موجودات دارای اراده و اختیار، بر سر دوراهیها قدرت انتخاب و گزینش دارند. سرشت این موجودات بهگونهای است که هم به خوبیها و فضایل تمایل دارند و هم به شهوتها و رذایل. هنر انسان این است كه در بین این دو تمایل متضاد، راه پرستش و عبادت خدا را انتخاب کند. اگر انسان بر سر این دوراهی انتخاب درستی را داشته باشد، به مقامی نائل میشود كه برترین فرشتگان هم خادم او میشوند. این مقام باعظمت و متعالی که مقام انسان کامل است، همان مقام والای قرب به خداوند است
کتاب صهبای حضور، ص280
اگر ما بدانیم به مقامی میتوانیم برسیم که در عالم وجود بعد از خدای متعال هیچ موجودی به آن مقام نمیرسد، میفهمیم که حیف است چنین استعدادی را به پای یک چیز پلید یا بیارزش بریزیم. اگر آدم بداند به چه مقامی میتواند برسد، به این چیزهای پست حیوانی و بچهگانه دلخوش نمیشود. از آن طرف، وقتی انسان به عادتهای زشت، گناه، خودپرستی و ریاستطلبی مبتلا میشود، آن چنان میتازد که هر گناه و جنایتی را حاضر است مرتکب شود؛ حتی برای بعضیهایش توجیه دینی و کلاه شرعی نیز میسازد. فکر میکند که خلق شده که رئیس بشود! این خیال بچهگانهای است. تحسین یا تقبیح دیگران برای تو چه تأثیری دارد؟ آنکه از تو گداتر است و به کمک تو و شعارها و حمایتهایت احتیاج دارد، چگونه میخواهد مشکل تو را حل کند؟ این سقوطها برای این است که انسان فراموش میکند چیست، برای چه آفریده شده، کجا باید برود و راهش چیست؟
أَوْحَى اللَّهُ- عَزَّوَجَلَّ- إِلى دَاوُدَ عَلىنبیناوآلهوعلیهالسَّلَامُ: لَاتَجْعَلْ بَیْنِی وَبَیْنَكَ عَالِماً مَفْتُوناً بِالدُّنْیَا؛ با عالمی که شیفته دنیاست، کاری نداشته باش! او را بین من و خودت قرار نده! خیال نکن که برای تقرب به من میتوانی از این عالم استفاده کنی. فَیَصُدَّكَ عَنْ طَرِیقِ مَحَبَّتِی فَإِنَّ أُولئِكَ قُطَّاعُ طَرِیقِ عِبَادِیَ الْمُرِیدِینَ؛ اگر با این عالم ارتباط برقرار کنی، تو را از راه محبت من باز میدارد و نمیگذارد به راهی که من دوست دارم بروی. اینها راهزنانی هستند که جلوی بندههایی که میخواهند به راه حق بیایند، را میگیرند. إِنَّ أَدْنى مَا أَنَا صَانِعٌ بِهِمْ أَنْ أَنْزِعَ حَلَاوَةَ مُنَاجَاتِی مِنْ قُلُوبِهِمْ؛ کمترین عقوبت این عالمان این است که شیرینی مناجاتم را از دلشان برمیدارم.
قرآن میفرماید وقتی به برخی میگوییم که از این نعمتهایی که خدا به شما داده انفاق کنید، میگویند: أَنُطْعِمُ مَن لَّوْ یَشَاء اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ؛ چرا ما به آنها غذا بدهیم؟! اگر خدا میخواست اینها زنده بمانند، غذا بخورند و زندگی مرفهی داشته باشند خودش به آنها میداد؛ عجب گمراههایی هستید! شما نمیدانید خدا هر کس را بخواهد، خودش روزی میدهد؟! در آیه 35 سوره نحل نیز خداوند از کسانی یاد میکند که وقتی به آنها میگفتند که به خدا شرک نورزید! میگفتند: لَوْ شَاء اللّهُ مَا عَبَدْنَا؛ اگر خدا میخواست ما اینها را عبادت نمیکردیم. اینها مغالطاتی است که در خداشناسی هست. بله همه چیز به اراده خداست، اما او خواسته است که شما با اختیار خودتان عبادت کنید.
چرا ما در مسائل اصول دین و مسائل دیگری که مورد حاجتمان است، جو سالمی برای بحث نداشته باشیم؟! در چنین جوّی است که کمکم از تضارب افکار، حقیقت و نقطههای ضعف طرفین روشن میشود و به کمتر شدن افراط و تفریطها و استفاده بیشتر مردم و جامعه میانجامد. چرا ما نباید در این زمینههایی که مورد حاجتمان است و گاهی اختلافات شدیدی در آن پیش میآید و جامعه ما از بسیاری علوم محروم میشود، فضای مناسب، سالم و دور از تعصبات و تنگنظری داشته باشیم که در آن این بحثها مطرح شود و هر کسی نظر خودش را بدهد تا کمکم ابهامها کمتر بشود؟... باید فضایی باشد که این بحثها آزادانه مطرح شود، شبهاتی که هست گفته شود و جواب داده شود تا اشتباهات کم شده، دستکم فضای سالمی برای تحقیق بهوجود بیاورد.
