پیش از این بیان شد كه سیر تكامل انسان سیرى آگاهانه و توأم با درك و اراده است. كمالاتى كه ارتباطى با درك، اراده و آگاهى ندارد «كمال انسانى» نیست. از سوى دیگر، چون «كمال انسانى» ملازم با «آگاهى» است، بزرگ ترین دشمن و مانع حركت تكاملى انسان «غفلت» است. از این رو شرط اول براى آغاز حركت تكاملى انسان و پیمودن مسیرى كه خدا مقرّر فرموده و انبیا و پیروانشان براى عرضه و تحقق آن فداكارى كردهاند، خروج از غفلت است. براى خروج از غفلت، توجه به چند چیز لازم است: توجه به مبدأ، توجه به معاد و توجه به مسیر بین مبدأ و معاد. توضیح دادیم كه در این بین آنچه نقش محورى و اساسى دارد همان توجه به مبدأ است و دو توجه دیگر در واقع از لوازم آن هستند. بدین روى ما بحث خود را در توجه به مبدأ كه همان توجه به خداوند و ذكر و یاد او است متمركز كردیم. در مورد یاد خدا نیز اشاره كردیم كه ذكر مراتبى دارد و پایین ترین مرتبه ذكر، ذكر لفظى است. در ذكر لفظى، توجه به معنا و مفاد لفظ مهم است و اثر ذكر لفظى در وقتى است كه از راه لفظ به معنا منتقل شویم و به آن توجه كنیم. خالق، رازق، رحمان، رحیم و... انواع مختلف ذكر لفظى هستند كه توجه به معانى آنها، مرتبهاى از یاد خدا را به همراه دارد. در ادامه نیز به ذكر قلبى و انواع آن پرداختیم و اشاره كردیم كه اساس و حقیقت ذكر، همان ذكر قلبى است و از این رو انسان باید وجهه تلاش و همت خود را رسیدن به ذكر قلبى قرار دهد.
گرچه هدف نهایى در ذكر، ذكر قلبى و توجه به ذات اقدس الهى است، اما سیر طبیعى در این راه، براى ما انسان هاى عادى این است كه ابتدا باید از ذكر لفظى و توجه به اسماء و صفات الهى شروع كنیم و به تدریج به مرتبه ذكر قلبى و توجه به خود ذات دست پیدا كنیم.
یكى از راه هایى كه براى نیل به ذكر قلبى وجود دارد این است كه انسان سعى كند به هرچه و هر كس نگاه و توجه مىكند ارتباط آن را با خدا مد نظر داشته باشد. از نظر عقلى و برهانى این مطلب مسلّم و ثابت است كه همه موجودات عالم، مخلوق و فعل خدا هستند. از این رو انسان باید تمرین كند كه وقتى به موجودات عالم نگاه مىكند، گل و گیاه و آسمان و زمین و ماه و ستاره و دریا نبیند، بلكه «مخلوق خدا» و «فعل خدا» ببیند. اگر تمرین كنیم و خود را عادت دهیم به هر چیز از آن جهت كه فعل و مخلوق خداى متعال است نگاه كنیم، كمتر به غفلت مبتلا خواهیم شد. قبلاً هم اشاره كردیم كه غفلت ما از یك چیز، در اثر توجه به چیزهاى دیگر است. غفلت ما از خدا نیز در اثر توجه به موجودات و اشیاى دیگر است. حال اگر بتوانیم كارى كنیم كه تمامى موجودات را از زوایه «فعل» و «مخلوق» بودنشان براى خدا بنگریم، این غفلت پیش نمىآید. البته چنین كارى ساده نیست و نیاز به تمرین فراوان دارد، ولى به هر حال امرى ممكن و شدنى است.
