صوت و فیلم

صوت:

فهرست مطالب

جلسه نهم؛ دعوت‌های الهی؛ اسباب سعادت

تاریخ: 
شنبه, 6 تير, 1394

بسم الله الرحمن الرحیم

آن چه پیش‌رو دارید گزیده‌ای از سخنان حضرت آیت‌الله مصباح‌ یزدی (دامت‌بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در شرح دعای وداع با ماه رمضان در تاریخ 1394/04/06، مطابق با دهم ماه مبارک رمضان 1436 ایراد فرموده‌اند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

دعوت‌های الهی؛ اسباب سعادت

وَ قُلْتَ: ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَكُمْ، إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی سَیَدْخُلُونَ‏ جَهَنَّمَ‏ داخِرِینَ‏، فَسَمَّیْتَ دُعَاءَكَ عِبَادَةً، وَ تَرْكَهُ اسْتِكْبَاراً، وَ تَوَعَّدْتَ عَلَى تَرْكِهِ دُخُولَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ. فَذَكَرُوكَ بِمَنِّكَ، وَ شَكَرُوكَ بِفَضْلِكَ، وَ دَعَوْكَ بِأَمْرِكَ، وَ تَصَدَّقُوا لَكَ طَلَباً لِمَزِیدِكَ، وَ فِیهَا كَانَتْ نَجَاتُهُمْ مِنْ غَضَبِكَ، وَ فَوْزُهُمْ بِرِضَاكَ. وَ لَوْ دَلَّ مَخْلُوقٌ مَخْلُوقاً مِنْ نَفْسِهِ عَلَى مِثْلِ الَّذِی دَلَلْتَ عَلَیْهِ عِبَادَكَ مِنْكَ كَانَ مَوْصُوفاً بِالْإِحْسَانِ، وَ مَنْعُوتاً بِالامْتِنَانِ، وَ مَحْمُوداً بِكُلِّ لِسَانٍ، فَلَكَ الْحَمْدُ مَا وُجِدَ فِی حَمْدِكَ مَذْهَبٌ، وَ مَا بَقِیَ لِلْحَمْدِ لَفْظٌ تُحْمَدُ بِهِ، وَ مَعْنًى یَنْصَرِفُ إِلَیْهِ ...

یادآوری مظاهر رحمت الهی

چنان‌که عرض شد، بخش اول این دعای شریف در مقام ستایش خداوند است. از جمله این‌که حضرت سجاد علیه‌السلام به پیشگاه خداوند عرض می‌کند: خدایا تو با بندگانت آن چنان رفتار می‌کنی که اگر مرتکب گناهی شوند و کار زشتی انجام دهند با آن‌ها مدارا می‌کنی و به آن‌ها مهلت می‌دهی تا شاید از آن اعمال دست بردارند. علاوه بر این بابی را برای بندگانت باز کردی که نه‌تنها در آینده بتوانند به کار خوب بپردازند، بلکه آثار کارهای بد گذشته آن‌ها را از بین می‌برد. لطف دیگر تو این است که برای تشویق بندگان به کارهای خوب خود را در مقام معامله با بندگان قرار داده و فرموده‌ای: هر کار خوبی که انجام دهید من ده برابر به شما پاداش می‌دهم و اگر در راه من انفاق کنید هفتصد برابر پاداش دریافت خواهید کرد و این سقف پاداش نیست، بلکه اللّهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاء؛1 «خداوند پاداش هر کس را که بخواهد مضاعف می‌کند.»

اما از همه این‌ها بالاتر این است که می‌فرماید: بیایید مرا بخوانید و از من چیزی بخواهید تا رایگان به شما عطا کنم (ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَكُمْ2). بخشش کریم و اجابت درخواست سائل از طرف او، لطفی است، اما اعلام و دعوت شخص کریم برای اجابت درخواست‌کنندگان خود لطفی مضاعف است. اما خداوند به این هم اکتفا نکرده، بلکه تهدید می‌کند که اگر از من درخواست نکنید از مستکبران خواهید بود و استحقاق جهنم پیدا خواهید کرد (‌ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ3).

