فهرست مطالب

درس بیست و دوم: گناه، عامل سقوط انسان

درس بیست و دوم

گناه، عامل سقوط انسان

بى ثمر بودن عملْ با كفر

در جلسات پیشین اشاره كردیم، برحسب آنچه از آیات كریمه قرآن و روایات اهل بیت(علیهم السلام) استفاده مى‌شود، عامل اساسى سعادت انسان «ایمان» به خدا است. ایمان موجب نایل گشتن به رحمت واسعه الهى و برخوردارى از نعمت هاى ابدى و بى پایان خداوند مى‌شود. در مقابل نیز «كفر» عامل اساسى سقوط انسان و موجب محرومیت از سعادت ابدى است. هم چنین گفتیم كه ایمان داراى مراتبى بى شمار است و حفظ هر مرتبه از ایمان و نیز تعالى و رشد آن در گرو انجام «اعمال صالح» است. در واقع، سیر تكامل انسان نیز چیزى جز كامل كردن مراتب ایمان و بالا رفتن در درجات آن نیست. از دیگر سو، شبیه همین نسبتى كه بین «ایمان» و «عمل صالح» وجود دارد، بین «كفر» و «گناه» نیز موجود است: همان طور كه اعمال صالح ریشه ایمان را تقویت مى‌كنند، گناهان نیز انسان را به كفر نزدیك مى‌گردانند. گاه انسان در اثر گناه آن چنان سقوط مى‌كند كه در مرز بین كفر و ایمان قرار مى‌گیرد، به طورى كه یك گام به آن سو او را وارد وادى كفر مى‌كند و یك گام به این سو وى را در جرگه ایمان داخل مى‌نماید.

از بحث هاى انجام گرفته نتیجه گرفتیم كه عمل هرچه هم زیاد اما بدون ایمان باشد سودى نخواهد بخشید و طوفان كفر تمامى اعمال فرد را بر باد خواهد داد. قرآن كریم در همین زمینه مى‌فرماید: مَثَلُ الَّذِینَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمالُهُمْ كَرَماد اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْم عاصِف لا یَقْدِرُونَ مِمّا كَسَبُوا عَلى شَیْء ذلِكَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِیدُ؛1 مَثَل كسانى كه به پروردگار خود كافر شدند، كردارهایشان به خاكسترى مى‌ماند كه بادى تند در روزى طوفانى بر آن بوزد؛ از آنچه به دست آورده‌اند هیچ [بهره اى] نمى‌توانند برد. این است همان گمراهى دور و دراز. كسانى كه از ایمان


1. ابراهیم (14)، 18.

محرومند و به كفر مبتلا هستند و در ژرفاى وجودشان بنا ندارند از خدا تبعیت كنند، هر عملى و هرچه هم به ظاهر خوب و شایسته انجام دهند و مردم از آنها تعریف كنند، سودى به حالشان نخواهد بخشید. البته در این دنیا ممكن است نتایجى از این اعمال عایدشان شود، ولى نتیجه اصلى كه همان نعمت هاى ابدى آخرت است از عمل آنان به بار نخواهد آمد. اعمال آنان هم چون خاكسترى است كه طوفان آن را در هوا پراكنده مى‌سازد و كوچك ترین اثرى از آن باقى نمى‌ماند: كَرَماد اشْتَدَّتْ بِهِ الرّیحُ فى یَوْم عاصِف. خاكستر، بسیار سبك و حتى از خاك نیز سبك‌تر است. اگر كوهى از خاكستر را در مقابل طوفانى سهمگین قرار دهند چه چیز از آن باقى خواهد ماند؟! كسانى كه كافرند و به اعمال خود دل خوش داشته‌اند كه روزى به كارشان خواهد آمد، در روز طوفانى محشر و قیامت خواهند دید كه ذره‌اى از آن بر جاى نخواهد ماند: لا یَقْدِرونَ مِمّا كَسَبُوا عَلى شَیْئ.

