وظایف روحانیت

بخش سوم

وظایف روحانیت

وظایف روحانیت

امروز همه صحنه هاى كشور ما، به یمن پیروزى انقلاب و رهبرى آن، صحنه نبرد و جهاد است و چنین توفیقى براى همه قشرهاى كشور ما حاصل شده است، چه دفاع از مرزهاى كشور اسلامى، چه حضور در سنگرهاى مزارع و كارخانجات و چه جهاد فرهنگى در مدارس و دانشگاهها. چنین جهادى وظیفه اى بر دوش همه ماست و نه تنها یك فضیلت، بلكه یك تكلیف متعیّنى است كه، به دلیل ایجاد زمینه آن، باید خدا را شكر كنیم. در دوران گذشته نیز، وظیفه وجود داشت ولى امكان انجام آن براى بسیارى از افراد نبود. توفیق عمل براى انجام وظیفه نیازمند شكر است. باید به شكرانه این نعمت فرصت را مغتنم بشماریم و از نعمتهاى مادى و معنوى، كه خداوند به ما عطا فرموده است، در راه پیشبرد اهداف انقلاب، كه همان اهداف اسلام است، استفاده كنیم و از هیچ كوشش و تلاشى دریغ نورزیم.

اگر انسان توجه داشته باشد در تمام عمر خود حتى یك لحظه را بدون تكلیف نمى یابد بلكه ما در هر ساعت چندین تكلیف داریم اما متأسفانه غافلیم و تصور مى كنیم كه كارهایمان مباح است. بنابراین، باید بسنجیم كه كدام یك از تكالیف اوجب است.

امروز زمانى نیست كه جایز باشد وقت صرف مباحات و حتى

مستحبات گردد. در هر ساعت و هر روز و هر وقت، چندین تكلیف متزاحم داریم كه نمى توانیم همه را انجام دهیم. البته این از بركات الهى است كه عمر ما اینچنین ارزش پیدا كرده است و باید آن را غنیمت بشماریم. صرف هر لحظه از عمر، در این زمان، موجب دستیابى به نتایج دنیوى و اخروى است.

وظیفه اى كه بر دوش روحانیون به عنوان علماى اسلام و به تعبیر ائمه اطهار(علیهم السلام)«ورثة الانبیاء»، نهاده شده بسیار عظیم است. باید بر تلاش خود در تحقیقات اسلامى در رشته هاى گوناگون بیفزاییم، بویژه رشته هاى تخصصى براى توسعه و تعمیق تحقیقات در هر زمینه ایجاد كنیم و پس از رسیدن به نتایج قابل اطمینان، آنهارا به زبانهاى متعدد ترجمه و به همه كشورها صادر كنیم و مطمئن باشیم كه این كار بى اثر نخواهد بود و قلب مقدس حضرت بقیة الله الاعظم(علیه السلام) را از روحانیت خرسند خواهد ساخت.

با توجه به نیاز همه كشورها و حتى كشور خودمان به روحانیت، باید به تحصیل و نشر علم بیشتر اهمیت دهیم، چه به شكل كتاب، مقاله، نوار و چه به شكلهاى دیگر. وظیفه امروز روحانیت منحصر در پرورش یك عده امام جماعت و سخنران نیست. روحانیت باید، براى انجام وظایف خود، از برادران دانشگاهى نیز استمداد بطلبد و جهان بینى، نظام ارزشى، اقتصادى، حكومتى، سیاسى و سایر بخشهاى معارف اسلامى را، كه تمام شؤون زندگى بشر را فرامى گیرد، بخوبى براى جهانیان تبیین كند. تحقق بخشیدن به این امور كار بزرگ و پر مسؤولیتى است.

حوزه هاى علمیه، براى اینكه بتوانند رسالت عظیم الهى خود را در ایران و جهان به شكل صحیح ایفا كنند، باید برنامه ریزى كنند: ابتدا باید

وظایف روحانیون صالح و كارآمد در جامعه اسلامى معیّن شود، سپس براى انجام این وظایف آموزشهاى لازم به آنها داده شود. آیا درسهاى موجود در حوزه ها براى انجام این رسالت عظیم كافى است؟ اگر نه چه مواد درسى باید به برنامه دروس حوزه اضافه شود و در این میان، از چه مراكزى باید كمك گرفت؟ آیا برنامه درسى حوزه ها و نظام آموزشى آن ایده آل است؟ اگر نه چه تغییراتى باید در آن ایجاد شود؟ آیا ضرورت ندارد كه تحصیلات مورد نیاز در مدت كوتاهترى انجام شود؟ اگر چنین است چه باید كرد؟

1ـ شناخت اسلام

هر مسلمانى شناخت مجمل و مبهمى از اسلام دارد و دست كم ضروریات اسلام را مى داند. این مقدار شناخت براى هیچ مسلمانى كافى نیست، بخصوص براى كسى كه مى خواهد در مقام رهبرى جامعه اسلامى قرار بگیرد. در گذشته، برخى تصور مى كردند كه فقط شناخت اجمالى از اسلام كافى است و به جاى صرف وقت و نیرو براى شناخت اسلام، باید سعى كنیم بهتر به اسلام عمل كنیم. شاید افرادى كه این طرز فكر را ترویج مى كردند حسن نیت داشتند اما تجربه نشان داد كه ضعف شناخت موجب ایجاد اختلاف در بین مسلمانان مى شود، تا آنجا كه ممكن است در دو طرف نقیض قرار بگیرند و بین خطوط عقیدتى آنها صد و هشتاد درجه فاصله باشد؛ یعنى، آنچه را یك گروه به اسلام نسبت مى دهند گروه دیگر مخالف اسلام تلقى كنند. تا شناخت صحیح و گسترده اى در جامعه نباشد، اینگونه اختلافات قابل رفع نیست. البته ممكن است در بعضى از مسائل جزئى پس از تحقیقات زیاد نیز بین

صاحب نظران اختلاف باقى بماند، همچنان كه آراء مراجع تقلید پس از سالها كه در راه شناخت احكام اسلام زحمت مى كشند با هم یكى نمى شود و در بسیارى از مسائل جزئى اختلاف فتوا دارند؛ ولى اگر شناخت صحیح و تحقیقات گسترده وجود نداشت اینگونه اختلافات چندین برابر بود. شاید بتوان با استفاده از روشهاى صحیحتر این اختلافات را نیز تقلیل داد، گرچه اختلاف در مسائل جزئى به طور كلى قابل رفع نیست. پس با وجود شناخت صحیح و كافى مى توان اختلاف در مسائل اساسى را از بین برد.

