در مباحث پیشین روشن شد كه بر اساس آنچه از قرآن كریم استفاده مىشود، عامل اصلى سقوط انسان غفلت است و متقابلا كلید ترقى و تعالى انسان، خودآگاهى و توجه به خدا است. هم چنین اشاره كردیم كه توجه به خود متفرع بر توجه و آگاهى نسبت به سه امر است: مبدأ، معاد و راه بین مبدأ و معاد. انسان اگر خود را شناخت خدا را شناخته است: مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ،1 و اگر به هویت انسانى خود توجه كرد، به خدا توجه كرده است؛ چرا كه هویت انسانى انسان جز نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحى،2 و عین تعلق و ربط به ذات اقدس احدیت چیز دیگرى نیست. براى در امان ماندن از غفلت، گفتیم كه انسان باید عوامل غفلت زا و نیز عوامل توجه آفرین را بشناسد و با دورى از عوامل غفلت، برنامهاى منظم براى پرداختن به عوامل توجه آفرین داشته باشد.
اشاره كردیم كه یكى از راه هایى كه قرآن براى «توجه» معرفى مىكند «تفكر» است. اگر انسان برنامهاى براى فكر كردن داشته باشد در ایجاد و تقویت «توجه» بسیار مؤثر است. گفتیم اهمیت تفكر تا بدان حد است كه یك ساعت تفكر برتر از یك سال عبادت3 و طبق برخى نقل ها برتر از شصت سال عبادت4 دانسته شده است. در باره این مطلب هم كه «در چه چیز باید فكر كنیم» بحث كردیم و با استناد به آیات قرآن مواردى را بر شمردیم؛ از جمله به آیات آخر سوره آل عمران اشاره كردیم، آن جا كه مىفرماید: إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ
1. بحار الانوار، ج 2، باب 9، روایت 22.
2. حجر (15)، 29 و ص (38)، 72.
3. بحار الانوار، ج 71، باب 80، روایت 22.
4. همان، ج 69، باب 37، روایت 23.
اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیات لِأُولِی الْأَلْبابِ. الَّذِینَ یَذْكُرُونَ اللّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَكَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النّارِ؛1مسلّماً در آفرینش آسمان ها و زمین، و در پى یكدیگر آمدن شب و روز، براى خردمندان نشانه هایى [فانع كننده] است. همانان كه خدا را [در همه احوال]ایستاده و نشسته، و به پهلو آرمیده یاد مىكنند، و در آفرینش آسمان ها و زمین مىاندیشند [كه:]پروردگارا، اینها را بیهوده نیافریده اى.
نكته دیگرى كه باید به آن اشاره كنیم، مسأله «مداومت تفكر» است. حل مسایلى از قبیل خدا، صفات و افعال الهى، غایت خلقت، هدف آفرینش انسان و معاد و قیامت، چیزى نیست كه به یك باره و با یك ساعت فكر كردن تمام شود. از سوى دیگر، پس از آنكه مسألهاى از این مسایل براى انسان روشن شد معمولاً امواج عوامل غفلت زا و تردیدآفرین در سطح جامعه و محیط زندگى انسان وجود دارد كه به نوبه خود لزوم مداومت بر تفكر را تأكید مىكند. حالات و روحیات و افكار انسان دائماً در حال تغییر است و اگر تفكر در این اصول اساسى استمرار و تداوم نداشته باشد ممكن است انسان به ناگاه متوجه شود كه ایمان محكمى به این اصول ندارد. این مسأله به خصوص در «آخر الزمان» و زمان هایى مثل زمان ما نمود بیشترى دارد. در روایات فرمودهاند در آخرالزمان چنان وضعى از نظر جوّ فكرى و عقیدتى پیش مىآید كه فرد صبح مؤمن است و شب مىكند در حالى كه كافر شده است! یعنى جوّ فكرى و فرهنگى جامعه آن چنان سنگین است كه در عرض چند ساعت مؤمنى را كافر مىكند! یُصْبِحُ الرَّجُلُ مُؤْمِناً وَ یُمْسى كافِراً؛2 مرد صبح مىكند در حالى كه مؤمن است و شب مىكند در حالى كه كافر است.