در آیه‌اى دیگر، تشبیه زیباى دیگرى در همین باره آمده است: وَ الَّذِینَ كَفَرُوا أَعْمالُهُمْ كَسَراب بِقِیعَة یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتّى إِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً وَ وَجَدَ اللّهَ عِنْدَهُ فَوَفّاهُ حِسابَهُ وَ اللّهُ سَرِیعُ الْحِسابِ؛1 و كسانى كه كفر ورزیدند، كارهایشان چون سرابى در زمینى هموار است كه تشنه، آن را آبى مى‌پندارد، تا چون بدان رسد آن را چیزى نیابد و خدا را نزد آن بیابد و حسابش را به طور كامل بپردازد و خدا زود شمار است. حكایت اعمال كسانى كه كفر مىورزند، حكایت انسانى تشنه است كه در بیابان از فرط تشنگى به ستوه آمده و ناگهان از دور آبى مى‌بیند و شتابان به سوى آن مى‌رود تا خود را از تشنگى و هلاكت برهاند. اما هنگامى كه با شتاب هرچه تمام‌تر خود را به آن مى‌رساند، مى‌بیند كه سرابى بیش نبوده و از آب خبرى نیست! كَسَراب بِقِیعَة یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً. شخص كافر دلش را خوش كرده كه از اعمالش طرْفى خواهد بست. «احسنت» و «آفرین»هاى مردم و تعریف و تمجیدهاى آنان از وى، به نظرش آورده كه این اعمال سودى برایش خواهد داشت. اما به ناگهان در روز قیامت، همان كسى را كه سال ها به او كفر مىورزید نزد اعمال خود حاضر مى‌بیند: وَ وَجَدَ اللّهُ عِنْدَهُ؛ و خدا را نزد آن بیابد. خدا در آن روز به اعمال او رسیدگى خواهد كرد و به او نشان خواهد داد كه آنچه را آب مى‌پنداشته، سرابى بیش نبوده است. آنان تصور نمى‌كردند كه روزى سر و كارشان با خدا بیفتد و خدا را ملاقات كنند! در آن روز نه تنها آنچه را امید دیدن آن را داشتند


1. نور (24)، 39.

(اعمالشان) نخواهند دید، بلكه با كسى مواجه خواهند شد كه هرگز انتظار دیدنش را نداشتند؛ و آن گاه خواهند دید كه حسابشان فقط با خداى متعال است و هیچ كسى جز او نمى‌تواند به فریادشان برسد.

در همین زمینه، در آیه‌اى دیگر مى‌فرماید: وَ قَدِمْنا إِلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَل فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً؛1 و به هرگونه كارى كه كرده‌اند، مى‌پردازیم و آن را [چون] گردى پراكنده مى‌سازیم. این آیه شبیه همان آیه‌اى است كه فرمود مَثَل اعمال كافران مَثَل خاكسترى است كه در روزى طوفانى، بادى بر آن بوزد و تمام ذرات آن را در هوا و به اطرف بپراكَند. این جا نیز مى‌فرماید، به حساب اعمال كافران خواهیم رسید و خواهند دید كه به مانند گردى پراكنده خواهد شد و اثرى از آن باقى نخواهد ماند! البته همان‌گونه كه در ذیل برخى از این آیات آمده، در این حساب رسى، خداى متعال به آنان ستمى روا نمى‌دارد، بلكه این نتیجه اعمال خودشان است كه به آنان بازمى گردد و در واقع، ظلمى است كه خود به خویش كرده‌اند. این گونه نیست كه اعمالشان واقعیتى دارد و با این وجود خداوند آن را تباه مى‌سازد، بلكه اعمال آنان از بدو پیدایش تباه بوده و آنان به گمان باطل بر آن دل بسته بودند.

زیان كارترین كسان

به هرحال با توجه به چنین آیاتى، تردیدى در این نیست كه از دیدگاه قرآن، سعادت آخرت فقط در سایه ایمان و عمل برخاسته از ایمان حاصل مى‌شود و عذاب و شقاوت ابدى نیز در اثر كفر به بار مى‌آید. البته تذكر این نكته (كه این نیز در قرآن آمده) لازم است كه حساب كسانى كه «مستضعف فكرى» باشند جدا است. مستضعف فكرى یعنى كسى كه بى هیچ تقصیرى از ناحیه خودش، حقیقت برایش آشكار نشده باشد. اما كسانى كه حقیقت امر برایشان روشن شده و با این حال عمداً راه انكار در پیش گرفته و كفر ورزیده‌اند، قطعاً به چنین مصیبت هایى گرفتار مى‌آیند. بدترین حالات براى چنین كسانى پدید مى‌آید؛ كسانى كه گمان مى‌كرده‌اند ذخیره‌اى دارند و اعمالشان برایشان نفعى خواهد داشت، ولى به یك باره مى‌بینند كه «دست ما كوتاه و خرما بر نخیل»! گاهى انسان مى‌داند كه كارى بد است، ولى در اثر وسوسه نفس و شیطان آن را انجام مى‌دهد، و بعد هم با شرمندگى به بدى خود و زشتى كارش اعتراف مى‌كند.


1. فرقان (25)، 23.

