بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1392/05/07، مطابق با بیستم رمضان 1434 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
در جلسه گذشته به بررسی ملاك تفاضل دو رفتار، خصوصاً انواع صبر پرداختیم و در این زمینه به بعضی از روایات نیز اشاره كردیم. با مروری بر احادیث و روایات میتوان موارد فراوانی را یافت كه در آنها بین رفتارهای مختلف یا انجام عملی در زمانهای گوناگون مقایسه صورت گرفته است. از جمله، روایاتی كه در آنها از ائمه اطهار صلواتالله علیهم اجمعین سوال شده اعمال و رفتار شیعیان در زمان حکومت غاصب و باطل، همراه با تقیه افضل است یا در زمانی که امام بر حق رسماً حاکم باشد؟ روشن است كه در زمان حكومت امام مبسوطالید عدالت برقرار میشود، احکام اسلام به درستی اجرا میگردد و حقوق مردم در حد امكان رعایت میشود؛ اما زمانی كه امام علیهالسلام و شیعیان در حال تقیه هستند و حتی اظهار تشیع میسر نیست، ممكن است حتی بعضی از احکام فردی هم به درستی اجرا نشود؛ چه رسد به احکام اجتماعی و برقراری حکومت و مشارکت در اجرای احکام اسلامی!
در این خصوص اصول کافی روایتی را به نقل از عمار ساباطی، یكی از اصحاب امام صادق صلواتالله علیه نقل كرده كه از این قرار است: «أَیُّمَا أَفْضَلُ: الْعِبَادَةُ فِی السِّرِّ مَعَ الْإِمَامِ مِنْكُمُ الْمُسْتَتِرِ فِی دَوْلَةِ الْبَاطِلِ أَوِ الْعِبَادَةُ فِی ظُهُورِ الْحَقِّ وَ دَوْلَتِهِ مَعَ الْإِمَامِ مِنْكُمُ الظَّاهِر1؟ عبادت در زمان دولت باطل كه امام معصوم در حال استتار است [و امامتش را اظهار نمیکند] بهتر و ارزشمندتر است، یا زمانی که امام ظاهر باشد [و بتواند دولت اسلامی تشکیل دهد]؟» امام صادق علیهالسلام برای روشنتر شدن مساله، پاسخ این سوال را در قالب یک مثال بیان فرموده و گفتند: «فَقَالَ یَا عَمَّارُ الصَّدَقَةُ فِی السِّرِّ وَ اللَّهِ أَفْضَلُ مِنَ الصَّدَقَةِ فِی الْعَلَانِیَةِ وَ كَذَلِكَ وَ اللَّهِ عِبَادَتُكُمْ فِی السِّرِّ مَعَ إِمَامِكُمُ الْمُسْتَتِرِ فِی دَوْلَةِ الْبَاطِلِ وَ تَخَوُّفُكُمْ مِنْ عَدُوِّكُمْ فِی دَوْلَةِ الْبَاطِلِ وَ حَالِ الْهُدْنَةِ أَفْضَلُ مِمَّنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ ذِكْرُهُ فِی ظُهُورِ الْحَقِّ مَعَ إِمَامِ الْحَقِّ الظَّاهِرِ فِی دَوْلَةِ الْحَقِّ وَ لَیْسَتِ الْعِبَادَةُ مَعَ الْخَوْفِ فِی دَوْلَةِ الْبَاطِلِ مِثْلَ الْعِبَادَةِ وَ الْأَمْنِ فِی دَوْلَةِ الْحَق2، همچنانكه صدقه پنهانی ثوابی بیشتر از صدقه علنی دارد، عبادت پنهانی شما به همراه امام مستتر در زمان دولت باطل و هراس شما از دشمنتان برتر از كسی است كه در زمان ظهور دولت حق همراه با امام بر حقِ ظاهر، خدا را پرستش میكند؛ عبادت همراه با بیم و هراس در دوران حكومت باطل با عبادت همراه با امن و آسایش در زمان حكومت حق یكسان نیست.» یعنی هم چنانكه صدقه مخفیانه زحمت بیشتری دارد، زندگی و عبادت در زمان امام غایب هم دشواریهای بیشتری دارد و به همین جهت ثواب بیشتری را در پی دارد. عمار ساباطی كه فردی كنجكاو بوده، در ادامه از امام صادق علیهالسلام سوال میكند: «فَمَا تَرَى إِذاً أَنْ نَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِمِ وَ یَظْهَرَ الْحَقُّ وَ نَحْنُ الْیَوْمَ فِی إِمَامَتِكَ وَ طَاعَتِكَ أَفْضَلُ أَعْمَالًا مِنْ أَصْحَابِ دَوْلَةِ الْحَقِّ وَ الْعَدْل؟ بنا بر این نظر شما چیست؟ آیا ما در زمانی كه دولت حق ظاهر میشود، از یاران امام دوازدهم باشیم، بهتر است، یا امروز كه تحت امامت شما هستیم، در حالیكه اطاعت از شما در این زمان بهتر از دولت حق و عدل است.» این مقایسه مشکلی است؛ حضرت هم ابتدا خواستند ذهن عمار را از این سوال منصرف کنند. به همین منظور فرمودند: «سُبْحَانَ اللَّهِ أَ مَا تُحِبُّونَ أَنْ یُظْهِرَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى الْحَقَّ وَ الْعَدْلَ فِی الْبِلَادِ وَ یَجْمَعَ اللَّهُ الْكَلِمَةَ وَ یُؤَلِّفَ اللَّهُ بَیْنَ قُلُوبٍ مُخْتَلِفَةٍ وَ لَا یَعْصُونَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِی أَرْضِهِ وَ تُقَامَ حُدُودُهُ فِی خَلْقِهِ وَ یَرُدَّ اللَّهُ الْحَقَّ إِلَى أَهْلِهِ فَیَظْهَرَ حَتَّى لَا یَسْتَخْفِیَ بِشَیْءٍ مِنَ الْحَقِّ مَخَافَةَ أَحَدٍ مِنَ الْخَلْقِ؟ آیا دوست ندارید خداوند حق و عدل را در شهرها ظاهر كند، [اختلافات را برطرف و] اتفاق كلمه ایجاد كند، بین دلهای پراكنده الفت برقرار كند و معصیت خداوند در روی زمین صورت نگیرد، حدود الهی بر پا داشته شود، هر حقی به اهلش واگذار شود و حقیقت بهگونهای آشكار شود كه چیزی از آن به خاطر ترس از بندگان مخفی نماند؟» شاید كنایه از این باشد كه چه كسی است كه انتظار آن زمان را نكشد و دوست نداشته باشد كه در آن دوران زندگی كند؟ امام در ادامه عبادت شیعیان در زمان خود را با فضایل شهدای بدر و احد كه دارای مقامات عالی و فضایل بلند مرتبهای بودند، مقایسه كرده و میفرماید: «أَمَا وَ اللَّهِ یَا عَمَّارُ لَا یَمُوتُ مِنْكُمْ مَیِّتٌ عَلَى الْحَالِ الَّتِی أَنْتُمْ عَلَیْهَا إِلَّا كَانَ أَفْضَلَ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ كَثِیرٍ مِنْ شُهَدَاءِ بَدْرٍ وَ أُحُدٍ فَأَبْشِرُوا؛ به خدا سوگند ای عمار! اگر كسی بر حال شما [به مرگ طبیعی]از دنیا برود [که معارف اهل بیت علیهمالسلام و ولایت و امامت ما را شناختهاید و معتقدید که حکومت باید به دست امام معصوم اداره شود] در پیشگاه خداوند از بسیاری از شهدای بدر و احد برتر است.»
در این روایت امام صادق علیهالسلام صبر و پایداری شیعیان بر انجام وظایف را در زمان امیرالمؤمنین صلواتالله علیه با زمان سایر ائمه که در حال تقیه بودند، مقایسه فرموده و پایداری در انجام وظیفه، همراه با تقیه را نسبت به زمان حكومت امام معصوم افضل معرفی كردهاند؛ اما نسبت به برتری آن بر زمان ظهور ولی عصر عجلالله فرجه تصریح نمیکنند.
در این زمینه روایات متعدد دیگری نیز وارد شده كه به چند نمونه دیگر از آنها اشاره میكنم. «اعْلَمُوا أَنَّ الْمُنْتَظِرَ لِهَذَا الْأَمْرِ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ الصَّائِمِ الْقَائِمِ وَ مَنْ أَدْرَكَ قَائِمَنَا فَخَرَجَ مَعَهُ فَقَتَلَ عَدُوَّنَا كَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ عِشْرِینَ شَهِیداً وَ مَنْ قُتِلَ مَعَ قَائِمِنَا كَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ خَمْسَةٍ وَ عِشْرِینَ شَهِیدا3؛ [امام باقر صلواتالله علیه فرمودند] کسی که انتظار این امر [قیام امام معصوم و پر كردن زمین از عدل و داد] را داشته باشد، اجر کسی را دارد که تمام روزها را روزهدار و تمام شبها را به عبادت مشغول باشد؛ و كسی كه امام قائم ما صلواتالله علیه را درک کند و همراه او جهاد كند و دشمن ما را بكشد، اجر بیست شهید را دارد؛ و اگر کشته شود؛ اجر بیست و پنج شهید را دارد.» این فضیلت كسی است كه چنین انتظاری داشته باشد و در این راه پایداری و مقاومت كند.
