وظایف حكومت و مردم در شرایط حاضر

وظایف حكومت و مردم در شرایط حاضر

ـ وظیفه حكومت و جامعه در زمینه آموزش احكام و مسائل

ـ وظیفه حكومت و جامعه در برابر توطئه هاى دشمنان

ـ علل فراموش شدن وظیفه امر به معروف و نهى از منكر

ـ ایجاد تشكل هاى اسلامى براى انجام فعالیت هاى اجتماعى

 

بسم اللّه الرحمن الرحیم

الحمدللّه ربّ العالمین، والصّلوة والسّلام على سیّد الانبیاء والمرسلین، أبى القاسم محمّد وعلى آله الطیبین الطاهرین المعصومین. اللّهم كن لولیك الحجة بن الحسن صلواتك علیه وعلى آبائه فى هذه الساعة وفى كل ساعة ولیاً وحافظاً وقائداً وناصراً ودلیلا وعیناً حتى تسكنه أرضك طوعاً وتمتعه فیهاً طویلا. السلام علیك یا ابا عبد اللّه وعلى الارواح التى حلّت بفنائك.

به بركت نام سیدالشهداء(علیه السلام) چند شب در این عزاخانه حسینى توفیق پاسخ به بعضى از سؤال ها درباره داستان عاشورا، و نیز مطالبى در حد توان و فهم گوینده و اقتضاى مجلس به عرضتان رسید. مناسب است در این جلسه، مباحث گذشته را جمع بندى و نتیجه گیرى كنیم.

سلسله بحث ها به این جا منتهى شد كه یكى از اهداف سیدالشهداء(علیه السلام) از این قیام همانگونه كه خود حضرت(علیه السلام) تصریح فرمودند، امر به معروف و نهى از منكر بود. سعى ما این بود كه معانى امر به معروف و نهى از منكر را توضیح دهیم و بررسى كنیم كه به كدام معنا، قیام سیدالشهداء(علیه السلام) نوعى امر به معروف و نهى از منكر بوده است؟ و در چه شرایطى ممكن است امر به معروف و نهى از منكر به این صورت واجب شود؟ حاصل جواب هم این بود كه اگر توطئه هاى پیچیده اى در جامعه براى محو حقیقت اسلام، گمراه كردن مردم و از بین بردن حكومت اسلامى و حكومت حق وجود داشته باشد و راه هاى عادى و متعارف، اعم از اقدامات فردى و كارهاى اجتماعى، براى حل مشكلات سودى نبخشد، و فقط این راه باقى بماند كه با قیامى شهادت طلبانه، مظلومیت و حقانیت ثابت بشود، این روش متعین خواهد بود. و اگر شرایطى پیش بیاید كه نشان دادن راه حق و تلاش براى برقرارى نظام اسلامى متوقف بر چنین كارى باشد، باز هم چنین حركتى لازم خواهد بود.

البته قیام سیدالشهداء(علیه السلام) چنان بركتى داشت كه بعید است در طول تاریخ اسلام مجدداً

چنین شرایطى پیش بیاید و به اندازه اى فضاى جامعه اسلامى تیره و تار بشود كه شناختن حق میسر نباشد. بحمد اللّه بعد از قیام سیدالشهداء(علیه السلام) شرایطى فراهم شد كه سایر ائمه اطهار(علیهم السلام)بتوانند حقایق اسلام را در اقطار كشورهاى اسلامى تبیین كنند؛ شاگردانى براى تبلیغ، ترویج و تعلیم معارف اسلامى بپرورانند، یارانى را براى انجام حركت هاى ارشادى و احیاگرانه در بلاد مختلف بپرورانند و دیگر به چنین حركتى چون قیام سیدالشهداء(علیه السلام) در زمان بقیه ائمه(علیهم السلام)نیازى نبود، انشاء اللّه بعد از این هم نیازى نخواهد بود. ولى به هر حال مسائل كلى، تابع وجود یا كثرت مصادیق نیست، بلكه حكم آن با وجود یك مصداق مشخص مى‌شود. البته گرچه بعید است چنین قیامى با این وسعت و با این خصوصیات ضرورت داشته باشد، اما ممكن است گاهى قیام هاى محدودترى ضرورت پیدا كند. در فرمایشاتِ امروز مقام معظم رهبرى هم اشاره به امكان چنین چیزى بود،1 حتماً كسانى كه شنیدند، این مسأله را متوجه شدند.

به هرحال، این مسأله اى است كه باید به آن توجه داشت؛ زیرا آمادگى جامعه اسلامى براى برخورد با دشمنان، امكان نفوذ و موفقیت آن ها را كم مى‌كند. اما اگر روزگارى به خواب خرگوشى فرو رفته و به صورت هاى مختلف تحت تأثیر تبلیغات دشمنان قرار بگیریم و غیرت دینى را از دست بدهیم، آن وقت دشمنان طمع مى‌كنند و شاید باز شرایطى پیش بیاید كه احتیاج به چنین حركت هاى شهادت طلبانه اى پیدا كنیم. به همین مناسبت بحث نسبتاً طولانى اى درباره امر به معروف و نهى از منكر عرض كردم و گفتم امر به معروف به معناى عام آن شامل چند عنوان دیگر نیز مى‌شود كه یكى از عناوین كلى آن مى‌تواند عنوان «تعلیم» باشد، یكى دیگر از عناوین كلى آن ممكن است «موعظه» باشد، و بالاخره مى‌رسد به جایى كه یكى از عناوین آن مى‌تواند «جهاد» باشد.

وظیفه حكومت و جامعه در زمینه آموزش احكام و مسائل

در مورد تعلیم عرض كردم، كه مى‌تواند سه شاخه داشته باشد: تعلیم جاهل، تنبیه یا تذكر غافل و ارشاد ضال. صورت اول این است كه كسى در جامعه اسلامى از معارف بهره اى ندارد، و هنوز براى او شرایطى فراهم نشده است كه معلومات لازم در مورد دین را كسب كند كه باید او را تعلیم داد. این یكى از مراحلى است كه مى‌تواند از مصادیق امر به معروف باشد. البته باز


1. بیانات مقام معظم رهبرى آیت الله خامنه اى در اجتماع جوانان (مصلاى تهران)، 1379/02/01.

تأكید مى‌كنم، به معناى عام آن. معناى دوم این است كه كسى به مسأله علم دارد، اما در شرایطى واقع شده كه اصلا از این كه چنین حكمى و چنین مسأله اى وجود دارد و چنین تكلیفى هم براى او هست دچار غفلت شده است. به هر حال، موضع گیرى ها و جهت گیرى هاى انسان تابع ذهنیات او است، اكثر ذهنیات ما هم تابع شرایط محیط است، از دیدنى ها و شنیدنى ها بیدار مى‌شویم، توجه انسان به مسائل غالباً تابع شرایط محیط است؛ اگر محیط آلوده، تاریك، و فاسد باشد، ممكن است بسیارى از مردم از تكالیف خود غافل بشوند و اگر از ایشان سؤال شود كه در اسلام فلان تكلیف وجود دارد، مى‌گویند بله، اما از این كه خودشان چنین تكلیفى دارند و باید انجام بدهند غافلند، در این مورد امر به معروف و نهى از منكر «تذكر دادن به غافل» مى‌شود، یا تنبیه به معناى لغوى آن، یعنى بیدار كردن. سوم «ارشاد ضال»، یعنى كسى كه معرفت صحیح ندارد ولى خیال مى‌كند كه شناخت لازم را دارد، جاهل مركب است، گمان مى‌كند وظیفه خود را مى‌داند، ولى اشتباه مى‌كند؛ ارشاد و راهنمایى چنین كسى به این كه تو اشتباه مى‌كنى، و اگر چنین تصور مى‌كنى كه وظیفه تو این است یا به این شكل باید انجام بگیرد، خطا مى‌كنى و به این صورت نیست، راه صحیح چنان است، مقصد صحیح چنین است؛ این ارشاد ضال است، ارشاد كسى كه گمراه است. این سه وظیفه كه همه از قبیل تعلیم است. تعلیم هم گاهى به صورت فردى است، هر كس در خانواده خود چنین مسؤولیتى را دارد كه نسبت به فرزندان و اهل بیتش، اگر جاهلى باشد، اگر ضالى باشد یا اگر غافلى باشد، او را تعلیم داده، ارشاد كند، «قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلیكم ناراً وَقُودُها النّاسُ وَ الْحِجارَة1 انسان همان گونه كه مكلف است خود به وظایف شخصى اش عمل كند، مكلف است كه به خانواده، نزدیكان و كسانى كه تحت تأثیر فكر او هستند آموزش بدهد. این وظیفه در سطح بالاتر ـ براى عالمان و كسانى كه در این گونه مسائل تخصص دارند، تكلیفى است سنگین تر، وسیع تر و عمیق تر كه در جامعه باید این وظایف را انجام دهند؛ و زمانى كه جامعه به وسیله نهادهاى مختلف اداره مى‌شود، باید نهاد خاصى براى این كار در نظر گرفته شود. مى‌دانید كه در جوامع سابق كه به صورت ساده اداره مى‌شد این وزارتخانه ها و تقسیمات به صورت امروزى نبود، مثلاً در صدر اسلام، اگر براى جایى والى مى‌فرستادند، حداكثر سه نفر را مى‌فرستادند، معمولاً آنچه بنده از تاریخ به خاطر دارم، یكى شخص والى و حاكم، دیگرى