اما گاه آن چنان امر بر انسان مشتبه مى‌شود كه مى‌پندارد انسانى خوب و بلكه از برجستگان و ممتازان است كه در دنیا توفیق چنین نیكوكارى هایى نصیبش شده، ولى ناگهان چشم باز مى‌كند و جهنم را پیش روى خود مى‌بیند! زیان كارترین افراد چنین كسانى‌اند: قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالاً الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً أُولئِكَ الَّذِینَ كَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْناً ذلِكَ جَزاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِما كَفَرُوا وَ اتَّخَذُوا آیاتِی وَ رُسُلِی هُزُواً؛1 بگو: «آیا شما را از زیان كارترین مردم آگاه گردانیم؟» [آنان] كسانى‌اند كه كوشش آنها در زندگى دنیا به هدر رفته و خود مى‌پندارند كه كار خوب انجام مى‌دهند. [آرى،] آنان كسانى‌اند كه آیات پروردگارشان و لقاى او را انكار كردند، در نتیجه اعمالشان تباه گردید، و روز قیامت براى آنها [قدر و] ارزشى نخواهیم نهاد. این جهنم سزاى آنان است، چرا كه كافر شدند و آیات من و پیامبرانم را به ریشخند گرفتند. در آیه 18 از سوره مباركه ابراهیم فرمود، این گمراهى دور و دراز است (ذلِكَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعیدُ)، اما در این آیه مى‌فرماید بعیدترین ضلالت و زیان بارترین كار، كارِ كافران است: قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالاً؛ بگو: آیا شما را از زیان كارترین مردم آگاه گردانیم؟ زیان كارترین افراد چه كسانى هستند؟ آنان كه اعمالشان در زندگى دنیا تباه شده، ولى آنان به خیال خوش خود مى‌پندارند كه اعمالشان بسیار خوب است: یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً. چه بسا كسانى از سر «جهل» به خدا ایمان نیاورند و راه كفر در پیش گیرند. اینان اگر «مستضعف فكرى» باشند خداوند به آنان رحم مى‌كند و چه بسا اصلاً دچار عذاب هم نشوند. به هر حال، اینان اگر ضرر هم بكنند «خاسر» و زیان كار هستند نه «اخسرین» و زیان كارترین. زیان كارترین، كسانى هستند كه عقل و شعور و فهمشان بسیار هم خوب است، ولى با این وجود كفر مىورزند و به اعمالشان دل خوش مى‌دارند: یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً.

چرا زیان كارترین؟

به راستى چرا اینان «زیان كارترین» افراد هستند؟ با توجه به اینكه آنان كه كار خود را زشت مى‌دانند و با این وجود به گناه و زشت كارى خود ادامه مى‌دهند «اخسرین» نیستند بلكه «خاسرین» هستند. «اخسرین» و زیان كارترین، كسانى‌اند كه كارشان در حقیقت زشت و گناه


1. كهف (18)، 103ـ106.

است، اما آنان با نگاه سطحى، آن را نیك مى‌پندارند و گمان مى‌كنند كه كار خوبى انجام مى‌دهند. سؤال این است كه چرا اینها زیان كارترین‌اند؟ پاسخ، به سنّتى كوبنده و دردناك از سنّت هاى الهى مربوط مى‌شود. از جمله سنّت هاى خداوند این است كه انسان گاهى در اثر زشت كارى و گناه به جایى مى‌رسد كه قدرت تشخیص خوب و بد را از دست مى‌دهد. با این‌كه اهل دانش و علم و فهم است، اما به گمراهى مى‌افتد: أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللّهُ عَلى عِلْم وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً؛1 پس آیا دیدى كسى را كه هوس خویش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانیده و بر گوش او و دلش مُهر زده و بر دیده‌اش پرده نهاده است؟ در نتیجه هواپرستى به جایى مى‌رسد كه با آن‌كه «علم» دارد اما نمى‌بیند: اَضَلَّهُ اللّهُ عَلى عِلْم. خداوند بر گوش و قلبش مُهر مى‌نهد و بر چشمانش پرده مى‌افكند. گوش و قلب و چشم، كنایه از ابزارهاى فهم و شناخت هستند؛ یعنى خداوند ابزارهاى شناخت او را كور مى‌كند. از این قبیل تعابیر در آیات متعددى از قرآن كریم آمده است: أُولئِكَ الَّذِینَ طَبَعَ اللّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ؛2 آنان (كافران) كسانى‌اند كه خدا بر دل ها و گوش و دیدگانشان مُهر نهاده و آنان خود، غافلانند. در جایى دیگر مى‌فرماید: إِنَّ الَّذِینَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ. خَتَمَ اللّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ؛3 در حقیقت، كسانى كه كفر ورزیدند، چه بیمشان دهى، چه بیمشان ندهى، برایشان یكسان است؛ [آنها] ایمان نخواهند آورد. خداوند بر دل هاى آنان، و بر شنوایى ایشان مُهر نهاده؛ و بر دیدگانشان پرده‌اى است. خداوند بر دل هایشان مُهر مى‌زند؛ یعنى آن چنان دل آنان بسته و قفل مى‌شود كه دیگر نور حق در آن وارد نمى‌شود. این امر در واقع عقوبت كج روى ها و كج اندیشى هاى عمدى است، و یكى از بدترین عذاب هاى الهى نیز محسوب مى‌شود؛ عذابى كه در همین دنیا بر برخى انسان ها نازل مى‌گردد و البته دامنه آن تا قیامت كشیده مى‌شود. به سبب این عذاب، فرد قدرت تشخیص حق از باطل را از دست مى‌دهد. البته نه آن‌كه ـ نعوذ بالله ـ خداى متعال در این باره به آنان ستمى روا داشته باشد، بلكه آن گاه كه آنان خود كج روى و كج اندیشى را برگزیدند، سنّت الهى این است


1. جاثیه (45) 23.

