بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّيِبِينَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
حم* وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ* إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُبَارَكَةٍ.[1]
خدا را شکر میکنیم که توفیق عنایت فرمود در این ماه مبارک رمضان، در این ایام مبارک قدر زنده بودیم، ایمانمان محفوظ بود و توفیق درک این ایام و این محافل نورانی را پیدا کردیم. از خداوند متعال درخواست میکنیم که به برکت این ایام و صاحب این ایام نعمتش را بر ما تمام کند، دلهای ما را از آلودگیها پاک کند، به نور ایمان و معرفت روشن کند و توفیق بدهد که در این شبها بهترین حالاتی که مرضی خدا است را داشته باشیم، دعاهایمان مستجاب شود و مشمول عنایات و توجهات خاص ولی عصرعجلاللهفرجهالشریف قرار بگیریم.
سال گذشته در این ایام، بحثی را درباره قرآن از دیدگاه نهجالبلاغه مطرح کردیم که عنوان آن، قرآن در آینه نهجالبلاغه بود. با توجه به اینکه متأسفانه شرایط فرهنگی کشور به گونهای است که روزبهروز حقایق قرآن در جامعه کمتر ظهور پیدا میکند و علیرغم توجهاتی که به قرائت قرآن، حفظ قرآن و تجوید و لحن قرآن هست، معرفت به حقایق قرآن آنگونه که شایسته یک کشور اسلامی است آن هم کشوری که برای اسلام انقلاب کرده مورد توجه قرار نمیگیرد چون کسانی یا نهادهایی که باید برای ترویج حقایق قرآن بیشتر بکوشند اگر خیلی سالم باشند این کار را وظیفه خودشان نمیدانند و اگر هم رفتارشان بهگونهای باشد که موجب تضعیف ارزشها و باورهای اسلامی باشد که پناهبرخدا!
بههرحال، ما در این بیت الشرف، در این ایام مبارک، وظیفه خودمان میدانیم که در حدی که خدا توفیق بدهد توجه شما عزیزان را به عظمت قرآن، به حقایق قرآن و به راه استفاده از قرآن و دفع شبهاتی که در این زمینهها مطرح میشود جلب کنیم.
قطعاً در میان شما دلهای پاکی هست که با اشارات کوتاهی، عقربه قطبنمای دلتان متوجه عالم الهی، عالم ربوبی و عالم ملکوت میشود و مستعد میشوید که از عالم نور، افاضاتی به شما انجام بگیرد. اگر کسانی هم مثل گوینده در اثر ظلمتهای گناه، قلبشان قساوت پیدا کرده باشد امید است که آنها هم جلوگیری از انحراف بیشترشان بشود و امید است که برگردند و در سایه انوار قرآنی، با عالم نور و عالم حقیقت بیشتر آشنا شوند. امید بنده این است که به برکت آن دلهای پاکی که در میان جوانهای عزیز هست، با آمادگیهایی که برای درک حقایق دارند، از تصدق آنها خدا یک عنایتی هم به ما بکند و آلودگیهای ما را به لطف خودش به نورانیت تبدیل کند.
قرآن بزرگترین نعمت پایدار الهی در میان انسانهاست. هر قدر درباره عظمت قرآن فکر کنیم و سخن بگوییم، حق قطرهای از دریای آن را ادا نکردهایم و چرا اینگونه نباشد؟! کتابی که نسخهای از علم لایتناهای الهی است و به تعبیری که در کلمات اهلبیتصلواتاللهعليهماجمعين وارد شده و در نهجالبلاغه هم هست خداوند متعال در این کتاب تجلّی کرده است و جلوه خداست. همانگونه که ذات الهی بینهایت است، عظمت جلوههای او هم بینهایت است. برای قرآن نمیشود یک حد محدودی از ارزش قائل شد که چقدر میارزد ولی بههرحال بیاناتی در خود قرآن هست که اگر به آنها توجه پیدا کنیم قلب ما آماده میشود که به عظمت این کتاب مقدس بیشتر پی ببریم و شناخت عظمت قرآن، این استعداد را به ما بدهد که در راه فهم حقایق قرآن و عمل به قرآن آمادهتر شویم.
