درس‌بیست‌ودوم:دنیا و آخرت

 

درس بیست و دوم

 

 

دنیا و آخرت

 

 

 

عوامل دنیاپرستى

راه‌هاى مقابله با دنیاپرستى

انواع دنیاپرستى

كاروان دنیا

تفاوت اعمال دنیوى و اخروى

 

 

 

 

دنیا و آخرت

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

وَ اِیّاكَ أَنْ تَغْتَرَّ بِما تَرى مِنْ إِخْلادِ أَهْلِهَا وَ تَكالُبِهِمْ عَلَیْها وَ قَدْ نَبَّأَكَ اللّهُ جَلَّ جَلالُهُ عَنْها وَ نَعَتْ اِلَیْكَ نَفْسَها وَ تَكَشَّفَتْ لَكَ عَنْ مَساوِیهَا فَاِنَّما أَهْلُها كِلاْبٌ عاوِیَةٌ وَ سِباعٌ ضارِیَةٌ، یَهِرُّ بَعْضُها بَعْضاً وَ یَأْكُلُ عَزیزُها ذَلیلَها [وَ یَقْهَرُ كَبیرُها صَغیرَها] قَدْ أَضَلَّتْ أَهْلَهَا عَنْ قَصْدِالسَّبیل، وَ سَلَكَتْ بِهِمْ طَریقَ الْعَمَى وَ أَخَذَتْ بِأَبْصارِهِمْ عَنْ مَنْهِجِ الصَّوابِ، فَتَاهُوا فِی حَیْرَتِها وَ غَرِقُوا فِی فِتْنَتِها، وَ اتَّخَذُوها رَبّاً، فَلَعِبَتْ بِهِمْ، وَ لَعِبُوا بِها وَ نَسُوا ماوَراءَها.

فَإِیّاكَ یا بُنَیَّ أَنْ تَكُونَ قَدْ شانَتْهُ كَثْرَةُ عُیُوبِها نَعَمٌ مُعَقَّلَةٌ وَ اُخْرى مُهْمَلَةٌ قَدْ أَضَلَّتْ عُقُولَها، وَ رَكِبَتْ مَجْهُولَها، سُرُوحُ عاهَة بِواد وَعْث، لَیْسَ لَها راع یُقیمُها. رُوَیْداً حَتّى یُسْفِرَ الظَّلامُ، كَأَنْ قَدْ وَرَدَتِ الظَّعیِنَةُ یُوشِكُ مَنْ أَسْرَعَ أَنْ یَلْحَقَ.

و مبادا دلگرمى اهل دنیا كه به دنیا دل بسته‌اند و بر سر دنیا به یكدیگر مى‌پرند، تو را فریفته سازد! چه خدا تو را از دنیا خبر داده و دنیا نیز وصف خویش را با تو در میان نهاده و پرده از زشتى‌هایش گشاده است. همانا دنیاپرستان سگ‌هاى عوعو كننده و درندگانى هستند كه در پى صید بر سر یكدیگر بانگ مى‌زنند و افراد نیرومند ناتوان‌ها را طمعه خویش مى‌سازند و بزرگانِ آنها بر كوچك‌ها چیره مى‌گردند. دنیا اهلش را از راه راست منحرف كرده و به كوره راه كشانده و از دیدگانشان راه صواب را بسته است. در حیرت آن، سرگشته و در فتنه‌هایش غرق شده‌اند و آن را پروردگار خود گرفته‌اند. پس دنیا با آنها به بازى پرداخته و آنها هم سرگرم بازى با دنیا شدند و آنچه را پس از دنیاست فراموش كردند.

مبادا اى پسر تو آنى باشى كه عیوب فراوان دنیا زشتش نموده است! گروهى از اهل دنیا به شتر پایبند نهاده، مى‌مانند و دسته‌اى دیگر رها و خرد خود از كف داده مى‌نمایند و بر بیراهه سوارند؛ و در كار خویش سرگردان در چراگاه زیان در بیانانى دشوار و صعب‌العبور روان هستند، شبانى نسیت كه به كارشان رسد، باش، اندكى آرام، تا پرده تاریكى به كنارى رود! كه گویا كاروان به منزل رسیده و آن كه بشتابد، كاروان را دریابد.

 

دنیادوستى و حبّ آخرت هرگز با هم جمع نمى‌شوند(1)، لذا قلب آدمى به عنوان مركز حبّ و بغض، جایگاه یكى از این دو است و نمى‌تواند هر دو را با هم در خود جاى دهد. از نظر معارف اسلامى و الهى قلب مؤمن باید معدن آخرت دوستى باشد. در راستاى تأمین این مقصد مطلوب و ایده‌آل، بیان عواملى كه رهزن آدمى شده و موجب تمایل وى به دنیا و فراموش نمودن آخرت مى‌گردد همواره مورد توجه و اهتمام بوده و هست. در این قسمت از بحث، بر شمردن همین عوامل مدّنظر است؛ چرا كه قلب انسان جایگاه حبّ و بغض‌ها و منشأ تمام كمالات و انحراف‌هاست و اصلاح و تربیت آن موجب اصلاح آدمى مى‌گردد.

 

عوامل دنیاپرستى

حضرت على(علیه السلام) در این قسمت از وصیت‌نامه رهنمودهایى در مورد عوامل دنیاپرستى و تحذیر از دلباختگى به دنیا بیان مى‌فرمایند.

