· مقومات حركت
· مشخصات حركت
· لوازم حركت
با دقت در مطالبی كه دربارهٔ حركت گفته شد، روشن میشود كه تحقق حركت منوط به سه چیز است كه میتوان آنها را «مقومات حركت» نامید، و آنها عبارتاند از:
1. واحد بودن منشأ انتزاع حركت؛ زیرا حركت برخلاف سایر اقسام تغیر، تنها از یك وجود انتزاع میگردد و ازاینرو هر حركتی امر واحدی است كه اجزاء بالفعلی در آن یافت نمیشود؛
2. سیلان و امتداد آن در گسترهٔ زمان؛ زیرا امر تدریجی بدون انطباق بر زمان تحقق نمییابد و ازاینرو حركت از امور دفعی و موجودات ثابتی كه خارج از ظرف زمان است انتزاع نمیگردد و به آنها نسبت داده نمیشود؛
3. انقسام آن تا بینهایت؛ همانگونه كه هر امتدادی قابل قسمت تا بینهایت میباشد، حركت نیز چنین است و هریك از اجزاء بالقوهٔ آن، نسبت به جزء بالقوهٔ بعدی، «متغیر» و جزء بعدی نسبت به جزء قبلی، «متغیرالیه» بهشمار میرود.
علاوه بر امور سهگانهٔ فوق كه از تأمل در ذات حركت بهدست میآید و برای هر حركتی ضرورت دارد، امور دیگری نیز هست كه میتوان آنها را «مشخصات حركت» نامید و با توجه به اختلاف آنها میتوان انواع خاصی را برای حركت در نظر گرفت و مهمترین آنها از این قرار است:
ممكن است موجودی دارای حیثیات متعدد قابل تغیری باشد، مثلاً ممكن است سیبی از درخت سقوط كند و حركت مكانی در آن پدید آید، چنانكه ممكن است رنگ آن تدریجاً تغییر یابد یا به دور خودش بچرخد. اما هركدام از این حركات بستر خاصی دارد كه آن را از دیگر حركات متمایز میسازد، مثلاً بستر حركت سیب از درخت به روی زمین، مكان است و حركت آن، حركت مكانی یا انتقالی یا حركت در مقولهٔ «اَین» میباشد، و بستر تغیر تدریجی رنگ آن، رنگ است و این حركت در مقولهٔ «كیف» بهشمار میرود، و بستر چرخش آن به دور خودش، وضع است و این حركت در مقولهٔ «وضع» محسوب میشود.
ممكن است حركت شیء در بستر واحد به شكلهای گوناگونی انجام گیرد، مثلاً حركت مكانی و انتقالی یك ستاره ممكن است به شكل دایره یا به شكل بیضی انجام پذیرد، یا حركت توپ از یك نقطه به نقطهٔ دیگر، ممكن است در خط مستقیم یا در خط منحنی واقع شود. ازاینرو مفهوم دیگری را باید در نظر گرفت كه اخص از مفهوم قبلی باشد و میتوان آن را «مدار حركت» نامید. ولی باید توجه داشت كه واژهٔ «مدار» در اینجا معنایی وسیعتر از معنای لغوی (محل دور زدن) دارد، چنانكه واژهٔ «منحنی» در بعضی از علوم ریاضی، معنایی وسیعتر از معنای معروفش دارد و منحنی نمایش تغیرات، ممكن است بهصورت خط مستقیم باشد.
حركت شیء در مدار واحد نیز ممكن است بهصورتهای مختلفی انجام بگیرد، مثلاً حركت فرفره به دور خودش، در مدار دایرهٔ محیطش انجام میگیرد، ولی ممكن است از راست به چپ یا از چپ به راست باشد. ازاینرو باید مشخصهٔ دیگری را برای حركت در نظر گرفت و آن عبارت است از جهت حركت.
سرعت مفهومی است كه از نسبت بین زمان حركت و مسافت آن بهدست میآید، مثلاً ممكن است جسمی فاصلهٔ مكانی معیّنی را در یك دقیقه یا در دو دقیقه بپیماید، و وجه امتیاز این دو حركت سرعت آنهاست.