وقتی خداوند متعال میخواهد عظمت ماه مبارک رمضان را بیان کند تا مردم به روزه گرفتن این ماه تشویق شوند، معرفی میکند روزه را در ماهی بر شما واجب کردیم که ماه نزول قرآن است؛ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ.[2] تا آنجا که میفرماید شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ.[3] کأنه خدا این منت را بر سر مؤمنین و مسلمین میگذارد که این عبادت را در ماهی بر شما واجب کردیم که ماه نزول قرآن است.
قرآن آنچنان عظمتی دارد که ماهی که قرآن در آن نازل شده آنچنان شرافتی پیدا میکند که وقتی مؤمنین توجه پیدا کنند که این چه ماهی است، مشتاقانه میخواهند آن ماه را روزه بگیرند! شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ. قرآن چیست؟! هدایت همه انسانها! مگر چیزی از این بالاتر هم میشود؟! هر انسانی هر جای عالم که باشد اگر بخواهد هدایت شود این قرآن چنین توان و به قول امروزیها چنین پتانسیلی را دارد که او را هدایت کند.
در خود قرآن اوصافی ذکر شده که ما هر قدر درباره فهم همین بیانات قرآنی دقت کنیم کم است. میفرماید لَوْ أَنْزَلْنَا هَٰذَا الْقُرْآنَ عَلَىٰ جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ.[4] قرآن یک بیان تمثیلی ذکر میفرماید که اگر ما این قرآن را بر یک کوه سختی نازل کرده بودیم کوه از هم میپاشید! حالا اینکه اگر قرآن بر یک کوهی نازل شود یعنی چه را نمیدانم اما وقتی تجلی الهی برای کوه حاصل شد کوه از هم پاشید! فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَىٰ صَعِقًا![5] مگر طبق فرمایش امیرالمؤمنینصلواتاللهعليه در نهجالبلاغه، قرآن تجلیگاه خدا نیست؟! قرآن جلوه خداست. اگر این جلوه خدا بر کوه ظاهر شده بود مثل تجلیای که برای جبل موسی، جبل طور حاصل شد کوه از هم میپاشد. این هم همین مضمون است؛ لَوْ أَنْزَلْنَا هَٰذَا الْقُرْآنَ عَلَىٰ جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ؛ کوه اگر درک میکرد که چه کلامی بر او نازل شده، از ابهت این کلام از هم میپاشید!
ما حقیقت قرآن را درک نمیکنیم تا ببینیم چه وظیفهای داریم و چه احساسی به ما دست میدهد. اگر قلب ما چنین لیاقتی را پیدا کند که جلوه الهی در قرآن را درک کند چنین حالتی پیدا میشود؛ لَوْ أَنْزَلْنَا هَٰذَا الْقُرْآنَ عَلَىٰ جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ؛ میفرماید اینها مَثَل است، مطلب از اینها بالاتر است. این مثلها را میزنیم لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ؛ تا یکخرده فکر کنید و ببینید کلام خدا کجا و گوش بنیآدم کجا؟! آن هم این گوشهای ما که آلوده به هزاران گناه است و همانها حجاب است که ما نتوانیم این سخن الهی را آنچنانی که هست بشنویم و درک کنیم.
آیه دیگری هست که بسیاری از مفسران، آن را بهگونهای تفسیر کردهاند که نشانههایی از عظمت قرآن را در بر دارد. در سوره رعد آیه سی و یکم میفرماید: وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَىٰ بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِيعًا.[6]
وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا؛ اینجا یک جمله شرطیهای ذکر شده که جزای آن حذف شده و در کلام نیامده است. مفسران غالباً در تفسیر آیه وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ تا آخر، گفتهاند که لَکانَ هذَا الْقُرْآنِ جواب محذوف این است؛ یعنی اگر بنا بود یک کلام خواندنی - میدانید که قرآن به عنوان مصدر به معنی مفعول، مثل کتاب به معنی مکتوب، قرآن هم یعنی مقرون یعنی یک چیزی قابل خواندن. وقتی با الف و لام، مُحَلّی میشود مصداقش قرآن کریم است وگرنه کلمه قرآن یعنی خواندنی. هر چیز خواندنیای، قرآن است - وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا؛ قرآن در اینجا نکره است یعنی یک چیز خواندنی. اگر یک خواندنیای، اگر یک کتابی مثل قرآن، بنا بود که این آثار از آن ظاهر شود، آن همین قرآن است. مفسران غالباً اینگونه معنی کردهاند. البته تفسیر دیگری هم دارد که در تفسیر المیزان و در تفسیرهای دیگر ذکر فرمودهاند.