2. نحل (16)، 108.

3. بقره (2)، 6ـ7.

كه بر كجى آنها افزوده مى‌شود: فَلَمّا زاغُوا أَزاغَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ؛1پس چون [از حق] برگشتند، خدا دل هایشان را برگردانید، و خدا مردم نافرمان را هدایت نمى‌كند.

در هر صورت، این سنّتى بسیار هشدار دهنده و قابل تأمل است براى كسانى كه سر و كارشان با كتاب و فهم و علم و استدلال است. اگر به لوازم علم خود عمل نكنیم و از روى علم و عمد راه كج را انتخاب كنیم، خداى متعال در همین دنیا ما را چنان عقوبت مى‌كند كه دیگر نتوانیم حق و باطل را از یكدیگر بازشناسیم. نمونه هاى فراوانى در این مورد وجود دارد. از جمله نمونه هایى كه در خود قرآن به آن اشاره شده «بلعم باعورا» است. بلعم باعورا عالِم بود و خداوند مى‌فرماید ما از «آیات» خود بدو داده بودیم، اما او به دنبال هواى نفسش رفت و بدبخت گردید: وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوِینَ. وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ؛2 و خبر آن كس را كه آیات خود را به او داده بودیم براى آنان بخوان، كه از آن عارى گشت؛ آن گاه شیطان او را دنبال كرد و از گمراهان شد. و اگر مى‌خواستیم، قدر او را به وسیله آن [آیات] بالا مى‌بردیم، اما او به زمین [= دنیا] گرایید و از هواى نفس خود پیروى كرد.

كفر، سرانجام گناه

به هر حال تا این جا این حقیقت بر ما معلوم شد كه دو راه پیش روى ما است: راه كفر و راه ایمان؛ راه خدا و راه شیطان؛ راه راست و راه كج. راه راست و «صراط مستقیم»، راه خداپرستى و ایمان به خدا و اطاعت از او است. راه سقوط و انحراف نیز روى گرداندن از خدا، نادیده گرفتن دین و حقایق آن، و اطاعت از شیطان است. اكنون ما باید ببینیم كه چه باید بكنیم تا اولا از بین این دو راه، در مسیر ایمان قرار بگیریم و ثانیاً، پس از قرار گرفتن در مسیر ایمان، بتوانیم سریع‌تر در مراتب آن بالا برویم و هرچه بیشتر از كج اندیشى و كفر و گمراهى فاصله بگیریم. از سوى دیگر نیز باید ببینیم چه چیز ما را به سوى كفر و پیش رَوى در مراتب آن سوق مى‌دهد، تا از آن بر حذر باشیم.

در مورد این‌كه چه چیز باعث مى‌گردد انسان به تدریج از ایمان دور و به كفر نزدیك شود


1. صف (61)، 5.

2. اعراف (7)، 175ـ176.

و سرانجام سر از كفر در آورد، قبلاً اشاره كردیم كه عامل این امر «گناه» است. در این باره به آیاتى از قرآن كریم نیز استناد كردیم. مناسب است در این جا تحلیلى در این زمینه داشته باشیم كه اصولا چگونه مى‌شود كه گناه سر از كفر در مى‌آورد و چه نسبتى بین گناه كردن و مبتلا شدن به كفر وجود دارد.

علماى اخلاق معمولاً ابتلاى انسان به گناه را در اثر غلبه «شهوت» یا «غضب» مى‌دانند. در هر حال، هنگامى كه انسان تحت تأثیر یكى از این دو عامل یا چیزى از این قبیل، براى اولین بار مرتكب گناه مى‌شود، پس از لحظه‌اى آن حالت غلبه شهوت یا غضب از بین مى‌رود و به حال عادى باز مى‌گردد. هنگامى كه به حال عادى بازگشت طبعاً پشیمان مى‌شود و با خود مى‌گوید: «این چه كارى بود كه انجام دادم؟ یك لحظه لذتى بردم یا خشمم را خالى كردم، اما براى خودم عذاب ابدى جهنم را خریدم!». این حالت براى بسیارى از افراد پیش مى‌آید و از كرده خود نادم مى‌گردند و استغفار مى‌كنند و خداى متعال نیز آنها را مى‌آمرزد. حتى در روایات هست كه اگر مؤمنى گناه كند خداوند به فرشتگان كه مأمور ثبت اعمال هستند دستور مى‌دهد تا هفت ساعت گناه او را ننویسند، شاید توبه كند.1 آرى خداوند مى‌خواهد تا آن جا كه امكان دارد اصلاً این عمل در كارنامه او ثبت نشود. این نهایت عنایت الهى است كه اصلاً نمى‌خواهد پرونده بنده‌اش لكه دار شود تا بعد بخواهند پاك كنند. به هر حال اگر توبه كرد، مثل این است كه اصلاً گناهى نكرده است: اَلتّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ كَمَنْ لا ذَنْبَ لَهُ؛2 كسى كه از گناه توبه كند، مانند كسى است كه اصلاً گناهى نكرده است.

