بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّيِبِينَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
نثار روح ملکوتی امام راحل و شهدای والامقام اسلام صلواتی اهدا بفرمائید.
در این چند شبی که مزاحم بودیم و با امری که مؤکداً فرمودند فردا شب هم اگر حیاتی باشد انشاءالله مزاحم خواهیم بود، درباره اهمیت قرآن و نقشی که در سعادت دنیا و آخرت انسانها ایفا میکند عرایضی عرض کردیم و این نتیجه روشن را گرفتیم که قرآن که با این عظمت و با این هدف یعنی هدایت انسانها برای رسیدن به عالیترین مراتب سعادت دنیا و آخرت نازل شده است نمیشود یک چیز مبهمی باشد که معنای روشن و مشخصی نداشته باشد. قطعاً اگر این قرآن برای هدایت انسانهاست باید مطالبی از آن به طور وضوح استفاده شود که راه را روشن کند و ابهامی باقی نماند. ممکن است در یک مواردی هم مطالبی باشد که به طور یقینی برای همه کس قابل استنباط نباشد، آن هم حکمتهایی دارد ولی چنان نیست که همه قران یا مُعظَم قرآن آنگونه باشد که قابل فهم نباشد و هر کسی به دلخواه خودش بتواند آن را تفسیر کند چون این با هدف نزول قرآن سازگار نیست. علاوه بر این، بیاناتی هم از پیامبر اکرم و ائمه اطهارسلاماللهعليهماجمعين در این زمینه وارد شده که در این چند شب به نمونههایی از آنها اشاراتی داشتیم.
طبعاً سؤالی مطرح میشود که پس این سوءاستفادههایی که از قرآن میشود و گفته میشود اینها روایتها و تفسیرهای مختلف دارد منشأ این چیست؟ عرض کردیم روشنترین منشأ آن وجود آیات متشابه است و این چیزی است که خود قرآن هم پیشبینی فرموده است. همچنین اشاره کردیم به این که وجود این آیات متشابه در قرآن، هم ضرورت دارد و هم مصالحی دارد؛ قرآنی که برای هدایت انسانها با مراتب مختلف فهم و معرفت و مراتب متفاوت ایمان در شرایط مختلف زمانی و مکانی نازل شده است باید بهگونهای باشد که هم کسانی که در مراتب پایین معرفت و ایمان هستند بتوانند از آن استفاده کنند و هم کسانی که در مراتب عالیه و تالی تِلو مقام عصمت هستند. این است که مطالب قرآن باید بهگونهای بیان شود یا لااقل بعضی از آیات بهگونهای باشد که هر کسی به اندازه فهم خودش، منتها در یک مسیر طولی از آن استفاده کند نه اینکه معانی متعارض و متضادی داشته باشد؛ بهعبارتدیگر نورانیت قرآن در این آیات مراتبی دارد که هر کسی از یک مرتبهاش استفاده میکند.
آیهای که ناظر به این جهت بود در سوره آلعمران هست. آن را خواندیم و توضیحاتی دادیم که چنین آیات متشابهی وجود دارد و خود قرآن پیشبینی کرده و میفرماید آن کسانی که راسخ در علم هستند آنها بعد از اینکه برایشان ثابت شد که قرآن کتاب خداست، به چیزهایی که عقلشان نمیرسد و درست نمیتوانند کُنه آنها را بفهمند ایمان میآورند و میپذیرند و میدادند حق است ولو اینکه خودشان نتوانند کُنه آنها را بفهمند؛ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا؛[1] این نشانه رسوخ در علم است، نشانه این است که افکارشان یک مبنای صحیحی دارد، از یک استدلال عقلی قطعی شروع شده، برای آنها ثابت شده که این کلام خداست و کلام خدا حق است و آنچه در این کتاب هست لازم است پذیرفته شود، این است که میگویند آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا.
اما آن کسانی که این مراتب قبلی برای آنها ثابت نشده است، آنچنان ایمان واقعیای به خدا ندارند، رسالت نبوت را آنچنان باورشان نیست، اینها اهل شک و شبهه و تردید و ریب هستند، اینها راسخ در علم نیستند. اینها در دلشان کژی، بیماری و انحراف هست. اینها دنبال این میگردند که از آیات متشابه قرآن سوءاستفاده کنند؛ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ.
انگیزه آنها از دنبال کردن آیات متشابه دو چیز است؛ یکی ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ و یکی هم وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ؛ یکی اینکه میخواهند ورای این ظواهر قرآن به یک چیزهایی برسند که ببینند اصل آن حقایق چیست. چون خود قرآن هم اشاراتی دارد که ورای این ظواهر، حقایقی هست که در عالم قیامت ظاهر خواهد شد؛ يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ.[2] اینها میخواهند ببینند آن حقایق چیست. اینها خیال میکنند آن حقایق چیزی است که اینها با فهم ناقص خودشان در این عالم بتوانند درست به آن نائل شوند.
ولی مهمتر این است که اینها به دنبال فتنهجویی هستند؛ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ. این چیزی است که بهخصوص امروز ما بیشتر با آن مواجه هستیم و شیطان در این جهت بسیار کار کرده و شیاطین انس از این خط شیطانی زیاد بهره میگیرند.
شب گذشته درباره فتنه صبحت کردیم. از کلام امیرالمؤمنینسلاماللهعليه در نهجالبلاغه هم استفاده کردیم که این فتنه، تنها زدوخوردها و برخوردهای اجتماعی نیست بلکه این فتنه، بیشتر فتنه در دین و آشفتگی فکری و اعتقادی است. آن کسانی که دنبال متشابهات هستند و اول محکمات را رها میکنند و آنها را پایه اعتقاد و فکر خودشان قرار نمیدهند و دنبال فتنهجویی هستند اینها به خاطر ایجاد یک جوّ ناامنی اعتقادی و فکری تلاش میکنند. این است که درباره آیات، بحثها، شکوک و شبهاتی را مطرح میکنند و میگویند شاید معنیاش این باشد، شاید این باشد و به تعبیر قرآن کریم در آیات قرآن به جدال میپردازند.
