بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1392/05/03، مطابق با شانزدهم رمضان 1434 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
در جلسات گذشته به تبعیت از شیوه تربیتی قرآن کریم برای ایجاد انگیزه در كسب ملکات فاضله، به الگوهایی از صبر پیامبران که در آیات قرآن بیان شده، اشاره کردیم و پس از آن نیز نگاهی به سیره پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله، به عنوان بهترین الگو، انداختیم. بعد از پیامبر برترین الگو برای صبر، وجود مقدس امیرالمؤمنین صلواتالله علیه است. همه ما كمابیش از مشكلات و اتفاقاتی كه مخصوصا بعد از رحلت پیغمبر اكرم برای ایشان پیش آمد، اطلاع داریم. حوادثی كه در طول زندگی پیامبر برای حضرت امیر اتفاق افتاد؛ از تنگناها، مصیبتها، جهاد، حفاظت از جان پیامبر و مانند آن، با اختلاف مرتبه برای دیگر مسلمانان نیز وجود داشت. اما صبر ویژه ایشان بعد از رحلت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شروع شد.
مسیری كه جامعه اسلامی بعد از وفات رسول اكرم در پیش گرفت، به حسب عوامل ظاهری اتفاقی غیر منتظره بود؛ به خصوص بعد از تلاش گستردهای که پیامبر از اوائل بعثت تا روز وفات و به ویژه هفتاد روز قبل از آن در روز غدیر خم برای معرفی امیرالمؤمنین علیهالسلام به عنوان جانشین خود انجام داده بود. با توجه به این همه تلاش پیامبر، مطابق اسباب ظاهری انتظار نمیرفت جریان امامت و ولایت حضرت امیر صلوات الله علیه به صورتی غیر از سفارشهای مكرر پیامبر پیش برود؛ ولی به دلایلی که فعلاً در مقام بررسی آن نیستیم، کار به صورت دیگری انجام گرفت؛ مسلمانان در سقیفه بنیساعده جمع شدند و با پدرزنِ بزرگ پیغمبر اکرم بیعت کرده و ایشان را به عنوان خلیفه معرفی کردند. این در حالی بود که امیرالمؤمنین سلامالله علیه مشغول غسل و کفن و دفن پیغمبر اکرم بودند. حضرت امیر در حال ریختن خاك روی قبر پیامبر بودند که خبر این ماجرا به ایشان رسید؛ بلافاصله بیل را در خاکها فرو كرده، دستشان را به کمر گرفتند و آیه اول سوره عنکبوت را تلاوت کردند؛ «بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحیم * الم * أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَكُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ». خواندن این آیه نشانه این بود که فتنه بزرگی در پیش است؛ فتنهای که خود پیغمبر اکرم آن را پیشبینی کرده بودند؛ مردم هم میدانستند که فتنهای بعد از رحلت پیغمبر اتفاق خواهد افتاد.
بعدها، در زمان خلافت حضرت امیر علیهالسلام، روزی آن حضرت مشغول خطبه خواندن بودند كه كسی برخاست و از ایشان پرسید: آیا شما در زمان حیات پیغمبر از خود آن حضرت در باره این فتنه و چگونگی آن سوال کردید؟ حضرت علی هم برای بستن دهان مخالفین، در پاسخ فرمودند: «إِنَّهُ لَمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ قَوْلَهُ: الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَكُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ، عَلِمْتُ أَنَّ الْفِتْنَةَ لَا تَنْزِلُ بِنَا وَ رَسُولُ اللَّهِ ص بَیْنَ أَظْهُرِنَا»1؛ زمانی كه این آیه نازل شد، من از لحن آیه فهمیدم که این فتنه مربوط به بعد از رحلت پیغمبر است و تا روزی که آن حضرت در