صوت و فیلم

صوت:

فهرست مطالب

جلسه شانزدهم؛ انعکاس دلبستگی‌ها در آینه ماه رمضان

تاریخ: 
يكشنبه, 14 تير, 1394

بسم الله الرحمن الرحیم

آن چه پیش‌رو دارید گزیده‌ای از سخنان حضرت آیت‌الله مصباح‌یزدی (دامت‌بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در شرح دعای وداع با ماه رمضان در تاریخ 1394/04/14، مطابق با هجدهم ماه مبارک رمضان 1436 ایراد فرموده‌اند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

انعکاس دلبستگی‌ها در آینه ماه رمضان

حادثه مصیبت‌بار ضربت خوردن امیرالمومنین صلوات‌الله‌علیه را به پیشگاه مقدس حضرت ولی عصر ارواحنافداه تسلیت عرض می‌کنیم و عاجزانه و متضرعانه از حضرتش درخواست می‌کنیم که از خدا بخواهند ما را از شیعیان واقعی آن حضرت قرار دهد.

امام سجاد علیه‌السلام در ادامه دعای وداع ماه رمضان می‌فرماید:

السَّلَامُ عَلَیْكَ مَا كَانَ أَطْوَلَكَ عَلَى الْمُجْرِمِینَ، وَ أَهْیَبَكَ فِی صُدُورِ الْمُؤْمِنِینَ؛ السَّلَامُ عَلَیْكَ مِنْ شَهْرٍ لَا تُنَافِسُهُ الْأَیَّامُ؛ السَّلَامُ عَلَیْكَ مِنْ شَهْرٍ هُوَ مِنْ‏ كُلِ‏ أَمْرٍ سَلَامٌ؛‏ السَّلَامُ‏ عَلَیْكَ‏ غَیْرَ كَرِیهِ الْمُصَاحَبَةِ، وَ لَا ذَمِیمِ الْمُلَابَسَةِ؛ السَّلَامُ عَلَیْكَ كَمَا وَفَدْتَ عَلَیْنَا بِالْبَرَكَاتِ، وَ غَسَلْتَ عَنَّا دَنَسَ الْخَطِیئَاتِ؛ السَّلَامُ عَلَیْكَ غَیْرَ مُوَدَّعٍ بَرَماً وَ لَا مَتْرُوكٍ صِیَامُهُ سَأَماً؛ السَّلَامُ عَلَیْكَ مِنْ مَطْلُوبٍ قَبْلَ وَقْتِهِ، وَ مَحْزُونٍ عَلَیْهِ قَبْلَ فَوْتِهِ؛ السَّلَامُ عَلَیْكَ كَمْ مِنْ سُوءٍ صُرِفَ بِكَ عَنَّا، وَ كَمْ مِنْ خَیْرٍ أُفِیضَ بِكَ عَلَیْنَا ...

«سلام بر تو ای ماه رمضان! چه قدر در نظر مجرمان طولانی بودی و چه‌قدر در سینه مومنان باشکوه! سلام بر تو ای ماهی که هیچ زمانی با آن رقابت نمی‌کند و با آن قابل مقایسه نیست. سلام بر تو ای ماهی که از هر سو سلام و رحمت است. سلام بر تو در حالی که از مصاحبت تو کراهتی نبود و از معاشرت با تو نکوهشی حاصل نشد. سلام بر تو آن چنان که برکات را بر ما وارد کردی و آلودگی‌های گناه را از ما شستشو دادی. سلام بر تو که نه از روی خستگی و دلتنگی با تو وداع می‌کنیم، و نه روزه‌ات را از روی رنج و ناراحتی ترک می‌کنیم (زمان روزه تمام شد نه این که ما از روی کسالت آن را ترک کرده باشیم). سلام بر تو ای مطلوبی که قبل از آمدنش در جستجوی آن بودیم و قبل از رفتنش محزون و غمگین شدیم. سلام بر تو! چه بدی‌ها که به واسطه تو از ما برطرف شد و چه خیراتی که به وسیله تو بر ما افاضه شد!»