1. تحریم، 6.

معلم و قارى، كسى كه قرآن را بلد بود و به دیگران تعلیم مى‌داد، عالم بود و در معارف و احكام به او مراجعه مى‌كردند، یكى هم خزانه دار بود كه اموال را جمع آورى مى‌كرد و حساب آن را داشت. این سه نهاد بود، كم كم پس از آن كه روابط جامعه پیچیده و گسترده شد، تعداد این نهادها نیز اضافه شد تا جایى كه امروزه مى‌بینید كه كابینه ها و دولت ها از بیست تا سى وزارتخانه تشكیل مى‌شود. در شرایط فعلى كه ما زندگى مى‌كنیم حداقل سه وزارتخانه، آموزش هاى سه گانه را به عهده دارند، وزارت آموزش و پرورش كه در كنار سواد آموزى و علوم متعارف مادى و دنیوى موظف است آگاهى هاى دینى را به كودكان ارائه كند، البته اگر نظام اسلامى باشد، و باید انصاف داد كه در بین نهادهاى ما وزارت آموزش و پرورش، حتى در زمان رژیم گذشته از بهترین نهادهایى بوده كه به این جامعه خدمت كرده است؛ امروز هم شاید در حدى كه بنده اطلاع دارم، یكى از بهترین وزارتخانه هاى ما همین آموزش و پرورش باشد. این امر دلایلى هم دارد، از جمله این كه عمده كارمندان آن كه آموزگاران و دبیران هستند، از طبقه متوسط و معمولى هستند، از همین فرزندان شما هستند كه با محافل دینى سر و كار دارند و اندیشه دینى شان محكم است. به همین دلیل هنگامى كه به مدرسه مى‌روند احساس مسؤولیت مى‌كنند.

به جز آموزش و پرورش، وزارت آموزش عالى هم بخشى از مسؤولیت آموزش جامعه را در دانشگاه ها عهده دار است؛ همچنین وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، كه عنوان ارشاد اسلامى گویاى این وظیفه است. متأسفانه عملكرد این دو وزارتخانه در حد مطلوب نیست و على رغم این كه مقام معظم رهبرى درباره وزارت آموزش عالى چند سال است كه صریحاً گفته اند شما باید دانشگاه ها را اسلامى كنید، كار جدى اى انجام نشده است، و شاید به این دلیل باشد كه بعضى مسؤولان آن، اراده جدى براى این كار نداشته باشند؛ كه البته این امر هم دلایلى دارد. از جمله این كه كه بسیارى از استادان دانشگاه ها و حتى اداره كنندگان این نهاد تحت تأثیر فضاى خارج هستند، چند سالى را در اروپا گذرانده اند و یا زیر دست اروپا رفته ها بوده اند، خُلق و خوى، فرهنگ و معلومات آن ها بیش تر به فرهنگ كفر نزدیك است تا به عالم اسلام؛ طبعاً كسانى هم كه زیر دست این گونه افراد بزرگ شوند، دیگر بهتر از خود آن ها نخواهند بود. به هر حال كار این دو وزارتخانه ناقص است. وزارتخانه ارشاد هم كه به قول معروف طشتش از بام افتاده است و همه مى‌دانید كه وضعیت آن چگونه است و آنچه بسیار

جاى تأسف دارد این است كه بعضى از مسؤولان این نهاد تصریح كرده اند كه اصلا با دین سر و كارى ندارند و اسم ارشاد اسلامى را هم فقط یدك مى‌كشند، یعنى تعارف است وگرنه كار این وزارتخانه همان كار وزارت فرهنگ و هنر زمان شاه است! مى‌گویند: ما كارى با دین مردم نداریم! ما فرهنگ ملى و فرهنگ باستانى و رقص و آواز و این قبیل مسائل را باید ترویج كنیم! زبان فارسى و فرهنگ ملى ایرانى را در كشورهاى دیگر باید رواج دهیم! كارى به اسلام نداریم! تصریح كرده اند؛ اگر هم تكذیب مى‌كنند، من مورد خاص این گفته ها، تاریخ، شنوندگان و مخاطبین آن را مى‌دانم، و به ایشان عرض خواهم كرد.

به هر حال، این سه نهاد در جامعه ما باید به مسائل آموزش و پرورش جوانان اهتمام داشته باشند كه یكى از آن ها نسبتاً عملكرد خوبى دارد، ولى دو وزارتخانه دیگر هیچ مطلوب نیست و یكى از آن ها هم بسیار بد است. خوب، حالا كه این سه نهاد به وظیفه اجتماعى خود عمل نمى‌كنند، مردم چه باید بكنند؟ صرف نظر از این كه ما به اصطلاح امروزى ها، به عنوان یك شهروند وظیفه اى در مقابل دولت و حقى بر حكومت داریم، اما خود ما چه باید بكنیم؟ اگر آن ها عمل نكردند، دیگر مردم وظیفه اى ندارند؟ اگر فرصت بود بیش تر توضیح مى‌دادم كه اصولا این وظایف بر عهده خود مردم است و در شرایط پیچیده اجتماعى امروز است كه به دولت منتقل شده است. این بحثى است كه اصلا وظایف دولت چه هست، آیا یك سلسله وظایفى است كه اصالتاً از آنِ دولت است و مردم در آن نقشى ندارند یا برعكس، یك سلسله وظایفى است كه خود مردم باید انجام بدهند، لكن چون از عهده مردم بر نمى‌آید یا داوطلب براى انجام آن به اندازه كافى نیست، دولت از طرف مردم نیابت مى‌كند. اتفاقاً آموزش و پرورش از امورى است كه كار خود مردم است و آنان خود باید سعى داشته باشند كه معارف اسلامى در جامعه رواج داشته باشد؛ اما امروزه به لحاظ شرایط اجتماعى قسمت هایى از این وظیفه به عهده دولت واگذار شده و وظیفه او است، البته باید انجام بدهد و مردم هم باید مطالبه كنند. اما اگر دولت به هر دلیلى این وظیفه را انجام نداد، از دوش مردم ساقط نمى‌شود. پس یكى از وظایفى كه ما داریم، به ویژه در شرایطى كه دو نهاد آموزش عالى و وزارت ارشاد به وظیفه خودشان عمل نمى‌كنند، این است كه به تعلیم جوانان و نوجوانانمان بپردازیم. منظور از این تعلیمِ واجب تعلیم امور دینى است. سایر چیزها هم گاهى ضرورت پیدا مى‌كند، اما آن چه الآن مورد توجه ماست و از مصادیق امر به معروف و نهى از منكر مى‌دانیم، آموزه هاى

دینى است؛ یعنى آنچنان به معارف مسلح دینى شوند كه تحت تأثیر جوّ قرار نگیرند، دینشان ضعیف و ایمانشان سست نشود، در اصول و پایه هاى دین شك پیدا نكنند؛ چنین آموزش هایى را باید به ایشان داد.