روایت دیگری نیز از امام باقر صلواتالله علیه نقل شده كه از این قرار است: «مَا یُبَالِی مَنْ عَرَّفَهُ اللَّهُ هَذَا الْأَمْرَ أَنْ یَكُونَ عَلَى قُلَّةِ جَبَلٍ یَأْكُلُ مِنْ نَبَاتِ الْأَرْضِ حَتَّى یَأْتِیَهُ الْمَوْت4؛ کسی که این امر [ولایت و امامت ائمه علیهمالسلام] را بشناسد، [و خدای متعال این معرفت را به او بدهد كه حق با اهلبیت است و باید از ایشان اطاعت کند] چنین کسی اگر بر قله کوهی زندگی کند و تا زمان مرگش فقط از گیاه زمین استفاده كند، هیچ نگران نباشد.» كنایه از اینكه نعمت معرفت اهلبیت علیهمالسلام به قدری عظیم است كه اگر كسی غیر از آن بهرهای از این عالم نبرد، نباید متأسف باشد. چون ارزش این نعمت از همه نعمتهای روی زمین بیشتر است.
با ملاحظه این روایات و انبوه روایات دیگری كه با مضمون فضیلت و برتری شیعه از ائمه صادر شده، ممكن است این سوال به ذهن كسانی خطور كند كه دلیل این برتری چیست؟ چگونه شناختن و پذیرفتن ولایت اهلبیت علیهمالسلام به تنهایی موجب این همه فضیلت میشود؟ پیغمبر و اهل بیت صلواتالله علیهم اجمعین چه جایگاهی نزد خدا دارند كه دوستدار آنها از شهدای بدر و احد برتر است؟
شاید برای بسیاری از كسانی كه از دوران كودكی با این مفاهیم رشد و نمو یافتهاند، چنین سوالاتی مطرح نباشد؛ اما ممكن است برای برخی این مساله مطرح باشد و اگر به این سوالات پاسخ داده نشود، تدریجاً در دل افراد ریشه بدواند و اصل ایمانشان را به خطر بیندازد. از همین رو، هر چند این مساله از بحث ما خارج است، اما تطفلاً به آن میپردازیم. برای پاسخ به این سوالات ابتدا باید ببینیم براساس آموزههای دینی ملاک نجات چیست و انسان چگونه به سعادت اخروی میرسد؟
در بحثهایی كه سالهای گذشته داشتیم مكرراً به صورتهای مختلف بر این مطلب تاکید کردیم كه با استفاده از آیات قرآن و روایات، آن چه باعث سعادت انسان میشود، گوهر ارتباط با خداست و این ارتباط كه در فرهنگ ما «ایمان» نامیده میشود، انسان را به سعادت ابدی میرساند؛ قلباً باورمان باشد خدایی وجود دارد كه همه عالم تحت مدیریت او اداره میشود و همه ما موظفیم از او اطاعت کنیم. با چنین اعتقادی، اشتباهات، انحرافات و گناهان انسان، به صورتهای مختلف قابل جبران است. كسی كه با ایمان حقیقی از دنیا برود، بعد از گذراندن مراحل برزخ و سختیهای آن عالم، در قیامت مشمول شفاعت پیغمبر اکرم صلیالله علیه و آله قرار میگیرد.
پس عامل اصلی سعادت و نجات، ایمان است. این مطلب در روایات مختلف مورد تأكید قرار گرفته و پیش از این نیز مكرراً در باره آن بحث كردهایم؛ بنا بر این آن را مفروغعنه میگیریم. اگر پذیرفتیم که ریشه اصلی سعادت، ارتباط قلبی با خداست، این ارتباط قلبی در شکل اعتقادات تبلور پیدا میکند؛ اعتقاد به وحدانیت خدا در ذات، افعال و صفات و نیز محبت به خدا، خوف از خدا، رجاء به خدا و هر امری كه ارتباط با خدا دارد. هر قدر این اعتقادات کاملتر و قویتر باشد، امید نجات و سعادت انسان بیشتر است و اگر هر یك از آنها از حد نصاب لازم كمتر باشد، انسان جهنمی خواهد شد. در واقع همه این اعتقادات به توحید باز میگردد. توحید نیز مانند سایر اعتقادات درجات و مراتبی دارد؛ انسان هر قدر در درجات قویتر و بالاتر باشد، عامل سعادت در او بیشتر است؛ زودتر از تبعات گناهانش نجات پیدا میکند و به بهشت میرود و درجاتش در بهشت بالاتر است.