اما اگر پس از ارتكاب گناه اول، از آن توبه نكرد و شیطان بر او مسلط شد و گناه دوم و سوم و... را نیز انجام داد، به تدریج آن روحیه پشیمانى در او ضعیف مى‌شود. وقتى گناه مكرر شد كم كم به آن، عادت مى‌كند. این جا است كه قبح و زشتى گناه برایش از بین مى‌رود. اما در این میان، تضادى در نفس او پیش مى‌آید: از یك سو به خدا ایمان دارد و مى‌داند این كار حرام و گناه است و عذاب هاى آن چنانى براى آن در نظر گرفته شده است؛ از سوى دیگر نیز به گناه عادت كرده و نمى‌تواند آن را ترك كند. در واقع بین «باور» و «عمل» او تعارض و تضاد پیش مى‌آید و در درون خود دو نیرو را با هم در جنگ و ستیز مى‌یابد. از خود مى‌پرسد: «آیا


1. ر. ك: بحار الانوار، ج 5، باب 17، روایت 17.

2. همان، ج 6، باب 20، روایت 75.

من آدم بدى هستم»؟ سپس این امر را در نظر مى‌آورد كه به لوازم ایمانش و آنچه به طور یقینى برایش ثابت شده، عمل نكرده است؛ از این رو پاسخ مى‌دهد: «بلى، من آدم بدى هستم كه این همه مرتكب زشت كارى و گناه شده ام». اما از سوى دیگر، «حبّ ذات» و این‌كه خود را دوست دارد، نمى‌گذارد حتى پیش خودش هم بپذیرد كه آدم بدى است. انسان همیشه دوست دارد فكر كند آدم خوبى است. این یكى از خصوصیات و خصلت هاى عجیب روحى انسان است. بسیارى از كسانى كه اهل تبه كارى و زشت كارى و گناه هستند، با این‌كه مى‌فهمند و مى‌دانند عملشان زشت و بد است، اما حتى نزد خودشان نمى‌خواهند به بدى خود اعتراف كنند! در هر حال این تضادى است كه آن كسى كه ایمان دارد و اهل گناه نیز هست در خود احساس مى‌كند: از یك سو لوازم ایمان اقتضا مى‌كند كه «من آدم بدى هستم»، از سوى دیگر نیز حب ذات مى‌گوید: «نه، من آدم بدى نیستم». انسان براى خلاصى از این تعارض و ستیز كه روح او را آزار مى‌دهد و آرامش او را برهم مى‌زند، سعى مى‌كند به هر نحو كه شده آن را حل كند. این جا شیطان وارد عمل مى‌شود و ابتدا شبهه و تشكیكى در ذهن او ایجاد مى‌كند كه: «از كجا معلوم كه اینها واقعاً گناه باشد؟! به راستى معلوم نیست آن قدرها هم كه تو فكر مى‌كنى این كار بد باشد». اما باز فطرت پاك انسانى او پاسخ مى‌دهد: «این كارى است كه همه علما به اتفاق به حرمت آن فتوا داده‌اند و در همه رساله هاى عملیه هم نوشته است و من سال ها از منبرها و وعاظ و گویندگان حرمت آن را شنیده ام». این بار این گونه خود را قانع مى‌كند كه: «علما در موارد متعددى با هم اختلاف فتوا دارند و همین نشان مى‌دهد كه آنها نیز ممكن است اشتباه كنند؛ چرا كه خدا در یك مسأله ده حكم كه ندارد. از كجا معلوم، شاید در این جا هم اشتباه كرده باشند و این عمل گناه نباشد». این روزها برخى حتى از این حد هم فراتر رفته‌اند. آنان در مقابل دلایل قطعى و محكمى كه از آیات قرآن براى آنان اقامه مى‌شود كه دیگر جاى هیچ بحث و گفتگو و حرف هایى از این قبیل كه علما اختلاف فتوا دارند و... را باقى نمى‌گذارد با گستاخى مى‌گویند: «اولا كه قرآن كلام خدا نیست، كلام پیامبر است و پیامبر هم بشرى عادى بوده كه امكان خطا دارد، و ثانیاً بر فرض هم كه قرآن كلام خدا باشد، اصلاً چه كسى مى‌گوید خدا اشتباه نمى‌كند؟! نخیر، شاید خود خدا هم اشتباه كرده باشد»!! آرى، تعجب نكنید! از این موجود دو پا هرچه كه بگویید برمى آید! برخى از همین به اصطلاح روشن فكران دینى و كج اندیشان دین ستیزِ به ظاهر مسلمان، در دانشگاه ها و مراكز علمى سخنرانى كرده و گفته‌اند،

ما هیچ دلیلى نداریم بر این‌كه خدا حتماً راست مى‌گوید. از این رو حتى اگر در جایى ثابت شود كه كلامى قطعاً كلام خدا است، اینان مى‌گویند: «از كجا معلوم كه خدا راست گفته؛ شاید دروغ گفته باشد»؟! از چنین كفر آشكار و دین ستیزىِ وقیحانه و شیطان صفتىِ مكارانه‌اى به خدا پناه مى‌بریم!