تفاوت درک زمان در عوالم گوناگون

جمله اول مقداری احتیاج به توضیح دارد که در این جلسه در حدی که خدای متعال توفیق عنایت کند توضیحاتی عرض خواهم کرد. امام علیه‌السلام می‌فرماید: گذر تو بر مجرمان و گناهکاران طولانی بود و به نظر آن‌ها تو ماهی طولانی بودی؛ اما مومنان در تو جلال و شکوهی می‌دیدند. معنای این سخن چیست که یک زمان معین برای عده‌ای طولانی و برای عده‌ای دیگر زود گذشته باشد؟ در محاورات عرفی هم وقتی در طول ساعات روز به ما خوش بگذرد می‌گوییم امروز چه زود گذشت؛ اما اگر روزی با سختی، درد و رنج و ناراحتی بگذرد می‌گوییم امروز چه روز طولانی‌ای بود! همه ما کم‌ یا بیش این امر را تجربه کرده‌ایم.

در این عالم اگر ما در شرایط متعادل و عادی به حوادث این عالم و گذر این عالم آگاهی داشته باشیم، این گذر یکسان است و همه آن را یکسان درک می‌کنیم. اما گاهی برای عده‌ای شرایطی خاص پیش می‌آید که گمان می‌کنند زمان بسیار زود گذشت یا عده‌ای دیگر گمان می‌کنند بسیار دیر گذشت. این یک نوع کوتاهی و درازی زمان در همین عالم است برای مردمی که هوشیارند و همین زمان را تجربه می‌کنند، اما احساس‌شان متفاوت است.

گاهی درک زمان اصلا شیوه دیگری دارد. بر اساس مفاد برخی از آیات قرآن، کسانی هستند که گذشت زمان را طور دیگری درک می‌کنند. قرآن کریم داستانی از حضرت عزیر علی‌نبیناوآله‌وعلیه‌السلام را این‌گونه نقل می‌کند که وی از سرزمینی عبور می‌کرد که افراد آن به سبب ابتلای به طاعون همه هلاک شده بودند. این سؤال به ذهنش آمد که خدوند چگونه این اجسادی را که پوسیده و خاک شده‌اند دوباره زنده می‌کند. خدای متعال برای این‌که پاسخ این سؤال را به او بفهماند به مدت صد سال جان او را گرفت و ایشان در عالم برزخ بود و بعد او را زنده کرد. از او سؤال شد: چه‌قدر در این‌جا درنگ کردی؟ گفت: یک روز یا پاره‌ای از روز. به وی گفته شد: تو صد سال از این دنیا رفته بودی. اکنون به الاغ خود نگاه كن که چگونه متلاشى شده است، اما ما آنها را به هم پیوند مى‏دهیم. سپس گوشت بر آن مى‏پوشانیم. پس استخوان‌ها روی هم سوار شد و بر آن‌ها گوشت رویید و الاغ زنده شد؛ شبیه داستان پرندگان حضرت ابراهیم علیه‌السلام. مقصود این‌که وقتی از وی سؤال شد: كَمْ لَبِثْتَ؛1 «چه‌قدر در این‌جا درنگ کردی؟» گفت: یک روز یا پاره‌ای از روز. این داستان دلالت دارد بر این که وقتی روح انسان از این عالم می‌رود، زمان این عالم را ‌به‌درستی درک نمی‌کند.

شاهد دیگر این نکته آیه‌ای است که می‌فرماید: در روز قیامت از عده‌ای سؤال می‌شود که كَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ؛2 «شما چند سال در زمین زندگی کردید؟» و آن‌ها پاسخ خواهند داد: لَبِثْنَا یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ فَاسْأَلْ الْعَادِّینَ؛3 «ما یک روز یا پاره‌ای از روز در زمین زندگی کردیم. از کسانی که حساب دست‌شان هست بپرسید. ما نمی‌دانیم!» این واقعیتی است که حتی یک پیامبر خدا با مفارقت روح از بدنش نمی‌داند چه مقدار از زمان گذشته است.

پیش از انقلاب یکی از اولیای خدا با پای پیاده از تهران برای زیارت حضرت عبدالعظیم به راه می‌افتد. بعد از عبور از دروازه ری به قبرستانی می‌رسد و بالای سر قبری مشغول خواندن فاتحه می‌شود که در آن حال، حالت مکاشفه‌ای به وی دست می‌دهد و صاحب قبر را می‌بیند. از وی می‌پرسد چند وقت است که شما فوت کرده‌اید؟ می‌گوید: همین قدر گذشته که وقتی مرا به این باغ آوردند حوریه‌ای نزد من آمد که گردنبندی به گردن داشت. من آن گردن‌بند را گرفتم که نگاه کنم، بند آن پاره شد و دانه‌هایش روی زمین ریخت. من مشغول جمع کردن دانه‌های آن بودم که شما مرا صدا زدی. این در حالی بوده که صد سال از مرگ او می‌گذشته است.

