درباره روش‌ها و مصادیق بارز امر به معروف و نهی از منکر

 

درباره روش‌ها و مصادیق بارز امر به معروف و نهی از منکر

امر به معروف و نهی از منکر در هر زمان، شرایط و اقتضائات خاص خود را دارد و به تناسب زمان و مکان، روش‌ها و مصادیق آن گوناگون می شود. به‌منظور ملموس کردن مطالبی که درباره این فریضه دینی مطرح گردید، برخی روش‌ها و مصادیق بارز آن را، به‌ویژه با توجه به وضعیت کنونی نظام جمهوری اسلامی، ذکر خواهیم کرد. مطالب ذیل دربرگیرنده مباحثی درباره ضرورت توجه به تنوع روش‌ها و مصادیق، و ذکر برخی از آنهاست.

1. ضرورت توجه به اختلاف در روش‌ها به تناسب شرایط زمان و مکان

پس از آنکه مشخص گردید که هریک از افراد جامعه در برابر نیازهای معنوی دیگران مسئول‌اند، اکنون، گوناگون بودن مسئولیت افراد به‌تبع شرایط و موقعیت‌های زمانی و مکانی، مطرح می‌شود. هدف امر به معروف و نهی از منکر، اصلاح مفاسد و جلوگیری از رواج بدعت‌هاست. برای

رسیدن به این هدف، در هر زمان و مکانی، و تحت شرایط مختلف، راه‌های عمل به این فریضه هم تغییر می‌کند. باید با دقت در رهنمودهای کتاب و سنت و نیز سخن بزرگان، علما و مراجع، وظیفه خود را با توجه به موقعیت خاص دریابیم. اگر آنچه وظیفه‌مان بود، انجام دادیم و برای انجامش حاضر بودیم تا سرحد شهادت پیش رویم، حسینی خواهیم بود؛ و‌الاّ از این نمد، کلاهی جز اسم و ادعای تهی نخواهیم داشت.

مطالعه سیر تاریخ صدر اسلام و سیره امیر مؤمنان‌(علیه السلام) و دیگر ائمه اطهار‌(علیهم السلام) نشان می‌دهد که به‌قدری اختلاف روش‌ها و رفتارها دراین‌زمینه وجود دارد که آدمی تصور می‌کند بین رفتار این بزرگواران تناقض وجود داشته است. البته همه ما معتقدیم که آنها حلقه‌ های یک زنجیر به‌هم‌پیوسته‌اند؛ ولی چون شرایط زمانی هریک از آنها متفاوت بود، روش‌هایشان نیز متفاوت به نظر می رسید. همه آنان، در پی احیای دین بودند؛ منتها بر اساس مقتضیات و شرایط زمانی و مکانی خاص خود. بدون تردید، این تشخیص وظیفه، خود مهم است و کوشش برای تشخیص هم، خود نوعی عبادت به‌شمار می رود. اینکه کسی مدتی فکر، و با دیگران مشورت کند و تحقیقات لازم را دنبال کند تا وظیفه خود را تشخیص دهد، در ثمربخشی امر به معروف و نهی از منکر کاملاً مفید خواهد بود.

در اهمیت و ضرورت تشخیص وظیفه، به تناسب شرایط زمانی و مکانی خاص، می‌توان نمونه‌های فراوانی را در صدر اسلام جست‌وجو کرد. ابوذر‌(علیه السلام) یکی از بزرگ‌ترین صحابه پیامبر اکرم‌(صلی الله علیه و آله) به‌قدری به فریضه امر به معروف و نهی از منکر عنایت داشت و بدان عمل می‌کرد که

عثمان، خلیفه سوم، را به ستوه آورد و موجب شد که وی او را به شام تبعید کند. او در مقابل خلیفه، از باب نصیحت حاکم مسلمین، با صراحت انتقاد می‌کرد و رسوایی‌های مالی، بذل و بخشش‌های بی‌جا و جناح‌گرایی و باند‌بازی دستگاه خلافت را گوشزد می‌نمود تا کار به رسوایی کشیده شد.(1) انتقادهای تند و صریح ابوذر در مقابل عثمان، به دلیل موقعیت خاص او در آن زمان بود؛ به‌طوری‌که عثمان نمی‌توانست با او مقابله کند. موقعیت ابوذر در جامعه اسلامی، آن‌چنان بود که به این زودی نمی‌شد با او برخورد تند کرد.

در شام نیز چون تمام مردم، ابوذر را به‌منزله یکی از صحابه بزرگ پیامبر‌(صلی الله علیه و آله) می‌شناختند، نمی‌توانستند به او جسارتی کنند. او انتقادهای خود را از دستگاه معاویه ادامه داد تا اینکه معاویه از عثمان خواست که او را به مدینه باز گرداند.(2) نقل شده در مجلسی، کعب‌الاحبار، یهودی تازه‌مسلمان، برای نشان دادن خود، صحبتی کرد تا جواب ابوذر را داده باشد. ابوذر چنان به کعب‌الاحبار حمله کرد که سرش شکست و خون از آن جاری شد. ابوذر به او گفت ‌ای یهودی‌زاده! تو می‌خواهی دین را به ما یاد بدهی؟!(3)


1. عبدالحسین احمد الامینی النجفی، موسوعه الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج8، ص413.

2. همان، ص417.

3. ر.ک: محمد جواد آل الفقیه، سلسله الارکان الاربعه (ابوذر الغفاری؛ رمز الیقظه فی الضمیر الانسانی)، ص69؛ علی‌بن‌حسین المسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج3، ص84.؛

در همان زمان، موقعیت امیر مؤمنان‌(صلی الله علیه و آله) با ابوذر کاملاً متفاوت بود که وظیفه دیگری را می‌طلبید. البته امام علی‌(علیه السلام)، به صورت‌های کلی و خصوصی، انتقادهایی را مطرح می‌کرد اما نه آن‌گونه که ابوذر عمل می‌کرد؛ چراکه موقعیت ایشان با ابوذر متفاوت بود. ایشان می‌کوشید تا با موعظه کردن، مردم را از اعمال ناصواب برحذر دارد. پس ابوذر وظیفه‌ای داشت و امیر مؤمنان‌(علیه السلام) وظیفه‌ای دیگر. ازاین‌روست که نه‌تنها علی‌(علیه السلام) دراین‌زمینه با ابوذر مخالفتی نکرد، بلکه وقتی ابوذر را به ربذه تبعیت کردند، علی‌(علیه السلام)، امام حسن‌(علیه السلام) و امام حسین‌(علیه السلام) را فرستاد تا او را مشایعت کنند. آن‌گاه کلام عجیبی را خطاب به ابوذر فرمود که در نهج‌البلاغه نیز آمده است: يَا أَبَاذَرٍّ إِنَّک غَضِبْتَ لِلَّهِ فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ إِنَّ الْقَوْمَ خَافُوک عَلَی دُنْيَاهُمْ وَخِفْتَهُمْ عَلَی دِینِک؛(1) «ای اباذر، همانا تو برای خدا به خشم آمدی، پس امید به کسی داشته باش که به خاطر او غضبناک شدی. این مردم برای دنیای خود از تو ترسیدند، و تو بر دین خویش از آنان ترسیدی».

موقعیت علی‌(علیه السلام) در آن زمان، موقعیتی ویژه بود؛ به‌گونه‌ای‌که مصلحت ایجاب نمی‌کرد برخورد ایشان همچون ابوذر باشد؛ زیرا ایشان، درصورتی‌که بنای انتقادات شدید را در پیش می‌گرفتند، متهم می‌شدند که چون اعضای شورای شش‌نفره، که علی‌(علیه السلام) هم خود در میان آنها بود، او را برای خلافت رد کرده اند، کارشکنی می‌کند. علی‌(علیه السلام) به‌قدری تنها مانده بود که اگر انتقاد تندی می‌کرد، فوراً از دستگاه حکومتی شایعه می‌کردند که چون علی رأی نیاورده، حسادت می‌ورزد و اسلام و نظام


1. نهج البلاغه، خطبه 130، ص246.

اسلامی را تضعیف می‌کند. اما ابوذر هیچ‌گاه ادعای خلافت نداشت و از‌این‌روی نمی‌توانستند او را چنین متهم کنند.

بنابراین هر کسی در هر موقعیت اجتماعی که قرار دارد، باید بکوشد وظیفه خود را درست تشخیص دهد و در هر پست و مقامی که قرار دارد، متناسب با شأن، مقام، موقعیت و شرایط زمانی و مکانی، آن کاری را انجام دهد که به نفع اسلام است؛ مثلاً نویسنده باید بنویسد، سخنران باید حرف بزند و مسئول رسمی کشور هم باید در اجرای احکام اسلام اهتمام داشته باشد. البته گاه تشخیص کار صحیحی که به نفع اسلام باشد، مشکل است؛ چون در بسیاری از نمونه‌ها، تعارض مصالح و مفاسد پیش می آید؛ اما درهرحال باید مصمم بود که به هرچه تشخیص داده شد عمل شود هرچند به قیمت شهادت باشد. بدیهی است تلاش کردن در راه شناخت وظیفه هم، خود، نوعی عبادت است که برای آن ثواب نوشته می شود.

2. ضرورت بهره ‌‌گیری از طرح و برنامه در اجرای امر به معروف و نهی از منکر

امر خلاف شرع و مصالح جامعه اسلامی، گاه به‌گونه‌ای ساده و با ‌انگیزه فردی و از سر گستاخی و بی‌ادبی انجام می‌گیرد، و گاه اقدامی است پیچیده و حساب ‌شده که کسانی آن را برنامه‌ریزی کرده‌اند. به‌عبارت‌دیگر، ممکن است پشتِ پرده یک حرکت، نقشه‌ای در کار باشد و کسانی آن را بدین هدف طراحی کرده باشند که اسلام و نظام اسلامی را از پای درآورند و آنها را ناکارآمد سازند. مثلاً، می‌گویند آن‌قدر کارهای

زشت انجام دهید که این اعمال برای مردم عادی شود. به ‌گونه طبیعی این افراد به اسلام علاقه‌‌ای ندارند. اینان یا منافق‌اند و از صمیم قلب ایمانی ندارند، یا مزدور بیگانگان شده‌اند و می‌خواهند حاکمیت اسلام را در جامعه از بین ببرند. در این صورت، ضررهای گوناگونی جامعه را تهدید می‌کند که باید با آنها مبارزه کرد. این ضررها ممکن است در قالب کارهای فرهنگی، اقتصادی، هنری، اخلاقی و حتی نظامی بر جامعه اسلامی وارد شود. در چنین موقعیتی، این وظیفه از عهده یک فرد، و از قالب یک امر به معروف و نهی از منکر ساده خارج شده، نوع دیگری از مبارزه را می‌طلبد، و از نمونه‌های امر به معروف و نهی از منکری نیست که بحث آن در رساله‌ های عملیه ذکر شده باشد.