بخش عظیمى از این مسؤولیت بر عهده ما و بر دوش روحانیت است. باید سعى كنند در این زمینه ها كتاب هایى را در سطوح مختلف بنویسند، اساتیدى تربیت كنند، كلاس هاى مختلف، آموزش هاى حضورى و غیر حضورى، رسمى و غیر رسمى، محدود و طولانى، كوتاه مدت و دراز مدت فراهم كنند، تا جوانان بتوانند از این امكانات استفاده كنند. خوشبختانه در این زمینه كارهایى انجام گرفته است، مخصوصاً براى دانشجویان دانشگاه ها، قدم هایى برداشته شده است و به كمك بسیج دانشجویى هر سال حدود دو هزار نفر آموزش هایى مى‌بینند، كتاب هایى براى آن ها نوشته شده است كه مقام معظم رهبرى دستور دادند این كتاب ها در دانشكده هاى نیروهاى مسلح تدریس شود. سایر دانشجویان، دانش آموزان، آموزگاران و دبیران هم مى‌توانند این كتاب ها را تهیه كنند، سعى كنند استادى پیدا كنند، یا نوارهاى درسى كه هست بگیرند و از آن ها استفاده كنند تا خودشان را مجهز كنند و كم تر تحت تأثیر شبهات شیطانى قرار بگیرند؛ شش جلد كتاب است كه در زمینه این مسائل تهیه شده و اگر اطلاعات بیش ترى خواسته باشید مى‌توانید از مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(قدس سره)در قم یا از دفتر طرح ولایت وابسته به بسیج دانشجویى سراغ بگیرید.

این مقوله آموزش هایى بود كه تحت عنوان امر به معروف و نهى از منكر بر ما واجب مى‌شود. بخش دوم امر به معروف و نهى از منكر به معنى عام مواعظ بود. این هم باز نسبت به افراد نزدیك و تحت تكفل و كسانى كه شخص در ایشان نفوذ فكرى دارد، وظیفه همه است. همه وظیفه دارند در حدى كه خودشان معلوماتى دارند فرزندان خود را نصیحت كنند، راه خیر و شر را نشان بدهند، تشویقشان كنند كه كارهاى واجبشان را اعم از واجبات فردى و اجتماعى انجام دهند. این مسؤولیت را در سطح وسیع ترى نهادهاى دیگر و از جمله وعاظ رسمى به عهده دارند. واعظ ها باید این مسؤولیت را به نحو جدى در این شرایط درك كنند، وعظ ها و موعظه هایشان را به گونه اى تنظیم كنند كه نیازهاى جامعه را برآورده كند، لغزشگاه هایى را كه جوان ها به آن ها مبتلا مى‌شوند، بیش تر به ایشان توجه بدهند، نه چیزهاى كلیشه اى كه صد یا دویست سال قبل بوده است، امروز هم ما باز همان ها را تكرار كنیم و به نیازهاى امروز جامعه

توجه نكنیم. بخش موعظه هم شرایط خودش را دارد و چون این براى همه معروف تر است و مى‌دانند كه امر به معروف و نهى از منكر در مورد اعمال ساده فردى چه شرایطى دارد، دیگر نمى‌خواهم در مورد آن صحبت كنم و مى‌پردازم به بخش مهم ترى كه ما باید آن را از داستان عاشورا و سیدالشهداء(علیه السلام) بیش تر یاد بگیریم.

وظیفه حكومت و جامعه در برابر توطئه هاى دشمنان

چنان كه بیان شد، یك قسم مهم از امر به معروف و نهى از منكر كه متأسفانه مورد غفلت بسیارى از ما واقع شده، بخصوص قبل از نهضت حضرت امام(قدس سره)، مبارزه با توطئه هاى ضد اسلامى است كه مى‌تواند در زمینه هاى مختلف اقتصادى، فرهنگى، تعلیم و تربیت، سیاسى و حتى در زمینه نظامى باشد. در این مورد است كه با یك كار ساده و آموزش چند روزه نمى‌توانیم خودمان را براى چنین امر به معروف هایى آماده كنیم، آموزش هاى پیچیده و طرح هاى بسیار سنجیده و متناسب با نقشه هاى شیطانى كه آن ها با متخصصان خود در طول سال ها با هزینه هاى هنگفت تهیه مى‌كنند، مى‌خواهد. شاخه كوچكى از آن همین است كه امروز در بیانات مقام معظم رهبرى بود، كه فرمودند دشمنان بعضى از مطبوعات ما را براى خودشان پایگاه قرار داده اند،1 براى این كه از این پایگاه علیه اسلام و نظام اسلامى استفاده كنند. مطبوعات داخل كشور به دست مردم ایران، به دست بعضى از افراد خودفروخته، و چه بسا بعضى از آن ها با بودجه بیت المال اداره مى‌شود، اما پایگاه آمریكا یا بعضى دشمنان دیگر و صهیونیست ها است كه اغراض آن ها را پى مى‌گیرند و به آنان كمك مى‌كنند. كارى كه ـ به فرمایش مقام معظم رهبرى ـ بى.بى.سى یا رادیو آمریكا باید بكند، این ها انجام مى‌دهند. این تازه یك قسمت از كارهایى است كه دشمن علیه نظام ما انجام مى‌دهد. حال شما ببینید در مقابل این توطئه ـ فقط یك توطئه مطبوعاتى ـ چه كار مى‌توان كرد؟ آیا این كارى است كه یك نفر، دو نفر یا ده نفر بتوانند با آن مقابله كنند؟ باید مقدار زیادى فكر كرد كه ما در مقابل این حركتِ مرموزِ شیطانى و فعالیت گسترده و حساب شده چه حركاتى را باید انجام دهیم. این موارد است كه باید ما را بیش تر حساس كند و به فكر وا دارد كه مسؤولیت امر به معروف و نهى از منكر را در این قبیل مسائل جدى تر بگیریم. در این جا صحبت از یك گناه فردى نیست كه


1. ر.ك: بیانات مقام معظم رهبرى حضزت آیت الله خامنه اى در اجتماع جوانان (مصلاى تهران)، 1379/02/01.

كسى مرتكب مى‌شود و شما به او تذكر مى‌دهید. این چیزى است كه ممكن است كیان اسلام را به خطر بیندازد و روزى چشم باز كنیم و ببینیم همه چیز به دست دشمن افتاده است؛ ان شاء اللّه كه چنین چیزى نخواهد شد و نام سیدالشهداء(علیه السلام) و بركات وجود سیدالشهداء(علیه السلام) نخواهد گذاشت. ولى آن ها آن قدر نقشه هاى پیچیده اى كشیده اند، طراحى كرده اند و مقدمات آن را فراهم آورده اند كه به نقشه هایشان كاملا امیدوارند. ما هم نباید دشمن را كوچك بشماریم. البته باید دلمان به لطف خدا و توجهات وجود مقدس ولى عصر ـ عجل اللّه تعالى فرجه الشریف ـ گرم باشد؛ اما معناى این دلگرمى این نیست كه آرام بنشینیم و كارى نكنیم، باید با توكل بر خدا و اعتماد به همیارى او تلاش كنیم و بدانیم كه: «اِنْ تَنْصُرُوا اللّهَ یَنْصُرْكُم،»1 نصرت الهى هست، اما مشروط به این است كه ما آنچه توان داریم در طبق اخلاص بگذاریم، آن گاه هر چه كم داریم خدا كمك خواهد كرد.

