· تطبیق قوه و فعل بر موارد تغیر
· تسلسل حوادث مادی
· قاعدهٔ لزوم تقدم ماده بر حوادث مادی
· حدوث زمانی جهان مادی
با دقت در مفهوم قوه و فعل روشن میشود كه برای انتزاع آنها سه شرط لازم است:
1. دو وجود با یكدیگر مقایسه شوند. بنابراین عدم را نمیتوان مصداق قوه یا فعل تلقی كرد؛
2. یكی از دو وجود باید تقدم زمانی بر دیگری داشته باشد تا متصف به قوه گردد. پس دو وجود همزمان نسبت به یكدیگر بالقوه و بالفعل نخواهند بود؛
3. موجود بالقوه یا دستكم جزئی از آن باید در موجود بالفعل باقی بماند. ازاینرو نمیتوان موجودی كه به كلی معدوم میشود را نسبت به موجود لاحقی بالقوه دانست.
با توجه به این نكات روشن میشود كه قسم اول از اقسام یادشده برای تغیر، از قبیل تبدیل قوه به فعل نیست؛ زیرا موقعیت سابق، عدم است و قوه از وجود انتزاع میشود.
همچنین قسم دوم هم ربطی به قوه و فعل ندارد؛ زیرا موقعیت لاحق، عدم است و فعلیت هم از عدم انتزاع نمیشود.
در قسم سوم، گرچه موجودی جانشین موجود دیگر میگردد، ولی چون امر مشتركی بین آنها نیست نمیتوان یكی را قوهٔ دیگری بهحساب آورد.
در قسم چهارم، كل موجود سابق نسبت به موجود لاحق بالقوه است و در ضمن آن باقی میماند و ازاینرو موجود بالفعل كاملتر از موجود بالقوه میباشد.
در قسم پنجم، موجود بالفعل ناقصتر از موجود بالقوه است؛ زیرا تنها جزئی از موجود سابق باقی مانده و چیزی هم بر آن افزوده نشده است.
در قسم ششم، كاملتر یا ناقصتر بودن موجودِ بالفعل یا تساوی آن با موجود بالقوه، بستگی دارد بهجزئی كه جانشین جزء زائل میشود، از نظر مرتبهٔ وجودی كاملتر یا ناقصتر یا مساوی با آن باشد.
و اما در قسم هفتم، قوه و فعل، مبدأ و منتهای حركت بهشمار میروند و حركت همان سیر تدریجی از قوه به فعل است و در متن حركت، اجزاء بالفعلی وجود ندارد تا بعضی نسبت به بعض دیگر بالقوه باشند. ولی نظر به اینكه حركت امر ممتدی است و هر امتدادی قابل تقسیم به بینهایت اجزاء میباشد، میتوان اجزاء بالقوهای را برای آن در نظر گرفت؛ به این معنا كه اگر مثلاً حركت واحدی به دو نیمه تقسیم میشد بهگونهای كه نقطهٔ مشخصی در وسط آن پدید میآمد، مقدار هریك از دو پاره حركت، مساوی با نصف مقدار حركت میبود. این لحاظ وجود بالقوه برای اجزاء حركت، غیر از لحاظ قوه بودن جزء سابق نسبت به جزء لاحق است (دقت شود).
عین این مطلب دربارهٔ قسم سیزدهم (حركت عرَضی) نیز جاری است، ولی معمولاً تعبیر بالقوه و بالفعل دربارهٔ موجودات جوهری بهكار میرود، هرچند قوه بهعنوان كیف استعدادی، از قبیل اعراض تلقی میشود (دقت شود).
و اما قسم هشتم و نهم و دهم، نظیر قسم اول و دوم و سوم میباشند، با این تفاوت كه در این اقسام میتوان موضوع جوهری را از نظر اتصاف به عرض، بالقوه دانست.
همچنین میتوان قسم یازدهم و دوازدهم و نیز قسم چهاردهم و پانزدهم را نظیر قسم چهارم و پنجم تلقی كرد.
نتیجه آنكه در همهٔ اقسام تغیر به جز سه قسم اول، میتوان متغیر را بالقوه، و متغیرالیه را بالفعل دانست. در حقیقت بازگشت سخن كسانی كه وجود این سه قسم را انكار كردهاند، به این است كه تغیر را مساوی با خروج از قوه به فعل شمردهاند. بنابراین لازم است كه این مسئله را مورد بررسی قرار دهیم و ببینیم برای سه فرض مزبور میتوان مصداقی یافت یا نه.