این است آن سیرى كه گفتیم، گناه به تدریج انسان را به مرز كفر نزدیك مى‌كند و سرانجام به اعماق وادى كفر پرتاب مى‌كند. براى رفع آن تضاد درونى كه موجب بحران روحى‌اش شده، ابتدا مى‌گوید: «شاید فتوا اشتباه باشد»، بعد مى‌گوید: «شاید سند روایت درست نباشد»، سپس مى‌گوید: «شاید پیغمبر اشتباه كرده»، پس از آن مى‌گوید: «شاید خدا اشتباه كرده» و سرانجام نیز خیال خودش و همه را راحت مى‌كند و مى‌گوید: «خدا دروغ گفته است»!!

چه چیز انسان را به چنین گردابى از سقوط و انحراف مى‌اندازد؟ گناه مكرر و بى حساب: ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآیاتِ اللّهِ وَ كانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ؛1 آخر، سرانجام كار آنان كه بسیار به اعمال زشت و كردار بد پرداختند این شد كه به حق كافر شده و آیات خدا را تكذیب و تمسخر كردند. آرى، سرانجام گناه، كفر است. اگر از كافر شدن و عذاب ابدى در هراس هستیم، باید از ابتدا مراقب باشیم در وادى گناه قدم نگذاریم. حركت در مسیر گناه، حركت در مسیر كفر است. هرچه سرعت انسان در ارتكاب گناه بیشتر باشد، زودتر به كفر مى‌رسد. البته ممكن است كسانى در بین راه توفیقى نصیبشان شود و با موعظه اى، شنیدن آیه قرآنى، دعاى عبد صالحى و نظایر آنها به وادى ایمان بازگردند، ولى به هرحال مسیر گناه، مسیرى است كه اگر ادامه یابد به كفر مى‌انجامد.

راه كارهایى براى نیفتادن در دام گناه

تا این جا بیان این مسأله بود كه چگونه گناه، انسان را به كفر مى‌كشاند. اكنون به مسأله دیگر بپردازیم كه، چه كنیم تا به گناه مبتلا نشویم؟ چه كنیم تا ایمانمان تقویت گردد و به دام گناه نیفتیم و به ورطه كفر سقوط نكنیم؟

یكى از مهم ترین مقاصد انبیا و اولیا و ائمه اطهار(علیهم السلام) و علما و بزرگان اخلاق این بوده كه به افراد جامعه بیاموزند چگونه رفتار كنند كه ایمانشان تقویت شود و به گناه مبتلا نشوند. در


1. روم (30)، 10.

این میان باید توجه داشته باشیم كه انسان موجودى «مختار» و «مرید» است. ما باید خود اراده كرده و راه خیر را انتخاب كنیم و به راه شر نرویم. اگر رفتن به راه خیر و دورى از شر به صورت ارادى نباشد، آن عمل، انسانى نخواهد بود. قوام عمل انسانى به وجود عنصر «اراده» و «اختیار» است. البته درجه خواست و اراده افراد مختلف است. مسلّماً اگر ما در ابتدا بخواهیم راهى را كه بزرگان دین انتخاب كرده و پیموده‌اند، برویم، به سختى مى‌توانیم خود را قانع نماییم كه چنین اراده‌اى را در خود شكل دهیم؛ چرا كه راهى است بسیار شاق و دشوار كه مستلزم تلاش و كوششى طاقت فرسا است. انسانى كه تا به حال به انواع گناهان مبتلا بوده، اگر اكنون بخواهد به یك باره تمام آن لذت هاى حرام را فراموش كند و از آنها چشم بپوشد، كارى بسیار مشكل است. خدا نكند انسان به گناهى عادت كند، وگرنه خواهد دید كه دست كشیدن از آن واقعاً كارى دشوار است. گفتن این‌كه «انسان تصمیم بگیرد كه دیگر گناه نكند» آسان است، ولى گرفتن چنین تصمیمى چندان هم ساده و در اختیار انسان نیست تا هر زمان كه خواست، فوراً اراده كند و دوْر همه گناهان و لذت هاى حرام خط بكشد! از این رو تربیت مربیان الهى و علماى اخلاق همین است كه راه هاى آسان‌تر را به انسان نشان دهند. این مربیان دست افراد را مى‌گیرند و گام به گام، ابتدا از كارهایى كه اراده كردن آنها زیاد مشكل نیست شروع مى‌كنند تا فرد با انجام آنها به تدریج ورزیده‌تر و قوى‌تر شود و آمادگى اراده كارهاى مشكل‌تر و سنگین‌تر را پیدا نماید. كسى كه مى‌خواهد در مراتب ایمان پیشرفت كند مانند ورزش كارى است كه مى‌خواهد در یك رشته ورزشى به مقام قهرمانى دست یابد. براى این كار، او به مربّى كارآزموده‌اى مراجعه مى‌كند و از او راهنمایى مى‌خواهد. مربّى نیز ابتدا تمرین هاى ساده‌اى را به او آموزش مى‌دهد و همین طور به تدریج طورى برنامه ریزى مى‌كند تا كم كم توان انجام كارهاى سنگین را پیدا كند. مربى اخلاق نیز همین‌گونه رفتار مى‌كند. ابتدا باید اعمالى ساده را معرفى كند تا شخص پس از انجام آنها، به تدریج آمادگى انجام اعمال مشكل‌تر را پیدا كند. یك استاد فرهیخته در زمینه اخلاق، ابتدا راه هاى اجتناب از گناه را به صورت ساده و قابل اجرا مطرح مى‌كند تا فرد كم كم عادات نامطلوب خود را كنار بگذارد.