اگر بنا باشد با یک کلام خواندنی سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ؛ کوهها به حرکت دربیایند، کوهها سیر داده شوند، از جا کنده شوند و حرکت کنند، یا به واسطه یک کلام خواندنی أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ؛ زمین تکهتکه شود - قُطِّعَتْ از باب تفعیل در اینجا برای تکثیر است یعنی زمین پارهپاره شود و به قطعههای زیادی تقسیم شود- اگر بنا شود با یک سخنی زمین پارهپاره شود، أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَىٰ؛ یا مردگان به سخن درآورده شوند یعنی برای مردگان، کلام یا سخنی قرائت شود که آنها در سایه آن کلام، زنده شوند و با شما سخن بگویند؛ اگر بنا باشد چنین قرآنی باشد طبق تفسیر معروف، لَکانَ هذَا الْقُرْآنِ؛ همین قرآن است؛ یعنی این قرآن چنین خاصیتهایی دارد.
اینکه من و شما از آن استفاده نمیکنیم مال آن است که ما استعداد به کار گرفتن قرآن را نداریم وگرنه کسانی هستند که از یک جمله قرآن، از یک آیه کوتاه آن، با خواندن یک جمله کوتاهش طیالارض پیدا میکنند و از این طرف زمین به آن طرف زمین میروند، بر روی دریاها حرکت میکنند، میتوانند در هوا سیر کنند، به برکت همین قرآن مردهها زنده میشوند. این قرآن چنین توانی را دارد؛ و آیات زیادی که در اهمیت قرآن و عظمت این کلام نازل شده است. حالا اگر اینها را نمیفهمیم که یعنی چه، بنده که نمیفهمم چطور میشود که با یک جمله، کوه از هم میپاشد؟! عقل من همینکه اعتراف به جهل میکند خودش یک نوع درک است، اینقدر را میفهمم که نمیفهمم؛ ولی اینها حقیقت دارد و شوخی نیست. این کلامی است که اینقدر عظمت دارد، این کلامی است که میتواند یک جملهاش مردهها را زنده کند. اگر با یک قُم بِإذنِ اللّهِ مسیح بن مریم، مرده زنده میشد آیا با کلام خدا مرده زنده نمیشود؟! آیا تعجبی دارد؟!
شاید آن علم کتابی که آصف بن برخیا توانست در یک لحظه، عرش بلقیس را از کشور سبا، یمن، به شام بیاورد علمش از علم قرآن بالاتر نبود. داستانش را که میدانید؛ وقتی هدهد برای حضرت سلیمان خبر آورد که در سبا یک زنی هست که بر مردمی حکومت میکند که خورشیدپرست هستند و همه اسباب مُلک و سلطنت برای او فراهم است؛ وَأُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ؛[7] یعنی سلطنتش هیچ نقصی نداشت! این تعبیر وَأُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ تعبیر بسیار عجیبی است! حضرت سلیمان برای بلقیس، ملکه سبا، توسط هدهد نامهای فرستاد. ملکه سبا بعد از دریافت نامه، مشاورانش را جمع کرد و مشورت کرد که چه کنیم؟! بالاخره نظر خودش این شد که ما باید با سلیمان صلح کنیم و جواب داد که من خودم میآیم در آنجا و با شما ملاقات خواهم کرد.
در این فاصلهای که بلقیس میخواست از یمن به شام بیاید، حضرت سلیمان به اصحاب و نزدیکانش فرمود که أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ؛[8] کدامیک از شما میتوانید قبل از اینکه آنها به اینجا برسند آن تخت عظیم بلقیس را که یک تخت تاریخی در عالم بوده، آن را برای من حاضر کند؟! قَالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقَامِكَ؛[9] یک شخص جنّی که عظمت و قدرتی داشت گفت من میتوانم عرش بلقیس را تا وقتیکه شما همینجا نشستهاید و هنوز از اینجا بلند نشدهاید برای شما حاضر کنم، مثلاً نیم ساعت، یک ساعت، تا در این جلسه نشستهاید من حاضر میکنم. حالا یمن کجا، شام کجا؟! آن شخص جنی با آن قدرتی که داشت گفت که من در این فاصله یکساعته حاضر هستم عرش بلقیس را حاضر کنم.