میان ما است، فتنه نازل نخواهد شد. از همینرو برای اینكه بفهمم این فتنه چیست و وظیفه ما در آن زمان چه خواهد بود، از حضرت رسول در باره آن سوال كردم. آن حضرت ابتدا در پاسخ فرمود: «یَا عَلِیُّ إِنَّ أُمَّتِی سَیُفْتَنُونَ بَعْدِی؛ یا علی! امتم پس از من به فتنه مبتلا خواهند شد.» حضرت امیر از این پاسخ اجمالی رسول اكرم صلواتالله علیه چنین برداشت كردند كه ایشان نمیخواهند به سوالشان پاسخ بدهند. از همینرو خاطرهای را از روز احد یادآوری كرده و عرض كردند: «یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ وَ لَیْسَ قَدْ قُلْتَ لِی یَوْمَ أُحُدٍ حَیْثُ اسْتُشْهِدَ مَنِ اسْتُشْهِدَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ وَ حِیزَتْ عَنِّی الشَّهَادَةُ فَشَقَّ ذَلِكَ عَلَیَّ فَقُلْتَ لِی أَبْشِرْ فَإِنَّ الشَّهَادَةَ مِنْ وَرَائِك؛ بعد از جنگ احد که عدهای از مؤمنین از جمله حضرت حمزه، سیدالشهدا به شهادت رسیدند، من هم زخم زیادی برداشته بودم، ولی شهید نشدم، از اینكه ثواب شهادت نصیبم نشده بود اظهار دلتنگی کردم. شما هم به من فرمودید: شهادت از پی توست». حضرت رسول پس از تأیید فرمایش حضرت امیر صلواتالله علیهما از او سؤال كردند: «فَكَیْفَ صَبْرُكَ إِذاً؛ هنگام شهادت صبرت چگونه است؟» یعنی چگونه از شهادت استقبال میكنی و آیا توان صبر كردن بر آن را داری؟
علی علیهالسلام در پاسخ عرض كرد: «یَا رَسُولَ اللَّهِ لَیْسَ هَذَا مِنْ مَوَاطِنِ الصَّبْرِ وَ لَكِنْ مِنْ مَوَاطِنِ الْبُشْرَى وَ الشُّكْرِ؛ یا رسولالله! چنین اتفاقی جای صبر نیست؛ بلكه شایسته بشارت و شکر است.» چون صبر در جایی است که انسان از چیزی ناراحت باشد و در برابر آن دندان روی جگر بگذارد و آن را بر خلاف میل خود تحمل کند. اما شهادت برای كسی مثل حضرت علی آرزویی است كه مشتاق رسیدن به آن است؛ پس برای او بشارتی است كه باید به خاطر آن خدا را شکر کند.
رسول اكرم پس از اطمینان از آمادگی علی برای مواجهه با فتنهای كه پس از رحلت ایشان اتفاق خواهد افتاد، به بیان چگونگی و آثار و علایم آن پرداخته و فرمودند: «یَا عَلِیُّ إِنَّ الْقَوْمَ سَیُفْتَنُونَ بِأَمْوَالِهِمْ وَ یَمُنُّونَ بِدِینِهِمْ عَلَى رَبِّهِمْ وَ یَتَمَنَّوْنَ رَحْمَتَهُ وَ یَأْمَنُونَ سَطْوَتَهُ وَ یَسْتَحِلُّونَ حَرَامَهُ بِالشُّبُهَاتِ الْكَاذِبَةِ وَ الْأَهْوَاءِ السَّاهِیَة؛» در اینجا پیامبر ابتدا سخنی از شهادت حضرت علی به میان نمیآورد. آن حضرت میفرماید: فتنه جریانی طولانی دارد كه ابتدا آثار و علایم آن در امت ظاهر خواهد شد. یکی از علائم فتنه این است که مردم در اموالشان وظایف شرعی را رعایت نمیکنند؛ واجبات مالی را ادا نمیکنند؛ در تصرف در اموال تقوای لازم را ندارند؛ حلال و حرام را درست رعایت نمیکنند. اولین جلوه فتنه مسامحه در امور مالی است. گام بعدی این است كه مردم به واسطه دینشان بر خدا منت میگذارند. پیش از این گفتیم كسانی هستند كه اگر توفیق انجام دادن كار خوبی را پیدا كنند، به خاطر آن بر خدا منت میگذارند و خود را طلبكار میدانند. پیغمبر اکرم هم یكی از علایم فتنه بعد از رحلتشان را دیندارانی دانستند كه به خاطر دینشان بر خدا منت میگذارند، خود را تافته جدا بافته میدانند و توقع دارند حساب آنها از دیگران جدا باشد.