گفتیم در واقع همه اعتقادات شاخههایی از توحید است؛ بخشی از آنها مربوط به ربوبیت تکوینی الهی است؛ آدمی هر چه در ربوبیت تكوینی خدا راسختر باشد به تقدیرات راضیتر است؛ بخشی دیگر از اعتقادات نیز مربوط به ربوبیت تشریعی است؛ هر چه انسان بر این عقیده كه باید احکام خدا را پذیرفت و عمل كرد، استوارتر باشد، در مقام عمل به دستورات الهی جدیتر است. پیش از این در جایی، ذیل روایت شریفه سلسلة الذهب در پاسخ به این سوال كه چرا امام رضا علیه آلاف التحیة و الثناء اعتقاد به امامت را شرط توحید معرفی فرمودهاند، بیان شد این فرمایش امام به این دلیل است كه پذیرش امامت، به توحید در ربوبیت تشریعی باز میگردد. اگر كسی معتقد شد که فقط خداست که احكام، مقررات و قوانین را وضع میکند، باید بپذیرد كه حاکم و مجری قانون را هم او باید تعیین کند. این هم ریشه در ربوبیت تشریعی دارد. اگر قبول كردیم «النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِم»5، باید ولایت تشریعی پیغمبر اکرم را هم بپذیریم. اگر خدا فرموده «أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنكُمْ»6، اعتقاد به توحید اقتضا میکند که بر اساس این آیه اطاعت از رسولالله و اولی الامر، ائمه معصومین صلواتالله علیهم اجمعین را هم بپذیریم؛ در غیر این صورت اعتقاد ما به توحید اشکال دارد.
پس توحید ما زمانی كامل و در سعادت ما تأثیرگذار است كه دامنهاش به ربوبیت تشریعی توسعه پیدا کند و علاوه بر وضع قانون، به مساله تعیین مجری قانون هم سرایت كند؛ این مساله حتی در زمان غیبت، ولایت فقیه را هم شامل میشود؛ چون امام معصوم علیهالسلام فرموده است و انكار این مطلب عالماً عامداً به انکار قرآن و در نتیجه به انکار ربوبیت تشریعی الهی باز میگردد. البته حساب كسی كه این مطلب برایش ثابت نشده و یا مستضعفان از این مساله جدا است.
پس همه اعتقادات، شاخههای توحید هستند و تمام تلاش اهل بیت صلواتالله علیهم اجمعین این بوده که توحید را با تمام شاخههایش به مردم معرفی کنند. از همین رو سعی میكردند در هر مناسبتی و به هر صورت ممکن و معقول این مطلب را به مردم بفهمانند که ولایت متمم توحید است و بدون آن، توحید ناقص است و با نقص در توحید، سعادت آخرت هم ناقص خواهد بود.
اهتمام ائمه علیهمالسلام برای معرفی جایگاه و مقام شیعیان و تشویق ایشان برای حفظ اعتقاد به ولایت و تحمل سختیها و دشواریها در این مسیر و آشنا كردن فرزندانشان با ولایت، در واقع انجام وظیفهای بوده كه بعد از پیامبر صلواتالله علیه بر عهده داشتند؛ وظیفه هدایت مردم به سوی سعادت و نجات.
