آیتالله مصباح یزدی درادامه به سؤالاتی كه برخی از اساتید در خصوص علم دینی مطرح كرده بودند، پاسخ داد.
وی در خصوص سؤال اول مبنی بر اینكه " علم به معنای كشف واقعیت تا چه حد امكان دارد؟ "، اظهار داشت: محوریترین مسأله در معرفت شناسی همین مسأله است كه اولا آیا معرفت حقیقی امكان دارد و اگر امكان دارد راههای آن كدام است؟ كه در پاسخ باید گفت البته امكان دارد، اما كشف مراتبی دارد: گاهی به صورت علم حضوری است (كه عین واقع بوده و عدم مطابقت آن با واقعیت بیمعناست)، و گاهی به صورت علم حصولی.
علامه مصباح یزدی با اشاره به اینكه درمیان علوم حصولی، مطابقت بدیهیات اولیه با واقع مشخص است، ادامه داد: هر حقیقتی با واسطه كمتری به بدیهیات اولیه برسد، فهم مطابقت آن با واقع سادهتر و احتمال خطا در كشف این مطابقت كمتر است و هرچه واسطهها بیشتر باشد، فهم واقع دشوارتر و احتمال خطا در آن كشف بیشتر است، مانند مسائل ریاضی كه نتیجه آن قطعی است، اما گاهی ممکن است حسابگر اشتباه كند، لکن این حقیقت دلیل بر اشتباه بودن ریاضیات نیست و هرچه مسأله ریاضی سادهتر باشد، احتمال خطا كمتر است و هرچه پیچیدهتر و طولانیتر باشد، احتمال خطا در آن بیشتر میشود.
سؤال دوم این بود كه : " علم كاشف از واقع در چه صورتی به صفت " دینی" متصف میشود؟ "، كه علامه مصباح در پاسخ، به معنای دینی بودن اشاره و خاطرنشان كرد: گاهی مراد از دین همان عقائد، احكام و اخلاق است كه در این صورت هر علمی محتوایش از این موارد باشد دینی است مانند علم فقه، و گاهی نیز علمی از آن جهت كه مقدمه برای این علوم است، علم دینی محسوب میشود مانند علم صرف و نحو كه شناخت آنها در جهت فهم احادیث و قرآن مؤثر است، لذا پاسخ دادن به این سؤال بستگی دارد كه دینی بودن را چگونه معنا كنیم؛ در عین حال حداقل به این دو اعتبار میتوان گفت علم دینی به معنای كاشف از واقع دینی است.
وی در خصوص سؤال سوم در خصوص اینكه " آیا سطحی از معرفت وجود دارد كه نسبتش به كافر و مسلمان یكی باشد؟ "، اظهار داشت: در این سؤال، وجود سطوحی از علوم كه ویژه مسلمانان است، مفروض گرفته شده است، اما باز هم باید دید مراد از نسبت چیست؟ اگر مراد معرفتی باشد كه انسانها بتوانند بیاموزند و استفاده كنند، مسلما مسلمان و كافر در آن یكساند، زیرا میتوانند از استاد یاد بگیرند و یا در آزمایشگاه تجربه كنند و لذا برای كسب معرفت و شناخت به مسائل در علم حصولی، حتی در مسائل دینی، مسلمان بودن شرط نیست.
علامه مصباح ادامه داد: البته میتوان سطحی از معرفت را در خصوص ارتباط انسان مسلمان با اسلام در نظر گرفت كه در خصوص كافر این سطح وجود ندارد.
عضو خبرگان رهبری ضمن قرائت سؤال چهارم مبنی بر اینكه " اگر دین در تمام عرصههای زندگی حضور دارد، چرا برخی عرصهها بیربط به دین تلقی میشوند؟ " اظهار داشت: باید دقت كرد كه منظور از حضور داشتن دین در تمام ابعاد زندگی چیست؟ چرا كه همین مسأله سبب مغالطاتی میشود كه در گذشته بین روشنفكران نیز مطرح میشد و آن اینكه میگفتند: دین در اكثر مسائل از آشپزی گرفته تا ساختمان سازی و ساخت هواپیما، هرگز نمیتواند پاسخگو باشد، لذا باید تنها در جایی به دین رجوع شود كه عقل، علم و هنر راه ندارد و به این صورت دین حداقلی را مطرح میكردند.
