بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقدیم به روح مطهر امامرضواناللهعلیه و همه شهدای والامقام اسلام صلواتی اهدا میکنیم.
به عنوان خدمتگزار این مؤسسه، قبل از هر چیز تشریففرمایی شما بزرگواران را به این مؤسسه خوشآمد عرض میکنم. زبان من از بیان آنچه درباره ارزش وجودی شما، کار شما و خدماتتان باور دارم الکن است. همینقدر عرض میکنم که از اینکه جاروکش مَقدم شما باشیم افتخار میکنیم و امید داریم همین محبتی که به شما و امثال شما داریم موجب آمرزش ما گردد.
در این فرصت، جهات مختلفی وجود دارد که اگر من جوانتر بودم، صلاحیتش را داشتم و فرصتی فراهم میشد جای آن بود که ساعتها درباره آنها گفتگو کنیم؛ اما اکنون برای خالی نبودن عریضه، از هر کدام جملهای عرض میکنم؛ جهت اول تبریک دهه کرامت است، دههای که با ولادت حضرت معصومهسلاماللهعلیها شروع میشود و با ولادت برادرشان حضرت ثامن الحججصلواتاللهعلیهوعلیآبائهوأبنائهالمعصومین خاتمه پیدا میکند. تشریففرمایی شما ازاینجهت، به معنای این است که ما به پیشگاه اهلبیتصلواتاللهعلیهماجمعین عرض ارادت داریم، از راه نسبتاً دوری حرکت کردهایم و به اینجا آمدهایم تا در مقابل بارگاه حضرت معصومهسلاماللهعلیها سر تعظیم فرود بیاوریم و عرض ارادتی کنیم و بگوییم: یا فَاطِمَةُ! اشْفَعِی لِی فِی الْجَنَّةِ، فَإِنَّ لَكِ عِنْدَ اللَّهِ شَأْناً مِنَ الشَّأْنِ؛ به امید اینکه این بانوی بزرگوار، روزی شفاعت ما را بر عهده گیرند. این حضور و حرکت شما، کاری بسیار مقدس و ارزشمند است و از سوی دیگر توفیقی بزرگ است که خدا به شما مرحمت فرموده و برای بنده هم افتخار بزرگی است که در این مجلس شرکت کنم و از انوار قدسیه شما بهرهمند شوم. طبعاً جای این هست که درباره مقام حضرت معصومهسلاماللهعلیها، برادرشان، فضیلت اهلبیت و فضیلت ارادت به ایشان صحبت شود که خود کتاب مفصلی را میطلبد. در همینجا تنها به یک داستان اشاره میکنم، جریانی که برای بنده نقل شده و شخصاً از آن بسیار بهره بردهام. انشاءالله برای شما نیز آموزنده باشد.
یکی از خادمان افتخاری حرم حضرت معصومهسلاماللهعلیها که بهصورت افتخاری در بخش کفشداری خدمت میکرد این ماجرا را مستقیماً برای بنده نقل کرد. این قضیه احتمالاً مربوط به حدود سه دهه پیش است. ایشان گفت: پیرمردی بود که هر روز صبح، بینالطلوعین به حرم مشرف میشد. ما هم که کفشدار بودیم، کفشهایش را تحویل میگرفتیم. یک روز متوجه شدم که ایشان وقتی میآید، دستی روی پیشخوان کفشداری میکشد و گردوخاک کفشهایی که روی آن ریخته را برمیدارد و به سروصورتش میمالد! با خودم گفتم: عجب پیرمرد سادهدلی است! حرم حضرت معصومهسلاماللهعلیها و ضریح مطهر ایشان در اینجا قرار دارد، حالا این خاک کفش زوار چه اهمیتی دارد؟!