توجه به جهان و موجودات آن، نظیر توجه به یك اثر هنرى، یك نقاشى یا یك ساختمان است. گاهى توجه ما فقط به خود آن اثر، نقاشى و ساختمان است و هیچ توجهى به پدید آورنده و خالق آن اثر نداریم. بدیهى است كه هر اثرى را مؤثرى و هر هنرى را دست هنرمندى خلق كرده است؛ ولى در این نوع نگاه، ما تنها غرق در زیبایى و لطافت و دقت خود اثر هستیم و كاملاً از مؤثر غافلیم. اما گاهى نیز اثر و مؤثر را با هم مىبینیم و در همان حال كه چشم به اثر دوختهایم در دل و به زبان نیز به پدیدآورنده و خالق اثر آفرین مىگوییم و او را تحسین مىكنیم كه چنین هنرنمایى كرده است. نگاه ما به عالم هستى نیز مىتواند همین دو حالت را داشته باشد. بسیارى از مردم در رویارویى با موجودات و پدیده هاى عالم، تمام توجه و حواسشان فقط به خود آن موجود و پدیده است و به كلى از خالق و پدیدآورنده آن غافلند. این همان نگاه و توجهى است كه غفلت از خدا را در پى دارد. شكّى نیست كه هر آنچه در عالم وجود مىبینیم جلوه هاى عظمت، قدرت، علم، حكمت، جلال و جمال الهى است. از این رو مىتوان در عین توجه به موجودات؛ قدرت، علم، حكمت و عظمت خداى متعال را نیز دید و به آن توجه داشت و ثناگوى او بود؛ همانگونه كه مىتوان ضمن تماشاى یك تابلوى زیباى نقاشى، به زبان و دل، نقش آفرین آن را تحسین كرد و هنرنمایى او را ستود.
البته اولیاى خاص الهى به مقامى مىرسند كه فقط خود مؤثر را مىبینند. آنان به هیچ یك از مظاهر عالم ماده، با نظر استقلالى نگاه نمىكنند و در همه حال فقط خدا را مىبینند. آنان مثل ما نیستند كه از اثر پى به مؤثر ببرند، بلكه بر عكس ما، چون مؤثر را مىبینند، آثار او را هم مىبینند؛ و چنین چیزى براى ما كه در آغاز راه هستیم میسّر نیست. ما در این مرحله، كارى كه مىتوانیم بكنیم این است كه همراه با توجه به اثر، به یاد مؤثر نیز باشیم و به این طریق از غفلت رها شویم.
اصطلاح «آیات» و تفكر و تدبر در آیات هم كه در قرآن و روایات بر آن بسیار تأكید شده در واقع، اشاره به همین مطلب است كه انسان با توجه به آثار، توجه به مؤثر پیدا كند. در قرآن كریم به كلمات «آیه»، «آیات اللّه»، «آیاتنا» و شبیه آنها زیاد برخورد مىكنیم. «آیه» در لغت به معناى «نشانه» است؛ گرچه ما در اصطلاح و عرف جارى خودمان این كلمه را بیشتر به معناى «آیه قرآن» به كار مىبریم. قرآن كریم در آیات متعددى ما را به تفكر و تأمل در آیات تكوینى و نشانه هاى الهى دعوت مىكند:
ـ هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَكُمْ مِنْهُ شَرابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ فِیهِ تُسِیمُونَ. یُنْبِتُ لَكُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّیْتُونَ وَ النَّخِیلَ وَ الْأَعْنابَ وَ مِنْ كُلِّ الَّثمَراتِ إِنَّ فِی ذلِكَ لَآیَةً لِقَوْم یَتَفَكَّرُونَ؛1 او است كسى كه از آسمان، آبى فرود آورد كه [آب]آشامیدنى شما از آن است، و روییدنى [هایى] كه [رمه هاى خود را] در آن مىچرانید [نیز] از آن است. به وسیله آن، كشت و زیتون و درختان خرما و انگور و از هر گونه محصولات [دیگر] براى شما مىرویاند. قطعاً در اینها براى مردمى كه اندیشه مىكنند نشانهاى است.
ـ إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیات لِأُولِی الْأَلْبابِ؛2 مسلّماً در آفرینش آسمان ها و زمین، و در پى یكدیگر آمدن شب و روز، براى خردمندان نشانه هایى [از قدرت و حكمت او] است.
ـ وَ مِنْ آیاتِهِ مَنامُكُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ؛3 و از نشانه هاى او خواب شما در شب و روز است.
1. نحل (16)، 10ـ11.
2. آل عمران (3)، 190.
3. روم (30)، 23.
ـ وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَیْها؛1 و از نشانه هاى او اینكه از [نوع] خودتان همسرانى براى شما آفرید تا بدان ها آرام گیرید.
ـ وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ هُمْ عَنْ آیاتِها مُعْرِضُونَ؛2 و آسمان را سقفى محفوظ قرار دادیم، و [لى]آنان از [مطالعه در] نشانه هاى آن اعراض مىكنند.