وی در پاسخ با اشاره به اینكه حضور دین در همه ابعاد زندگی به این معنا نیست كه در شیوه تحقق پدیدهها اظهار نظر كرده باشد، ادامه داد: بلكه دین از لحاظ ارزشی در همه ابعاد حضور دارد و ناظر به جنبه ارزشی در همه عرصههای زندگی انسان است؛ به عنوان نمونه دین نمیگوید چگونه و از چه موادی برای آشپزی، ساختمان سازی و ساخت هواپیما استفاده شود، اما بیان میكند كه این مواد نباید حرام باشد، نباید سبب آزار همسایگان شود و امثال این مواردی كه به جنبه ارزشی آنها مرتبط است.
آیتالله مصباح یزدی افزود: هرچند اگر دین در خصوص یك مطلب علمی از روی تفضل اظهار نظر كرد، قطعا صحیح است، اما در جهت هدایت انسانها و توجه دادن آنها به نعمتهای الهی است، به عنوان نمونه وقتی خداوند میفرماید شفا در عسل قرار داده شده است، قطعا صحیح بوده و عسل دارای مزایای زیادی است، اما شارع فقط قصد بیان یك مطلب علمی را نداشته و هدف اصلی هدایت بشر بوده است.
سؤال پنجم: " اگر عقل حجت باطنی است، فرآوردههای آن از جمله علم، چه قدر دینی است؟ " علامه مصباح یزدی ضمن قرائت این سؤال در مقام پاسخ، با بیان این مقدمه که این سؤال به روایتی اشاره دارد كه پیامبران را حجت ظاهری و عقل را حجت باطنی معرفی میكند، گفت: وقتی شارع پیامبر را به عنوان حجت معرفی میكند، یعنی با بودن وی، برای نپیمودن راه صحیح از سوی افراد عذری پذیرفته نیست، و همین مسأله در مورد عقل هم جریان دارد، بدین معنا كه وقتی عقل درك كرد كه عدل خوب است و ظلم بد است، حجت بر فرد تمام شده و اگر ظلم كند، بازخواست میشود و معذور نخواهد بود، و این روایت در واقع در خصوص حجت بودن عقل و در نتیجه عدم معذوریت فرد با وجود عقل، بیان شده است، اما به این معنا نیست كه عقل میتواند همه جا دخالت كند، یا هرچه عقل درك كرد قطعا همان دین است.
علامه مصباح یزدی در ادامه با اشاره به سؤال ششم مبنی بر اینكه " اگر اراده خدا این باشد كه انسان از طریق عقل و علم برخی مسائل را تشخیص دهد، چرا كشف از مسائل، "دینی" محسوب نمیشود؟" گفت: مفروض این سؤال این است كه معنای دینی بودن علم، كاشف بودن آن از اراده الهی است، اما باید توجه داشت كه خداوند متعال دارای دو اراده تكوینی و تشریعی است كه اراده تكوینی او شامل هرچیزی است كه با اسباب در عالم حاصل میشود، كه طبق این اراده هر آنچه كه خدا در خصوص انسان خواسته است، قطعا محقق میشود، اما اراده تشریعی ارادهای است كه بر اساس آن احكام شكل میگیرد و "دین" كاشف از اراده تشریعی است.
وی افزود: عقل در كنار دیگر منابع (مانند قرآن و سنت) میتواند كاشف از اراده تشریعی خداوند باشد كه این نوع كشفیات كه توسط عقل عملی حاصل میشود، در حوزه دین قرار میگیرد، اما عقل نظری بسیاری از موارد دیگر در علم و صنعت و... را نیز درك میكند كه كاشف از اراده تكوینی خداست و ربطی به دین ندارد.
علامه مصباح یزدی در پاسخ به سؤال هفتم كه " آیا با انگیزههای مختلف دینی و غیردینی میتوان كار علمی واقعی انجام داد و به نتیجه رسید؟"، به نمونههایی اشاره وخاطرنشان كرد: گاه برای كاری واحد با ابزاری واحد، انگیزههای مختلفی میتواند وجود داشته باشد و حالت همه آنها نیز ممکن است در ظاهر یكی باشد، و حتی در امور دینی مانند نماز نیز میتوان فرض كرد كه به چند انگیزه انجام شود، مثلا فردی با انگیزه خودنمایی و ریا نماز را خوانده و دیگری با قصد و انگیزه قرب به خداوند میخواند، یعنی هر دو یك عمل را با انگیزههای متفاوت انجام داده اند، و همین امر در کار علمی هم ممکن است.