مثل اینکه حضرت سلیمان به این قانع نشد و میخواست زودتر این کار انجام شود. قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ؛[10] در آنجا یک نفر بود که یکی از اولیاء بود. شاید اصلاً حضرت سلیمان این صحنه را درست کرد برای اینکه مقام آن شخص را به دیگران معرفی کند که این لیاقت جانشینی را دارد و لیاقت این را دارد که ما به او احترام بگذاریم. آن خصوصیتش این بود که عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ؛ یک علمی از کتاب داشت. حالا اینکه این کتاب چیست و چه علومی در آن هست که این شخص که یک علم مختصری از این کتاب را که داشت، به واسطه آن علمش توانست در فاصله یک چشم به هم زدن، أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ؛ هنوز چشم به هم نزدی آن را حاضر میکنم! نگفت بعد حاضر میکنم؛ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ؛ به فاصله چشم به هم زدنی، هنوز چشم سلیمان به هم نخورده بود دید جلوی چشمش حاضر است! فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَٰذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي؛ آن عنایتی از خدا است که چنین قدرتی را به بندگانش داده و اینگونه اشخاص در اطراف ما هستند و ما میتوانیم از آنها استفاده کنیم.
منظورم این جمله بود که قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ. امام صادقعلیهالسلام به سَدیر صَیرفی فرمود که آن علمی را که آصف بن برخیا داشت نسبت به علم ما از قطرهای نسبت به دریا کمتر است! عِلْمُ الْكِتَابِ وَ اللَّهِ كُلُّهُ عِنْدَنَا![11] او عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ داشت؛ عِلْمُ الْكِتَابِ وَ اللَّهِ كُلُّهُ عِنْدَنَا! به خدا قسم علم همه آن کتاب پیش ماست؛ یعنی قدرت ما هزاران برابر از آصف بن برخیا بیشتر است و آن کتاب هر چه باشد از قرآن عظیمتر نیست و شاید باطن همین قرآن باشد. ما عقلمان نمیرسید که آن کتاب چیست؟ علمش چیست؟ چگونه است که ذرهای از آن علم، چنین قدرتی را به انسان میدهد؟ وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا.[12] چه داند آنکه اشتر میچراند؟! ما به چه چیزهایی دل خوش کردهایم! چه چیزهایی را برای خودمان علم میدانیم! یکمشت شبهات و شکوک و این قُلت و قُلتهای بیحاصل و ...!
بههرحال بین پرانتز عرض کنم که اگر تحصیل علمی واجب باشد ولو إن قُلت و قُلتش هم باشد آن هم واجب است و اگر به قصد انجام وظیفه باشد عبادت بزرگی است حتی در شب قدر. منظورم آن نبود که ما نسبت به انجام وظیفهمان کوتاهی کنیم بلکه میخواستم بگویم که علم ِبالاتر از اینها بسیار زیاد است، به اینها قانع نشویم و از خدا بخواهیم از آن علمهایی که مخصوص اولیائش است یک بویی هم به مشام ما برساند.
باطن قرآن چنین استعدادی را دارد و چنین توانهایی در آن هست که بتواند کوهی را از هم بپاشاند، مردهای را زنده کند و تاج و تختی را از یک کشوری به یک کشور دیگری به یک چشم به هم زدن منتقل کند. انسانهای متعددی هستند که با فراگرفتن آیاتی از قرآن و یادگرفتن نحوه استفاده از آن، طیالارض پیدا میکنند و در زمان کوتاهی از این طرف زمین تا آن طرف زمین حرکت میکنند. ما هر چه از عظمت قرآن بگوییم کم گفتهایم.