قبل از هر عاملى به یكى از عوامل جذب دنیا كه بر دیگر عوامل سبقت دارد، اشاره مى‌كنیم. این عامل كه زمینه‌ساز تأثیر دیگر عوامل است و موقعیّت را براى نفوذ عوامل دیگر فراهم مى‌سازد عدم رشد شناختى و اخلاقى آدمى‌است. بدین معنا آدمى به واسطه عدم شناخت و تكامل معنوى لازم، سریع مجذوب دنیا مى‌گردد و آخرت خود را فراموش مى‌كند؛ چرا كه همگان مى‌دانیم لذایذ دنیا خود به خود و به طور طبیعى جاذبه دارند و انسان را به سوى


1. میزان الحكمه: ج 3، ص 297.

خود مى‌كشانند. از این‌روى كسانى كه هنوز رشد معنوى نكرده و دلشان با معارف الهى و امور ماوراى حس آشنا نشده است، تحت تأثیر این جاذبه قرار مى‌گیرند و دنیا دوستى و دنیا پرستى در وجودشان‌جوانه مى‌زند. علاوه بر عدم رشد و تكامل آدمى، دل فریبى دنیا، خود عامل دیگرى است كه آدمى را مجذوب خویش مى‌سازد؛ یعنى جاذبه‌هاىِ طبیعى لذایذ دنیا انسان را به خود جذب مى‌كنند. این جاذبه‌ها آن‌چنان بشر را مجذوب مى‌سازند كه قدرت اندیشه از وى سلب مى‌گردد. البته در كنار این علل و اسباب، عوامل دیگرى نیز وجود دارند كه این جاذبه و كشش را افزون مى‌سازند. یكى از آن عوامل، عامل اجتماعى است. معمولا در هر اجتماعى اكثر مردم علاقه شدیدى به دنیا دارند و براى به دست آوردن متاع دنیا سر و دست مى‌شكنند. آدمى وقتى به اطراف خود مى‌نگرد و مى‌بیند همّت جمع زیادى متوجه به دست آوردن لذایذ دنیاست، سریع همرنگ جماعت شده و تحت تأثیر آن موج و تحریك اجتماعى، مجذوب دنیا مى‌گردد. وقتى آدمى مشاهده مى‌كند كه اكثر مردم به طرفى حركت مى‌كنند و بر سر متاع و كالایى سر و دست مى‌شكنند و حتى تا نقد جان بر آن پافشارى دارند، این وضعیت اجتماعى وى را به آن سمت تحریك مى‌كند و توجهش به آن جلب مى‌شود؛ چون مى‌پندارد كه یقیناً چیز مهمى است كه مردم به آن توجه دارند. از جانب دیگر وقتى انسان این حالت را در افراد سرشناس و اشخاص صاحب موقعیت اجتماعى مشاهده مى‌كند، بسیار سریع‌تر و عمیق‌تر تحت تأثیر موج توفنده دنیاطلبى واقع شده و بدون اندك فكر و اندیشه‌اى به آن سمت مى‌غلطد و به همان اعمال مبادرت مىورزد. با یك صغرى و كبراى ذهنى و استدلالى سطحى كه تشكیل مى‌دهد سریع جذب آن عمل مى‌گردد؛ مثلا پیش خود این چنین استدلال مى‌كند: بیشتر مردم و حتى افراد سرشناس و صاحب نفوذ، سرگرم متاع دنیا هستند و آن چه اكثریت مردم به آن توجه دارند و افراد سرشناس جامعه بدان مشغول هستند یقیناً عمل پسندیده و مطلوب و مهم است، پس من هم باید به این كار بپردازم. به بیان دیگر با خود مى‌گوید: افراد سرشناس زیادى به این عمل مشغول هستند (صغراىِ قیاس) و هر آنچه اكثر مردم و افراد سرشناس به آن مشغول هستند، پسندیده و مطلوب است (كبراىِ قیاس) پس من هم باید از آنها عقب نمانده و از این مطلوب غافل نشوم و به این عمل روى آورم (نتیجه قیاس). واضح است

كه این عامل جاذبه اجتماعى بیش از هر عامل اجتماعى و عوامل طبیعى دیگر كه در دنیا وجود دارد، انسان را به طرف دنیا سوق مى‌دهد. البته عوامل اجتماعى دیگرى، نظیر چشم و هم‌چشمى و یا فرار از مذمت و نكوهش دیگران و... نیز وجود دارند كه آدمى را به سمت دنیا مى‌كشانند. به عنوان نمونه، برخى افراد به منظور فرار از حرف زشت دیگران و یا اینكه مبادا فامیل‌ها و زن و فرزند وى به او بگویند: تو بى‌عرضه هستى كه كارى براى خود دست و پا نمى‌كنى و مقام و پست و پولى به دست نمى‌آورى و به یك زندگى محدود قناعت نمودى و...، با سرعت باور نكردنى به طرف دنیا رفته و از آخرت غافل مى‌شوند. عامل دیگرى كه باید به این عوامل اضافه نمود، عامل وسوسه‌هاى شیطانى است كه همیشه در صحنه فعالیت‌ها حاضر است و از دیگر عوامل نیز تغذیه و بهره‌بردارى مى‌كند و موجب روى آوردن آدمى به دنیا شده و دنیا را در منظر وى دوست‌داشتنى و پسندیده جلوه مى‌دهد.