این‌گونه امر به معروف و نهی از منکر، مبارزه با تهاجم است و از عهده یک فرد برنمی‌آید، و در اجرای آن روش‌های ساده پیش‌گفته نتیجه نمی‌دهد. این نوع تهاجم، امری شیطانی است که نقشه‌‌ها و طراحی‌های پیچیده‌ای دارد و باید برای مقابله با آن اندیشید و طراحی و سازمان‌دهی کرد. این تهاجم ممکن است، مانند داستان تنباکو، در قالب اقدامی اقتصادی باشد. همچنین برخی نمونه‌های آن پیچیدگی‌های خاصی دارند که فقط اهلش می‌توانند آنها را تشخیص دهند. از جمله آنها پایین آوردن قیمت نفت است که به مثابه ضربه‌ای اقتصادی برضد مسلمانان به‌کار می‌برند. این یک خیانت و منکر اجتماعی ‌ـ اقتصادی برنامه ‌ریزی‌شده است که با نقشه ‌های جهانی و بین‌ المللی طراحی شده است؛ به‌گونه‌ای‌که حتی یک کشـور نیـز به‌تنهایی نمی‌توانـد بِدان دست یازد؛ بلکه شیـاطین کشورهـای

مختلف با یکدیگر هماهنگ می‌شوند تا بتوانند چنین ضرری بر مسلمانان وارد سازند، و مثلاً قیمت نفت را در بازارها کاهش دهند. این‌گونه منکر، «ضرری» است که به همه مردم یک کشور، بلکه به همه مسلمانان جهان وارد می‌شود و باید با آن مقابله کرد؛ زیرا با انجام این منکر، کفار بر مسلمانان برتری می‌یابند؛ درحالی‌که خدايْ‌تعالی راضی نمی‌شود که کافران، هرچند در مسائل اقتصادی، بر مسلمانان برتری یابند و مقاصد شوم خود را بر آنان تحمیل کنند: وَلَنْ يَجْعَلَ اللّه‌ لِلْکافِرِینَ عَلَی الْمُؤمِنِینَ سَبِیلاً؛(1) «و خداوند هرگز کافران را بر مؤمنان سلطه نمی‌دهد».

پس برای مقابله با این منکرات و یافتن راه‌حل مناسب باید مسلمانان با طرح و فکر جمعی به میدان آیند و صاحب‌نظران بیندیشند و طرح و نقشه‌ای کارآمد تهیه کنند. زمانی که راه‌حل مناسب برای مقابله با چنین منکراتی پیدا شد، همه مسلمانان در مرحله عمل، باید آن را اجرا کنند. گاه ممکن است راه‌‌حل، تحریم اقتصادی باشد؛ مثلاً خرید اجناس امریکایی تحریم شود. در این هنگام، بر همه مسلمانان لازم است که این فرمان را اطاعت کنند. بدین‌ترتیب خرید جنس امریکایی حرام می‌شود؛ اگرچه لازم باشد همان جنس از کشور دیگری با دو برابر قیمت خریداری شود؛ اما برای مقابله با توطئه ‌های خائنانه دشمن که ضرر آن گریبان همه مسلمانان را می‌گیرد، عمل به این تحریم، به‌منزله نهی از منکر، بر همه مسلمانان واجب می‌شود. در جامعه اسلامی نهی از منکر تا این حد قابل گسترش است.


1. نساء (4)، 141.

اجرای نهی از منکر در مسائل نظامی بسیار روشن‌تر است؛ زیرا همواره دشمن دسیسه‌‌هایی می‌چیند تا در مرزها نفوذ کند و یا عوامل خود را می‌فرستد تا ترورهایی انجام دهند، یا عوامل نفوذی را در ارتش و نیروهای نظامی و انتظامی وارد می‌کند. دراین‌زمینه مسائل پیچیده فراوان دیگری وجود دارد که باید صاحبان نظر آنها را مطالعه و بررسی کنند. به‌هرحال، در جامعه باید با گناه مقابله شود، و یگانه راه مقابله با آن، تصمیم ‌گیری فردی نیست، بلکه واجب است در وهله نخست، صاحب‌نظران و متخصصان با یکدیگر مشورت، و طرحی تهیه کنند؛ سپس دولت اسلامی دستور اجرای آن را به مردم ابلاغ کند. در این مقام، عمل به این طرح بر همه مردم واجب می‌شود. وجوب عمل به این طرح، هم به سبب وجوب نهی از منکر، و هم به دلیل لزوم اطاعت از دولت اسلامی است که به معنای اطاعت از وليّ امر مسلمانان است.

فرض دیگر این است که، در منطقه ‌ای وليّ امر مسلمین یا دولت اسلامی، حضور نداشته باشد، یا در کشوری، دولت اسلامی بر سر کار نباشد، یا دولت اسلامی باشد، ولی نتواند مانع دسیسه‌های دشمن گردد. از جمله، ممکن است عده‌ای معادن و دیگر سرچشمه‌های اقتصادی و تجاری را در دست گیرند و برای رسیدن به مطامع شخصی خود، دولت را در مقابل عمل انجام ‌شده قرار دهند. در این موقعیت، خود مردم باید برای مبارزه با دسیسه ‌های دشمن برنامه ‌ریزی کنند و دشمن را به زانو درآورند، و نقشه او را نقش بر آب کنند؛ زیرا دولت اسلامی، به هر دلیل، نمی‌تواند این توطئه ‌ها را خنثی کند.

همچنین احتمال دارد دولت اسلامی از دسیسه ‌های دشمنان باخبر باشد و توان مقابله با آنان را نیز داشته باشد، ولی دراین‌زمینه اقدامی صورت ندهد. در این شرایط واجب است خود مردم برای دفع خطر اقدام کنند و برای مقابله با چنین توطئه ‌هایی طرح بریزند و برای اجرای آن تصمیم بگیرند. اگر این اقدام مردم موقتاً ضرر اقتصادی برای جامعه دربر داشته باشد، بعدها این ضرر جبران خواهد شد. به‌هرحال، این امری واجب است که متأسفانه نمونه‌ها و جوانب آن به‌درستی بررسی و تدقیق نشده است. بنابراین هرگاه خطری از سوی دشمنان خارجی یا داخلی در یکی از زمینه ‌های حیات اجتماعی، جامعه اسلامی را تهدید کند، بر مردم مسلمان واجب است که با استفاده از علم عالمان، متخصصان و صاحبان تجربه، تصمیم قطعی برای مقابله با آن خطر را اتخاذ کنند، و نقشه ‌های دشمنان را خنثی سازند.

3. ضرورت رعایت اولویت‌ها در اجرای امر به معروف و نهی از منکر

یکی از آفاتی که ممکن است هریک از ما در اجرای امر به معروف ونهی از منکر دچار آن شویم، این است که شیطان از غفلت ما استفاده کرده، مسائلی را که چندان اهمیتی ندارد، برای ما بزرگ جلوه می‌دهد و توجه ما را به آنها جلب می‌کند تا از مسائل مهم‌تر غفلت کنیم. این نکته، مهم است که هرکس در زندگی خود ممکن است بارها مشاهده کرده باشد. اشخاص متدینی بوده‌اند که هم برخوردار از علم و تقوا بوده‌اند، اما در این‌گونه مباحث، بر مسائلی تأکید می‌کردند که اهمیت چندانی نداشت و

از دیگر سو، اشتغال به آن مباحث، آنان را از پرداختن و توجه به مسائل اصلی باز می‌داشت.

این نکته، پیش از انقلاب، بسیار شایع بود؛ مثلاً یکی از روحانیان وارسته و عالی‌مقام، در آن زمان در منبر خود صحبت از مسائلی می‌کرد که اهمیت چندانی در آن زمان نداشت و طرح برخی مسائل از ایشان در آن مقطع تعجب‌انگیز بود. مهم‌ترین مسئله‌‌ای که آن شخص، به آن اهمیت می‌داد، مسئله ریش ‌تراشی بود. او مصمم به امر به معروف ونهی از منکر بود، اما گویا در عالم هیچ حرامی جز ریش‌تراشی وجود ندارد. هرکس پیش او می‌آمد، به سبب تراشیدن ریش او را مذمت می‌کرد و گاهی با خواندن روایت یا بیان تشبیهات زننده‌ ای، طرف مقابل را به‌کلی از خود می‌راند. برفرض که تراشیدن ریش، حرام قطعی هم باشد، اما آیا در مقام امر به معروف و نهی از منکر، اهمیت این معصیت از دیگر معاصی در آن زمان بالاتر بوده است؟!

تردیدی نیست که باید در امر به معروف و نهی از منکر، هر حرامی را به اندازه اهمیتش در نظر گرفت و این‌گونه نباشد که از بسیاری گناهان کبیره که در جامعه اتفاق می‌افتد، غفلت شود و تنها به معصیتی توجه شود که اهمیت آن کمتر از آنهاست. برای نمونه، روا نیست که با وجود آن‌همه انحرافات فکری و عقیدتی در جامعه، کسی آنها را نادیده انگارد و تمام همّ خود را صرف مسئله کوچکی کند که در مقابل آن مفاسد و انحرافات، هیچ شمرده می‌شود. متأسفانه نه‌تنها در گذشته برخی بزرگان ما به این نکته توجه نداشتند، هم‌اکنون نیز برخی دلسوزان اسلام، که

حتی از معلوماتی در سطح عالی برخوردارند و در مراتب بالای تقوا هستند، وقتی درصدد امر به معروف و نهی از منکر برمی‌آیند، مسائل مهم را به حال خود وامی‌گذارند و به سراغ مسائلی می‌روند که اهمیت آنها بسیار کمتر است؛ برای نمونه، مطرح کردن مفاسد در جامعه با عالی‌ترین سطوح مسئولیت کشوری و درخواست اصلاح جامعه، تذکر به نمایش عکس‌های زنان سر‌برهنه در تلویزیون به‌منظور جلوگیری از ادامه پخش آنها، تا زمینه گناهان کبیره در جامعه از بین رود، و مصادیقی ازاین‌دست، می‌تواند نمونه‌هایی از مسئولیت سنگین در جلوگیری از ارتکاب معاصی در جامعه باشد. اما باز هم بالاتر از این، آنجاست که از بالاترین مسئولان اجرایی کشور خواسته شود که جلوی گسترش روزافزون انحرافات عقیدتی و شبهاتی که سبب کفر جوانان کشور می‌شود، گرفته شود. کار، در مقاطعی از عمر نظام اسلامی، به آنجا کشید که برخی به ضروری‌ترین مسائل دین، شبهه وارد کردند و در روزنامه‌ ها، مجلات و رسانه‌های گروهی دیگر، ضروریات اسلام را به استهزا گرفتند. اهمیت این انحراف، از نمایش یک عکس زن سربرهنه در تلویزیون بسیار بیشتر است.