پس ما چند جور درک زمان داریم؛ یکی برای ما است که در این عالم و در شرایط عادی زندگی می‌کنیم که همه یکسان زمان را درک می‌کنیم، و دیگری برای کسانی است که خارج از این عالم هستند. برای ایشان ممکن است زمان‌هایی طولانی بگذرد اما با وجود این‌که روح آن‌ها زنده است اصلا گذشت زمان را درک نکنند. در عالم خواب هم انسان، گذشت زمان را به‌درستی درک نمی‌کند. گاه از خواب بیدار می‌شویم و نمی‌دانیم صبح است یا عصر! و این بدین خاطر است که در هنگام خواب روح انسان به‌طور کامل به بدن تعلق ندارد. قرآن می‌فرماید: وَهُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاكُم بِاللَّیْلِ؛4 «و اوست که در هنگام خواب جان شما را می‌گیرد.» تعبیر «توفی» همان تعبیری است که قرآن برای مرگ هم به کار می‌برد. در این حالت روح انسان در این عالم نیست و گذشت زمان را درک نمی‌کند. برخی حتی معتقدند در همین عالم هم در منظومه‌ها یا کهکشان‌های دیگر گذشت زمان طور دیگری درک می‌شود.

زمان روان‌شناختی

مفروض ما این است که ما زمان ثابتی داریم که در همه جا یکسان است. شاید بتوان با برهان عقلی هم گذر زمان ثابتی را اثبات کرد. سؤال این است که چه طور ممکن است در همین عالم دو نفر گذر زمان را مختلف درک کنند، به‌گونه‌ای که یکی گمان کند زمان بسیار زود گذشت و دیگری گمان کند بسیار دیر گذشته است؟ در ابتدا اشاره کردم که ما خود تجربه‌هایی داریم که وقتی به انسان خیلی خوش گذشته باشد می‌گوید: زمان بسیار زود گذشت. این ناشی از یک ویژگیِ روانی است. وقتی به انسان خوش می‌گذرد دوست دارد این خوشی بیشتر ادامه داشته باشد و انتظار تمام شدن آن را ندارد، و وقتی می‌بیند آن خوشی تمام شد آه می‌کشد و به‌خاطر زود گذشتنش ابراز تأسف می‌کند. برعکس وقتی به انسان سخت می‌گذرد، دوست دارد زمان زودتر بگذرد و این رنج تمام شود. این را می‌توان زمان روان‌شناختی نام نهاد.

تأثیر دل‌بستگی‌ها بر زمان روان‌شناختی

اشخاص نسبت به روزه و درک طولانی یا کوتاهی زمان آن مختلف هستند. بچه‌هایی که تازه به تکلیف رسیده‌اند شاید اگر در روزهای کوتاه زمستان هم روزه بگیرند گمان کنند روز بسیار طولانی است. زیرا آن‌ها معمولا عادت دارند در فاصله‌‌های کم چیزی بخورند و وقتی می‌بینند نمی‌توانند چیزی بخورند زمان برای آن‌ها بسیار سخت می‌گذرد. اما کسانی هم هستند که در زمان روزه گذر زمان به آن‌ها فشار نمی‌آورد. بنابراین می‌توان گفت: زودگذر یا سخت‌گذر بودن زمانِ روان‌شناختی در هنگام روزه وابسته به این است که به انسان خوش بگذرد یا بد بگذرد. کسانی که روزه گرفتن برای آن‌ها لذت‌بخش است و در طول روز به آن‌ها خوش می‌گذرد، گذر زمان برای آن‌ها طولانی نیست و آن‌ها با وجود گرمای تابستان بسیار با نشاط هستند و حتی اگر روز طولانی‌تر هم بود به آن‌ها سخت نمی‌گذشت. سرّ همه این‌ها این است که انسان از حوادثی که در زمان اتفاق می‌افتد خوشش بیاید و آن‌ها را دوست داشته باشد یا این‌که از آن حوادث لذتی نبرد، بلکه آن‌ها مانع لذتش شوند.