 

راه‌هاى مقابله با دنیاپرستى

در مقابل عوامل مؤثر در بروز و ظهور و رشد نهال دنیاپرستى در نهاد آدمى، گروهى دیگر از عوامل قرار دارند كه مى‌توانند عوامل و اسباب جذب دنیا را ریشه كن و وسوسه‌هاى شیطانى دنیاپرستانه را تضعیف و این انگیزه‌ها را كم رنگ كنند و عقل انسان را بیشتر فعّال سازند. یكى از این عوامل مؤثر در مبارزه با دنیاپرستى توجه ذهنى و قلبى به آیات الهى قرآن كریم و كلمات آسمانى انبیا و اولیا و مواعظ نورانى آن بزرگان است كه مى‌توانند در مقابل وسوسه‌هاى شیطان و جلوه‌هاى فریبنده دنیا به عنوان یك عامل بازدارنده عمل كنند و در برابر جنود شیطان صف‌آرایى نموده، آنها را مغلوب سازند. اینك نیز اگر ما به بیانات آن امام همام روى آورده و به بررسى آن نشسته‌ایم، از این روى است كه بتوانیم در مقابل جنود شیطان از جنود رحمان بهره بگیریم و از عواملى كه ما را به طرف خدا و معنویات سوق مى‌دهند، بیشتر استفاده كنیم و عوامل شیطانى را تضعیف نماییم. در این جا امیرالمؤمنین على(علیه السلام)به عامل اجتماعى كه موجب مى‌شود آدمى به سوى چیزى حركت كند كه بیشتر مردم و یا افراد معروف و سرشناس به آن سمت مى‌روند، توجه دارند. از آن روى كه مى‌بینند اكثر مردم، تحت تأثیر این عامل با

انگیزه‌اى زاید الوصف و قوى‌تر از انگیزه طبیعى به دنیا روى مى‌آورند، جهت خنثى نمودن آن عامل، به ایراد بیاناتى مى‌پردازند. از دیدگاه حضرت(علیه السلام)، مردم با این استدلال و برهان به دنیا روى آورده‌اند كه چون اكثریت مردم و افراد سرشناس این كار را انجام مى‌دهند، پس عمل خوب و پسندیده‌اى است و من هم باید این كار را بكنم. از آن جا كه حضرت(علیه السلام)این استدلال را مردود مى‌دانند سعى در پاك‌كردن آن از ذهن مخاطب دارند. گویا به عقیده حضرت(علیه السلام)قاعده كلى در ذهن اكثریت جامعه این چنین است كه هر آنچه بیشتر مردم و افراد سرشناس و معروف به آن مشغول هستند، كار پسندیده و مطلوبى است، پس من نیز باید انجام دهم تا از بزرگان قوم و همه مردم عقب نمانم!! امّا حضرت این قاعده كلى را نفى كرده و مى‌فرمایند: این‌طور نیست كه هر چه اكثریت مردم دنبال مى‌كنند و یا افراد سرشناس جامعه انجام مى‌دهند، خوب و پسندیده باشد و این سخن هرگز كلیّت ندارد. بایسته آن است كه نگاه كنید چه كسانى و به چه دلیلى این كار را انجام مى‌دهند؟ در كارهاى خود مرد دلیل باشید و عقلتان را به كار اندازید. به صرف این كه یك عدّه، یا اكثریت، یا حتى همه مردم این كار را مى‌كنند، نمى‌توان آن را مطلوب شمرد، بلكه باید به عقل خود رجوع كنید. اگر از دید عقل شما این كار درست نیست، شما باید از عقل خود تبعیت كنید. هرگز نباید از اكثریت مردم یا اتفاق مردم پیروى و تبعیت كنید. به یقین این روایت معروف امام باقر(علیه السلام) به جابربن یزید جعفى فراموش نشده است(1) كه امام فرمودند: وَ لَوِ اجْتَمَعَ عَلَیْكَ اَهْلُ مِصْرِكَ وَقالوُا اِنَّكَ رَجُلٌ سُوءٌ لَمْ یَحْزُنْكَ ذلِكَ؛ یعنى اگر مى‌خواهى اهل ولایت ما باشى و ولىّ ما باشى، باید این گونه عمل كنى كه، اگر تمام اهل شهر جمع شوند و تو را به انجام كارى كه خدا از آن راضى است مذمت كنند، تو هیچ ناراحت نباشى، و از اعماق قلبت به مطلوب بودن آن اذعان داشته باشى و آن را فرمان خداوند و وظیفه خود بدانى! و اگر همه اهل شهر با تو مخالفت كنند و تو را شخص بدى بشمارند، تو هرگز از این سخن ناراحت و محزون مباش و نه تنها از آنها تبعیت نكن، حتى ناراحت هم نشو! مردم هر چه مى‌خواهند، بگویند؛ تو وظیفه‌ات را انجام بده. از جانب دیگر: لَوِ اجْتَمَعَ عَلَیْكَ اَهْلُ مِصْرِكَ وَقالوُا اِنَّكَ رَجُلٌ صالِحٌ لَمْ یُسُرُّكَ ذلِكَ؛ اگر همه مردم جمع شدند و گفتند: «زنده


1. این روایت در ضمن مباحث قبلى در همین كتاب در ذیل بحث شیعه واقعى بیان شد.