بنابراین کسانی هستند که واقعاً صاحب فضل‌اند، از مسائل فقهی به‌خوبی آگاه‌اند؛ و قصد خدعه، فریب دادن، تقدس‌مآبی و ظاهرسازی ندارند، بلکه درحقیقت، در پی اجرای امر به معروف و نهی از منکر و آگاه کردن مسئولان به مفاسد موجود در جامعه‌اند، لیکن ذهنشان تنها مشغول مسائل کم‌اهمیت‌تر است و توجه ندارند که چه خطرهای بزرگتری در جامعه وجود دارد. از‌این‌روی تا در تلویزیون فیلم نامناسبی

به نمایش درآید، صدایشان بلند می‌شود، اما زمانی که برخی مطبوعات و رسانه‌های گروهی کشور، به نشر مطالبی می‌پردازند که زمینه انکار خدا، وحی، عصمت انبیا وائمه اطهار‌(علیهم السلام) و معاد را توسط جوانان فراهم می‌سازد، سکوت می‌کنند. گویا از نظر ایشان، معصیت در همین نواختن و گوش دادن موسیقی و نمایش صحنه‌‌های بی‌‌حجابی خلاصه می‌شود. آفتی که ذکر گردید، بدترین چیزی است که در اجرای امر به معروف و نهی از منکر توسط بزرگان می‌توان آن را تصور کرد. اگر این مطلب را تحلیل کنیم، نباید هیچ بعید بدانیم که شیاطین جن یا انس، و یا هر دو، زمینه‌هایی فراهم می‌کنند که توجه بزرگان ما ‌معطوف به یک سلسله مسائل جزئی شود تا از مسائل اصلی غفلت کنند و آنها بتوانند هدف خود را، بدون اینکه حساسیتی در جامعه به وجود آید، پیش برند.

از این آفت نباید ساده گذشت؛ چراکه آسیب شدیدی را به جامعه اسلامی وارد می‌کند. همچون یک طبیب که وقتی متوجه می‌شود بیمار او چندین مرض دارد، اول باید آن مرض اساسی را که کشنده است و ممکن است خطر زیادی بیافریند، علاج کند. اگر بیمار سردردی هم داشته باشد، می‌توان بعد از این هم معالجه کرد؛ اما نمی‌توان از مرض مهلکی گذشت که اگر به درمان آن نپردازد، بیمار را با خطر مرگ روبه‌رو می‌سازد. پس با وجود آن بیماری مهلک و پیش از درمان آن، نوبت به درمان مرض کم‌اهمیت‌تر نمی‌رسد. طبیبان مشکلات اجتماعی نیز باید برای درمان جامعه اولویت‌سنجی کنند؛ چون تمام مسائل جامعه را نمی‌توان با هم و در یک زمان اصلاح کرد. بنابراین پس از شناخت

ضعف‌های موجود در یک جامعه، باید برای برطرف کردن آنها اولویت‌سنجی کرد.

یکی از مهم‌ترین اولویت‌ها برای ما، که بسیار مغفول مانده بود و امام خمینی‌(رحمهَ الله) همگان را بیدار کرد و نجات داد، مسئله نظام و حکومت اسلامی بود. تا پیش از استقرار نظام جمهوری اسلامی، آنچه که در میان بسیاری از روحانیان و دین‌داران مطرح نبود این بود که آنها برای ایجاد یک حکومت اسلامی، وظیفه‌ای دارند. چنین چیزی اصلاً در میان آنها طرح نمی‌گردید که ممکن است یک علت آن این باشد که آنان هیچ امیدی به پیروزی نداشتند. اما امام‌(رحمهَ الله) با آن بینش و همت عالی خود، هم تشخیص داد که این، مهم‌ترین مسئله است و هم همت کرد و تمام توانش را به کار گرفت تا با یاری خداوند، حکومت اسلامی تحقق یابد. از آن زمان، این مسئله به‌صورت اساسی در جامعه روحانیان و دین‌داران کشور حل شد که یکی از مسائل اولویت‌دار، استقرار نظام اسلامی است. امروزه این مسئله کانون توجه اکثریت روحانیان و متدینان قرار گرفته است؛ هر‌چند ممکن است افراد نادری نیز در همین زمان و دراین‌زمینه دچار افکار انحرافی باشند و به مسئله حکومت اسلامی اهمیتی ندهند. درهرحال، این بیماری فراگیر به دست آن طبیب الهی، امام خمینی‌(رحمهَ الله)، علاج گردید؛ ولی شیاطین هنوز هم بیکار ننشسته ‌اند و دست ‌اندرکارند تا به‌صورت دیگری ما را از این حقیقت غافل کنند؛ کمااینکه کسانی القا کرده‌اند که اگر این نظام بخواهد باقی بماند، باید از بسیاری مسائل اسلامی صرف‌نظر کند.

حاصل آنکه، باید در امر به معروف و نهی از منکر اولویت‌سنجی کرد و با رعایت اولویت‌ها، جایگاه رفیع این فریضه را حفظ کرد. این نکته دراین‌زمینه قابل توجه است که کسانی با همین منطق، که در بحث رعایت اولویت‌ها گفته شد، علیه همین هدف سوءاستفاده کردند؛ برای نمونه، کسانی را نزد برخی بزرگان می‌فرستادند و به ایشان القا می‌کردند که اگر شما به وظایف امر به معروف و نهی از منکرتان عمل، و به انکار ضروریات در جامعه اعتراض کنید، نظام اسلامی از بین خواهد رفت و اگر شما خواهان آنید که جوانانمان مسلمان بمانند، به آنان نگویید که اسلام این مسائل را دارد، بلکه اسلام گفته است که شما آزادید و هر کاری که دلتان می‌خواهد انجام دهید. از این طریق، جوانان اصل دینشان باقی می‌ماند؛ و‌الّا اگر بر ضروریات دین تأکید کنید، آنان اصل دین را هم منکر می‌شوند.

مطلب فوق، یکی از شگردها برای کوبیدن محتوای امر به معروف و نهی از منکر است. نمی‌توان ادعا کرد که تمام این کسان آگاهانه چنین سخن می‌گویند، ولی آن شیاطینی که این نقشه را در بیرون از مرزهای جمهوری اسلامی کشیده‌اند و آن را پی می‌گیرند، آگاهانه دست به چنین اعمالی می‌زنند تا به کسانی القا کنند که باید از یک سلسله معارف و احکام اسلامی صرف‌نظر کرد تا نظام اسلامی باقی بماند. از جمله مسائلی که به اعتقاد اینان، برای حفظ نظام باید آن را کنار گذاشت، مسئله ولایت فقیه است. ولایت فقیه را با حکومت دیکتاتوری و فاشیستی یک‌سان می‌گیرند و می‌گویند: اگر مردم دنیا بگویند که حکومت اسلامی، حکومتی

دیکتاتوری است، دیگر کسی مسلمان نمی‌شود؛ پس برای اینکه جوانان، اسلام را بپذیرند، باید بگوییم حکومت اسلام، از نوع دموکراسی است و در دموکراسی هم ملاک مشروعیت، رأی مردم است و درنتیجه اگر مردم رأی دادند که فلان حکم اسلامی باید تعطیل شود، باید چنین شود و بالاتر از این، حتی در برخی نشریات تصریح کردند که اگر مردم اصل اسلام را نخواهند، کسی حق ندارد به آنان اعتراض کند! همچنین، اگر مردم نظام ولایت فقیه را هم نخواسته باشند، مشروعیتی ندارد و اگر مردم اراده کردند که علیه خدا هم تظاهرات کنند، کسی حق ندارد جلوی آنها را بگیرد؛ چون ملاک رأی مردم است! برای اینکه این دیدگاه خود را نیز بتوانند توجیه کنند، از یک کلام امام خمینی‌(رحمهَ الله) هم دراین‌زمینه سوءاستفاده می‌کنند که فرمود: «میزان رأی ملت است».(1) اینان بدون اینکه اشاره به کلمات قبل و بعد این سخن و نیز سخنان صریح دیگر امام‌(رحمهَ الله) داشته باشند، کلام ایشان را به نفع دیدگاه خود مصادره می‌کنند و کار را به جایی می‌رسانند که می‌گویند حتی از این کلام امام‌(رحمهَ الله) می‌توان استفاده کرد که مردم حق دارند دین را از بین ببرند؛ چراکه ملاک رأی مردم است! آیا مغالطه‌ای رسواتر و ظالمانه‌تر از این امکان‌پذیر است؟!

به‌هرحال، آنچه برای ما ضرورت دارد این است که اولویت‌ها را در بحث امر به معروف و نهی از منکر در نظر بگیریم و یکی از مهم‌ترین اولویت‌ها، مسئله اهمیت نظام اسلامی است. اما باید توجه نیز داشته


1. سیدروح‌الله خمینی?، صحیفه امام، ج8، سخنرانی در جمع پرسنل نیروی هوایی در قم، 25/3/ 1358، ص‌173.

باشیم که بقای نظام اسلامی به احکام اسلام است؛ والّا اگر نظامی باشد که احکام اسلام در آن، روز به روز، یکی پس از دیگری، به بهانه‌های مختلف، همچون قرائت جدید از دین، حذف شود، دیگر از اسلام چیزی باقی نخواهد ماند که از آن دفاع کنیم. به نظر می‌رسد که شیطانی‌ترین و خطرناک‌ترین سمّی که امروز در جامعه اسلامی ما ترزیق می‌شود، این است که اسلام قرائت‌های مختلف دارد و صراط‌های مستقیم هم متعددند؛ از‌این‌روی کسی حق ندارد بگوید یک قرائت بر قرائت دیگر از دین اولویت دارد. نتیجه این دیدگاه این خواهد شد که فردی که اصلاً از الفبای اسلام و فقه آن هیچ اطلاع ندارد، می‌تواند در مقابل تمام مراجع بگوید که فهم من از اسلام این است و شما حق ندارید به آن اعتراض کنید. این شبهه، کشنده‌ترین شبهه‌ای است که دیگر جایی برای استدلال و ترویج و بیان حقایق و نیز امر به معروف و نهی از منکر باقی نمی‌گذارد.