آیا به راستى ما تا به حال درباره این نشانه ها و آثار با عظمت الهى، آنگونه كه شایسته است تدبر كرده ایم؟ راستى چگونه است كه دانهاى كوچك تبدیل به نهالى بارور و تنومند مىشود؟ آیا تا به حال به كیفیت نزول باران و فواید پرشمار آن درست توجه كرده ایم؟ آیا هیچ فكر كردهایم كه اگر همیشه شب یا روز بود چه وضعى پیش مىآمد؟ آیا گهگاه كه دچار بى خوابى مىشویم، اندیشیدهایم كه خواب چه نعمت خوب و بزرگى است؟! آیا درباره آسمان بى انتها و رازهاى بى شمار سر به مهر آن چقدر مطالعه كرده ایم؟ قرآن مىفرماید، زمین، آسمان، گیاه، كوه، دریا، ماه، خورشید، ستارگان و... همه و همه، آیات الهى و نشانه هایى از وجود خداى متعال هستند. آسمان و زمین و ماه و خورشید و گیاهان و درختان، شب و روز پیش چشم ما هستند و ما شب و روز از خدا غافلیم! این حكایت به آن مىماند كه انسان عكس كسى را در دست داشته باشد و شب و روز به آن نگاه كند، اما در اثر توجه به خود عكس و خصوصیاتى از قبیل كیفیت كاغذ، اندازه، رنگ آمیزى و زمینه آن، از خود صاحب عكس كاملاً غافل باشد! ما باید تمرین كنیم كه به عالَم و پدیده هاى آن به عنوان جلوه هایى از جمال یار بنگریم و زبان حالمان این باشد كه:
به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از او است *** عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از او است
اگر چنین نگرشى برایمان به صورت ملكه در آید، دیگر هیچوقت از یاد خدا غافل نخواهیم شد.
از جمله چیزهایى كه مىتواند «مذكِّر» و یاد آورنده خدا براى ما باشد «زمان» و «مكان» است.
1. همان، 21.
2. انبیا (21)، 32.
درست است كه همه زمان ها و مكان ها مخلوق خداوند هستند، اما برخى از زمان ها و مكان ها به دلیل نسبت ویژهاى كه با خدا دارند، بر سایر زمان ها و مكان ها شرافت پیدا كردهاند. همه زمین ها را خدا خلق كرده و انتساب به خدا دارد، اما كعبه و خانه خدا انتسابى خاص و شرافتى ویژه دارد: جَعَلَ اللّهُ الْكَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنّاسِ؛1 خداوند [زیارت]خانه كعبه را وسیله به پا داشتن [مصالح] مردم قرار داده است. همه زمان ها به خدا انتساب دارند، اما شرافت «ایام اللّه» فقط اختصاص به برخى از زمان ها دارد: وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَیّامِ اللّهِ؛2 و روزهاى خدا را به آنان یادآورى كن. شب قدر آن چنان شرافتى دارد كه از هزار ماه بهتر است: لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْر.3 شرافت روز «غدیر خم» به حدى است كه آن را بزرگ ترین عید اسلام قرار داده است. دین در این روز تكمیل و نعمت خدا به حد تمام خود رسیده است: الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتِی؛4 امروز دین شما را برایتان كامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم. روز 22 بهمن روزى بود كه خداى متعال پیروزى بر كفار و دست نشاندگان آنها را نصیب ملت مسلمان ایران كرد. از این رو، این روز را از «ایام اللّه» مىدانیم.
در هر حال همان طور كه زمین و آسمان و ماه و خورشید و كوه و دریا مىتوانند به عنوان آیات الهى توجه ما را به خدا جلب كنند، زمان ها و مكان هاى خاصى نیز وجود دارند كه از چنین زمینه و استعدادى برخوردارند. حتى گاهى برخى نشانه هاى اعتبارى و قراردادى مىتوانند این خاصیت را داشته باشند. مثلاً هركس از دور گنبد طلاى حرم مطهر رضوى را مشاهده مىكند ناخودآگاه به یاد خدا و معنویات مىافتد. یا مثلاً براى مساجد معمولاً گنبد یا مناره درست مىكنند. گنبد و مناره تكویناً یادآور خدا نیست، اما چون قرارداد و اعتبار كردهاند كه اینها نشانه مسجد باشد و مسجد خانه خدا است، از این رو انسان با دیدن آن به یاد خدا مىافتد. یا كسانى كه به قم مىآیند، به نزدیكى هاى قم كه مىرسند با دیدن گنبد طلاى بارگاه حضرت معصومه(علیها السلام) این معنا در ذهنشان تداعى مىشود كه یكى از بندگان شایسته خدا در این جا مدفون است و به این طریق به یاد خدا مىافتند. اصولا شعایر مذهبى همه همین
1. مائده (5)، 97.