اگر در گذشته در كسب شناخت یقینى نسبت به اسلام معذور بودیم یا تصور مى كردیم كه شركت در فعالیتهاى سیاسى و نظامى مجالى براى تحقیق در مسائل ایدئولوژیك به ما نمى دهد، امروز بدون تردید چنین نیست و باید شناخت خود را نسبت به اسلام عمیق تر كنیم و از مسامحه در این امر بپرهیزیم. اگر در شناخت اسلام كوتاهى كنیم خود را محروم كرده ایم و اگر در شناساندن آن كوتاهى كنیم دیگران را محروم ساخته ایم.

آنچه از تفكرات، تأملات، بررسیها و تجارب فراوان به دست آمده این است كه ابتدا باید اصول اسلام را دقیقاً بشناسیم و بتوانیم با یافتن پاسخهاى صحیح نسبت به اشكالاتى كه به اساس دین مى شود آنها را در مقابل شبهه هاى منكران و ملحدان بیمه كنیم، سپس سایر قسمتهاى اسلام، از جمله نظام اقتصادى و سیاسى آن، را درست بشناسیم و به دنیا معرفى كنیم تا برترى نظام اسلامى و ابعاد گوناگون آن بر تمام آیین ها روشن شود؛ «لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدّینِ كُلِّهِ»(1).

در جوامع متمدن، كارها تقسیم مى شود. به دلیل گسترش علوم دینى و


1ـ سوره هاى توبه: 33/ فتح 28/ صف 9.

تنوع رشته هاى آنها و براى بالا رفتن كیفیت كارها، باید در حوزه هاى علمیه نیز، با توجه به نیازهاى موجود در سطح جهان، علوم دینى به طور تخصصى بررسى، تحقیق و تبلیغ گردد. علاوه بر آن، در هر زمینه، باید به تعداد كافى مبلّغ كارآمد تربیت شود. امید است با تلاشهاى مسؤولان و طلاب محترم كمبودهایى كه از رژیم گذشته در زمینه هاى علوم اسلامى بجا مانده است مرتفع گردد و در آینده، شاهد شكوفایى بیشتر حوزه هاى علمیه باشیم.

اگر بخواهیم، به عنوان یك ملت زنده، انقلابمان را به جهان صادر كنیم و اثبات نماییم كه نظام سیاسى اسلام از سایر نظامها برتر است، باید ابتدا نظامهاى سیاسى جهان و نظام اسلامى را بشناسیم؛ سپس آنها را با یكدیگر تطبیق و آنگاه از نظام اسلامى دفاع كنیم. چاره اى غیر از این نیست كه هر دو نوع این معلومات را داشته باشیم، وگرنه حق قضاوت در باره نظامهاى سیاسى دنیا را نداریم.

2ـ شناخت نیازهاى جامعه

روزگارى بود كه یك عالم مى توانست بیست سال در حجره خود در نجف بماند و جز براى كارهاى ضرورى بیرون نیاید و فقط با كتابهاى فقهى و منابع حدیث سروكار داشته باشد. برخى براى اینكه در درس خواندن تمركز حواس داشته باشند، تا پایان سال نامه هایى را كه از شهرستانها و خانواده براى آنها مى آمد نمى خواندند. این قبیل كارها ارزش بود اما امروز نباید سر خود را در لاك فرو بریم و از مسائلى كه در اطراف ما وجود دارد بى خبر باشیم. امروز شیاطین انس و جن، كه دشمن فكر و اندیشه ما هستند، در همه جا گرد ما هستند. برخى از آنها ممكن

است حتى در لباس روحانیت باشند. لباس معرّف واقعى انسان نیست بلكه باید كار فكر، بیان، قلم، و... در جهت تقویت اسلام باشد وگرنه اگر نتیجه كار روحانى ایجاد ضعف در ایمان مردم، ایجاد شك و شبهه در دین، سستى در انجام نماز و عبادات و ایجاد بدبینى نسبت به نظام اسلامى باشد، نه تنها لباس او از هیچ تقدّس و احترامى برخوردار نیست، بلكه خود او نیز روحانى به حساب نمى آید؛ شیطانى انسى است كه قرآن از او سخن گفته است. ما با چنین دشمنانى روبرو هستیم. هر روز شبهه و مطلب جدیدى عنوان مى شود و تا بخواهیم براى آن پاسخى بیندیشیم، دهها مسأله دیگر در كنار آن به وجود مى آید.

بنابراین، باید خود را براى مقابله با این دشمنان و تأمین نیازها آماده كنیم. نمى توان تنها به كارى كه گذشتگان كرده اند اكتفا كرد، باید زمان و وضعیت فعلى و نیازهاى خود را درك كنیم. لذا به مطالعه، همفكرى و بحثهاى صادقانه دور از خط بازیها و تفرقه افكنیها و تعصبات خشك نیاز داریم. باید اشخاصى وجود داشته باشند كه با صداقت، نیت پاك و دلسوزى مشكلات را بررسى كنند و براى رفع آنها راه حلهاى مناسب ارائه كنند.

