در جلسات گذشته به این مسأله پرداختیم كه بر حسب آنچه از قرآن كریم استفاده مىشود و ادلّه عقلى نیز مؤید آن است، اساس همه انحراف ها و سقوط هاى انسان، غفلت از هویت الهى و انسانى خویش است. انسان به عنوان یك موجود مختار، خود باید تعیین كند كه راه سعادت را بپیماید یا مسیر سقوط و انحطاط را در پیش گیرد. اگر به خودآگاهى رسید و به مقتضاى آنچه هدف خلقت او است عمل كرد، به سعادت مىرسد، و اگر از هویت خویش غفلت ورزید و به مقتضاى آن رفتار نكرد آن چنان سقوط مىكند كه با حیوانات برابر مىشود و یا حتى پایینتر از آنها قرار مىگیرد: أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ.1
اشاره كردیم كه انسان براى آنكه در معرض غفلت قرار نگیرد، باید عوامل غفلت و توجه را شناسایى كند و با دورى از عوامل غفلت، برنامه هایى را براى به كارگیرى عوامل توجه در زندگى خود تنظیم كند و بر اساس آنها عمل نماید. این برنامه ها باید به گونهاى باشد كه به تدریج در اثر آنها حالت توجه به خود و توجه به مبدأ و معاد در انسان به صورت «ملكه» در آید تا همواره ثابت بماند.
بدیهى است كه مقدمه توجه «شناخت» است. ما تا چیزى را نشناسیم و از وجود آن خبر نداشته باشیم طبیعتاً توجهى هم به آن نخواهیم كرد. از این رو توجه به خدا و معاد و مسیر بین مبدأ و معاد، متوقف بر شناخت آنها است. از سوى دیگر، چنان كه قبلاً اشاره كردیم، از میان توجه به این سه عنصر (مبدأ، معاد و راه بین مبدأ و معاد) آنچه نقش محورى و اساسى دارد توجه به خدا است. از این رو مىتوانیم بگوییم اساس و محور همه مطالبى كه تا به حال
1. اعراف (7)، 179.
گفته ایم، «شناخت خدا» است. تا خدا را نشناسیم توجه به او و ذكر و یاد او براى ما معنایى نخواهد داشت. در نتیجه توجه به معاد و راه بین مبدأ و معاد هم كه متفرع بر توجه به خدا است، امكان پذیر نخواهد بود. از این رو در این جا این پرسش مطرح مىشود كه راه نیل به معرفت خدا و صفات و افعال او ـ كه منتهى به شناخت معاد و نبوت مىشود ـ چیست؟ دراین جلسه قصد داریم مقدارى درباره این مسأله صحبت كنیم.
غیر از معارف بدیهى، هیچ معرفت دیگرى خود به خود براى انسان حاصل نمىشود. اعتقاد به خدا و آخرت و صفات و افعال خدا نیز از جمله معارف بدیهى نیستند؛ یعنى به گونهاى نیستند كه با صِرف تصور موضوع، تصور محمول، و تصور رابطه موضوع و محمول، تصدیق به حكم و نسبت پیدا شود. این معارف جزو معارف نظرى هستند كه براى حصول آنها نیاز به فكر و تحقیق داریم. البته در منطق و فلسفه اثبات مىشود كه ریشه همه معارف نظرى نیز باید در نهایت به بدیهیات ختم شود تا بتوان به آنها یقین پیدا كرد. «فكر» هم در اصطلاح منطق چیزى نیست جز ترتیب مبادى معلوم براى رسیدن به تصورات و تصدیقات مجهول. از این رو طبیعتاً براى رسیدن به شناخت خدا و سایر معارف ضرورى براى نیل به كمال انسانى، بایستى به «تفكر» روى بیاوریم؛ امرى كه در قرآن كریم نیز بسیار بر آن تأكید شده است.