در لسان فلاسفه مشهور است كه هر پدیدهٔ مادی مسبوق به ماده و مدت میباشد، و به مقتضای عموم این قاعده، پیدایش یك موجود مادی از نیستی محض غیرممكن شمرده میشود. بدینترتیب، فرض اول و سوم از فرضهای پانزدهگانهٔ تغیر انكار میگردد، و چون هیولای اُولی را دارای بینهایت قوه میدانند، تسلسل حوادث از جانب ابد را تا بینهایت ممكن دانسته، وقوع آن را به استناد فیاضیت مطلق الهی و عدم بخل در مبادی عالیه اثبات مینمایند كه لازمهٔ آن، انكار فرض دوم است.
از سوی دیگر متكلمین و بعضی از فلاسفه مانند میرداماد، برای جهان مادی آغاز زمانی قائل هستند و برای رد فرضیهٔ بینهایت بودن سلسلهٔ حوادث از جانب ازل، به ادلهٔ بطلان تسلسل تمسك میكنند. همچنین برای اثبات پایان زمانی برای جهان مادی، به ادلهٔ مزبور تمسك شده است. بدینترتیب، این مسئله با مسئلهٔ حدوث و قدمِ زمانی جهان مرتبط میشود، هرچند تلازمی بین آنها وجود ندارد و ممكن است كسی قائل به قدم زمانی جهان باشد و در عین حال، پدید آمدن یك موجود مادی را بدون مادهٔ قبلی محال نداند. نیز ممكن است كسی قائل به ابدیت جهان مادی باشد، اما نابودشدن یك پدیدهٔ مادی را بهطور كلی محال نداند و بینهایت بودن سلسلهٔ حوادث را از جانب ازل و ابد براساس دوام جود الهی اثبات كند.
ما در اینجا نخست به بررسی قاعدهٔ «لزوم تقدم ماده بر هر پدیدهٔ مادی» میپردازیم و سپس اشارهای به مسئلهٔ حدوث و قدم زمانی جهان خواهیم كرد.
قبلاً اشاره شد كه براساس مشاهدات بیشمار، همواره تبدلات گوناگونی در اشیاء مادی روی میدهد و پدیدههای جدیدیجانشین پدیدههای قبلی میگردد، بهگونهای كه رابطهٔ قوه وفعل میان آنها برقرار است. اما استقراء تام نسبت به همهٔ حوادث مادی امكان ندارد
و هیچ انسانی از آغاز جهان نبوده و هیچكس هم تجربهای نسبت به پایان جهان ندارد، و چنان نیست كه بتوان از موارد مشاهده شده، علت قطعی تقدم ماده را دریافت و این قاعده را از «مجربات» بهحساب آورد. ازاینرو فلاسفه برای اثبات این قاعده، دلیلی عقلی اقامه كردهاند كه تقریر آن این است:
هر پدیدهٔ مادی قبل از آنكه موجود شود، امكان وجود آن هست و اگر چنین امكانی نبود پدیدهٔ مفروض، واجبالوجود یا ممتنعالوجود میبود، و چون این امكان یك امر جوهری نیست، ناچار باید جوهری وجود داشته باشد كه متصف به آن گردد، و آن همان است كه «ماده» نامیده میشود. پس تقدم ماده بر هر پدیدهٔ مادی ضرورت دارد.
اما این بیان از چند جهت قابل مناقشه است:
1. در این بیان برای هر پدیدهٔ مادی، زمان سابقی فرض شده كه امكانِ وجود پدیدهٔ مفروض در آن زمان ثابت است. در صورتی كه زمان، بُعدی از ابعاد موجودات مادی است و وجود جداگانهای از آنها ندارد و اگر سلسلهٔ حوادث آغاز زمانی داشته باشد، زمانی قبل از آن وجود نخواهد داشت؛
2. با نفی واجبالوجود و ممتنعالوجود بودنِ حادث مادی، اثبات امكان برای آن شده است، و این امكان ذاتی است كه از ماهیت شی انتزاع میشود و امری عینی نیست تا حاملی بخواهد؛
3. در درس چهل و هشتم ثابت شد كه امكان استعدادی هم امری است انتزاعی كه از فراهم شدن شرایط وجودی و عدمی، قبل از تحقق پدیده انتزاع میشود. اما برای نخستین پدیدهٔ مادی نمیتوان شرایط قبلی در نظر گرفت. در مبحث علت و معلول اشاره شد كه اسباب و شرایط مادی را تنها از راه تجربه میتوان اثبات كرد و ما تجربهای كه لزوم شرایط قبلی برای هر پدیدهای را اثبات كند نداریم.