براى شناخت وظایف و مسؤولیتها، باید از جامعه و نیازهاى آن آگاهى كافى داشته باشیم. با توجه به وضعیت موجود، نفْس درس خواندن موضوعیت ندارد كه بگوییم: حضور در درس استاد ثواب دارد. پیش از اینكه نوبت به چنین ثوابهایى برسد، صدها واجب بر گردن ماست كه باید اهمّ آنها را تشخیص دهیم. اكنون دیگر زمان درس خواندن مستحبى نیست. اگر تمام وقت خود را صرف انجام واجبات كنیم، كم است و نوبت به مستحبات نخواهد رسید. اگر در گذشته افراد كافى وقت خود را صرف

درس خواندن مى كردند اینچنین موج كفر به كشورهاى اسلامى راه پیدا نكرده بود.

به هر حال، چنین واقعیتى وجود دارد و روحانیون، كه پرچمدار حفاظت از مرزهاى عقاید اسلامى هستند و گوشت و پوست آنها از اموال امام زمان(علیه السلام) پرورش پیدا كرده است و خود را مدافع اسلام مى دانند، به حكم وظیفه نباید به دروس فقه و اصول و تقریرات فلان استاد اكتفا كنند و فقط به دلیل كسب ثواب در درس خارج شركت كنند بلكه احساس وظیفه آنها را مكلف مى كند كه خود را براى رویارویى با توطئه هاى عمیق فرهنگى آماده كنند. در این جنگ فرهنگى، سلاح گرم در كار نیست و فقط از دانشگاههاى اروپا و آمریكا نیز هدایت نمى شود، بلكه بعضى از افراد در داخل كشور نیز آن را هدایت مى كنند.

ما مكلفیم كه، براى دفاع از عقاید اسلامى و ارزشهاى مكتبى، به سلاح علم مجهّز شویم، تابتوانیم با اینگونه افراد، منطقى برخورد كنیم وگرنه این كار تنها با شعار عملى نمى شود. گفتن «مرگ بر فلان» نمى تواند ذهن دانشجویى را كه با این شبهات آلوده شده اصلاح كند و او را به عقاید اسلامى مؤمن گرداند. كسى را كه به شك و شبهه مبتلا شده است با هیجانات و احساسات و موعظه نمى توان قانع كرد تا از شك خود دست بشوید. دشمنان ما نقشه هاى خود را خوب طراحى و اجرا مى كنند، براى درك خطرات آنها و چاره اندیشى، به چشم بصیر و دل آگاه نیازمندیم.

یكى از وظایف طلاب این است كه به خطراتى كه ایمان و اعتقاد مردم را تهدید مى كند توجه داشته باشند و پاسخگویى به آنها را وظیفه خود بدانند؛ نباید منتظر دیگران بنشینند. در این صورت، مشكلى حل نخواهد شد.

ما باید به مسائل اجتماعى و سیاسى كشور خود و سایر كشورها نیز آگاهى داشته باشیم. این بدین معنا نیست كه همه وقت خود را صرف خواندن روزنامه و مجله یا شنیدن رادیو كنیم بلكه منظور این است كه باید از مسائل سیاسى نیز در حد اطلاعات عمومى آگاهى داشته باشیم و با رسانه هاى گروهى بیگانه نباشیم. نباید از مسائلى كه در كشور مى گذرد بى خبر بمانیم. كسب آگاهیهاى سیاسى و اجتماعى به قدر ضرورت، به قدرى كه مزاحم تحصیل نباشد، لازم است.

3ـ تبیین اسلام و پاسدارى از آن

مقصود از تلاشها و فداكاریهاى همه انبیا و اولیاى خدا در این عالم این بوده است كه زمینه رشد و تعالى همه انسانها فراهم شود. چون تكامل انسان متوقف بر معرفتهایى است كه باید از طرف خداى متعال به او داده شود، انبیا و اولیا تلاش كردند تا ابتدا بشر به آنچه كه باید بداند هدایت شود و راه و مقصد خود را بشناسد، سپس بر اساس اصل «یُزَكّیهِم و یُعَلِمُهُم»(1)، مردم را هدایت و تربیت كنند. پس هدف انبیا و اولیا در دو كلمه است: تعلیم و تزكیه یا علم و عمل.

بزرگترین وظیفه اى كه اكنون بر دوش روحانیون است این است كه در صدد هدایت مردم و جلوگیرى از انحرافات عقیدتى و فكرى و اخلاقى آنها باشند و این كار را براى خود یك جهاد بدانند. امام معصوم(علیه السلام)مى فرماید: «ارشاد جاهل افضل از نجات اسیر از دست كافر است».(2) كار وقتى مقدس به حساب مى آید كه به عنوان جهاد فرهنگى و دینى باشد؛


1ـ سوره جمعه: 2.

2ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2، ص 9، روایت 18، باب 8.

یعنى، خود را سرباز اسلام در مقابل ابلیس و لشكریانش بدانیم.(1) تنها دولتهاى خارجى نیستند كه در مبارزه فرهنگى با اسلام با یكدیگر متفق شده اند، در داخل كشور نیز عناصرى هستند كه از میدان سیاست بیرون رانده شده و مخفیانه به مبارزات فرهنگى پرداخته اند. گروهكهاى مخالف انقلاب هنوز وجود دارند و در مدارس و دانشگاهها مشغول كارهاى فرهنگى هستند و در صددند كه در درازمدت این نظام را از درون تهى كنند.

بسیارى از مربیان بزرگ اسلامى، امثال دكتر بهشتى و استاد مطهرى و تربیت یافتگان مكتب آنها، را در نبرد با منافقین و یا در جنگ هشت ساله به صورتهاى گوناگون از دست دادیم. آنها بهترین فرزندان این كشور و از عناصرى بودند كه مى توانستند سازنده آینده ایران باشند. هرچند خود آنها ضرر نكردند و به سعادت كاملى رسیدند، اما ما با از دست دادن آنها بسیار متضرر شدیم. در مقایسه با رسالت عظیمى كه ما نسبت به تمام جهان داریم و باید اسلام را به دنیا معرفى كنیم، حتى اگر مطهرى ها و بهشتى ها نیز حیات داشتند براى جامعه ما كافى نبوده چه رسد به اكنون كه دست ما از آنها كوتاه است، پس چاره اى جز این نیست كه بیشتر احساس مسؤولیت كنیم و خود را در حال جنگ با شیطان و عفریتهاى او بدانیم. زندگى ما باید سراسر جهاد باشد. فقط به اندازه اى كه بتوانیم زنده بمانیم و كار كنیم باید به زندگى دنیا اهمیت دهیم. اگر در فكر رفاه و توسعه زندگى باشیم نه تنها به وظیفه خود عمل نكرده ایم، بلكه به خون شهداى عزیز نیز خیانت ورزیده ایم.