از این رو در نظر گرفتن برنامه‌اى تفصیلى براى ترك گناه و تعالى در مراتب ایمان كار آسانى نیست. باید كل دستورهاى انبیا و اولیا را تفصیلا بررسى كرد تا به چنین برنامه‌اى دست یافت. در عین حال مى‌توان برخى دستورالعمل هاى كلى را كه در همه موارد كاربرد دارد

پیشنهاد كرد. این موارد نكته هایى كلیدى هستند كه رعایت آنها و انجامشان چندان مشكل نیست. اگر انسان این دستورالعمل ها را رعایت كند كم كم توفیق این را خواهد یافت كه كارهاى سخت را نیز انجام دهد و عادت هاى گناه را كنار بگذارد. در این جا به چند مورد از این دستورالعمل ها اشاره مى‌كنیم.

1. دورى از محیط و شرایط تحریك كننده به سوى گناه

براى آن‌كه انسان به گناه تهییج نشود و شیطان او را تحریك نكند یكى از دستورات كلى این است كه سعى كند به شرایط گناه، محل گناه و حالت هایى كه انسان را وادار به گناه مى‌كند نزدیك نشود و تا مى‌تواند از آنها فاصله بگیرد. اگر انسان احتمال بدهد كه در راهى دره‌اى هولناك یا چاهى خطرناك وجود دارد كه اگر در آن بیفتد، نمى‌تواند خود را نجات دهد، سعى مى‌كند از آن موضع فاصله بگیرد. این‌كه مى‌بینیم گاهى با نصب علایم هشدار دهنده برخى مسیرها را مسدود و افراد را به مسیر دیگرى هدایت مى‌كنند، براى رعایت همین فاصله و احتیاط لازم است. روزهایى كه دریا طوفانى است یا در محل هایى كه عمق آب زیاد است، كارشناسان توصیه مى‌كنند از نزدیك شدن به دریا یا آن محل خاص خوددارى كنیم. در مورد گناه نیز انسان باید از موضعى كه احتمال قوى مى‌دهد به گناه مبتلا شود دورى گزیند. در حالت عادى این فاصله گرفتن چندان مشكل نیست، اما اگر نزدیك شد و غضب و شهوت بر او غلبه كرد آن گاه كنترل مشكل مى‌شود. اگر از همان ابتدا سعى كند فاصله بگیرد كار چندان سختى در اجتناب از گناه نخواهد داشت.

بنابراین یك دستور كلى این است كه انسان از ابتدا سعى كند اصلاً به موقعیت و منطقه گناه نزدیك نشود. اگر مى‌بیند برخى نگاه ها موجب مى‌شود پایش به گناه كشیده شود از آن نگاه دورى كند. اگر مى‌بیند برخى موسیقى ها او را تحریك مى‌كنند و به ابتذال و گناه سوق مى‌دهند، براى موسیقى حریمى قرار دهد و از برخى موسیقى هاى مشكوك نیز اجتناب كند تا در دام آن موسیقى هاى تحریك كننده و حرام نیفتد.

2. دورى از شكم پرورى (پرخورى)

غالباً چیزها و حالت هایى كه انسان را به گناه وامى دارد نتیجه غلبه خواسته هاى حیوانى انسان

است. یكى از مایه هاى قوى حیوانى در ما پرخورى و شكم پرورى است. كسانى كه مى‌خواهند به گناه مبتلا نشوند، باید مقدارى شكم خود را كنترل كنند. تشریع یك ماه روزه در هر سال از جانب خداى متعال بى حكمت نبوده است. در طول سال كه كاملاً آزاد هستیم كم كم مهار شكم از دست ما خارج مى‌شود. از این رو باید برنامه‌اى جدّى و حساب شده وجود داشته باشد تا انسان مدتى تمرین كند و مهار شكم را در دست بگیرد: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَیْكُمُ الصِّیامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ؛1‌اى كسانى كه ایمان آورده اید، روزه بر شما مقرر شده است، همان‌گونه كه بر كسانى كه پیش از شما [بودند] مقرر شده بود، باشد كه پرهیزكارى كنید. غیر از روزه، كم خورى نیز براى نیل به این امر مفید است، البته كم خورى نباید به حدى باشد كه موجب ضعف یا بیمارى شود و انسان را از عمل به تكالیف و كارهاى عادى و روزمره زندگى باز دارد.