وسوسه هاى شیاطین جن و انس شب و روز در كمین انسان نشسته تا در صورت لحظهاى غفلت، به سراغش بیاید و او را منحرف كند. از این رو نباید تصور كنیم كه اگر یك بار نشستیم و فكر كردیم و عقایدمان را بر اساس برهان هاى یقینى اثبات كردیم، دیگر كار تمام شده و نیازى به تفكر بیشتر نداریم. انسان تا آخر عمر در معرض وسوسه شدن و انحراف قرار دارد و هر لحظه ممكن است شبههاى عقاید او را تهدید كند. از این رو لازم است پیوسته در تمامى طول عمر، تفكر را در دستور كار، آن هم از كارهاى اساسى خود قرار دهیم.
1. آل عمران (3)، 190ـ191.
2. ر. ك: بحار الانوار، ج 33، باب 23، روایت 587؛ اصول كافى، ج 2، ص 418.
همان طور كه در جلسه قبل اشاره كردیم در مراحل تفكر، انسان به این نتیجه مىرسد كه آفرینش جهان بیهوده و عبث نبوده بلكه در پى غایت و هدفى است. هدف نهایى خلقت انسان این است كه با اختیار خود راه تكامل را پیموده و مستحق دریافت رحمت الهى و بهشت و نعمت هاى ابدىِ خداوند شود. البته چون اختیارْ مطرح است، از این رو ممكن است انسان هایى نیز با سوء استفاده از اختیار خود، گناهان و اعمال ناشایستى انجام مىدهند و مستحق غضب و سخط الهى و دوزخ و عذاب او گردند.
یكى از موضوعات مهمّى كه باید درباره آنها فكر كرد «مقایسه دنیا و آخرت» است. پس از آنكه به این نتیجه رسیدیم كه زندگى انسان محدود به این دنیا نیست و پس از مرگ نیز در آخرت ادامه خواهد یافت، مقایسه بین این دو زندگى، و تفكر در باره آنها مىتواند كمكى مؤثر براى پیمودن مسیر تكامل باشد. قرآن كریم نیز مىفرماید: كَذلِكَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَكُمُ الْآیاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ؛1 این گونه خداوند آیات [خود را] براى شما روشن مىگرداند، باشد كه در باره دنیا و آخرت بیندیشید. پس از آنكه توجه پیدا كردید كه علاوه بر زندگى دنیا، آخرتى نیز در كار است، اكنون دنیا و آخرت را در كنار هم بگذارید و آن دو را با هم مقایسه كنید.
در این جا به مهم ترین وجوه تمایز بین زندگى دنیا و زندگى آخرت، كه شایسته است انسان درباره آنها تأمل كند، اشاره مىكنیم:
1. محدود بودن دنیا و بى نهایت بودن آخرت: قرآن كریم در آیات متعددى به این مطلب اشاره دارد كه انسان به حسب طبع مادى خود به زندگى دنیاى مادى گرایش دارد و آن را بر آخرت ترجیح مىدهد. سپس متذكر مىشود كه این كار اشتباه است و این زندگى آخرت است كه بر زندگى دنیا ترجیح دارد: بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقى؛2 لیكن [شما] زندگى دنیا را بر مىگزینید، با آنكه [جهان] آخرت نیكوتر و پایداتر است. در این آیه شریفه اشاره شده به اینكه زندگى آخرت «اَبْقى: پایدارتر» است. این مطلب یكى از تفاوت هاى مهم و اساسى زندگى دنیا و زندگى آخرت است. براى تشریح این مطلب ذكر
1. بقره (2)، 219ـ220.
2. اعلى (87)، 16ـ17.