بقاى اسلام در گرو فعالیتهاى اسلام شناسان و مربیان اسلام است. امروز از هر ناحیه و به هر شكلى، خطرات بسیارى نسل آینده را تهدید


1ـ ر. ك. به: پانوشت، ص 25.

مى كند. در این بین، آنچه بیشتر به روحانیت مربوط است مقابله با دشمنانى است كه با ابزارهاى علمى و فكرى به جنگ نسل جوان ما آمده اند. دفع سایر خطرات بر عهده نهادهاى دیگر است. هر كسى باید انگیزه ها، تمایلات و افكار خود را بررسى كند؛ آیا بیشتر در فكر مشكلات خود و خانواده خود هستیم یا در فكر مشكلات اسلام و جامعه اسلامى؟ در فكر درآمد، رفاه و موقعیت اجتماعى هستیم یا معرفى صحیح اسلام به جهان؟ هر انسانى خود بهتر مى داند؛ «بَلِ الاِنسانَ عَلى نَفْسِهِ بَصیرَةٌ».(1)

مسؤولیت روحانیت از دیگران سنگین تر است. این بدان دلیل است كه خدا در بین همه انسانها تنها بر جمع معدودى منّت گذاشته و وظیفه ابلاغ دین خالص خود را به آنها واگذار كرده است. پس باید به وظیفه خود عمل كنند؛ «اِنَّ اللّهَ یَأْمُرُكُم أَنْ تُؤَدُّوا الأَماناتِ اِلى أَهْلِها».(2) روحانیت، غیر از مسؤولیتى كه به عنوان انسان بر عهده دارد، به عنوان مسلمان و شیعه و از همه مهمتر به عنوان عالِم دین و حامل امانات انبیا(علیهم السلام)مسؤول هدایت مردم است. بدین دلیل است كه علما وارثان پیامبرانند. وظیفه اى كه پیامبران و ائمه اطهار(علیهم السلام) داشتند در زمان غیبت آنها بر دوش روحانیت است و نمى توان از زیر بار این مسؤولیت شانه خالى كرد وگرنه روزى خواهد گفت: «یا لَیتَنى كُنْتُ تُراباً»(3) و در آن صورت سودى نخواهد بخشید.

روحانیت چون در راه تحصیل علم، بخصوص علوم اهلبیت(علیهم السلام)قدم گذاشته است به عنوان پاسدار ولایت، كه خداى متعال آن را به ما ارزانى


1ـ سوره قیامه: 14.

2ـ سوره نساء: 58.

3ـ سوره نبأ: 40.

داشته و سایر ملتها از آن بى بهره اند، شناخته شده است، لذا وظیفه دارد كه براى نجات انسانهاى گمراه كوشش كند. همچنان كه نجات شخص نابینا و غریق به حكم عقل بر هر كسى لازم است نجات شخص گمراه نیز لازم است.

بنابراین، لازم است كه تلاش كنیم و حقایق اسلام را در دسترس همه انسانهاى عالم بگذاریم، زیرا بسیارى از مردم گمراهند و حقیقت را نشناخته اند. نجات آنها براى جلوگیرى از هلاكت ابدى آنها به دلیل عقل و به حكم اینكه علما وارث علوم انبیا و پیشوایان اسلام هستند لازم است.(1)

4ـ شرائط لازم براى روحانى

اگر روحانیت بخواهد نقش خود را در جامعه به شكل صحیح ایفا كند و وظیفه خدایى خود را بدرستى انجام دهد، باید سه شرط اساسى داشته باشد:

اول، شناخت كافى از اسلام ناب

دوم، صلاحیت اخلاقى، بویژه تقوى، براى عهده دار شدن مناصب مربوط به روحانیت در جامعه، زیرا براى پذیرفتن كارهاى اجتماعى و در راه اجراى آنها انسان، خواه ناخواه، با هواها و تمایلات نفسانى، بخصوص علاقه به مال و جاه، مواجه مى شود و ممكن است او را از اجراى نقش صحیح خود باز دارد.

سوم، آشنایى با وضع زمان و نیازهاى جامعه و عوامل مخرّبى كه در داخل و خارج از جامعه بر ضد اسلام فعالیت مى كنند و شناخت راه مبارزه با آنها و موضع گیرى درمقابل آنها.


1ـ «اِنَّ العُلَماءَ وَرَثَةُ الأَنْبِیاءَ و اِنَّ الأَنْبِیاءُ لَم یُورِّثُوا دیناراً و لا دِرْهَماً و لكِنْ ورَّثُوا العِلْمَ...» (شیخ حر عاملى، وسائل الشیعه، ج 27، باب 8، ص 78، روایت 23247).

روحانى اگر هر یك از این سه شرط را نداشته باشد ضررى كه به اسلام مى زند بیش از نفعى است كه به آن مى رساند.