4. ضرورت بصیرت به توطئه‌های دشمنان داخلی و خارجی

بخش مهمی از امر به معروف و نهی از منکر، که متأسفانه بسیاری از مردم ـ به‌ویژه پیش از نهضت امام خمینی‌(رحمهَ الله)ـ از آن غفلت ورزیده‌ اند، مبارزه با توطئه ‌های ضد اسلامی است. این توطئه ‌ها در زمینه‌ های مختلف اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و نظامی صورت می‌گیرند. البته نمی‌توان با اقدامی ساده و آموزشی چندروزه خود را برای چنین امر به معروفی آماده کرد؛ بلکه این کار، آموزش‌های پیچیده و طرح‌های بسیار سنجیده و

متناسب با نقشه‌های شیطانی آنها را ـ که سال‌ها و با صرف هزینه‌‌های هنگفت طراحی می‌شوند ـ می‌طلبد. در فرمایش‌های مقام معظم رهبری تصریح شده است که حتی دشمنان، بعضی از مطبوعات ما را برای خودشان پایگاه قرار داده‌اند، تا از آنها برضد اسلام و نظام اسلامی استفاده کنند.(1) مطبوعات داخل کشور به دست بعضی از افراد خودفروخته، که چه‌بسا بعضی از آنها با بودجه بیت‌المال اداره می‌شوند، پایگاه امریکا یا بعضی دشمنان دیگر و صهیونیست‌ها شده ‌اند و اغراض آنها را پی می‌گیرند، و آنان را در توطئه ‌هایشان کمک می‌کنند. کاری که ـ به فرمایش مقام معظم رهبری ـ بی. بی. سی.، یا رادیو امریکا باید انجام دهد، اینان انجام می‌دهند. این، تنها بخشی از اقداماتی است که دشمن علیه نظام جمهوری اسلامی ترتیب می‌دهد. اما برای مقابله با این نوع توطئه ها چه می‌توان کرد؟ مقابله با این حرکت مرموز شیطانی و فعالیت گسترده و حساب ‌شده، نیازمند تفکر و اندیشه فراوان است. این موارد است که باید ما را به فکر وادارد که مسئولیت امر به معروف و نهی از منکر را در این قبیل مسائل جدی‌تر بگیریم. در این مقام، سخن از گناه فردی‌ای در میان نیست که کسی مرتکب شود و شخصی دیگر به او تذکر دهد. چه‌بسا این منکر، کیان اسلام را به خطر اندازد و روزی فرا برسد که همه چیز به دست دشمن بیفتد. ما نیز نباید دشمن را کوچک بشماریم. البته باید به لطف خدا و توجهات وجود مقدس ولی عصر‌(عجل الله فرجه الشریف) دلگرم باشیم؛ ولی معنای این دلگرمی آن نیست که آرام بنشینیم و به


1. مقام معظم رهبری، بیانات در اجتماع جوانان در مصلای تهران، 1/2/1379.

کاری دست نزنیم؛ باید با توکل بر خدا و اعتماد به یاری او بکوشیم و بدانیم که نصرت خدا ثابت است: إِنْ تَنْصُرُوا اللّه‌ يَنْصُرْکمْ؛(1) «اگر خدا را یاری کنید، او نیز شما را یاری خواهد کرد». اما نصرت خدا مشروط است به اینکه ما آنچه در توان داریم، در طَبَق اخلاص بگذاریم؛ آن‌گاه خداوند خود، کاستی‌های ما را جبران خواهد کرد.

5. مقابله با تهاجم فرهنگی

تهاجم فرهنگی، که تا حدودی ناشی از ضعف‌های فرهنگی جامعه مسلمانان است، از جمله مهلک‌ترین خطرهایی است که از سوی دشمنان، جامعه اسلامی را تهدید می‌کند. به تعبیر مقام معظم رهبری، در تهاجم فرهنگی، دشمنان، ایمان مردم را هدف قرار داده‌اند.(2) این سخنی جدی است و بر زبان کارشناسی جاری شده که این‌گونه مسائل را بهتر از هر کسی درک می‌کند. در چنین شرایطی نمی‌توان تنها به وظایفی فردی همچون نماز و تعلم بسنده کرد و از این امور کناره گرفت. دولت نیز نمی‌تواند از این وظیفه، شانه خالی کند. جناح‌های مختلف نیز نباید تنها در پی درگیری میان خود باشند، و هرچه رهبر مسلمانان فریاد بزند که به فکر تهاجم فرهنگی باشید و چاره‌ای برای اسلامی کردن دانشگاه ها بیندیشید، کسی توجه نکند.

اگرچه دولت، اسلامی است و ولی فقیه در رأس نظام قرار دارد،


1. محمد (47)، 7.

2. مقام معظم رهبری، بیانات در دیدار کارگران و فرهنگیان کشور، 15/2/1372.

ممکن است کسانی که باید مجری فرمان‌های او باشند، در انجام وظیفه کوتاهی کنند. آیا در این زمان، می‌توان دست روی دست گذاشت و سکوت کرد، تا مبادا این کار خشونت نامیده شود؟ آیا می‌توان تساهل و تسامح پیشه ساخت، درحالی‌که مقام معظم رهبری پیوسته سخن از شبیخون فرهنگی به میان می آورند؟(1) آیا در وضعیتی که دشمن، ایمان جوانان را آماج حمله‌های پی‌درپی قرار داده است، باز هم نباید احساس وظیفه کرد!؟ اگر شخصی در خانه خود و در بستری گرم و آرام خوابیده باشد، و ناگهان صدای گوش‌خراشی فریاد بزند که سیل آمده است! فرار کنید! ممکن است بیدار شود و خواب‌آلوده بگوید: این موقع شب چه کسی فریاد می‌زند؟! و دوباره بخوابد. اما زمانی که کاملاً از خواب بیدار شد و چند بار این فریاد را شنید، مسئله را جدی می‌گیرد، و بعدها از آن کسی که فریاد می‌زد، به سبب نجات او و خانواده‌اش تشکر می‌کند، یا اگر در محلی آتش‌سوزی شده باشد و کسی فریاد بزند: آتش! آتش! و مردم را نیمه‌شب از خواب بیدار کند، فرد پس از اینکه متوجه خطر شد، می‌فهمد که آن شخص چه خدمت بزرگی کرده است، و هیچ‌گاه به او اعتراض نمی‌کند. امور مادی این‌گونه است و اگر کسی مردم را متوجه خطر زلزله، سیل، آتش و بمباران کند، آنان فایده آن را می‌فهمند و از او تشکر می‌کنند. اما امور معنوی این‌گونه نیست و اهمیت آنها به‌آسانی درک نمی‌شود، و همه مردم از شخص خیرخواه و دلسوزی که هشدار می‌دهد، استقبال نمی‌کنند و شاید او را خشونت‌ طلب بخوانند و به


1. مقام معظم رهبری، پیام به کنگره جامعه اسلامی دانشجویان در مشهد، 10/6/1380.

آرامش دعوت کنند. اگر هنگام خطر، و به ‌ویژه خطرهای معنوی که مردم حساسیت چندانی درباره آنها ندارند، آرام سخن بگویند، کسی بیدار نمی‌شود؛ زیرا طبیعت بشر بیشتر با امور حسی انس دارد و آنچه فراتر از حسیات او باشد، زود باور نمی‌کند.

اگر به ما بگویند که اموال ما را می‌برند، به‌سرعت می‌فهمیم. ولی اگر بگویند دینمان را به تاراج می‌برند، باور نمی‌کنیم و به نماز خواندن و روزه گرفتنمان دل خوش می‌داریم، و درک نمی‌کنیم که چگونه دین ما را می‌برند. درحالی‌که اگر توجه کنیم می‌بینیم ایمان سال گذشته ما با ایمان امسال تفاوت دارد. سال گذشته به خدا و پیامبر‌(صلی الله علیه و آله) یقین داشتیم، اما امسال شک می‌کنیم. برای نمونه، امسال گاهی ممکن است به ذهن ما خطور کند که شاید آنچه عالمان دین می‌گویند، صحیح نباشد؛ زیرا کسانی سخنانی متناقض با سخنان روحانیان می‌گویند که در دانشگاه‌های لندن درس خوانده‌اند و شاید بهتر از این روحانیان مسائل را بفهمند. دین انسان این‌گونه به‌تدریج رنگ می‌بازد، و او وقتی به خود می‌آید که دیگر از دینش چیزی باقی نمانده است. اما کسی که بیدار و هوشمند است، از دور حضور دشمن را درک می‌کند و می‌تواند هدف و حرکات او را ارزیابی کند و می‌تواند حدس بزند که اکنون به چه کاری مشغول است. این‌گونه متوجه کردن جامعه به خطر دشمن، گونه‌ای نهی از منکر است. خطرهای بزرگی ایمان جامعه را تهدید می‌کند که اگر به آنها توجه نشود، ضررشان دامانِ همه مردم را می‌گیرد؛ زیرا اگر جوانان بی‌ایمان شوند، مفاسد اخلاقی، از جمله اعتیاد، ایدز، جنایت و قاچاق جامعه را فرا خواهد گرفت.

خداوند متعالی درباره نتایج انحطاط فرهنگی جوامع می‌فرماید: لَهُمْ عَذابٌ فِی الْحَیه الدُّنْیا وَلَعَذابُ الآْخِرَه أَشَقُّ؛(1) «آنان در زندگانی دنیا عذابی دارند و عذاب اخروی سخت و سنگین‌تر است». عذاب دنیوی همان متلاشی شدن خانواده‌ها، اختلافات بی‌شمار زن‌ها با شوهرها، سوء تربیت فرزندان، شیوع عادات زشت، اعتیاد به مواد مخدر و... است.