خود قرآن کریم جدال کنندگان درباره آیات خدا، صفات خدا، افعال خدا و آنچه مربوط به هدایت الهی است را به دو دسته تقسیم میکند. در سوره حج میفرماید که وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَانٍ مَرِيدٍ * كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَيَهْدِيهِ إِلَىٰ عَذَابِ السَّعِيرِ.[3] یک دسته از کسانی که درباره آیات الهی به بحث و جدل میپردازند گمراهانی هستند که دنبالهرو هر شیطان پست و خبیثی هستند. اینها به خاطر اینکه خودشان نور علمی ندارند، بصیرتی ندارند، حقیقتی را نمیشناسند و گمراه و گیج هستند و هر شیطان گمراهی که فریاد بزند و آنها را به یک طرفی بکشاند به دنبالش راه میافتند. طبعاً اگر کسی از شیطان تبعیت کند و شیطان را رهبر و پیشوای خودش قرار دهد معلوم است که مسیرش به کجا منتهی میشود؛ كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَيَهْدِيهِ إِلَىٰ عَذَابِ السَّعِيرِ. چنین کسان گمراهی که به دنبال هر شیطانی راه میافتند پیداست که سرانجامشان هم عَذَابِ السَّعِيرِ خواهد بود. این سرنوشت حتمی شیطان است؛ كُتِبَ عَلَيْهِ.
از قضای الهی نسبت به شیطان این است که هر کسی که شیطان را سرپرست خودش قرار دهد و به دنبالش راه بیفتد، گمراه شود و سرانجامش به عَذَابِ السَّعِيرِ منتهی شود؛ كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَيَهْدِيهِ إِلَىٰ عَذَابِ السَّعِيرِ. این یک دسته از کسانی هستند که به بحث و جدل درباره آیات الهی میپردازند. اینها کارشان از روی گمراهی، از روی جهالت، از روی جهل، از روی ندانمکاری، از روی گیجی و از روی عدم بصیرت است ولی بالاخره اینها دنبال یک شیاطینی راه میافتند. اینها يَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَانٍ مَرِيدٍ هستند. اینها جدال گرانی هستند که دنبالهرو شیاطین هستند. آن شیطانهایی که گمراهکننده اینها هستند آنها چه کسانی هستند؟!
یک دسته دیگر جدال گرانی هستند که خودشان شیطان هستند و به بحث در آیات میپردازند، ایجاد شک و شبهه میکنند، قرائتهای مختلفی برای قرآن عرضه میکنند و فهمهای مختلف مطرح میکنند. آن را هم در چند آیه بعد میفرماید؛ وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا كِتَابٍ مُنِيرٍ * ثَانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ؛[4]
اینها کسانی هستند که هیچ دلیلی بر مطلب خودشان ندارند. شما اگر سراسر حرفهایشان را ببینید یک مطلب قرص و محکمی که روی آن بایستند و تکیه کنند و بگویند این مدعای ماست، دلیلی برای این مطلب بیاورند، یک دلیل عقلی باشد یا یک وحی و یک دلیل الهی و شرعی باشد، ابداً چیزی در بساطشان نیست و همه حرفهایشان تشکیکات و ایجاد شبهههاست. یک مبنای محکمی ندارند که وقتی از آنها بپرسید حالا شما چه میگویید، خودتان چه اعتقادی دارید و به چه دلیلی این را اثبات میکنید بتوانند ارایه کنند.
وقتی پای تشکیک به میان میآید در همه چیز شک ایجاد میکنند، میگویند هیچ دلیلی برای وجود خدا هم وجود ندارد، ادلهای که برای اثبات خدا هم آمده اینها هم قابل تشکیک است و حجیتی ندارد. میگویند ما اصلاً ماوراء حس و تجربه، هیچ چیز را نمیتوانیم ثابت کنیم. نوبت به حس و تجربه هم که میرسد خودشان میگویند ادله علمی و تجربی هیچ وقت یقین آور نیستند. این دو تا را که به هم ضمیمه کنیم نتیجهاش چه میشود؟! یعنی معلومات بشر در هیچ زمینهای حتی در علوم تجربی با تأییدات زیاد و قطعی که امروز قطعی تلقی میشود، اینها منطقاً علم آور نیستند. حاصل جمع همه تلاشهایشان شک در همه چیز میشود.
اینها اِبا دارند از اینکه بگویند ما شکاک هستیم یا قائل به نسبیت هستیم. گاهی اینها را هم نفی میکنند اما وقتی گفتند نه عقل میتواند چیزی را از راه یقینی اثبات کند، نه علوم حسی و تجربی میتوانند چیزی را به طور یقینی اثبات کنند، پس نتیجهاش چه میماند؟! اگر از آنها بپرسید که بالاخره حالا شما به چه چیزی معتقد هستید؟! آیا خدایی هست یا نیست؟! آیا پیغمبری هست یا نیست؟! میگویند خب ممکن است یک کسی یک احساس دینی داشته باشد، اسمش را هم تجربه دینی میگذارند. میگویند وحیای هم که به پیغمبر میشد از همین قبیل بود. آن هم یک تجربه دینی بود، یک کسی در خودش یک احساسی میکند.
از آنها سؤال میشود، سؤال هم شده، سر کلاس دانشگاه گفتهاند، از آنها سؤال شده که اگر کسی چنین احساسی نداشت، به قول شما یک چنین تجربه دینی در خودش احساس نمیکرد، آیا میشود برای او خدایی، اعتقادی، دینی اثبات کرد؟! گفتهاند نه، اگر کسی این احساس را داشت، داشت و اگر نداشت، نداشت! اخیراً هم تصریح کردهاند که اصلاً دین غیر از همین احساس درونی شخصی هیچ چیز دیگری نیست و ما اگر بخواهیم چیزی را به نام دین به کسی نسبت بدهیم فقط همان تجربه دینی خود پیغمبر را میتوانیم بگوییم که این دین بود اما سایر امور زندگی، امور فردی، اجتماعی، خانوادگی، سیاسی، اقتصادی، اینها هیچ ربطی به دین ندارد. دین هم برای اینها نه قضاوتی کرده و نه باید بکند. اصلاً دین همان احساس درونی خود شخص است. اگر یک کسی این احساس را داشته باشد دین دارد و اگر نداشته باشد دین ندارد.
با اینها نمیشود بحث کرد که این احساس تو درست است یا غلط است، باید این احساس را داشته باشی یا نباید داشته باشی چون درست و غلط ندارد. این میشود دین؛ اما اینکه با دلیل عقلی بشود خدایی اثبات کرد، پیغمبری اثبات کرد، احکامی اثبات کرد، دین بخواهد دستوراتی برای زندگی اجتماعی و برای مباحث اقتصادی، سیاسی و حکومتی بدهد، ابداً، اینها اصلاً جای دین نیست! این آخرین مطلبی است که همین روزها در دانشگاه تهران تصریح کردهاند. حالا هنوز هم دنباله دارد؛ وَمَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ؛[5] هنوز نگفتهها دارند!
حالا اینها چه میگویند؟! يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ؛ خودش میگوید من علم ندارم، میگوید غیر از شک آن هم شکهای رجحاندار، اصلاً علم برای انسان امکان ندارد - احتمالاً این طرفش رجحان دارد و بدیهی است وگرنه با هیچ دلیلی هم نمیتوانیم اثبات کنیم که رجحان دارد! - اینها نه از طرف خدا هدایت شدهاند و نه به کتاب آسمانیای استناد میکنند. هیچ کدام از اینها نیست؛ وَلَا هُدًى وَلَا كِتَابٍ مُنِيرٍ. درعینحال چنین آدمی که به بحث و جدل میپردازد بسیار هم متکبر است، با او حرف که میزنی روی خودش را برمیگرداند، شانهاش را برمیگرداند، اصلاً به شما اعتنایی ندارد که شما چه میگویید؛ ثَانِيَ عِطْفِهِ.
اینها چرا این کارها را میکند؟! لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ! هدفشان فقط این است که مردم را از راه خدا گمراه کنند!
این شخص چه مرضی دارد که چند سال درس بخواند، زحمت بکشد، دهها کتاب بنویسد، در داخل و خارج سخنرانی و بحث کند و یکسره بخواهد دیگران را گمراه کند؟! این چه انگیزهای است؟! اگر به چنین شخصی بشود گفت آدمیزاد، این چه جور آدمی است؟! یا به تعبیر قرآن این چه جور شیطانی است؟! چطور میشود که آدمیزاد اینگونه بشود؟! بروید سوره غافر را بخوانید، دو، سه آیه در این زمینه دارد که سرّ مطلب را بیان میفرماید.
در آیه 4 سوره غافر میفرماید: مَا يُجَادِلُ فِي آيَاتِ اللَّهِ إِلَّا الَّذِينَ كَفَرُوا؛[6] کسی که به بحث و جدل در آیات خدا میپردازد و نمیرود تحقیق کند که آیا آیات خدا حق است یا نه، آیا برهان قطعی هست بر اینکه کلام خداست و باید اطاعت کرد یا نه، به اینها کار ندارد، فقط همینکه به بحث میپردازد، چنین کسی درواقع جز کسی که کافر است و ایمان ندارد کسی نمیتواند باشد!
با این دلیل قطعی که خود قرآن اقامه کرده که وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَىٰ عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ[7] الیآخر و چندین بار در سراسر قرآن مبارز طلبیده که اگر شکی دارید که این کلام خداست، یک سوره یک سطری مثل آن بیاورید، چنین شخصی که به این توجه نمیکند و در مقام بحث و تشکیک برمیآید این نشانه این است که به خدا ایمان ندارد؛ مَا يُجَادِلُ فِي آيَاتِ اللَّهِ إِلَّا الَّذِينَ كَفَرُوا.
بالاخره بیشتر معلومات آدمیزاد از راه چشمش است. اکثر مردم عقلشان دنبال چشمشان است. اصطلاح عامیانه این است که میگویند عقلشان در چشمشان است. اینها این آثار پیشرفتهای علمی و تکنولوژیک را که میبینند، مخصوصاً اگر خودشان چند سفر به خارج بروند، آمریکا بروند، ژاپن بروند، بعضی صنایع و پیشرفتها را ببینند، حالا نمونههایش که بالاخره به اینجا میرسد، ماهوارهها، سفینههای فضایی و چیزهای دیگر، مقهور اینها میشوند و میگویند اگر اینها فکر و فهمشان درست نبود اینگونه کارها را نمیتوانستند انجام بدهند. این تسلطی که بر کشورها پیدا کردهاند، دیگران را استعمار کردهاند، اینکه در صدد هستند بروند کره مریخ را تسخیر کنند، معلوم میشود اینها بهتر میفهمند. همینطور که مثلاً توانستند بروند در کره مریخ پیاده بشوند یا در ماه پیاده بشوند معلوم میشود چیزهای دیگر را هم بهتر از ما میفهمند.
این قبیل افراد پیشرفت در مسائل علمی، مادی و تجربی را نشانهای میدانند که اینها در همه چیز بهتر میفهمند؛ پس عقایدشان، دینشان، افکارشان، اخلاقشان و ارزشهایشان هم بهتر از دیگران است. این یک مغالطهای است که افراد ضعیفالعقل به آن مبتلا میشوند.
افراد زیادی هستند که این افکار در ذهنشان هست. آنهایی که ایمانشان قوی است خودشان را قانع میکنند ولی آنهایی که ایمانشان ضعیف است وقتی یک پیشرفتهایی را میبینند مقهور و بسیار زود تحت تأثیر واقع میشوند. قرآن همه اینها را پیشبینی فرموده است؛ میفرماید: فَلَا يَغْرُرْكَ تَقَلُّبُهُمْ فِي الْبِلَادِ![8] اگر میبینی این کفار در بلاد زمین تسلط پیدا میکنند، کارها را زیرورو میکنند، تصرفاتی انجام میدهند، بر انسانهای دیگر تسلط پیدا میکنند، اینها تو را فریب ندهد!
این تصرفات و پیشرفتهای ظاهری، معنایش این نیست که اینها خیلی انسانهای وارستهای هستند. خدا برای امتحان انسانها وسایلی را در اختیار آنها قرار داده است. خدا به آنها عقل و شعور داده است. آنها این عقل و شعور را در آن راهی به کار گرفتهاند که این نتایج را داشته است. آنها میبایست این استعدادها را در راهی که مسیر زندگی و سعادت ابدیشان را تأمین کند هم به کار بگیرند ولی به کار نگرفتهاند. اینها در همان جهتی که عقل و شعور را به کار گرفتهاند پیشرفت هم کردهاند. خدا میفرماید ما در همین دنیا مزد اینها را میدهیم؛ اینها زحمتی کشیدهاند مزدش را هم میگیرند اما این معنایش این نیست که افکارشان، اعتقاداتشان، دینشان، ارزشهایشان و فرهنگشان هم بهتر از دیگران است. به پیغمبر میفرماید مبادا فریب اینها را بخوری! البته این خطابها از باب به در بگویند دیوار بشنود است. پیغمبر که فریب اینها را نمیخورد. این بیانات برای من و شماست که فریب نخوریم؛ فَلَا يَغْرُرْكَ تَقَلُّبُهُمْ فِي الْبِلَادِ!
بعد میفرماید: كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَالْأَحْزَابُ مِنْ بَعْدِهِمْ وَهَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ.[9] به پیغمبر میفرماید اینهایی که در زمان تو هستند و برتریهای مادی دارند اینها تو را گول نزند! قبل از اینها هم آنقدر انسانهایی بر روی زمین بودند که قدرتهایی داشتند، تمدنهایی داشتند و آثار تمدنهایشان هنوز هم هست؛ این اهرام مصر بعد از این همه پیشرفتهای علمی و صنعتی هنوز اسرارش کشف نشده است؛ مردمی بودهاند که روی همین زمین زندگی میکردهاند و اینها را ساختهاند؛ و بسیاری از آثار باستانی دیگری که نشانهای از تمدنهای باستانی کهن میدهد؛ اینها بودهاند، کسانی بودهاند که سرتاپای خانهشان سنگهای یکتکه بود و هیچ سلاحی در آن کارگر نبود. قوم عاد بودند. اینها زندگی کردند، پیغمبرانی آمدند اینها را به راه خدا دعوت کردند، گوش نکردند و گفتند نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوَالًا وَأَوْلَادًا؛[10] گفتند ما قدرت داریم، ثروت داریم، صنعت پیشرفته داریم، کشاورزی داریم، اموال و ذخایر داریم، تو چه میگویی؟! یک چوپان آمده و ما را به راه خدا دعوت میکند!
مردم در مقابل انبیا دو تا کار انجام میدادند؛ یکی اینکه سعی میکردند اینها را حذف فیزیکی کنند، یا آنها را بیرون کنند و یا آنها را بکشند؛ هَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ؛ هر جا پیغمبری میآمد مردم جمع میشدند و دور او را میگرفتند و میگفتند او را بگیرید بیرون کنید یا بکشید؛ هَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ. این یکی از کارهایی بود که مردم با این قدرتهایی که داشتند انجام میدادند. یکی هم اینکه در مقام بحث برمیآمدند، سعی میکردند انبیا را در مقام بحث و جدل محکوم کنند؛ وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ؛ با مغالطات، با حرفهای خوشظاهر و فریبنده سعی میکردند که انبیا را از میدان به در کنند و چنین وانمود کنند که اینها حرف حسابی ندارند.
خب این کارها را کردند؛ قوم نوح این کارها را کردند، قوم عاد کردند، قوم ثمود کردند، سایرین کردند، نمرودها کردند، فرعونها هم این کارها کردند؛ آخرش چه شد؟! فَأَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ! من به موقع خودش سروقتشان آمدم و حسابشان را رسیدم! نتیجه چه شد؟! کدامهایشان ماندند؟! کدامیک از این سلطنتها و از این قدرتها باقی ماند؟! اینها را برای دلداری پیغمبر میفرماید.
دنبال این بودیم که انگیزه آن کسانی که جَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ را پیدا کنیم. باز انگیزه اینها به دست نیامد. سلاطین، زورمندان و امثال اینها وقتی با انبیا مخالفت میکردند، یک مقداری انگیزهشان این بود که میترسیدند که اگر انبیا پیروز شوند و مردم به دنبال آنها بروند قدرت از دستشان در برود، دیگر کسی به حرف آنها گوش ندهد، دیگر در مقابل آنها خضوع نکنند و ثروتهایشان از دستشان برود. پیدا بود که اینها برای چه مخالفت میکنند؛ اما آن کسانی که در مقام بحث برمیآمدند، خود آنها که اهل بحث و استدلال نبودند. یک کسانی را استخدام میکردند و به کار میگرفتند و آنها را به جان انبیا میانداختند تا بروند با آنها بحث و جدل کنند. آنها چه انگیزهای داشتند؟! یک کسی که در مقام این برمیآید که اهل حق را شکست بدهد و از میدان دربیاورد باید یک عامل روانی داشته باشد. آن ریگ اصلی که در این کفشها هست چیست؟! چطور میشود که در میان یک جامعهای، در میان یک مجموعهای از نویسندگان، استادها، گویندهها، قشر فرهیخته جامعه، یکی، دو نفر پیدا شوند که میخواهند مردم را از راه حق منحرف کند؟!
خب آقا! اگر میخواهی تحقیق کنی، برو در علوم مختلف تحقیق کن! تو که شیمی خواندهای برو در شیمی تحقیق کن! اگر فلسفه دوست داری برو در فلسفه تحقیق کن! برو در ترکیبات فیزیک اتمی تحقیق کن! برو کیهانشناس بشو! چه داعیای داری که به جان مردم میافتی که ایمانشان را بگیری؟! این چه سرّی است؟! واقعاً یک سؤال عجیب و یک معمای پیچیده است. آیا پول میخواهی؟! خب آمریکا فراوان پول میدهد. خودت هم گفتی من اگر بنا باشد میروم در آمریکا زندگی میکنم و آمریکا از همه جا بهتر است. البته آمریکا برای همه چیز پول نمیدهد، یکخرده پول هم برای همین کارها میدهد، راههای دیگری هم هست. این چه مرضی است که کسی در صدد بربیاید که با انبیا و با راه خدا دربیفتد و ایمان دیگران را ضعیف کند؟!
این یک عامل روانی دارد و روانشناسان باید بروند دهها سال کار کنند تا بفهمند؛ اما قرآن 1400 سال پیشتر جوابش را داده است. آن مرضی که منشأ این میشود که شیاطین انس، به گمراه کردن دیگران بپردازند یک نکته روانی است. این همان چیزی است که منشأ این شد که ابلیس بگوید فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ.[11] چرا ابلیس قسم خورد که همه آدمیزادها را گمراه خواهد کرد؟! از این کار چه گیرش میآمد؟! آیا پولی به او میدادند؟! آیا ثروتی به او میدادند؟! آیا مقامی به او میدادند؟!
همان عاملی که باعث شد شیطان از حق سرپیچی کند و به گمراه کردن دیگران بپردازد، در این بچه شیطانها یا این استادهای شیطان هم وجود دارد. آن عامل چیست؟! روح خودبزرگبینی، تکبر و غرور. ابلیس چرا از حکم خدا سرپیچی کرد؟! گفت، أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ؛[12] من از آدم مهمتر هستم؛ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ؛ چون من مهمتر هستم زیر بار او نمیروم.
قرآن چه میفرماید؟! قرآن میفرماید الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ وَعِنْدَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذَٰلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ.[13] اینجا یک بیان تلویحی هست؛ میفرماید این کسانی که در صدد گمراه کردن مردم برمیآیند، بسیار مایه غضب خدا خواهند شد! كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ وَعِنْدَ الَّذِينَ آمَنُوا؛ هم خدا بر اینها بسیار غضب خواهد کرد و هم مؤمنان. شما هم میتوانید ایمان خودتان را بیازمایید، ببینید آیا بر اینها غضب دارید یا ندارید؟! كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ وَعِنْدَ الَّذِينَ آمَنُوا. علامت ایمان این است که آدم نسبت به اینها غضب و دشمنی داشته باشد؛ اینجا جای لبخند نیست، اینجا جای تساهل و تسامح نیست؛ كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ وَعِنْدَ الَّذِينَ آمَنُوا.
بعد میفرماید سرّش این است که خدا دلهای اشخاص متکبر را مهر زده است. چیزی که مهروموم شده باشد درِ آن بسته است و دیگر چیزی وارد آن نمیشود. اینها نور حقیقت به دلهایشان راه پیدا نمیکند. چرا؟! چون مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ هستند. کسی که روح تکبر داشته باشد حقیقت با او آشتی نمیکند. چرا فرمود که در بین همه طوایف، نصاری به مؤمنان نزدیکتر هستند؟ وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَىٰ؛[14] چرا؟ ذَٰلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ؛ به خاطر اینکه آن مسیحیانی که با مسلمانان بیشتر رابطه مودت دارند اهل تکبر نیستند اما وقتی روح کبر، خودبینی و غرور در انسان پیدا شد دیگر روزنه هر نوری را بر دلش میبندد و خدا بر چنین دلی مهر میزند؛ كَذَٰلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ.
این آیه، آیه 35 سوره غافر(مؤمن) بود. از این روشنتر آیه 56 این سوره است که میفرماید إِنَّ الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ إِنْ فِي صُدُورِهِمْ إِلَّا كِبْرٌ مَا هُمْ بِبَالِغِيهِ؛ آن کسانی که در صدد بحثهای شبههناک درباره آیات خدا برمیآیند و عملاً به گمراه کردن دیگران میپردازند هیچ دلیلی ندارد جز کِبری که در دلهای اینهاست؛ إِنْ فِي صُدُورِهِمْ إِلَّا كِبْرٌ مَا هُمْ بِبَالِغِيهِ. اینها به یک خودبزرگبینی مبتلا هستند.
اینها دلشان میخواهد بزرگ باشند و بزرگ نیستند. اتفاقاً خود تکبر از خودکمبینی پیدا میشود. اینگونه افراد وقتی احساس میکنند که چیزی ندارند آنوقت میخواهند بزرگنمایی کنند. وقتی میبینند چیزی نمیفهمند، گیج هستند، به هیچ چیز نمیتوانند یقین پیدا کنند، آنچنان در ورطه شبهها و شکوک فرورفتهاند مثل کسی که در یک منجلاب گیر افتاده و هر چه میرود پای بردارد یک غوطه میخورد و از آن لجنها و کثافات در حلقش میرود، وقتی هم که بالا میآید دوباره فرو میرود، وقتی میبینند به چنین بلایی مبتلا شدهاند و هیچ راهی برای نجات ندارند و دائماً بر شک و بر ظلمتشان افزوده میشود، میخواهند خودشان را بزرگتر از دیگران نمایش بدهند و میگویند آقا! اصلاً علم یعنی همین، علم یعنی آدم به چنین شکی برسد، این نهایت کمال انسان است!
پس عامل روانی برای اینکه کسانی در صدد گمراه کردن دیگران بربیایند هیچ چیز نیست جز کبر. قرآن میفرماید إِنْ فِي صُدُورِهِمْ إِلَّا كِبْرٌ. این إِنْ، إِنْ نافیه است. إِنْ فِي صُدُورِهِمْ إِلَّا كِبْرٌ مَا هُمْ بِبَالِغِيهِ یعنی هرگز به آن بزرگی نخواهند رسید ولی هوس این بزرگی را دارند. این بزرگنمایی، این بزرگی دروغین که برای خودشان قائل هستند، این مانع میشود که در مقابل حق سر فرود بیاورند و کسی را به علم، به دانش، به فهم و به بصیرت قبول داشته باشند. در صورتی که یک بچه بیسوادی که دلش به نور ایمان روشن باشد هزاران بار بر چنین کسانی شرف دارد؛ برای اینکه اینها از نور ایمان محروم هستند و هزاری از این شکوک و شبهات وجودشان را فرا گرفته است و آنها را به نجاسات فکری آلوده کرده است اما آن جوان ولو بیسواد است، ولو درسی نخوانده، ولو دکترا ندارد ولی آن نور ایمانی که در دلش تابیده، هم او را در این دنیا سعادتمند میکند و هم سعادت ابدی را برای او تضمین میکند؛ کدامیک شرف دارد؟!
وَمَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ![15] چرا خدا اینها را از نور محروم کرده است؟! این محرومیت به خاطر همان روح تکبر و غرورشان است. اینها اگر در مقابل حق خضوع کنند، اگر در مقابل عالِم زانو بزنند تا شبهههایشان را جواب بدهد و مشکلاتشان را حل کند هدایت میشوند ولی اینها چنین آمادگیای ندارند و خودشان را از همه بالاتر میدانند.
پس سرّ اینکه کسانی از آیات خدا سوءاستفاده میکنند و در صدد برمیآیند تا دیگران را گمراه کنند یک ضعف روانی در خود شخص است. البته یک عوامل جنبی هم میتواند باشد، پول هم میتواند کمک کند، شهرت هم میتواند کمک کند، عشق به شهرتطلبی، عشق به لیدر شدن، عشق به مطرح شدن در سطح جهان به عنوان اینکه یک فکر نویی را مطرح کرده، اینها یک هوسهایی است که خدا نکند که آدم به آنها مبتلا شود، انشاءالله شما به آن مبتلا نشوید، اگر کسی مبتلا شد آنوقت میفهمد که در چه منجلابی فرو میرود. هوس است، میخواهد عکسش بر درودیوار باشد، در روزنامهها باشد، اسمش را بگویند دکتر فلان، پروفسور فلان. اینها هم به آن ضمیمه میشود ولی ریشه اصلی روانیاش این است که غرور دارد و خودش را بزرگتر از دیگران میبیند و نمیخواهد در برابر حق و در مقابل اهل معرفت خضوع کند. اینجا سرّش را میفهمید که چرا در روایات اینقدر تأکید شده که هر کس که علمش افزوده میشود باید تواضعش بیشتر شود.
اگر کسی بر علمش افزوده شد و بر تواضعش افزوده نشد جز دوری از خدا چیزی نصیبش نمیشود؛ لَم يَزدَدْ مِنَ اللّه ِ إلّا بُعدا؛ علم آنوقتی به درد آدم میخورد که هرچه علمش بیشتر شد تواضعش بیشتر شود و بفهمد که در مقابل دریای علوم الهی چقدر فقیر، عاجز و نادان است؛ وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا.[16] اگر علم باشد این است. اگر آدم چهار تا کلمه یاد گرفت و خیال کرد که بر همه عالَم برتری پیدا کرده است او لَم يَزدَدْ مِنَ اللّه ِ إلّا بُعدا. ما باید سعی کنیم هرچه میآموزیم همراهش تواضعمان بیشتر شود.
این خطری است که هر انسانی را به مراتب مختلف میتواند تهدید کند. هر کسی که از این زهر کشنده غرور، خودپسندی و تکبر بنوشد یک خطری در زندگیاش پیش خواهد آمد. اگر تکبرش به اندازه فرعون رسید میگوید أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَىٰ![17] من از همه بالاتر هستم! من خدای بالاترین هستم! حتی به ربّکم هم اکتفا نمیکند! فرعون به این هم اکتفا نکرد که بگوید أَنَا رَبُّكُمُ؛ بلکه گفت من آن ربّ اعلی هستم. شما ممکن است ربّهای دیگری هم داشته باشید ولی من از همه بالاتر هستم؛ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى! أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَهَٰذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي؟![18] آیا نمیبینید که تخت من اینجا گذاشته شده و نهرهای آب زیر پای من جاری است؟! من بالاتر از همه هستم دیگر! شما از این آبهایی باید استفاده کنید که از زیر پای من درمیآید! اینها استدلال او بود.
کبر که در آدمیزاد پیدا بشود اینگونه است. رسوخ در علم، تواضع میآورد؛ میگوید این چیزی را که بلد هستیم، یک قطرهای است که خدا به ما داده و باید شکرش را بهجا آوریم، باید التماس کنیم که خدا به ما توفیق بدهد که حق این علمی که آموختهایم را ادا کنیم، علم حقیقی پیش خداست و پیش اولیای خداست؛ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا؛ اما آنهایی که اهل رسوخ در علم نیستند و اهل رسوخ در شبهات هستند، شبهات در ذهنشان رسوب پیدا کرده است و این شبهاتی که در ذهنشان هست کندنی نیست، آنها فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ؛ آنها اصلاً دلشان کج شده و کج میفهمند. كَذَٰلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ؛ کسی که چنین قلب متکبری دارد، خدا این قلب را مهر میزند و درِ آن را میبندد؛ خَتَمَ اللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ؛[19] چنین انسانی اگر بخواهد هم بفهمد دیگر نمیفهمد. مجازات چنین کسانی که این راه را پیش میگیرند این است که به یک جایی میرسند که اگر بخواهند برگردند هم دیگر نمیتوانند. مثل یک کسی که در یک سراشیبی شروع به دویدن میکند و دور برمیدارد. بعد اگر بخواهد هم جلوی خودش را بگیرد دیگر نمیتواند، میدود تا به زمین بخورد و مغزش متلاشی شود؛ فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ؛[20] اینها راه کج را که انتخاب کردند خدا هم دلشان را کج کرد که کج بفهمند و تا ابد به راستی و نورانیت، راه پیدا نکنند.
اینها هست و اینها واقعیاتی است که قرآن پیشاپیش اینها را برای ما بیان میفرماید. آدم تا نمونههایش را نبیند یک چنین چیزهایی را باور نمیکند ولی وقتی آدم نمونهاش را میبیند میفهمد که صَدَقَ اللَّهُ الْعَلِيُّ الْعَظِيم. خب حالا چه کار کنیم؟!
جامعه ما در معرض این دو نوع خطر است؛ یک خطر برای خواص و یک خطر هم برای غیر خواص. تعبیری که مقام معظم رهبری میفرمایند. یک خطر برای نخبگان است، کسانی که استعدادهای خوب دارند، درس زیاد میتوانند بخوانند یا خواندهاند، خوب سخن میگویند، خوب چیز مینویسند و خوب بحث میکنند. اینها در معرض این خطر واقع هستند که مبتلا به کبر بشوند و این کبر و غرور، آنها را منحرف کند و درنهایت به گمراه کردن دیگران منتهی میشود. این خطر برای نخبگان است.
یک خطر هم برای متوسطین است، آنهایی که چنین برجستگیها و چنین نبوغهایی ندارند. خطر آنها این است که دنبال چنین گمراهان و دنبال چنین شیاطینی راه بیفتند. دو نوع خطر هست؛ یکی تقلید و تبعیت و دنبالهروی از این شیاطین است، یکی هم مبتلا شدن به آن غرور و کبری است که منجر به این میشود که با انبیا دربیفتند و در مقابل انبیا دکان باز کنند و تلویحاً بگویند فهم ما از فهم پیامبر اسلام بالاتر است!
اگر دقت کنید این مطلب در حرفهایشان مستتر است، هنوز جرأت نکردهاند که تصریح کنند ولی خودشان پیشبینی میکنند که تا چندی دیگر زمینهای فراهم شود که این مطلب را تصریح کنند! وقتی میگویند فهم پیغمبر فهم انسانی بود، فهم انسانی تابع ذهنیتهایی است که از علوم زمانش دریافت میکند. سطح علوم زمان پیغمبر بسیار پایین بود؛ مگر نبود؟! فهم پیغمبر هم از آن علوم سرچشمه میگرفت، پس فهم او نازل بود، پس وحی الهی را درست نمیفهمید اما ما در زمانی هستیم که علمها پیشرفت کرده، در دانشگاههای اروپا و امریکا تحصیل کردهایم، علوم پیشرفته در اختیار ما هست، ذهنیت ما از ذهنیت او بسیار بالاتر است، پس حتی اگر وحیای هم باشد ما بهتر میفهمیم! این مطالب در حرفهایشان مستتر است، منتظر باشید تا اینها را تصریح کنند.
آدمیزادی که مبتلا به کبر و غرور میشود کارش به اینجا میکشد اما متأسفانه عموم مردم این خطر را درک نمیکنند، متوجه نیستند، گول برخی حرکات ظاهر و رفتارهای ریاکارانه و منافقانه را میخورند، باور نمیکنند که در پشت این بیانات نرم و شیرین چه زهرهای کشندهای وجود دارد. باورشان نمیشود.
شما تاریخ همه انبیا را ببینید، اگر از انبیای گذشته خبر ندارید از پیامبر اسلام که خبر دارید؛ در صدر اسلام با وجود اینکه هنوز جسد پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله روی زمین بود چند نفر چگونه توانستند بیایند مسیر تاریخ اسلام را عوض کنند؟! چرا مردم از اینها پیروی کردند؟! از روی سادگی و خوشباوری؛ گفتند پیرمرد است، پدرزن پیغمبر است، آن یکی هم پدرزن پیغمبر است، آن یکی هم داماد پیغمبر است، چطور میشود اینها خلاف بگویند؟!
به شما جوانهای عزیز عرض میکنم عزیزان من! نور چشمان ما! برای اینکه به آن خطری که نخبگان را تهدید میکند مبتلا نشوید از اول بپایید که به کبر و غرور مبتلا نشوید. تمرین تواضع بکنید، بهخصوص احترام به استاد. یکی از عوامل تجربه شدهای که موجب بدعاقبتی میشود بیاحترامی به استاد است. تمرین تواضع بکنید تا مبتلا به این آفت نخبگان نشوید.
کسانی هم که در سطحهای متوسط هستید و آن نبوغها را ندارید، مواظب باشید دنبال هر کسی راه نیفتید و به هر سخنی گوش ندهید! وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آيَاتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلَا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّىٰ يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ؛[21] خدا در قرآنش نازل کرده است؛ وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ. چه چیزی را؟! أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آيَاتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلَا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ؛ آنهایی که تشکیک در دین میکنند، نروید پهلویشان بنشینید و حرفهایشان را نخوانید تا زمانی که خودتان بتوانید از حق دفاع کنید، تا اول اعتقادات خودتان محکم شود بعد به آن حرفها گوش بدهید. تا قدرت پاسخگویی به شبهات را پیدا نکردهاید به هر حرفی گوش ندهید و هر کتابی را نخوانید. گولتان نزنند و بگویند فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ.[22] این آیه برای کسانی است که بتوانند احسنش را تشخیص بدهند. تازه اگر مراد از قول، قرآن نباشد. اگر به حدی رسیدید که بتوانید أحسن القول را تشخیص بدهید اهلاً و سهلاً، همه چیز بخوانید اما اگر به حدی نرسیدهاید که بتوانید شبهات را جواب بدهید، ذهنتان را به این نجاسات فکری آلوده نکنید! ذهن وقتی آلوده شد دیگر معلوم نیست به این آسانیها پاک شود. مخصوصاً وقتی انس گرفتید و هر روز یک کالا و یک متاع جدیدی از یک نویسنده گمراه جدیدی خواندید، کمکم اینها در ذهن شما رسوب میکند و میماسد و دیگر نمیتوانید ذهنتان را از این آلودگیها شستوشو بدهید و تصفیه کنید اما اگر از اول واکسینه شدید، علوم و معارف صحیح را یاد گرفتید، توانستید پاسخ شبهات را بدهید دیگر این چیزها در شما اثر نمیکند. بدنی که واکسینه شده دیگر میکروب در آن اثر نمیکند اما تا واکسینه نشدهاید خودتان را به میکروب آلوده نکنید!
وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آيَاتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلَا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ؛ استهزاء به آیات مگر شاخ دارد؟! مرتیکه گفت علت اینکه امام حسین را در کربلا کشتند این بود که جدش در جنگ بدر خشونت به خرج داد! مگر استهزاء به پیغمبر و امام شاخ دارد؟! گفت آیات مجازاتهای سرقت و زنا تاریخمصرفش گذشته، یعنی باید آنها را دور ریخت و دفن کرد! مگر استهزاء به آیات شاخ دارد؟! وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آيَاتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلَا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّىٰ يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ. اگر رفتید و نشستید و به آن حرفها گوش دادید شما هم مثل آنها خواهید شد؛ إِنَّ اللَّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِينَ وَالْكَافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعًا؛ با گوش دادن به این حرفها کارتان به کفر و نفاق خواهد انجامید مگر اینکه اول واکسینه بشوید و برای رد کردن آنها، آنها را بخوانید و در صدد پاسخ دادن به آنها بربیایید.
مگر آدم مرض دارد که ذهن خودش را به هر نجاستی آلوده کند؟! قرآنی که با این عظمت برای هدایت ما نازل شده را ما وقت نمیکنیم بخوانیم، وقت نمیکنیم درسش را یاد بگیریم اما رمانهای فاسد، فلسفههای انحرافی، مطالب التقاطی، تفسیرهای غلط، قرائتهای غیر صحیح، بسیار آماده هستند! امروز این روزنامه، فردا آن مجله، پسفردا آن کتاب. ببینید تیراژ این کتابها چگونه بالا میرود؟! هنوز به بازار نیامده، بعد از چند روز نسخهاش کمیاب میشود اما کتابهای دینی درون طاقچههای من و شما خاک میخورد و فرصت نمیکنیم آنها را مطالعه کنیم!
نصیحت اول من به نخبگان این است که تمرین تواضع کنید تا مبتلا به کبر و غرور نشوید. از گناه اجتناب کنید تا کارتان به کفر نکشد؛ ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوأَىٰ أَنْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ؛[23] عاقبت آلوده شدن به گناه، کشیده شدن به کفر است! اگر میخواهید کارتان به آنجا نکشد قبل از اینکه کارتان به کفر بکشد، جلوی گناه را بگیرید! این نسبت به نخبگان.
نصیحت نسبت به متوسطین و دیگران این است که به دنبال هر شیطانی راه نیفتید. وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَانٍ مَرِيدٍ؛[24] ببینید قرآن میفرماید بعضی از مردم دنبال هر شیطانی راه میافتند، حالا یک چیزی دور سرش بسته باشد یا نبسته باشد، چه فرقی میکند؟! مگر شیطان یک قیافه مشخصی دارد؟! اگر دنبال اینها راه بیفتید نتیجه حتمی آن گمراه شدن است؛ كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَيَهْدِيهِ إِلَىٰ عَذَابِ السَّعِيرِ؛ پس نصیحت به متوسطین این است که دنبال هر کسی راه نیفتید، هر کتابی نخوانید، به هر سخنرانیای گوش ندهید، اول اهل حق را بشناسید و بعد سخنش را گوش دهید. اول اطمینان پیدا کنید که اینها حرفشان شنیدنی است، مگر اینکه به آن حد از معرفت و علم برسید که بتوانید شبهات را جواب بدهید، آن وقت هرچه بشنوید برای شما ضرر ندارد.
بالاخره آنچه همه ما را در هر مرحلهای از ایمان و معرفت که باشیم و در هر پایهای از پایگاههای اجتماعی که باشیم میتواند از همه آفات حفظ کند تقوای خداست. اگر فکر بندگی خدا باشیم، اگر خداترس باشیم، اگر احساس مسئولیت داشته باشیم، اگر بدانیم هر حرفی که میزنیم یک روز باید جوابش را بدهیم مراقب حرفهایی که میزنیم خواهیم بود.
آن کسانی که بیمحابا هر شبههای را میگویند و مینویسند به خاطر این است که ایمان به حساب ندارند، معتقد نیستند که یک روزی باید جواب اینها را بدهند. میگویید خودت که میگویی من علم ندارم، چرا حرف شبه ناک را در دهان مردم میاندازی؟! اگر گمراه شدند چه کسی مسئولش است؟! میگوید مسئولیت چی؟! رشد فرهنگی همین است، اگر این کارها را نکنیم فرهنگ رشد نمیکند. او به قول خودش رشد فرهنگ را میپرستد نه خدا را! ولی این هم بهانهای برای فریفتن من و شما است. کسی که خدا را قبول ندارد دنبال چه رشد فرهنگیای است؟! در مقابل چی خضوع پیدا میکند؟! او جز بزرگ کردن و مطرح کردن خودش چیزی نمیفهمد!
احساس مسئولیت، خداترسی، فکر اینکه حرفی که میزنیم یک روز باید جوابش را بدهیم، اگر یک نفر گمراه شد و این گمراه ماند ولو خود من به اشتباهم پی ببرم اما الیالابد معذب خواهم بود که چرا او را گمراه کردم، تقوا این است اما کسی باک نداشته باشد، میگوید امروز فکر من این است، خب ممکن است فردا فکر من عوض شود. اولین اصل در این طرز فکر و در این اپیستمولوژی این است که هیچ چیز ثبات ندارد. خود گوینده میگوید حتی همینکه میگویم هیچ چیز ثبات ندارد این هم ثبات ندارد و همین هم تغییر میکند! تازه وقتی با او بحث میکنی و او را محکوم میکنی میگوید بله، من تا امروز اینجور میگفتم، فردا یک چیز دیگر میگویم، ما معرفت ثابت نداریم!
اگر تو چنین حرفی زدی و دیگران گمراه شدند، چه کسی میخواهد جوابش را بدهد؟! میگوید چه جوابی؟! اینکه گفتهاند قیامتی هست و حسابی هست اینها لالایی است! مَا يُجَادِلُ فِي آيَاتِ اللَّهِ إِلَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَا يَغْرُرْكَ تَقَلُّبُهُمْ فِي الْبِلَادِ.
پروردگارا! تو را به عظمت خودت، به اسماء حسنای خودت، به اولیا و احباء خودت قسم میدهیم دین و ایمان ما را از دستبرد شیاطین انس و جن محفوظ بدار!
خود ما و فرزندان ما را تا روز قیامت از پیروان اهلبیت قرار ده!
امام راحل و شهدای والامقام اسلام را با شهدای کربلا محشور فرما!
سایه مقام معظم رهبری، مراجع تقلید، علما و اساتید را بر سر ما مستدام بدار!
گذشتگانِ اساتید و همه حقداران ما را غریق رحمت فرما!
عاقبت ما را ختم به خیر فرما!
[1]. آلعمران، 7.
[2]. اعراف، 53.
[3]. حج، 3 و 4.
[4]. حج، 8 و 9.
[5]. آلعمران، 118.
[6]. غافر، 4.
[7]. بقره، 23.
[8]. غافر، 4.
[9]. غافر، 5.
[10]. سبأ، 35.
[11]. ص، 82.
[12]. اعراف، 12.
[13]. غافر، 35.
[14]. مائده، 82.
[15]. نور، 40.
[16]. اسراء، 85.
[17]. نازعات، 24.
[18]. زخرف، 51.
[19]. بقره، 7.
[20]. صف، 5.
[21]. نساء، 140.
[22]. زمر، 17.
[23]. روم، 10.
[24]. حج، 3.