پیامبر اكرم سومین نشانه فتنه را برخورد طلبكارانه مردم نسبت به خدا عنوان میكند و میفرماید: این گروه كه خود را به خاطر ایمانشان تافته جدابافته میدانند، علاوه بر آن چه دیگران از آن برخوردارند، توقع رحمت خاص الهی را دارند. به دنبال این تصور طلبکارانه چشم بر سطوت، عظمت و کبریای الهی بسته و به جای تواضع، خوف و خشیت در برابر خداوند، گردنفرازی میكنند. نتیجه این مقدمات، علامت بعدی فتنه است؛ حلال شمردن حرامهای خدا به بهانههای مختلف؛ کاری را كه میدانند خدا از آن راضی نیست و حرام کرده، با کلاه شرعی عنوان دیگری برای آن درست میکنند!
رسول اكرم صلیالله علیه وآله در ادامه به بعضی از مصادیق این امر اشاره كرده و میفرماید: «فَیَسْتَحِلُّونَ الْخَمْرَ بِالنَّبِیذِ وَ السُّحْتَ بِالْهَدِیَّةِ وَ الرِّبَا بِالْبَیْع» یعنی با وجود اینكه میدانند خداوند فرموده «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوه»2؛ اما برای درست كردن كلاه شرعی میگویند: خدا خمر را حرام كرده، نه آبجو را! و به همین بهانه از آبجو استفاده میکنند! رشوه را به عنوان هدیه جایز میدانند و تحت پوشش خرید و فروش، و عقود شرعیه! مرتكب ربا میشوند.
حضرت رسول صلواتالله علیه به امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید: اینها نشانههای فتنهای است که بعد از رحلت من واقع خواهد شد. حضرت امیر كه میدانستند در برابر این فتنه و انحرافاتی كه به عنون علایم آن در جامعه پیش میآید، وظیفه خاصی دارند، در ادامه از پیامبر سوال كردند: «یَا رَسُولَ اللَّهِ فَبِأَیِّ الْمَنَازِلِ أُنْزِلُهُمْ عِنْدَ ذَلِكَ أَ بِمَنْزِلَةِ رِدَّةٍ أَمْ بِمَنْزِلَةِ فِتْنَة»؛ در این زمان كه مردم چندان تابع احکام شرعی نیستند و تدریجاً از دین منحرف میشوند، با این مردم چگونه برخورد کنم؟ آیا آنها از دین خارج شده و مرتد هستند، و من باید با ایشان مانند کافر رفتار كنم؟ رسول اكرم در پاسخ میفرماید: خیر آنها كافر نیستند؛ بلكه مردمی فتنهزده هستند؛ با آنها مانند فتنهزدگان برخورد كن.
این خطبه یکی از مواردی است که امیرالمومنین صلواتالله علیه در آن به موضوع صبر بر بلایی که بر ایشان وارد خواهد شد، اشاره فرموده و آن را نه شایسته صبر، كه سزاوار بشارت و شكر و مایه افتخار دانستند. تذكر این نكته در اینجا لازم است كه در این خطبه «صبر» به معنای خاص آن، یعنی تحمل امر ناخوشایند و مكروه است.
پیش از این نیز اشاره كردیم كه بعضی كلمات دو مفهوم دارند؛ مفهومی عام و مفهومی خاص؛ و كاربرد كلمه در هر دو مفهوم حقیقی است؛ به عنوان مثال «صبر» گاهی به معنای مقاومت و تحمل در مقابل یك امر ناگوار و ناخوشایند است. این مفهوم خاصِ صبر است كه اغلب مفسرین برای این كلمه همین مفهوم را ارایه كردهاند. اما در بررسی آیات و روایات دیدیم «صبر» مفهوم وسیعتری نیز دارد كه شامل تلاش در راه انجام وظیفه، خودداری از گناه و تحمل سختیها، مصیبتها و بلایا میشود. در این خطبه حضرت امیر علیهالسلام از «صبر» معنای خاص آن را كه تحمل بلا، سختی و امر ناخوشایند است، اراده فرمودهاند. از همینرو فرمودند اینجا، جای صبر نیست؛ چون من عاشق شهادتم و شهادت برایم امر ناگواری نیست، پس برای من جای بشارت و شکر است.