3. دورى از دوستان ناصالح

یكى از اساسى ترین و كلیدى ترین كارها در مسیر حفظ و تقویت ایمان، دورى از دوستان ناباب و ناصالح است. به ویژه جوانان و نوجوانان بسیار تحت تأثیر دوستانشان هستند و به راحتى از دوست، هم بازى، هم كلاسى و همسایه خود رنگ مى‌پذیرند. از این رو وظیفه والدین و مربیان است كه به نوجوان ها توصیه كنند تا رفیق و دوست خوب انتخاب كنند. دوست در بهشتى یا جهنمى كردن انسان بسیار مؤثر است. اگر ما به تجربیات گذشته خود نگاهى بیفكنیم، خواهیم دید كه بسیارى از موفقیت هاى ما در سایه دوستى با افراد شایسته بوده است. بسیارى از افراد را دوست خوب بوده كه مسجدى كرده است. دوست خوبِ مسجدى به سراغش مى‌رود و او را براى نماز به مسجد دعوت مى‌كند. مى‌گوید: «كار دارم، حوصله ندارم». اما دوست خوب اصرار مى‌كند و بالاخره او را به مسجد مى‌برد. فردا او را به جلسه قرآن دعوت مى‌كند. باز مى‌گوید: «امشب حال ندارم». اما دوست خوب با خواهش و تمنا او را به جلسه قرآن مى‌برد. خلاصه آن قدر این قبیل دعوت ها و درخواست ها ادامه مى‌یابد كه آن كار خوبْ ملكه انسان مى‌شود و به مرور مجموعه‌اى از رفتارها و عادت هاى خوب و شایسته شالوده شخصیت او را شكل مى‌دهد. از سوى دیگر نیز كسانى كه دوستان ناباب داشته‌اند،


1. بقره (2)، 183.

تحت تأثیر آنها به كارها و عادت هاى زشت و ناپسند گرفتار شده‌اند. شاید اكثریت كسانى كه به مواد مخدر و دیگر ناهنجارى هاى اجتماعى مبتلا مى‌شوند در اثر دوست ناباب باشد.

به هر حال، این‌كه انسان در ابتدا سعى كند دوستى و رفاقتش را كنترل كند كار چندان مشكلى نیست. انسان تا معتاد نشده، دورى كردن از انسان هاى معتاد و دوستى با آنها كارى نسبتاً آسان است و مى‌تواند به جاى آنها دیگرانى را كه انسان هایى خوب و شایسته هستند براى دوستى برگزیند. اما اگر با رفیق بد آشنا شد و او را دوست خود گرفت، آن گاه دیگر قطع كردن این دوستى به راحتىِ دورى از دوست شدن نیست. انسان وقتى با كسى دوست شد به او عادت مى‌كند و به آسانى نمى‌تواند از او جدا شود. وقتى هم دنبال دوست بد را گرفت كم كم از او تأثیر مى‌پذیرد و آن دوست در تمام زوایاى شخصیتش: در طرز صحبت كردن، راه رفتن، لباس پوشیدن، لطیفه و طنز گفتن و همه رفتارهایش تأثیر مى‌گذارد. كم نیستند كسانى كه در اثر تكرار لطیفه هایى خاص كه از دوستانى خاص یاد گرفته‌اند كم كم به سمت گناهان خاصى كشیده شده‌اند. كم نیستند كسانى كه در اثر خواندن رمان یا دیدن فیلمى كه دوست بد در اختیار آنها گذاشته است، به فسادها و انحراف هایى بزرگ مبتلا شده‌اند. از این رو باید در انتخاب دوست، بسیار حساس و دقیق باشیم و از دوستى با افراد ناصالح و ناباب بپرهیزیم. باید همیشه به یاد داشته باشیم كه دوست در بهشتى یا جهنمى شدن انسان بسیار مؤثر است. قرآن كریم مى‌فرماید، یكى از پشیمانى هاى جهنمیان این است كه چرا با برخى از افراد دوستى و هم نشینى كرده‌اند. یَوْمَ یَعَضُّ الظّالِمُ عَلى یَدَیْهِ یَقُولُ... یا وَیْلَتى لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلاً؛1 روزى كه ستم كار دست هاى خود را مى‌گزد [و]مى گوید: «...اى واى، كاش فلانى را دوست [خود] نگرفته بودم».


1. فرقان (25)، 27ـ28.