آیا اسلام مى تواند از همه اندیشه ها و مذاهب و اعتقادات عالم به دور باشد؟ آیا مى توان به گرد جهان اسلام حصارى كشید تا هیچ فكرى از افكار دیگران در ذهن مسلمانان رسوخ و هیچ مسأله اى به ذهن آنها خطور نكند و هیچ شكى برایشان پدید نیاید؟ شاید در گذشته چنین كارى تا حدّى ممكن بود امّا امروز كه دنیا مثل یك خانه است و همه نقاط آن به یكدیگر نزدیك شده است، افكار گوناگون به ذهن جوانان سرازیر مى شود، لذا ما نمى توانیم چشمان خود را ببندیم و بگوییم كه با داشتن قرآن و روایات كارى به این فرضیات و كفریات نداریم. وقتى این افكار در ذهن مسلمانان پدید آمد و افرادى ناآگاهانه آنها را پذیرفتند، در قیامت از روحانیت مؤاخذه مى شود كه چرا این افكار و ماهیت آنها را نشناختید. در كتاب مكاسب،كه بزرگترین و غنى ترین كتاب فقاهتى و اجتهادى جهان است، نمى توان پاسخ سوسیالیسم یا سایر نظامهاى اقتصادى را پیدا كرد. شیخ انصارى(رحمه الله) در این زمینه كوتاهى نكرد، بلكه در آن زمان این مسأله مطرح نبوده است. اكنون باید ببینیم كه مثلاً سوسیالیسم چیست و اصول آن كدام است و كجاى آن با اسلام موافق نیست.

بسیارى از مسائل امروز از ناحیه كشورهاى غربى وارد كشور ما مى شود و به اشكال گوناگون مطرح میشود و به آنها پاسخ روشن، قانع كننده و بموقع داده نمى شود. اینگونه مطالب در گذشته نیز از سوى مكاتب غیر اسلامى وارد كشور مى شد و بدون نام و نشان در كتابهاى درسى دانشگاهها وارد و در مجلات و روزنامه ها نیز نوشته مى شد و كسى نمى دانست كه ریشه آنها از كجاست. ورود این شبهات در اذهان

موجب سستى ایمان مردم مى شد. قبل از هر چیز، دلیل این مطلب نقص تحقیقات و پاسخهاى نامناسب روحانیت است.

براى شخصى كه ذهنش دست نخورده مانده و افكار ضد اسلامى در آن رسوخ نكرده است، به آسانى مى توان خدا را اثبات كرد اما در زمان حال، ذهن دست نخورده اى باقى نمانده است. واقعیت این است كه فرزندان ما از سنین كودكى با افكار ضد اسلامى آشنا مى شوند. بنابراین، بسادگى نمى توان خدا را براى آنها اثبات كرد، چون ذهنها مشوّش است و شبهات در آنها رسوخ كرده است. شبهات متعدد از زبانهاى گوناگون ترجمه شده و به طرق گوناگون به نسل جوان ما مى رسد. امروز هر فكرى از هر مغزى تراوش مى كند موج بر مى دارد و به تمام عالم مى رسد. نمى توان ذهنها را كور كرد تا افكار به آنها هجوم نیاورد بلكه باید نیروى مقاومت آنها را در مقابل افكار گوناگون تقویت كرد و آنها را واكسینه نمود وگرنه مانند بیمارى در بدنها منتشر مى شود.

انقلاب اسلامى ایران، به غیر از برخى تفاوتها، از بسیارى جهات به قیام پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) شباهت دارد. یك فرق انقلاب ما با قیام پیامبر(صلى الله علیه وآله)این است كه وقتى نهضت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) به پیروزى رسید و كفار مكه مغلوب شدند، آیه «اِذا جاءَ نَصْرُاللّهِ و الفَتْحُ و رَأَیْتَ النّاسَ یَدْخُلُونَ فى دینِ اللّهِ أَفواجاً...»(1) نازل شد اما پس از پیروزى انقلاب اسلامى، به دلیل آزادیهایى كه به افكار گوناگون داده شد ولى نیروى دفاعى كافى در مقابل ایدئولوژیهاى مخالف اسلام نداشتیم، به جاى آنكه مردم بیشتر به دین خدا بگروند گروهى از آن رویگردان شدند. در آن زمان، پیامبر(صلى الله علیه وآله)حضور داشت و در مقابل هر شبهه اى مى ایستاد و پاسخ مى گفت امّا ما كه


1ـ سوره نصر: 1ـ2.

خود را جانشین پیامبر(صلى الله علیه وآله)مى دانیم چنین آمادگى را نداریم. درهاى كشور به روى ایدئولوژیهاى گوناگون باز شد اما با وجود خلأ فكرى، نیروى مقاومت و واكسیناسیون قبلى در كار نبود.

در مقابله با ایدئولوژیهاى اسلامى، باید دید كه آنها چه مسائلى را مطرح و به چه شیوه هایى كار مى كنند و چه نتایجى مى گیرند؛ سپس آنها را با اسلام تطبیق كنیم. نباید گفت كه این ایدئولوژیها براى غرب است و در كشور اسلامى كاربردى ندارد بلكه براى اینكه به آنها جواب منطقى بدهیم و بهترین ایده ها را جایگزین آنها كنیم، باید با آنها آشنا شویم؛ همچنان كه نمى توان گفت چون شعار «نه شرقى، نه غربى» سر مى دهیم، باید همه مصنوعات غربى را دور بریزیم.

باید هر سؤالى را كه مطرح مى شود فهمید و به آن جواب داد. آیا مى توان گفت كه چون فلسفه اسلامى خوانده ایم، مى توانیم به تمام مسائل پاسخ دهیم؟ باید بدانیم كه فلاسفه غربى نیز مطالبى دارند، اگر نود و نه درصد سخنان آنها باطل باشد اما به دلیل وجود همان یك درصد مطالب صحیح، باید آنها را مطالعه كنیم. مرحوم شهید بهشتى مى فرمود كه «من گاهى هزار صفحه را مى خوانم تا یك سطر مورد نظر را پیدا كنم»؛ این كار با ارزش است.