آن چه ما باید از این خطبه حضرت امیر صلواتالله علیه استفاده کنیم این است كه از میان معانی مختلفی كه برای فتنه ارایه شده، آنچه مورد توجه اولیای دین است و آنها نگران آن هستند، فتنه در دین است؛ نه آشوب و کتککاری، و زد و خورد؛ فتنه در دین است که «أَشَدُّ مِنَ الْقَتْل»3 است. فرمایشات رسول اكرم در بیان علایم فتنه نشانه این ادعا است؛ حلال شدن محرمات، رعایت نكردن تقوای مالی و... .
نکته دوم نحوه پیدایش فتنه در جامعه است. حضرت امیر علیهالسلام در خطبههای متعددی كه در نهجالبلاغه نقل شده، به این مطلب اشاره فرمودهاند. شاید صریحترین فرمایش آن حضرت در این زمینه این كلام حضرت باشد: «إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْكَامٌ تُبْتَدَع؛4 آغاز فتنه دو چیز است: پیروی مردم از هوا و هوس؛ بدعتگذاری در احكام دین». زمانی كه مردم به دنبال هوا و هوس باشند، چون احكام دین با تمایلاتشان سازگار نیست، در پی یافتن بهانههایی برای حلال كردن حرام خدا و تغییر احكام خواهند بود. در نتیجه عامل دیگر كه نوآوری در دین است، پدیدار میشود. در اینجا منظور از بدعت، نوآوری در فهم، در اجتهاد، یا در علم نیست؛ مقصود مطرح كردن مطلبی به نام دین است كه جزء دین نیست، و یا حذف كردن امری از دین و خرافه دانستن آن. امیرالمؤمنین صلواتالله علیه شروع فتنه را این دو عامل معرفی میكند؛ شاید اصل فتنه عامل اول باشد. چون اگر كسی تابع هوا و هوس خود باشد، برای تأمین تمایلاتی كه با احكام دین سازگار نیست، به دنبال راه حل میگردد و از همینجا آراء و احكام جدید ابداع میشود. به خاطر دارم چند سال پیش بعضی افراد میگفتند: ما به فلان كاندیدا رأی میدهیم تا چادر را از سر خانمها بردارد! امروز هم گاهی، در گوشه و كنار زمزمههایی در باره پرهیز از امر به معروف و نهی از منکر شنیده میشود! اینها نمونههایی از آراء و نظرات جدیدی است كه برای تأمین تمایلات نفسانی مطرح میشود؛ تمایلاتی که بعضی از مردم در پی آنها هستند و به دنبال آنها آرای جدیدی مطرح میشود یا فتوای جدیدی که مشتری داشته باشد! البته اینها متعلق به پشت کوه قاف است و ربطی به ما ندارد!
توجه داشته باشیم فتنهای که امیرالمؤمنین نگران آن بود و میدانست به شهادت او منجر خواهد شد، مقدماتش این مسایل بود: مردم در امور مالیشان پروا نداشته باشند؛ حلال و حرام را رعایت نکنند؛ برای رباخوردن و رشوه گرفتن به دنبال بهانه بگردند؛ برای توجیه رفتارهای خلاف خود کلاه شرعی درست کنند. همه این اتفاقات نشانه این است كه مردم تدریجاً از دین فاصله میگیرند و برای رسیدن به راحتی دنیا در مسیری غیر از مسیر خدا و رحمت خدا و بهشت قرار گرفتهاند.
جا دارد ما هم خود را و هم جامعهمان را با این فرمایش حضرت امیر علیه السلام بسنجیم و ببینیم در چه وضعیتی قرار داریم؛ بررسی كنیم که در حرف زدنمان، رفتارمان، نظر دادنمان و ... انگیزهمان چیست و به دنبال چه میگردیم؟ دلیل ما برای پیروی از بعضی اشخاص چیست؟ برای چه و با چه انگیزهای کاری را بر کار دیگر ترجیح میدهیم ؟ خودمان را بیازماییم؛ مبادا ما هم در دام فتنه بیفتیم!