به هر حال در این زمینه است كه باید خیلى جدى تر برخورد كرد، بیش تر درباره آن صحبت كرد، بحث هایى هم كه در این ده شب عرض كردم، در واقع مقدمه اى بود براى این كه احساس این مسؤولیت در برادران عزیز بیش تر شود، نمى‌دانم موفق شده ام یا نشده ام؛ اما به هر حال، جاى این است كه امشب در این وقت محدودى كه داریم از آن بحث ها نتیجه گیرى كنیم كه حالا باید چه كنیم. از همان شب اول كه بنده سخنرانى كردم، ده ها سؤال كتبى از برادران مطرح شده كه ما این مسائل را فهمیدیم، اهمیت آن ها را درك كردیم، حال ما باید چه كار كنیم؟ از شهرستان ها، از برادران و خواهران و دانشگاهیان تماس هاى فراوانى داشتند كه خوب، ما باید چه كار كنیم؟ نمى‌دانیم چه كار باید بكنیم، دلمان مى‌سوزد، مى‌دانیم وظیفه اى داریم، اما نمى‌دانیم چه كار كنیم؟ من در این چند دقیقه اى كه فرصت هست مى‌خواهم اولا بگویم كه چرا نمى‌دانیم؟ چگونه شده است كه نمى‌دانیم؟ و بعد هم در حدى كه ممكن است خطوط كلى را براى این كار روشن كنیم.

علل فراموش شدن وظیفه امر به معروف و نهى از منكر

در این زمینه چند كاستى وجود دارد كه موجب شده چنین مسأله اى با این اهمیت را چنان كه باید، نشناخته ایم. با اینكه از سال چهل و یك تا كنون كه سى و هشت سال مى‌گذرد ـ یعنى از


1. محمد، 7.

زمانى كه رسماً امام (قدس سره) نهضت را شروع كردند ـ در طول این سى و هشت سال، بیانات امام (قدس سره) به گوش ما مى‌رسیده است، نوشته هاى ایشان در اختیار ما بوده است، وصیت نامه و منشور ایشان در دسترس ما است، اما در عین حال باز هم مى‌گوییم نمى‌دانیم چه كار باید بكنیم! مشكل ما چیست؟ و بعد اگر بخواهیم حركتى را در راه انجام این وظایف انجام دهیم، باید از كجا شروع كنیم؟ مشكلى كه باز در عرایض گذشته بر آن تأكید كردم، تأثیر تبلیغات شیطانى چند ساله اخیر براى ترویج فرهنگ تساهل و تسامح است. به هر حال، آن قدر این موضوع را اشخاص مختلف و با بیان هاى گوناگون گفته اند ـ گرچه ممكن است بعضى از ایشان حسن نیت داشته اند و لااقل این حسن ظن را داریم كه بعضى از آن ها حسن نیت داشته اند ـ به اندازه اى تساهل و تسامح، تحمل افكار دیگران و چیزهایى از این قبیل را تكرار كردند كه بالاخره كمابیش در همه اثر كرده است. این كه مى‌گویم «همه»، شاید به اندازه انگشتان دست استثنا داشته باشد؛ بالاخره باور كردیم كه در این زمان و در این شرایط نمى‌توان زیاد سخت گرفت و به اصطلاح با «خشونت» رفتار كرد. اسم هر چه را كه غیر از تساهل و تسامح باشد، خشونت مى‌گذارند؛ داشتن غیرت دینى، تعصب نسبت به احكام اسلامى، این كه فقط یك دین باید وجود داشته باشد و آن دینِ حق است و اصالت دارد و احكام اسلامى باید باشد، این قبیل حرف ها را افكار دُگم مى‌نامند و مى‌گویند این صحبت ها تبلیغات عهد بوق است! امروز دنیاى مدرن این حرف ها را نمى‌پسندد! «یك دین» یعنى چه!؟ هزار تا دین باشد! پلورالیسم دینى! و گفته هایى از این قبیل! آن قدر گفته اند و نوشته اند كه هر كسى را به نحوى تحت تأثیر قرار داده اند. اگر بخواهیم از این خواب خرگوشى بیدار شویم و از این دامى كه در آن افتاده ایم بیرون بیاییم، باید دام «تساهل و تسامح» را پاره كنیم. این، تار عنكبوت و دروغ است، ما در اسلام سهولت و یُسر داریم، دین اسلام دین آسانى است: «یُریدُ اللّهُ بِكُمُ الْیُسْر،»1 اما تساهل نداریم، تساهل یعنى سهل انگارى. دین اسلام دین آسانى است، اما نگفتند كه در آنچه هست سهل انگار، بى اعتنا و بى تفاوت باشید. نه، باید آنچه را كه هست جدى گرفت. این مغالطه بزرگى است كه بارها آن را جواب داده ایم، باز هم در روزنامه ها مى‌نویسند، باز هم آن شخصیتى كه به اصطلاح مسؤول فرهنگى كشور است، باز هم همین را تكرار مى‌كند، ده مرتبه جواب او را داده ایم باز هم همان را تكرار مى‌كند؛ ما در اسلام چیزى به نام تساهل و تسامح


1. بقره، 185.

نداریم، معناى «اَلْحَنیفیَّة السَّهْلَة السَّمِحَة»1 اجازه سهل انگارى نیست؛ دین ما دین آسانى است، اما این دین آسان را باید جدى گرفت و یك سر سوزن هم نباید در آن خدشه وارد شود. به هر حال، این روحیه ترویج شده است و با ترویج آن جوانان ما را تحت تأثیر قرار داده اند؛ با ادبیات، شعر، رمان، تئاتر و فیلم هاى سینمایى؛ انواع و اقسام كارها را انجام دادند كه در جامعه ما این مطلب را رسوخ دهند؛ به گونه اى كه كم و بیش همه را تحت تأثیر قرار داده است. زودتر باید این تار عنكبوت را پاره كنیم. این حرف ها دروغ است، اسلام غیرت مى‌خواهد، اسلام پایبندى مى‌خواهد، اسلام تقوا مى‌خواهد، اسلام قاطعیت مى‌خواهد، اسلام جدیت مى‌خواهد و سهل انگارى را به هیچ وجه تجویز نمى‌كند. اگر بخواهیم با وظیفه خود آشنا شویم و درصدد بر آییم كه در دام شیاطین نیفتیم و روزى نیاید كه نظام اسلامى ما خداى ناكرده، به خطر بیفتد، باید اول این دام را پاره كنیم.

این قدم اول؛ اما قدم دوم كه بر مى‌گردد به یك ضعف فرهنگى كه متأسفانه به آن مبتلا هستیم و نتیجه كارهایى است كه در طول زمان و به خصوص در دوران پهلوى انجام گرفته است ـ شاید بعضى از خود ما هم در آن سهیم بوده ایم ـ و آن ضعف این است كه حالت بى اعتنایى نسبت به كارهاى دیگران در ما به وجود آمده است؛ این حالت كه هر كسى باید سرش به كار خودش باشد، به دیگران چه كار دارد، هر كسى طبق تشخیص شخص خودش عمل كند، چه كار دارد كه با دیگران مشورت و همكارى كند، و همفكرى داشته باشد. این روحیه تكروى و عدم احساس نیاز به دیگران در انجام فعالیت ها، یك كمبود فرهنگى در ما است. اگر هم بخواهیم امر به معروف كنیم، خودمان یا حداكثر ـ اگر بخواهیم با دیگران كار كنیم ـ با دو سه نفر از همسایه ها یا خویش و قوم، اگر در بازار باشد، با همسایه هاى مغازه، یا اگر در محله است، با همسایه هاى خانه، در همین محدوده نسبت به كارى اقدام مى‌كنیم. اما این كه باید براى انجام وظایف اجتماعى، پیوستگى بیش تر، جدى تر و مؤثرترى داشته باشیم، این را باور نكردیم. عللى هم دارد كه در مورد بعضى از آن ها حق داریم. ولى به هر حال، مى‌دانیم اسلام به اتحاد، همبستگى و الفت دعوت كرده است. مى‌فرماید «اَلْمُؤْمِنُ آلِفٌ مَأْلُوف،»2 مؤمن كسى است كه با دیگران انس بگیرد، دیگران هم با او انس بگیرند: «مَنْ اِسْتَبَدَّ بِرَأْیِهِ هَلَك،»3 كسى


1. بحارالانوار، ج 22، ص 263، باب 5، روایت 3، «لكِنْ بَعَثَنى بِالْحَنیفیَّةِ السَّهْلَةِ السَّمِحَة».