امروز كشور ما، به دلیل ارتباط فرهنگى كه با كشورهاى دنیا پیدا كرده، در معرض خطر اعتقادى قرار گرفته است. متأسفانه این در حالى است كه جوانان ما در مدارس و دانشگاهها از ضروریترین مسائل اعتقادى آگاهى ندارند. این مسأله به دلیل كم كارى ما در این زمینه است. تفكر حاكم در دانشگاههاى ما، كه صریحاً و گاهى نیز تلویحاً اظهار مى شود، این است كه «ماوراى پدیده هاى مادى چیزى قابل اثبات نیست و آنچه خارج از حوزه تجربه باشد علمى نیست». اینان علم را مرادف Scinceدانسته اند؛

یعنى، آنچه كه قابل تجربه باشد و حوزه Scince را مربوط به مسائلى دانسته اند كه قابل بررسى و تحقیق تجربى باشد. آنچه را هم كه قابل تجربه نباشد علم ندانسته اند و حوزه متافیزیك را خارج از Scinceدانسته اند و به آن فلسفه اطلاق كرده اند و مى گویند: «فلسفه یعنى بافتنى، هر كه هر چه خواست مى بافد و با دلیلى نمى تواند آن را اثبات كند».

كتابهاى دانشگاهى ما كم و بیش حاوى مطالب كفرآمیز است و فرزندان و برادران و خواهران ما همین مطلب را مى آموزند و با خود مى گویند كه اگر مطلب اشتباهى بود در نظام اسلامى تصحیح مى شد. در تمام علوم انسانى كه امروز در دانشگاهها تدریس مى شود اصل بر این فرض است كه در باره مادّه قابل تجربه فكر مى كنند و به ماوراى ماده كارى ندارند و تنها روش صحیح تحقیق را روش تجربى مى دانند. این نهایت كار آنهاست.

از جمله مواردى كه وظیفه روحانیت را تأكید مى كند این است كه یك سلسله از گروهكهاى منحرف سیاسى هستند اعم از اینكه صریحاً ملحد و منكر خدا و دین باشند یا تلویحاً كه در گوشه و كنار دنیا و حتى كشور خودمان مشغول فعالیتهاى زیرزمینى هستند و عمده فعالیتهاى خود را در مراكز فرهنگى متمركز كرده اند و به امید روزى هستند كه تبلیغات ضد اسلامى آنها موجب از بین رفتن نظام اسلامى شود و آنها دوباره به صحنه بیایند.

امروز نیاز به معارف اسلامى در دنیا با آنچه در گذشته وجود داشته است تفاوت زیادى دارد. در گذشته، ارتباط جوامع با یكدیگر بسیار محدود بود و تأثیر تهاجم افكار غلط و انحرافى بر افكار مردم تا این حد نبود؛ تمایل و آمادگى پذیرش افكار اسلامى و امكان گسترش فكر توحیدى نیز تا این اندازه نبود اما اكنون اوضاع به گونه اى دیگر است. در

داخل كشور، ملت بزرگى زندگى مى كنند كه اسلام براى آنها یك امر زائد و تشریفاتى خارج از موازین و بناى زندگى نیست بلكه توحید در زندگى عمومى و اجتماعى ملت ما قاعده زندگى است و مبناى حكومت و اداره كشور و مدیریت امور ما را توحید و معارف اسلامى مى سازد.

5ـ تبلیغ دین

عن ابى عبد الله(علیه السلام) قال قَرَأتُ فى كتاب على(علیه السلام): «اِنَّ اللّهَ لَمْ یَأْخُذْ عَلَى الجُهّالِ عَهداً بِطَلَبِ العِلمِ حَتّى أَخَذَ عَلَى العُلَماءِ عَهداً بِبَذلِ العِلمِ لِلجُهّالِ لِأَنَّ العِلمَ قَبلَ الجَهلِ»(1)؛ امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: در كتاب جدّم، امیرالمؤمنین(علیه السلام) خواندم كه خداوند، پیش از آنكه براى تحصیل علم از جاهلان پیمان بگیرد، از علما عهد گرفته كه نسبت به جهّال بذل علم نمایند.

بدون شك، علما موظفند كه مردم گمراه و منحرف را هدایت كنند و این هدایت به قشر خاصى اختصاص ندارد بلكه عالِم موظف است حتى در دورترین نقاط جهان، هر جا كه جاهلى نسبت به اسلام وجود داشته باشد، هدایت كند. این وظیفه بر دوش روحانیان نیز هست، از آن رو كه خداى تعالى نعمت علم را به آنها عنایت كرده است و وارث انبیا و به عنوان جانشینان پیامبر(صلى الله علیه وآله) قلمداد شده اند. این مطلب به استدلال قرآنى و روائى نیز احتیاج ندارد، زیرا وقتى توجه كنیم كه هدف خلقت و بعثت انبیا این بوده است كه انسانها راه تكامل خود را، كه از طریق بندگى خداى متعال و اطاعت از دستورات او حاصل مى شود، بپیمایند، همانگونه كه در علم اصول آمده است، با توجه به غرض مولى، اگر امرى هم صادر نمى شد


1ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2، باب 13، ص 67، روایت 14.

بر ما لازم بود كه در راه تحقق بخشیدن به غرض او كوشش كنیم.(1)

خلاصه آنكه: هم بر اساس عقل و هم براساس نقل، روحانیت موظف است كه به هدایت گمراهان اهتمام داشته باشد اما چون در حال حاضر امكان هدایت همه گمراهان در سراسر جهان وجود ندارد، باید بدانچه مهمتر است بپردازد: از یك سو، موظف است كسانى را كه هنوز با اسلام آشنا نشده اند به اسلام دعوت كند و هدف انبیا را در حد مقدور محقق سازد و از سوى دیگر، موظف است كه مراقب باشد كسانى كه راه حق را یافته اند منحرف نشوند.

مسؤولیت دوم از اهمیتى بیشتر برخوردار است، زیرا خسارت انحراف كسانى كه در اثر زحمات علما و بزرگان و الطاف الهى راه حق را یافته اند بیش از آن است كه نتوانسته باشند كسى را به اسلام دعوت كنند. لذا در روایات بسیارى، اهل بیت(علیهم السلام)تأكید كرده اند كه مواظب شیعه ها باشید تا گمراه نشوند. در برخى روایات، از علماى آخرالزمان مدح و ستایش شده است چون در زمان غیبت امام معصوم(علیه السلام)متكفّل ایتام آل محمد(علیهم السلام) یعنى شیعیان، هستند. شیعیان در زمانى كه امام معصوم(علیه السلام)حضور نداشته باشد در حكم یتیمند(2).