مثالى مناسب است:
اگر انسانى را فرض كنیم كه در طول یك صدسال از ابتدا تا انتهاى عمرش مشغول نوشتن عددى باشد. براى اینكه آن عدد، بزرگ ترین عدد ممكن هم باشد، فرض مىكنیم تمامى رقم هایى كه كنار هم مىنویسد، 9 باشد: ...9999999999. طبیعى است چنین عددى بسیار بزرگ خواهد بود، به حدى كه خواندن آن و حتى تصور ذهنى آن عدد براى ما ناممكن است. اما این عدد با همه بزرگى اش، باز هم براى بیان طول زندگى آخرت، كافى نیست؛ چرا كه طول زندگى آخرت «بى نهایت» است و این عدد هر چه هم بزرگ باشد عددى محدود است و نشانه محدودیتش هم این است كه مىتوان نُه هاى فراوان دیگرى به آن اضافه كرد. حتى اگر عمر این انسان را هزار یا ده هزار سال هم فرض كنیم كه در تمام طول عمر مشغول نوشتن چنین عددى باشد، باز هم آن عدد نمىتواند بیان گر طول زندگى آخرت باشد! چرا كه آن هم محدود است. هم چنین اگر این عددى را كه مثلاً در طول عمر ده هزار ساله یك انسان نوشته شده، صد برابر، هزار برابر، یك میلیون برابر، یك میلیارد برابر و حتى میلیاردها برابر كنیم و بگوییم اندازه طول زندگى آخرت به اندازه این عدد است، باز هم ادعاى درستى نیست؛ چرا كه آن عدد نیز با همه بزرگىاش ـ كه حتى از تصور ما بیرون است ـ عددى است محدود و حال آنكه زندگى آخرت از نظر زمانى نامحدود است!
آیا به راستى اگر انسان را بین زندگى صدساله دنیا و این زندگى بى نهایت مخیّر كنند عقل حكم مىكند كه كدام را برگزیند؟! اگر ما را مخیّر كنند كه یك سال با تمام وسایل و امكانات رفاهى در محلى زندگى كنیم یا اینكه دو سال در جایى دیگر كاملاً مساوى و با همان امكانات زندگى كنیم، ما قطعاً دو سال را انتخاب مىكنیم. آن گاه چگونه است كه ما را بین زندگى صدساله پر مرارت دنیا و زندگى بى نهایت و در كمال آسایش و آرامش و ناز و نعمت آخرت مخیّر مىكنند و ما زندگى دنیا را انتخاب مىكنیم؟! اگر در این كار خود نیك بیندیشیم شاید در تصمیم و رأى خود تجدید نظر كنیم: بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقى.1
2. توأم بودن لذت هاى دنیا با مرارت و سختى: برترى زندگى دنیا نسبت به زندگى آخرت، تنها به جهت طولانىتر بودن زندگى آخرت نیست؛ بلكه زندگى آخرت از جهات دیگرى نیز نسبت به زندگى دنیا برتر است. یكى از این برترى ها آن است كه: لذت ها،
1. همان.
خوشى ها و كام یابى هاى آخرت، ذرهاى سختى، تلخى، ناراحتى و مرارت به همراه ندارد و لذت محض است؛ در حالى كه هر لذتى از لذت هاى دنیا را كه در نظر بگیریم حتماً در كنار آن سختى ها، مشكلات، ضررها و ناراحتى هایى وجود دارد. براى رسیدن به یك غذاى خوشمزه و لذت خوردن آن، ابتدا چقدر باید تلاش كنید تا پول لازم را براى خرید آن تحصیل كنید. سپس باید مواد لازم آن از قبیل گوشت، برنج، حبوبات، روغن و مانند آنها را تهیه كنید. پس از آن نیز باید كلّى وقت بگذارید و زحمت بكشید تا آن غذا را بپزید و آماده كنید. خلاصه باید این همه مقدمات را طى كنید تا بتوانید لذت یك لقمه غذاى خوشمزه را بچشید! زحمت شستن ظرف ها یا انواع بیمارى ها و افزایش چربى، اوره و چاقى و خلاصه دردسرهاى پس از غذا خوردن نیز براى خود عالَمى دارد! ملاحظه مىكنید كه براى یك لحظه لذت كوتاه كه به هنگام خوردن آن غذا به شما دست مىدهد چقدر مقدمات و