برای آنکه جامعه دچار چنین پیامدهایی نشود، باید از آغاز در قبال مسائل فرهنگی حساسیت به خرج داد و حل تمام مشکلات را به رفع مشکلات اقتصادی موکول نکرد. ازاین‌روی، کسانی که گمان می‌کنند معضلات اجتماعی با رفع مشکلات اقتصادی برطرف می‌شود، سخت در اشتباه‌اند؛ چراکه هرگز فقر منشأ این‌گونه مفاسد نیست. البته گاه فقر و نابسامانی اقتصادی به این‌گونه انحرافات کمک می‌کند، ولی نمی‌تواند علت تامه باشد. به‌رغم اینکه حل مشکلات اقتصادی، وظیفه دولت اسلامی است، یگانه وظیفه دولت اسلامی به‌شمار نمی‌رود. نخستین و مهم‌ترین وظیفه دولت، حفظ دین، حفظ اخلاق، حفظ معنویات و حفظ ارزش‌های معنوی است. بعد از آن، نوبت به مسائل دیگر می‌رسد. البته منظور از تقدم، اهمیت است و به‌اصطلاح تقدم رتبی است نه زمانی.

بنابراین در مقابله با تهاجم فرهنگی، بخشی از مسئولیت بر عهده مسئولان اجرایی کشور است؛ اما بخش عظیم‌تر آن بر عهده مردم است. مردم باید در صحنه های مختلف از خود حساسیت نشان دهند و تنفر خود را از فساد فرهنگی در قالب ایراد سخنرانی، تدوین مقالات، نوشتن


1. رعد (13)، 34.

طومار و... ابراز کنند. اگر این مخالفت‌ها با فساد فرهنگی در کشور استمرار یابد، مسئولان دولتی هم به تنگ خواهند آمد و ناچار خواهند شد که به این مخالفت‌ها توجه کنند. باید با تلاش مستمر دراین‌زمینه، شرایط فرهنگی مناسب برای مقابله با تهاجم فرهنگی را مهیا سازیم و با تذکار پی در پی، هم معصیت‌کاران را در فشار قرار دهیم تا در جامعه اسلامی از ارتکاب معصیت شرمنده گردند و هم افکار عمومی را به سمت و سویی سوق دهیم که اگر مسئولان دولتی هم بخواهند دراین‌زمینه مقاومت کنند، خود را در جهت مخالف مسیر مردم احساس کنند و به مقابله با تهاجم فرهنگی تن دردهند. مقام معظم رهبری تأکید دارند: «امر به معروف و نهی از منکر حوزه‌های گوناگونی دارد که باز مهم‌ترینش حوزه مسئولان است؛ یعنی شما باید ما را به معروف امر و از منکر نهی کنید. مردم باید از مسئولان کار خوب را بخواهند؛ این مهم‌ترین حوزه است».(1)

گفتنی است نفوذ فرهنگ غربی در جامعه در صحنه‌های مختلف خود را نشان می‌دهد. این نفوذ می‌تواند اعتقادات و اخلاقیات و نیز کلیه رفتارهای فردی و اجتماعی، اعم از فرهنگی، سیاسی و اقتصادی را دربر گیرد. بنابراین اگر کسانی شاهد نفوذ چنین فرهنگی بودند، باید پیش از هر امر به معروف و نهی از منکر دیگری، جلوی نفوذ آن را بگیرند. تهاجم فرهنگی، بالاترین معضل و منکر و ریشه تمام منکرات است. برای نمونه، یک دیدگاه این است که باید جلوی شیوع مواد مخدر در


1. مقام معظم رهبری، خطبه‌های نماز جمعه، 25/9/1379.

جامعه را گرفت؛ اما دید عمیق‌تر این است که باید جلوی شیوع فرهنگی را در جامعه گرفت که استفاده از مواد مخدر را خوب جلوه می‌دهد. بدیهی است که دومی، منطقی‌تر است.

روشن است که وقتی یک بلای عمومی فرهنگی در جامعه پدید آید و همه اقشار جامعه را تحت ‌تأثیر قرار دهد، راهی باز خواهد شد که همه افراد آلوده گردند. در این صورت، حرکت‌های آرام و رفرمیستی و ارشاد و موعظه در امر به معروف و نهی از منکر پاسخ‌گو نیست؛ بلکه باید یک حرکت قاطع، فوری، جدی و شدید انجام داد تا جلو نفوذ بیشتر آن را بگیرد.

پس، قضیه تهاجم فرهنگی را با تعارف، لبخند و خواهش نمی‌توان حل کرد. چنین کاری مثل این است که کسی مبتلا به بیماری وبا باشد و ما از او خواهش کنیم که مواظب باشید بیماری شما به دیگران سرایت نکند. این با خواهش و تمنا درست نمی‌شود، بلکه باید بیمار قرنطینه شود. در امر به معروف و نهی از منکر نیز حرکت‌های آرام و اصلاحگرانه تا یک مرزی می‌تواند مفید باشد، و نصحیت، ارشاد، موعظه، خواهش و تمنا، و مقداری هم اخم و تندی کردن می‌تواند مؤثر باشد. ولی گاهی کار بدانجا می‌رسد که دیگر، این برخوردها ثمری ندارد؛ مثل آنجا که انسان با کسی همچون یزید مواجه باشد که به هیچ چیز پایبند نبود، علناً مشروب می‌خورد، و سگ‌بازی می‌کرد. در چنین مواردی، به‌جای حرکت‌های رفرمیستی و اصلاحگرانه، باید حرکتی قاطع انجام داد و جلو معصیت را گرفت. از‌این‌روی بود سیدالشهدا‌(علیه السلام)

حدود ده سال با معاویه زندگی کرد و هیچ‌گاه خروج نکرد، بلکه امر به معروف و نهی از منکر را در قالب تبلیغ، سخنرانی، موعظه و تذکار پی گرفت؛ اما در شش ماه آخر عمر شریف خود، که مقارن با به حکومت رسیدن یزید بود، برای احیای امر به معروف و نهی از منکر خروج کرد تا به شهادت رسید.

متأسفانه فرهنگ غربی در جامعه ما نفوذ کرده است و روز به روز هم شیوع بیشتری می‌یابد. در چنین وضعیتی وظیفه ما تنها این نیست که به دیگری گوشزد کنیم دروغ نگوید یا به کسی بگوییم پوشش خود را مناسب گرداند. چنین عملی به این می‌ماند که کسی مبتلا به سرطان گردیده باشد و پزشک به فکر معالجه ریزش موی ابروی او برآید! اگر سرطان چنین شخصی را هلاک کند، دیگر معالجه ریزش موی ابروی او چه ثمری دارد؟! منکر اصلی و ریشه‌ای آن است که اصل اعتقاد، باورها و ارزش‌های ما را زیر سؤال می‌برد و نه‌تنها زیر سؤال می‌برد، بلکه آن را نفی هم می‌کند. با وجود چنین تهدیداتی، تذکر به مسائل فردی، صدها مرتبه، متأخر است. در مواردی، میلیون‌ها دلار، که بعضاً از بودجه همین مردم مستضعف و پابرهنه برداشت می‌شد، صرف تأسیس و کمک به نشریاتی می‌شد که اصل اعتقادات اسلامی را زیر سؤال می‌بردند.

بلای اصلی جامعه ما این است که افزون بر اینکه عموم مردم نمی‌توانند این‌گونه مسائل را ریشه‌یابی کرده، اقدامی انجام دهند، آن کسانی هم که متخصص امر هستند، به جزئیات سرگرم‌اند و به ریشه ‌یابی این مسائل نمی‌پردازند. بالاترین منکری که باید آن را مهم بدانیم و برای

مبارزه با آن آماده شویم، ترویج فرهنگ غربی به اسم آزادی و نفوذ آن به جامعه اسلامی است. وظیفه ایجاب می‌کند که آن عناصری از فرهنگ الحادی غرب، را که آرام‌آرام در فرهنگ ما نفوذ می‌کند، بشناسیم و از نفوذ بیشتر آن جلوگیری کنیم.

6. حفظ آمادگی برای پاسخ‌گویی به شبهات اعتقادی و اخلاقی

منکرهایی که در حال حاضر در جامعه ما وجود دارد، در یک سطح نیست، از‌این‌روی لازم است در امر به معروف و نهی از منکر، اولویت‌ها را در نظر گرفت. ما امروز بزرگ‌ترین منکری که داریم و وظیفه همگان است که با آن مبارزه کنند، همین شبهاتی است که در سطح جامعه به‌ویژه در مراکز علمی و دانشگاهی وجود دارد که اگر با تمام نیرو هم کسانی درصدد برآیند آنها را برطرف سازند، باز هم به دلیل گستردگی و وسعت آن، مجال کافی برای این امر ندارند. برای نمونه، آن منکری که هم‌اکنون دانشجویان ما باید با آن مقابله کنند، شیوع فساد اعتقادی و اخلاقی در دانشگاه‌هاست. این منکر، بزرگ‌ترین منکری است که دانشجویان متدین ما با آن مواجه هستند و تنها راه برای آنان به‌منظور مقابله با این منکرات فکری، تجهیز کردن خود به سلاح علمی، اخلاقی و معنوی است.

بنابراین امر به معروف و نهی از منکر، تنها محدود به برخی مسائل جزئی همچون بدحجابی و دیگر حرکت‌های اخلاقی خلاف ادب نیست، بلکه ما نسبت به اساس دین و توهین‌ها، شبهات و انکارهایی که به اصل آن می‌شود نیز مسئولیت داریم. البته مؤمن باید در برابر هر گناهی

حساس باشد؛ ولی اولویت‌ها را نباید فراموش کرد. زمانی که کسی تیشه به اصل ریشه دین می‌زند اگر به یک شاخه و برگی بچسبیم که آن را سالم نگه داریم، دچار غفلت شده‌ایم. هم‌اکنون خطرهایی وجود دارد که ریشه و اساس اسلام را هدف گرفته است و اساس نظام اسلامی، اعتقادات اصلی ما و اصول، باورها و ارزش‌های دینی ما را تهدید می‌کند. اگر دراین‌زمینه غافل شویم، ممکن است در جامعه به ضروری‌ترین مسائل شک کنند و زمانی که شک و شبهه‌ای پیدا شد، علاج آن به‌آسانی امکان نخواهد داشت. ما باید این خطرها را جدی بگیریم و در تقویت مبانی فکری و عقیدتی خود و دیگران حساس باشیم که اگر درنگ کنیم، زمانی متوجه خواهیم شد که کار از کار گذشته است. خدا را سپاس می‌گوییم که هنوز برای انجام این رسالت دیر نشده و زمینه های قوی دینی مردم همچنان باقی است؛ هنوز روح دینی مردم و علاقه‌مندی‌شان به اسلام، ولایت فقیه، نظام اسلامی و نهادهای اسلامی بسیار قوی است. ولی به‌هرحال، این وضعیت همیشه به این شکل باقی نخواهد ماند و دشمن می‌کوشد آرام‌آرام، گوشه هایی از دین را بساید تا سرانجام چیزی از آن باقی نماند. در مقابله با چنین خطری، وظیفه متدینان اقتضا می کند که راه‌هایی را بیابند و برنامه‌هایی را معرفی کنند تا جوانان، از لحاظ منطق دینی بیش از این، تقویت شوند و قادر گردند از افکار، عقیده‌ها، و ارزش‌هایشان در برابر شبهاتی که مطرح می شود، دفاع کنند، و فراتر از این، بتوانند دیگران را رسوا و عقاید آنها را تسخیف کنند و به شبهات آنان پاسخ‌های منطقی و قابل فهم بدهند.