همچنان كه رسیدگى به مشكلات مادى مسلمانان و شیعیان وظیفه است، به طریق اولى، توجه به وضع دینى آنها نیز لازم است. دراین باره، از امام باقر(علیه السلام)سؤال شد كه اگر مسلمانى در جنگ با كفار اسیر شده باشد نجات او از دست كفار بهتر است یا هدایت شخصى گمراه؟ حضرت فرمودند: «این مانند آن است كه كسى یك گنجشك یا یكى از خیار خلق


1ـ ر. ك. به: آخوندخراسانى، كفایة الاصول، ج 1، مبحث الاجزاء.

2ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 68، ص 76، روایت 135، باب 15.

الله را نجات دهد؛ كدام یك مهم تر است؟» سپس فرمودند: «اسیرى كه در دست كافر گرفتار است در نهایت كشته مى شود. در این صورت، به بهشت مى رود و فقط زندگى چند روزه دنیا را از دست مى دهد اما گمراهى كه اسیر جهل است دین خود و سعادت ابدى را از دست مى دهد.»(1)

ارشاد جاهل نه یك مستحب بلكه در مورد مسائل مهم دین، در آنجا كه مربوط به عقاید اسلامى و احكام آن مى شود، واجب است، بخصوص در این زمان كه همه دشمنان اسلام دست به دست هم داده اند تا ریشه اسلام را بزنند. براى هیچ كس مخفى نیست كه امروز تمام قدرتهاى دنیا بر ضد اسلام با یكدیگر متحد شده اند.

اكنون بزرگترین تكلیفى كه بر دوش روحانیت است هدایت مردم و جلوگیرى از انحراف عقیدتى و فكرى و اخلاقى آنهاست و باید آن را براى خود یك جهاد واجب بشمارد. «ارشاد جاهل افضل از نجات اسیر از دست كافر است»؛ اما به شرط اینكه ما آن كار را یك جهاد تلقى كنیم و عبادتى باشد با قصد قربت وگرنه چندان ارزشى نخواهد داشت.

اگر دین به شكل صحیح به مردم شناسانده شود و حقایق اسلام با زبانهاى گوناگون در تمام جهان منتشر شود مطمئناً دلهاى آماده در گوشه و كنار دنیا براى پذیرش اسلام فراوان است. هنگامى كه حقیقت اسلام در دلهاى مردم رسوخ كرد و برترى آن را درك كردند، آمادگى پذیرش اسلام را پیدا مى كنند، هرچند كه به صورت ظاهر به اسلام گرایشى نداشته باشند. البته اگر تبلیغ به شكل صحیح انجام شود، انسانهاى بسیارى اسلام را خواهند پذیرفت. تبلیغ دین به شكل صحیح بزرگترین خدمتى است كه روحانیت مى تواند به اسلام بكند و آن وظیفه اى را كه بر دوش علما


1ـ شیخ عبدالله بحرانى، عوالم، ج 2، ص 291، ح 82.

گذاشته شده به انجام برساند. لذا باید یكدیگر را به حق سفارش كنیم و خالصانه و صمیمانه بیندیشیم كه بهترین راه براى گسترش اسلام چیست.

استفاده از روش صحیح دعوت

دعوت تابع شرایط زمانى و مكانى است. توجه به ویژگیهاى فرد و استفاده از بهترین روش براى تبلیغ از خصوصیات یك مبلّغ كارآمد است. باید با سخنان ملایم، مهربانى، صفا و صمیمیت برخورد كنیم و اگر انتقاد مى كنیم همراه با ملایمت و خوش بینى باشد. البته گاهى ممكن است استفاده از صداى بلند نیز براى انتقاد ضرورت پیدا كند، زیرا باید همه مردم نداى حق را بشنوند ولى این بدان معنا نیست كه به آیه شریفه «قُولا لَهُ قَولاً لَیِنّاً»(1) توجه نداشته باشیم. باید كوشش كرد كه با زبان نرم و خیرخواهى، بخصوص با رفتار خود، مردم را به اسلام دعوت كنیم.

باید استعداد و ظرفیت طرف مقابل نیز مورد نظر باشد. امام صادق(علیه السلام)مى فرمایند: «ایمان مراتبى دارد. كسى كه در مرتبه بالاتر است سعى نكند كه كسى را كه در مرتبه پایین تر است به مراتب بالاتر برساند، چون همه لیاقت مراتب بالاتر را ندارند. هر كسى حدّى دارد... .» در روایتى، براى ایمان هفت مرتبه ذكر شده است و در روایت دیگر ده مرتبه. در جاى دیگر امام معصوم(علیه السلام) مى فرماید: «صاحب دو سهم تلاش نكند كه صاحب یك سهم را به حدّ خود برساند، حد او همین مقدار است.» سپس امام(علیه السلام)فرمودند: «مانند آن مسلمانى نباشید كه رفیق مسیحى خود را مسلمان كرد ولى در اثر بى تدبیرى، آن شخص دوباره به مسیحیت


1ـ سوره طه: 44.

بازگشت و گفت: این دین براى افراد بى كار است».(1)

باید مردم را مرحله به مرحله به اسلام و درجات بالاى آن وارد كرد؛ اگر كسى گفت من شیعه هستم، همینكه به امیرالمؤمنین(علیه السلام)اظهار ارادت مى كند، باید از او پذیرفت. نباید توقع داشت كه همه مردم به درجات بالاى ایمان برسند. در ابتداى تبلیغ نباید گفت كه در شبانه روز پنج بار نماز خواندن واجب است، قرائت نماز باید به چه شكلى باشد، مدّ «و لاَ الضّالّینَ» تا چه مقدار لازم است و... بلكه فقط باید شهادتین را از آنها قبول كرد. سپس تدریجاً آنها را با سایر معارف و احكام آشنا كرد.