مؤخرات دردسرآفرین را باید متحمل شوید؟! تازه در این محاسبه، زحمت ها و رنج هایى را كه دیگران متحمل مىشوند تا این یك لقمه غذا تهیه شود از قلم انداخته اید! كشاورزى كه گندم را با رنج فراوان تولید كرده، مراحلى كه تا آرد شدن طى شده، نانوا و كسانى كه در پخت نان سهیم بودهاند، برنج كارى كه برنج را كاشته، زحمت هاى كارخانه و ماشین هاى حمل بار تا مرحلهاى كه برنج به دست شما رسیده، كارهاى مختلفى كه براى تولید روغن این غذا كشیده شده، و ده ها زحمت پیدا و ناپیداى دیگر. هر لذت دنیایى را كه در نظر بگیریم همین داستان تكرار مىشود. به همین صورتى كه در این مثال گفتیم، فكر كنید كه مثلاً براى رسیدن به لذت تفریح و یك مسافرت به كنار دریا و شمال، چقدر مقدمات و مؤخرات را باید طى كنید! زحمت ها و مرارت ها و رنج هایى كه براى برخى لذت هاى دنیا وجود دارد با این مثال ساده به هیچ وجه قابل مقایسه نیست و بسیار بیشتر است. اگر كسى بخواهد به لذت داشتن مدرك دكترا و شخصیت اجتماعى یا درآمد حاصل از آن برسد چقدر باید تلاش كند؟! سال ها و روزها و شب هاى متمادى باید با جدیت و كوشش تمام درس بخواند، در سرما و گرما به مدرسه و دانشگاه برود، بى خوابى ها بكشد تا پس از سال ها انتظار و تلاش به آن لذت دست یابد!
اما لذت هاى آخرت این گونه نیستند؛ آنها لذت خالص و محض هستند. نه قبل و نه بعد از آن، زحمتى براى انسان ندارند و براى رسیدن به آنها طىّ مراحل مقدّماتى لازم نیست، تبعات بعدى هم ندارند. ذرّهاى خستگى و ملال از آنها براى انسان پیدا نمىشود. حتى قرآن از برخى
نعمت هایى نام مىبرد كه در این دنیا با آثارى سوء همراه هستند اما این لذت در آخرت و در بهشت وجود دارد بدون آنكه اثر سوئى داشته باشد. مثلاً شراب هاى دنیایى مست كنندهاند و عقل انسان را زایل كرده، او را از حالت عادى خارج مىكنند. در اثر افراط در مصرف آن نیز سردرد و بیمارى هاى مختلف كبد و ریه و قلب و سایر بیمارى ها گریبان گیر انسان مىشود. اما قرآن مىفرماید در بهشت شراب وجود دارد و آن را اینچنین توصیف مىكند: وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْر لَذَّة لِلشّارِبِینَ؛1 و رودهایى از شراب كه [در آنها]براى نوشندگان لذتى است. اولا مىفرماید، یك قطره و یك فنجان نیست، جویبارها و نهرهایى از شراب جارى است! ثانیاً مىفرماید آن شراب سردرد و مستى ندارد: لا یُصَدَّعُونَ عَنْها وَ لا یُنْزِفُونَ؛2 نه از آن سر درد گیرند و نه بى خرد گردند. تعبیر قرآن این است كه هیچ رنجى در بهشت به انسان نمىرسد: لا یَمَسُّهُمْ فِیها نَصَبٌ؛3 هیچ رنجى در آنجا به ایشان نمىرسد. یكى از نگرانى هاى انسان در مورد نعمت ها و لذت هاى دنیا این است كه از دست انسان خارج مىشود و تمام مىگردد، اما در بهشت چنین نگرانى وجود ندارد: وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجِینَ؛4 و نه از آن جا بیرون رانده مىشوند. در بهشت، دیگر انسان نگران نیست كه نكند فردا این لذت و نعمت تمام شود. خیالش آسوده است كه این لذت و آسایش، ابدى و همیشگى است: یُدْخِلُهُمْ جَنّات تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها؛5 و آنان را به بهشت هایى كه از زیر [درختان] آن جوى هایى روان است در مىآورد؛ همیشه در آن جا ماندگارند.