باد فلانى» و دست و پایت را بوسیدند و... هرگز خوشحال نشو! مؤمن باید آن چنان قوى و در دین خود راسخ باشد و در رفتارش بر دلیل و برهان تكیه داشته باشد كه هرگز حرف مردم در او تأثیر نگذارد. اینك حضرت(علیه السلام) در این مقام مى‌فرماید: اگر مى‌بینید اهل دنیا و دنیازدگان بر سر متاع دنیا دعوا مى‌كنند و بر سر و روى هم مى‌زنند، مبادا شما هم به طرف آنها كشیده شوید و با خود بگویید به یقین چیز مهمى است كه همه براى آن سر و دست مى‌شكنند، بلكه باید دقت كنید و آنها را بشناسید كه چه افرادى هستند. از آن جا كه حضرت(علیه السلام) ما را به عمل عاقلانه مستند به دلیل و سند، دعوت فرمودند لذا جهت آشنایى ما، در معرفى این گروه دنیاطلب مى‌فرمایند: اِنَّما اَهْلُها كِلابٌ عاوِیَةٌ وَ سِباعٌ ضارِیَة؛ همانا آنها سگ‌هایى هستند كه عوعو مى‌كنند و زوزه مى‌كشند و درندگانى هستند كه به روى هم شاخ و شانه مى‌كشند و به یكدیگر چشم‌غرّه مى‌روند؛ هر كدام كه قوى‌تر باشد آن یكى را مى‌درد و گوشتش را مى‌خورد و ذلیلش مى‌كند. اكثر مردم دنیا و دنیاپرستان این گونه هستند. آنها دنیازدگانى هستند كه بر سر متاع دنیا دعوا مى‌كنند. حال، اگر جایى مشاهده نمودید كه یك مشت سگ و گرگ به جان هم افتاده‌اند، آیا شما هم باید جزء آنها شوید؟ آیا به دلیل این كه افراد سرشناسى هستند و تعداد آنها زیاد است شما هم باید همانند آنها عمل كنید؟ پس اگر جمعى را مشغول كارى مشاهده نمودید، باید بررسى كنید كه آنها چه كسانى هستند و چه كار مى‌كنند و هدفشان چیست و چه دلیل و انگیزه‌اى دارند؟ هرگز به تعداد و كمیّت جمعیّت افراد نظر نداشته باشید. اگر كارى مى‌كنند كه شرع و عقل آن را مى‌پسندد، انجام دهید. امّا اگر كار آنها را عقل و خدا و پیغمبر و امام و علما همگى نمى‌پسندند و مى‌گویند انجام ندهید، شما هم دورى كنید؛ هرچند كه دنیازدگان انجام مى‌دهند و مى‌گویند انجام دهید. هرگز نباید همانند اكثریت مردم، كه دنیازده هستند و عقلشان را به ثمن بخس در بیع نسیه فروخته و یا گم كرده‌اند و خدا و آخرت را فراموش نموده و همچون سگ‌هاى زوزه‌كش و حیوانات وحشى كه به جان هم مى‌افتند و درنده‌خویى مى‌كنند، عمل كنید! مبادا به این دلیل كه اكثر مردم این گونه هستند، شما هم همان طور باشید! در این جا باز كلام حضرت به فریاد حق‌خواهان مى‌رسد كه: اِیّاكَ اَنْ تَغْتَرَّ بِما تَرى مِنْ اِخْلادِ اَهْلِها وَ تَكالُبِهِمْ عَلَیْها؛ مبادا فریب دنیازدگان را خورده و همانند آنها كه بر سر امور دنیا با هم مى‌جنگند و به این

دنیا علاقمند هستند و به آن چسبیده‌اند، شما نیز به دنیا چسبیده و دلباخته آن شوید! در حالى كه خداوند سبحان مى‌فرماید: وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیَا اِلاّ مَتاعُ الغُروُرِ(1)، اِنّما الْحَیاةُ الدُّنْیَا لَهْوٌ وَ لَعِب(2)، آیا پسندیده است كه چون مردم دیگر بر سر دنیا دعوا مى‌كنند، شما هم خود را به آن مشغول سازید و همچون درندگان بر سر متاع دنیا به جان یكدیگر بیفتید؟! آیا عاقلانه است در حالى كه خود دنیا بدى‌هایش را براى شما آشكار كرده است و شما را به گرفتارى‌ها و مصیبت‌ها و مرض‌ها و ناراحتى‌ها و... كه جملگى ویژگى‌هاى این دنیاى پست و دنى هستند، مبتلا ساخته است، روى آورید و مجذوب آن گردید و از آخرت كه در آن جا این گونه ناملایمات، جایگاهى ندارند و این جنگ‌ها و حق‌كشى‌ها و گرسنگى‌ها و مرض‌ها در آن جا نیست و حتى یك سردرد هم وجود ندارد، غافل شوید؟! دنیا دایماً خود را با همین ویژگى‌هاى ناپسند و نامطلوب معرفى و عرضه مى‌كند. پس فریب دنیا و مردم دنیازده را نخورید كه: وَ اِنَّما اَهْلُها كِلابٌ عاوِیَةٌ وَ سِباعٌ ضارِیَةٌ یَهِرُّ بَعْضُها بَعْضاً وَ یَأكُلُ عَزیزُها ذَلیلَها [وَ یَقْهَرُ كَبیرُها صَغیرَها]؛ دنیازدگان و دنیاپرستان سگ‌هاى عوعوكننده و زوزه‌كشنده هستند؛ حیواناتى وحشى كه همدیگر را مى‌دَرند، و به همدیگر چشم‌غرّه مى‌روند و شاخ و شانه مى‌كشند. قوى‌ها، ضعیف‌ترها را نابود مى‌كنند. طبق قانونى كه حیوانات درنده در بین خود دارند و بزرگ‌ترها، كوچك‌ترها را مقهور خود مى‌سازند و یا مى‌خورند عمل نكنید! آیا سزاوار است شخص عاقل از یك مشت سگ درنده تبعیت كند و همانند آنها زندگى نماید؟!