ایشان مرتب به حرم میآمد. یک روز که باران آمده بود و کوچهها که مثل امروز آسفالت نبودند گلی شده بود، زوار با کفشهای گلی وارد میشدند و ما آنها را تحویل میگرفتیم. طبیعتاً مقداری از گلهای چسبیده به کفشها روی پیشخوان میریخت. ایشان در چنین موقعیتی آمد، گلهای ریختهشده را برداشت و با ولعی خاص به چشم و سروصورتش مالید و رفت. من تعجبم بیشتر شد. روزهای دیگر فقط گردوخاک بود اما حالا گلهای کوچه که معلوم نیست پاک باشد، آن هم از کفش زوار! این آقای محترم، پیرمردی عالم، میآید و چنین کاری میکند! من هنوز ایشان را نمیشناختم. با خودم گفتم باید بپرسم این شخص کیست و چهجور آدمی است. این بود که تحقیق کردم و پرسیدم که این آقا کیست؟! گفتند این آقای بهجت است.
آنچه خودم یکبار دیدم این بود که ایشان از درِ معروف به شاهعباسی وارد حرم حضرت معصومهسلاماللهعلیها شدند اما داخل نیامدند؛ دم در ایستادند، مدتی زیارت خواندند و پس از پایان زیارت، خم شدند و دست خود را به گَرد پاگرد دری که متفاوت از درهای معمول بود و پاشنهگرد داشت کشیدند و آن را به چشم و قلبشان مالیدند.
باور کنید تا آن روز نمیدانستم مقام حضرت معصومهسلاماللهعلیها تا این اندازه والاست که شخصیتی چون آیتالله بهجت که مقام ایشان بسیار کمنظیر است و عقل بنده از درک مقامات ایشان قاصر است و در هر زمانی معلوم نیست که آیا در عالم یکی، دو نفر مانند ایشان پیدا شوند یا نه، ایشان بیایند از خاک و گل کفش زائران حضرت معصومهسلاماللهعلیها استشفا کنند و آن را بردارند و به سروصورت و چشمهای خود بمالند!
این برای ما درسی بزرگ است که مسائل مربوط به اهلبیتصلواتاللهعليهماجمعين را ساده و سطحی نگیریم. شاید خود ایشان نیز عنایت داشتهاند که این نکات را به ما بیاموزند. خداوند انشاءالله درجات ایشان را عالی گرداند و ایشان را با حضرت معصومه و حضرت رضاعلیهماالسلام محشور فرماید.
این سخن را عرض کردم چون بسیاری از ما و حتی خود بنده، پیش از دیدن این جریان و نمونههای مشابه آن تصورمان این است که ایشان امامزادهای هستند و ما هم افتخار میکنیم که به ایشان علاقه داشته باشیم اما اینکه بدانیم ایشان چنین مقامی دارند از این مسئله غفلت داریم.
حالا که این را که گفتم، قصهای هم که از خود آیتالله بهجت شنیدهام را نقل کنم. ایشان میفرمودند و من این عبارت را بارها از ایشان شنیدهام که سؤال شد - نفرمودند که سؤالکننده چه کسی بود و پاسخدهنده چه کسی - فرمودند سؤال شد که آیا حضرت معصومهسلاماللهعليها فقط برای مردم قم شفاعت میکنند یا برای همه مسلمانها؟! پاسخ داده شد: برای مردم قم، میرزای قمی کافی است؛ حضرت معصومه برای همه مسلمانان شفاعت میکنند.
بههرحال ما خیلی باید خدا را شکر کنیم که چنین معرفتی را به ما شیعیان عطا کرده که در برابر انبوهی از مذاهب دیگر، این توفیق را یافتهایم که قطرهای از دریای مقامات این بزرگواران را بشناسیم و افتخار کنیم که حتی خاک کفش زائرانشان را برای تبرک به سروصورتمان بمالیم و امیدوار باشیم که خداوند به خاطر همین احترام، ما را مشمول رحمت خود قرار دهد و این در حالی است که حضرت معصومهسلاماللهعليها نه پیامبر هستند و نه امام، اما چنین مقامی دارند. حال تصور کنید مقام حضرت رضاعلیهالسلام چگونه است و رسولاللهصلیاللهعلیهوآله که افضل اهلبیت هستند چه جایگاهی دارند. واقعاً ذهن امثال بنده ظرفیت درک و ارزیابی این درجات را ندارد.