دعا؛ اعتراف به فقر و دوری از تکبر

ادعونی از ریشه دعا است، و دعا نوعی عبادت است. عبادت این است که انسان در پیشگاه خداوند عرض نیاز، فقر و تسلیم نماید. باید از عمق جان بگوید:‌ من بنده‌ام و تو خدا هستی. این واقعیت را به هر شکلی بیان کند - لفظ را بگوید، عملی انجام دهد، یا رکوع و سجود کند- عبادت خواهد بود. از رسول گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله نقل شده است: الدُّعَاءُ مُخُّ الْعِبَادَة؛4 «دعا مغز عبادت است.» همان‌گونه که مغز در بدن انسان جایگاه برتری نسبت به سایر اعضا دارد و اگر صدمه ببیند حیات انسان به خطر می‌افتد، در مجموعه عبادات هم دعا چنین جایگاهی دارد. همچنین از امام باقر علیه‌السلام نقل شده است: أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ الدُّعَاء؛5 «با فضیلت‌ترین عبادت، دعا است.» سرّ این معنا ظاهرا همین است که دعا بدون اظهار بندگی امکان ندارد.

دعا این نیست که انسان از رفیق خود خواهش کند که چیزی به او عاریه دهد یا به او ببخشد؛ دعا این است که انسان اظهار فقر کند و به این واقعیت اعتراف کند که او هیچ ندارد و خداوند دارای همه چیز است. این همان اظهار بندگی است و هر قدر صریح‌تر و خالصانه‌تر باشد فضلیتش بیشتر است. کسی که در پیشگاه الهی از خدا درخواست می‌کند، این درخواست او به این معناست که خدایا من چیزی ندارم و تو همه چیز داری و من در درگاه تو به این حقیقت اعتراف می‌کنم. این درخواستْ مغز عبادت است. به اصطلاح ما طلبه‌ها درست است که این درخواست به حمل اوّلی عبادت نیست و بنده «اعبدک» نمی‌گوید، اما به حمل شایع عبادت است؛ یعنی متضمن این معناست که من بنده‌ام و تو خدایی، و من فقیرم و تو بی‌نیاز هستی.

خدای متعال برای این که این دعا از طرف بنده انجام گیرد می‌فرماید: اگر کسی از دعا خودداری کند، یا به تعبیر ساده‌تر دعا کردن را کسر شأن خویش بداند، در واقع بر خدا تکبر می‌فروشد. چنین کسی در واقع می‌گوید: به‌جای این‌که بروم پیش خدا نیازم را درخواست کنم، خودم می‌روم زحمت می‌کشم و نیازم را برطرف می‌کنم. ما هم می‌توانیم کم یا بیش خودمان را بیازماییم و ببینیم چه‌قدر در مقام بندگی صادق هستیم. برای مثال، اگر ما سر درد داشته باشیم و داروی آن هم در کنار دست‌مان باشد اصلا برای برطرف شدن سردردمان سراغی از خدا می‌گیریم؟ وقتی سرمان درد می‌گیرد ابتدا سراغ خدا می‌رویم و از او شفا می‌خواهیم یا می‌گوییم دارو هست، و دیگر چه نیازی است که به خدا بگوییم؟! یک بنده اگر اهل دعا باشد، هر نیازی که در خود احساس کند ابتدا سراغ صاحب بی‌نیاز می‌رود، و بعد اگر از اسباب هم استفاده می‌کند به این خاطر است که او این اسباب را قرار داده و این اسباب را راه رساندن رحمت خویش گردانده، و دستور استفاده از آن‌ها را صادر کرده است؛ وگرنه کسی که این بنده به او دل بسته و رفع حاجش را از او می‌خواهد خدا است و در عمق جان او این اعتقاد نقش بسته است که: خدایا! تویی که نیاز من را برطرف می‌کنی.

اگر بنده چنین دعایی داشته باشد، عبادتی کرده که از هر عبادتی بالاتر است. اگر کسی بگوید: چنین دعایی از نماز هم با فضیلت‌تر است شاید سخن گزافی نگفته باشد، اما به شرطی که درخواست او با همین حالت همراه باشد و وقتی احساس نیاز می‌کند ابتدا سراغ خدا برود؛ وقتی گرسنه می‌شود بگوید: خدایا! تو مرا سیر کن! وقتی تشنه می‌شود با این‌که لیوان آب خنک هم کنار دستش هست، ابتدا بگوید: خدایا! تشنگی‌ام را رفع کن! بعد بگوید: چون تو خواسته‌ای، از این لیوان آب استفاده می‌کنم.

