتی می‌فرمود این‌گونه نماز بخوانید، مردم بدانند این همان است که خدا می‌خواهد. وقتی می‌فرمود این‌گونه روزه بگیرید، بفهمند که آن روزه‌ای که اجمالش در قرآن آمده تفسیرش همین است؛ و سایر احکام. این رکن هدایت که عصمت مبیّن قرآن است همچنان باید باقی باشد وگرنه رسالت اسلام، تمام نخواهد بود.

امامت؛ رکن اساسی اسلام

اگر در چنین روزی این آیه‌ نازل شد که ‌‌الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي با این توضیح مختصری که در حد فهم ناقص خودم عرض کردم برای شما روشن می‌شود که چرا امروز؟! مگر چه شده‌؟! حالا یک حکمی نازل شده ‌است. چطور امروز رَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِيناً؟! این اسلام که قبلاً هم بود! آیا به صرف این‌که یک حکم به آن اضافه شود، آن‌وقت مرضی واقع می‌شود؟! پس مشخص می‌شود آنچه امروز اضافه شد چیزی بود که رکن اساسی اسلام بود. اگر آن نبود هدف از ارسال رسل و انزال کتب، ناقص می‌ماند. درست است که پیغمبر‌‌‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله یک معلم بود اما یک معلم عادی نبود بلکه یک معلم الهی بود که باید با علم خدادادی، احکام را برای مردم بیان می‌کرد. جانشین او هم باید این‌چنین باشد و چنین جانشینی را مردم نمی‌توانند بشناسند. مردم از کجا می‌دانند که چه کسی علم الهی دارد و چه کسی ندارد، چه کسی دارای مقام عصمت هست و چه کسی نیست؟ خود خدا باید معین کند و پیغمبری که چنین علمی از طرف خدا به او داده ‌شده است.

علم الهی و عصمت، لازمه انتخاب امام

اگر امام رضاسلام‌‌الله‌‌عليه در آن حدیث معروف امامت فرمودند که مردم نمی‌توانند امام انتخاب کنند سرّ آن همین است. امام، تنها یک امام جماعت نیست، یک واعظ نیست، یک پیش‌نماز نیست، یک امام‌جمعه نیست؛ امام رکن هدایت انسان‌ها تا پایان زندگی بشریت است. فقط خدا می‌داند چه کسی چنین علم و قدرتی دارد. این است که فقط او می‌تواند تعیین کند.

این تنها از ناحیه علم بود به عنوان اینکه پیغمبر یک معلمی بود که از دنیا رفته و چه معلمی باید جای او باشد. عرض بنده این بود که باید ببینیم پیغمبر چه معلمی بود، چه ویژگی‌هایی داشت و هدف خدا از تعیین این معلم چه بود تا ببینیم جانشین او باید چگونه کسی باشد تا بتواند دنباله‌ رسالت او را بگیرد. به این دلیل است که ائمه شیعه‌سلام‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين و شیعیانی که پیروان ایشان بودند به این حقیقت دست یافتند که جانشین پیغمبر باید علم الهی و علم امامت داشته باشد.

امروز هم هنوز این تعبیر در دورافتاده‌ترین مناطق شیعه‌نشین شایع است. می‌گویند مگر ما علم امامت داریم؟! یعنی حتی عوام در پشت کوه که الفبا را هم بلد نیستند این را می‌دانند که علم امامت یک علم خاص است. همین هم به برکت تعالیم ائمه اهل‌بیت‌‌‌سلام‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين بود وگرنه این حقیقت چگونه می‌توانست گسترش پیدا کند تا در دهات دورافتاده، در جنگل‌ها و در کوره‌ده‌ها پیرزن‌ها و پیرمردهای بیسواد ما هم بدانند که علم امامت غیر از این علم‌های عادی‌ است و باید این علم وجود داشته ‌باشد تا یک کسی امام بشود. چرا؟ برای این‌که اگر این علم نباشد تفسیر قرآن، غلط می‌شود. وقتی قرآن، غلط تفسیر شد، وقتی احکام، غلط بیان شد، هدف از انزال کتب و ارسال رسل تحقق پیدا نمی‌کند. نظیر این بحث درباره‌ بُعد سیاسی‌ این مسئله هم هست. دیگر وقت گذشته و نمی‌خواهم شما را زیاد معطل کنم.

توصیه‌ بنده به جوان‌های عزیز این است که درباره‌ مسئله‌ امامت بیشتر دقت کنند و سرّ اینکه از دیدگاه شیعه، امام در عده‌ معدودی منحصر است، آن هم باید این شرایط سخت یعنی عصمت و علم خدادادی را داشته ‌باشد، را بفهمند تا تحت تأثیر بعضی از امواج شیطانی قرار نگیرند.

پروردگارا! تو را به حق عظمت این روز و به حق صاحب این روز، بنده‌ خالص و مخلص و برتر خودت امیرالمؤمنین علی‌علیه‌‌السلام قسم می‌دهیم ایمان و معرفت ما را تا پایان زندگی حفظ فرما!

نسل آینده‌ ما را از هر گونه آفات دینی و دنیوی محفوظ بدار!

دست شیاطین انس و جن را از دین و دنیای ما کوتاه فرما!

مقام امام راحل را همراه انبیا و اولیا قرار ده!

سایه‌ مقام معظم رهبری را بر سر ما مستدام بدار!

حوزه‌های علمیه و مراجع عظام را در پناه امام زمان حفظ فرما!

ما را به انجام وظایف‌مان آشناتر و موفق‌تر بدار!

عاقبت ما را ختم به خیر فرما!

والسلام علیکم ورحمة الله


[1]. مائده، 3.

[2]. سبأ، 28.

[3]. انبیاء، 107.

[4]. نحل، 44.

[5]. انفال، 42.