مطلبْ بسیار بالاتر از اینها و فوق حد تصور است. آنچه گفتیم فقط در محدوده آیات قرآن بود. اگر روایاتى را كه در این زمینه وجود دارد مرور كنیم حقیقتاً انسان مات و مبهوت مىماند كه خداى متعال چه بهشتى و چه نعمت ها و لذت هایى براى انسان فراهم كرده است! آن گاه انسان به این مردار گندیده دنیا دل خوش كرده و به هیچ قیمتى هم حاضر به جدا شدن و
1. محمد (47)، 15.
2. واقعه (56)، 19.
3. حجر (15)، 48.
4. همان.
5. مجادله (58)، 23.
دست برداشتن از آن نیست. در روایات آمده است كه حتى این مقدار زحمت هم در بهشت نیست كه اگر شما میوهاى از میوه هاى درختان بهشت را خواستید، لازم باشد حركتى كنید، بلند شوید و آن میوه را بچینید، بلكه آن شاخه و آن میوه خود خم مىشود، آن چنان كه كاملاً در دسترس شما قرار گیرد و بتوانید به راحتى از آن استفاده كنید!
آرى، خداوند كه خود مىداند و خبر دارد چه بهشتى را براى ما مهیا كرده است تأكید مىكند كه: بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا. وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقى؛1 لیكن [شما] زندگى دنیا را برمى گزینید؛ با آنكه [جهان] آخرت نیكوتر و پایدارتر است. به راستى كه دل خوش داشتن به لذت ها و نعمت هاى دنیا در مقابل لذت ها و نعمت هاى بى پایان و متنوع آخرت، كارى كودكانه است. كودك از لذت هاى این دنیا چیزى غیر از شكلات و شیرینى نمىفهمد، و ما به این تصور كودكانه او مىخندیم؛ اولیاى خدا نیز به اینكه ما در مقابل بهشت بى انتهاى خداوند به دنیاى پر مرارت و محدود دل خوش كردهایم خنده شان مىگیرد. به راستى كه ترجیح دنیا بر آخرت، نهایت جهل و بى خردى است؛ اما چه مىشود كرد كه بسیارى از انسان ها مصداق این آیه شریفهاند كه: إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً.2
دقیقاً به همین دلیل كه زندگى دنیا در مقایسه با آخرت كارى كودكانه و نابخردانه است، قرآن كریم در آیات متعددى آن را بازیچه، و زندگى آن را شبه واقعى دانسته و زندگى واقعى را زندگى آخرت معرفى كرده است. قرآن گاهى از زندگى دنیا این گونه تعبیر مىكند: وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ مَتاعُ الْغُرُورِ؛3 و زندگى دنیا جز مایه فریب نیست. مراقب باشید كه فریب دنیا و زندگى دنیا را نخورید و به سبب توجه به آن از متاع اصلى كه همان زندگى آخرت است بازنمانید. گاهى نیز مىفرماید: وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ كانُوا یَعْلَمُونَ؛4 این زندگى دنیا جز سرگرمى و بازیچه نیست، و زندگى حقیقى همانا سراى آخرت است؛اى كاش مىدانستند. از نظر ادبیات عرب، در این جمله كه «إِنَّ الدّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ» چند تأكید وجود دارد: «اِنّ»، «لام تأكید»، «ضمیر فصل هِىَ» و «اَلْحَیَوان» كه خبرِ «اِنَّ» است و با «الف و لام» آمده است. همه اینها در ادبیات عرب از ادوات تأكید
1. اعلى (87)، 16ـ17.
2. احزاب (33)، 72.
3. آل عمران (3)، 185.
4. عنكبوت (29)، 64.