2. همان، ج 67، ص 309، باب 14، روایت 41.

3. نهج البلاغه، كلمات قصار، 161.

كه فقط بر فكر خودش متكى باشد هلاك مى‌شود؛ «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعاً وَ لاتَفَرَّقُوا»1 نیز كه معروف است. همه مى‌دانیم اسلام وحدت و همبستگى مى‌خواهد؛ به نحوى كه همه مسلمانان در حكم پیكر واحد بشوند؛ در روایت آمده: «اَلْمُؤْمِنُ أَخُ الْمُؤْمِنِ كَالْجَسَدِ الْواحِد،»2 كه سعدى مضمون آن را گرفته است و بر اساس آن گفته: «بنى آدم اعضاى یكدیگرند،» در آن روایت این گونه آمده است كه مومنان نسبت به یكدیگر حكم اندام هاى یك پیكر را دارند، سعدى دایره آن را كمى وسیع تر كرده و گفته بنى آدم اعضاى یكدیگرند. پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله)فرمود مؤمنان اعضاى یكدیگرند. ما مومنان ـ یعنى كسانى كه دوست داریم به وظیفه شرعى خود عمل كنیم و دوست نداریم اسلام ضعیف شود و نظام اسلامى لطمه بخورد ـ باید سعى كنیم بیش تر با هم ارتباط برقرار كنیم.

در این جا مشكلى است ـ كه عرض كردم تا حدودى هم حق داشتیم ـ آن این است كه از حدود یك قرن پیش تا به حال، چنین وانمود شده كه اگر بخواهیم كار اجتماعى در قالب تشكل باشد، باید به صورت حزب باشد. از صدر مشروطیت تا به حال هم احزابى كه تشكیل شده كارنامه هاى خوبى ندارند، حتى بعد از پیروزى انقلاب اسلامى هم احزابى كه تشكیل شد، چندان چنگى به دل نمى‌زد. اگر به یاد داشته باشید، با این كه مؤسسان حزب جمهورى اسلامى، مرحوم دكتر بهشتى، دكتر باهنر، مقام معظم رهبرى و آقاى‌هاشمى بودند، اما امام(قدس سره)خیلى تأكید نكردند كه حزب تشكیل شود. ایشان فرمودند اگر مى‌خواهید حزب داشته باشید، حزبِ جمهورى اسلامى باشد. این تعبیر تفاوت دارد با این كه حتماً بروید حزب تشكیل بدهید. به هر حال، این گونه براى ما توجیه شده است كه در مسائل سیاسى و اجتماعى، كار یا فردى و یا حزبى است. از كار حزبى هم كه دل خوشى نداریم، لذا كار فردى انجام مى‌دهیم. غافل از این كه شكل سومى هم هست. هیچ كدام از این ها مدل اسلامى نیست؛ مدل اسلامى همان است كه خود امام(قدس سره) به آن رسید، ولى متأسفانه در مورد آن پژوهش لازم و تلاش كافى انجام نگرفت.

ایجاد تشكل هاى اسلامى براى انجام فعالیت هاى اجتماعى

اوایل نهضت، كسانى كه به امام(قدس سره)علاقه داشتند و فدایى امامرحمة الله علیه بودند ـ به خصوص از تهران


1. آل عمران، 103.

2. بحارالانوار، ج 61، ص 148، باب 43، روایت 25.

ـ خدمت ایشان آمدند و عرض كردند كه آقا! جان و مال ما در اختیار شما، شما بگویید كه چه كار كنیم، شما روش كار را به ما یاد بدهید. این افراد چند هیأت سینه زنى و مذهبى داشتند؛ امامرحمة الله علیه فرمود بیایید این هیأت ها را به هم نزدیك كنید، ائتلاف كنید. هیأت ها جدا باشند، هر هیأتى سر جاى خود و در محله خود باشد، هر كدام هم اعضاى خود را داشته باشند، روش كار هیأت را هم خودتان انتخاب كنید، گوینده، منبرى و مداح هیأت به انتخاب خودتان باشد، اما سعى كنید با هیأتى كه در همسایگى شماست رابطه برقرار كنید، در مشتركات با هم همكارى كنید، بنشینید اصول مشتركى تنظیم كنید، یا این هیأت ها با حفظ استقلال داخلى خود، با هم در امور مشترك ائتلاف كنند. خوف این دارم كه اگر این حرف را بزنم، بار سیاسى داشته باشد. اسم هیأت هاى مؤتلفه از آن جا پیدا شد و حالا اسم گروهى شده است؛ من نمى‌خواهم از آن گروه حمایت كنم و بگویم درست است یا نه، و یا این كه انتقادهایى به ایشان وارد هست یا نیست، الان در مقام این بحث نیستم. اصل مدل این كار از امامرحمة الله علیه بود، فرمود هیأت هاى مذهبى با هم ائتلاف كنند و به صورت هیأت هاى مؤتلفه در بیایند. در ابتدا چهار هیأت بود، یكى از آن ها را مقام معظم رهبرى هدایت مى‌كردند، دیگرى را آقاى‌هاشمى، یكى را هم آقاى باهنر، بنده هم بعضى گوشه ها در خدمتشان بودم. بعداً این هیأت ها براى این كه با هم ائتلاف داشته باشند، از امامرحمة الله علیه خواستند كه نماینده اى تعیین كنند و امام مرحوم دكتر بهشتى را تعیین فرمودند. امروز هم ما اگر بخواهیم كار كنیم، گرچه مى‌گویم باید تشكل داشته باشیم و به هم پیوسته باشیم، اما مقصودم تشكیل حزب نیست. حزب را نفى نمى‌كنم، بلكه مى‌گویم بهترین شكلى كه با ارزش هاى اسلامى مناسبت دارد همان الگویى است كه امامرحمة الله علیه عرضه كرد. حزب اشكالاتى دارد كه در این روش نیست.

خوب، ملاحظه مى‌فرمایید احزابى كه تشكیل مى‌شود، آن ها را چند نفر تأسیس مى‌كنند كه در واقع گرداننده كار هستند و تفكر حاكم بر آن حزب، فكر همین افراد است؛ ادعا مى‌كنند كه از افراد رأى مى‌گیریم و انتخاب مى‌كنیم، ولى این حرف ها ظاهر قضیه است. برنامه را همین افراد تنظیم مى‌كنند و همین ها حزب را مى‌گردانند. اگر ریاستى باشد به همین اشخاص مى‌رسد، نقش ها را همین ها ایفا مى‌كنند، و چون در واقع رؤساى احزاب هستند كه با پیروزى حزبى در انتخابات ـ اعم از انتخابات مجلس یا انتخابات دیگرى ـ حكومت را به دست مى‌گیرند، انگیزه براى این كه به هر قیمتى حزب خودشان غالب باشد زیاد است. در داخل