بعد از رحلت پیغمبر فتنهها آغاز شد و صبر علی در برابر آنها نیز. حوادثی برای آن حضرت اتفاق افتاد كه تصور نمیكنم كسی غیر از معصوم بتواند عظمت مظلومیت علی در آن حوادث را درک کند. تاریخ زندگی علی «صبرنامه» است؛ از ابتدا با صبر شروع كرد و تا آخرین لحظه که فرمود: «فُزْتُ وَ رَبِّ الکَعْبَة»، با صبر به پایان رساند. اما در زندگی حضرت امیر مقاطع برجستهای وجود دارد که خود آن حضرت در مقابل حوادث، زبان به شکایت باز میکند، گاهی نیز با لحنی رقتانگیز از این حوادث یاد میكند. یکی از این جریانات جنگ جمل است.
هنوز مدت زیادی از بیعت مردم با امیرالمؤمنین نگذشته كه تعدادی از نزدیکترین یاران علی، دست به شورش بر علیه آن حضرت زدند. یكی از این افراد زبیر بود؛ پسر عمه آن حضرت كه جزء اولین بیعتکنندگان با او بود و حتی در شورای شش نفری تعیین خلیفه از طرفداران علی بود؛ كسی كه فاطمه زهرا سلامالله علیها پس از رحلت پدر بزرگوارش به علیبن ابیطالب سلامالله علیه عرض کردند: اگر شما وصیت من را قبول نمیکنید، به زبیر وصیت کنم؛ چنین شخصیتی همراه با تعدادی دیگر، چند روز بعد از بیعت با امیرالمؤمنین به بهانه عمره از مدینه خارج شدند و جنگ جمل را در بصره راه انداختند. حال علی با آنها چه کند؟ این چه صحنه غمباری است؟ کسی که 25 سال از خلافت کنار بوده و در این مدت خوندلها خورده، پس از آنكه مردم سرشان به سنگ خورده و با او بیعت کردند، نزدیکترین یارانش که با او بیعت کردهاند، با او از در جنگ در آیند! علی با اینها چه كند؟ اگر آنها را به حال خود رها كند، چه میشود؟ اگر با آنها بجنگد، خواهند گفت: علی چقدر بیسیاست است كه نتوانست چهار روز مملکت را اداره کند؛ حتی نتوانست پسر عمهاش را تحمل نکند!
حضرت امیر علیهالسلام در دو جا به این مطلب اشاره كرده و میفرماید: زمانیكه این جریان پیش آمد، با خود خوب فکر کردم، جوانب قضیه را خوب بررسی کردم، ظَهر و بطنش را سنجیدم، شبی را خواب نرفتم و در اطراف این موضوع فکر کردم که چگونه با اینها برخورد کنم؛ تا فکرم به این جا رسید که امر من مردد بین دو گزینه است: یا باید به دین محمد صلیالله علیه وآله کافر شوم؛ یا باید با اینها بجنگم. راه سومی وجود ندارد5.
پیش خود مجسم كنید، کسی مثل علی که پیامبر او را به عنوان جانشین خود تعیین کرده، و در باره او فرموده: «أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى»6،كسی كه به تعبیر قرآن نفس پیغمبر است، با آن مقام علمی، تقوا، فراست و شجاعت كه زبانزد خاص و عام است، پس از 25 سال خوندل خوردن و تحمل همه مشکلات، مردم با او بیعت کرده و حکومتش را پذیرفتهاند؛ اما در همان ابتدای كار نزدیکترین خویشانش با او مخالفت میکنند! این چه مصیبت دشواری است؟! كسی مثل علی كه فهمش هزار بار از ما دقیقتر، عمیقتر، شفافتر و روشنتر است، خوبی و بدی را خیلی بهتر از ما درک میکند و زشتی کار را بهتر از ما میفهمد، او میفهمد که اینها چه کار زشتی میکنند و چه خطر بزرگی را برای اسلام ایجاد میکنند. اما آن حضرت چارهای جز جنگیدن با آنها نداشت. این، صبر است؛ كسی قدرت داشته باشد، امكانات هم در اختیارش باشد، ولی به خاطر مصالح اسلام چارهای جز تحمل سختیها نداشته باشد.