با توضیحى كه گذشت سرّ تأكید فراوان قرآن و معارف اهل بیت(علیهم السلام) بر «تفكر» آشكار مىشود. «تفكر» كلید انسان شدن و انسان زیستن است. اگر انسان «تفكر» نكند هویت واقعى خود را نخواهد شناخت و در نتیجه به كمال مطلوب انسانى نیز دست نخواهد یافت. به دلیل همین تأثیر مهم و سرنوشت ساز تفكر در زندگى انسان است كه در روایات اسلامى یك ساعت فكر كردن از یك سال عبادت1 و حتى طبق برخى نقل ها از شصت سال2 عبادت برتر دانسته شده است. یك ساعت فكر مىتواند سرنوشت زندگى انسان را به كلى تغییر دهد. یك سال عبادت، به خصوص اگر عمق نداشته باشد و با معرفت چندانى همراه نباشد، چندان تأثیرى در تكامل انسان نخواهد داشت. اما اگر همین یك سال عبادت پس از تكامل معرفتى انسان انجام شود و خدا را با معرفتْ عبادت كند، تأثیر آن صدها و هزارها برابر خواهد شد.
1. بحار الانوار، ج 71، باب 80، روایت 22: تَفَكُّرُ ساعة خَیْرٌ مِنْ عِبادَةِ سَنَة.
2. همان، ج 69، باب 37، روایت 23.
اما سؤال این است كه متعلَّق فكر چه باید باشد؟ آیا منظور این روایت هر گونه فكرى است؟ در پاسخ باید بگوییم، همانگونه كه در بحث غفلت و توجه، غفلت از هر چیز و توجه به هر چیزى مراد نبود بلكه غفلت و توجهى خاص منظور بود، این جا نیز همین طور است. آن جا مىگفتیم غفلت از هویت انسانى خویش، از خدا، از معاد، از مسیر بین مبدأ و معاد مایه سقوط انسان، و توجه به این مسایل نیز عامل تكامل انسان است. در این جا نیز مىگوییم، فكر درباره چیزهایى منظور است كه در سعادت انسان نقش اساسى دارد؛ فكرى كه به نحوى با خدا ارتباط پیدا مىكند. فكر درباره خدا، صفات خدا، افعال و نعمت ها و آیات الهى است كه هم مىتواند مانع غفلت انسان گردد و هم براى افزایش معرفت و به دنبال آن افزایش توجه و انگیزه نسبت به عبادت خداى متعال كارساز است.
آیاتى از قرآن كه به تفكر امر كرده، بخشى از آنها به تفكر درباره صفات و افعال الهى ترغیب مىكند. تفكر در افعال و صفات الهى و شناخت دقیق آنها موجب مىشود انسان خدا را با موجودات دیگر اشتباه نگیرد و اوصاف و شؤونى را كه اختصاص به خداوند دارد به سایر موجودات نسبت ندهد. انسان گرچه فطرتاً خداجو و خداشناس است امّا گاهى ممكن است به اشتباه، موجودات دیگرى را جاى خدا بنشاند. قرآن مىفرماید مشركین مكه و جزیرة العرب كه بت مىپرستیدند، منكر خدا نبودند؛ اشكالشان در تشخیص اوصاف و افعال مختص به خداوند بود: وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللّهُ؛1و اگر از ایشان بپرسى: «چه كسى آسمان ها و زمین را آفریده و خورشید و ماه را [چنین]رام كرده است؟» حتماً خواهند گفت: «الله». بسیارى از آنان مىگفتند ما باید این بت ها را بپرستیم تا به خدا نزدیك شویم: ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللّهِ زُلْفى؛2 ما آنها (بت ها) را جز براى اینكه ما را بیشتر به خدا نزدیك كنند، نمىپرستیم.
اشتباه آنها در این بود كه نمىدانستند بت ها با چنین اوصافى نمىتوانند معبود واقع شوند و مایه تقرب انسان به خدا گردند. اگر صفات خدا را به درستى مىشناختند، مىدانستند كه هرگز خداوند امر به عبادت بت و سجده در برابر آن نمىكند.
1. عنكبوت (29)، 61.
2. زمر (39)، 3.
بنابراین بخشى از تفكر ما باید به تفكر درباره صفات خداوند اختصاص یابد تا با شناخت بهتر صفات الهى، در تعیین مصداق به اشتباه نیفتیم.