ممكن است سرعت حركتی تدریجاً افزایش یا كاهش یابد، چنانكه ممكن است سرعت آن ثابت بماند. در صورت اول، حركت «تندشونده یا دارای شتاب مثبت»، و در صورت دوم، «كندشونده یا دارای شتاب منفی»، و در صورت سوم «یكنواخت یا بیشتاب یا دارای شتاب صفر» نامیده میشود.
ازجمله چیزهایی كه موجب تعدد نوع حركت میشود، اختلاف نوع فاعل حركت است، مثلاً حركتی كه از فاعل ارادی سرمیزند، اختلاف نوعی با حركتی دارد كه از فاعل طبیعی پدید میآید، هرچند ظاهر آنها تفاوتی نداشته باشد. همچنین تعدد شخص فاعل موجب تعدد شخص حركت میگردد، چنانكه تعدد نیروهایی كه متعاقباً از دو موتور هواپیما پدید میآید موجب تعدد حركت آن میشود، هرچند دو حركت مزبور متصل و بدون فاصلهٔ زمانی باشد و بهنظر سطحی، حركت واحدی بهشمار آید.
فلاسفه شش چیز را از لوازم حركت شمردهاند: مبدأ، منتهی، زمان، مسافت، موضوع (متحرك)، فاعل (محرك).
برای لزوم مبدأ و منتهی برای هر حركتی، به بعضی از تعریفات آن استناد شده است، مثلاً لازمهٔ «خروج تدریجی از قوه به فعل» این است كه در آغاز، قوهای وجود داشته باشد و در پایان حركت، فعلیتی تحقق یابد. پس میتوان قوه و فعل را مبدأ و منتهای حركت بهشمار آورد.
ولی بهنظر میرسد كه حركت ذاتاً اقتضایی نسبت به مبدأ و منتهی ندارد و ازاینرو فرض حركتِ نامتناهی و بیآغاز و پایان، فرض نامعقولی نیست، چنانكه فلاسفهٔ پیشین حركت افلاك را ازلی و ابدی میشمردهاند و ازاینرو برای تطبیق مبدأ و منتهی بر حركت آنها تكلفاتی انجام گرفته است. میتوان گفت كه مبدأ و منتهی ویژهٔ حركات محدود است و لازمهٔ محدودیت آنها میباشد، نه لازمهٔ حركت بودن آنها. چنانكه هر امتداد محدودی دارای مبدأ و منتهایی است، و شاید منشأ معتبر دانستن مبدأ و منتهی برای حركت، این است كه خواستهاند بدینوسیله جهت حركت را تعیین كنند.
به هر حال، نمیتوان مبدأ و منتهی را از لوازم همهٔ حركات بهشمار آورد.
لازم به تذكر است كه كسانی كه مبدأ و منتهی را از لوازم حركت شمردهاند، آنها را داخل در متن حركت ندانستهاند؛ زیرا هر جزئی از حركت، امتدادی دارد و هرقدر كوچك فرض شود، قابل تجزیه خواهد بود و بار دیگر باید برای آن، جزئی آغازین در نظر گرفت، و اگر جزئی از حركت، مبدأ یا منتهای حركت نامیده شود، وصفی نسبی و اضافی برای آن خواهد بود.
اما قوه و فعل را مبدأ و منتهای حركت شمردن، خالی از مسامحه نیست؛ زیرا عنوانهای مبدأ و منتهی از «طرَف» حركت انتزاع میشود و حكم نقطه را نسبت به خط و «آن» را نسبت به زمان دارد و حیثیتی عدمی بهشمار میرود، بهخلاف قوه و فعل و بهویژه فعلیت كه نمیتوان آنها را اموری عدمی انگاشت.
افزونبر این، ضرورت لحاظ قوه و فعل در حركت ثابت نیست و میتوان گفت كه برای
انتزاع مفهوم حركت، در نظر گرفتن چیزی جز تدریجی بودن وجودِ جوهر یا عرض لزومی ندارد. ازاینرو وجه امتیاز دیگری برای نخستین تعریف حركت (تغیر تدریجی) ثابت میشود.