خدای متعال می‌فرماید: آن کسانی که دعا نمی‌کنند و می‌گویند خودمان مشکلات‌مان را حل می‌کنیم در واقع بر خدا تکبر می‌فروشند و نمی‌خواهند در مقابل خدا بندگی کنند (یَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی)، و در واقع روح تکبر دربرابر خدا بر آ‌ن‌ها حاکم است، و این روحیه مقتضی آن است که با خواری و ذلت وارد جهنم شوند. کیفر این‌ها تنها آتش نیست، بلکه با خواری وارد آتش شدن است. «داخرین» به معنای نهایت سرشکستگی و خفت است.

اهمیت و لطف این بیان از اصل اجازه ذکر و دعا کمتر نیست. این بیان در مقام تحریص و ترغیب بندگان به دعا و عبادت، مؤثرتر از همه راه‌های قبلی است. چون ما خود در عمل تجربه کرده‌ایم که احساس خطر، انسان را بیشتر به تلاش وادار می‌کند. اگر در جایی که هم خطر وجود داشته باشد و هم لذت، انسان سعی می کند ابتدا خطر را رفع کند و بعد سراغ لذت برود. این اصل که ترسِ از خطر بیشتر از سایر عواملْ باعث فعالیت انسان می‌شود اصلی مسلم است. علت این که در قرآن هم به مساله انذار بسیار توجه شده و گاهی فقط انذار به کار برده شده و پیغمبران به عنوان نذیر نامیده شده‌اند این است که انذار، انسان را به خطرها توجه می‌دهد و توجه به خطر موجب فعالیت می‌شود. ما برای این هدف آفریده شده‌ایم که با اختیار خودمان فعالیت کنیم و به سعادت برسیم و آن عاملی که بیشتر کمک می‌کند که ما راه سعادت را انتخاب کنیم عامل خوف و انذار است. ازاین‌رو است که خدا بعد از دعوت به دعا، تهدید می‌کند اگر نیایید با خواری وارد جهنم می‌شوید.

فَسَمَّیْتَ دُعَاءَكَ عِبَادَةً؛ «پس دعای خویش را عبادت نامیدی.» در ابتدای آیه سخن از دعا بود، اما بعد خداوند می‌فرماید: آن‌هایی که از عبادت من استکبار بورزند با خواری وارد جهنم می‌شوند. بین این دو نمی‌توان ارتباطی یافت مگر این‌که منظور از عبادت خصوص دعا باشد. وَ تَرْكَهُ اسْتِكْبَاراً وَ تَوَعَّدْتَ عَلَى تَرْكِهِ دُخُولَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ؛ «و ترک دعا را استکبار نامیدی، و تهدید کردی کسانی که از دعا کردن استکبار ورزند با خواری وارد جهنم خواهند شد.»

محرّک‌های انسان به سوی سعادت

فَذَكَرُوكَ بِمَنِّكَ، وَ شَكَرُوكَ بِفَضْلِكَ، وَ دَعَوْكَ بِأَمْرِكَ، وَ تَصَدَّقُوا لَكَ طَلَباً لِمَزِیدِكَ، وَ فِیهَا كَانَتْ نَجَاتُهُمْ مِنْ غَضَبِكَ، وَ فَوْزُهُمْ بِرِضَاكَ. امام سجاد علیه‌السلام می‌فرماید: خدایا! این‌ها الطافی است که تو در حق بندگانت کردی و این سبب شد که کسانی از این راهنمایی‌های تو استفاده کنند و بدین وسیله به قرب تو نائل شوند. سفارش کردی که به یاد تو باشند تا تو هم به یاد آن‌ها باشی. پس این‌که در مقام یاد تو بر‌آمدند به واسطه منت و نعمت عظیمی است که تو بر آن‌ها ارزانی داشتی. انسان‌هایی که شکر تو را به‌جا آوردند به این سبب بود که تو آن ها را تشویق کردی که اگر شکر کنید نعمت‌تان را زیاد می‌کنم. اگر آن‌ها دعا کردند به این خاطر بود که تو به دعا امر کردی و آن‌ها از امر تو دریافتند که  این راهی است که انسان از خدا چیزی بخواهد و خدا به او عطا کند. همچنین پاداشی که تو برای انفاق قرار دادی سبب شد که آن‌ها هم برای رسیدن به این پاداش‌های فراوان، صدقه دهند و انفاق کنند. در حقیقت همه سفارش‌های تو وسیله نجات آن‌ها از عذاب و نیل به سعادت و ثواب بود.  