بخشى دیگر از آیاتى كه در قرآن امر به تفكر و تدبر كرده، مربوط به تفكر در «نعمت»هاى الهى است. تفكر در نعمت هاى خداوند باعث مىشود كه ما براى عبادت خدا و شكرگزارى در مقابل نعمت هایى كه به ما ارزانى داشته، انگیزه بیشترى پیدا كنیم. آیات فراوانى در این زمینه در قرآن كریم وجود دارد كه در این جا به نمونه هایى از آنها اشاره مىكنیم:
ـ وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِی ذلِكَ لَآیات لِقَوْم یَتَفَكَّرُونَ؛1 و از نشانه هاى او این است كه از [نوع] خودتان همسرانى براى شما آفرید تا بدان ها آرام گیرید، و میانتان دوستى و رحمت نهاد. آرى در این [نعمت]براى مردمى كه مىاندیشند قطعاً نشانه هایى است. بیندیشید كه خداوند چگونه بین شما و همسرانتان رابطه عاطفى و محبت و مودت برقرار كرد. قبل از ازدواج همیشه حالت اضطراب و نگرانى داشتید و شاید خود نیز متوجه نمىشدید كه این حالت براى چیست؛ اما پس از آنكه خداوند همسرى نیكو نصیبتان كرد و روابط عاطفى بین شما پدید آمد به یك باره احساس آرامش كردید، گویا گمشده بزرگى در زندگى داشتید كه آن را یافتید. به قول برخى از دانشمندان، انسان قبل از ازدواج، «نیمه انسان» است و وقتى كامل مىشود كه ازدواج كند. با ازدواج، انسان احساس مىكند كه زندگىاش دگرگون مىشود و اصلاً شخصیت دیگرى پیدا مىكند و به قول معروف، انسان دیگرى مىشود. همه این آثار و بركات را خداوند در نعمتى به نام «همسر» قرار داده است. قرآن مىفرماید درباره این مسایل فكر كنید.
ـ وَ مِنْ آیاتِهِ یُرِیكُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ ماءً فَیُحْیِی بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ فِی ذلِكَ لَآیات لِقَوْم یَعْقِلُونَ؛2 و از نشانه هاى او [این كه] برق را براى شما بیم آور و امید بخش مىنمایاند و از آسمان به تدریج آبى فرو مىفرستد، كه به وسیله آن، زمین را پس از مرگش زنده مىگرداند. در این [امر]براى مردمى كه تعقل مىكنند قطعاً نشانه هایى است. اگر این زمین براى همیشه مرده مىماند و خداوند آب و بارانى نمىفرستاد تا درختان و گیاهان بر روى آن
1. روم (30)، 21.
2. همان، 24.
رشد كنند چه وضعى پیش مىآمد؟ آیا تا به حال واقعاً به پى آمدهاى نبود همین یك نعمت به ظاهر ساده (نزول باران) به خوبى اندیشیده ایم؟
ـ أَ فَرَأَیْتُمُ الْماءَ الَّذِی تَشْرَبُونَ أَ أَنْتُمْ أَنْزَلُْتمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً فَلَوْ لا تَشْكُرُونَ؛1 آیا آبى را كه مىنوشید، دیده اید؟ آیا شما آن را از [دل] ابر سپید فرود آورده اید، یا ما فرود آورنده ایم؟ اگر بخواهیم آن را تلخ مىگردانیم، پس چرا سپاس نمىدارید؟ به راستى اگر همه آب هاى روى كره زمین تلخ و شور مىبودند انسان چه مىتوانست بكند؟!