قبلاً اشاره شد كه تدریجی بودنِ امری بدون انطباقِ آن بر زمان امكان ندارد. ازاینرو امتداد منطبق بر زمان را از مقومات حركت بهشمار آوردیم. بلكه از این نظر كه زمان و حركت از عوارضِ تحلیلیهٔ وجودهای سیال هستند، میتوان آنها را دو رویهٔ یك سكه دانست.
منظور فلاسفه از مسافت حركت، مقولهای است كه حركت به آن نسبت داده میشود، مانند نسبت حركت وضعی به مقولهٔ «وضع» و نسبت حركت انتقالی به مقولهٔ «اَین».
مسافت مانند كانالی است كه متحرك در آن جریان مییابد و اگر فرض كنیم كه امتداد حركت قطع شود و سكونی در آن پدید آید، میتوان گفت كه جسم مزبور در آن كانال قرار دارد. ازاینرو مسافت بر بستر حركت منطبق میشود. اما میان مسافت و بستر حركت میتوان فرق ظریفی قائل شد و آن این است كه بستر حركت بر ماهیت نوعیه نیز اطلاق میشود كه هر جزء بالقوهای از حركت، فردی از آن بهشمار میرود، اما مسافت در اصطلاح معروف، بر جنس عالی و مقوله اطلاق میشود و بهمنزلهٔ كانال وسیعی است كه كانالهای جزئی را دربرمیگیرد.
توضیح آنكه: حركت چنانكه دانستیم از امتداد وجود جوهر یا عرض در گسترهٔ زمان انتزاع میشود و ممكن است وجودی كه منشأ انتزاع حركت میباشد، در جریان حركت تكامل یابد بهگونهای كه از بخشی از آن، ماهیت خاصی انتزاع شود و از بخش دیگر، ماهیتی دیگر؛ مثلاً اگر فرض كنیم كه رنگِ سیب تدریجاً از سبزی به سرخی تحول مییابد، از بخشی از این حركت، ماهیتعرضی«سبزی» و از بخشی دیگر، ماهیت عرضی «سرخی»
انتزاع میگردد كه دو نوع از «رنگ» شمرده میشوند و رنگ، نوعی از «كیف محسوس» و كیف محسوس، نوعی از مقولهٔ «كیف» بهشمار میرود، و مسافت این حركت، همان مقولهٔ كیف است. اما بستر حركت در مورد تحول فردی از یك ماهیت نوعیه به فرد دیگری هم اطلاق میشود؛ مثلاً حركت یكنواخت جسمی از مكانی به مكان دیگر، مستلزم پدید آمدن انواعی از مقولهٔ «اَین» نیست، بلكه همواره فردی به فرد مشابه دیگری تبدیل میشود. با صرفنظر از مسامحهای كه در تعبیر «فرد» در مورد اجزاء بالقوهٔ حركت وجود دارد و همچنین مسامحهای كه در اطلاق «مقوله» بر مفهوم انتزاعی «اَین» شده است.
به هر حال، فلاسفه با توجه به اینكه تحول نوعی به نوع دیگر را در جریان حركت جایز دانستهاند، «مقوله» را بهعنوان كانال كلی برای حركت درنظر گرفتهاند كه هیچگاه حركت از محدودهٔ آن تجاوز نمیكند و آن را «مسافت» نامیدهاند.
ناگفته نماند كه بعضی از فلاسفه اختلاف نوعی بین اجزاء بالقوهٔ حركت را جایز بلكه لازم دانستهاند. اما بهنظر میرسد كه اختلاف نوعی را تنها در مبدأ و منتهای حركت میتوان در نظر گرفت؛ زیرا انتزاع چند ماهیت از اجزاء بالقوهٔ یك حركت، مستلزم این است كه بتوان برای هریك مرز مشخصی را در نظر گرفت و این نشانهٔ آن است كه حركت مفروض، در واقع تركیبی از چند حركت است، هرچند بهنظر سطحی حركت واحدی تلقی میشود؛ مثلاً هرچند تحول رنگ سیب از سبزی به زردی و از زردی به سرخی جریان واحدی بهنظر میرسد، اما اگر این رنگها و احیاناً رنگهای دیگری كه واسطهٔ بین آنهاست اختلاف نوعی داشته باشند، از مقاطع خاصی از این حركت مفروض انتزاع میشوند و فرض مقاطع متعدد، بهمنزلهٔ فرض پدید آمدن نقاط در خط، و مستلزم گسستگی و تعدد آن است، هرچند فاصلهٔ زمانی بین مقاطع مفروض نباشد.