اما آن چیزی که ما موظف هستیم بیشتر به آن توجه کنیم استفاده از هدایت این کتاب است که این قرآن إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ.[13] آن حقیقت قرآنی که شاید همان بوده که در شب قدر به صورت یکجا بر قلب مبارک پیغمبرصلیاللهعلیهوآله نازل شده و ما اینها را نمیفهمیم که یعنی چه اما این به صورت این کتاب مدوّن و مفصّل، مَثانی، آیه، آیه، شش هزار و چند صد آیه، بهتدریج نازل شده که ما بفهمیم. ما که لیاقتش را نداریم که با این قرآن، آن حالتی را پیدا بکنیم که کوه در مقابلش از هم میپاشد. حالا شاید در میان شما چنین کسانی باشند که چنین استعدادی در آنها باشد، خدا میداند، خدا بندههایش را میشناسد، ما که نمیشناسیم اما عموم ما اینگونه نیستیم و این لیاقت را نداریم؛ ولی خدا آنقدر به بندگانش لطف دارد که آن کتابِ به آن عظمت را که یک کلمهاش میتواند چنین تأثیرات عظیمی در عالم ایجاد کند، برای اینکه من و شما بفهمیم، به صورت یک قرآن عربی نازل کرده و این حقیقت را آنقدر تنزل داده که ما بفهمیم و بتوانیم از آن استفاده کنیم؛ إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ* وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ.[14]
آن مقام و منزلتی را که قرآن پیش خدا دارد، در آن مقام عالیای که «عِندَنا و لَدَینا» است، آن مقامش بسیار عالی است، من و شما نمیفهمیم، آن از حد تعقل و تفکر ما بالاتر است؛ وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ؛ در لوح محفوظ، لَدَيْنَا؛ پیش خود ما، لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ؛ اما خداوند متعال آنقدر آن را تنزل داده تا به صورت عبارتهای خواندنی درآمده است. آنجا عَلِيّ است و حَكِيم. اینجا شده قرآن قابلخواندن و قابلنوشتن؛ کتابی شده که روی صفحات نوشته شود و الفاظی شده که به زبان بیاید و مفاهیمی داشته باشد که در ذهن ضعیف ما قابل انعکاس باشد.
اگر آن نور عظیم بخواهد به صورت یکجا به ذهن ما منتقل شود، مثل یک مخزن یا یک مجرای فشارقوی نور میماند که به یک لامپ کوچک وصل باشد؛ هنوز به آن نرسیده آن را میسوزاند! آنقدر باید تنزل کند، ترانسفورماتور کاهنده باید واسطه شود تا آن لامپهای کوچک هم از آن، نور بگیرند. مراتب آن باید بسیار تنزل کند؛ ولی خدا به خاطر لطفی که به من و شما داشته این کار را کرده است. اگر بنا بود که قرآن به همان صورتی که هست و قلب پیامبرصلیاللهعلیهوآله آن را درک میکرد بر ما نازل شود که ما میسوختیم و درک نمیکردیم و لیاقتش را نداشتیم.
این یک منتی است که خداوند بر ما گذاشته که این کتاب را به صورت الفاظ خواندنی، شیوا، دلنشین نازل فرموده است؛ كِتَابًا مُتَشَابِهًا مَثَانِيَ؛[15] کتابی که وقتی آدم الفاظش را گوش میکند ولو معنیاش را هم نفهمد، ولو ایمانی نداشته باشد، ولو خدانشناس باشد، همین الفاظ قرآن که به گوش میرسد، اگر یک صفای باطنی داشته باشد، آلودگی نداشته باشد، روح آدم را تکان میدهد.
چه بسیار بودهاند کسانی که ایمانی نداشتند ولی در اثر شنیدن الفاظ قرآن، مسلمان شدند و کتابها نوشتند که علت مسلمان شدن ما شنیدن آیات قرآن بود؛ كِتَابًا مُتَشَابِهًا مَثَانِيَ؛ کتابی که دارای یک مقاطع مشخص است، دارای آیات مشخصی است با یک آهنگی. تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ؛ کتابی است که این خاصیت را دارد که کسانی که میشنوند، وقتی به این آیات شریفه توجه پیدا میکنند، موی بر اندامشان راست میشود؛ تَقْشَعِرُّ. إقشِعرار یعنی پوست بدن دوندون میشود، موی بدن راست میشود. تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَىٰ ذِكْرِ اللَّهِ. این خاصیت این کتاب است.