حزب هم براى این كه در كادر رهبرى قرار بگیرند، فعالیت زیادى مى‌كنند كه به آن سطح بالا بیایند. یعنى انگیزه هاى مادى و دنیوى در فعالیت هاى حزبى بسیار مؤثر است. شاید شنیده باشید كه بعضى از احزاب براى پیروزى در انتخابات از اموال شهردارى، كاركنان شهردارى، ماشین هاى شهردارى، اموال بانك ها، امكانات دانشگاه ها، امكانات وزارت آموزش و پرورش و مدارس و از خیلى چیزهاى دیگر ـ با این كه تمام این ها در قانون آمده است كه ممنوع مى‌باشد ـ اما در موارد زیادى، از همه این ها استفاده كردند! اما در روشى كه امام(قدس سره)پیشنهاد كرد این حرف ها جایى ندارد، در هیأت هاى مذهبى انگیزه دین است و اگر كسى در میان جمعیت یا هیأتى انتخاب مى‌شود كه نقش بیش ترى ایفا كند، براى این است كه واقعاً تشخیص داده اند او واقعاً مى‌تواند بیش تر خدمت بكند. چیز دیگرى در این گونه تشكل ها نیست. در حزب امكان سوء استفاده از امكانات خارجى یا تبلیغات سوء و مسائلى از این قبیل هست، اما در هیأت هاى مذهبى نیست و یا خیلى كم است. با یكدیگر قابل مقایسه نیستند؛ كسانى كه در هیئات شركت مى‌كنند، انگیزه دینى دارند. سعى مى‌كنند خوب بشناسند؛ و بالاخره آفت بزرگ احزاب، رقابت هایى است كه بین آن ها واقع مى‌شود. كاندیداهایى كه این حزب تأیید كرده است، اگر بپرسید كه فلان كاندیدایى كه حزب دیگر معرفى كرده، انصافاً از این كاندیداى شما اصلح نیست؟ گاهى به زبان هم مى‌آورد كه اصلح است. اما به هر حال، حزب تصمیم گرفته! خط سیاسى است! جبهه ما این گونه اقتضا مى‌كند! قول دادیم به تصمیمات هم جبهه اى خود وفادار باشیم! اما در هیئات دینى این حرف ها نیست.

پس تأكید بر این است كه ما باید تشكل هاى دینى قوى داشته باشیم، اما نه با مدل غربىِ حزب، ما در اسلام مدل حزب نداریم. این ها همه از غرب است. ممكن است كه از بعضى جهات محسناتى هم داشته باشد، اما جهات عیبى هم دارد كه اگر روش بهترى داشته باشیم، چرا آن را انتخاب نكنیم؟ روش بومى خودمان، روش اسلامى خودمان، هیأت هاى مذهبى. اما سعى كنیم هیأت هاى مذهبى با هم رابطه داشته باشند؛ این مسأله دوم. مسأله اول مبارزه با تساهل و تسامح، تقویت روح غیرت و حساسیت دینى بود؛ دوم مبارزه با فردگرایى و تكروى؛ باید این فرهنگ را در خودمان تقویت كنیم كه براى مبارزه با شیاطینى كه كیان ما، نظام و دین ما را هدف گرفته اند، با كار فردى نمى‌توان مقابله كرد، باید كار جمعى كرد؛ كار جمعى هم تشكل، ارتباط و همبستگى مى‌خواهد. اگر هیچ راه دیگرى غیر از حزب نبود، حزب هم

تجویز مى‌شد. بالاخره امام(قدس سره)حزب را نفى نكرد، اما آنچه نظر اصلى خود ایشان بود و در اول نهضت هم سفارش كرد، مسأله هیأت هاى مذهبى بود. چه كار كنیم؟ پیشنهاد بنده این است: سعى كنید هر كدام از شما در محله خودتان مسجدى كه نسبتاً جامعیت و امكانات بیش ترى دارد انتخاب كنید، سعى كنید همه بچه هاى محل را به آن مسجد دعوت كنید، هر كسى را به صورتى؛ راه دعوت كردن دیگران را و این كه چگونه نوجوانان بر یكدیگر اثر بگذارند، به طور طبیعى خودشان به خوبى بلد هستند؛ در كلاس اگر شاگرد ممتازى باشد كه امتیازى داشته باشد، مى‌تواند به تنهایى تمام كلاس را به دنبال خود بكشد؛ نوجوان ها خوب مى‌دانند كه چه كار بكنند. شما سعى كنید بچه ها را تشویق كنید كه همه بچه هاى محل را جمع كنند. اما آیا اگر ضد انقلاب هم باشند؟ البته ضد انقلاب بودن بچه ـ اگر هم باشد ـ از روى ناآگاهى است؛ این مورد را باید نخست در خارج از هیأت روى او كار كنند، تماس بگیرند و سعى كنند او را هدایت كنند. زمانى كه رسماً مى‌خواهد جزء تشكل شما بشود، باید فردى باشد كه به او اطمینان دارید. بعد از تشكیل این هیأت ها سعى كنید از میان افرادى كه هستند كسانى كه كارآیى بیش ترى دارند، كارها را به عهده گرفته، بیش تر فعالیت كنند؛ شورا تشكیل بدهند، جلسات مشورتى داشته باشند، فكرهایشان را صادقانه روى هم بریزند، سعى كنند خودشان فكر كنند، خودشان تصمیم بگیرند؛ چنین نظامى، مردمى خواهد بود، مردم سالارى كه غربى ها مى‌گویند ـ واللّه ـ دروغ است. نود درصد مردم هیچ نقشى در آن ندارند. مردم سالارى این است كه همه مردم یك محل، خودشان تصمیم بگیرند بدون این كه اجبار و ترسى در كار باشد؛ آنچه انجام مى‌شود بر اساس احساس وظیفه است، مردم سالارى حقیقى و حكومت مردمى این است، نه آنچه كه با تبلیغات فریبنده، تهدید، تطمیع، با وعده پول و مقام، افرادى را به راهى جذب كنند. شما خیال مى‌كنید بعضى كه به لیست سى نفرى رأى دادند، واقعاً بیست نفر از آن ها را مى‌شناختند؟ باور كنید نود درصد كسانى كه به این لیست سى نفرى رأى دادند، حتى اسم بیست نفرشان را نشنیده بودند، چه رسد به این كه این ها را بشناسند، دقیقاً شناسایى كنند، صلاحیت آن ها را احراز كنند و از روى بصیرت و احساس مسؤولیت به آن ها رأى بدهند، آن دموكراسى غربى است؛ اما در حكومت مردمى اسلامى، هر كس بر اساس احساس وظیفه دینى فردى را انتخاب مى‌كند كه بتواند بهتر براى اسلام كار كند. البته ممكن است بین صد نفر یكى دو نفر هم سوء استفاده اى كنند، اما این در مقابل صد نفر، قابل اغماض است. اما در دموكراسى غربى اصل بر سوء استفاده، فریبكارى و تبلیغات سوء به نفع اغراض شخصى است.

 

سعى كنید اجتماعات خود را تقویت كنید، روح محبت را بین خودتان تقویت كنید؛ ببینید اسلام چه دستوراتى داده كه ما فراموش كرده ایم، مى‌فرمایند: «اِنَّ الْمُؤْمِنَیْنِ اِذا الْتَقَیا فَتَصافَحا أَنْزَلَ اللّهُ بَیْنَ اِبْهامَیْهِما مِئَةَ رَحْمَةً تِسْعَةَ وَ تِسْعینَ لاَِشَدِّهِما حُبّاً،»1 هنگامى كه دو برادر مؤمن به یكدیگر مى‌رسند و با یكدیگر دست مى‌دهند و احوالپرسى مى‌كنند، خداوند صد درجه رحمت بر آن ها نازل مى‌كند كه نود و نه درجه آن براى كسى است كه دیگرى را بیش تر دوست مى‌دارد. ملاحظه بفرمایید اسلام تا چه حد تلاش كرده است تا مؤمنان و كسانى كه داراى یك هدف هستند، بر اساس ایمان به خدا و همكارى در راه تحقق اهداف الهى، نه راه هوس ها،با هم روابط دوستانه داشته باشند، از عیوب یكدیگر صرف نظر كنند و عاشقانه با هم برخورد كنند. از معصوم(علیه السلام) نقل شده كه اگر مؤمنى فقط براى ملاقات مؤمن دیگر به در خانه او برود، خداوند ملكى را مى‌فرستد كه برو از او بپرس براى چه كارى به در خانه این مؤمن آمدى؟ عنایت بفرمایید، فرشته اى از طرف خدا مى‌آید كه شما چه حاجتى دارى كه درِ خانه این مؤمن را مى‌زنى؟ مى‌گوید آمده ام رفیقم را ببینم، مى‌پرسد آیا از او درخواست مالى دارى؟ مى‌گوید نه. باز مى‌پرسد آیا احتیاج دیگرى به او دارى؟ مى‌گوید نه. آن فرشته مى‌گوید پس براى چه مى‌خواهى او را ببینى؟ مى‌گوید فقط دلم براى او تنگ شده بود و مى‌خواستم او را ببینم؛ خدا به فرشته مى‌فرماید كه به این مؤمن بگو، «اِیّاىَ زُرْتَ وَ ثَوابُكَ عَلَىَّ»2 تو به دیدن من آمدى پس اجر و ثواب تو بر عهده من است.