یكی دیگر از چیزهایی را كه فلاسفه برای هر حركتی لازم دانستهاند، موضوع حركت یا
متحرك است. اما باید دانست كه واژهٔ «موضوع» در علوم عقلی، اصطلاحات متعددی دارد كه معروفتر از همه، یكی اصطلاح منطقی است كه در برابر «محمول» بهكار میرود، و دیگری اصطلاح فلسفی است كه در مورد جوهر، از آن جهت كه محل عرض قرار میگیرد استعمال میشود.
اما اصطلاح اول، از معقولات ثانیهٔ منطقی است و بر جزء اول از هر قضیهٔ حملیه اطلاق میشود و حتی مفهوم «اجتماع نقیضین» در این قضیه: «اجتماع نقیضین محال است» موضوع آن بهشمار میرود، و روشن است كه موضوع به این اصطلاح ربطی به محل بحث ندارد.
و اما اصطلاح دوم، مخصوص موضوعات اعراض است، و اگر حركت هم عرضی خارجی تلقی شود، آنچنانكه شیخ اشراق پنداشته است، نیازمند به چنین موضوعی خواهد بود. ولی دانستیم كه حركت از قبیل اعراض خارجیه نیست، بلكه از قبیل عوارض تحلیلیهٔ وجود سیال است. پس اثبات موضوع برای هر حركتی تنها به اصطلاح سومی صحیح است كه شامل منشأ انتزاع عوارض تحلیلیه بشود، و اما به اصطلاح معروف فلسفی، تنها در مورد حركات عرضی لازم است، آن هم از جهت عرض بودن نه از جهت حركت داشتن.
ششمین چیزی كه فلاسفه برای هرحركتیلازمدانستهاند،محرك یا فاعل حركت است. ولی بایددانست كه فاعل بهمعنای علت هستیبخش،اختصاصی به حركت ندارد و هر موجودمعلولینیازمندبهعلتفاعلیهستیبخش میباشد.بلكهاساساًحركت، مابازاءِ عینی خاصی ورای وجودجوهریا عرضی كه از آن انتزاع میشود ندارد، و این وجود جوهر یا عرض است كه احتیاج به علت هستیبخش دارد و مفهوم حركت، از نحوهٔ وجود آن انتزاع میگردد و جعل تألیفی به آن تعلق نمیگیرد. به دیگر سخن ایجاد جوهر یا
عرض سیال عیناً همان ایجاد حركت جوهری یا عرضی است. اما فاعل طبیعی كه ایجادكننده و هستیبخش نیست و به یك معنا از عللِ اِعدادی بهشمار میرود، مخصوص پدیدههای مادی است كه همگی آنها دارای نوعی تغیر و تحول و حركت میباشند، ولی چنین فاعلی را تنها برای حركات عَرضی میتوان در نظر گرفت و در جای خودش بیان خواهد شد كه حركت جوهریه، نیاز به چنین فاعلی ندارد.
1. مقومات حركت عبارت است از:
الف) وحدت منشأ انتزاع، و به تبع آن، وحدت خود حركت؛
ب) امتداد حركت در طول زمان؛
ج) قابلیت قسمت آن تا بینهایت.
2. بستر حركت مفهومی است كه قابل صدق بر همهٔ مقاطع مفروض آن است.
3. مدار حركت عبارت است از محدودهٔ معیّنی كه حركت در آن انجام میگیرد.
4. جهت حركت مفهومی است كه از كیفیت ترتب اجزاء بالقوهٔ آن بر یكدیگر انتزاع میشود، مانند اینكه از راست به چپ یا بالعكس باشد.
5. سرعت حركت از نسبت بین زمان و مسافت آن بهدست میآید.
6. شتاب حركت عبارت است از افزایش یا كاهش تدریجی سرعت آن، و به لحاظ شتاب است كه حركت تقسیم به تندشونده و كندشونده و یكنواخت میگردد.