ـ وَ أَوْحى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمّا یَعْرِشُونَ ثُمَّ كُلِی مِنْ كُلِّ الَّثمَراتِ فَاسْلُكِی سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلاً یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِیهِ شِفاءٌ لِلنّاسِ إِنَّ فِی ذلِكَ لَآیَةً لِقَوْم یَتَفَكَّرُونَ؛2 و پروردگار تو به زنبور عسل وحى [= الهام غریزى]كرد كه از پارهاى كوه ها و از برخى درختان و آنچه داربست مىكنند، خانه هایى براى خود درست كن، سپس از همه میوه ها بخور، و راه هاى هموار پروردگارت را بپوى. [آن گاه]از درون [شكم]آن، شهدى كه به رنگ هاى گوناگون است بیرون مىآید. در آن، براى مردم درمانى است. راستى در این [زندگى زنبور]براى مردمى كه تفكر مىكنند نشانه [قدرت و عظمت] الهى است. حقیقتاً در این موجود كوچك خداوند چه هنرهایى به خرج داده است! واقعاً چگونه این حیوان به طرزى شگفت آور با مكیدن شیره گل ها و گیاهان عسل تولید مىكند؟! عسلى كه درمان دردهاى مردم در آن است.
خلاصه این كه، نعمت هاى خداوند سراسر زندگى انسان را پر كرده است. كافى است انسان كمى چشم خود را باز كند تا صدها و هزاران نعمت را كه در اطرافش هستند و از آنها بهره مىبرد، مشاهده كند. تفكر در این نعمت ها به انسان گوشزد مىكند كه كدام دست هنرمندى است كه این همه زیبایى و نعمت را آفریده است؟ و آیا چنین موجودى به راستى شایسته دوست داشتن و پرستش نیست؟!
گروه دیگرى از آیاتى كه انسان را به تفكر فرا مىخواند، موضوع آنها خود انسان است؛ اینكه انسان چگونه به وجود مىآید، چگونه رشد مىكند و پرورش مىیابد، چگونه خداوند او را از
1. واقعه (56)، 68ـ70.
2. نحل (16)، 68ـ69.
سختى ها و گرفتارى ها نجات مىدهد و به آسایش و آرامش مىرساند و مسایلى از این قبیل. نمونه هایى از این آیات را با هم مرور مىكنیم:
ـ قَدْ كانَ لَكُمْ آیَةٌ فِی فِئَتَیْنِ الْتَقَتا فِئَةٌ تُقاتِلُ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَ أُخْرى كافِرَةٌ یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ وَ اللّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یَشاءُ إِنَّ فِی ذلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصارِ؛1 قطعاً در برخورد میان دو گروه، براى شما نشانهاى [و درس عبرتى]بود. گروهى در راه خدا مىجنگیدند و دیگر [گروه]كافر بودند كه آنان [= مؤمنان] را دو برابر خود مىدیدند؛ و خدا هر كه را بخواهد به یارى خود تأیید مىكند. یقیناً در این [ماجرا] براى صاحبان بینش عبرتى است. خداوند در این آیه ماجراى جنگ بدر را به مسلمانان گوشزد مىكند. در آن جنگ تعداد مسلمانان به ظاهر31 تعداد كفار بود اما به معجزه الهى، چنان رعبى در دل كفار افتاده بود كه آنان لشكر مسلمانان را دو برابر خود مىدیدند. هم چنین خداوند امدادهاى غیبى دیگرى نیز در این جنگ نصیب مسلمانان كرد و با آنكه عِدّه و عُدّه آنها بسیار كمتر از لشكر كفر بود، اسلام و مسلمانان را پیروز كرد. در این جا با یادآورى این تأیید و نصرت الهى مىفرماید: كسانى كه صاحب بصیرت باشند از این ماجرا درس عبرت خواهند گرفت، و خدا را خواهند شناخت و از صمیم دل به او ایمان خواهند آورد.
ـ أَ لَمْ نَخْلُقْكُمْ مِنْ ماء مَهِین. فَجَعَلْناهُ فِی قَرار مَكِین. إِلى قَدَر مَعْلُوم. فَقَدَرْنا فَنِعْمَ الْقادِرُونَ. وَیْلٌ یَوْمَئِذ لِلْمُكَذِّبِینَ؛2 مگر شما را از آبى بى مقدار نیافریدیم؟ پس آن را در جایگاهى استوار نهادیم، تا مدتى معیّن. و توانا آمدیم [یا: سنجیدیم] و چه نیك تواناییم. آن روز واى بر تكذیب كنندگان. در این آیات ضمن یادآورى اینكه خداوند موجودى پیچیده مثل انسان را از كمى آب بى مقدار چگونه به دست قدرت خود خلق مىكند، غیرمستقیم از مردم مىخواهد كه در این مسأله بیندیشند. جمله «وَیْلٌ یَوْمَئِذ لِلْمُكَذِّبِینَ: در آن روز واى بر تكذیب كنندگان» دلالت بر این دارد كه انسان اگر فقط در ماجراى خلقت و به وجود آمدن خود تأمل كند، جاى انكار و تكذیب برایش باقى نمىماند.