حق حمد الهی

وَ لَوْ دَلَّ مَخْلُوقٌ مَخْلُوقاً مِنْ نَفْسِهِ عَلَى مِثْلِ الَّذِی دَلَلْتَ عَلَیْهِ عِبَادَكَ مِنْكَ كَانَ مَوْصُوفاً بِالْإِحْسَانِ، وَ مَنْعُوتاً بِالامْتِنَانِ، وَ مَحْمُوداً بِكُلِّ لِسَانٍ، فَلَكَ الْحَمْدُ مَا وُجِدَ فِی حَمْدِكَ مَذْهَبٌ، وَ مَا بَقِیَ لِلْحَمْدِ لَفْظٌ تُحْمَدُ بِهِ، وَ مَعْنًى یَنْصَرِفُ إِلَیْهِ؛ امام سجاد علیه‌السلام در ادامه می‌فرماید: اگر ما یک انسان عادی را سراغ داشته باشیم که یکی از این راه‌هایی را به ما پیشنهاد دهد که خدا به بندگانش پیشنهاد کرده است؛ و برای مثال بگوید اگر شما فلان کالا را به من بفروشید من ده برابر به شما مزد می‌دهم، نهایت ستایش را درباره او خواهیم کرد و می‌گوییم عجب انسان کریمی است! چه‌قدر سخاوتمند است! ... با این وجود، خدایی را که همه هستی از اوست و چنین راه‌هایی را در برابر ما گشوده است چه‌قدر باید ستایش کرد؟ اگر انسانی یکی از این کارها را برای ما انجام داده بود ما یک عمر خودمان را مدیون او می‌دانستیم و او را ستایش می‌کردیم. اکنون خدای عالم هستی چه‌قدر سزاوار ستایش است؟ کسی که این همه راه‌های نعمت را برای ما باز کرده و این همه در حق ما احسان کرده است بدون این‌که توقعی از ما داشته باشد! کسی که همه این‌ها را از ناحیه خودش به ما می‌بخشد و از کسی نگرفته است و خودش ابتدا ما را به دعا دعوت می‌‌کند و بعد هم ما را تشویق می‌کند که اگر شکر کنید از شما تشکر می‌کنم (تَشْکُرُ مَنْ شَکَرَک)! کسی که خود به ما نعمت داده و وسیله شکر را هم خود به ما عطا کرده، و بعد فرموده اگر شکر کنید او نیز از شما تشکر خواهد کرد! به‌راستی چنین کسی چه‌قدر سزاوار ستایش است؟! امام سجاد علیه‌السلام می‌فرماید: تا آن‌جا که مفهومی برای حمد در ذهن بیاید و لفظی برای حمد پیدا شود و راهی برای حمد وجود داشته باشد باید چنین خدایی را ستایش کرد.

تا این‌جا حضرت مجموع مطالبی را بیان کردند که باعث می‌شود انسان آمادگی برای مناجات با خدا و درک رحمت‌های ویژه الهی را پیدا کند. از این به بعد حضرت برای ذکر اوصاف و برکات ماه رمضان مقدمه‌چینی می‌کند.

معرفت، آرامش، و محبت؛ پیامدهای تفکر در نعمت‌های الهی

از این بیانات به خوبی استفاده می‌شود که آن‌چه به کار انسان ارزش می‌دهد و موجب تقرب بیشتر او به خدا می‌گردد حجم کارها نیست، بلکه آن لطافتی است که در فکر و فهم انسان وجود دارد. همه ما از بچگی یاد گرفته‌ایم که وقتی خدا نعمتی به ما می‌دهد بگوییم: الحمدلله! برای مثال بعد از اتمام غذا می‌گوییم: خدا را شکر! این عادتی بسیار خوب است و همین که بگوییم: خدایا شکر! عبادتی انجام داده‌ایم که ثوابی دارد و موجب افزایش نعمت ما می‌شود، اما چه‌قدر فرق است بین این شکر با شکری که در نظر می‌گیریم خدا با دعوت به شکر چه‌قدر در حق ما لطف کرده است! او غیر از این که به ما نعمت داده، و غیر از این که اسباب شکر را برای ما فراهم کرده، و علاوه بر این که ثواب شکر را بیان کرده، ما را هم به شکر دعوت کرده، و ما را تشویق کرده که اگر شکر کنید نعمت شما را افزایش می‌دهم. علاوه بر همه این‌ها اگر شکر او را به‌جا آوریم از ما تشکر هم می‌کند! این حقیقت بسیار معنای لطیفی است و کسانی که لطف قریحه و فهمی دقیق دارند ارزش این‌گونه مطالب را درک می‌کنند و می‌فهمند که برای این واقعیت که «تَشْکُرُ مَنُ شکرک» چه‌قدر باید خدا را شکر کرد. ما باید برای اصل نعمت‌هایی که خدا به ما عطا کرده و علاوه بر آن، برای اسبابی که با آن‌ها می‌توانیم شکر خدا را به جا آوریم، و برای توفیقی که خدا برای شکرگزاری به ما عطا می‌نماید شکر خدا را به‌جای آوریم. اما بعد از این همه، خدای متعال می‌فرماید اگر شکر مرا به‌جای آورید من از شما تشکر خواهم کرد. این دیگر چه نعمتی است؟! این نعمتی فوق همه نعمت‌ها است که از همه لطیف‌تر و پرمعناتر و انگیزاننده‌تر است.