اگر لذت‌های انسان لذت‌های مادی باشد، وقتی می‌گوید به او خوش می‌گذرد معنایش این است که غذای خوبی می‌خورد، هوای خوبی تنفس می‌کند، آبی خنک و شربتی گوارا می‌نوشد و ... چون این مسائل در هنگام روزه ممنوع است، در نتیجه به او سخت می‌گذرد. اما کسانی که به آن‌ها سخت نمی‌گذرد آن‌ها هم گرسنه می‌شوند، شاید گرسنه‌تر از دیگران هم بشوند، اما آن‌ها لذت‌های دیگری دارند که لذت‌های مادی در برابر آن‌ها رنگ می‌بازند و ارزشی ندارند. آن‌ها لذت‌های غالبی هستند که قلب انسان را فرا می‌گیرند و دل انسان را متوجه خودشان می‌کنند و این باعث می‌شود که اصلا متوجه رنجی نشوند که به‌خاطر روزه تحمل می‌کنند. ازاین‌رو به آن‌ها سخت نمی‌گذرد. اما وقتی آن لذت‌های بالاتر نباشند و لذت انسان در همین لذت‌های طبیعی خلاصه شود، در صورت فراهم نشدن آن‌ها ناراحت می‌شود و به او سخت می‌گذرد.

امام سجاد علیه‌السلام می‌فرماید: مَا كَانَ أَطْوَلَكَ عَلَى الْمُجْرِمِینَ؛ چه قدر برای گناه‌کاران طولانی بودی! گذر زمان در ماه رمضان برای گناه‌کاران طولانی است. زیرا تعلقات گناه‌کاران تعلقاتی مادی و لذت‌هایشان لذت‌هایی حیوانی‌اند و این‌ها همان اموری است که در این ماه ممنوع شده است و وقتی این لذت‌ها برایشان حاصل نمی‌شود گمان می‌کنند ماه رمضان بسیار طولانی است. اما کسانی که از انس با خدا، عبادت، سبک‌بالی ناشی از گرسنگی، و ... لذت می‌برند احساس نمی‌کنند که این ماه طولانی است و سخت می‌گذرد. کسانی که ترقیات روحی دارند وقتی بدن‌شان سبک و شکم‌شان خالی است نشاط و لذتی فوق‌العاده برای آن‌ها پدید می‌آید و حال آن‌ها مانند مرغی است که پرواز می‌کند. اما وقتی غذا می‌خورند سنگین می‌شوند و نمی‌توانند پرواز کنند.

در اوائل ایام ازدواج ما یکی از اساتید به منزل ما آمد و من مقداری شیرینی خدمت ایشان آوردم و برای احترام گذاشتن به ایشان خیلی اصرار کردم که تناول کنند. ایشان یکی از شیرینی‌ها را تناول فرمودند و بعد فرمودند: انسان وقتی زیاد شیرینی می‌خورد مثل مرغی می‌ماند که می‌خواهد پرواز کند اما سنگ به پایش بسته‌اند! کسانی که روحشان از تعلقات مادی آزاد است و دوست دارند در فضای دیگری پرواز کنند، غذا خوردن و پردختن به امور مادی برایشان سخت است. از سیره انبیا و اولیا به دست می‌آید که گویا اگر با مردم هم زندگی می‌کنند از سر تکلیف است، و اگر تکلیف نداشتند نمی‌خواستند میان مردم باشند. تکلیف هدایت و ارشاد و دستگیری مردم بود که آن‌ها را میان مردم نگه می‌داشت.

این روایت در میان شیعه و سنی معروف است که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله هنگام نماز به بلال می‌فرمود: أَرِحْنَا یَا بِلَال؛‏5 «راحتمان کن ای بلال!» راحتی حضرت در پرداختن به عبادت بود. برای چنین کسانی روزه گرفتن، هرچند طولانی، سخت نیست و اگر هم افطاری و سحری می‌خورند به خاطر استحباب آن‌ها یا برای حفظ حیاتشان است تا بتوانند بار دیگر روزه بگیرند و وظیفه‌شان را انجام دهند، وگرنه به خوردن، خوابیدن و لذت‌های دیگر دلبستگی ندارند. اولیای خدا و آن‌هایی که دلشان با معبود و معشوق‌شان است، نه فقط از تنهایی وحشتی ندارند، بلکه دوست دارند با او خلوت کنند. یکی از بزرگان می‌فرمود: من هیچ وقت در هیچ حرمی از اهل‌بیت علیهم‌السلام از زیارت ایشان هر قدر هم طول بکشد خسته نمی‌شوم.