این نمونه اى از دستورات اسلام است. سعى كنید با هم رابطه محبت آمیز داشته باشید، كدورت ها را كنار بگذارید، وحدتى كه مى‌فرمایند، «اعتصام بحبل اللّه» كه مى‌فرمایند، این ها را عمل كنیم. اما دشمنان اسلام در این مورد هم سوء استفاده مى‌كنند، گمان مى‌كنند هر وحدتى به هر شكلى حاصل شود، مطلوب است؛ حتى اگر در جایى قدرت در دست نااهلان بود، براى این كه وحدت حاصل بشود، همه تابع آن ها بشوند، تا وحدت حاصل شود. خوب، اگر چنین وحدتى مطلوب باشد، اكثر مردم روى زمین كافر و مشرك هستند، پس براى این كه وحدت بشود، مسلمان ها هم كافر بشوند! شاید نود درصد مسلمان ها در عالم اسلام غیر شیعه باشند، پس خوب است شیعه ها سنى بشوند تا وحدت حاصل شود! آیا این وحدت مطلوب است؟ نه،


1. بحارالانوار، ج 5، ص 323، باب 17، روایت 11.

2. همان، ج 74، ص 345، باب 21، روایت 4.

بلكه وحدت بر اساس محور حق مورد تأیید است: «أَن أَقیمُوا الدّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فیه،»1 دین را معیار قرار بدهید و پیرامون آن وحدت داشته باشید، نه این كه با بى دین ها متحد شوید. وحدت با دشمنان جز هلاكت چه نتیجه اى ممكن است داشته باشد؟ باید با خودى ها وحدت داشت. چه ملاكى را باید در نظر بگیریم؟ دو ملاك ممكن است مطرح شود كه بازگشت هر دو به یك چیز است؛ در بخش قوانین، «احكام اسلام» و در بخش اجرا «ولى فقیه» ملاك وحدت است. براى كسانى كه بخواهند واقعاً دین در جامعه به دست كسى كه مأذون از طرف امام زمان ـ عجل اللّه تعالى فرجه الشریف ـ است اجرا شود، این دو ملاك، مهم است: حاكمیت قوانین اسلام به دست ولى فقیه؛ این مى‌تواند معیار وحدت باشد. اختلاف سلیقه ها زیاد است و هیچ گاه هم برداشته نخواهد شد، شیوه هاى رفتارى مختلف است، روش هاى پیاده كردن اهداف هیچ گاه واحد نخواهد بود، اما این دو مورد مى‌تواند ملاك وحدت جامعه باشد: همه بخواهند اسلام جارى شود و همه بخواهند كه احكام اسلام به دست كسى پیاده شود كه اولا اسلام شناس تر از دیگران ـ به خصوص در مسائل اجتماعى ـ باشد، و ثانیاً از طرف خداى متعال و اولیاى دین مأذون باشد، تا غاصب نباشد. حالا اگر به ولایت فقیه تمسك كردید، طبعاً اسلام هم هست، چون ولى فقیه كه به غیر اسلام حكم نمى‌كند. پس مى‌توانیم بگوییم بر اساس محور ولایت فقیه، وحدت حاصل مى‌شود. اما وحدت هاى دیگرى بر اساس دموكراسى، ارزش هاى غربى، آزادى و... چگونه است؟ همان آزادى هایى كه نمونه هاى آن را در كنفرانس برلین ملاحظه فرمودید كه این ها به دنبال چه آزادى هایى هستند! روزى كه من در دانشگاه تهران گفتم این ها دنبال چه آزادى هایى هستند، تمام روزنامه ها علیه ما بسیج شدند، شخصیت هاى بزرگ مملكت به ما اعتراض كردند؛ بسم اللّه! حالا ببینید، نماینده آن گروه دانشجویى و سایر گروهك ها رفتند دنبال چه وحدتى، و چه آزادى هایى را مى‌خواستند، و با چه ذلت و خوارى این كنفرانس را برگزار كردند! آبروى خودشان و آبروى كشورشان و آبروى مردمشان را ریختند! البته آبروى اسلام و مردم مسلمان بالاتر از این است كه این پلیدها بتوانند بریزند، «وَ لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنین،»2 ولى آن ها به اندازه دهان نجس خودشان، آب نجسى به آبروى جامعه اسلامى ریختند! آنان دنبال این آزادى ها هستند! آیا وحدت بر این


1. شورى، 13.

2. منافقین، 8.

اساس مى‌تواند مطلوب باشد؟ بر فرض كه این گروهك ها همه در یك جبهه با هم متحد شوند، آیا این براى اسلام چیز مطلوبى خواهد بود؟ وحدت بر اساس دین، كه نماد و سمبل آن ولىّ فقیه است، مورد نظر اسلام است.

پس اگر شما خواستید همفكرها، همكاران و دوستانى انتخاب كنید، این را اصل قرار دهید، ببینید آیا مى‌خواهد احكام اسلام پیاده شود یا نه؛ یا این كه مى‌خواهد به بهانه ترك احكام اسلام بگوید قرائت دیگرى هم هست! براى این كه از زیر بار حكم اسلام در برود، بگوید این فهم شماست! فهم خود را مطلق نكنید! فهم هاى دیگرى هم هست! این حرف ها یعنى «انكار دین»؛ وقتى احكام جزایى اسلام ترك شد، احكام شرعى آن هم شد اعتباریاتى كه پایه عقلانى و واقعى ندارد! پس چه چیزى براى دین باقى خواهد ماند؟ كسانى كه واقعاً بخواهند احكام دین پیاده بشود، معتقد باشند كه آنچه در قرآن است، آنچه پیامبر(صلى الله علیه وآله)فرمود و آنچه چندى پیش امام(قدس سره)عمر خود را بر سر آن گذاشت و این نهضت و انقلاب را براى آن به پا داشت، ما همان اسلام را مى‌خواهیم، نه اسلامى كه تحصیل كرده هاى‌هاروارد و دانشگاه لندن، آكسفورد و جاهاى دیگر بیایند، تفسیر كنند! و قرائت آن ها بر ما حكم كند! بلكه قرائت خدا، قرائت پیامبر(صلى الله علیه وآله)، قرائت ائمه اثنى عشر(علیهم السلام)، قرائت همه علما در طول تاریخ هزار و چهارصد ساله، ما این اسلام را مى‌خواهیم؛ و غیر از آن، اسلامى نیست. این غلط است كه اسلامِ این و اسلامِ آن، این مسامحه در تعبیر است؛ وگرنه یك اسلام بیش تر نیست و هر چه غیر از آن باشد كفر و الحاد است، كه اسم آن را قرائت دیگرى از اسلام گذاشته اند؛ ما دو اسلام نداریم.

توصیه مى‌كنم جلسات مذهبى را احیا كنید، محور آن ها را مسجد قرار دهید، سعى كنید كه همه اهل محل، از كسانى كه ایمان به اسلام دارند، مى‌خواهند احكام اسلام پیاده شود و ولىّ فقیه را قبول دارند، همه را دعوت كنید، با همه مهربان باشید، با همه صمیمى باشید، از اشتباهات آن ها صرف نظر كنید، اشتباهات كوچك را به رخ دیگران نكشید، تا اندازه اى كه مى‌توانید به ایشان كمك كنید؛ اگر از مال دنیا هم دستتان خالى است و نمى‌توانید كمك مالى كنید، حداقل با زبان خوش كمك كنید، «وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَة،»1 همان روحیه اى كه در ایام انقلاب و بعد از انقلاب در زمان جنگ بود كه مردم از نان شب خود و از


1. حشر، 9.