استفاده از روشهاى متعدد و مناسب تبلیغ بسیار مهم است و باید آن را از پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) و ائمه اطهار(علیهم السلام) بیاموزیم. باید توجه داشته باشیم كه در تبلیغ باید ابتدا روى چه مطالبى تكیه كنیم تا جذابیت بیشترى داشته باشد.

یكى از استادان بزرگ حوزه علمیه قم مى فرمود: «اگر خواستید در بین اهل تسنن تبلیغ كنید ابتدا مسائلى را مطرح نكنید كه موجب فرارى شدن آنها از مذهب شیعه شود بلكه بگویید شما چهار مذهب فقهى دارید، در حالى كه پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله)نفرموده است كه مذاهب فقط چهارتا هستند. همه مذاهب شما نسبت به یك فقیه احترام مى گذاشتند و آن جعفربن محمد(علیهما السلام)بود. حتى بعضى از پیشوایان شما به طور مستقیم و بعضى دیگر نیز با واسطه شاگرد ایشان بوده اند. پس چه مانعى دارد كه كسى از او نیز تقلید كند؟ اهل تسنن، همه، از محمدبن ادریس شافعى، مالك بن انس، احمدبن حنبل و ابوحنیفه تقلید مى كنند. شیعه نیز از استاد آنها تقلید مى كند. چه اشكالى در این كار است؟ سعى كنید امام صادق(علیه السلام)را به عنوان كسى كه تقلید از او جایز است معرفى كنید. اگر این مطلب را


1ـ اصول كافى، ج 2، باب درجات الایمان، ص 43.

بپذیرند راه تفاهم و بحث و مذاكره باز مى شود. ابتدا مسأله خلافت را مطرح نكنید كه موجب بدگویى و انتساب شیعه به خارجى بودن شود بلكه مسائل قابل فهم و قابل قبول را مطرح كنید.»

مردم جهان، تشنه اسلام اند

با توجه به وضعیت كنونى، چه در داخل و چه در خارج از كشور، بدون شك، زمینه هاى فراوانى براى تبلیغ اسلام فراهم شده است. البته كسانى نیز به دشمنى با اسلام پرداخته اند اما این عذرى نمى شود كه روحانیت اسلام را تبلیغ نكند. مطمئناً هر تلاشى در راه شناخت و شناساندن اسلام در هر گوشه دنیا انجام گیرد با استقبال حق طلبان روبرو خواهد شد و نتایج قابل ملاحظه اى خواهد داشت.

همه كسانى كه در آن سوى مرزهاى كشور ما یا در كشورهاى غیر اسلامى هستند با اسلام و مسلمین دشمنى ندارند. دشمنان اسلام و ایران غالباً حكومتها و سرمایه داران هستند. بسیارى از توده هاى مردم غیر مسلمان از اسلام آگاهى ندارند و اگر اسلام را مى شناختند از جان و دل آن را مى پذیرفتند. وظیفه روحانیت است كه اسلام را به آنها بشناساند. شاید پیش از پیروزى انقلاب، روحانیان از چنین كارى معذور بودند، زیرا فشارهاى رژیم گذشته چنین فرصتى را به آنها نمى داد و اگر كسى براى تبلیغ به خارج از كشور مى رفت كاملا تحت نظر مأموران رژیم بود. حتى برخى از افراد در لباس روحانیت براى اغراض دیگرى به خارج از كشور فرستاده مى شدند. اما در این زمان؛ كه روحانیت این نیازها را درك مى كند و خداوند، به بركت انقلاب و رهبر آن، این روشن بینى را به ملت ما عطا كرده است كه وظایف خود را درك كنند و بتوانند موقعیت خود را در

جهان بشناسند و به اهمیت وظایف خود پى ببرند؛ اگر كوتاهى شود معذور نخواهند بود، چراكه در مقابل سیل درخواستهایى قرار گرفته اند كه از اطراف دنیا خواستار معرفى اسلامند.

كشورهاى اسلامى، با وجود برخوردارى از دهها میلیون مسلمان و شیعه، در آرزوى داشتن حتى یك روحانى هستند ولى بدو دسترسى ندارند. بعضى كشورها، با وجود مسلمانان بسیار از نعمت وجود روحانیت و حوزه محرومند و خواهانند كه افرادى نیازهاى فرهنگى آنها را تأمین كنند.

با این وضعیت، زمینه بسیار مناسبى در سایر كشورها براى ترویج تشیع وجود دارد ولى ما متأسفانه در آنجا مبلّغ و حتى كتابى كه مناسب حال آنها باشد نداریم. در سنگاپور، گروهى از شیعیان، كه از تجار سرشناس و معروف بودند، مدارس كوچكى تأسیس كرده بودند و به فرزندان خود تعلیمات دینى مى دادند. از آنها سؤال شد كه آیا شما از ابتدا داراى این مذهب بوده اید؟ گفتند: نه، ما ابتدا وهابى بودیم سپس شیعه شدیم. سؤال شد: چه كسى شما را راهنمایى كرد؟ گفتند: هیچ كس، بلكه علاقه به امام خمینى(قدس سره) ما را به این مذهب رهنمون شد.

در سفرى كه به اندونزى رفته بودیم، شنیدیم كه در شهرى به نام «باندونگ»، كه از یك نظر دومین شهر آنجاست، در مدرسه اى دینى براى خواهران و برادران برنامه هایى وجود دارد. از ما نیز دعوت شد كه براى سخنرانى به آنجا برویم. در آنجا مشاهده كردیم كه مدرسه را به نام شهید مطهرى(رحمه الله) نامگذارى كرده اند و حتى كاشیكارى سر در آن مدرسه نیز ساخت ایران بود.

در نظر آنها ایران بسان یك بهشت است كه باید از نعمتهاى معنوى آن برخوردار شد و این از بركات انقلاب اسلامى است.