وی در خصوص سؤال هشتم كه " آیا هر سؤال واحد، یك جواب واحد دارد؟ " ادامه داد: این سؤال در واقع یكی از مسائل معرفت شناسی است و باید دقت كرد كه مراد از جواب چیست؟ گاهی چند جواب برای یك سؤال در نظر گرفته میشود كه همه جوابها بازگشت به هم دارند و یا میتوانند باهم سازگار باشند كه در این صورت منعی ندارد؛ مثلا اگر سؤال شود مجموع چه اعدادی 9 میشود؟ هم میتوان گفت مجموع 4 و 5 و هم میتوان گفت 3 و6؛ اما اگر مراد از جواب، جوابهای متنافی و متناقض باشد، چنین چیزی امكان ندارد.
وی ادامه داد: برخی نیز پلورالیزم را مطرح کرده، برای سؤالهای دینی جوابهای متعددی در نظر میگیرند كه تصور میکنند همه آنها میتواند درست باشد؛ در نتیجه هم اسلام، هم مسیحیت و هم بت پرستی صحیح بوده و انسان را به قرب به خدا میرساند، در حالیكه چنین چیزی ممکن نیست، چرا كه جوابها با یكدیگر متناقضاند، و مثلا كسی كه اسلام و اعتقاد به خدای واحد را پذیرفت، مسیحیت و اعتقاد به تثلیث را نفی میكند، و لذا نمیتواند هم اسلام درست باشد و هم مسیحیت.
علامه مصباح یزدی خاطر نشان كرد: اینگونه مسامحه در اعتقاد ممكن نیست، اما در مقام عمل و ارتباط با دیگران، احکام اسلام به اندازه کافی سهل و آسان هست که مشكلی ایجاد نكند، و مثلا مسلمانان به خوبی در كنار مسیحیان زندگی میكنند.
علامه مصباح یزدی سؤال نهم مبنی بر اینكه " آیا خارج كردن خیلی از معارف و احكام عقلی از دینی بودن، تأیید اتهام صرفا اخروی بودن دین نیست؟" را قرائت و به تیین سؤال پرداخت و گفت: در تعیین قلمرو دین بین صاحب نظران اختلاف است: یك نظر كه از غرب سرچشمه میگیرد، این است كه دین مربوط به رابطه انسان با خدا و آخرت است و به امور دنیایی انسان ربطی ندارد، و در واقع به نوعی دین حداقلی را مطرح میكند.
این استاد فلسفه اسلامی افزود: این عده معتقدند انسان نیاز دارد كه به یك نیروی فوق بشری اعتقاد داشته باشد تا او را از اضطراب، هراسها و افسردگیها برهاند.
وی با اشاره به نظر دیگر در خصوص حضور دین در همه عرصههای زندگی بشر ادامه داد: لذا سؤال كننده فوق گمان كرده است، خارج كردن خیلی از احكام عقلی و مسائل علمی از بحث الهیات، تأیید نظر اول یعنی دین حداقلی و سكولاریسم است، اما باید توجه داشت كه جدا كردن برخی بحثها از الهیات ربطی به دین حداقلی و تأیید این نظریه ندارد، چرا كه همانگونه كه گفته شد، قلمرو دین، همه ابعاد زندگی بشر را از جهت سعادت و شقاوت در بر میگیرد، یعنی ناظر به جنبه ارزشی پدیدهها و نه شیوه تحقق پدیدهها است.
وی افزود: این نظر با سكولاریسم بسیار فرق دارد، چرا كه سكولاریسم دین را از همه ابعاد زندگی خارج میكند و آن را فقط در برخی از جنبههای فردی روا میدارد، در حالیكه براساس نظر ما، دین در همه عرصههای زندگی بشر از عبادات فردی گرفته تا سیاست، جریان خواهد داشت، لذا دین در همه علوم جریان دارد، اما به جای علم نمینشیند.