امیرالمؤمنین در خطبه دیگری كه به نام شقشقیه معروف است، در باره اصل مساله خلافت مفصلاً توضیح دادهاند. آن حضرت در این خطبه میفرماید: خلیفه اول میدانست موقعیت من نسبت به خلافت چیست؟ «أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ [ابْنُ أَبِی قُحَافَةَ] وَ إِنَّهُ لَیَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا مَحَلُ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى»7؛ او بهتر از همه میداند که جایگاه من در خلافت مثل جایگاه قطب آسیاب است نسبت به سنگ آسیاب؛ اگر قطب و محور آسیاب نباشد، سنگ آسیاب به كناری پرتاب میشود؛ ابتدا باید محور ثابتی وجود داشته باشد تا سنگ آسیاب حول آن بچرخد و نفعی ایجاد کند. خلیفه اول جایگاه مرا نسبت به مساله خلافت میدانست و میدانست اگر من نباشم، خلافت نه تنها نفعی نخواهد داشت، بلكه جامعه را متلاشی میکند. اما با این وجود حاضر نشدند از من به نفع اسلام و جامعه اسلامی استفاده کنند.
حضرت در ادامه میفرماید: من مدتی بین خودم و خلافت پردهای آویختم و خود را كنار كشیدم تا در باره مساله خلافت خوب بیاندیشم. پس از بررسی دقیق به این نتیجه رسیدم كه دو گزینه در پیش رو دارم: یا باید شمشیر بکشم و بجنگم؛ اما مانند کسی که شمشیر میکشد، در حالیكه دستش بریده است. حضرت با این بیان اشاره به این واقعیت میفرماید که من برای اینكه حقم را بگیرم و بتوانم حکومت صحیح اسلامی تشکیل بدهم، باید یارانی داشته باشم كه به من کمک کنند؛ اما من یار و یاوری ندارم؛ مانند کسی که بخواهد با دست بریده شمشیر بزند! گزینه دیگر پیش روی حضرت امیر علیهالسلام صبر كردن و ساختن با ظلمت تاریكی و بدون روشنایی و نور امیدی است كه در جامعه به وجود آمده است؛ راه سومی وجود ندارد. اما جنگیدن با دست قطع شده، به جایی نخواهد رسید؛ شروع جنگ همان، و مغلوب شدن هم همان. راهی كه برای حضرت امیر باقی میماند تحمل ظلماتی است كه کودک را پیر، و سالمند را خمیده و زمینگیر میکند؛ مؤمن در مقابل این تاریکی باید صبور باشد، تا زمانی كه با خدا ملاقات کند. امیرالمؤمنین میفرماید: در تردید بین این دو امر صبر را عاقلانهتر یافتم؛ پس صبر بر تاریکی را انتخاب کردم؛ چون میدانستم گزینه دیگر فایدهای ندارد.
حاصل بحث اینکه زندگی سیاسی علی با صبر شروع شد و با صبر خاتمه پذیرفت در این مدت زندگینامه علی صبرنامه است. ما اگر پیرو علی هستیم، باید این الگو را مد نظر داشته باشیم و بدانیم در هر زمان فتنهای متناسب با آن زمان وجود دارد؛ و در برابر هر فتنهای باید درست فکر کنیم و ببینم مصلحت اسلام در چیست؛ حتی اگر برای یافتن راه صحیح شب تا صبح خوابمان نبرد؛ باید قضیه را بررسی کنیم تا بفهمیم واقعاً صلاح اسلام در چیست؟ من باید چه کار کنم تا خدا راضی باشد؟ نتیجه هر چه شد، به همان عمل کنم؛ به هر قیمتی كه باشد؛ ولو به شهادت منتهی شود؛ از تهمت و آبروریزی هم نترسم؛ همه این مشكلات را با آغوش باز استقبال کنم؛ چون برای انجام وظیفه است.
خداوند به برکت امیرالمؤمنین چنین بصیرتی به همه ما عطا بفرماید
والسلام علیكم ورحمةالله وبركاته
1. نهجالبلاغه، ص 220، خطبه 156.
2. مائده(5)، 90.
3. بقره(2)، 191.
4. نهجالبلاغه، ص 88.
5. نهجالبلاغه، ص 84.
6. تفسیر قمی، ج 2، ص 109.
7. نهجالبلاغه، ص 48، خطبه 3