ـ وَ اذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی الْأَرْضِ تَخافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَكُمُ النّاسُ فَآواكُمْ وَ أَیَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ؛3 و به یاد آورید هنگامى را كه شما در زمین
1. آل عمران (3)، 13.
2. مرسلات (77)، 20ـ24.
3. انفال (8)، 26.
گروهى اندك و مستضعف بودید. مىترسیدید مردم شما را بربایند، پس [خدا] به شما پناه داد و شما را به یارى خود نیرومند گردانید و از چیزهاى پاك به شما روزى داد، باشد كه سپاس گزارى كنید. در این آیه خداوند به مسلمانان یادآورى مىكند كه در روزهاى اول صدر اسلام چگونه اندك و بى پناه بودند و هیچ دفاعى نداشتند و همیشه در بیم و اضطراب به سر مىبردند. ظرف مدتى كوتاه خداوند آن كمى و بى پناهى و ترس را به كثرت و پناه و اعتماد به نفس و قوت و قدرت تبدیل كرد. در پایان متذكر مىشود كه اگر انسان هایى حق شناس باشید در مقابل این نعمت هاى بزرگ خداوند به شكرگزارى و سپاس به درگاه او روى خواهید آورد.
در هر حال اینها نیز گروهى دیگر از آیات هستند كه ضمن یادآورى آنچه از نعمت ها كه مستقیماً به خود انسان و وجود او باز مىگردد، او را به تفكر و تدبر درباره آنها و قدرشناسى و سپاس نسبت به كسى كه آنها را به ایشان ارزانى داشته است فرا مىخوانند.
بخش دیگرى از این آیات، آیاتى هستند كه در صدد القاى این مطلباند كه انسان باید با تدبر و تفكر در آیات و نعمت هاى الهى، به «هدف دارىِ» آنها و كل خلقت پى ببرد. نمونه هایى از این آیات را نیز با هم مرور مىكنیم:
ـ در اواخر سوره آل عمران مىفرماید: إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیات لِأُولِی الْأَلْبابِ. الَّذِینَ یَذْكُرُونَ اللّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَكَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النّارِ؛1 مسلّماً در آفرینش آسمان ها و زمین، و در پى یكدیگر آمدن شب و روز، براى خردمندان نشانه هایى [فانع كننده] است. همانان كه خدا را [در همه احوال] ایستاده و نشسته، و به پهلو آرمیده یاد مىكنند، و در آفرینش آسمان ها و زمین مىاندیشند [كه:] پروردگارا، اینها را بیهوده نیافریده اى. مىفرماید «اولوا الالباب» و خردمندان كسانى هستند كه با تفكر و تدبر در خلقت آسمان و زمین، پى به هدف دارى آنها مىبرند و به این نتیجه مىرسند كه آفریننده آسمان و زمین حتماً از آفرینش آنها در پى هدفى بوده است.
ـ وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ. لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لاَتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنّا
1. آل عمران (3)، 190ـ191.
إِنْ كُنّا فاعِلِینَ؛1 و آسمان و زمین و آنچه را كه میان آن دو است به بازیچه نیافریدیم. اگر مىخواستیم بازیچهاى بگیریم، قطعاً آن را از پیش خود اختیار مىكردیم. در این آیات اشاره مىكند كه خداوند آسمان و زمین را از سر هوس و براى بازى خلق نكرده است! بلكه از آفرینش آنها غایت و هدفى را در نظر داشته است. غایت و هدفى كه انسان باید در مورد آن بیندیشد و با توجّه به آن، راه خود را پیدا كند.