2. ابراهیم (14)، 5.
3. قدر (97)، 3.
4. مائده (5)، 3.
گونهاند. سرّ این هم كه بر بزرگ داشت شعایر مذهبى تأكید گردیده همین است كه مردم با دیدن آنها به یاد خدا مىافتند: وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ؛1 و هر كس شعایر خدا را بزرگ دارد در حقیقت، آن [حاكى]از پاكى دل ها است. در ایام محرّم، مردم با دیدن پرچم ها و بیرق ها و سایر شعایرى كه نشانه فرارسیدن محرم و عاشورا است، به یاد امام حسین(علیه السلام) و خدا و دین مىافتند و این مسایل در ذهنشان زنده مىشود. قرآن كریم مناسك و اعمال حج را از «شعائر اللّه» معرفى مىكند؛ در مورد صفا و مروه كه حاجیان بین آنها «سعى» انجام مىدهند، مىفرماید: إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللّهِ؛2 در حقیقت صفا و مروه از شعایر خدا است [كه یادآور او است]. در سوره حج پس از چند آیه كه به مناسك و اعمال حج، از جمله قربانى كردن اشاره مىكند، مىفرماید: ذلِكَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ؛3این است [فرایض خدا] و هر كس شعایر خدا را بزرگ بدارد در حقیقت، آن [حاكى]از پاكى دل ها است. از این رو كسانى كه به بزرگ داشت شعایر در جامعه كمك مىكنند در حقیقت به زنده نگاه داشتن یاد خدا كمك مىكنند.
از جمله شعایر، یكى همین لباس روحانیت است كه من و شما مىپوشیم. پوشیدن این لباس افتخارى بزرگ است؛ چرا كه انسان با پوشیدن این لباسْ باعث مىشود كه مردم به یاد خدا بیفتند. این خود یك توفیق الهى است كه انسان بدون اینكه زحمت جداگانهاى بكشد و وقت جداگانهاى صرف كند تنها با پوشیدن لباس روحانیت یاد خدا را در دل ها زنده مىكند! دیدن عمامه و لباس روحانى، در ذهن مردم ملازم و همراه با مسجد و قرآن و دعا و روضه، و خلاصه، چیزهایى است كه با خدا ارتباط پیدا مىكند. حتى افرادى هم كه نسبت به روحانیت ذهنیت بدى دارند، با دیدن روحانى ابتدا به یاد خدا و دین مىافتند و بعد مىگویند، این روحانى چنین و چنان است!
از این رو كسانى كه لباس روحانیت مىپوشند، باید سعى كنند واقعاً هم انسان هایى
1. حج (22)، 32.
2. بقره (2)، 158.
3. حج (22)، 32.
روحانى و معنوى باشند. اگر خداى نكرده كسى در لباس روحانیت رفتار و كردارى ناشایست داشته باشد این كار فقط موجب وهن خود او نمىشود بلكه باعث مىگردد مردم نسبت به دین بدبین شوند و در گرایش آنان به خدا و مسایل دینى تأثیر سوء بگذارد. از این رو همانگونه كه پوشیدن لباس روحانیت موجب افتخار و كسب ثواب است، رعایت نكردن شؤون این لباس نیز گناهش بسیار بزرگ است.
یكى از علایم زنده بودن دل نیز این است كه انسان با دیدن شعایر دینى روح معنویتش تقویت شود و توجهش به خدا بیشتر گردد. اگر خداى ناكرده دیدیم كه با مشاهده شعایر دینى و مواجهه با آنها هیچ تغییرى در قلب و روحمان ایجاد نمىشود، باید بدانیم كه شدیداً در معرض سقوط قرار گرفته ایم. از آن سو نیز اگر با دیدن شعایر مذهبى، یاد خدا در دلمان زنده مىشود و مرغ معنویت در آسمان دلمان به پرواز در مىآید، باید خدا را شكر كنیم كه هم چنان در مسیر تكامل هستیم و چراغ ایمان هنوز در قلبمان روشن است.