این‌ها نعمت‌هایی است که هر چه درباره آن‌ها بیاندیشیم معرفت‌ ما نسبت به خدا و الطاف خدا بیشتر می‌شود. وقتی معرفت بیشتر شد محبت به خدا هم افزایش می‌یابد. این محبت، انسان را به جایی می‌رساند که دیگر آگاهانه منفعت خودش را در مقابل خدا نمی‌طلبد. گویی در عمق دلش باز هم می‌خواهد از خدا پاداش بیشتری دریافت کند. آن چنان غرق در کمال و جمال الهی می‌شود که فراموش می‌کند برای خود چیزی بخواهد. اگر ما شب تا صبح بنشینیم و فکر کنیم که خدا چه‌قدر نعمت به ما عطا کرده برکات بسیار فراوانی برای ما خواهد داشت؛ اولین آن‌ها این است که وقتی انسان به داده‌های خدا و ارزش آن‌ها پی می‌برد، اگر کمبودهایی هم در زندگیش وجود داشته باشد توجه او را جلب نمی‌کند و به‌خاطر آن‌ها غصه‌دار‌ نمی‌شود. با خود می‌گوید: با وجود چنین خدایی غصه چرا؟! بر سر سفره کریمانه‌ای که سخاوتمندانه از نعمت‌های فراوان پر شده باشد، سوخته نانی توجه کسی را جلب نمی‌کند. اگر کسی به آن توجه کند مورد سرزنش دیگران قرار می‌گیرد. کمبودها لازمه این عالم است، بلکه خود آن هم یک نعمتی است که درکش احتیاج به دقت دارد.

دومین اثر تفکر در نعمت‌های الهی جوشش محبت خدا در دل انسان است. این امری طبیعی است که هر کس به انسان خدمت کند انسان به او علاقه‌مند خواهد شد و او را دوست خواهد داشت. محبت خدا باعث می‌شود که انسان از او قدردانی کند و قدردانی او وسیله‌ای برای چند برابر شدن نعمتش خواهد شد و این روند ادامه خواهد داشت. بدین خاطر است که (چنان‌که در دعاهای ماه رمضان هم آمده است) هیچ کس نمی‌تواند شکر یک نعمت از نعمت‌های خدا را به طور کامل به‌جای آورد. زیرا برای همین که بگوییم: خدایا شکر، باید خدا نعمت‌های فراوانی همچون زبان، نفس کشیدن و ... به ما عطا کرده باشد. بنابراین باید برای هر یک از آن‌ها دوباره شکرگزاری کنیم، و اگر انسان بخواهد شکر یک نعمت را به جای آورد، اگر تا روز قیامت هم شکر کند کار تمام نمی‌شود، و این سلسله رو به بی‌نهایت پیش می‌رود. توجه به عظمت مهربانی و لطف خداوند باعث می‌شود که انسان تنها از کرنش کردن در مقابل خدا لذت ببرد و اصلا فراموش کند که چه درخواستی داشت، و از عمق جان بگوید: وقتی با چنین خدایی با این مهربانی و با این لطف مواجه هستم نمی‌توانم کاری انجام دهم جز این‌که در مقابل او به خاک بیافتم؛ وَیَخِرُّونَ لِلأَذْقَانِ یَبْكُونَ وَیَزِیدُهُمْ خُشُوعًا.6

وفقنا الله و ایاکم ان‌شاءالله


1. بقره، 261.
2. غافر، 60.
3. غافر، 60.
4. بحارالانوار، ج 90 ص300.
5. الکافی، ج2 ص466.
6. اسراء، 109.