این کتابی است که تمام دردهای انسانها را در طول تاریخ میتواند شفا بدهد؛ آن هم دردهای انسانی، نهفقط دردهای حیوانی. حالا دردهای حیوانی هم به برکت همین قرآن با یک ترانسفورماتورهایی اثر میکند. کسانی هستند که با همین آیات قرآن، امراض شدید را معالجه میکنند. آنها کار من و شما نیست اما اگر در همین مفاهیم سادهای که ما میفهمیم و در الفاظش دقت کنیم و همین معانی را درست بفهمیم و از آن استفاده کنیم همه دردهای انسانی ما شفا پیدا میکند، آدم میشویم، جوهر انسانیت ما از آلودگیها پاک میشود و دلها و سینهها شفا میگیرد؛ شِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ.[16]
البته ما وقتی گوهر وجود خودمان را درست نشناختیم، به سلامتی روح و دل خودمان هم درست توجه نداریم و آن چیزی که بیشتر توجه ما را جلب میکند سلامتی بدن است. اگر سردرد بگیریم آن وقت میفهمیم که سلامتی یعنی چه و آن وقت درصدد برمیآییم که این سردرد را معالجه کنیم. اگر خداینکرده به یک مرض صعبالعلاج مبتلا شویم هر چه پول داریم را خرج میکنیم، هر چه هم بتوانیم قرض میکنیم، هر چه بتوانیم نذرونیاز میکنیم تا از این مرض صعبالعلاج، مثلاً خداینکرده سرطان شفا پیدا کنیم. همه اینها که حاصل یک عمر زندگیمان است را حاضریم بدهیم برای اینکه اگر خداینکرده مبتلا به سرطان شدیم علاج پیدا کنیم؛ مگر نیست؟! بلکه حاضریم نصفش را هم برویم قرض کنیم به امید اینکه بعد از اینکه سلامتی پیدا کردیم، برویم قرضهایمان را بپردازیم؛ که چه بشود؟! که بدنمان سالم باشد و چند روز دیگر نفس بکشیم؛ اما قلب چی؟! اگر روح ما مریض شود چقدر ناراحت میشویم؟! اصلاً روحمان را نمیشناسیم که یعنی چه! اصلاً قلبمان را نمیدانیم که چیست که مریضی و سلامتیاش باشد! ولی باید بدانیم که این سلامتی بدن با همه ارزشهای بزرگی که دارد و نعمتهای عظیمی که سلامتیاش در جزء جزء بدن ما برای ما ارزش دارد، چشمش، گوشش، حالا مثلاً در خصوص چشم هر جزئی از چشم، همه اینها که نعمتهای عظیمی است، ارزش اینها در مقابل سلامتی روح و قلب، ارزش قطرهای است در مقابل دریا! این بدن یک لباسی است برای حقیقت انسانیت. اینکه انسان نیست. اینکه فردا میپوسد و برای اینکه مردم متأذی نشوند این را زیر خاک دفن میکنند وگرنه گندش میآید.
انسانیتِ انسان جوهر و گوهری است که میتواند همنشین خدا شود؛ أَنِّي جَلِيسُ مَنْ جَالَسَنِي.[17] آن اگر مریض بشود چه رنج و چه آفت بزرگی است؟! چه بلای بزرگی است که ما نمیدانیم؟! و آن وقت آن روح و قلب، آن روحی که اینقدر عظمت دارد، هر مرضی که داشته باشد داروی آن، قرآن است؛ شِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ. آن انسانیتی که در باطن ماست و حقیقت ما همان است آن امراضی دارد که داروی آن، قرآن است.
به خاطر این معرفتهایی که پدران و مادران ما نسبت به این قرآن داشتهاند و همه آنها هم به برکت تعالیم اهلبیتسلاماللهعليهماجمعين بوده، همین کاغذی که یک کیلویش در بازار چقدر میارزد و گاهی چه استفادههای پَستی از آن میشود، وقتی کلمات قرآن روی آن نوشته شد دیگر دست بیوضو زدن به آن حرام است. کاغذ همان است که در بازار بود، مرکَّب چاپ هم همان است که چیزهای دیگر را با آن چاپ میکنند اما وقتی کلمات قرآن با آن چاپ شد یا نوشته شد، دیگر دست بیوضو زدن به آن حرام و گناه است.
همان اندازهای که این قرآن به آن حقیقت انتساب پیدا میکند و یک کاشفیتی از آن الفاظ و مفاهیمی دارد که خدا بر قلب پیغمبرش نازل فرموده این احترام را پیدا میکند. آن وقت به برکت تعالیم اهلبیتسلاماللهعليهماجمعين در جامعه ما شیعیان، پدر و مادران ما - انشاءالله خداوند همه پدران و مادرانی که از دنیا رفتهاند را امشب غریق رحمت بفرماید، آنهایی که هستند را حفظ بفرماید و توفیق بّر والدین را حیاً و میتاً به همه ما مرحمت فرماید- این پدر و مادرها به ما یاد داده بودند که جایی که قرآن گذاشتهاید پایتان را دراز نکنید چون بیاحترامی به قرآن میشود. اینها آثاری دیده بودند. درباره کسانی که به همین کتاب، به همین جلد قرآن با این کاغذش احترام گذاشتند، آنقدر داستانها ذکر شده و تجربههایی شده که کتابها را پر میکند. حالا من نمیخواهم قصهها و داستانهایی که احیاناً مثلاً سند قطعی هم ندارد را برای شما بگویم و شب قدر وقت شما را بگیرم اما علما و بزرگان ما به همین جلد و کاغذ قرآن بسیار احترام میگذاشتهاند.