در ادامه، حضرت(علیه السلام) در نگاهى دیگر دنیازدگان را به چهارپایانى مریض و آفت‌زده كه چوپان، امیدى به بهبودى آنها ندارد و آنها را در بیابان خشك و سنگلاخ رها كرده است تشبیه مى‌كنند؛ یعنى دنیازدگان حتى از گله گوسفندى، كه یك چوپان از آنها مواظبت كند، بى‌ارزش‌تر هستند. از آن جا كه هیچ امیدى به بهره‌بردارى و استفاده از آنها نیست، رهایشان ساخته‌اند؛ چرا كه از موجود آفت‌زده جز بیمارى و ضرر نتیجه‌اى عاید نمى‌شود. هر امید و انتظارى غیر از این داشتن بى‌خردى است. پس بهتر آن كه رها شوند تا گرگ آنها را بدرد و بخورد. اكنون با


1. آل عمران/ 185.

2. محمد/ 36.

این وصف، آیا برازنده است كه از جمعیت كثیرى كه همچون چارپا در بیابانى رها شده‌اند، پیروى كنید و بگویید؛ چون جمیعت آنها زیاد است، پس من هم باید همانند آنها باشم!؟

اگر حیوانى سالم باشد و استفاده از آن ممكن گردد، تحت نگهدارى و سرپرستى چوپانى قرار مى‌گیرد؛ همانند گوسفندى كه چوپان به امید استفاده از شیر و گوشت و... از آن نگهدارى مى‌كند. امّا اگر حیوان آفت‌زده چون جز بیمارى فایده و نتیجه دیگرى ندارد، چاره‌اى جز این نیست كه آن را در بیابان رها كنند تا بمیرد. از همین رو حضرت(علیه السلام) مى‌فرمایند: دنیازدگان كسانى هستند كه چوپان آنها را رها كرده است.

بعد از چشم‌پوشى از این تشبیه و تنزیل، در تطبیق این معنا بر معارف الهى باید گفت كه خداوند سبحان دنیا زدگان را رها كرده است، چون كسانى هستند كه امیدى به خوبى و مفید واقع شدن آنها نیست. قرآن كریم درباره آنان مى‌فرماید: سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُون(1)، سَواءٌ عَلَیْهِمْ اَءَنْذَرْتَهُمْ اَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُون(2). در وصف حال همین گروه، خداوند سبحان به پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) مى‌فرماید: فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلّى عَنْ ذِكْرِنا وَلَمْ یُرِدْ اِلاّ الْحَیاةَ الدُّنْیا(3)؛ از كسانى كه جز زندگى دنیا چیزى نمى‌خواهند و امید خیرى به آنها نیست اعراض كن و از آنها روى بگردان و به حال خود رهایشان ساز! خدا با آن همه رحمت بى‌پایان به پیغمبر خود مى‌فرماید: از كسانى كه از ذكر ما رو مى‌گرداندند و توجهشان فقط به زندگى دنیاست، روى بگردان؛ چرا كه اینها دنیازده و آفت‌زده هستند و پایه معرفت و شناخت و علم و دانش آنها به میزان و مقدار یك حیوان بیش نیست. غایت فهم آنها این است كه شكم را سیر و دامن را ارضا كنند. حتى از برخى حیوانات نیز پست‌تر هستند. چون آفت‌زده هستند، چوپان آنها را رها كرده است و دیگر امیدى به آنها نیست. آیا با وجود این اوصاف، پسندیده است كه چنین چارپایانى آفت‌زده و مریض ـ كه جز بیمارى و انتقال میكرب به انسان‌هاى دیگر ثمره‌اى ندارد و به هیچ اصل ارزشى در وراى این دنیا توجه ندارند ـ الگو و سرمشق ما باشند و انسان چشم به آنها بدوزد و دنبال آنان حركت كند و به آنها تأسى جوید؟!


1. اعراف/ 182.

2. بقره/ 6.

3. نجم/ 29.