ـ أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ؛2 آیا پنداشتید كه شما را بیهوده آفریدهایم و اینكه شما به سوى ما بازگردانده نمىشوید؟ اگر شما را بیهوده آفریده بودیم، آن گاه معاد و حساب و كتاب و پاداش و كیفرى در كار نبود؛ اما بدانید كه خلقت جهان از روى لهو و لعب و به عبث نبوده و حساب و كتاب دارد.
انسانى كه درباره این مسایل نیندیشد و به آنها توجه نكند، طبیعتاً عالم را بى سر و ته و پوچ خواهد یافت. منشأ تفكرات نیهیلیستى و پوچ انگارانه همین است كه كسانى ارتباط هایى را كه در عالم هستى وجود دارد نادیده مىانگارند. قطعاً اگر ارتباط جهان هستى را با خدا قطع كنیم و در محاسبات و تحلیل هایمان نسبت به عالم خلقت، خدا را به حساب نیاوریم، نتیجهاى جز پوچى عالم نخواهیم گرفت. تنها چیزى كه وجود هستى را معنادار و توجیه پذیر مىكند تعلّق و ارتباط آن با خداى متعال است. بدون خدا، جهان نه مبدئى دارد، نه مقصدى، نه اولى، نه آخرى، نه معنایى، نه توجیهى و نه هیچ چیز دیگر. به راستى، اگر بدون خدا در هستى، به نتیجهاى غیر از هیچى و پوچى برسیم آن گاه باید تعجب كرد. بدون خدا در عالم، به پوچى رسیدن نتیجهاى كاملاً منطقى است! عالَم بى خدا و بى مبدأ و معاد، نظیر ساختن كوزه هایى است كه كوزه گرى با هزار زحمت و تلاش آنها را درست كند و در آخر نیز همه آنها را بشكند و به دور بریزد! أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ؛3 آیا پنداشتید كه شما را بیهوده آفریدیم و به سوى ما بازگردانده نمىشوید؟ قطعاً این گونه است كه عالم هدفى دارد و به سوى خدا باز خواهد گشت. اما رسیدن به اصل «هدف دارىِ» عالم و هم چنین اینكه آن هدف به طور مشخص چیست، چیزى است كه در سایه «تفكر» به دست مىآید؛ و از این رو انسانْ بى تفكر به هیچى و پوچى مىرسد و اصلاً از انسانیت خود خلع مىشود.
1. انبیا (21)، 16ـ17.
2. مؤمنون (23)، 115.
3. همان.
درست به دلیل همین اهمیت حیاتى «تفكر» است كه قرآن این همه اصرار دارد كه انسان بیندیشد و از گروه «اولوا الالباب» گردد. اولوا الالباب یعنى انسان هایى كه پوك و بى مغز نیستند بلكه وجود آنها مغز و هسته نیز دارد. كسانى كه اولوا الالباب نیستند فقط به ظاهر و به صورتْ انسانند اما در باطن و در حقیقت حیوانند: أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ.1 اولوا الالباب بدان جهت وجودشان و انسانیتشان علاوه بر ظاهر، مغز و هسته نیز دارد كه در همه حال مایه اصلى انسانیت را به همراه دارند: یَذْكُرُونَ اللّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ؛2 خدا را [در همه حال]، ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده یاد مىكنند. آنان پیوسته درباره مُنعم خود و خالق آسمان و زمین و چرخش و گردش شب و روز تفكر مىكنند؛ آن گاه چگونه ممكن است ولى نعمت و پروردگار و ربّ خویش را از یاد ببرند: یَتَفَكَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً؛3 در آفرینش آسمان ها و زمین مىاندیشند [كه:]پرورگارا اینها را بیهوده نیافریدى.