مرحوم علامه طباطبائیرضواناللهعلیه در جلسهای که نشسته بودند قرآن اگر روی زمین بود، آن را بلند میکردند و روی طاقچه یا یک جای بلندی میگذاشتند و بعد مینشستند صحبت میکردند. وقتی میخواستند قرآن بخوانند یا تفسیر قرآن بنویسند و یا میخواستند درس تفسیر بدهند آن را دودستی میگرفتند و مؤدب و با وضو رو به قبله مینشستند.
از استاد ایشان- مرحوم حاج میرزا علی آقای قاضی، استاد اخلاقی مرحوم علامه طباطبائی بودند- نقل کردهاند که یکی از شاگردان، شبی در اطاق خودش در مدرسه نشسته بود و قرآن میخواند. کمی که خسته شده بود، به بالش تکیه داده بود و در حال تکیه دادن یک مقداری قرآن خوانده بود. صبح که پیش استاد آمده بود، استاد به او فرموده بود وقتی که قرآن میخوانید خوب است که به بالش تکیه ندهید! گویا مشابه این قضیه برای مرحوم شیخ محمدتقی عاملی، صاحب حاشیه بر منظومه هم نقل شده است.
به ما یاد دادهاند که اینگونه به قرآن احترام بگذارید، قرآن را بالای سر بگذارید، روی زمین نگذارید، پشت به قرآن نکنید و از همین احترام به قرآن چه آثاری دیدهاند؛ اما امروز کار ما به کجا رسیده است؟! امروز کار ما به اینجا رسیده است که کسانی که به برکت این انقلاب اسلامی موقعیتی پیدا کردهاند، آدم شدهاند، کسی اینها را به حساب آورد، حالا به روی قرآن شمشیر کشیدهاند! از این فضای آزادی که به برکت انقلاب اسلامی فراهم شده و از بیتالمال مسلمین استفاده میکنند و سعی میکنند قرآن را در حد یک کتاب رمان تنزل بدهند! اگر شب قدر من اینجا نشستهام و برای شما راجع به اهمیت قرآن صحبت میکنم این دردها را دارم.
کسانی برای احیای یک حکم خدا حاضر شدند جان خودشان را فدا کنند، عزیزانشان را فدا کنند. امروز کسانی با این قرآن عناد میورزند، سعی میکنند که قرآن را کوچک کنند تا ارزشش را از دست بدهد، مفاهیمش را از ذهنها ببرند، بگویند این دارویی است که تاریخمصرفش گذشته است! اگر یک دارویی تاریخمصرفش بگذرد باید آن را چه کار کنند؟!
انشاءالله در شبهای آینده به اندازهای که خدا به ما توفیق بدهد سعی میکنیم مقداری درباره وظیفهای که ما نسبت به قرآن داریم و شبهاتی که در زمینه قرآن در این زمانها مطرح شده و پاسخ دادن به آنها صحبت کنیم.
پروردگارا! تو را به حقیقت قرآن قسم میدهیم که دلهای ما را از آلودگیها پاک بفرما!
نور قرآن را بر دلهای ما بتابان!
توفیق خدمت در پیشگاه قرآن را به همه ما مرحمت فرما!
روح امام راحل را با انبیا و اولیاء خودت محشور فرما!
علما و مراجع را در پناه امام زمانارواحنافداه از همه آفات و بلیات حفظ فرما!
سایه مقام معظم رهبری را بر سر ما مستدام بدار!
عاقبت ما را ختم به خیر بفرما!
والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته
[1]. دخان، 1-3.
[2]. بقره، 183.
[3]. بقره، 185.
[4]. حشر، 21.
[5]. اعراف، 143.
[6]. رعد، 31.
[7]. نمل، 23.
[8]. نمل، 38.
[9]. نمل، 39.
[10]. نمل، 40.
[11]. الكافي- ط الاسلامية، ج 1، ص 257.
[12]. اسراء، 85.
[13]. یوسف، 2.
[14]. زخرف، 3 و 4.
[15]. زمر، 23.
[16]. یونس، 57.
[17]. مسکّن الفؤاد عند فقد الأحبة و الأولاد، ج ۱، ص ۱۷.