هستند. از این رو معناى آیه این مىشود كه: قطعاً، مسلّماً، حتماً، بى تردید زندگى حقیقىْ زندگى آخرت است. اگر واقعاً در پى «زندگى» هستید، باید آن را در آخرت جستجو كنید؛ جایى كه زندگى نه از نظر طول مدت و نه از نظر نوع و نه از نظر شمار برخوردارى از لذایذ و نعمت ها حد و حصرى ندارد، جایى كه هیچ غم و غصه و درد و رنجى در آن راه ندارد. آیا در مقابل چنان زندگى، مىتوان این زندگى دنیا را جز سرگرمى و بازیچهاى بیش دانست؟! البته این، مسألهاى نیست كه با لفظ و سخن حل شود، بلكه انسان باید حقیقت حیات آخرت را درك كند، تا معناى این آیه و نظایر آن را بفهمد. فهم حقیقت حیات آخرت در حد امثال بنده نیست. چنین دركى را پیامبر و ائمه معصومین(علیهم السلام) دارند و آنها هستند كه به عیان مىبینند كه حقیقت زندگى در سراى آخرت است. انسان هاى معمولى آن گاه كه به آخرت مىرسند تازه معناى این سخن را مىفهمند كه زندگى این دنیا «حیات» نبوده و حیات واقعى در آخرت است. از این رو این گونه عرض حال مىكنند كه: یا لَیْتَنِی قَدَّمْتُ لِحَیاتِی؛1اى كاش براى «زندگى ام» فكرى كرده بودم. از این جمله بر مىآید كه در آن روز به این نتیجه مىرسد كه آنچه در دنیا سپرى كرده «زندگى» نبوده است. این سومین تفاوت زندگى دنیا با زندگى آخرت است. درك دو تفاوت اولْ كم و بیش براى ما میسر بود، اما درك این تفاوتْ كار چندان سادهاى نیست. همان طور كه گفتیم، اكثر انسان ها تا به آخرت نرسند و از نزدیك زندگى آخرت را مشاهده و لمس نكنند این تفاوت برایشان آشكار نخواهد شد. فقط اولیاى خاص الهى هستند كه در همین دنیا مىتوانند این مسأله را به خوبى درك كنند.
قرآن كریم در آیات متعددى سعى مىكند با بیان هاى مختلف فناپذیر بودن زندگى دنیا و این را كه ارزش دل بستن ندارد، به انسان تفهیم كند: إِنَّما مَثَلُ الْحَیاةِ الدُّنْیا كَماء أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ مِمّا یَأْكُلُ النّاسُ وَ الْأَنْعامُ حَتّى إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّیَّنَتْ وَ ظَنَّ أَهْلُها أَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَیْها أَتاها أَمْرُنا لَیْلاً أَوْ نَهاراً فَجَعَلْناها حَصِیداً كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْم یَتَفَكَّرُونَ؛2 در حقیقت، مَثَلِ زندگى دنیا به سان آبى است كه آن را از آسمان فرو فرستادیم، پس گیاه زمین ـ از آنچه مردم و دام ها مىخورند ـ با آن درآمیخت، تا آن
1. فجر (89)، 24.
2. یونس (10)، 24.
گاه كه زمین پیرایه خود را برگرفت و آراسته گردید و اهل آن پنداشتند كه آنان بر آن قدرت دارند، شبى یا روزى فرمان ما آمد و آنرا چنان درویده كردیم كه گویى دیروز وجود نداشته است. این گونه نشانه ها را براى مردمى كه اندیشه مىكنند به روشنى بیان مىكنیم. مَثَل زندگى دنیا مَثَل گیاهى است كه چند روزى شادابى و طراوت و سبزى دارد؛ اما نباید فریب این زیبایى و سرسبزى را خورد، چرا كه چیزى نمىگذرد كه خشك و پژمرده خواهد شد. در آیهاى دیگر مىفرماید: وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَیاةِ الدُّنْیا كَماء أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِیماً تَذْرُوهُ الرِّیاحُ وَ كانَ اللّهُ عَلى كُلِّ شَیْء مُقْتَدِراً؛1 و براى آنان زندگى دنیا را مَثَل بزن كه مانند آبى است كه آن را از آسمان فرو فرستادیم، سپس گیاه زمین با آن درآمیخت و [چنان]خشك گردید كه بادها پراكندهاش كردند، و خدا است كه همواره بر هر چیزى توانا است. مَثَل زندگى دنیا مَثَل گیاهى است كه پس از چند صباحى خشك خواهد شد و باد ذرات آن را به هر سو خواهد پراكند به طورى كه هیچ اثرى از آن باقى نمانَد؛ گویى كه اصلاً از ابتدا گیاهى در كار نبوده است.