7. از مشخصات حركت، نوع فاعل آن است، مانند حركت ارادی و طبیعی.
8. هر حركت محدودی، مبدأ و منتهایی خواهد داشت. اما اگر حركتی نامتناهی باشد، مبدأ و منتهایی نخواهد داشت.
9. مبدأ و منتهی مفاهیمی است كه از «طرف» حركت انتزاع میشود و بهمنزلهٔ نقطهٔ آغاز و پایان برای خط است. ازاینرو قوه و فعل را نمیتوان مبدأ و منتهای حركت دانست.
10. برای انتزاع مفهوم حركت كافی است كه تدریجی بودن وجود جوهر یا عرض را در نظر بگیریم و لحاظ قوه و فعل برای آن ضرورتی ندارد.
11. مبدأ و منتهی داخل در متن حركت نیست، و اگر برای حركت جزء اول یا آخری را در نظر بگیریم، میتوانیم آنها را مبدأ و منتهای نسبی بشماریم.
12. مسافت به منزلهٔ كانالی است كه شیءمتحرك در آن جریان مییابد و اصطلاح
معروف آن، مخصوص مقولهای است كه حركت به آن نسبت داده میشود، مانند مقولهٔ «وضع» برای حركت وضعی، و مقوله «اَین» برای حركت انتقالی.
13. ماهیتی كه اجزاء بالقوهٔ حركت، افرادی از آن تلقی میشود را میتوان بستر حركت دانست، برخلاف مسافت كه معمولاً بر مقوله و جنسِ عالی اطلاق میشود.
14. ممكن است موجود متحرك در جریان حركت تكامل یابد، بهگونهای كه از مبدأ آن ماهیتی انتزاع شود و از منتهای آن ماهیتی دیگر. در این صورت، جنس آن دو ماهیت بستر حركت خواهد بود، مانند جنس رنگ كه بستر حركت سیب از زردی به سرخی بهشمار میرود.
15. بعضی از فلاسفه اختلاف نوعی بین اجزاء بالقوهٔ حركت را نیز جایز بلكه لازم دانستهاند، اما بهنظر میرسد كه در چنین مواردی چندین حركت بدون فاصلهٔ زمانی انجام میگیرد.
16. موضوع به اصطلاح منطقی مربوط به قضیه است، و به اصطلاح معروفِ فلسفی مخصوص اعراض خارجیه میباشد، و حركت از آن جهت كه از عوارضِ تحلیلیه بهشمار میرود، موضوعی به این معنا نخواهد داشت، و فقط میتوان برای اعراضی كه متصف به حركت میشوند چنین موضوعی را در نظر گرفت. اما اگر موضوع را بهمعنایی در نظر بگیریم كه شامل منشأ انتزاع عوارض تحلیلیه بشود، برای هر حركت، موضوع و متحركی به این معنا لازم خواهد بود.
17. فاعل هستیبخش برای هر معلولی لازم است، اما حركت، وجودی مستقل از منشأ انتزاعش ندارد تا فاعل هستیبخش برای آن لازم باشد.
18. فاعل طبیعی برای حركات عرضی لازم است، ولی حركت جوهریه نیازی به چنین فاعلی ندارد.
1. مقومات حركت را بیان كنید.
2. بستر و مسافت حركت را تعریف، و فرق بین آنها را بیان كنید.
3. مدار حركت چیست؟
4. جهت حركت را تعریف كنید.
5. سرعت حركت چگونه بهدست میآید؟
6. شتاب چیست؟ و منشأ چه اختلافی در انواع حركت میشود؟
7. مبدأ و منتهی برای چه حركاتی لازم است؟ و آیا میتوان قوه و فعل را مبدأ و منتهای هر حركتی دانست؟ چرا؟
8. آیا ممكن است اجزاء بالقوهٔ حركت، از ماهیات مختلف باشند؟ چرا؟
9. معانی موضوع و ارتباط آنها را با حركت بیان كنید.
10. فاعل به چه معنا برای حركت لازم است؟ و چه اختلاف و تعددی برای حركت از ناحیهٔ فاعل حاصل میشود؟