انسان براى آنكه مبتلا به غفلت نشود و همیشه به یاد خدا باشد و براى تقرب به خدا انگیزه داشته باشد باید به تفكر روى بیاورد. این همان تفكرى است كه ارزش ساعتى از آن از عبادت یك سال یا شصت سال بیشتر است؛ تفكرى كه در مورد خدا و صفاتش و حكمت خلقتش و هدف و غایت آفرینشش باشد، تفكرى كه پس از آن، انسان به این نتیجه برسد كه رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً. وقتى انسان در اثر تفكر به این نتیجه رسید كه آفرینش پوچ و باطل نیست بلكه هدف و غایتى دارد، مىفهمد كه خداوند از آفرینش خود او به عنوان یكى از موجودات این جهان نیز هدفى داشته است. با تحقیق و تفكر بیشتر به این نتیجه مىرسد كه آفرینش جهان، مقدّمه و زمینه ساز آفرینش انسان است، چنانكه خداى عالم فرموده است: همه چیز را براى شما انسان ها خلق كردم: خَلَقَ لَكُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً؛4 آنچه در زمین است همه را براى شما آفرید. و سپس مىفرماید، و اما تو رااى انسانْ مختار آفریدم تا با اختیار خودت به عبادت و شكرگزارى به درگاه من روى بیاورى و متكامل شوى. البته چون كمال انسان اختیارى است از این رو ممكن است انسان هایى نیز از اختیار خود سوء استفاده كرده و به جاى طىّ مسیر
1. اعراف (6)، 179.
2. آل عمران (3)، 191.
3. همان.
4. بقره (2)، 29.
تكامل، به انحراف و سقوط بیفتند: إِنّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمّا شاكِراً وَ إِمّا كَفُوراً؛1 ما راه را بدو نمودیم؛ یا سپاسگزار خواهد بود یا ناسپاس. ایمان و كفر به انتخاب خود انسان است: فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَكْفُرْ؛2 پس هر كه بخواهد ایمان بیاورد و هر كه بخواهد انكار كند. این جا است كه مرحله بعدى تفكر، ما را به این جا مىرساند كه پس باید حساب و كتابى در كار باشد تا معلوم شود چه كسى از اختیار خود حسن استفاده كرده و مستحق دریافت پاداش و رحمت الهى گردیده و چه كسى با سوء استفاده از اختیار خویش نقمت و عذاب الهى را براى خود خریده است.
بنابراین مىبینیم كه تفكر مرحله به مرحله دست ما را مىگیرد و از هیچى و پوچى به هدف دارى و حساب و كتاب مىرساند؛ حساب و كتابى كه عدهاى در اثر آن مستحق عذاب و آتش خواهند شد و تا ابد در آن گرفتار خواهند بود. این جا است كه انسان دست به دعا بر مىدارد و با اعتراف به پوچ و باطل نبودن خلقت، براى در امان ماندن از آن عذاب، از خدا یارى مىطلبد: رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النّارِ؛3 پروردگارا اینها را بیهوده نیافریده اى؛ منزّهى تو، پس ما را از عذاب آتش دوزخ در امان بدار.
این همه را قرآن چه زیبا در آیهاى بیان مىكند: أَ وَ لَمْ یَتَفَكَّرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلاّ بِالْحَقِّ وَ أَجَل مُسَمًّى وَ إِنَّ كَثِیراً مِنَ النّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَكافِرُونَ؛4 آیا در خودشان به تفكر نپرداختهاند؟ خداوند آسمان ها و زمین و آنچه را میان آن دو است، جز به حق و تا سرآمدى معیّن نیافریده است، و [با این همه]بسیارى از مردم، لقاى پروردگارشان را سخت منكرند.
راه یقین پیدا كردن به آخرت نیز تفكر است؛ همان یقینى كه قرآن مىفرماید: وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ؛5 و به آخرت یقین دارند. اگر مىخواهیم مصداق این آیه نباشیم كه: لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ؛6 به [سزاى]آن كه روز حساب را فراموش كردهاند عذابى سخت خواهند داشت؛ باید با تفكر، هر گونه شك و تردیدى را نسبت به آخرت از خود دور كنیم.
1. انسان (76)، 2.
2. كهف (18)، 29.
3. آل عمران (3)، 191.
4. روم (30)، 8.
5. بقره (2)، 4.
6. ص (38)، 26.