خوراك فرزندانشان مى‌زدند؛ این روحیه را احیا كنید، تا همبستگى بیش ترى پیدا شود و مسلمانان حكم پیكر واحد را پیدا كنند.

خوب، زمانى كه این تشكل حاصل شد، چه خوراك فكرى اى در آن ارائه كنیم؟ البته محور اصلى، قرآن و كلام ائمه اطهار(علیهم السلام)است؛ و اگر توضیحى لازم است از كسانى كه صحت فكرشان مورد تأیید شخصیت هاى اسلامى است، استفاده كنیم. امام(قدس سره) تأیید فرمود كه همه كتاب هاى شهید مطهرى معتبر است، آن ها را عرضه كنید؛ چرا با وجود این كتاب ها، سراغ چیزهاى مشكوك یا معلوم الكذب و معلوم الخطا برویم؟ به این بهانه كه مطلب نو مى‌خواهیم! خوب، اگر این گونه است قرآن را كنار بگذاریم و چیز دیگرى پیدا كنیم! قرآن هم مال هزار و چهارصد سال پیش است! مگر هر چه متعلق به قدیم بود، بد و هرچه جدید باشد، خوب است؟ عكس این ادعا اولى است؛ هر مطلب تازه اى در دین بدعت و ضلالت است؛ این عبارت نهج البلاغه است، بخوانید.1 البته ممكن است تفسیر جدیدى براى آیه اى پیدا شود كه صحیح هم باشد؛ اما نوآورى در دین و چیزى را از پیش خود عرضه كردن، بدعت و ضلالت است و بازگشت آن به جهنم است. اما اگر كسانى با روش هاى صحیح تحقیق، مطالب جدیدى را از كتاب و سنت استفاده كردند، بر سر و چشم؛ كار همه علماى ما در طول تاریخ همین بوده است؛ اما بر اساس روش معقول و معتبر و با روش صحیح تحقیق، نه به صورت دلخواه؛ نه براى این كه آمریكا راضى بشود! نه براى این كه ضد انقلاب از ما خوشنود شود! نه براى این كه صهیونیست ها از ما تعریف كنند! اگر با روش صحیح، تحقیقى انجام شد و از كتاب و سنت مطلب جدیدى به دست آمد، اهلا و سهلا.

پس كار ما باید این باشد كه كتاب و سنت و روح اسلام را بهتر بفهمیم و در مقابل شبهاتى كه به اسلام وارد مى‌شود، بتوانیم جواب بدهیم و در كنار این، مسائل روز مربوط به عالم اسلام ـ چه كشور خودمان و چه كشورهاى دیگر را ـ بیش تر آشنا شویم و تحلیل سیاسى داشته باشیم؛ این كارهایى است كه باید انجام دهیم.

مشكل ما این است كه گمان كرده ایم امر به معروف و نهى از منكر همیشه یك كار فردى است و اگر خواستیم خدمتى به دین بكنیم، حداكثر در تظاهرات شركت كنیم و شعار بدهیم.


1. نهج البلاغه، خطبه 145؛ «وَ ما أُحْدِثَتْ بِدْعَةٌ اِلاّ تُرِكَ سُنَّةٌ، فَاتَّقُوا الْبِدَعَ وَ أَلْزِمُوا الْمُهْیَعَ. اِنَّ عَوازِمَ الاُْمُورِ أَفْضَلُها وَ اِنَّ مُحْدَثاتَها شِرارُها.»

این تصور اشتباه است؛ شعار دادن آغاز كار است. هنگامى كه دهه عاشورا تمام مى‌شود، مجالس سینه زنى و عزادارى تدریجاً كم و تعطیل مى‌شود، و این حرارت و شور و شوقى را كه در سایه نام سیدالشهداء(علیه السلام) پیدا كردیم از دست مى‌دهیم؛ در حالى كه این برنامه ها باید آغازى باشد براى این كه كار اصلى ما شروع شود و آن را ادامه دهیم؛ نورانیتى را كه در سایه عزادارى سیدالشهداء(علیه السلام) پیدا كردیم، حفظ كنیم، وحدت و همدلى كه براى ما میسر شده تقویت كنیم؛ نه این كه تا سال بعد رها كنیم. از همین امشب تصمیم بگیرید ـ البته بنده جسارت نمى‌كنم و نمى‌خواهم دستور بدهم، اما چون مكرراً سؤال شده كه چه كنیم، بنده آنچه به ذهنم مى‌رسد مى‌گویم، اگر شما راه بهترى سراغ دارید، به من هم بگویید تا بر اساس آن عمل كنم ـ از همین امشب تصمیم بگیرید، فردا سعى كنید بچه هاى محل را در هیأتى سازماندهى كنید، ممكن است در ابتدا این كار عملى نشود، اما به تدریج در ظرف مدتى مى‌توانید تمام بچه هاى محل را سازماندهى كنید؛ با یك هیأت پاك و بى غل و غش، براى این كه دین را بهتر یاد بگیریم و در موقع مقتضى از این اجتماع بهتر استفاده كنیم. بعد از این كه این هیأت قوام یافت، سعى كنیم با هیأت مجاور رابطه بر قرار كنیم. اگر شهر شما بیست محله دارد، بیست نماینده ـ از هر هیأتى یك یا دو نفر ـ جمع شوند، براى این كه كار هیأت ها را هماهنگ كنند. شورایى تشكیل دهند، اگر لازم شد اطلاعاتى به همه برسد، فوراً به وسیله همین اعضا طى مدت كوتاهى به تمام افراد هیأت مى‌رسد؛ باید به خاطر داشته باشید اوایل انقلاب زمانى كه پیام امام(قدس سره)مى‌رسید، چگونه ظرف یك شب توزیع مى‌شد؛ روح همبستگى بین مردم پیدا شده بود، اما این روحیه را زود از دست دادیم؛ البته الحمد للّه هنوز به طور كلى از دست نداده ایم، ولى ضعیف شده است. این روحیه را احیا كنید. راه پیروزى بر دشمنان اسلام، تقویت روابط انسانى و اسلامى میان افراد مسلمانى است كه به احكام اسلام و ولایت فقیه معتقد هستند. اگر شما این رابطه را تحقق بخشیدید و تقویت كردید، مطمئن باشید كه آمریكا كه هیچ، اگر تمام عالم پشت به پشت هم بدهند، هیچ ضررى به شما نخواهند زد.

حاصل كلام این شد كه در این جلسات، محور بحث ها باید اول یاد گرفتن معارف اسلامى، پاسخ دادن به شبهات و آشنا شدن به مسائل سیاسى كشور با استفاده از تحلیل هاى افراد مورد اعتماد باشد؛ البته نمك این جلسات هم عزادارى براى سیدالشهداء(علیه السلام) ، و به یك معنا روح این جلسات است؛ ولى باید به خاطر داشته باشید كه اگر فقط جلساتى تشكیل دهیم و از شب

تا سحر فقط سینه بزنیم، با این كار، مشكل ما حل نمى‌شود. نام سیدالشهداء(علیه السلام) براى این بود كه ما را جمع كند، اما براى چه جمع كند؟ براى این كه اسلام را بهتر یاد بگیریم و با دشمنان اسلام بهتر مبارزه كنیم. برنامه این نیست كه شب تا سحر سینه بزنیم، این عزادارى ها باید نمك اجتماعات ما باشد؛ آش را با نمك جابه جا نكنیم؛ سعى كنیم معارف دین را بهتر یاد بگیریم، جواب شبهات را یاد بگیریم، مسائل سیاسى را خوب درك كنیم و راه هاى مبارزه با دشمنان را بهتر بیاموزیم.