انواع دنیاپرستى

در ادامه همین تشبیه و تنزیلِ گویا و پر محتوا حضرت(علیه السلام)، مردم دنیا زده را به دو دسته تقسیم كرده و مى‌فرماید: نَعَمٌ مَعْقَّلَةٌ وَاُخْرى مُهْمَلَةُ؛ یعنى یك عده از این چارپایان زانوبند دارند و گروه دیگر كاملا رها هستند. امّا چرا حضرت(علیه السلام)، مردم دنیازده، این حیوانات آفت‌زده، را به دو دسته تقسیم فرموده است؟! مفسّران نهج‌البلاغه و كلمات امیرالمؤمنین(علیه السلام) در این مورد، بیانات مختلفى دارند. بعضى از مفسّران مى‌گویند: در این تقسیم عده‌اى كه پایشان بسته است، افرادى هستند كه قدرت حركتشان كم‌تر و ضعیف‌تر مى‌باشد و در جامعه، توان اندك و قدرت مانور كمترى دارند و نمى‌توانند تحرك زیادى داشته باشند؛ اینان مثل حیواناتى كه زانوبند دارند و با زانوبند حركت مى‌كنند. امّا گروهى دیگر رها هستند و جنب و جوش بیشترى دارند و آزادتر و قوى‌ترند مقصود حضرت(علیه السلام) این است كه برخى مردم دنیازده چون قوى‌تر هستند در دنیاطلبى نهایت تلاش خود را هزینه مى‌كنند و هرگز خسته نمى‌شوند و دست از فعالیت نمى‌كشند، ولى گروهى دیگر چون توان كمترى دارند فرصت جولان پیدا نمى‌كنند و نمى‌توانند تمام وقت مشغول تحصیل دنیا و بهرهورى از آن باشند. در تفسیر این فراز از پندنامه الهى مولى‌الموحدین بعضى دیگر از شارحان مى‌گویند كه این تقسیم به انواع دنیاپرستى نظر دارد؛ چرا كه مردم از لحاظ دنیاپرستى متفاوتند. برخى، درست است كه دلباخته دنیا هستند ولى از آن جهت كه به هر حال براى خودشان به عنوان یك انسان ارزش و شرافتى قایلند، لذا حد و مرزى براى خود تعیین نموده و دست به هر كارى نمى‌زنند. در برابر، عده دیگرى هستند كه همه معیارهاى ارزشى انسانى و اسلامى را زیرپا گذاشته، بدون هیچ قید و بندى به هر كارى تن مى‌دهند تا به مقصود خود كه همان متاع دنیاست نایل آیند.

البته مى‌دانید كه امروزه چنین اندیشه‌اى را درسرداشتن و برخورداربودن از این روحیه بى‌قید و بندى، از جمله ارزش‌هاى مهم محسوب مى‌گردد و گروهى معتقدند كه ارزش آدمى در آن است كه هیچ قید و بندى در مسیر نیّات خود نداشته باشد؛ همانند لیبرالیسم كه دموكراسى و آزادى مطلق را سرلوحه تمام برنامه‌هاى خود قرار داده، هیچ قید و بندى را نمى‌پذیرد. بت بزرگ عصر ما نیز همین است. آنها مى‌گویند آدمى آزاد است تا هر چه مى‌خواهد انجام دهد،

مگر این كه براى دیگران مزاحمت ایجاد شود و یا موجب هرج و مرج گردد. تمام اعمال آدمى تا زمانى كه مزاحم دیگران نباشد مشروع و جایز است و هر كارى كه بخواهد مى‌تواند انجام دهد و هیچ حد و مرز و قید و بندى وجود ندارد كه او را مقید كند. این گروه مردم كه هیچ قید و بندى در زندگى ندارند، همان چارپایانى هستند كه در كلام امیرالمؤمنین(علیه السلام) كاملا رها توصیف شده‌اند و به این طرف و آن طرف مى‌پرند و هیچ تقیّدى ندارند كه چه كارى را انجام دهند و از انجام چه كارى خوددارى كنند.

در برخى از نسخه‌ها و كتب تعبیر قَدْ اَضَلَّتْ عُقُولَهَا به جاى عبارت قَدْ اَضَلَّتْ عَقْلَها ثبت شده است. اگر عُقُولَهَا باشد به این اعتبار است كه در این تشبیه، انسان‌هاى دنیازده به حیوانات تشبیه شده‌اند؛ یعنى مردم دنیازده مثل چارپایان هستند، كه عقل خود را از دست داده و رها شده‌اند و دیگر از عقل و شرع تبعیت نمى‌كنند. به هر حال، سُروُحُ عاهَة بِواد وَعْث لَیْسَ لَها راع یُقیمُها [یُثِیمُها] اَلْعَبَتْهُمُ الدُّنْیا فَلَعِبُوا بِها وَ نَسُوا ماوَرائَهَا(1)؛ دنیازدگان همچون چارپایان مبتلا به آفات و امراض مى‌باشند، كه در بیابان سنگلاخ رها شده‌اند و چوپانى ندارند كه به امور آنها رسیدگى كند و آنها را تغذیه نموده و بچراند. دنیا اینها را به بازى دعوت كرد و آنها هم حاضر شدند و مشغول بازى گردیدند: اَلْعَبَتْهُم الدُّنْیا، فَلَعِبُوا بِها. و آن گاه كه سرگرم بازى با دنیا شدند، ماوراى دنیا را فراموش كردند. وقتى كه وضع دنیازدگان این چنین است، جا ندارد كه شخص عاقل در پى این چنین كسانى حركت كند و هر كارى كه آنها مى‌كنند او نیز انجام دهد.

 

كاروان دنیا

از آن جا كه در اندیشه على(علیه السلام) دل بستن به دنیا مذموم و سرچشمه انحراف آدمى است، بیان حقیقت دنیا و موقعیت آن در برابر آخرت یكى از محورهاى اصلى سخنان ایشان را تشكیل مى‌دهد. اینك آن حضرت(علیه السلام) با بیانى شیرین و ادبى در حالى كه گویا در جایگاهى بلند ایستاده و از دور گرد و خاكى را مى‌بیند، این گونه صحنه دنیا را به تصویر مى‌كشند كه قافله و جمعیتى به این طرف مى‌آیند و در حالى كه دور دست را تماشا مى‌كنند، مى‌گویند: «رُوَیْداً حَتّى


1. این قسمت مطابق با متن كتاب اصول كافى است.