در این میان، قرآن كریم به كسانى اشاره مىكند كه نه تنها مواجهه با شعایر الهى را خوش نمىدارند، بلكه به هنگام رو به رو شدن با آنها حالت تنفر و انزجار نیز به آنها دست مىدهد! قرآن در این باره مىفرماید: وَ إِذا ذُكِرَ اللّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ؛1 و چون خدا به تنهایى یاد شود، دل هاى كسانى كه به آخرت ایمان ندارند، منزجر مىگردد! آرى، برخى افراد كارشان به جایى مىرسد كه با شنیدن نام خدا نه تنها توجهشان به خدا بیشتر نمىشود، كه آتش نفرت در دلشان زبانه مىكشد! آنان از اینكه نام خدا برده شود ناراحت مىشوند. نه تنها خودشان نام خدا را بر زبان جارى نمىكنند، كه اگر دیگران نیز نام خدا را ببرند خوشایند آنها نیست. قرآن مىفرماید این حالت نتیجه ایمان نداشتن به آخرت و انكار آخرت است: الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ.
این روزها در گوشه و كنار كشور اسلامى خودمان گاهى به این گونه افراد برخورد مىكنیم؛
1. زمر (39)، 45.
كسانى كه در نوشته ها و گفته هایشان مرتب از ملّیت و رسوم ملّى و نیاكان دم مىزنند و جشن چهارشنبه سورى مىگیرند و براى چنین كارهایى از پول بیت المال مسلمان ها هزینه مىكنند، اما هنگامى كه صحبت از خدا و شعایر دینى بشود ناراحت مىشوند! اینها كه در دل میانهاى با دین و خدا و قرآن ندارند اگر هم گاهى از این مسایل سخن مىگویند بنا بر مصلحت و براى فریب دادن مردم و جمع كردن رأى بیشتر است. اینان براى زنده كردن آداب و رسوم ملّى، هرچند نشانه هایى از كفر و شرك در آن باشد، بودجه اختصاص مىدهند، اما به مسجد و خدا كه مىرسند، مىگویند بودجه نداریم و مساجد باید مردمى باشد و از بودجه خود مردم اداره شود! آنان نه تنها خود براى تبلیغ اسلام، قرآن، ارزش هاى دینى و شهدا قدمى برنمى دارند، كه اگر كسى هم اسمى از شهدا و ارزش ها ببرد ناراحت مىشوند و مىگویند این حرف ها مربوط به سال هاى اوایل انقلاب و جبهه و جنگ بود و امروزه دیگر نباید مطرح شود. اینان همان هایى هستند كه قرآن مىفرماید: وَ إِذا ذُكِرَ اللّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ. اینان نه تنها حاضر نیستند نسبت به كسانى كه احیاگر یاد خدا و ارزش هاى دینى در جامعه هستند تشكرى داشته باشند، كه از چنین مطالبى روى گردان نیز هستند. وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها؛1 و كیست ستم كارتر از آن كس كه به آیات پروردگارش پند داده شده امّا از آن روى برتافت؟ مَثَل اینان شبیه بیمارى است كه از تشنگى مشرف به مرگ و هلاكت است و شما لیوان آبى خنك و گوارا برایش ببرید و او به جاى آنكه از شما تشكر كند آب را پس بزند و دور بریزد!
چنین كسانى مصداق تام «اولئك كالانعام» هستند؛ چرا كه علت «كالانعام» شدن را مىفرماید این است كه: لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها.2 كسى كه از قلب و چشم و گوشش، یعنى از ابزارهایى كه براى فهم و شناخت در اختیار دارد، براى درك و شناخت حق و حقیقت بهره نمىبرد و از آن اعراض مىكند، چنین كسى انسانیتش در شُرف مرگ و در حال تبدیل شدن به حال «كالانعام» است. بهترین دارو براى چنین كسى ذكر و یاد خدا است، اما افسوس كه آن چنان به ورطه سقوط افتاده كه این آب
1. كهف (18)، 57 و سجده (32)، 22.
2. اعراف (7)، 179.