7. ایجاد تشکل‌های اسلامی برای انجام فعالیت‌های اجتماعی

درباره تشکل‌های اسلامی که شیوه اسلامی کار گروهی است، می‌توان از اقداماتی نام برد که در اوایل نهضت امام خمینی‌(رحمهَ الله) صورت گرفت. در آن زمان، برخی علاقه‌مندان و فداییان امام ـ به‌ویژه از تهران ـ که هدایت چند هیئت سینه‌زنی و مذهبی را بر عهده داشتند، خدمت ایشان می‌رسیدند و درباره روش کار از ایشان رهنمود خواستند. تأکید امام خمینی‌(رحمهَ الله) بر این بود که خود این هیئت‌ها نیز باید به هم نزدیک شوند و در عین حفظ استقلال خود، ائتلافی از هیآت مختلف را تشکیل دهند و اصول مشترکی را تنظیم، و در امور مشترک با هم همکاری کنند. بنابر نظر ایشان بود که هیئت‌های چهارگانه‌ای تشکیل شد و هریک، زیر نظر افرادی همچون مقام معظم رهبری هدایت می‌گردید. بعدها این هیئت‌ها برای اینکه با هم ائتلاف داشته باشند، از امام‌(رحمهَ الله) خواستند که نماینده‌ای تعیین کند و ایشان نیز شهید بهشتی‌(رحمهَ الله) را تعیین فرمود.

امروزه نیز اگر بخواهیم فعالیت‌های مؤثری داشته باشیم، باید در قالب تشکل و کار گروهی باشد. البته این به معنای تأیید این کارها در قالب حزب نیست؛ باآنکه کار حزبی به‌طور کلی نفی نمی‌شود، بهترین شکل فعالیت‌های گروهی که با ارزش‌های اسلامی تناسب دارد، همان الگویی است که امام خمینی‌(رحمهَ الله) عرضه کردند. در شیوه فعالیت‌های حزبی اشکالاتی وجود دارد که در این شکل از کار گروهی نیست. احزاب همواره به دست چند نفر تأسیس می‌شوند که آنان درواقع، گرداننده کارند، و تفکر حاکم بر حزب نیز تفکر آنان است. ایشان ادعا می‌کنند از

اعضا رأی می‌گیرند و با رأی اکثریت انتخاب می‌شوند؛ اما حقیقت امر این‌گونه نیست و برنامه‌ها را همین افراد تنظیم می‌کنند و حزب را می‌گردانند. اگر ریاستی باشد به همین اشخاص می‌رسد؛ نقش‌ها را اینان ایفا می‌کنند، و چون درواقع، رؤسای احزاب هستند که با پیروزی حزبی در انتخابات ـ اعم از انتخابات مجلس و غیره ـ حکومت را به دست می‌گیرند، انگیزه اصلی‌شان این است که به هر بهایی، حزبشان غالب شود. در داخل حزب نیز برای اینکه در کادر رهبری قرار گیرند، بسیار فعالیت می‌کنند تا به هر قیمتی، به سطح بالا برسند. انگیزه ‌های مادی و دنیوی در فعالیت‌های حزبی بسیار مؤثر است. بعضی از احزاب برای پیروزی در انتخابات، از اموال شهرداری، کارکنان شهرداری، ماشین‌های شهرداری، اموال بانک‌ها، امکانات دانشگاه‌ها، امکانات وزارت آموزش و پرورش، مدارس و امکانات بسیاری از دیگر نهادهای دولتی استفاده کرده‌اند؛ بااینکه در قانون آمده استفاده از این نوع امکانات در انتخابات ممنوع است.

اما در روشی که حضرت امام خمینی‌(رحمهَ الله) پیشنهاد کرده‌اند، چنین معضلاتی رخ نمی‌دهد: در هیئت‌های مذهبی، انگیزه افراد دین است و اگر کسی در جمعیت یا هیئتی انتخاب می‌شود تا نقش بیشتری ایفا کند، برای این است که واقعاً تشخیص داده ‌اند او می‌تواند بیشتر خدمت کند. انگیزه دیگری در این تشکل‌ها نیست. در حزب امکان سوء‌استفاده از امکانات خارجی، تبلیغات سوء و مسائلی ازاین‌قبیل وجود دارد که در هیئت‌های مذهبی چنین نیست، یا احتمال بروز آن بسیار اندک است. این دو شکل

کار گروهی با یکدیگر قابل مقایسه نیستند. کسانی که در هیئت‌ها شرکت می‌کنند، انگیزه دینی دارند و می‌کوشند که ارزش‌ها و شعائر دینی را خوب بشناسند. آفت بزرگ احزاب، رقابت‌هایی است که میان آنان واقع می‌شود. اگر کاندیدای حزب دیگر از کاندیدای این حزب، اصلح نیز باشد، اعضا به سبب تصمیم حزب و وفاداری به آن، از کاندیدای حزب خودشان که غیراصلح است، حمایت می‌کنند؛ درحالی‌که در هیئت‌های دینی این انگیزه‌ها ضعیف است. بنابراین لازم است تشکل‌های دینی قوی داشته باشیم، اما نه با مدل غربی آن؛ زیرا در اسلام مدل حزب وجود ندارد. اگرچه این شیوه ممکن است نقاط مثبتی نیز داشته باشد، روش بومی و اسلامی تشکیل هیئت‌های مذهبی، بهتر از آن است.

باید این فرهنگ را میان خود تقویت کنیم که برای مبارزه با شیاطینی که کیان اسلام و نظام جمهوری اسلامی را هدف گرفته ‌اند، با کار فردی نمی‌توان مقابله کرد، بلکه باید به کار جمعی روی آورد. کار جمعی نیز به تشکل، ارتباط و هم‌بستگی نیاز دارد. اما اگر هیچ راه دیگری غیر از تشکیل حزب نبود، سامان‌دهی حزب هم مجاز می‌شود. امام خمینی‌(رحمهَ الله) نیز این شیوه را به‌طور کلی نفی نفرمود؛ اما نظر و توصیه اصلی ایشان، همان شیوه ائتلاف هیئت‌های مذهبی بود. ازاین‌روی جوانان مؤمن و دلسوز می‌باید بکوشند تا در محله خود، مسجدی را که جامعیت و امکانات بیشتری دارد، برگزینند و کودکان، نوجوانان و جوانان محل را به آن مسجد دعوت کنند. راه دعوتِ دیگران و تأثیر بر نوجوانان و جوانان بر یکدیگر را نیز خود آنها به‌طور طبیعی و به‌خوبی

می‌شناسند. برای مثال، در کلاس درس شاگرد ممتاز می‌تواند به‌تنهایی تمام کلاس را با خود همراه سازد. لازم است برای گرد هم آوردن نوجوانان و جوانان محل در تشکل، آنها را تشویق کرد؛ اگر هم کسی وجود داشت که در خط انقلاب نبود، نخست باید در خارج از هیئت با وی ارتباط برقرار کرد و برای هدایت او کوشید و هر زمان که اطمینان به او حاصل شد، او را عضو تشکل کرد.

بعد از تشکیل این هیئت‌ها نیز باید کوشید از میان افراد موجود، کسانی که کارآیی بیشتری دارند، کارها را بر عهده گیرند، و بیشتر فعالیت کنند: شورا تشکیل دهند؛ جلسات مشورتی داشته باشند؛ فکرهایشان را صادقانه با هم جمع کنند؛ بکوشند خودشان فکر کنند و خودشان تصمیم بگیرند. چنین نظامی، مردمی خواهد بود. مردم‌سالاری غربی دروغ است و اکثریت مردم کشورهای غربی هیچ نقشی در آن ندارند. مردم‌سالاری این است که همه مردم یک منطقه، به دور از تبلیغات فریبنده، تهدید و تطمیع، خودشان تصمیم بگیرند، و بدون اینکه اجبار و ترسی در کار باشد، آنچه انجام می‌دهند، برخاسته از احساس وظیفه باشد. در حکومت مردمی اسلامی، هرکس بر اساس وظیفه دینی خود، فردی را انتخاب می‌کند که بتواند به اسلام بهتر خدمت کند. اگرچه ممکن است در این شیوه نیز سوء‌استفاده ‌هایی صورت گیرد، این نمونه‌ها، بسیار کم خواهد بود؛ درحالی‌که دموکراسی غربی بر سوء‌استفاده، فریب‌کاری و تبلیغات سوء به نفع اغراض شخصی استوار است. بنابراین توصیه می‌شود که جوانان مؤمن جلسات

مذهبی را احیا کنند و محور آن را مسجد قرار دهند، و بکوشند تا همه اهل محل را از کسانی که ایمان به اسلام دارند و خواهان اجرای احکام آن هستند دعوت، و این ارتباط را به‌طور مستمر حفظ کنند.

مشکل آنجاست که بیشتر مردم گمان می‌کنند امر به معروف و نهی از منکر همیشه یک امر فردی است و اگر اگر کسی بخواهد خدمتی به دین کند، حداکثر لازم است در تظاهرات‌ها شرکت کرده، شعار دهد؛ در حالی که این تصوری اشتباه است، و شعار دادن، آغاز کار است. هنگامی که دهه اول محرم تمام می‌شود، مجالس سینه ‌زنی و عزاداری به‌تدریج کم و تعطیل می‌شود، و ما حرارت و شور و شوقی را که در سایه نام سیدالشهدا‌(علیه السلام) پیدا کرده ‌ایم، از دست می‌دهیم؛ درحالی‌که این برنامه ‌ها باید آغازی باشد برای اینکه کار اصلی ما آغاز شود، و آن را ادامه دهیم؛ نورانیتی را که در سایه عزاداری به دست آورده‌ایم، حفظ کنیم؛ وحدت و همدلی‌ای را که برای ما میسر شده، تقویت کنیم؛ نه اینکه تا سال بعد، همه چیز را رها سازیم. این جلسات باید ادامه یابند. اما لازم است که محور بحث در آنها یاد گرفتن معارف اسلامی، پاسخ به شبهات و آشنایی با مسائل سیاسی کشور با استفاده از تحلیل‌های افراد معتمد باشد. اگرچه عزاداری برای سیدالشهدا‌(علیه السلام) روح‌بخشِ این جلسات است، باید به یاد داشت که تنها سینه ‌زنی از شب تا به سحر نیز صحیح نیست، و این کار به‌هیچ‌وجه مشکل ما را حل نمی‌کند؛ زیرا نام سیدالشهدا‌(علیه السلام) ما را گرد هم آورد تا اسلام را بهتر یاد بگیریم و با دشمنان آن بهتر مبارزه کنیم.