خداوند عالم دنیا را برای امتحان ما انسانها خلق کرده است؛ لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا. این زندگی هدف نیست؛ یک کلاس امتحانی است که مثلا صد سال طول میکشد؛ البته بدانید که این صدسال در مقابل بینهایت از یک چشم به هم زدن کمتر است. حتى هزار سال این عالم در مقابل بینهایت، کسر قابل ملاحظهای نیست و هیچ نسبتی با آن ندارد. کل این صدسال یک کلاس امتحان است. در این کلاس امتحان، انسان میتواند یک روز، ورقهاش را بنویسد و فردا آن را خط بزند. تا انسان در این کلاس است تا آخرین نفسی که دارد، میتواند نتیجه را تغییر بدهد. در این امتحان اجازه میدهند که انسان فکر و تأمل کند و یک بار، دو بار، سه بار و حتى بیشتر تغییر مسیر دهد
درس اخلاق، جلسه یازدهم، اولویتهای علمآموزی
مِنَّتُكَ ابْتِدَاءٌ. نعمتهایی که خدا به بندگانش میدهد نه به این خاطر است که با انجام کاری استحقاق این نعمت را پیدا کردهاند. خداوند منت وجود را وقتی به کسی میدهد که هنوز چیزی نیست تا استحقاقی داشته باشد. خدا منشأ حق است؛ زیرا او تنها مالک حقیقی همه هستی است. وقتی او چیزی را میآفریند، بر اساس حکمت برای هر موجودی حقی قرار میدهد تا نظام احسن تحقق پیدا کند و عالم هستی از ناحیه خدا نقص و عیبی نداشته باشد. پس انسان از ناحیه خودش حقی ندارد، اما خدا حقی برای او قرار داده و آن این است که اگر خدا را اطاعت کرد او را پاداش خیر دهد.
هر اندازه انسان به این حقیقت توجه پیدا کند که به خدای متعال بدهکار است و در پیشگاه خدا اظهار عجز کند، خدا بخشنده است و به او بیشتر میدهد. دعوت به شکر برای این است که انسان استعداد دریافت رحمت جدیدی پیدا کند. مقصود این نیست که خداوند میخواهد بر انسان بزرگی بفروشد و او را تحقیر کند. عطای این نعمتها هم برای این است که خداوند میخواهد انسان را به کمال برساند و او را موجودی ارزشمند بگرداند تا به جایی برسد که فرشتگان خادم او شوند. راه رسیدن به چنین سعادتی شکرگزاری است.
اگر خداوند در برابر گناهان گناهکار وی را عذاب و در برابر کارهای خوبش به وی پاداش نیکو دهد عین عدالت است، اما خدایی که رحمتش بر غضبش سبقت گرفته مبنای کارش را بر تفضل قرار داده است نه بر عدالت. تفضل خاص الهی درباره توبه این است که اگر بنده توبه واقعی کند و آنچه لازمه توبه نصوح است انجام دهد، همه گناهان گذشتهاش آمرزیده میشود؛ گویا هیچ گناهی مرتکب نشده است. این تفضل بسیار بزرگی است، چه رسد به آنجا که میفرماید: یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ؛ «خداوند گناهان آنان را به حسنات تبدیل میکند»!
مهمترین توجه، توجه به علت فاعلی و علت غایی است. باید توجه داشته باشیم که کجا میخواهیم برویم و این جایی که میخواهیم برویم، چگونه جایی است. باید بدانیم که مهمترین ویژگی آنجا حساب است؛ الْیَوْمَ عَمَلٌ وَلَا حِسَابَ وَإِنَّ غَداً حِسَابٌ وَلَا عَمَل. هر قدر بهتر این دو مسأله را بدانیم زندگی سعادتمندانه ما بهتر طراحی میشود و پایههای آن محکمتر میشود، و هر چه از این ویژگی غفلت کنیم، باعث دور شدن از سعادت میشود. البته وقتی انسان توجه پیدا کرد که عالم دیگری هست و حساب، کتاب، و بهشت و جهنمی وجود دارد این سؤال برایش مطرح میشود که چه کنم که به آن جا برسم و از چه راهی متوجه خود انبیا شوم؟
اهل دنیا اگر دنیایی از نعمتهای الهی بر سرشان ببارد، باز فریادشان بلند است كه فلان چیز كم است! اگر كسی دهها كار خوب برایشان انجام دهد، در برابر یك اشتباه او را به باد ناسزا میگیرند؛ و در مصیبتها صبور نیستند و جزع و فزع میکنند.اهل دنیا همیشه نیمه خالی لیوان را میبینند. اما اهل آخرت به محض رسیدن به نعمتی، ابتدا خدا را سپاس میگویند و در پایان هم خدا را شاكرند و اعتراف میكنند كه توانایی شكرگزاری همه نعمتهای خدا را ندارند. اینان همیشه خوبیها را میبینند، از همه چیز زندگیشان راضیاند و خدا را هم به خاطر همه آنها شكر میكنند. به نظر شما كدام یك از این حالات خوب است؟