این مَثَل ها و نظایر آنها براى این است كه توجه انسان را از لذت هاى زودگذر و فناپذیر دنیا به آخرت و زندگى و نعمت ها و لذت هاى آن جلب كند؛ جایى كه «زندگى واقعى» انسان در آن جا تدارك دیده شده است.
سؤالى كه در این جا پیش مىآید این است كه وقتى به این نتیجه رسیدیم كه دنیا «متاع غرور و فریب» است و ارزش دل بستن ندارد و زندگى واقعى ما در آخرت است، آیا باید دنیا را رها كنیم و دست به سیاه و سفید نزنیم و رو به قبله، منتظر مرگ و ورود به آخرت باشیم؟! یا از همه لذت هاى دنیا صرف نظر كرده، به غارى پناه بریم و در آن جا در خلوت و تنهایى به قوت لایموتى بسازیم و مشغول عبادت خدا باشیم تا زمان مرگ و رسیدن به زندگى آخرت فرا رسد؟!
در گذشته و حال، در بین مسلمانان و پیروان سایر ادیان چنین نگرشى دیده مىشود كه براى بهره مندى از زندگى آخرت باید زندگى دنیا و لذایذ آن را به كلى كنار گذاشت و ترك كرد.
1. كهف (18)، 45.
تاریخ افراد متعددى را سراغ دارد كه گوشه عزلت گزیدهاند و زندگى خود را به دور از مردم و جامعه، در غارى یا صومعه و دیرى با كمترین بهره از مواهب و لذایذ دنیا سپرى كردهاند. گرایش هاى صوفیانه نیز از جمله موارد همین طرز تفكر هستند. البته عدهاى از آنها به دروغ و براى جلب نظر مردم این كار را مىكردند، اما همان هایى هم كه با قصد واقعى سیر و سلوك و پیمودن مسیر تكامل و قرب الى الله چنین مسلكى را پیشه كردهاند قطعاً كارى نادرست انجام داده و اشتباه كرده و مىكنند. خدا و قرآن هیچگاه نگفتهاند، دنیا را رها كنید، بلكه گفتهاند دل به آن مبندید و فریفته آن نشوید. هدف این بوده كه ما را متوجه كنند كه لذت هایى بسیار بالاتر و بیشتر از لذت هاى دنیا در پیش روى انسان وجود دارد كه قابل مقایسه با لذت هاى دنیا نیست. صحبت از رها كردن دنیا نیست؛ بلكه بحث این است كه آن را هدف خود نسازیم، بلكه وسیله رسیدن به لذت هاى آخرت قرار دهیم. مىخواهند به انسان بیاموزند كه دنیا را مقصد تو قرار نداده ایم، بلكه دنیا براى این است كه با استفاده از آن، راه تقرب الى الله و تكامل و نیل به حیات واقعى آخرت را بپیمایى.
اگر معناى بهتر بودن آخرت از دنیا این است كه به طور كلى دنیا را رها كنیم، پس خداى متعال این همه نعمت ها را براى چه كسى آفریده است؟! قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ؛1بگو، زیورهایى را كه خدا براى بندگانش پدید آورده، و [نیز]روزى هاى پاكیزه را چه كسى حرام گردانیده است؟ خداوند خود مىفرماید این نعمت ها را براى استفاده شما آفریده ام، آن گاه ما از قرآنِ خدا استفاده كنیم كه باید تارك دنیا شد، گوشه عزلت گزید و نعمت هاى دنیا را بر خود حرام كرد؟! قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا خالِصَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ؛2 بگو، این [نعمت ها]در روز رستاخیز بطور ناب و خالص براى كسانى است كه ایمان آوردهاند. اگر لذت خوردن، آشامیدن، ازدواج كردن و نظایر آنها چیزهاى بدى بود خداوند هیچگاه آنها را در بهشت قرار نمىداد. بحث حرام كردنِ نعمت هاى دنیا بر خود نیست، صحبت از درست استفاده كردن است: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَیِّباتِ ما أَحَلَّ اللّهُ لَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ. وَ كُلُوا مِمّا رَزَقَكُمُ اللّهُ حَلالاً طَیِّباً؛3اى كسانى كه
1. اعراف (7)، 32.