حاصل آنکه، باید افراد مؤمن و دلسوز، نوجوانان و جوانان محل را در

هیئتی پاک و بی‌غل‌وغش، سازمان‌دهی کنند تا دین را بهتر یاد بگیرند، و در زمان مقتضی، بهره لازم از این اجتماع برده شود. همچنین باید کوشید بعد از اینکه این هیئت قوام یافت، با هیئت‌های مجاور رابطه برقرار کنند و از هر هیئتی در یک منطقه، نماینده ای در جلسات مشترک حضور داشته باشد تا کار هیئت‌ها را هماهنگ کنند. تقویت این روحیه راه پیروزی بر دشمنان اسلام و تقویت روابط انسانی و اسلامی میان کسانی است که به احکام اسلام و ولایت فقیه معتقدند. اگر این‌گونه رابطه‌ای تحقق یافت و تقویت شد، به‌یقین نه‌تنها امریکا، بلکه تمام دنیا نیز اگر متحد شوند، نمی‌توانند ضربه‌ای به کشور اسلامی وارد سازند.

8. تقویت روحیه شهادت‌‌طلبی برای احیای دین

پس از آنکه احیای دین و مبارزه با ظلم و بدعت، به‌منزله هدف اساسی امر به معروف و نهی از منکر قرار داده شد، باید ابزار لازم هم در دست باشد تا این فریضه تأثیر خود را باقی گذارد. یکی از ابزار‌های مهم در این عرصه این است که فرد خود را برای شهادت در راه احیای ارزش‌های دینی آماده سازد. این روحیه بزرگ‌ترین سرمایه برای انجام وظیفه است. کسی که دارای روحیه شهادت‌طلبی است، نه‌تنها در ایفای وظیفه امر به معروف و نهی از منکر موفق است، بلکه زندگی او متفاوت با دیگران خواهد بود. کسی که آماده شهادت است، دیگر برای کسب مال بی‌ارزش دنیا، مرتکب حرام‌خواری نمی شود؛ به نزدیکان و دوستان خود خیانت نمی کند؛ و مرتکب ظلم نیز نمی‌گردد؛ چراکه او درصدد فدا

کردن جانش در راه دین است؛ حال چگونه ممکن است برای دنیا، ذره‌ای به کسی ظلمی کند؟! روحیه شهادت طلبی یک کیمیاست که انسان را از هزاران مشکل، و از هزاران درد و رنج بی‌درمان روحی، معنوی و اخلاقی نجات می‌دهد.

پس در مرحله اول باید بکوشیم روحیه شهادت طلبی را در خود تقویت و تثبیت کنیم؛ آنگاه سعی کنیم این روحیه در میان مردم نیز ایجاد و تقویت گردد. چهارده قرن است که علما، وعاظ، منبری‌ها و مرثیه‌خوان‌ها، هریک به‌گونه‌ای کوشیده‌اند این روحیه را در شیعیان علی‌(علیه السلام) و سیدالشهدا‌(علیه السلام) زنده نگه دارند. در هر زمانی از این روحیه به‌گونه‌ای استفاده شد تا اینکه بهترین استفاده در چهاردهمین قرن به دست فرزند سیدالشهدا‌(علیه السلام)، امام خمینی‌(رحمهَ الله)، در این کشور انجام گرفت. این میراث حسین‌بن‌علی‌(علیه السلام) بود که به دست فرزندش مورد بهره ‌برداری قرار گرفت و زلزله‌ای بی‌نظیر در عالم به وجود آورد. این انقلاب اسلامی در عالم آنچنان اثری گذاشت که کسی نمی‌تواند به ابعاد آن پی ببرد. پیدایش این اثر عظیم مرهون بهره ‌برداری از این روحیه ای بود که امام حسین‌(علیه السلام) به ما ارزانی داشت و اینکه در آینده، چه بهره ‌های دیگری از این روحیه گرفته خواهد شد، تنها خداوند از آن آگاه است.

ایجاد، تقویت و تثبیت روحیه شهادت‌طلبی در میان شیعیان، ناشی از شرکت در همین روضه ‌هایی است که در مقام تجلیل از اهل‌بیت‌(علیهم السلام) و خاندان مطهر ایشان برگزار می‌گردد؛ برای نمونه، آن‌کس که در پای روضه قاسم‌بن‌الحسن? می‌نشیند، ‌بدون هیچ تحلیل و تعلیقی، خودِ این روضه،

روحیه شهادت‌طلبی را در او ایجاد می‌کند. زمانی که او برای قاسم می‌گرید، به این معناست که می‌خواهد همچو او باشد و از‌این‌روی هرکس به اندازه ظرفیتش، از این روحیه بهره‌ای می‌گیرد و می‌کوشد او هم این معنا را درک کند که مرگ از عسل هم می‌تواند شیرین‌تر باشد. از‌این‌روی امام خمینی‌(رحمهَ الله) تأکید می‌فرمود: «محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است».(1) همچنین تأکید داشتند که اسلام با استمرار همین روضه‌ها زنده مانده است: «روضه سیدالشهدا‌(علیه السلام) برای حفظ مکتب سیدالشهدا‌(علیه السلام) است. آن کسانی که می‌گویند روضه سیدالشهدا‌(علیه السلام) را نخوانید اصلاً نمی‌فهمند مکتب سیدالشهدا‌(علیه السلام) چه بوده و نمی‌دانند یعنی چه؛ نمی‌دانند این گریه‌ها و این روضه‌ها حفظ کرده این مکتب را».(2)

بنابراین تکرار داستان عاشورا و حماسه اهل‌بیت‌(علیهم السلام) و فرزندان و اصحابشان، ایمان و معرفت شیعیان ایشان را تقویت می کند و آنان را آماده شهادت می‌سازد. آمادگی برای شهادت لزوماً به این نیست که کسی شمشیر به دست گیرد و بجنگد؛ بلکه وجودِ آن استعداد و قابلیت، و روحیه است که اهمیت دارد، و همین است که دشمن را می‌ترساند. مراد از آیه شریفهوَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّه وَمِن رِّبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّکمْ؛(3) «هر نیرویی در قدرت دارید، برای مقابله با آنها آماده


1. سیدروح‌الله خمینی?، صحیفه امام?، ج‌15، سخنرانی در جمع وعاظ و خطبای تهران و قم و اعضای دفتر تبلیغات اسلامی و اعضای انجمن اسلامی شهرداری تهران، 4/8/1360، ص330.

2. همان، ج‌8، سخنرانی در جمع وعاظ تهران، 17/4/ 1358، ص526.

3. انفال (8)، 60.

سازید و (همچنین) اسب‌های ورزیده (برای میدان نبرد)، تا به وسیله آن، دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید»؛ نیز این نیست که هرچه شمشیر دارید حتماً به‌کار گیرید و کسانی را با آن به قتل رسانید، بلکه مراد این است که این نیروهای فیزیکی و روانی را در خود داشته باشید تا دشمن از شما به هراس افتد.

چنان‌که اگر گفته می‌شود که روحیه شهدا، همچون نواب صفوی، را در خود حفظ کنید، معنایش این نیست که سلاح به دست گیرید و دیگران را بکشید؛ بلکه منظور این است که آن روحیه را در خود ایجاد یا تقویت کنید؛ به‌گونه‌ای که هرکس این روحیه را در شما می‌بیند، بفهمد که اگر ادعای پیامبری کند، به سرنوشت کسروی مبتلا می‌شود. اما اگر این روحیه غیرتمندانه وجود نداشت، دشمن قدم به قدم جلو می‌آید و کار را به آنجا می‌کشاند که قرآن را هم انکار می‌کند و آن را کلام خدا نمی‌داند، یا کشته شدن امام حسین‌(علیه السلام) را نتیجه خشونت جدّ ایشان در جنگ بدر می‌داند!

حاصل آنکه، آنچه وظیفه مشترک ماست، بیان تاریخ صحیح کربلا با تحلیل روشنی از آن است. زنده نگه داشتن تاریخ کربلا و فداکاری‌های سیدالشهدا‌(علیه السلام) و اصحابش‌(علیهم السلام) سبب می‌شود که این روحیه شهادت‌طلبی در مردم باقی بماند؛ چراکه اگر این روحیه از بین رود، هرچه مسئولان نظام جمهوری اسلامی سفارش کنند، دیگر کسی در عرصه‌های نبرد حاضر نخواهد شد. به دلیل وجود روحیه شهادت‌طلبی در مردم بود که تا امام راحل‌(رحمهَ الله) اشاره می‌فرمود، به‌قدری بسیجی به جبهه‌ ها سرازیر می‌شد

که دیگر امکان سازمان‌دهی آنها وجود نداشت. اما باید مراقب بود؛ زیرا اگر دشمن به‌جای چنین روحیه ای، روحیه تساهل و تسامح را در میان مردم تقویت کند و آن را یکی از عناصر دین معرفی کند، غیرت افراد از آنها گرفته خواهد شد و آنان را تبدیل به انسان‌هایی بی‌تفاوت خواهد ساخت. در این صورت، حتی اگر رهبرْ امرِ صریح هم کند، گوش شنوایی وجود نخواهد داشت.

9. ضرورت فراهم کردن زمینه‌‌های تأثیر امر به معروف و نهی از منکر

باید هرکس که در مقام ایفای وظیفه خود در اقامه امر به معروف و نهی از منکر برمی‌آید، پیش از هرچیز، زمینه‌های پذیرش آن از سوی طرف مقابل را فراهم کند تا تأثیر خود را برجای گذارد. برای نمونه، چنانچه امرونهی شونده، به این باور رسیده باشد که آمر یا ناهی دلسوز اوست و خیر او را می خواهد، سریع‌تر سخن او را می‌پذیرد. از‌این‌روی رفتار آمر یا ناهی باید به گونه ای باشد که طرف مقابل باور کند که با این امر یا نهی، واقعاً درصدد خدمت به اوست، و درواقع، او خودش را برای ایشان می‌خواهد نه آنکه ایشان را برای خود. اگر او به این باور رسید، آن زمان است که از دل و جان به سخن آمر یا ناهی گوش فرا می‌دهد؛ سخنان او را باور می‌کند؛ و می‌کوشد آن را رعایت کند؛ زیرا پیش‌ازاین، زمینه لازم روانی برای او فراهم شده و به این باور رسیده است که آمر یا ناهی خیر او را می خواهد.