این مطالب درباره حضرت معصومهسلاماللهعليها بود و در این زمینه، سخن بسیار است. همین اندازه هم که وقت شما را گرفتم، اگر این ایام نبود، مزاحم نمیشدم. چون این موضوع به حضرت معصومهسلاماللهعليها تعلق دارد، جای بیانش برای شما بزرگوارانی که عاشق اهلبیتصلواتاللهعليهماجمعين هستید در همین ایام و در چنین مجلسی است.
مطلب دوم اینکه آیا همه کسانی که در اینگونه مراسمها شرکت میکنند، چه مقیمان قم و استان قم، یا مقیمان مشهد و استان مشهد برای حضرت رضاعلیهالسلام، در ثواب زیارت و احترام، مساوی هستند یا تفاوت دارند؟! بعید میدانم اعتقاد شما این باشد که همه در یک سطح هستند. برخی افراد معرفت چندانی ندارند و تقیدی به رعایت احکام دین هم ندارند. اینها میآیند سلامی عرض میکنند و احترامی نشان میدهند؛ اما در مقابل، بزرگانی مانند آیتالله بهجترضواناللهعلیه بودند که هر روز مشرف میشدند و تقریباً در همانجایی که اکنون دفن شدهاند مینشستند و نماز جعفر طیار و زیارت عاشورا میخواندند. طبیعتاً ارزش این دو نوع حضور مساوی نیست.
ملاک تفاوت ارزشها چیست؟! آیا ما هم میتوانیم کاری کنیم که وقتی به زیارت مشرف میشویم یا در مراسمی شرکت میکنیم ارزش عملمان بیشتر شود؟! اینکه چقدر بیشتر، نمیگویم صد برابر یا هزار برابر بلکه از این عددها هم فراتر میرود. اعمال انسان میتواند ازنظر ارزش، اوج بگیرد. ملاک آن چیست؟!
دستکم دو عامل مهم وجود دارد که ارزش رفتار ما را تعیین میکند. یکی از آنها معرفت نسبت به طرف مقابل است؛ اینکه ما آن شخصیت را با چه عنوانی میشناسیم و چقدر از مقام او درک داریم معرفتها متفاوت هستند. بنده انتظار ندارم معرفتم به مقام آیتالله بهجت برسد اما میدانم که میشود معرفت را ارتقا داد و همین ارتقای معرفت، ارزش کارها، زیارتها، احترامها و حضور در اینگونه مراسمها را به طرز چشمگیری افزایش میدهد. یک روز انسان وقتی میبیند عملی که ارزشش مثلاً یک واحد بوده، حالا یک میلیون شده واقعاً خوشحال میشود. این تفاوت عظیم، بهواسطه رشد معرفت حاصل شده است. این یک عامل است.
عامل دوم، نیت عملی است که انجام میدهیم. وقتی برای زیارت میآییم، احترام میگذاریم، هزینهای صرف میکنیم یا حتی مهمانی میدهیم، ممکن است نیتمان نسبت به این اعمال، زمین تا آسمان تفاوت داشته باشد. البته هر کسی که محبت نداشته باشد وقت و هزینهاش را صرف نمیکند؛ اما این محبت چه اندازهای دارد؟! معیار سنجش آن چیست؟!
آنچه برای بنده قابل فهم است این است که باید دید آثار آن محبت تا چه اندازه است؛ یعنی ما برای آن محبوب، چقدر حاضریم گذشت کنیم؟! در زیارت جامعه کبیره و البته در بسیاری از زیارتها مانند زیارت وارث، این جمله آمده است که بِأَبِي أَنْتُمْ وَأُمِّي وَنَفْسِي وَأَهْلِي وَمالِي؛ یعنی پدرم فدای شما! مادرم فدای شما! جانم، خانوادهام و همه داراییام فدای شما!