حال در كنار این وظیفه كه بر عهده ائمه علیهمالسلام بوده، شرایطی را كه بعد از رحلت پیامبر صلیالله علیه و آله برای ایشان پیش آمد در نظر بگیرید؛ تعداد کسانی که در ابتدا با امیرالمؤمنین علیهالسلام بودند، بین سه تا دوازده نفر بود؛ در برابر اکثریت مسلمانان و كسانی كه قدرت را به دست گرفته بودند و کسی جرأت مخالفت با آنها را نداشت. بعد از 25 سال سكوت و خانهنشینی علی علیهالسلام، مردم سرشان به سنگ خورد و به آن حضرت رو آوردند و در نتیجه فرصتی برای بیان بعضی حقایق و احکام الهی و اجرای حدود الهی فراهم شد. البته این فرصت نیز محدود بود و اغلب آن به جنگ گذشت. بعد از شهادت امیرالمؤمنین صلواتالله علیه نیز قدرت دست معاویه افتاد و مجدداً کار بر شیعیان سخت شد؛ دوستان مخلص حضرت امیر یکی پس از دیگری به شهادت میرسیدند؛ كسی هم جرأت اعتراض نداشت. کار به جایی رسید که در تمام بلاد اسلامی، حتی در مدینه امام جمعه باید العیاذبالله علی را سبّ کند! حتی کسانی كه مظنون به محبت اهلبیت بودند تحت شکنجه قرار میگرفتند. امام صادق علیهالسلام شرایط شیعه را در آن زمان به زیبایی چنین تصویر كردهاند: «إِنَّمَا أَنْتُمْ فِی النَّاسِ كَالنَّحْلِ فِی الطَّیْرِ لَوْ أَنَّ الطَّیْرَ تَعْلَمُ مَا فِی أَجْوَافِ النَّحْلِ مَا بَقِیَ مِنْهَا شَیْءٌ إِلَّا أَكَلَتْه؛7 مثال شما در میان مردم مانند زنبور عسل در میان پرندگان است؛ اگر پرندگان میدانستند در شکم زنبور عسل چه شهدی است، زنبور عسلی باقی نمیماند.» یعنی اگر مردم میدانستند که شما در دلتان چه محبتی نسبت به ما دارید، كسی از شما را باقی نمیگذاشتند. محبت اهل بیت برای منزوی كردن و حتی كشتن افراد كافی بود. اگر اهتمام اهل بیت علیهمالسلام و تدابیر عجیب و حكیمانه ایشان نبود، امروز من و شما اسمی از علی و اولاد علی میشنیدیم؟ آیا چیزی از معارف اهل بیت در دستمان باقی مانده بود؟ یکی از بزرگترین تدبیرها مساله تقیه بود که جا دارد بحث مفصلی در باره آن انجام شود.
ائمه در چنین شرایطی ابتدا عقیده شیعیان را محکم کردند. چون آنچه موجب نجات در آخرت است، عقیده است؛ از عقیده است که اعمال نشأت میگیرد؛ از ایمان است که اعمال خیر نشأت میگیرد. عقیده مثل ریشه درخت و اعمال، شاخ و برگ و میوههای آن هستند. همان طور که اصل اعتقاد به توحید در صدر برنامههای پیغمبر اکرم بود، دعوت به ولایت در صدر دستورات اهلبیت قرار داشت؛ بر اساس این ریشه است كه فضائل فراوانی مترتب میشود. اهتمام به حفظ این عقیده و رشد دادن آن تا زمانی كه بارور شود و در همه شئون زندگی انسان نمودهایی از زندگی اهل بیت صلواتالله علیهم اجمعین پیدا شود، سرّ اهمیتی است که ائمه برای شیعه قایل بودند. بدون چنین اهتمامی امروز در عالم اثری از شیعه وجود نداشت و همه اعتقادات شیعیان در اثر تبلیغات حاكمان تغییر کرده بود. مگر نه اینكه در نتیجه تبلیغات مردم علناً علی را سبّ میكردند؟!
اگر این تلاش و اهتمام ائمه علیهمالسلام نبود، چیزی از معارف اهل بیت باقی نمیماند؛ همه احکام زیر و رو میشد؛ بدعتها جای احکام دین را میگرفت؛ مگر روز چهارشنبه نماز جمعه نخواندند؟! مگر والی كوفه درحال مستی نماز صبح را چهار ركعت نخواند؟! اگر تدبیرات اهل بیت برای ترویج شیعه نبود، اسمی از اسلام باقی نمیماند. پس تعریف و تمجید از شیعه در روایات به خاطر رفاقت و مریدبازی نیست؛ بلكه به این دلیل است كه اعتقاد به ولایت اهل بیت علیهمالسلم متمم توحید است و تا زمانی كه این اعتقاد نباشد، معارف اهل بیت رشد نمیکند و اطاعت از اهل بیت تحقق عینی نمییابد.
امیدواریم خدای متعال نعمت ولایت را تا آخرین لحظه از ما سلب نکند و توفیق بدهد به مقتضیاتش در اعمال فردی و اعمال اجتماعیمان عمل كنیم.
وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین
1. كافی، ج 1، ص 333.
2. همچنانكه میدانید در قرآن انفاق سراً و علانیةً مورد تأكید قرار گرفته است؛ اما در روایات تأکید شده است كه بهگونهای صدقه بدهید که دست چپتان از صدقه دادن دست راستتان آگاه نشود؛ كنایه از اینكه در نهایت اختفا باشد. از این روایات میتوان دریافت كه صدقه مخفیانه افضل است. شاید دلیل این امر خلوص نیت بیشتر و یا زحمتی مضاعف باشد كه انسان برای مخفی نگهداشتن كار خود متحمل میشود.
3. كافی، ج 2، ص 222.
4. همان، ص 245.
5. احزاب(33)، 6.
6. نساء(4)، 59.
7. كافی، ج2، ص 218.