یُسْفِرَ الظَّلامُ...»؛ آه! صبر كنید! كمى آرام كه هوا دارد كم‌كم روشن مى‌شود. مثل اینكه دارند مى‌آیند، آه! آرى قافله رسید و كجاوه‌ها ظاهر شدند. اندكى صبر كنید كه هوا روشن شود، گویا قافله دنیاییان رسید، نگاه كنید كه چه كسانى هستند! به نظر مى‌رسد كه بعضى‌ها پیشاهنگ هستند و زودتر از بقیه مى‌رسند. گویا شتاب نموده و جلوتر افتاده‌اند و به زودى مى‌رسند. آنهایى كه عقب‌ترند نیز در راهند، به زودى خواهند رسید و به اینان ملحق خواهند شد و...

مقصود حضرت(علیه السلام) از این بیان تمثیلى این است كه من در منزلى، در فضاى آخرت ایستاده‌ام و نظاره مى‌كنم كه چگونه قافله دنیاییان به سوى آخرت مى‌آید. اگر به اندازه یك چشم بر هم زدن صبر كنید، خواهید دید كه هوا روشن شده و قافله اهل دنیا مى‌رسد. منتها بعضى زودتر و برخى دیرتر خواهند رسید و بالأخره روزى همه به این جا پاى مى‌گذارند. زندگى دنیا، مثل قافله و كاروان، مسافران خود را به منزل آخرت خواهد رساند. پس دل به این چند ساعت، چند روزى كه در این سفر مى‌گذرد، خوش ندارید. كه گذراست و در یك چشم‌برهم‌زدن هوا روشن شده و تاریكى دنیا برطرف گردیده و افق روشن آخرت ظاهر مى‌گردد. فقط كافى است اندكى صبر كنید تا تاریكى شب دنیا از بین برود و افق آخرت روشن شود و قافله اهل دنیا گروه گروه، یكى بعد از دیگرى دیر یا زود به آخرت رسند. مطمئن باشید كه هرگز كسى نمى‌تواند خود را از این قافله كنار بكشد. حتى آنهایى كه عقب هستند نیز دیر یا زود ملحق خواهند شد: وَاعْلَمْ اَنّ كُلَّ مَنْ كانَتْ مَطِیَّتُهُ اللَّیْلَ وَالنَّهارَ، فَاِنَّهُ یُسارُ بِهِ وَ اِنْ كانَ لایَسِیرُ، اَبَى اللَّهُ اِلاّ خَرابَ الدُّنْیا و... . البته این خود مطلب بسیار عالى و پرمحتوایى است كه در آینده به آن خواهیم پرداخت.(1) در این مقام از این روى به آن مى‌پردازیم كه انسان وقتى در سفر است و در قافله‌اى اسم خود را ثبت نموده است، مى‌پندارد كه مى‌تواند از قافله كناره بگیرد و بگوید كه دیگر نمى‌خواهم همراه این قافله باشم. این جاست كه آن حضرت(علیه السلام) گوشزد مى‌فرمایند: اگر چه دنیا قافله‌اى بیش نیست، امّا كسى نمى‌تواند از قافله دنیا كناره بگیرد. این قافله، قافله‌اى نیست كه بشود نام خود را از آن محو نمود و قلم گرفت. دنیا قافله‌اى است كه اگر هم نخواهید، شما را با خود مى‌برد؛ نمى‌توانید قصد سیر نداشته باشید، در هر حال این قافله شما را سیر


1. شرح بیشتر این فراز در جلد بعدى همین نوشتار خواهد آمد. ان شاءالله.

مى‌دهد. چه بخواهید و چه نخواهید این راه را خواهید رفت و به آخرت خواهید رسید. شاید بپرسید مركب این قافله چیست كه آدمى مسلوب‌الاختیار اوست و اختیار آدمى را در دست خود مى‌گیرد و حتى در كند و تند رفتن نیز عنان آن از اختیار آدمى سلب شده و حرف او بى‌اعتبار و بى‌بهاست. واضح است كه مركب این سفر، حركت شب و روز است كه در اختیار من و شما نیست. اگر بخواهید حركت شب و روز را كند كنید، نمى‌توانید و نیز اگر بخواهید به سرعت آن بیفزایید هم قادر نیستند. این مركبى است كه شما را بر آن سوار كرده‌اند و چه بخواهید و چه نخواهید شما را حركت مى‌دهد و به منزل آخرت خواهد رساند: وَ اعْلَمْ اَنَّ مَنْ كانَتْ مَطِیَّتُهُ اللَّیْلَ وَالنَّهارَ فَاِنَّهُ یُسارُ بِهِ وَ اِنْ كانَ لایَسیرُ اَبَى اللّهُ اِلاّ خَرابَ الدُّنْیَا و... . مركب همه ما شب و روز است. همه ما سوار بر این هواپیما و یا بهتر بگوییم زمان‌پیما كه عمود زمان را طى مى‌كند، به سوى آخرت در حركت هستیم و اختیار نداریم كه عنان چنین مركبى را بكشیم و بگوییم صبر كن تا از قافله جدا شویم. به یقین این قانون حتمى خداست كه دنیا خراب و ویران خواهد شد و آخرت پایدار خواهد ماند. گویا انسان در مقابل دو خانه واقع شده است، یكى خانه‌اى كه سقفش در حال فروریختن است و هم‌اینك صداى ریزش و ویرانى آن به گوش مى‌رسد و دیگرى كاخ عظیم محكم و استوارى است كه هیچ چیز نمى‌تواند آن را حركت دهد. در این میان، انسان مخیّر است تا در خانه‌اى كه سقفش در حال فرو ریختن است، زندگى كند و یا در كاخ محكم و استوارى كه هیچ تزلزلى پیدا نمى‌كند، به سر برد. انسان عاقل كدام را اختیار مى‌كند؟ آیا دنیایى كه سقفش سست است و به زودى فرو مى‌ریزد، برمى‌گزیند یا سراى سرسبز و مستحكم آخرت را انتخاب مى‌كند؟ انتخاب با شماست.