اگر محبت ما به این درجه برسد که حاضر باشیم همه چیزمان را برای محبوب فدا کنیم، این با حالتی که فقط بیاییم تعظیمی کنیم و «السلام علیک» بگوییم و برویم، بسیار تفاوت دارد. اگر بخواهیم بسنجیم که نیت ما چقدر خالص، پاک، پر و ارزشمند است باید ببینیم تا چه اندازه حاضریم برای آن گذشت کنیم و از چه چیزهایی؟!
اولین مرحله، گذشت از گناه است؛ یعنی لذت گناه را فدای محبوب کنیم؛ مثلاً بگوییم: یا حضرت معصومه! من به احترام شما، از امروز توبه میکنم و دیگر گناه نمیکنم؛ این یعنی فدا کردن لذت گناه در راه محبت به حضرت؛ اما این تازه بخشی از مسیر است. اگر بدانیم حضرت معصومهسلاماللهعليها دوست دارند که اموالمان در راهی صرف شود، باید آمادگی داشته باشیم که همه داراییمان را فدا کنیم. اگر هنوز نمیدانیم، شاید دلیلش شک باشد یا اینکه وظیفه واجبی در اولویت باشد اما اگر یقین پیدا کردیم، باید آماده فداکاری باشیم. حتی بالاتر از مال، همه متعلقاتمان، پدر، مادر، بستگان و فرزند، همه فدای محبوب!
اگر سعی کنیم محبتمان را بهگونهای رشد دهیم که نسبت به پیامبر اکرم و اهلبیتصلواتاللهعليهماجمعين در هر لحظه آماده باشیم همه چیزمان را فدای آنها کنیم، آنوقت معنای واقعی زندگی را درک خواهیم کرد. چنین زندگیای، هر لحظهاش ثواب شهید دارد چون شهید، کسی است که جانش را فدای اسلام و اهلبیت میکند و ما نیز در هر لحظه آمادهایم که همین کار را انجام دهیم؛ امروز یکبار، فردا دوباره و پسفردا باز هم؛ حتی اگر اموالمان بازگردد، باز هم آمادهایم.
اگر چنین آمادگی را در خودمان ایجاد کنیم که در برابر اهلبیتصلواتاللهعليهماجمعين چیزی برای خودمان قائل نباشیم، حتی ارزشمندترین چیز یعنی جانمان را هم فدا کنیم، آنگاه به مقام واقعی محبت نزدیک شدهایم.
این عزیزانی که از همینجا بلند میشوند و برای دفاع از حرم حضرت زینبسلاماللهعلیها و حضرت رقیه، بهواسطه انتسابشان به اهلبیت، به سوریه میروند، از لحظه حرکت تا لحظهای که به شهادت نائل میشوند هر لحظهاش یعنی چه؟! یعنی ما هر چه داریم در اختیار شماست.
آدمی که دارد میرود و آماده شهادت است آیا دیگر نظری دارد به اینکه خانهاش چیست؟! دکور خانهاش چیست؟! مبلمانش چیست؟! اندوخته بانکیاش چیست؟! پساندازش چیست؟! او دارد جانش را میدهد! اینکه شهادت چنین ارزشی دارد، به خاطر این است که گذشت از همه چیز است؛ از جان، مال، آسایش، خانواده و هر تعلقی. به همین دلیل، سزاوار است که ما خاک پای کسانی که در جبههها شرکت کردهاند را به سر و رویمان بکشیم، چراکه از لحظهای که قدم در راه گذاشتهاند یعنی همه هستیشان را فدای اسلام و اهلبیت کردهاند.
یک نکته هم آخر عرایضم عرض کنم چون خوب است از این فرصتها و از این جلسات برای یادآوری این نکتهها استفاده شود؛ ما تا در این عالم هستیم و در این فضا نفس میکشیم و هنوز ما را در زیر خاک دفن نکردهاند امکان تغییر حال در ما هست. کسانی بودهاند که عمری را در گناه گذراندهاند، حتی بزرگترین جسارتها را نسبت به اهلبیتصلواتاللهعليهماجمعين مرتکب شدهاند اما در فاصلهای کوتاه، چنان تحولی در آنها رخ داده است که بزرگان در برابر قبرشان میگویند: بِأَبِي أَنْتُمْ وَأُمِّي!