2. همان.
3. مائده (5)، 87ـ88.
ایمان آورده اید، چیزهاى پاكیزهاى را كه خدا براى [استفاده]شما حلال كرده، حرام مشمارید و از حد مگذرید، كه خدا از حد گذرندگان را دوست نمىدارد و از آنچه خداوند روزى شما گردانیده، حلال و پاكیزه بخورید. از دنیا استفاده كنید، اما با تجاوز از حدود الهى، آخرت خود را به دنیا و لذت هاى آن مفروشید. دنیایى بد و نكوهیده و متاع غرور و فریب است كه مانع سیر معنوى انسان گردد؛ اما دنیایى كه مزرعه آخرت و پلى براى رسیدن به حیات جاودانى باشد هیچ اشكالى ندارد، بلكه لازم است. مگر ممكن است انسان در حد معقول و مشروع از نعمت هاى دنیا استفاده نكند و در عین حال بتواند كارى براى آخرت انجام دهد؟! انسان براى عبادت، درس خواندن، درس دادن، جهاد فى سبیل الله و انجام سایر وظایف شرعى خود نیاز به انرژى و نشاط دارد، كه جز از راه استفاده از نعمت ها و لذت هاى دنیا حاصل نمىشود.
جایى كه باید از دنیا و لذت آن اعراض كرد، آن جا است كه التذاذ دنیا و آخرت با هم تزاحم پیدا مىكنند؛ یعنى التذاذ دنیایىِ حرام یا مرجوحى است كه اگر بخواهیم به آن برسیم، عذاب آخرت را براى خود خریدهایم یا دست كم لذتى را در آخرت از دست خواهیم داد. اما جایى كه تعارض و تزاحمى در كار نیست، توصیهاى هم به ترك آن لذت نشده است. خود استفاده از نعمت ها و لذایذ دنیا یكى از راه هاى توجه به خدا و روى آودن به شكرگزارى به درگاه او است. انسان وقتى تشنه مىشود و لیوان آب گوارایى مىنوشد، آن گاه مىفهمد كه خداوند چه نعمت خوب و با بركتى در اختیار او نهاده؛ و از این رو انگیزه شكر در او پدید مىآید و زبان به سپاس خداوند باز كرده و مىگوید: الحمد لله.
البته همه لذت هاى دنیا لذت هاى مادى نیست. در همین دنیا لذت هایى وجود دارند كه اگر كسى مزه آنها را بچشد تمامى لذت هاى دیگر دنیا در نظرش بسیار حقیر و ناچیز جلوه خواهد كرد. یكى از بزرگان و مفاخر حوزه مىفرمودند: اگر سلاطین عالم كه بهترین وسایل لذت برایشان فراهم است، مىدانستند كه در نماز چه لذتى وجود دارد دست از سلطنت خود مىكشیدند و به عبادت روى مىآوردند! آرى، این لذت از بالاترین نعمت هاى الهى در این دنیا است. از همین رو، یكى از بزرگ ترین عقوبت هاى خداوند نسبت به برخى از بندگانش این است كه لذت و حلاوت عبادت را از دل آنها بر مىدارد. البته این عقوبت مربوط به كسانى است كه این لذت را چشیدهاند و به سبب برخى غفلت ها به چنین مجازاتى گرفتار مىآیند؛ اما
امثال بنده معلوم نیست اصلاً تا به حال چنین لذتى برایمان پیدا شده باشد تا بخواهند آن را بگیرند! چنین لذت هایى را خداوند روشنى چشم بندگان خاصش قرار مىدهد و به عنوان هدیه ویژه خود به آنها پیش كش مىكند: فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُن؛1 هیچ كس نمىداند چه چیز از آنچه روشنى بخش دیدگان است براى آنها پنهان شده است. آرى، خداوند بندگانى دارد كه حاضر نیستند لذت یك لحظه عبادت او، راز و نیاز و مناجات و انس با او را با تمامى دنیا عوض كنند. از خداوند مىخواهیم كه گوشهاى از این توفیقات خاص خود را نصیب ما بندگان سراپا تقصیر خود نیز بفرماید؛ آمین.
1. سجده (32)، 17.