مسئلهٔ حدوث زمانی جهان مادی از مسائل جنجالی فلسفه است كه همواره مورد كشمكش
و نزاع بوده و بهویژه متكلمین بر اثبات آن اصرار داشتهاند و آن را لازمهٔ معلولیت میشمردهاند و چنانكه در مبحث علت و معلول اشاره شد، ایشان ملاك احتیاج به علت را «حدوث» میدانستهاند.
از سوی دیگر، اغلب فلاسفه معتقد به قِدم زمانی جهان مادی بودهاند و برای نظریهٔ خودشان دلایلی اقامه كردهاند كه ازجملهٔ آنها استناد به قاعدهٔ فوقالذكر است كه نارسایی آن روشن گردید.
دلیل دیگر ایشان مبتنی بر ازلی بودن فیض الهی و عدم بخل در مبادی عالیه است. اما این دلیل در صورتی میتواند نتیجه ببخشد كه امكان ازلی بودن جهان ثابت بوده، وقوع آن در گرو افاضهٔ الهی باشد. ازاینرو قائلین به حدوث زمانی جهان درصدد اثبات محال بودن ازلیت جهان برآمدهاند و كوشیدهاند كه از راه بطلان تسلسل، امكان بینهایت بودن حوادث را از جانب ازل نفی كنند.
ولی فلاسفه براهین تسلسل را در مواردی جاری میدانند كه حلقات سلسله مجتمعاً موجود باشند و میان آنها ترتب حقیقی برقرار باشد. ازاینرو بینهایت بودن حوادث متعاقب را جایز میدانند، چنانكه حوادث همزمانی كه ترتب حقیقی نداشته باشند را مشمول براهین تسلسل نمیدانند.
مرحوم میرداماد با پذیرفتن این دو شرط، اجتماع حوداث پیدرپی در ظرف دهر را برای جریان براهین تسلسل كافی دانسته و ازاینرو بینهایت بودن سلسلهٔ حوادث را از جانب ازل نفی كرده است. اما اگر اجتماع دهری در حلقات سلسله كافی باشد، میتوان بینهایت بودن سلسلهٔ حوادث از جانب ابد را نیز نفی كرد.
ولی نكتهٔ اصلی این است كه براهینی كه برای ابطال تسلسل در غیر علل حقیقی اقامه شده، قابل مناقشه است و در اینجا مجال بررسی آنها نیست. ازاینرو اقامهٔ برهان بر ممكن یا محال بودن تسلسل حوادث تا بینهایت از جانب ازل یا ابد بسیار دشوار است.
حاصل آنكه هرچند فیض الهی اقتضای هیچگونه محدودیتی ندارد، ولی مشمول فیض الهی واقع شدن، منوط به قابلیت و امكان دریافت آن است و شاید جهان مادی امكان دریافت فیض ازلی و ابدی را نداشته باشد، و همچنانكه فلاسفه محدود بودن حجم جهان را منافی با وسعت فیض الهی ندانستهاند، نباید محدود بودن زمانی آن را هم منافی با دوام فیض الهی بدانند.
حقیقت این است كه ما نه برهانی عقلی بر محدودیت مكانی یا زمانی جهان یافتهایم، و نه بر عدم محدودیت مكانی و زمانی آن. ازاینرو مسئله را در «بقعهٔ امكان احتمالی»(1) وامیگذاریم تا هنگامی كه دلیلی قطعی بر یكی از طرفین آن بیابیم.
1. اشاره به سفارش ابنسینا در پایان كتاب اشارات.
1. انتزاع مفهوم قوه و فعل سه شرط دارد: وجود دو موجود؛ تقدم زمانی یكی بر دیگری؛ و بقاء موجود سابق یا جزئی از آن در ضمن موجود لاحق.