نمونه بارز آن، جناب حر بن یزید است. مگر جسارتی بالاتر از این هست که کسی جلوی حضرت سیدالشهداصلواتاللهعليه را بگیرد و بگوید: اجازه نمیدهم حرکت کنید! نه اجازه میدهم به کوفه بروید و نه اجازه میدهم برگردید! آیا جسارت به امام معصوم از این بیشتر هم میشود؟! اما در فاصلهای بسیار کوتاه آنچنان تغییری در او ایجاد شد که وقتی از اسب بر زمین افتاد، سیدالشهداصلواتاللهعليه تشریف آوردند و سر او را به دامن گرفتند و فرمودند: أنتَ الحُرُّ کما سَمَّتک اُمُّک؛[1] مادرت چه نام خوبی برای تو گذاشت که تو را حر یعنی آزاد نامید! و برای او دعا کردند. چه افتخاری بالاتر از اینکه کسی هنگام مردن، سرش در دامان سید الشهداصلواتاللهعليه باشد؟!
این یعنی چه؟! این یعنی انسان امکان این را دارد که در مدت کوتاهی از حضیض فساد و از پستترین موقعیتها به اوجی برسد که مورد احترام امام معصوم واقع شود. همه شما این را میدانید. آیا کسی در این شک داشت؟! اما عکس آن هم ممکن است. داستان ابن ملجم را شنیدهاید. ابن ملجم اهل یمن بود و نسبت به امیرالمؤمنینصلواتاللهعليه علاقه خاصی داشت. به ایشان عرض کرد که: آقا! من شما را بسیار دوست میدارم! حضرت نگاهی به او کردند و فرمودند: مواظب باش با ما دشمنی نکنی و سبب قتل من نشوی! گفت: وای! خاک بر سرم! –به تعبیر بنده- من باعث قتل شما بشوم؟! حضرت فرمودند: مواظب باش!
چرخ روزگار گشت و ابن ملجم در جنگ صفین شرکت کرد و برای یاری حضرت علیعلیهالسلام در مقابل معاویه، در لشکر امیرالمؤمنینصلواتاللهعليه بود. از آن زمانی که امیرالمؤمنینصلواتاللهعليه حکمیت را قبول کردند خوارج پیدا شدند و اینها از جمله خوارج بودند؛ یعنی میگفتند: تو حق نداشتی حکمیت را قبول کنی! تو باید میجنگیدی! تو چرا پیشنهاد حکمیت را پذیرفتی؟! تو کافر شدهای! و از همان وقت کینه علیعلیهالسلام را به دل گرفت تا اینکه در شب نوزدهم ماه رمضان، در مسجد، امیرالمؤمنینصلواتاللهعليه را در حال سجده، به شهادت رساند!
یعنی انسان میتواند از اوج عزت به قعر جهنم سقوط کند. این خطر و آن امکان ترقی برای بنده و جنابعالی هم هست. ما مصونیت نداریم، ما معصوم نیستیم، ممکن است شرایطی پیش بیاید، چرخ بگردد، تحولاتی در فکر من، در خواستههایم، در آرزوهایم، در توقعاتم از دیگران، از دولت و از مردم به وجود بیاید که چرا به ما احترام نگذاشتند؟! چرا قدر ما را ندانستند؟! ما رفته بودیم جانمان را فدای اسلام کنیم، چرا قدر ما را نمیدانند؟! چرا احترام نمیگذارند؟! کمکم ایمان آدم سست شود، ارزشها ضعیف شود و خداینکرده کار انسان به جاهای بدتر هم برسد که نمیخواهم اسمش را هم ببرم.