 

تفاوت اعمال دنیوى و اخروى

در پایان، تذكّر این نكته ضرورى است كه مقصود از بیان چنین مطالبى این نیست كه در این دنیا سست و تنبل و بى‌تفاوت باشیم و كارى نكنیم و با خود بگوییم چه بخواهیم و چه نخواهیم امروز و یا فردا خواهیم مرد و این دنیا روزى از بین مى‌رود، بلكه منظور این است كه به این دنیا دلبستگى پیدا نكنیم. در این دنیا كارها به دو گونه و با دو انگیزه انجام مى‌گیرد. یك

نوع، كارهایى كه به خاطر علاقه به دنیا انجام مى‌پذیرند، و گونه دیگر كارهایى كه به خاطر انجام وظیفه و تكلیف و براى رضایت خداوند سبحان انجام مى‌گیرند. البته شكل فیزیكى اعمال و كارها ممكن است با هم متفاوت نباشد، ولى انگیزه انجام آنها متفاوت است. آن گاه كه امیرالمؤمنین(علیه السلام)در بیابان‌هاى مدینه چاه حفر مى‌كردند و آب استخراج مى‌نمودند، كار آن حضرت(علیه السلام)از نظر فیزیكى با كار كسى كه از روى اغراض مادّى به همین اعمال اقدام مى‌كند فرق ندارد. و لیك یكى در پى رضاى خداوند منّان است و آن دیگرى به دنبال رضاى دل و استفاده دنیوى. و یا آن زمانى كه حضرت(علیه السلام) دانه خرما را به پشت مى‌كشیدند و در بیابان غرس مى‌كردند و نخلستان ایجاد مى‌نمودند، كارشان در ظاهر با سایر كشاورزان فرق نمى‌كرد ولى بین این دو كار، از زمین تا آسمان تفاوت وجود دارد. آنها این كارها را انجام مى‌دادند تا استفاده مادّى ببرند، در حالى كه على(علیه السلام) آن كارها را انجام مى‌داد تا رضایت خداى سبحان تحصیل شود. لذا هنوز آب قنات ظاهر نشده، مى‌فرمودند قلم و كاغذ بیاورند تا آن را وقف نمایند. اما وقتى كارخانه ما به بازدهى مى‌رسد و یا مزرعه ما به ثمر مى‌رسد و درختان آن به بار مى‌نشیند، حریص مى‌شویم و در این فكر هستیم كه درآمد بیشترى براى خودمان كسب كنیم. حال خود قضاوت كنید كه فرق این دو نوع كار تا چه اندازه است؟! اگر این تلاش‌ها به خاطر خدا جل جلاله باشد، همه آنها عبادت است؛ چه كار در كارخانه باشد و چه كشاورزى در مزرعه و چه درس خواندن در مدرسه و چه مجاهدت در میدان جبهه و چه آزمایش در آزمایشگاه. هر نوع كار علمى و عملى و صنعتى و... اگر به خاطر خداوند منّان و كسب روزى و یا عدم وابستگى به دیگران و یا سربلندى جامعه اسلامى باشد عبادت است و چه بسا بسیارى از اینها واجب باشد. پس اگر حضرت(علیه السلام) این گونه دنیا را مذمّت مى‌كنند از این روست كه به دنیا دل نبندیم و هدفمان دنیا نباشد. اگر تحصیل متاع دنیا هدف كسى شد، دیگر به حلال و حرام بودن آن توجه نخواهد داشت، بلكه به كسب پول بیش‌تر و فراوان‌تر مى‌اندیشد. از همین رو دم را غنیمت شمرده تا درآمد بیشترى به دست آورد. به یقین در این حالت، تحصیل رضایت خدا جل جلاله و انجام تكلیف شرعى و وظیفه اجتماعى را فراموش و یا به بعد حواله مى‌دهد تا این كه كم‌كم خدا و... كاملا از لوح دل و صفحه ذهن او پاك مى‌شوند. امّا اگر هدف

این اعمال و كارها رضایت خداى سبحان و امتثال فرامین الهى، همانند تأمین روزى خانواده و یا خدمت به مردم و... باشد، دیگر كارى دنیایى نیست. هر چند كه یك خدمت مادى محض همانند كمك به فقرا باشد، باز هم كار دنیایى نیست، بلكه عملى الهى و پسندیده مى‌باشد. همین طور كمك معنوى و ارشاد و هدایت و آموزش و كارهاى علمى و اختراعات و... كه خدمات غیر مادى هستند و باعث ارتقاى سطح معلومات و فرهنگ مردم مى‌شوند، جملگى عبادتند و انجام آنها هرگز دنیاپرستى نیست، بلكه تحصیل آخرت است. دنیاپرستى آن است كه این كارها را فقط براى نفع مادّى خود انجام دهیم و مقصود حضرت(علیه السلام) این است كه ما دلباخته دنیا نشویم و هر كارى را با رعایت حلال و حرام و براى خدا جلّ جلاله و به نیّت قربت انجام دهیم تا براى آخرت مفید باشد.