بزرگ‌ترین عامل پیشرفت پیامبر اکرم‌(صلی الله علیه و آله)، این بود که پیش از هرچیز،

و در زمان جاهلیت و قبل از اسلام، ایشان را به نام «امین» می شناختند؛ یعنی مردم باورشان بر این بود که ایشان اهل خیانت نیست و بدِ کسی را نمی‌خواهد. پیامبر اکرم‌(صلی الله علیه و آله) از همین نقطه قوت در خویش برای جلب توجه افراد به‌سوی دین استفاده کردند. پس می‌توان به‌خوبی این نکته را دریافت که در آن زمان که مردم به این آسانی سخن کسی همچون پیامبر‌(صلی الله علیه و آله) را گوش نمی‌دادند، ایشان از کجا آغاز، و چگونه توجهات را به‌سوی خود جلب کرد. یکی از نکات مهم، روان‌شناسی اجتماعی است؛ همین است که اگر کسی بخواهد در دیگران، البته از راه ارتباط مستقیم و ارتباط شخصی و تن‌به‌تن، اثر بگذارد، باید ابتدا برای آنان ثابت کند که خیر آنها را می‌خواهد.

راه‌حل دیگر برای تأثیر بیشتر امر به معروف و نهی از منکر این است که، آمر و ناهی در گفتار خود از منطق قوی برخوردار باشند و حرف سست و بی‌دلیل نزند. چنین کسانی باید بکوشند تا بتوانند مطلبی را که درصدد اثبات آن هستند، با دلیل محکم اثبات کنند و اگر چیزی را نمی‌دانند، پس از تأمل و اطمینان پاسخ دهند. این امر زمینه را فراهم می‌سازد تا طرف مقابل مطمئن شود که آن آمر یا ناهی حرف بی‌حساب و بی‌دلیل نمی‌زند، و اگر پاسخ پرسشی را نمی‌داند، در پی پاسخ آن می‌رود و آن‌گاه سخن می‌گوید.

حاصل آنکه، برای فراهم شدن زمینه‌های تأثیر امر به معروف و نهی از منکر لازم است که اولاً از نظر رفتار، طرف مقابل احساس کند که از سر دلسوزی و خیرخواهی امرونهی شده است؛ و ثانیاً از نظر گفتار نیز

طرف مقابل به سخن آمر یا ناهی اطمینان یابد و این امر مستلزم داشتن منطق محکم و قوی و سخنان همراه با ادله قانع‌کننده در شخص آمر و ناهی است. اینها شرط‌های لازم برای موفقیت دراین‌زمینه است. البته فوق تمام اینها و در سطح عالی، توکل به خدا و اخلاص در عمل است که تأثیر شگرفی از خود برجای می‌گذارد.

ناگفته نماند که ایجاد فرهنگ متناسب با امر به معروف و نهی از منکر نیز می‌تواند یکی از زمینه‌های لازم برای پذیرش امرونهی از سوی طرف مقابل باشد. اصولاً عمل به این فریضه، مستلزم این است که پیش‌ازآن، زمینه فرهنگی در جامعه برای این امر فراهم گردد؛ و‌الّا نه افراد آماده انجام چنین تکلیفی خواهند شد و نه دیگران حاضر به پذیرش آن می‌شوند. اگر در جامعه‌ای امر به معروف و نهی از منکر، دخالت در امور دیگران به‌شمار آید، دیگر کسی جرئت انجام این فریضه را نخواهد داشت. مشکل اساسی ما، این است که فرهنگی غیراسلامی، به نام فرهنگ غربی، بر سطوحی از جامعه ما سایه انداخته است. این فرهنگ، بدون آنکه حساسیتی در ما ایجاد کند، به‌گونه‌ای خزنده، و آرام‌آرام، در جامعه نفوذ کرده است. به جرئت می‌توان گفت که فرهنگ جامعه ما در اثر چنین حرکتی، دست‌کم، نیمه‌غربی شده است. در این حالت، چنین چیزی نه‌تنها در سطوح پایین جامعه و در میان افراد ناآگاه، بلکه در سطح نخبگان جامعه نیز قابل مشاهده است؛ به‌گونه‌ای‌که حتی اساتید دانشگاه یا شخصیت‌های روحانی نیز ممکن است ناخودآگاه، تحت تأثیر این فرهنگ قرار گرفته باشند.

10. تقویت نهادهای احیاگر امر به معروف و نهی از منکر در جامعه

مسئله ای که ممکن است به ذهن خطور کند این است که اگر بنا باشد هر فردی در برابر همه مردم مسئولیت امر به معروف و نهی از منکر را عهده‌دار شود و در پی انجام آن باشد، دیگر هیچ گاه به کار خود نخواهد رسید. اگر کسی موظف شود که هم، نیازهای مادی همسایگان، خویشاوندان، اهل محله و دیگر افراد جامعه را تأمین کند، و هم نیازهای اخلاقی را پاسخ‌گو باشد، کارهای فردی او، و درنتیجه، کارهای اجتماعی نیز مختل می‌ماند، و نقض غرض خواهد شد. اما اگر کسانی در جامعه، که هم بلاغت نسبی دارند، هم احساس مسئولیت بیشتری می‌کنند، و هم حاضرند داوطلبانه، دراین‌زمینه فداکاری کنند، عهده‌دار مسئولیت این امر گردند، این مسئولیت از دیگران ساقط می‌شود. در آیه وَلْتَکن مِّنکمْ أُمَّه يَدْعُونَ إِلَی الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکرِ وَأُوْلَـئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛(1) «و باید از میان شما گروهی باشند دعوتگر به خیر که به نیکی فرمان دهند و از ناشایستی باز دارند و اینان رستگارند»، اگر «مِن» را تبعیضیه بگیریم، این احتمال وجود دارد که آیه اشاره به همین مطلب باشد که باید همیشه در جامعه گروهی برای رسیدگی به نیازمندی‌های مادی و معنوی دیگران آماده باشند.

طبعاً چنین کسانی نه یک هیئت حاکمه محدود، متشکل از اعضای کابینه یا تعدادی کارمند دولت هستند، و نه عموم مردم؛ بلکه قشر متوسطی بین عموم مردم و بین آن هیئت حاکمه‌اند که بیش از دیگران به


1. آل عمران (3)، 104.

مسئولیت‌های اجتماعی اهمیت می دهند. برای نمونه، موقعیت بسیج در جامعه ما، چنین است؛ کسانی که وظایف فردی خود را درست انجام می‌دهند، در تأمین نیازهای مادی و معنوی دیگران داوطلب می‌شوند؛ چنین کسانی در هنگام شیوع یک بیماری، برای یاری رساندن به بیماران پیش قدم می گردند، در هنگام بروز جنگ، داوطلبانه وارد میدان جنگ می‌شوند و در هنگام بروز مشکل اخلاقی در جامعه نیز، در عمل، خواهند کوشید. پس بسیجی در جامعه ما بار جامعه را به دوش می‌کشد و برای سالم ماندن و تأمین نیاز دیگران فداکاری می‌کند تا دیگران به فساد مبتلا نشوند.

در چنین صورتی، جامعه در مسیر سعادت قرار خواهد گرفت؛ چراکه هم صاحبان مشاغل مختلف می‌توانند کارهای خود را با جدیت انجام دهند و دیگر نگران مسئولیت‌های اجتماعی نباشند و هم خاطر دولت آسوده است که به‌قدر کافی نیرو برای تأمین نیازمندی‌های جامعه وجود دارد و همه بارها به دوش کارمندان رسمی دولت نیست. در آن زمان که بسیجیان جان‌برکف، دست از کار و زندگی خود می‌کشند و حاضر می‌شوند به کمک هموطنان و هم‌دینانشان بشتابند، و برای تأمین نیازمندی‌های جامعه سر از پا نمی‌شناسند، دیگر، نهادهای مسئول نگرانی نخواهند داشت و کارشان به سامان خواهد رسید.

امروزه برای کسانی همچون بسیجیان، نوبت حضور در جبهه فرهنگی است؛ این همان جبهه ‌ای است که سالیانی پیش گشوده شد و مقام معظم رهبری نیز بارها هشدار داد‌ه‌اند که ما مورد هجوم و شبیخون فرهنگی

قرار گرفته‌‌ایم، و دشمنان ما از این طریق درصددند فرهنگ ما را غارت کنند.(1) در این موقعیت نمی توان منتظر ماند تا دولت با نیروهای محدود خود، با آفت فساد در جامعه مبارزه کند. همان‌گونه که دولت در زمان جنگ قادر نبود، به‌تنهایی جنگ را اداره کند، در این جنگ فرهنگی هم قادر نخواهد بود به‌تنهایی از پس مقابله با آن برآید. از سوی دیگر هم اگر منتظر باشیم تا همه مردم دراین‌زمینه وارد عمل شوند و یکسان مشارکت کنند، کارهای دیگر مختل می‌شود. در اینجا هم بار دیگر نوبت کسانی همچون بسیجیان فداکار است که به مقابله با این تهاجم فرهنگی برخیزند. در دوران دفاع مقدس، بسیجیان تعلیمات زیاد نظامی ندیده بودند، اما دوره‌های کوتاه‌مدت و فشرده چهل و پنج‌روزه را می گذراندند و عازم میدان رزم می شدند. در این جبهه فرهنگی نیز همین بسیجیان‌اند که باید پیشگام باشند و ضمن مجهز کردن خود به مبانی اعتقادی و دینی، با بیماری خانمان‌برانداز فساد اخلاقی در جامعه مبارزه کنند. پس بسیجی باید در این مسیر، شناخت خود را درباره حقایق اسلام افزایش دهد، راه پاسخ‌گویی به شبهات ایمان‌سوز را بهتر بیاموزد و با احساس مسئولیت، به مداوای مبتلایان به شک در اعتقادات و نیز مبتلایان به فسادهای اخلاقی بشتابد.


1. مقام معظم رهبری، پیام به کنگره جامعه اسلامی دانشجویان در مشهد، 10/6/1380.