بنابراین هر کس که به یک کار خیر موفق شد باید دائماً از خدا بخواهد که خدایا! این فیض را از من نگیر! قرآن میفرماید: رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیتَنَا؛[2] پروردگارا! بعد از اینکه ما را هدایت کردی، راضی نشو که ما گمراه، کجرو یا کجاندیش بشویم! این نیاز ماست. هیچکس هم از آن مستثنا نیست.
شاید شما کسانی را سراغ داشته باشید که خدماتی انجام دادند اما بعداً برایشان باقی نماند و با لغزشهایی همه چیز را از دست دادند. به اصطلاح معروف، حالا تعبیر خوبی هم نیست؛ گاو نُه من شیر! میگویند این گاو نُه من شیر میداد؛ نُه من! نُه تا شش کیلو، پنجاه و چهار کیلو میشود. بعد با پای خودش این ظرف بزرگ شیر بزرگ میریخت! میگفتند: گاو نُه من شیر!
مبادا خداینکرده ما هم مدتی زحمت بکشیم، برای اسلام خدماتی انجام بدهیم، درس بگوییم، کتاب بنویسیم، مردم را موعظه و ارشاد کنیم، یکوقتی هم بشود که پا بزنیم و همهاش را بریزیم! احتمال بدهید چنین چیزهایی اتفاق افتاده باشد و اختصاص به صنف خاصی هم نداشته باشد. هم برای من آخوند ممکن است پیش بیاید، هم برای شما و هم برای دیگران. این است که همیشه باید دستمان به درگاه الهی دراز باشد. به امثال حضرت معصومهسلاماللهعلیها التماس کنیم که از خدا بخواهید ما را حفظ کند، نگذارد آلوده بشویم، نگذارد بلغزیم و به اشتباه و انحراف کشیده بشویم و خداینکرده یکوقت ضدانقلاب شویم! آنوقت چه خاکی به سر کنیم؟! عمری زحمت کشیدهایم، مال و جانمان را در اختیار نظام قرار دادهایم، بعد پا زدهایم و همه را ریختهایم! این خطر برای همه هست. هیچ کسی هم مستثنی نیست. حتی امام هم فرمود من هم مستثنی نیستم و من هم باید امتحان بدهم! حتی هم امام فرمود!
در پایان عرایضم دست دعا به درگاه الهی دراز میکنیم و حضرات اهلبیتصلواتاللهعليهماجمعين مخصوصاً در این ایام، حضرت رضا و حضرت معصومه را واسطه قرار میدهیم که خدایا! از صدقهسر این بزرگان، همه ما را ببخش و بیامرز!
ایمان همه ما را حفظ بفرما!
بر معرفت و محبت ما نسبت به اهلبیت بیفزا!
ارادت ما را نسبت به مقام معظم رهبری اضافه بفرما!
ما را به انجام وظایفمان نسبت به این نظام و نسبت به رهبری موفق بدار!
یک دعایی هم هست که بسیاری از مردم از سر صداقت و محبت این دعا را میکنند و آن دعا این است که از عمر ما بکاه و بر عمر ایشان بیفزا! راستش من به دلیل خاصی اصل این دعا را خیلی نمیپذیرم و دوست ندارم. اینکه من میگویم نمیپسندم برای این است که خزانه خدا که خالی نیست که باید حتماً از یک جایی کم کنند و به یک جایی اضافه کنند. این است که دعا میکنیم ما هم زنده باشیم و به ما توفیق بدهد که بیشتر اطاعت کنیم، بیشتر یاری کنیم، وظایفمان را بهتر بشناسیم و بهتر عمل کنیم.
پروردگارا! ساعتبهساعت بر علو درجات امام بیفزا!
همه شهدای ما را، مخصوصاً شهدای مدافع حرم را با شهدای کربلا محشور فرما!
در ظهور ولی عصرارواحنافداه تعجیل فرما!
همه ما را از خدمتگزاران دستگاه آن حضرت قرار ده!
عاقبت امر همه ما را ختم به خیر فرما!
وَصَلَّى اللهُ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينَ