بخش چهارم: شرح فرازهایى از دعاى مكارم الاخلاق

بخش چهارم

شرح فرازهایى از

دعاى مكارم الاخلاق

 

(1)

«اللهمَّ صَلِّ عَلى مُحمد وَ الِهِ»

دعاى صالحان

همه دعاهاى وارد شده از سوى ائمه اطهار (ع) وسیله گرانبهایى براى تقرب به خداى متعال هستند، ولى برخى از دعاها مزایاى دیگرى نیز دارند؛ گنجینه هایى از علوم و معارف اهل بیت(ع) در آن ها ذخیره شده است، كه با دقت در آن ها مى‌توان به اندازه ظرفیت، فهم، معرفت و دقت خود از معارف بلند و گرانبهاى آن ها بهره جست. دعاى مكارم الاخلاق1از جمله آن ها است. هر فراز این دعاى شریف حاوى پیامها و درسهاى مهمى براى انسان است. همان طورى كه از نام این دعا پیداست، موضوع این دعا متمركز در مسائل اخلاقى است و با دقت در مضامین آن مى‌توان به نكات بسیار ارزشمند اخلاقى دست یافت.

نام این دعا به ما یادآور مى‌شود كه در مقام درخواست از خداى متعال، نباید تنها به امور مادى و دنیوى توجه داشت. شاید اكثر كسانى كه


1ـ صحیفه سجادیه، دعاى بیستم.

دعا مى‌كنند، بیشتر متوجه نیازهاى مادى جسمانى، اجتماعى و... خود هستند و كمتر توجه دارند كه كسب فضایل اخلاقى نیز نیازمند درخواست از خداست؛ بلكه به همان اندازه كه فضایل اخلاقى از امور مادى برترى دارد، باید براى به دست آوردن آن بیشتر و عمیق تر دعا كرد.

ما معمولاً زمانى به سراغ دعا مى‌رویم و از خدا طلب كمك مى‌كنیم كه احساس كنیم وسایل مادى براى رفع آن حاجت در اختیار ما نیست.

«فاِذا رَكِبُواْ فِى الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ» 1

زمانى كه در وسط دریا امواج خروشان و سهمگین بلند مى‌شود و انسان خود را در معرض غرق شدن مى‌بیند، آنگاه دست به دعا برمى دارد؛ وقتى كه با مشكل بزرگى روبرو مى‌شود و رفع آن را در توان خود نمى‌بیند، از خدا طلب یارى مى‌نماید. در حالى كه باید هر چیزى را كه طالبیم و بقاء آنچه را كه داریم تنها از خدا بخواهیم، زیرا عالم هستى تحت قدرت اوست؛ سر رشته دار همه اسباب و مسببات اوست و نیز آنچه خدا به ما عطا مى‌كند، خود ضمانت بقاء ندارد و بقاء آن به دست خداست. و از این نظر تفاوتى میان احتیاجات پیش پاافتاده و نیازهاى معنوى و اساسى انسان وجود ندارد.

كارگرى كه صبح از خانه بیرون مى‌آید تا براى كسب روزى حلال به كار خود مشغول شود، باید بیندیشد كه دست، پا، چشم، عقل، حیات و نعمتهاى بى شمار دیگرى كه در اختیار اوست، همه از جانب خداست و اگر


1ـ عنكبوت / 65.

در هر كدام از این اسباب خللى حاصل شود، او به خواستهایش نمى‌رسد؛ پس باید همراه با تلاش و كوشش، نیازهاى خود را از خدا بخواهد.

دانشجویى كه مشغول تحصیل علم است، باید در پى تحصیل علم تلاش كند، امّا بداند كه استاد، هم مباحثه، كتاب، گوشى كه مى‌شنود، فهمى كه درك مى‌كند، سلامتى و... همه از خداست و اگر هر كدام از آنها قوام نیابد، او نمى‌تواند به تحصیل علم بپردازد؛ پس باید از خدا بخواهد كه اسباب علم آموزى را براى او فراهم آورد.

یكى از نیازهاى اساسى انسان تحصیل مكارم الاخلاق و سجایاى انسانى است. درست است كه باید با تلاش و كوشش اخلاق سیئه را از خود دور ساخت و فضایل اخلاقى را جانشین آن ها نمود، ولى چون اختیار همه اسباب و مسببات تنها به دست خداست، باید توفیق كسب آن ها را از خدا خواست. این اسباب و وسایط كه در نظام خلقت وجود دارند، همگى مجارى فیض خدایند.

ذكر صلوات براى استجابت دعا

ذكر صلوات بر محمّد و آل محمد نشانه ادب در مقابل پیامبر اكرم (ص) و موجب استجابت دعاست. در بعضى از روایات تصریح شده است كه براى استجابت دعا، آن را با صلوات بر محمّد و آل محمّد آغاز كنید، زیرا صلوات بر محمّد و آل محمّد همواره مستجاب است و خدا كریم تر از آن

است كه دعاى اوّل را مستجاب كند و دعاى دوّم را مستجاب ننماید.1 و در روایات دیگرى آمده است كه دعایتان را با صلوات شروع و با آن ختم كنید، تا دعاى شما بین دو دعاى مقبول واقع شود و مستجاب گردد، زیرا خدا كریم تر از آن است كه اوّل و آخر دعا را مستجاب كند و وسط آن را مستجاب ننماید.2

در این دعاى شریف نیز در ابتداى دعا و در پایان هر چند فرازى از آن، صلوات بر محمّد و آل محمّد ذكر شده است.

راه وصول به كاملترین مراتب ایمان و برترین یقین

امام (ع) پس از ذكر صلوات مى‌فرماید:

«و بَلِّغْ بایمانى اَكْمَلَ الاْیمان واجْعَلْ یقینى اَفْضَلَ الیقین»

كامل ترین مراتب ایمان را به من مرحمت كن و یقین من را برترین یقین قرار بده.

وقتى كه انسان از خدا امور معنوى را طلب مى‌كند، باید بهترین و بالاترین مراتب آن را بخواهد. معمولاً ما در مورد نیازهاى مادى و دنیوى خود طالب بهترین ها هستیم و از خدا نیز آن را طلب مى‌كنیم، ولى براى


1ـ از امیرالمؤمنین (ع) نقل شده است كه فرمود: اذا كانت لك الى الله سبحانه حاجة فابدء بمسألة الصلوة على النبى (ص) ثم سل حاجتك، فانّ الله اكرم من ان یسأل حاجتین، فیقضى احداهما و یمنع الاخرى. نهج البلاغه، كلمات قصار / 361.

2ـ از ابى عبدالله (ع) نقل شده است كه فرمود: من كانت له الى الله عزّ و جل حاجة، فلیبدء بالصلوة على محمد و آله، ثم یسئل حاجته، ثم یختم بالصلوة على محمد و آل محمد؛ فان الله عزّ و جل اكرم من ان یقبل الطرفین و یدع الوسط، اذا كانت الصلوة على محمد و آل محمد لا تحجب عنه. وسائل الشیعه، ج 4 / 1137.

كسب سجایاى انسانى به مرتبه پایین آن اكتفا مى‌كنیم؛ اگر بلند همت باشیم سعى مى‌كنیم واجبات خود را انجام داده و از محرمات دورى جوییم، تا به آتش جهنم گرفتار نشویم. امّا امام (ع) در این دعا به ما تعلیم مى‌دهد كه كوتاه همت نباشیم و در دعاهاى خود ایمانى مانند ایمان انبیا و یقینى مانند یقین صدّیقین از خدا طلب كنیم، تا اگر لیاقت كسب آن مراتب عالى را نداشتیم، خدا به اندازه ظرفیت ما، آن را به ما عطا كند.

نعمتهاى بزرگ مادى همواره با خود آفاتى به همراه دارند؛ هر چه نعمت مادى بیشتر، گرفتارى و دردسر و غصه آن نیز بیشتر است؛ امّا نعمتهاى معنوى این گونه نیستند؛ آن ها هر چه عالى تر باشند، لذت، سعادت و كمال آن ها نیز بیشتر خواهد بود؛ بنابراین، باید در مورد امور معنوى همت خود را متوجه بالاترین مراتب ایمان و یقین نمود و از خدا براى كسب آن ها یارى خواست.

ایمان داراى درجاتى است و قابل افزایش و كاهش است. قرآن كریم مى‌فرماید:

«.... و اِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ ایاتُهُ زَادَتْهُمْ اِیماناً...» 1

... و چون آیات خدا را بر آنان تلاوت كنند بر مقام ایمانشان بیفزاید... .

امام (ع) در این دعا از خداوند بالاترین درجات ایمان را طلب مى‌كند كه هیچ كاستى نداشته باشد. شاید دلیل اینكه امام (ع) در مورد یقین به «بهترین» تعبیر نموده، این است كه حقیقت یقین اعتقاد صد در صد قطعى


1ـ انفال / 2.

است كه احتمال خلاف آن نمى‌رود؛ بنابراین، نمى‌توان گفت كه یقین مراتب یا كم و زیادى دارد، امّا مى‌توان براى آن انواعى برشمرد. كیفیت یقین ها با هم متفاوت است؛ یك نوع آن یقینى است كه از راه استدلال حاصل مى‌شود و به آن علم الیقین مى‌گویند و نوع دیگر آن یقینى است كه با كشف و شهود حاصل مى‌شود و به آن عین الیقین مى‌گویند و نوع سوم آن كه با یافتن حقیقت و اتصال به آن حاصل مى‌گردد، به آن حق الیقین اطلاق مى‌شود.

براى تقریب به ذهن مى‌توان این موضوع را به شربت گوارایى كه در لیوانى وجود دارد تشبیه كرد: فردى آن را ندیده است، ولى توسط مخبر صادقى به وجود آن پى مى‌برد؛ فرد دیگرى آن شربت را در لیوان مى‌بیند و فرد سوم، این شربت را مى‌چشد. در اینجا هر سه نفر به وجود این شربت یقین دارند، امّا نحوه یقین هر كدام متفاوت است. شاید منظور از «افضل» در این دعا نحوه كامل تر و بهترین یقین است، كه معمولاً علماى اخلاق آن را به حق الیقین تعبیر مى‌كنند.

تفاوت ایمان و اعتقاد

پیدایش علم و ادراك و اعتقاد اختیارى نیست؛ ممكن است مقدمات بعیده آن ها اختیارى باشد، ولى با فراهم آمدن آن مقدمات، بدون آنكه انسان بخواهد اعتقاد براى او حاصل مى‌شود. انسان فردى را در پیش روى خود مى‌بیند و یقین مى‌كند كه آن شخص در آنجا حضور دارد، یا بى اختیار دست بر روى آتش قرار مى‌گیرد و مى‌سوزد و از آن یقین حاصل مى‌شود كه آتش سوزاننده است. ممكن است انسان مطالبى را بداند، بدون

آنكه بخواهد؛ حتى ممكن است از این كه به آن مطالب آگاهى یافته است در خود احساس ناراحتى كند. ولى براى كسب ایمان، غیر از اعتقاد یقینى یا ظنّى، باید قلب نیز آمادگى داشته باشد؛ دل نیز بخواهد و جذب آن شود.

اگر دوست داشتن را كیفیت نفسانى بدانیم، این كشش، شوق، میل و دوست داشتن غیر از علم است؛ در این مقوله عنصر اختیار دخالت دارد؛ شخصى ممكن است با آنكه یقین دارد، نخواهد و نپذیرد. قرآن كریم درباره فرعونیان مى‌فرماید:

«وَ جَحَدُواْ بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها اَنفُسُهُمْ ظُلْماً و عُلُوّاً...» 1

و با آنكه یقین داشتند، به سبب لجاجت و ظلم و برترى طلبى آن ها را انكار كردند....

بعد از آنكه آیات الهى و آن معجزات عظیم به دست حضرت موسى (ع) ظاهر شد، با آنكه فرعونیان یقین كردند كه حضرت موسى (ع) پیامبر خدا است و این معجزات از طرف اوست، ولى به سبب لجاجت، ستمگرى و برترى طلبى خود، آن ها را انكار كردند و پیامبر خدا را ساحر و مسحور نامیدند؛ آنان در دلشان یقین داشتند، امّا ایمان نیاوردند و انكار كردند. حضرت موسى (ع) خطاب به فرعون مى‌فرماید:

«قالَ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا اَنْزَلَ هؤُلاءِ اِلاَّ رَبُّ السَّموات والأَرْضِ...» 2

موسى گفت: «حقّاً و یقیناً مى‌دانى كه این آیات را جز پروردگار آسمان ها و زمین نازل نكرده است... .»


1ـ نمل /14.

2ـ اسراء /102.

در این آیه دو ادات تأكید «لام و قد» آمده است؛ یعنى حقاً و یقیناً مى‌دانى كه این آیات را جز خدا، پروردگار جهان، نازل نكرده است؛ با این وجود، فرعون گفت:

«و قالَ فِرْعَوْنُ یا ایُّهَا المَلاَُ ما عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ اِله غَیْرى...» 1

و فرعون گفت: «اى بزرگان قوم! من هیچ كس دیگرى را جز خودم، خداى شما نمى‌دانم... .»

و ایمان نیاورد، ولى زمانى كه در دریا غرق شد، گفت:

«... قَالَ امَنْتُ اَنَّهُ لاَالهَ اِلاَّ الَّذِى امَنَتْ بِهِ بَنُوا اِسرائیلَ و اَنَا مِنَ المُسْلِمِینَ» 2

... فرعون گفت: «من ایمان آوردم و شهادت مى‌دهم كه خدایى نیست، مگر آن كه بنى اسرائیل به او ایمان دارند و من نیز تسلیم فرمان اویم.»

ولى چون این سخن او از روى اضطرار بود، پذیرفته نشد. پس ایمان توسط مقدمات قهرى حاصل نمى‌شود و عنصر اختیار در تحقق آن نقش دارد.

براى تحقق ایمان یقین صد در صد لازم نیست؛ با ظن قوى نیز مى‌توان ایمان آورد؛ یعنى، دل را با آن ظن قوى همراه كرد و به احتمال خلاف آن توجهى ننمود و آن را پذیرفت. ولى بدون داشتن علم یا مرتبه اى از ظن نمى‌توان ایمان آورد. بسیارى از كسانى كه در صدر اسلام به پیامبر (ص) ایمان مى‌آوردند در آغاز، نسبت به اسلام یقین كامل نداشتند و بدین علت، برخى از آنان كه به مرور شبهاتى برایشان پیدا مى‌شد، مرتد شده، از اسلام خارج مى‌شدند.


1ـ قصص / 38.

2ـ یونس / 90.

پس ایمان به سبب اعتقاد و تمایل به یك موضوع حاصل مى‌شود. اعتقاد داراى شدت و ضعف است و از ظن تا كامل ترین نحوه یقین قابل افزایش است و تمایل نیز از میل سطحى تا عالى ترین مراتب عشق قابل تغییر است. این دو عنصر به مقدار شدت و ضعف خود بر قدرت ایمان تأثیر مى‌گذارند؛ هر چه اعتقاد و شوق انسان نسبت به موضوعى بیشتر باشد، به همان نسبت بر قوّت ایمان به آن موضوع افزوده مى‌شود و با كاهش اعتقاد و تمایل، از شدّت و قوّت ایمان كاسته مى‌گردد.

بنابراین، براى كسب ایمان كامل لازم است اعتقاد خود را تقویت نموده، دلایل متقن ترى براى ایمان بیابیم و نیز موانع قلبى پذیرش ایمان را برطرف سازیم.

دلایل مخالفت امت ها با انبیا

یكى از عللى كه موجب مى‌شد اكثر امتها در ابتداى بعثت انبیا با انبیا مخالفت كنند این بود كه انبیا انسان ها را به پذیرفتن معاد دعوت مى‌كردند و پذیرش این دعوت براى بعضى از انسان ها بسیار دشوار بود؛ آنان براى خود خدایانى مى‌ساختند و آن ها را پرستش مى‌كردند، امّا به خداى واقعى ایمان نمى‌آوردند. زیرا لازمه پذیرش توحید، پذیرفتن معاد و زندگى پس از مرگ است و چون آنان قدرت خدا را محدود مى‌پنداشتند، نمى‌توانستند بپذیرند كه خداى آنان مى‌توانند دوباره آنان را زنده كند و آنان نتایج اعمال خود را در دنیاى دیگرى مى‌بینند. پذیرفتن معاد به این معنا است كه روزى همه اعمال و كردار انسان ها محاسبه مى‌شوند و

انسان ها به جزاى اعمال نیك و بد خود مى‌رسند؛ و كافران گمان مى‌كردند كه اگر از ابتدا آن را انكار كنند، راحت و آسوده خواهند بود و مى‌توانند به راحتى به ارضاى امیال خود بپردازند.

بهترین راه براى پذیرفتن معاد، دقت در قدرت خداست. او همان گونه كه انسان ها را از نیستى به هستى آورد، مى‌تواند بار دیگر آنان را زنده كند. قرآن كریم مى‌فرماید:

«اَیَحْسَبُ الاِْنْسانُ اَلَّنْ نَجْمَعَ عِظَامَهُ بَلَى قادِرِینَ عَلَى أَنْ نُّسَوِّى بَنانَهُ بَلْ یُرِیدُ الاِنْسانُ لِیَفْجُرَ اَمَامَهُ» 1

آیا آدمى مى‌پندارد كه ما دیگر، ابداً استخوان هاى او را باز جمع نمى‌كنیم؟ بله ما قادریم خطوط سر انگشت او را نیز دوباره، مانند قبل، برگردانیم؛ بلكه انسان مى‌خواهد آنچه در پیش دارد همه را به فجور و هواى نفس بگذراند.

علایم یقین

در روایتى از امام صادق (ع) نقل شده است كه فرمود:

«روزى رسول خدا (ص) در مسجد با مردم نماز خواند؛ سپس نگاهش به جوانى افتاد كه چرت مى‌زد و سرش پایین مى‌افتاد؛ رنگش زرد، تنش لاغر و چشمانش گود افتاده بود. رسول خدا (ص) به او فرمود: «حالت چطور است.» او گفت: «من به یقین


1ـ قیامة / 75.

رسیده ام.» رسول خدا (ص) از گفته او تعجب كرد (خوشش آمد) و فرمود: «هر یقینى را حقیقتى است، حقیقت یقین تو چیست؟ او گفت: «اى رسول خدا (ص)! علامت یقین من این است كه من را اندوهگین ساخته و شب ها بیدار و روزهاى گرم تشنه ام نگه مى‌دارد و من به دنیا و آنچه در دنیا هست بى رغبت شده ام و گویا عرش پروردگارم را مى‌بینم كه براى رسیدگى به حساب خلق بر پا شده و مردم براى حساب گرد آمده‌اند و من نیز در میان آنان هستم و اهل بهشت را مى‌بینم كه متنعمند و بر صندلى ها تكیه زده، یكدیگر را معرفى مى‌كنند و اهل دوزخ را مى‌بینم كه معذبند و طلب كمك مى‌كنند. و اكنون صداى زبانه هاى آتش در گوشم طنین انداخته است.» رسول خدا (ص) فرمود: «این جوان بنده اى است كه خدا دلش را به نور ایمان روشن ساخته است... .»1

و نیز از امام صادق (ع) نقل شده است كه فرمود:

«مِنْ صِحَّةِ یقینِ الْمَرءِ الْمُسْلِمِ ان لایَرضَى النَاسَ بِسَخَطِ اللّهِ وَ لاَ یَلُومُهُمْ عَلَى ما لم یُؤْتِهِ اللّهُ... .» 2

از نشانه هاى صحت یقین مسلمان آن است كه به بهاى خشم خدا رضایت مردم را به دست نیاورد و آنان را به سبب آنچه خدا به آنان داده است سرزنش نكند... .

از آیات الهى استفاده مى‌شود كه تنها كسانى مى‌توانند از قرآن بهره


1ـ اصول كافى، ج 2 / 53.

2ـ بحار الانوار، ج 70، ح 7 / 143.

ببرند كه به عالم غیب ایمان و به آخرت یقین داشته باشند:

«اَلَّذِینَ یُؤمِنُونَ بِالْغَیْبِ و یُقِیمُوْن الصَّلَوةَ و مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ... و بالاخَرةِ هُمْ یُوْقِنُونَ» 1

آن كسانى كه به جهان غیب ایمان آرند و نماز بپا دارند و از هر چه روزیشان كردیم انفاق كنند... و آنان خود به عالم آخرت یقین دارند.

براى كسب علم الیقین باید به ادّله قوى درباره شناخت خدا و عالم غیب تمسك جست؛ همراهى یقین با عمل صالح موانع و تیرگى ها را از مقابل انسان مى‌زداید و نفس انسان را براى كسب عین الیقین و حق الیقین آماده مى‌سازد.

بهترین نیت و نیكوترین عمل

«و انْتَهِ بِنیَّتى الى احسنِ النّیّات و بِعَمَلى الى احسن الاعْمالِ»

نیّت من را به بهترین نیّت ها و عمل من را به نیكوترین اعمال منتهى كن.

از اینجا استفاده مى‌شود كه نیّت نیز مانند عمل، احسن و غیر احسن دارد و كمال و نقص اعمال تابع كمال و نقص نیّات است. نیّت پاك آن است كه غیر حق در دل راه نداشته باشد، كه به دست آوردن آن كار بسیار دشوارى است. از ابى عبدالله (ص) نقل شده است كه فرمود:

«النِّیَّةُ اَفْضَلُ مِنَ العَمَلِ. أَلا، وَ اِنَّ النَیَّةَ هِىَ العَملُ» 2

نیّت از عمل افضل است، بلكه نیّت تمام حقیقت عمل است.


1ـ بقره / 3.

2ـ اصول كافى، «كتاب الایمان والكفر»، «باب الاخلاص» ح 4.

منظور از نیّت و عمل، كمیّت آن ها نیست، بلكه مقصود كیفیّت آن هاست. چنان كه قرآن كریم مى‌فرماید:

«اَلَّذِى خَلَقَ المَوتَ والحَیوةَ لِیَبْلُوَكُمْ اَیُّكُمْ اَحْسَنُ عَمَلا» 1

خدا این عالم را با مرگ و زندگى آفرید، تا شما را بیازماید كه عمل كدامیك از شما بهتر است.

در آیه شریفه نفرمود «لیبلوكم ایكم اكثر عملا»؛ تا بیازماید كه عمل كدامیك از شما بیشتر است.

برترین عبادت

در روایتى از امام صادق (ع) نقل شده است كه فرمود:

«العِبادَةُ ثَلاثَةٌ: قَوْمٌ عبدوا اللّه عَز و جلّ خوفاً؛ فتلك عبادَةُ العبید. و قَومٌ عَبَدُوا اللّه تبارَكَ و تَعالَى طَلَبَ الثَّوابِ؛ فَتِلكَ عبادة الأُجَرَاءِ. و قَوْمٌ عَبَدُوا اللّه عَزَّ و جَلَّ حُبّاً لَهُ؛ فَتِلكَ عبادَةُ الأحْرارِ. و هِىَ أَفْضَلُ العِبادَةِ.» 2

عبادت كنندگان سه دسته‌اند: گروهى خداوند را از ترس عذاب جهنم عبادت مى‌كنند؛ این عبادت بردگان است و گروهى خداوند را به طمع بهشت عبادت مى‌كنند؛ این عبادت مزدبگیران است و گروهى خداوند را از روى عشق و محبت به او عبادت مى‌كنند؛ این عبادت آزدگان است، و این بهترین عبادت هاست.


1ـ ملك / 2.

2ـ اصول كافى، ج 3، «كتاب ایمان و كفر»، «باب عبادت»، ح 5 / 131.

با معرفت و ایمان ضعیف نمى‌توان از خود انتظار نیّتى خالص داشت. آنچه انسان را به كار وادار مى‌كند انگیزه اوست و انگیزه تابع معرفت و ایمان انسان است و معرفت و ایمان حقیقت نیت را تشكیل مى‌دهند. پس براى به دست آوردن نیت خالصانه، لازم است معرفت و ایمان انسان تقویت شوند. نیت خالص عمل صالح را با خود به همراه مى‌آورد، زیرا بهترین اعمال آن است كه با بهترین نیّات همراه باشد؛ بنابر این، كلید همه كمالات كسب معرفت و قوى ساختن ایمان است.

انسان تا حدّى مى‌تواند خودكاوى كند و درباره انگیزه و نیّت اعمال خود به تفكر بنشیند، كه اگر جهنم و بهشتى وجود نمى‌داشت، آیا حاضر مى‌شد نیمه هاى شب بستر گرم را رها سازد و نماز شب بخواند یا گرسنگى روزه ماه رمضان را تحمل كند و خود را از لذایذ مادى محروم سازد تا رضاى خدا را به دست آورد؟ و آیا به خاطر محبت خدا و شكر نعمات الهى از گناهان دورى مى‌جست؟

معرفت بعضى از انسان ها به حدّى مى‌رسد كه اگر جهنم نیز نمى‌بود، به شوق بهشت و نعمات فراوان آن خدا را عبادت مى‌كردند؛ كسانى نیز یافت مى‌شوند كه نه از ترس جهنم و نه به شوق بهشت، بلكه چون خدا سزاوار پرستش است او را پرستش و عبادت مى‌كنند، تا به او نزدیك تر شوند، محبت او را به دست آورند و نعمات او را شكر گویند.

باید براى به دست آوردن نیت والا تلاش بىوقفه اى را آغاز كرد؛ با عمل صالح و تفكر در راز هستى و در این حقیقت كه همه هستى از خداست و دوست داشتنى تر از او كسى نیست و تنها اوست كه سزاوار

پرستش است و با استمداد از خدا بر ایمان و یقین خود افزود و به نیّت خالص دست یافت.

البته خلقت بهشت و جهنم و انذار از عذاب الهى و وعده بهشت، لطف بزرگى از جانب خدا بر بندگان است، زیرا بسیارى از انسان ها به آن معرفت عالى دست نمى‌یابند كه خدا را تنها به خاطر محبت به او پرستش كنند، ولى به شوق بهشت یا ترس از جهنم او را عبادت مى‌كنند و اگر بهشت و جهنمى نمى‌بود، این گروه از نتایج عبادت و ترك گناه بى بهره مى‌ماندند و به كمال آن نیز دست نمى‌یافتند.

«اللهم وَفِّرْ بلطفِك نیّتى و صَحِّحْ بما عِندكَ یَقینى، واسْتَصْلِحْ بِقُدرتِكَ ما فَسَدَ مِنّى»

خدایا! با لطف خودت نیت من را عالى سازد و یقینم را یقین حقیقى قرار بده [و مگذار یقینم به شك آلوده شود ]و با قدرت خودت راه جبران آنچه را كه در گذشته خراب كرده ام به من عطا كن [تا آن ها را جبران كنم ].

خدایا! من نمى‌توانم با ضعف خودم به نیت عالى دست یابم؛ اسباب این امر را باید تو برایم فراهم سازى. منظور از «بلطفك» نعمتهاى خاص و ویژه الهى است؛ یعنى، باید من را با رأفت و رحمت خودت حمایت كنى تا به نیّت صحیح و كامل دست یابم. نیّت كامل آن است كه خدا فقط براى شكرگزارى و اداى وظیفه بندگى عبادت شود؛ عبادت براى نیل به ثواب یا ترس از عذاب آخرت هر چند نیت صحیح شمرده مى‌شود، ولى نیّت كامل نیست.

امام (ع) در ابتداى این دعا، فصلى به منزله دیباچه كه فهرست كلى

مطالب دعا یا محورهاى اصلى خواسته هاى امام (ع) را در این دعا مشخص مى‌كند بیان كردند؛ ملاك ارزش در اسلام، ایمان و عمل صالح است و براى آنكه آنچه به آن ها ایمان داریم در مقام عمل به عرصه ظهور برسد مقدماتى لازم است. لازمه ایمان كامل اعتقاد یقینى است و آنچه ایمان را به عمل مربوط مى‌كند نیّت است. خوردن، تلاش و كوشش، امساك از غذا، قرض دادن و قرض گرفتن و... همواره با ایمان ارتباط ندارند؛ هر كسى ممكن است چنین كارهایى را انجام بدهد. زمانى عمل انسان بهترین عمل محسوب مى‌شود و با ایمان ارتباط پیدا مى‌كند كه واسطه آن نیّت الهى باشد. بهترین نیّت ها ارزشمندترین اعمال را به دنبال مى‌آورد.

ایمان كامل، اعتقاد در حدّ بالاترین مراتب یقین، بهترین نیت خالصانه و ارزشمندترین اعمال، چهار محور اساسى و سرفصل هاى مطالب دعاى مكارم الاخلاق هستند.

درخواستهاى امام (ع) در این دعا قابل تشبیه به یك هرم مربع القاعده است. ابتدا محورهاى این فضایل و ارزشهاى بلند را به چهار مطلب خلاصه مى‌كند، كه به منزله وجوه جانبى این هرم هستند. همه این جوانب به یك نقطه منتهى مى‌شوند. آن، نقطه قرب به خداست. جوانب این هرم بالاترین ایمان، برترین نوع یقین، ارزشمندترین نیّت و بهترین عمل هستند. این، روى بیرونى هرم است. این چهار عنصر ارزشمند در درون هرم با یكدیگر ارتباط دارند و در یكدیگر اثر مى‌گذارند و صفات ارزشمند دیگرى را به وجود مى‌آورند.

(2)

چون فطرت انسان به خیر و سعادت خود تمایل دارد، وقتى انسان توجه كند كه براى چه آفریده شده و به چه منظور سرمایه حیات در اختیار او قرار داده شده است و مسیر سعادت او در چه سویى است، همه توان خود را براى رسیدن به قله سعادت و كمال خود به كار مى‌گیرد.

بعد از آن چهار محور اصلى كه ذكر شد، اولین مسئله این است كه باید تمام همّ خود را صرف رسیدن به هدف خلقت، یعنى آنچه موجب كمال و سعادت مى‌شود نمود؛ بدین منظور لازم است فعالیت هاى روزمره، تحصیل، تلاش براى به دست آوردن روزى، ارتباط با دیگران و... موجب غفلت انسان از سیر الى الله نشوند. در این فصل، امام (ع) از خدا مى‌خواهد كه او را موفق بدارد تا تمام توانش را براى رسیدن به قرب الهى صرف كند و آنچه نبود آن مانع حركت یا موجب كندى حركت او مى‌شود تأمین نماید.

«اللَّهم صَلِّ عَلى محمد و الِهِ وَاكْفِنِى ما یشغَلُنِى الاِهتِمامُ بِهِ و استَعْمِلْنى بما تَسأَلُنى غداً عَنْه»

... خدایا! آنچه موجب دل مشغولى من است از سر راه من بردار، تا دل من تنها متوجه تو باشد و من را به انجام وظایفى كه در فرداى قیامت در مورد آن ها از من سؤال مى‌كنى موفق بدار.

موانع فكرى و قلبى، انسان را از اندیشیدن به مسئولیتهاى خود در قبال خداوند باز مى‌دارد. تهیه وسایل زندگى، تجملات، مشكلات و... موجب مى‌شوند كه انسان نتواند به وظایفى كه برعهده اوست فكر كند.

برطرف ساختن نیازهاى ضرورى انسان یك تكلیف الهى است و انجام تكلیف براى رضاى خدا عبادت است و عبادت در رسیدن انسان به كمال مؤثر است؛ ولى آیا هر فردى كه در صدد تحصیل روزى برمى آید، تنها به انجام واجب اكتفا مى‌كند و آن را تنها به نیت اطاعت از خدا انجام مى‌دهد؟ كسى كه ازدواج مى‌كند فقط براى رضاى خدا همسر اختیار مى‌كند و به لوازم آن پایبند مى‌شود؟ یا نه، دلخواه او نیز هست؟ آیا این ها دل مشغولى براى او به وجود نمى‌آورند و مانع عبادت و توجه او به خدا نمى‌شوند؟ و آیا همه فعالیتهاى اجتماعى و سیاسى مؤمنى كه قدم در وادى اجتماع و سیاست مى‌گذارد براى خداست؟ كسانى كه در وادى اجتماع و سیاست وارد مى‌شوند، اگر امور اجتماعى و سیاسى موجب دل مشغولى آنان شود، فراغتى پیدا نمى‌كنند تا با خدا راز و نیاز كنند و به او توجهى نمایند؛ چه رسد به اینكه بخواهند همه نیروهاى خود را صرف عبادت كنند. پس باید براى علاج این مشكل، از خدا خواست تا نیازهاى ما را تأمین نماید و یا ما را موفق بدارد تا به سادگى این نیازها را برطرف سازیم، به گونه اى كه ما را از انجام وظایف بندگى و توجه به خدا و انجام عبادت خالصانه باز ندارند.

مسئولیت انسان

انسان تنها در مقابل خدا مسئول است، و تنها اوست كه حق دارد از انسان

سؤال كند، زیرا همه هستى تنها از اوست. او مسئولیت هاى انسان را مشخص مى‌كند؛ مسئولیت در مقابل پدر و مادر، همسایه، همسر، مردم، حیوانات و... . این مسئولیت ها در حقیقت مسئولیت انسان در مقابل خداست و باید در مورد این ها در مقابل خدا جوابگو بود. این دنیا محل امتحان و آزمایش انسان است و روز قیامت زمانى است كه از انسان در مورد آنچه در اختیار او قرار داده شده است سؤال مى‌شود. پس باید همه همت خود را در جهت اداى این وظایف به كار گرفت و از خدا طلب یارى نمود تا ضرورت هاى زندگى نیز موجب دل مشغولى ما نشوند و ما را از یاد خدا و از مسئولیت هایى كه برعهده ماست غافل نسازند.

«وَاسْتَفْرِغْ ایّامى فیما خَلَقْتَنى لَهُ»

خدایا! به من توفیق بده تا همه نیروى خود را در تمام ایام زندگیم، صرف آن چیزى بكنم كه من را براى آن خلق كرده اى.

براى اهتمام به مسئولیت ها لازم است دل مشغولى هاى انسان محدود شوند و حتى انجام امور ضرورى نیز انسان را از مسئولیت هایى كه برعهده اوست غافل نسازند. با اهتمام به مسئولیت ها، انسان به هدف آفرینش نزدیك مى‌شود.

هدف از آفرینش در قرآن

در قرآن كریم تعبیرهاى مختلفى درباره هدف از آفرینش انسان بیان شده است. در آیه اى مى‌فرماید، آفرینش شما براى آزمودن شماست:

«اَلَّذىْ خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیوةَ لِیَبْلُوَكُمْ اَیُّكُمْ اَحْسَنُ عَمَلا...» 1

خدایى كه مرگ و زندگانى را آفرید تا شما، بندگان، را بیازماید، كه كدامیك از شما از نظر عمل برترید.

و در آیه دیگرى هدف از آفرینش را پرستش خدا برمى شمرد:

«ما خَلَقْتُ الجِنَّ وَالاِنْسَ اِلاّ لیَعْبُدُوْن» 2

جن و انسان را نیافریدم، مگر براى آنكه من را پرستش كنند.

و در آیه دیگرى مى‌فرماید شما آفریده شدید تا به رحمت الهى و قرب به او برسید:

«اِلاّ مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ و لِذلِكَ خَلَقَهُمْ...» 3

مگر كسانى كه پروردگارت بر آن ها رحمت آورد و براى همین آن ها را آفرید... .

گرچه این آیات در ظاهر با هم مختلفند، امّا هر سه، مراحل یك حقیقت را برمى شمرند؛ و به عبارت دیگر، اهداف قریب، متوسط و نهایى آن را بیان مى‌كنند. هدف اصلى قرب به خداست؛ انسان در معرض عمل اختیارى و انتخاب قرار گرفته است تا پرستش و عبادت خدا را انتخاب كند و به قرب الهى دست یابد. اگر انسان مجبور به پیمودن راه صحیح بود، حركت او حركت متكامل انسانى نبود. قرآن كریم مى‌فرماید:


1ـ ملك / 2.

2ـ ذاریات / 56.

3ـ هود / 119.

«وَ عَلَى اللّهِ قَصْدُ السَّبیل وَ مِنْها جائِرٌ وَّ لَوْ شاءَ لَهَدیكم اَجْمَعینَ» 1

و بر خداست بیان راه عدل و راستى [و بعضى از راه ها راه جور و ناراستى است ] و اگر خدا مى‌خواست، مى‌توانست همه انسان ها را در مسیر راه صحیح قرار بدهد.

خدا در مقابل انسان راه هاى مختلفى را قرار داده است تا او با حركت اختیارى خود راه كمال خویش را بیابد و در آن پاى نهد. با موفقیت در این آزمون و انتخاب راه صحیح، یك مرحله از تكامل انسان طى شده است. براى اینكه زندگى انسان خداپسندانه شود، باید قدم در مراحل بعدى كمال گذاشت و كارى كرد كه سراسر زندگى را بندگى خدا احاطه كند. هر چه هست از اوست و ما بنده او هستیم و از بنده جز بندگى نشاید. نیازهاى دنیوى و لذت هاى مادى هدف نهایى انسان نیستند و باید به قدر ضرورت به آن ها پرداخت و عبادت و بندگى خدا را وجهه همت خود قرار داد و با عبادت و پرستش خدا به قرب الهى دست یافت.

عبادت مفهومى عام است و تنها شامل نماز و روزه نیست؛ هر كار خداپسندانه اى كه براى خدا انجام گیرد عبادت به حساب مى‌آید. حتى خوابیدن روزه دار در ماه رمضان عبادت است، زیرا روزه دار استراحت مى‌كند، تا سحر به راز و نیاز با معبود بپردازد.

«وَ اَغْنِنى و اَوْسِعْ عَلَىَّ فى رِزْقِكَ و لا تَفتِنّى بالنَّظَرْ»

خدایا! من را از مال دنیا غنى ساز و روزیت را بر من زیاد كن و من را با نظر انداختن به اموال ثروتمندان امتحان مكن.


1ـ نحل / 9.

براى اینكه زندگى انسان مملو از اطاعت خدا شود، باید نیازهاى مادى ـ خوراك، پوشاك، مسكن، محبوبیت اجتماعى و... مانع حركت انسان نشوند.

تلاش براى به دست آوردن روزى حلال خود عبادت است، امّا تفاوت زیادى بین آن و عبادتى كه توجه دل انسان تنها به خداست وجود دارد. توجه به غیر خدا در عبادت، حركت انسان را به سوى خدا كند مى‌كند. هر چه توجه انسان به معبود عالم بیشتر باشد، حركت الى الله او سریع تر خواهد بود. اگر تلاش براى به دست آوردن روزى حلال توجه انسان را به غیر حق معطوف ندارد و از خدایش غافل نسازد، او مى‌تواند بهتر و عمیق تر به عبادت حق بپردازد و به تكامل حقیقى دست یابد.

طبیعت توانگرى و در اختیار داشتن روزى وسیع اقتضا مى‌كند كه انسان به خود مغرور شده، از خدا غافل گردد و در مقابل او گردن كشى نماید. پس باید سعى نمود و از خدا خواست تا تلاش براى به دست آوردن روزى حلال موجب سرمستى و غفلت از مسئولیت هایى كه برعهده ماست نگردد.

«وَاَعِزَّنى ولا تَبْتَلِیَنّى بِالْكِبْرِ»

خدایا! من را در نزد مردم عزیز بدار و من را به كبر مبتلا مساز.

همان گونه كه انسان داراى نیازهاى بدنى ـ فیزیولوژیكى ـ است، تعدادى نیاز روانى نیز دارد كه یكى از آن ها احساس نیاز به محترم بودن است. ـ البته كسانى كه به مقام عالى معرفت مى‌رسند، به ماسوى الله اعتنا نمى‌كنند و نیازى به احترام دیگران ندارند ـ گاهى برطرف شدن این نیاز طبیعى انسان را متكبر ساخته، جلو رشد او را مى‌گیرد.

تكبر داراى مفاسد بسیارى است و مفاسد دیگرى نیز از آن به وجود مى‌آید، و علاج آن با تفكر در حقیقت هستى انسان میسر است؛ اگر انسان این حقیقت را دریابد كه از خود هیچ ندارد و وجود او متعلق به هستى بخش عالم است، چگونه مى‌تواند خود را بزرگ تر از دیگران بداند.

«وَ عَبِّدْنى لَكَ وَ لا تُفْسِدْ عِبادَتِى بِالْعُجْبِ»

خدایا! به من توفیق بده تا به عبادت تو بپردازم و عبادتم را با عجبم فاسد مساز.

به دست آوردن توفیق عبادت تنها كافى نیست؛ ممكن است وسوسه هاى شیطانى در عبادت رخنه كند و انسان را به عجب مبتلا سازد. عجب، بزرگ و زیاد شمردن اعمال نیك خود و مسرور بودن و مستحق ثواب دانستن خویش از انجام آن اعمال است.

عجب داراى مراتبى است.

1ـ منت گذاردن بر خدا به سبب اعمال نیك خود. این مرتبه خطرناك ترین مراتب عجب است؛

2ـ خوشحالى از اعمال نیك خود در مقابل خدا؛

3ـ مستحق ثواب شمردن خویش؛

4ـ بالاتر دانستن خویش از دیگر مؤمنان.

این رذیله داراى مفاسد بسیارى است. امام على (ع) مى‌فرماید:

«من دخله العجب هلك» 1

كسى كه در او عجب راه یابد، هلاك مى‌شود.


1ـ وسائل الشیعه، ج 1 / 321.

«و اَجِرْ للنّاسِ عَلى یَدِىَ الْخَیْرَ وَ لا تَمْحَقْهُ بِالْمَنِّ»

به من توفیق بده تا به مردم خدمت كنم و خدمت من را با منت گذاشتنم نابود منما.

ممكن است انسان توفیق پیدا كند براى رضاى خدا نیازمندى را یارى رساند یا بیمارى را مداوا كند یا فقیرى را مستغنى سازد یا قرض هاى مقروضى را ادا نماید و یا...، ولى پس از مدتى با سخنى یا عملى بر او منت گذارد؛ مثلاً به او بگوید: «اگر من چنین خدمتى را نسبت به تو انجام نمى‌دادم، تو از فلان گرفتارى نجات نمى‌یافتى.» این سخن همه آن خدمات را باطل مى‌سازد. قرآن كریم مى‌فرماید:

«یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا لاتُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ والاَذى...» 1

اى كسانى كه ایمان آوردید! كارهاى خوبتان را با منت گذاشتن و آزار باطل نكنید... .

«وَ هَبْ لى مَعالِىَ الاَخْلاقِ وَ اَعْصِمْنى مِنَ الْفَخْرِ»

اخلاق پسندیده را به من عطا كن و من را از فخر فروشى مصون بدار.

نكته مهم و ظریفى كه باید مورد توجه قرار گیرد این است كه ریا در عبادت و منت گذاشتن در كار خیر تنها آفاتى نیستند كه هلاكت انسان را به همراه دارند، بلكه ممكن است انسان از خود مراقبت كند و بر دیگران منت نگذارد و براى ریا عبادت خود را به دیگران نشان ندهد، ولى در دل خود نسبت به دیگران احساس بزرگى و عظمت كند و خود را برتر از دیگران بپندارد. رفع این نقیصه نیز نیازمند تلاش بىوقفه و طلب كمك و یارى از خداست.


1ـ بقره / 264.

«اللهمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِه وَ لا تَرْفَعْنِى فِى النّاسِ دَرَجَةً اِلاّ حَطَطْتَنِى عِنْدَ نَفْسى مِثْلَها»

... خدایا! هر اندازه كه من را در پیش روى دیگران عزیز و برتر مى‌كنى، در پیش خودم خارجى و كوچكیم را روشن تر ساز.

هر چه بر علم یك عالم افزوده مى‌شود او به جهل خود بیشتر آگاه مى‌گردد. اگر از یك شخص عامى كه اطلاع علمى چندانى ندارد سؤال شود كه از چند موضوع علمى بى اطلاعى، ممكن است به ده یا بیست مورد اشاره كند؛ ولى هر چه بر علم او افزوده مى‌شود از جهل خود بیشتر آگاه مى‌گردد، و شخص عالم بى نهایت مجهول علمى در پیش روى خود مى‌بیند.

از دیدگاه معرفت، هر چه انسان خدا را بهتر بشناسد، به نیستى و نادانى و عجز و ناتوانى خود بیشتر پى مى‌برد و اگر انسان به نقصهاى خود اعتراف كند، از غرور رهایى مى‌یابد. در غیر این صورت نفس طغیان مى‌كند و انسان را به مفاسد اخلاقى مبتلا مى‌سازد. امام سجاد (ع)، در دعاى ابوحمزه، خود را در مقابل خدا از همه گنهكارتر مى‌داند و مى‌گوید:

«فَمَنْ یَكُونُ اَسْوَءَ حالا مِنّى»

كیست كه بدحال تر از من باشد.

«و لا تُحْدِثْ لِى عِزّاً ظاهِراً اِلاّ اَحْدَثْتَ لِى ذِلَّةً باطِنَةً عِند نَفْسى بِقَدَرِها»

هیچ مرتبه اى از عزّت در مقابل دیگران براى من ایجاد مكن، مگر آنكه به همان اندازه من را در پیش نفسم كوچك نمایى.

دوستان خدا هر چه به خدا نزدیك تر مى‌شوند متواضع تر مى‌گردند؛ در مقابل، افراد جاهل و كم ظرفیت اگر مطلبى را یاد بگیرند یا كار خیر و

ثوابى انجام دهند، فكر مى‌كنند از ملایكه نیز جلو افتاده‌اند یا همه خیرات عالم را انجام داده‌اند.

هر چه بر معرفت بندگان شایسته خدا افزوده مى‌شود، آنان خود را در مقابل خدا ذلیل تر مى‌بینند و تواضع حقیقى آنان بیشتر مى‌شود. تواضع حقیقى آن است كه انسان در دل نیز خود را كوچك ببیند، نه خود را به ظاهر در پیش روى مردم متواضع نشان بدهد، كه این، نفاق و دورویى است. تواضع حقیقى جز با لطف خدا میسر نیست، زیرا نفس انسان سركش است و به كمتر چیزى مغرور مى‌شود.

هدایت پایدار

«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِهِ وَ مَتِّعْنِى بِهُدىً صالح لا اَسْتَبْدِلُ بِهِ»

در این قسمت از دعا، امام (ع) دوام و بقاء این كمالات را از خدا طلب مى‌كند، كه تا پایان عمر این كمالات ادامه داشته باشند و انحرافى در آن ها حاصل نشود و انسان همواره در راه مستقیم ثابت قدم بماند.

در شرح سید على خان بر این دعاى شریف آمده است كه در یك صحیفه قدیمى به جاى «بِهُدْىً صالح» «بِهَدْى صالح» آمده است. هَدْى به معنى سیره، روش و خط مشى است. بنابر این نقل، معنى این قسمت از دعا چنین است: «خدایا! من را از روش شایسته اى بهره مند كن كه آن را تغییر ندهم.» اگر این عبارت «بِهُدْىً صالح» باشد به این معناست كه «خدایا! من را از هدایتى كه صالح است بهره مند كن.» و هدایت اگر هدایت است، شایسته نیز هست و شاید مناسب نباشد كه چنین گفته شود. البته مى‌توان آن را توجیه كرد، ولى به نظر مى‌رسد كه بِهَدْى صالح

مناسب تر است؛ با توجه به اینكه در روایتى نیز عین این عبارت ـ «الهَدْىُ الصالح» ـ وجود دارد.

«وَ طَریقَةِ حَقٍّ لا اَزیغُ عَنْها»

و من را از راه و روش شایسته اى بهره مند كن كه از آن راه منحرف نشوم [و همواره بر آن پایدار بمانم. ]

«وَ نِیَّةُ رُشْد لا اَشُكُّ فِیها»

و من را از نیت خیر و صلاحى برخوردار ساز كه در آن متزلزل نشوم.

احتمالا شك در این جا به معناى لغوى آن، یعنى اضطراب است؛ یعنى نیّتى كه در آن لغزشى نیست. ممكن است كه انسان در منوى شك كند، امّا معمولاً، خود نیّت به شك و یقین متصف نمى‌شود.

در این بخش از دعا، امام (ع) سه خواسته از خدا دارد: 1ـ رفتار شایسته و ثابت؛ 2ـ راهى به سوى حق كه انسان از آن منحرف نشود، 3ـ عزم راسخ و پایدار بر كار درست و صواب، كه تا انسان زنده است بر آن پایدار بماند. این سه جمله به ما مى‌فهماند كه آنچه از خدا مى‌خواهیم و خدا به ما عطا مى‌كند، بقاء و دوام آن نیز به دست خداست و باید آن را از خدا طلب نمود.

منزلت این بخش از دعا مانند این دعاى شریف است:

«رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ اِذ هَدَیْتَنا...» 1

پروردگارا! بعد از آنكه ما را هدایت كردى، مگذار از راه راست منحرف شویم... .


1ـ آل عمران / 8.

بعد از آنكه خدا ما را هدایت كرد، باید او ما را در مسیر راه راست مستقیم بدارد. خداوند در قرآن مى‌فرماید:

«وَ كَاَیِّنْ مِنْ نَبِىٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ كثَیِرٌ... وَ ما كانَ قَوْلَهُمْ اِلاّ اَنْ قالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذنُوبَنا و اِسْرافَنا فى اَمْرِنا و ثَبِّتْ اَقْدامَنا و انْصُرْنا عَلَى القَوْمِ الْكافِرینْ» 1

چه بسیار رخ داده كه پیامبرى، جمعیت زیادى از پیروانش در جنگ كشته شده... آنان در هیچ سختى جز به خدا پناهنده نشده و جز این نمى‌گفتند كه پروردگارا! به كرم خود از گناه و ستمى كه درباره خود كرده ایم درگذر و ما را ثابت قدم بدار و ما را بر محو و نابودى كافران یارى كن و مظفر فرما.

كسانى كه هستى خود را در راه خدا با در اختیار گذاشتن مال و جان خود به پیروى از انبیا دادند، یكى از دعاهاى آنان این بود: «خدایا! ما را در راه راست ثابت قدم بدار.»

انسان هر لحظه در معرض خطا و انحراف است. ابن ملجم مرادى كسى بود كه نماز شب مى‌خواند و در عین حال، شمشیر خود را بر فرق مبارك امیرالمؤمنین (ع) فرود آورد. زبیر پسر عموى پیامبر اكرم (ص) و على (ع) بود. او سال ها در ركاب پیامبر اكرم (ص) شمشیر زد و پیامبر اكرم (ص) به شمشیر و بازوى او دعا كرد؛ سال ها جنگید و از مجاهدین بزرگ و از اصحاب بیعت رضوان شد، و بعد از رحلت پیامبر (ص) حبّ مقام او را به جایى رساند كه در جنگ جمل به روى على (ع) شمشیر كشید.


1ـ آل عمران / 146 ـ 147.

مرحوم حاج میرزا عبدالعلى تهرانى ـ رضوان الله تعالى علیه مى‌فرمود: «من زمانى كه جوان بودم، مراتب عالى معرفت را از خدا مى‌خواستم و به مراتب پایین معرفت توجهى نمى‌كردم، همواره از خدا مى‌خواستم كه من را به جوار و قرب و رضوان خودش برساند، امّا اكنون كه پیر شده ام از خدا مى‌خواهم كه من را مسلمان بمیراند.» مؤمن از دنیا رفتن كار آسانى نیست. فكر، عقیده، ایمان، رفتار و اعمال انسان همواره در معرض تحوّل است. ممكن است فردى با یك شبهه ایمان خود را از دست بدهد؛ پس جا دارد كه از خدا بخواهیم اكنون كه ما را هدایت كرده اى و راه صواب را به ما نشان داده اى، ما را در این راه ثابت قدم بدار، تا در این راه تزلزلى در ما حاصل نشود. اگر انسان پیش از مرگ دچار شك و تردید شود، همه اعمال صالح او از بین مى‌روند. قرآن كریم مى‌فرماید:

«... وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دینِه فَیَمُتْ وَ هُوَ كافِرٌ فاوُلئِكَ حَبِطَتْ اَعْمالُهُمْ فِى الدُّنْیا و الاخِرَة و اُولئِكَ اَصْحابُ النّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ» 1

... و هر كس از شما از دین خود برگردد و به حال كفر باشد تا بمیرد، چنین اشخاص اعمالشان در دنیا و آخرت ضایع و باطل گردیده و آنان اهل جهنمند.

«و عَمِّرْنِى ما كانَ عُمْرى بِذْلَةً فى طاعَتِكَ، فاِذا كان عُمْرى مَرْتَعاً لِلشَّیطانِ فَاقبِضْنى اِلَیكَ قَبْلَ اَن یَسْبِقَ مَقْتُكَ اِلَىّ او یَسْتَحْكِمَ غَضَبُكَ عَلَىَّ»

خدایا! تا زمانى من را زنده بدار كه عمر من صرف اطاعت از تو شود و


1ـ بقره / 217.

اگر بناست عمر من چراگاه شیطان گردد، در آن زمان جانم را بگیر، قبل از آنكه به غضب تو مبتلا شوم یا غضب تو بر من ثبات پیدا كند.

ما قدرت درك امام (ع) را نداریم و درست نمى‌توانیم تصور كنیم كه در چه حالى و به چه انگیزه اى این تعابیر از او صادر شده است، ولى صرف نظر از حیثیّت صدور این كلام و اینكه آیا در مورد امام (ع) چنین فرضى ممكن است یا امام (ع) در مقام دعا بر مفروضات فى نفسه و براى تعلیم دیگران است، باید توجه داشت كه در مورد ما چنین فرضى امكان دارد. ما معصوم نیستیم و عمر ما مى‌تواند چراگاه شیطان واقع شود. زندگى، روح و دل ما مانند زمینى است كه شیطان در آن وارد مى‌شود و اگر هر لحظه عمر ما را گناه و سقوطى احاطه نماید و نیز موجب شود كمالاتى را كه به دست آورده ایم پایمال گردد، بهتر است كه هر چه زودتر پایان یابد.

اگر انسان باور دارد كه آخرتى هست، باید این دعا را از صمیم قلب از خدا بخواهد. ممكن است زمانى براى انسان فرا رسد كه در معرض گناه قرار گیرد و شهوت یا غضب یا علاقه به مقام دنیوى بر او مسلط شده، پرده غفلت بر قلب او بیفتد و چشم و دل او را كور كند و آنگاه چیزى جز خواسته هاى نفسانیش نبیند و نشناسد. در آن زمان دیگر راه برگشتى نیست، امّا قبل از اینكه به این وضع گرفتار آید، لازم است از خدا بخواهد كه اگر بناست چنین روزى براى او پیش آید، همان زمان به زندگى او خاتمه دهد تا به چنین وضعى گرفتار نیاید.

این دعا خود موجب اصلاح اعمال انسان است، زیرا موجب مى‌شود كه انسان در این باره فكر كند و نگذارد كه شیطان بر قلب و دل او سیطره

پیدا كند و مرزهاى دل خود را مستحكم سازد تا شك ها و شبه ها از این مرزها به قلب او نفوذ ننمایند. قرآن كریم در این باره مى‌فرماید:

«وَ اِذا رَاَیْتَ الَّذینَ یَخُوْضُونَ فى ایاتِنا فَاَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّى یَخُوضُوا فى حَدیث غَیْرِه وَ اِمّا یُنْسِیَنَّكَ الشَیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ ذِكْرى مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ» 1

چون گروهى را دیدى كه براى خورده گیرى و طعن زدن در آیات ما گفتگو مى‌كنند [ـ ایجاد شبهه مى‌كنند ]، از آنان دورى بجوى [و با آنان منشین ] تا به سخن دیگرى بپردازند. و اگر شیطان فراموشت ساخت، بعد از آنكه متذكر كلام خدا شدى، دیگر با گروه ستمگران مجالست مكن.

قرآن مى‌خواهد بفرماید، براى شخصى مانند پیامبر (ص) نیز جا دارد كه چنین سفارشى شود، زیرا سخن باطل ممكن است در پیامبر (ص) نیز تأثیر كند.

این سخن منافاتى با آزادى ندارد. همان طورى كه اگر به نوجوانى بگویند وزنه 200 كیلویى بلند نكن، كمرت خرد مى‌شود، و اگر خواستى وزنه بردار شوى باید سال ها تمرین كنى تا آرام آرام قدرت بلند كردن وزنه هاى سنگین را پیدا كنى، مخالف با آزادى نیست.

اكنون كه ما راه حق را شناخته ایم، نباید به دنبال سخنان باطل برویم؛ آن ها جز اضطراب و شك و تردید براى ما حاصلى ندارند. امام (ع) در این دعا از خدا مى‌خواهد كه اگر بناست زندگى من چراگاه شیطان شود،


1ـ انعام / 68.

قبل از آنكه غضب تو به من برسد جان من را بگیر و به عمر من پایان ده و اگر به من غضب كردى، من را یارى نما تا بتوانم برگردم و آن را جبران كنم، تا غضب تو براى من ثابت نماند. خداوند در قرآن مى‌فرماید:

«... وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضْبى فَقَدْ هَوى» 1

و هر كس غضب من بر او ثبات پیدا كرد، همانا هلاك خواهد شد.

«اللهُمّ لا تَدَعْ خَصْلَةً تُعابُ مِنِّى الاّ اَصْلَحْتَها»

خدایا! هیچ صفتى را كه موجب عیب جویى مردم نسبت به من است، در من باقى مگذار، مگر آنكه آن را اصلاح فرمایى؛

«وَ لا عائِبَةً اُؤَنَّبُ بِها اِلاّ حَسَّنْتَها»

و هیچ عیبى را كه موجب سرزنش دیگران نسبت به من مى‌شود در من باقى مگذار، مگر آنكه آن را به خوى پسندیده تبدیل نمایى؛

«وَ لا اُكْرُومَةً فِىَّ ناقِصَةً اِلاّ اَتْمَمْتَها»

و هیچ فضیلت ناقصى را در من باقى مگذار، مگر آنكه آن را كامل فرمایى.

منظور از صفات و عیوبى كه موجب عیب جویى و سرزنش دیگران مى‌شوند، صفاتى است كه صالحان آن ها را نمى‌پسندند، نه صفات نیكویى كه خرده گیرى و سرزنش بدكاران و تبهكاران را به دنبال دارند.


1ـ طه / 81.

(3)

از نظر اسلام، انسان یك موجود اجتماعى است و تنها با عبادت هاى فردى به كمال واقعى دست نمى‌یابد؛ بلكه براى رسیدن به همه جنبه هاى كمال باید در میان مردم زندگى كند، با جامعه ارتباط داشته باشد و در همه قسمت هاى زندگى اجتماعى خود؛ روابط میان همسر، فرزندان، دوستان، دشمنان، همسایگان، معاملات، جهاد، دفاع، حكومت، روابط بین ملت و دولت و... با اطاعت از فرامین خدا او را پرستش كند و به این وسیله به قرب الهى دست یابد.

گاهى این روابط موجب ناراحتى ها، دل مشغولى ها و یا درگیرى هایى مى‌شوند. بخشى از این درگیرى ها با كسانى است كه انسان با آنان خصومتى دارد. این دشمنى ممكن است به خاطر امور دنیوى یا امور دینى باشد، و گاهى این درگیرى ها و دل مشغولى ها به علت حسادت دیگران نسبت به نعماتى است كه خدا به انسان راه است. این حسادت ها موجب دشمنى نسبت به انسان و كارشكنى در كارهاى اوست، و گاهى انسان با كسى دشمنى ندارد و كسى نیز نسبت به او حسادت نمىورزد، امّا با هم اختلاف سلیقه دارند و یكدیگر را درست درك نمى‌كنند و این اختلاف سلیقه موجب سوء تفاهم و نوعى درگیرى میان آنان شده است.

پس تعدادى از امور قلبى، مانند دشمنى، كینه، حسد، سوء ظن، بدگمانى، بدبینى، سوء تفاهم، اختلاف سلیقه موجب مى‌شوند كه انسان در زندگى با دیگران نتواند رابطه صحیح دوستانه و صمیمانه اى برقرار كند. این موضوع موجب كدورت و نگرانى و دل مشغولى انسان مى‌شود و ممكن است این ها موجب كم شدن حضور قلب انسان در عبادت گردند. حضرت در این قسمت از دعا به این گونه موارد توجه كرده‌اند.

تبدیل شرور و آفات به خوبى ها و خیرات

«الّلهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد وَ ابْدِلْنى مِنْ بُغْضَةِ اَهْلِ الشّنانِ الَْمحَبَّةَ»

... خدایا! دشمنى كینه توزان و دشمنان من را به دوستى تبدیل كن؛

«وَ مِنْ حَسَدِ اَهْلِ الْبَغْىِ الْمَوَدَّةَ»

و حسد كسانى را كه به من رشك مى‌برند و موجب مى‌شود كه آنان از حق خودشان تجاوز كنند و بر من ستم روا دارند، به صمیمیّت تبدیل بنما.

«و مِنْ ظِنَّةِ اَهْلِ الصَّلاحِ الثِّقَةَ»

و بدگمانى صالحان نسبت به من را به اعتماد تبدیل كن

«وَ مِنْ عَداوَةِ الاَْدْنَیْنَ الوِلایَةَ»

و عداوت خویشان نزدیك را به دوستى تبدیل بنما.

«ادنین» به معناى خویشان نزدیك است. روابط انسان ها با افراد گوناگون مختلف است؛ ارتباط با خویشان نزدیك، خویشاوندان دور، همسایگان، و... هر كدام روابط خاصى مى‌طلبند.

«وَ مِنْ عُقُوقِ ذَوِى الاَْرحامِ اَلْمَبَرَّةَ»

و رفتار خویشان نزدیك را به حسن رفتار تبدیل بنما.

باید خویشاوندان نزدیك با هم پیوند و ارتباط داشته باشند و این رابطه را قطع ننمایند؛ با همدیگر مهربان باشند و با هم بد رفتارى ننمایند.

«وَ مِنْ خِذلانِ الاَقْرَبینَ النُّصْرَةَ»

و یارى نرساندن خویشان را به یارى مبدّل كن

گاهى انسان به كمك خویشان خود احتیاج پیدا مى‌كند و آنان او را یارى نمى‌رسانند.

«وَ مِن حُبِّ المُدارینَ تَصْحیحَ الْمِقةِ»

كسانى كه در ظاهر اظهار علاقه مى‌كنند، امّا علاقه آنان از صمیم قلب نیست، علاقه ظاهرى آنان را به محبت واقعى تبدیل بنما.

«وَ مِنْ رَدِّ المُلابِسینَ كَرَمَ العِشْرَةِ»

و رفتار كسانى را كه با من ارتباط دارند و پیشنهادات من را ردّ مى‌كنند، به رفتار بزرگوارانه تبدیل بنما.

«وَ مِنْ مَرارَةِ خَوْفِ الظّالِمینَ حَلاوَةَ الاَمَنَةِ»

و تلخى خوف از ظالمین را به شیرینى آسودگى تبدیل بنما.

خدایا! كسانى كه ظالم و ستمگرند و انسان را تهدید مى‌كنند، هر چند تهدید خود را عملى نسازند، ولى خوف و ترسى در دل ما ایجاد مى‌نمایند؛ این خوف و ترس را به آرامش مبدّل فرما.

استعانت در دفع شرور و جلب خیرات

این بخش از دعا مربوط به زمانى است كه ظالمى یا حسودى یا... در صدد

ظلم و اجحاف و تعدى برآید. امام (ع) از خدا مى‌خواهد كه ظلم او اثر سوئى در او نگذارد.

«اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِهِ واجْعَلْ لى یداً عَلى مَنْ ظَلَمَنى»

... و خدایا! قدرتى به من عطا كن كه بتوانم در مقابل ظلم كسانى كه من را آزار مى‌دهند ایستادگى كنم.

«و لِساناً عَلى مَنْ خاصَمَنى»

و زبانى به من عطا كن كه به بدگویى و مخاصمه هاى بدگویان و دشمنان جواب بدهم (جواب مطابق با اخلاق اسلامى)

«و ظَفَراً بِمَنْ عانَدَنى»

و من را كمك كن تا بتوانم تحت تأثیر مكر و حیله حیله گران واقع نشوم.

«وَ هَبْ لى مَكْراً عَلى مَنْ كایَدَنى»

و به من توانایى بده تا نیرنگ نیرنگ بازان را باطل سازم.

«و قُدْرَةً عَلى مَنِ اضْطَهَدَنى»

و قدرتى به من عطا كن كه در مقابل كسانى كه مى‌خواهند من را در هم بكوبند مقاوم باشم.

«و تَكذیباً لِمَنْ قصبنى»

و قدرتى به من عطا كن كه بتوانم عیب جوییهاى نارواى دیگران را جواب بدهم.

«و سلامَةً مِمَّنْ تَوَعَّدَنى»

و من را از تهدیدهاى تهدیدكنندگان سلامت بدار.

«و وفِّقْنى لِطاعَةِ مَنْ سَدَّدَنى و مُتابَعَةِ مَن اَرْشَدَنى»

و در مقابل، به من توفیق بده تا از كسى كه من را راهنمایى مى‌كند اطاعت كنم و از كسى كه من را به سعادت رهنمون مى‌سازد پیروى نمایم.

نیكى در مقابل بدى دیگران

این بخش مربوط به زمانى است كه ظلم در حق ما انجام شده است. در مقابل، ما باید چه كنیم. آیا از آنان انتقام بگیریم و عمل آنان را با عمل مشابه آن پاسخ گوییم، یا از آنان بگذریم و گناهشان را بر آنان ببخشاییم.

قرآن كریم مى‌فرماید:

«وَ لا تَسْتَوِى الْحَسَنَةُ وَ لا السَّیِّئَةُ اِدْفَعْ بِالَّتى هِىَ اَحْسَنُ فَاِذَا الَّذى بَیْنَكَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ كَاَنَّهُ وَلِىٌّ حَمیمٌ» 1

هرگز نیكى و بدى در جهان یكسان نیست. [اى رسول! تو و امتت ]همیشه بدى خلق را به بهترین عمل [كه نیكى است ] پاداش ده، تا همان كس كه گویى با تو در سر دشمن است دوست و خویش تو گردد.

«الّلهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِهِ، و سَدِّدْنى لاَِن اُعارِضَ مَنْ غَشَّنى بالنُّصحِ»

... و خدایا! به من توفیق بده تا نسبت به كسانى كه در صدد نیرنگ زدن به من هستند یك رنگ بوده و خیرخواه آنان باشم.

«وَ اَجزِىَ مَنْ هَجَرَنى بِالْبِرِّ»

و عمل كسانى را كه از من دورى مى‌جویند با احسان به آنان پاسخ دهم.


1ـ فصلت / 34.

«وَ اُثیبَ مَنْ حَرَمَنى بِالْبَذْلِ»

و بخل بخیلان به من را با بذل و بخشش جواب دهم.

«و اُكافى مَنْ قَطَعَنى بِالصِّلَةِ»

و با كسانى كه ارتباط خود را با من از روى بدبینى یا بدگمانى و یا دشمنى قطع كرده‌اند (قطع صداقت و رفاقت كرده‌اند)، پیوند برقرار كنم.

«و اُخالِفَ مَن اغْتابَنى اِلى حُسْنِ الذِّكْرِ»

و پشت سر كسانى كه غیبت من را كرده‌اند، از خوبى هاى آنان تعریف كنم.

«و اَنْ اَشْكُرَ الْحَسَنَةَ وَ اُغْضِىَ عَنِ السَّیِّئةِ»

و هر كسى كه به من خوبى كرده است، سپاسگزار او باشم و كسى كه با من رفتار ناشایست داشته است، از رفتار او بگذرم.

حفظ آبرو

«الّلهمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِهْ و صُنْ وَجْهى بالیَسارِ و لا تَبتذِلْ جاهى بالاِقْتارِ فَاَسْتَرزِقَ اَهْلَ رزقِكَ»

خدایا! بر محمد و آل او درود بفرست و آبروى من را با دارایى حفظ كن و به سبب تنگدستى مقام من را بى اعتبار مكن، تا مجبور نباشم از روزى خواران تو درخواست كمك كنم.

در نهج البلاغه تعبیراتى بسیار شبیه جمله هاى اول این فراز آمده است. همه معصومین (ع) نور واحدند و انشاى یك دعا از چند امام معصوم(ع) هیچ جاى تعجب نیست و شاید نیز امام سجاد (ع) این دعا را از امیرالمؤمنین (ع) فرا گرفته‌اند.

واژه «آبرو» از واژه «آب» و «رو» تشكیل یافته است. كم و بیش در همه فرهنگها از این نوع واژه ها استفاده مى‌شود. هر انسانى دوست دارد در جامعه آبرومند باشد؛ یعنى وقتى به صورت او نگاه مى‌كنند براى او احترام قائل شوند و با نگاه تحقیرآمیز به او ننگرند. اگر قیافه، لباس، رفتار، منش و رفتارهاى ارزشى شخصى موجب ستایش دیگران شود، او در جامعه آبرومند است و اگر قیافه و منش و رفتارهاى ارزشى او موجب تنفر دیگران شود، او در آن جامعه آبرویى ندارد و كسى براى او احترامى قائل نمى‌شود.

برخى از اهل تصوف عقیده دارند كه نباید ظاهر خود را آراست و باید از استحمام و اصلاح سر و صورت و تمیزى لباس خوددارى كرد تا تعفن بدن و لباس و موهاى ژولیده موجب تنفر دیگران از آنان شوند. آنان به خیال خام خود با نفس خویش مبارزه مى‌كنند تا به نوعى كمال روحى دست یابند؛ در حالى كه این اعمال و رفتار موجب برقرارى نوعى ارتباط با شیطان است؛ و شیطان گاهى آنان را در بعضى از امور یارى مى‌نماید تا موجب دلخوشى آنان شده، آنان فكر كنند كه این كمكها نشانه حقانیّت راه آنان است.

همان طورى كه از قرآن و اخبار ائمه معصومین (ع) استفاده مى‌شود این عمل، مذموم و بسیار نكوهیده است. حتى در قرآن از تهیدستانى كه خود را نیازمند نشان نمى‌دهند مدح شده است:

«...یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ اَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُم بِسیماهُم لایسئَلُون الناسَ

اِلحافاً» 1

و از فرط عفاف چنان احوالشان بر مردم مشتبه شود كه هر كس از حال آنان آگاه نباشد، پندارد او قوى و بى نیاز است. شما مى‌بایست از سیماى آنان به فقرشان پى ببرید؛ زیرا آنان به دلیل عزت نفسشان چیزى را از كسى طلب نمى‌كنند.

از دیدگاه اسلام، انسان باید در لباس پوشیدن، برخورد با دیگران ـ با خانواده و برخوردهاى اجتماعى ـ به گونه اى عمل كند كه احترام دیگران را به خود برانگیزد. روایات افرادى را كه داراى دو نوع لباس هستند و لباس تمیزتر را براى روز عید، روز جمعه و یا اجتماعات مسلمین و لباس دیگر را براى كار اختصاص داده‌اند نه تنها مورد مذمّت قرار نداده و عمل آنان را دنیاگرایى به حساب نیاورده، بلكه آنان را مدح و ستایش نموده است. و نیز در جامعه اسلامى، افراد باید هر چه بیشتر با هم ارتباط داشته باشند و همدیگر را دوست بدارند. این عمل زمینه رشد و تكامل مادى و معنوى آنان را فراهم مى‌آورد. در روایات سفارش شده است كه مؤمنین در هنگام مصافحه دست یكدیگر را در دستان خود بفشرند و به یكدیگر عشق بورزند. امام باقر (ع) مى‌فرمایند:

«اِنَّ الْمُؤمِنینَ إِذا الْتَقَیا فَتَصافَحا اَدْخَلَ اللّهُ عزَّ وَ جَلَّ یَدَهُ بَیْنَ اَیْدیهِما و اَقْبَلَ بِوَجْهِهِ عَلى اَشَدِّهِما حبّاً لِصاحِبِهِ...» 2

هنگامى كه دو مؤمن با هم برخورد نمایند و با هم مصافحه كنند، خداى


1ـ بقره / 273.

2ـ اصول كافى، ج 2، ص 179.

عزّ و جلّ دستش را میان دست آنان داخل مى‌كند و به او كه دوست خود را بیشتر دوست بدارد توجه مى‌نماید... .

همه این تشویقها و سفارشها براى این است كه مؤمنین با هم ارتباط داشته باشند و همدیگر را دوست بدارند. لازمه این مهربانى و دوستى و ارتباط، دورى از چیزهایى است كه موجب تنفر دیگران مى‌شوند. هیچ كس دوست ندارد با انسانى كثیف، بدبو و ژولیده مصافحه كند؛ حتى ممكن است انسان دوست نداشته باشد به چنین فردى نظر بیندازد، چه رسد به اینكه بخواهد با او بنشیند و با او سخن بگوید و سخنان او را بشنود. بنابر این، مقدمه دوستى و صمیمیّت پاكیزگى است.

پیامبر اكرم (ص) زمانى كه قصد داشتند به ملاقات یاران خود بیایند موهاى خود را شانه مى‌كردند، به خود عطر مى‌زدند، دندانهاى خود را مسواك مى‌نمودند و لباس خود را منظم مى‌كردند؛ علاوه بر این، در آیینه نگاه مى‌كردند تا ناآراستگى در لباس و سر و صورتشان وجود نداشته باشد، و اگر آیینه نبود، در ظرف آب نظر مى‌انداختند. این تقیّد به پاكیزگى و تشویق مردم به آن، براى این است كه افراد جامعه هر چه بیشتر با هم متّحد شوند و همدیگر را دوست بدارند، تا بتوانند از انوار یكدیگر استفاده بیشترى ببرند. یكى از تفاوتهاى مؤمن و كافر در این است كه مؤمن طالب آبروست تا در سایه آن به وظایف اجتماعى اى كه دین براى او معیّن كرده است تحقق بخشد، ولى كافر آبرو را به منزله هدف جویاست.

عقل بسیارى از مردم در چشم آنان است؛ معمول مردم به فرد

تهیدست اعتنایى نمى‌كنند و براى چنین فردى دشوار است كه بتواند در جامعه، حتى در میان مؤمنین، موقعیتى كسب كند. مال و ثروت براى امام (ع) داراى هیچ گونه ارزشى نیست، ولى او آن را براى حفظ آبروى خود از خدا طلب مى‌نماید تا در سایه موقعیت اجتماعى وظایف اسلامى و ایمانى خود را به انجام برساند.

فردى كه محتاج دیگران است، مجبور است دست نیاز به طرف دیگران دراز كند؛ در این صورت، اگر دیگران او را یارى رسانند، او حقیر مى‌شود و اگر دست او را رد كنند، شكست بیشترى را متحمّل مى‌گردد؛ در حالى كه خزاین آسمان و زمین در دست خداست و او مى‌تواند با كرم و لطف بى كران خود نیازهاى انسان را خود برآورده سازد تا آبروى انسان محفوظ بماند.

«وَاسْتَعْطِىَ شِرارَ خَلْقِكَ فَاَفْتَتِنَ بِحَمْدِ مَنْ اَعطانى وَ اُبتَلى بِذَمِّ مَنْ مَنَعَنى و اَنْتَ وَلِىُّ الاِعْطاءِ والمَنْعِ»

و مجبور باشم از افراد پست و شریر خلق تو طلب حاجت كنم و بدین سبب، افرادى را كه احتیاج من را برآورده كرده‌اند ستایش نمایم و مدیون آنان باشم و به بدگویى كسانى كه احتیاج من را برآورده ننموده‌اند بپردازم؛ در حالى كه تنها تو هستى كه مى‌توانى نعماتت را به بندگانت عطا نمایى و یا از آنان دریغ فرمایى.

گاهى انسان به چیزى احتیاج پیدا مى‌كند كه كلید رفع آن نیاز در عالم ماده تنها در دست انسان شریر و پستى است. باید از خدا خواست كه این گونه حاجات را خود از خزاین غیبى اش برآورده سازد تا نیازى به یارى

خواستن از انسانهاى شریر و پست نباشد. قرآن مى‌فرماید:

«وَ اِنْ یَّمْسَسْكَ اللّهُ بِضُرٍّ فلا كاشِفَ لَهُ الاّ هُوَ وَ اِنْ یُرِدْكَ بِخَیْر فَلا رادَّ لِفَضْلِه یُصیبُ بِه مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِه...» 1

و اگر خداوند اراده فرماید كه زیانى به كسى برسد، هیچ كسى غیر از خود او نمى‌تواند آن را دفع كند و اگر اراده نماید خیرى به كسى برسد، هیچ كسى نمى‌تواند مانع او شود؛ كه فضل و رحمت او به هر كس از بندگانش كه بخواهد مى‌رسد.

«الّلهمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِهِ و ارْزُقْنى صِحَّةً فى عِبادَة و فَراغاً فى زَهادَة»

خدایا! بر محمد و آل او درود فرست و تندرستى همراه با عبادت و آسایش توأم با پارسایى را روزیم فرما.

ذات سلامتى و آسایش مطلوب امام (ع) نیست، بلكه از نظر او سلامتى و آسودگى از فشارها و مراجعات و كارهاى سنگین وسیله اى براى عبادت خدا هستند و باید با عبادت و پارسایى همراه باشند.

«و عِلْماً فِى الاِستِعْمالِ وَ وَرَعاً فى اِجْمال»

و علمى به من عطا كن كه همراه با عمل باشد و تقوى و ورع و پارسایى اى به من ببخش كه با اعتدال همراه باشد.

كسانى یافت مى‌شوند كه مى‌خواهند تقوى پیشه كنند و پارسا باشند، امّا در امورى احتیاط مى‌كنند كه محل احتیاط نیست، و حتى ممكن است احتیاط، آنان را از انجام واجبات باز بدارد؛ بنابراین، لازم است قبل از پانهادن به حیطه زهد و تقوى، حد و مرز آن را بخوبى بازشناسیم.


1ـ یونس / 107.

«اللهمَّ اخْتِمْ بِعَفْوِكَ اَجَلى»

و خدایا! زمانى كه مرگ من فرا مى‌رسد عفو خود را شامل حال من بنما.

«و حَقِّقْ فى رَجاءِ رَحْمَتِكَ اَمَلى»

و آرزوى من را كه امیدوارى به رحمت توست محقق ساز.

وقتى انسان به گناهان خود نظر مى‌اندازد، از اینكه امید به بخشش داشته باشد مأیوس مى‌گردد و در آن حال، امیدوارى به رحمت خدا به صورت آرزو درمى آید.

«و سَهِّلْ اِلى بُلُوغِ رِضاكَ سُبُلى»

راههایى را كه من را به خشنودى و رضاى تو مى‌رساند برایم هموار كن.

«و حَسِّنْ فى جَمیعِ اَحْوالى عَمَلى»

و در هر حال عمل من را نیكو قرار بده.

«اللهمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِه ونَبِّهْنى لِذكْرِكَ فى اَوْقاتِ الغَفْلَة»

خدایا! بر محمد و آل او درود فرست و من را در ایام غفلت و فراموشى با یاد خودت بیدار ساز.

همواره انسان در معرض غفلت است. علاوه بر این، گاهى حوادثى رخ مى‌دهد كه انسان را به طور كامل از یاد خدا غافل مى‌سازد. باید از خدا خواست كه در آن مواقع به فریاد ما برسد و یاد خود را بر ما الهام نماید و دل ما را بیدار سازد.

«واستَعْمِلْنى بِطاعَتِكَ فى ایّام الُمحْلَةِ»

و در ایامى كه از عمر من باقى است من را به طاعت خودت بگمار.

«وانْهَجْ لى اِلى مَحَبَّتِكَ سَبیلا سَهْلَةً اِكْمِلْ لى بِها خَیْرَ الدُّنْیا والاْخِرَةِ»

و راه ساده و آسانى را در رسیدن به محبت خودت برایم ترسیم فرما تا با محبت به تو خیر دنیا و آخرت را برایم كامل فرمایى.

هدف من این است كه به محبت تو برسم. رسیدن به این محبت راه هاى پرپیچ و خمى دارد؛ براى من راه آسانى را ترسیم فرما. با استجابت این دعاها و یافتن راهى آسان به سوى محبت به تو، خیر دنیا و آخرت را براى من كامل خواهى نمود.

«الّلهمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِهِ كَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِن خَلْقِكَ و اَنْتَ مُصَلِّ عَلى اَحَد بَعْدَهُ وَ اتِنا فِى الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِى الاخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنى بِرَحْمَتِكَ عَذابَ النّارِ.»

خدایا! درود خود را بر پیامبر (ص) و اهل بیتش نازل فرما؛ بهترین درودى كه بر یكى از آفریدگانت در تمام عالم خلقت، قبل از او و یا بعد از او فرستاده اى، بر محمّد و آل او بفرست و نیكى را در دنیا و آخرت به ما عطا كن و با رحمت و عطوفت خودت من را از عذاب جهنم باز دار.

(4)

شرافت بعضى از زمان ها و مكان ها در قرآن

خداى متعال بعضى از مخلوقاتش را شرافت و مرحمت بیشترى نسبت به دیگر مخلوقات عطا فرموده است؛ براى آنها مقام، عزّت، شرافت و كرامتى قائل شده است كه موجودات دیگر لیاقت آن ها را ندارند. از قرآن كریم و روایات پیامبر اكرم (ص) و ائمه اطهار (ع) استفاده مى‌شود كه علاوه بر بعضى موجودات عینى كه داراى مراتبى از فضل هستند، بعضى از زمانها و مكانها نیز داراى ویژگى خاصى مى‌باشند. در قرآن كریم نام بعضى از مكانها با احترام خاصى برده شده است. از جمله این مكانها در درجه اول «كعبه مكرمه» است:

«اِنَّ اَوَّلَ بَیْت وُضِعَ للِنّاسِ لَلَّذى بِبَكَّةَ مُبارَكَاً وَ هُدىً لِلعالَمینَ» 1

اولین خانه اى كه براى عبادت خلق بنا شده، همان خانه مكه است كه در آن بركت و هدایت خلایق است.

دومین مكان مقدس، «مسجد الاقصى» است. در قرآن نام مسجد الاقصى و مسجد الحرام در كنار هم ذكر شده است:


1ـ آل عمران / 96.

«سُبْحانَ الَّذى اَسْرى بِعَبْدِهِ لَیْلا مِنَ المَسجِدِ الْحَرامِ اِلَى الْمَسْجِدِ الاَْقْصَى الَّذى بارَكْنا حَوْلَهُ...» 1

پاك و منزه است خدایى كه در [مبارك ] شبى، بنده خود [ـ حضرت محمّد (ص) ] را از مسجد الحرام به مسجد اقصایى كه پیرامونش را مبارك و پر نعمت ساخت تغییر داد... .

خداوند مى‌فرماید اطراف آن را نیز مانند خود آن مبارك قرار دادیم و در آیه دیگرى مى‌فرماید:

«یا قَوْمِ ادْخُلُوا الاَْرْضَ المُقَدَّسَةَ الَّتى كَتَبَ اللّهُ لَكُمْ...» 2

اى قوم! به سرزمین مقدسى كه خدا سرنوشت شما گردانید داخل گردید... .

سومین مكان مقدس، «طور سینا» است كه در قرآن از آن به «طور سینین» تعبیر شده است.

«وَ طُورِ سینینَ» 3

و قسم به طور سینا.

كوه طور مكانى است كه حضرت موسى (ع) در آن مناجات مى‌كرد و براى اولین بار وحى الهى در آن مكان شریف بر حضرت موسى (ع) نازل شد. ممكن است این مكانها داراى خصوصیتى تكوینى باشند و قداست آن ها ذاتى باشد؛ در این صورت، چه بسا ممكن است زمانى فرا رسد كه


1ـ الاسراء / 1.

2ـ مائده / 21.

3ـ تین / 2.

بشر به ویژگى خاص آن ها پى ببرد. و نیز ممكن است این قداست به سبب حوادثى باشد كه در این مكانها اتفاق افتاده است. در هر صورت، این مكانها داراى شرافت و قداست ویژه اى هستند.

بعضى از زمانها نیز در قرآن كریم از احترام ویژه اى برخوردارند. از آیات قرآن استفاده مى‌شود كه تنظیم ایام بر اساس ماههاى قمرى مورد اهتمام اسلام است.

«اِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فى كِتابِ اللّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّمواتِ وَالاَْرْضَ مِنها اَربَعَةٌ حُرُمٌ...» 1

همانا عدد ماههاى سال نزد خدا در كتاب [تكوین و تشریع ]، دوازده ماه است؛ از آن روزى كه خدا آسمان و زمین را آفرید. و از آن دوازده، چهار ماه، ماه هاى حرام خواهد بود... .

خداوند از میان این دوازده ماه، چهار ماه ـ ذى القعده، ذى الحجة، محرّم، رجب ـ را ماههاى حرام قرار داده است. احترام این چهار ماه، واجب و آغاز نمودن جنگ، حتى براى پیامبر اكرم (ص) و ائمه اطهار (ع) در این ایّام حرام است، مگر اینكه جنگ از طرف كفار و معاندین آغاز شود و مسلمانان در مقام دفاع برآیند. و این به دلیل احترامى است كه خداوند براى این ماهها قرار داده است.

در قرآن كریم ماه ذى الحجه با دو ماه قبل از آن ـ شوال و ذى القعده ـ كه معمولاً حجاج در آن ها براى زیارت حج آماده مى‌شدند، ماههاى حج


1ـ توبه / 36.

نامیده شده‌اند. در قرآن سوره اى به نام حج وجود دارد. علاوه بر این، در سوره هاى دیگر قرآن راجع به مناسك حج سخن به میان آمده است؛ امّا در هیچ جاى قرآن نامى از اسامى این ماهها برده نشده است.

فضیلت ماه رمضان و شب قدر

در آیات قرآن از میان ماههاى سال، تنها نام ماه رمضان آمده است. و با وجود آنكه ماه رمضان نه جزو ماههاى حرام و نه جزو ماههاى حج است، امّا در قرآن از آن همراه با احترام خاصى یاد شده است:

«شَهْرُ رَمَضانَ الَّذى اُنْزِلَ فیهِ الْقُرْانُ...» 1

ماه رمضان است كه در آن، قرآن نازل شده است... .

و نیز شب نزول قرآن بر قلب مبارك پیامبر اكرم (ص) كه در ماه رمضان واقع است، شب مباركى نامیده شده است:

«اِنّا اَنْزَلْناهُ فى لَیْلَة مُّبارَكَة...» 2

ما قرآن را در شب مباركى فرستادیم... .

این ماه شریف داراى ویژگیى تكوینى است، زیرا تشریعات الهى بدون ملاحظه مصالح و مفاسد آن ها نیست؛ پس در این ماه مصالحى وجود دارد كه خداوند آن را بر ماههاى دیگر برترى داده است؛ شب قدر در این ماه شریف واقع است و حكم تشریعى روزه نیز در این ماه وارد شده است. قرآن كریم مى‌فرماید:


1ـ بقره / 185.

2ـ دخان / 3.

«یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا كُتِبَ عَلَیْكُمْ الصِّیامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِكُمْ...» 1

اى كسانى كه ایمان آوردید! روزه بر شما نوشته شد، همچنان كه نوشته شد بر آنان كه پیش از شما بودند...

و بعد مى‌فرماید:

«شَهْرُ رَمَضانَ الَّذى اُنْزِلَ فیهِ الْقُرْانُ...» 2

ماه رمضان است كه در آن، قرآن فرو فرستاده شد... .

از این دو آیه به دست مى‌آید، روزه اى كه براى انسانها واجب شده، در همان ماه نزول قرآن واقع است. شاید از این شكل بیان قرآن بتوان استفاده كرد كه خدا در این ماه به پاس نزول قرآن، روزه را براى انسانها واجب نموده است. اگر نتوان گفت كه تمام علت وجوب روزه در این ماه شریف نزول قرآن است، یقیناً نزول قرآن در وجوب روزه بى تأثیر نیست.

قرآن در این آیه مى‌فرماید: «قرآن در ماه رمضان نازل شده است» و در آیه دیگرى مى‌فرماید: «قرآن در شب مباركى نازل شده است»؛ پس قرآن در یك شب از ماه رمضان نازل شده است و آن شب، «شب قدر» است. قرآن كریم مى‌فرماید:

«حم وَ الْكِتابِ المُبینِ اِنّا اَنْزَلْناهُ فى لَیلَة مُبارَكَة اِنّا كُنّا مُنْذِرینَ فیها یُفْرَقُ كُلُّ اَمْر حَكیم» 3

حم. قسم به قرآن حكمت و بیان. ما آن قرآن را در شب مباركى نازل


1ـ بقره / 183.

2ـ بقره / 185.

3ـ دخان / 1 ـ 4.

كردیم تا خلق را از عذاب قیامت آگاه كنیم و بترسانیم. در آن شب امور داراى حكمت تقدیر مى‌شوند.

یخرق به معناى جدا شدن است و لازمه جدا شدن تمیّز پیدا كردن و لازمه تمیّز، تعیّن و تقدیر است. تعیّن و تقدیر، هر دو به معناى اندازه گیرى است. در فرهنگ اسلامى و حتى در قرآن تقدیر به معناى اندازه گیرى آمده است. هرگاه اندازه چیزى تعیین شود، حدود آن مشخص مى‌گردد و از چیزهاى دیگر جدا شده، از ابهام خارج مى‌شود. آیه «فیها یُفْرَقُ كُلُّ اَمْر حَكیم»1 بر این مطلب دلالت دارد كه شب نزول قرآن شب قدر است. در سوره قدر نیز این شب را شبى با عظمت برشمرده است:

«اِنّا اَنْزَلْناهُ فى لَیلَةِ الْقَدْرِ» 2

ما قرآن را در شب قدر نازل كردیم.

كلمه قدر به معناى تقدیر است. قرآن مجدداً مى‌فرماید:

«وَ ما اَدْریكَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ» 3

و چه چیز تو را به عظمت این شب قدر آگاه تواند كرد.

شاید در اینجا مراد، شخص پیامبر اكرم (ص) نباشد؛ هر چند اگر این بیان خطاب به پیامبر اكرم (ص) باشد، نشانه عظمت شب قدر است. براى آنكه اهمیت شب قدر روشن شود، در این سه آیه كوتاه كلمه «لَیْلَةُ الْقَدْرِ» سه بار تكرار شده است. قرآن نمى‌فرماید: «انا انزلناه فى لیلة القدر و ما


1ـ دخان / 4.

2ـ قدر / 1.

3ـ قدر / 2.

ادریك ما هى هى لیلة...». این نوع بیان كه شاید در یك تعبیر كوتاه بیش از این نتوان به عظمت چیزى اشاره كرد، حاكى از نهایت عظمت این شب است. قرآن براى اینكه عظمت این شب براى مردم محسوس تر شود، مى‌فرماید: «و ما ادریك ما لیلة القدر»؛ شب قدر حقیقتى فراتر از فهم انسانهاى عادى است. و در ادامه مى‌فرماید:

«لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ اَلْفِ شَهْر» 1

شب قدر از هزار ماه برتر است.

هزار ماه بیش از هشتاد سال است؛ یعنى عمر كامل یك انسان، بدون احتساب شبهاى قدر هر سال آن. این برترى از دو جهت است : 1ـ در این شب رحمت خداوند بر بندگانش بیشتر از رحمت هاى عادى او در بیش از هشتاد سال ـ جز شبهاى قدر هر سال ـ است؛ 2ـ اعمال مردم در این شب با فضیلت تر از اعمال آنان در بیش از هشتاد سال ـ جز شبهاى قدر هر سال ـ است. این كلام نص قرآن است و جاى هیچ شبهه اى در آن نیست؛ هر چند كه بر ما معلوم نیست كه این شب كدامین شب است.

ذهن انسان براى درك اهمیت اشیاء با كمیتها بیشتر از كیفیتها آشنا است. خداوند براى نشان دادن اهمیت شب قدر براى انسان، برترى آن را از هزار ماه بیان فرموده است، ولى حقیقت این شب چیز دیگرى است كه ما با آن آشنا نیستیم، امّا موظفیم به این حقایق ایمان داشته باشیم. قرآن كریم در این باره مى‌فرماید:


1ـ قدر / 3.

«لَیْسَ الْبِرَّ اَن تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ والمَغْرِبِ وَلكِنَّ الْبِرَّ مَنْ امَنَ بِاللّهِ وَالیَوْمِ الاخِر وَ المَلائِكَةِ وَالكِتابِ والنَّبِیّینَ...» 1

نیكوكارى به این نیست كه روى به جانب مشرق یا مغرب كنید، لیكن نیكوكارى این است كه به خداى عالم و روز قیامت و فرشتگان و كتاب آسمانى و پیامبران ایمان آرید... .

چون خدا فرموده است، باید به روز آخرت، فرشتگان، كتاب آسمانى و انبیا ایمان داشته باشیم و اگر نه، عقل ما قادر به درك موجوداتى به نام ملك و نقش آنان در آفرینش نیست. و اگر بیانات وحى و بیانات اولیاء خدا در این زمینه ها نبود، ما قادر نبودیم هیچ شناختى نسبت به آن ها پیدا كنیم. قرآن كریم مى‌فرماید:

«... وَ ما یَعْلَمُ تأویلَهُ اِلاَّ اللّهُ وَ الْراسِخُونَ فِى الْعِلْم یَقُولُونَ امَنّا بِه كُلٌّ مِن عِنْدِ رَبِّنا...» 2

... و كسى تأویل آن [ـ قرآن ] را جز خدا نداند و اهل دانش گویند: «ما به همه آن كتاب گرویدیم كه همه محكم و متشابه قرآن از جانب پروردگار ما آمده است.»... .

پس چون خدا فرموده است، ما مى‌پذیریم. ممكن است بتوان از طریق آیات قرآن و روایات ائمه اطهار (ع) مطالبى را درباره فرشتگان فهمید، ولى حقیقت آنان فراتر از درك ماست؛ حقیقت ملك، مقام او، نقشى كه او در عالم ایفا مى‌كند، معناى نزول او و... همه براى ما ناشناخته است. واژه


1ـ بقره / 177.

2ـ آل عمران / 7.

نزول در ذهن ما به پایین آمدن شىء از بالا به پایین اطلاق مى‌شود، ولى چگونگى فرود آمدن فرشتگان براى ما مجهول است و ما حتى از تصور آن عاجزیم. همین قدر مى‌دانیم كه فرشتگان موجودات بسیار والامقامى هستند كه به اذن خداوند امور جهان را اداره مى‌كنند؛ آنان واسطه در نزول ارزاق، واسطه در قبض روح، كاتب اعمال انسانها و... هستند. قرآن مى‌فرماید:

«وَالنّازِعاتِ غَرْقاً والنّاشِطاتِ نَشْطاً وَالسّابِحاتِ سَبْحاً فَالسّابِقاتِ سَبْقاً فالمُدَبِّرات اَمْراً» 1

قسم به فرشتگانى كه جان كافران را به سختى گیرند، قسم به فرشتگانى كه جان اهل ایمان را به نشاط ببرند، قسم به فرشتگانى كه با كمال سرعت فرمان حق را انجام دهند، قسم به فرشتگانى كه [در نظم عالم ] و مؤمنانى كه [در جهاد با كفار ] از هم سبقت گیرند، قسم به فرشتگانى كه به فرمان حق به تدبیر نظام خلق مشغولند... .

«... جاعِلِ المَلائِكَةِ رُسُلا اُوْلى اَجْنِحَة مَثْنى و ثُلاثَ وَ رُباعَ یَزیدُ فِى الْخَلْقِ مایَشاءُ...» 2

... و فرشتگان را رسول پیامبران خود گردانید و داراى دو و سه و چهار بال و پر [قدرت ] قرار دارد و هر چه بخواهد در آفرینش مى‌افزاید... .

ولى با این وجود، حقیقت وجودى ملایكه براى ما مجهول است. قرآن مى‌فرماید:


1ـ نازعات / 1 ـ 5.

2 فاطر / 1.

«... وَ ما اُوتیتُمْ مِنَ العِلْم اِلاّ قَلیلا» 1

... و آنچه از علم به شما دادند بسیار اندك است.

امروزه با پیشرفت علوم فضایى ثابت شده است كه این عالم جسمانى داراى عظمتى غیر قابل فهم و توصیف است: براى رسیدن نور بعضى از ستارگان به كره زمین، میلیاردها سال زمان لازم است، در حالى كه نور در مدّت هشت دقیقه از سطح خورشید به سطح كره زمین مى‌رسد. بعضى از دانشمندان معتقدند برخى از نورهایى كه اكنون از كرات دیگر به كره زمین مى‌رسند، از ستارگانى هستند كه عمر خود را طى كرده و نابود شده‌اند. این عالم با این عظمت، كه هر روز گوشه اى از وسعت و عظمت آن كشف مى‌شود، نسبت به عواملى كه براى انسان قابل درك نیست مانند حلقه اى است كه در بیابان وسیعى بیفتد. نقل شده است كه پیامبر اكرم (ص) فرمود:

«... یا اباذر مَا السّماواتُ السَبْعِ فى الكُرْسىِّ اِلاّ كَحَلْقَة مُلْقاة فى أَرْض فَلاة،...» 2

... اى ابوذر! نسبت آسمانهاى هفتگانه نسبت به كرسى، نیست مگر مانند حلقه اى كه بیابانى افتاده باشد....

با توجه به اینكه انسانها به غیر از انبیا و ائمه معصومین (ع) و شاید بعضى از اولیاء خدا كه خداوند به آنان علم لدنّى عطا فرموده است، قدرت درك عظمت جهان مادى را ندارند؛ چگونه مى‌توانند مفاهیم


1ـ اسراء / 85.

2ـ بحار/ 73.

معنوى را كه با حواس انسان قابل درك نیستند و بسیار پیچیده تر و با عظمت تر از جهان مادى هستند، درك كند. نزول فرشتگان از عالم بالا بر قلب پیامبر اكرم (ص) از حد فهم انسانهاى عادى خارج است. ما تنها باید بگوییم:

«... امَنّا بِه كُلٌ مِنْ عِنْدِ رَبّنا...» 1

... ما به همه آن كتاب [قرآن ] گرویدیم، كه همه محكم و متشابه آن از جانب پروردگار ما آمده است... .

و این نهایت افتخار ما است كه خداوند متعال ما را هدایت كرده و ما هدایت او را پذیرفته ایم و آنچه او فرموده بر سر و چشم مى‌نهیم و مى‌پذیریم، كه ملایكه وجود دارند و بر قلب پیامبر اكرم (ص) در شب قدر فرود آمده‌اند؛ شبى كه از هزار ماه بافضیلت تر است و یك ركعت نماز در این شب از سى هزار ركعت نماز در ایام دیگر برترى دارد. خداوند این شرافت را به این شب عطا فرموده است و راهى براى بندگان گشوده است تا در زمانى كوتاه بهره بزرگى را عاید خود سازند.

رفع استبعاد نزول قرآن در یك شب

شاید به ذهن برسد قرآن كه شامل سى جزء است، چگونه در یك شب بر پیامبر اكرم (ص) نازل شد. آیا چنین امرى ممكن است؟ و این نزول با نزول قرآن طى بیست و سه سال چگونه سازش دارد؟


1ـ آل عمران / 7.

یكى از اشكالهاى دشمنان اسلام به پیامبر (ص) این بود كه چرا قرآن یكجا نازل نشده است. قرآن مى‌فرماید:

«... كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِه فُؤادَكَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتیلا» 1

... تا تو را دل به آن آرام كنیم، آیات خود را بر تو مرتب به ترتیبى روشن فرستادیم.

قرآن كریم شامل بیش از شش هزار آیه است و نمى‌توان تصور كرد كه جبرئیل امین این آیات را در یك شب به طور طبیعى بر پیامبر (ص) قرائت كرده است.

در پاسخ این گونه مسایل، یكى از روشهایى كه قرآن كریم استفاده مى‌كند «رفع استبعاد» است؛ مثلاً مشركین مى‌گفتند، چگونه ممكن است كه بدن و استخوانهاى انسان بپوسد و او دوباره زنده شود؟ قرآن به روشهاى مختلفى این سؤال را جواب مى‌دهد. یكى از این روشها «رفع استبعاد» است. قرآن مى‌فرماید:

«... و یُحْیِى الاَْرْضَ بَعْدَ مَوْتِها و كَذلِكَ تُخْرَجُونَ» 2

و زمین را پس از مرگ گیاهان باز زنده گرداند و همین گونه شما را نیز از خاك بیرون مى‌آورد.

خدایى كه مى‌تواند از زمین مرده گیاهان زنده اى برویاند، مى‌تواند انسانهاى مرده و بدنهاى پوسیده و خاك شده را دوباره زنده كند. این نحوه بیان، رفع استبعاد است، كه خود نوعى استدلال به حساب مى‌آید. قرآن


1ـ فرقان / 32.

2ـ روم / 19.

در این باره موارد دیگرى را نشان مى‌دهد، مانند حیواناتى كه حضرت ابراهیم (ع) آن ها را سر برید و آن ها دوباره زنده شدند و گاو بنى اسرائیل كه بعد از ذبح دوباره زنده شد. این موارد نشان مى‌دهند كه براى خدا زنده كردن موجودات در عالم آخرت امكان پذیر است.

در اینجا نیز مى‌توان از رفع استبعاد بهره جست. باید توجه داشت كه قضاوتهاى ما بر اساس مقیاسهایى است كه با آن ها سر و كار داریم؛ ما خواندن و شنیدن را همان خواندن و شنیدنى مى‌دانیم كه معمولاً در زندگى روزمره با آن مواجهیم. فكر مى‌كنیم اگر كسى بخواهد صحبت كند، باید به صورت ما حرف بزند و به مقدار صحبت ما به طول انجامد. در حالى كه در این عالم كه ما در آن زندگى مى‌كنیم، مواردى یافت مى‌شوند كه ما در زمان كوتاهى به فهم مطالب بسیارى نایل مى‌آییم. یكى از آن موارد رؤیا در خواب است. گاهى انسان در مدّت كوتاهى خوابى مى‌بیند كه اگر حوادث آن بخواهد در بیدارى واقع شود، باید چند روز طول بكشد؛ یك ماجراى طولانى را در مدت چند دقیقه در خواب مى‌بینیم و كلمات بسیارى را در مدّت كوتاهى مى‌شنویم. و اگر بخواهیم در زمان بیدارى آن كلمات را بازگو كنیم، چند ساعت وقت مى‌خواهد. مطلب دیگر اینكه نزول قرآن در یك شب، به این معنا نیست كه آن به صورت الفاظى كه به وسیله امواج هوا شنیده مى‌شود بر پیامبر (ص) نازل شده است. قرآن مى‌فرماید: «نَزَلَ بِه الرُّوحُ الاَْمینُ عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ المُنْذِرینَ»1 و نفرمود «على سَمْعِك» یا «على اُذُنِك» .


1ـ شعراء / 193 ـ 194.

براى رفع این استبعاد مى‌توان كامپیوتر را مثال زد. مطالب یك دایرة المعارف چندین جلدى را مى‌توان در یك دیسكت كامپیوترى جاى داد. با همراه داشتن این دیسكت، همه مطالب این دایرة المعارف در اختیار ما است. و ما مى‌توانیم هر لحظه كه بخواهیم با استفاده از یك دستگاه كامپیوترى، از مطالب آن استفاده كنیم. و این بدان معنا نیست كه همه الفاظ این دایرة المعارف به طور تفضیلى براى ما خوانده شده است. پس در عالم ماده مواردى یافت مى‌شوند كه مى‌توان مجموعه اى از معلومات خواندنى و شنیدنى را فشرده كرد. وقتى در این عالم كه عالم تفرقه است چنین امكانى وجود دارد، به طریق اولى در عالم فوق ماده كه بیشتر به وصف وحدت تحقق دارد بهتر مى‌تواند مجموعه اى از حقایق با هم جمع شوند.

البته تحقق چگونگى این امر براى ما پوشیده است، امّا مى‌دانیم كه چنین امرى محال نیست و نمونه اش را در این عالم مى‌توان یافت. پس ممكن است در شب قدر در مدت كوتاهى ـ شاید چند دقیقه یا كمتر ـ كل قرآن بر قلب مقدس پیامبر (ص) نازل شده و او نیز آن را دریافت كرده باشد.

مرحوم علامه طباطبایى (رض) در مورد طریقه نزول قرآن، در تفسیر المیزان مى‌فرماید: قرآن كریم به دو صورت؛ نزول دفعى و نزول تدریجى بر پیامبر اكرم (ص) نازل شده است. نزول دفعى قرآن كه روایات از آن به «نزول الى بیت المعمور» و «نزول الى السماء الدنیا» و «نزول على قلب النبى (ص)» یاد كرده است، غیر از نزولى است كه به مناسبت هاى خاص،

آیه آیه بر پیامبر اكرم (ص) نازل مى‌شده است. رابطه بین این دو، رابطه «الجمع والتفریق» است؛ نزول قرآن طى بیست و سه سال بر قلب پیامبر اكرم (ص) نزول تفصیلى است و نزول قرآن در شب قدر، نزول دفعى و جمعى است. معناى نزول جمعى قرآن فراتر از درك ما است.

«... وَ ما اُوتیتُمْ مِنَ العِلْمِ اِلاّ قَلیلا» 1

... و آنچه از علم به شما دادند بسیار اندك است.

در شب نزول قرآن ملایكه نازل مى‌شوند. این شب بسیار عزیز و مایه امید انسان ها است. كسانى كه به بیانات رسول اكرم (ص) و ائمه اطهار (ع) توجه دارند، در طول سال، خود را براى درك شب قدر آماده مى‌كنند. اگر بتوان كارى كرد كه یك شب انسان برابر با سى هزار شبانه روز ارزش پیدا كند، تلاش یك سال براى درك چنین شبى ارزش دارد.

از جمله چیزهایى كه براى درك شب قدر مؤثر است، خواندن سوره «قدر» در طول سال و خواندن هزار بار سوره «قدر» در شب هاى ماه مبارك رمضان یا خواندن صد مرتبه سوره «دخان» در این شبها است.


1ـ اسراء / 85.

فصل قبلی