2. قسم اول و دوم از اقسام پانزدهگانهٔ تغیر، فاقد شرط اول، و قسم سوم، فاقد شرط سوم است. ازاینرو این اقسام را نمیتوان از قبیل خروج از قوه به فعل شمرد.
3. در سایر اقسام تغیر میتوان متغیر را بالقوه، و متغیرالیه را بالفعل نامید.
4. براساس قاعدهٔ «لزوم تقدم ماده بر هر پدیدهٔ مادی»، قسم اول و سوم نفی میشود و مقتضای بینهایت بودن سلسلهٔ حوادث از جانب ابد، نفی قسم دوم است.
5. برای قاعدهٔ مزبور چنین استدلال كردهاند: قبل از تحقق هر پدیدهای امكان تحققش هست و این امكان، حاملی لازم دارد كه «ماده» نامیده میشود. پس لزوم تقدم ماده بر هر پدیدهٔ مادی ثابت میگردد.
6. بر این دلیل چند اشكال وارد است: اولاً، با فرض آغاز زمانی برای سلسلهٔ حوادث، زمانی قبل از نخستین پدیده وجود ندارد تا امكانی در آن ثابت باشد، ثانیاً، با نفی وجود و امتناع وجود، امكان ذاتی ثابت میشود كه امری است اعتباری و نیازی به حامل ندارد، ثالثاً، امكان استعدادی هم از شرایط قبلی انتزاع میشود و ضرورت شرایط قبلی برای نخستین پدیدهٔ مفروض ثابت نیست.
7. متكلمین براساس اینكه ملاك معلولیت را حدوث زمانی شمردهاند، جهان را دارای آغاز زمانی دانستهاند، ولی این مبنا باطل است.
8. قائلین به قِدم زمانی، از طرفی به قاعدهٔ «لزوم تقدم ماده بر هر حادثهٔ مادی» تمسك كردهاند، و از طرف دیگر مقتضای دوام فیض الهی را بینهایت بودن حوادث از ازل تا ابد قلمداد نمودهاند.
9. نارسایی قاعدهٔ مزبور روشن شد، و اما تمام بودن دلیل دوم در گرو امكان ازلیت و ابدیت جهان میباشد و ممكن است همانگونه كه تناهی ابعاد را لازم دانستهاند، تناهی زمان هم لازم باشد و منافاتی با دوام فیض الهی نداشته باشد.
10. قائلین به حدوث زمانی، امكان ازلیت جهان را با استناد به ادلهٔ بطلان تسلسل نفی كردهاند.
11. فلاسفه در پاسخ گفتهاند: ازجمله شرایط جریان براهین مزبور، اجتماع همهٔ حلقات سلسله است كه در پدیدههای متعاقب تحقق ندارد.
12. مرحوم میرداماد اجتماع در ظرف دهر را برای جریان براهین مزبور كافی دانسته است.
13. اما اگر اجتماع در ظرف دهر كافی باشد، ابدیت جهان هم نفی میشود.
14. نكتهٔ اصلی این است كه براهین تسلسل در غیر علل حقیقی مخدوش است.
15. نتیجهٔ آنكه برهان عقلی بر محدودیت یا عدم محدودیت جهان مادی از نظر زمان و مكان نداریم.
1. شرایط انتزاع مفهوم قوه و فعل را بیان كنید.
2. آیا سه قسم اول از اقسام پانزدهگانهٔ تغیر را میتوان از قبیل خروج از قوه به فعل دانست؟ چرا؟
3. جریان قوه و فعل را در سایر اقسام شرح دهید.
4. دلیل قاعدهٔ «لزوم تقدم ماده بر هر پدیدهٔ مادی» را بیان و نقادی كنید.
5. دلیل متكلمین بر حدوث جهان را بیان و نقادی كنید.
6. دلیل قائلین به قدم زمانی جهان را بیان و نقادی كنید.
7. چرا فلاسفه دلیل بطلان تسلسل را در مورد حوادث متعاقب جاری نمیدانند؟
8. نظر مرحوم میرداماد در این زمینه چیست؟
9. آیا وسعت و دوام فیض الهی منافاتی با محدودیت زمانی و مكانی جهان دارد؟ چرا؟
10. آیا محدودیت زمانی یا مكانی جهان مادی بهوسیلهٔ برهان عقلی قابل اثبات است؟ چرا؟