اگر ما بتوانیم یک مقدار دلبستگی‌هایمان را تغییر دهیم آن گاه لذت‌های معنوی بیشتری نصیبمان می‌شود و درنتیجه، درک ما نسبت به زمان روان‌شناختی روزه هم تغییر می‌کند و برای ما هم زود می‌گذرد. اما با وجود دلبستگی‌های دنیوی، آن‌ لذت‌ها برای انسان فراهم نمی‌شود. این عالم دار تزاحم است و همه خواسته‌های انسان نمی‌تواند تحقق پیدا کند. خواسته‌ای محقق می‌شود که بر دیگر خواسته‌ها غلبه کند. تا دلبستگی‌ها به امور مادی و حیوانی هست، انسان زود از عبادت خسته می‌شود، و ماه رمضان نیز برای او بسیار طولانی خواهد بود. اما اگر دلبستگی‌هایش به اموری ورای این عالم بود از عبادت خسته نمی‌شود. البته مقصود این نیست که از عالم مادی جدا گردد، بلکه منظور آن است که شئونش با شئون مادی و حیوانی فرق کند.

بزرگ‌ترین جرم؛ محبت دنیا

حضرت فرمود: مَا كَانَ أَطْوَلَكَ عَلَى الْمُجْرِمِینَ. اصل جرم همین تعلقات به دنیا است. حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ كُلِّ خَطِیئَة؛6 هر کسی هر جرمی مرتکب می‌شود به خاطر این است که لذت و منفعتی دنیوی او را به دام انداخته است. کسی برای تقرب به خدا و ثواب آخرت مرتکب جرم نمی‌شود. ازاین‌رو کسی که چنین تعلقاتی دارد وقتی به امور معنوی می‌پردازد یا وقتی از لذت‌های مادی محروم می‌شود، زمان برای او سخت و طولانی می‌گذرد. کسانی هم که دل به لذات والاتر بسته، از دام دنیا گریخته‌اند از عمق دل برای چنین افرادی تأسف می‌خورند که چرا به مشتی اسباب‌بازی سرگرم شده‌اند و به بیش از آن نمی‌اندیشند! بسیاری از دل‌خوشی‌های دنیا شبیه همان اسباب‌بازی و سرگرمی‌های کودکان است. اهل دنیا چون هیچ‌یک از آن لذت‌های ثابت و پایداری که خدا و ملائکه ما را به‌سوی آن تشویق و تحریص می‌کنند نچشیده‌اند، نه چندان به آن‌ها دلبستگی دارند و نه چندان آن‌ها را باور کرده‌اند. حداکثر این است که عملی انجام می‌دهند یا چیزی را ترک می‌کنند که مبادا خبری باشد و ضرر کنند.

به عنوان نمونه، برخی از نویسندگان (به زعم خودشان، اسلا‌م‌شناس و فیلسوف) در کشور جمهوری اسلامی بودند که در کتاب‌هایشان نوشتند: هیچ دلیلی وجود ندارد که وعده‌های قرآن درباره بهشت و جهنم راست باشد؛ بلکه این وعده‌ها برای آن است که مردم را وادار به انجام کارهای خوب کنند. وعده دروغ هم اشکالی ندارد،‌ زیرا هر دروغی قبیح نیست. بلکه اگر کسی دروغ بگوید برای این که دیگری را از کار بدی باز دارد اشکالی ندارد.

چقدر فرق است میان این افراد با کسانی که کل این عالم را بازیچه می‌بینند و باور کرده‌اند که وَمَا هَذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ.7 ما باید درباره وعده‌های الهی جدی‌تر باشیم و آن‌ها را باور کنیم. باور کنیم که غیر از این خوردن و خوابیدن و لذت‌های حیوانی، لذت‌های دیگری هم در همین عالم هست تا چه رسد به عالم دیگر. از خدای متعال می‌خواهیم به برکت اولیایش و به برکت وجود ولی عصر ارواحنافداه به ما هم عنایتی کند تا بتوانیم شمه‌ای از آن حقایق را درک و باور کنیم و به آن‌ها دل ببیندیم و دل از آلودگی‌های دنیا برکنیم.

و صلی ‌الله علی محمد و آله‌الطاهرین


1. بقره، 259.
2. مومنون، 112.
3. همان، 113.
4. انعام، 60.
5. بحارالانوار، ج79 ص193.
6. الکافی، ج2 ص131.
7. عنکبوت، 64.