حیات را كنار مىزند و از آن روى مىگرداند. به راستى چه كس مىتواند ستم كارتر از چنین انسانى باشد: وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها. اینان نه تنها از سخن گفتن درباره خدا و حساب و كتاب و قبر و قیامت استقبال نمىكنند، بلكه مىگویند: امروزه دوران مدرنیته است و عصر تكلیف و بندگى و حساب و كتاب به سر آمده است! تكلیف براى انسان ها معیّن كردن و آنها را به بندگى و خاكسارى در برابر موجودى برتر دعوت كردن، مربوط به دوران برده دارى بود! در این عصر، بشر مدرن و متمدن طالب حقوق خویش است و مىخواهد حقوقى را كه هزاران سال از او دریغ داشتهاند استیفا كند! «بنده» نامى زیبنده انسان نیست و انسان را به «بندگى» طلبیدن بزرگ ترین اهانتى است كه مىتوان در حق او روا داشت!
آیا چنین كسانى مصداق تام و اتمّ آیه «اشمئزاز» نیستند؟ إِذا ذُكِرَ اللّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ.1 اینان در باطن هیچ اعتقادى به خدا و اسلام ندارند و از طرح صحبت هایى نظیر خدا و اسلام و شهدا و ارزش ها واقعاً ناراحت مىشوند و تا آن جا كه بتوانند، آشكار و پنهان سعى مىكنند مانع طرح آنها شوند. اگر هم جایى نتوانند جلوى اصل آن را بگیرند، سعى مىكنند ظاهرى بى محتوا بیش نباشد. تا آن جا كه بتوانند، تلاش مىكنند به جاى ترویج فرهنگ قرآن و ارزش هاى دینى، موسیقى و رقص و ترانه خوانى را به انحاى مختلف رواج دهند! آن جا هم كه نتوانند و مجبور باشند در برنامه هایشان بالاخره جایى هم براى قرآن در نظر بگیرند، آن را در صوت و لحن و تجوید و «اللّه» و «احسنت» گفتن براى قارى قرآن خلاصه مىكنند. آیا قرآن فقط براى این نازل شده كه آن را زیبا بخوانیم، یا یك آیه طولانى را با یك نفس تلاوت كنیم؟! اگر قرآنى خواندیم كه هیچ معنا و تفسیر آن را نفهمیدیم و هیچ درسى از آن نگرفتیم، «اللّه» و «احسنت» گفتن براى این قرائت قرآن، با كف زدن و هورا كشیدن براى خوانندهاى كه ترانه مىخواند چه تفاوتى دارد؟! این نقشه شیاطین است كه مىخواهند آن جا هم كه توجه ها به قرآن معطوف شده، آن را از اثر حیات بخشش تهى كنند.
البته توجه به این نكته لازم است كه اگر كسانى مىخواهند مردم را متوجه خدا كنند خود نباید غافل باشند. اگر یك روحانى بخواهد مردم را به خدا دعوت كند و درس توجه و به یاد
1. زمر (39)، 45.
خدا بودن به مردم بدهد، باید بگونهاى باشد كه مردم اول این توجه و ذكر را در رفتار و زندگى خود او ببینند. انسان نباید به این كار به عنوان یك شغل نگاه كند و صرفاً به عرضه این متاع به دیگران بسنده كند در حالى كه خود از آن بى بهره است.
خلاصه و نتیجه آنچه در بحث این جلسه گفتیم این شد كه نگاه ما به عالم هستى باید به گونهاى باشد كه اثر و مؤثر را با هم ببینیم و از دیدن آنها به یاد پدید آورنده و خالق آنها بیفتیم. اگر باران را مىبینیم و از آن لذت مىبریم، به كسى هم كه این باران را نازل كرده است بیندیشیم و این آب را با غفلت ننوشیم؛ آبى گوارا كه همه اسباب به وجود آمدن آن را دست خالقى توانا فراهم كرده است: أَ فَرَأَیْتُمُ الْماءَ الَّذِی تَشْرَبُونَ . أَ أَنْتُمْ أَنْزَلُْتمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ. لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً فَلَوْ لا تَشْكُرُونَ؛1 آیا آبى را كه مىنوشید دیده اید؟ آیا شما آن را از [دلِ]ابر سپید فرود آورده اید، یا ما فرود آورنده ایم؟ اگر بخواهیم آن را تلخ مىگردانیم، پس چرا سپاس نمىدارید؟
اگر انسان خود را عادت دهد كه به همه چیز از آن جهت كه فعل و مخلوق خدا است توجه كند آن گاه از دام غفلت رهایى مىیابد و روز به روز در نردبان تكامل انسانى كه همان قرب الى اللّه است بالاتر مىرود و به مقصد اعلا و قصواى خلقت نزدیكتر مىگردد.
1. واقعه (56)، 68ـ70.