گفتار هفتم:افراط و تفریط‌ها در تعیین مسیر كمال انسان

گفتار هفتم

افراط و تفریط‌ها در تعیین مسیر كمال انسان

راه عرفا براى قرب الى الله؛ افراط‌ها و تفریط‌ها

در جلسه قبل درباره مقام والایى كه براى انسان در نظر گرفته شده و از آن به «قرب الهى» یا« زلفى» یا تعبیراتى شبیه آن یاد می‌شود، سخن گفتیم. نكته‌ای كه باقى مانده و توجه بدان لازم است این است كه در محیط‌هاى اسلامى و دینى، گروه‌هایى پى گیر مسایل مربوط به سیر و سلوك، عرفان و مانند آنها هستند و در مقابل، بعضى از مردم از این الفاظ اجتناب ورزیده و آنها را بدعت و خارج از دین می‌شمارند. به نظر بنده شما در سطحى هستید كه از این الفاظ و اسامى كه هیچ شأنیتى غیر از اشاره به معانى مقصود ندارند، نهراسید.

كلمه عرفان و حتى كلمه تصوّف و نظایر آن، اگر به امورى صحیح كه موافق شرع است اشاره داشته باشد، جاى هیچ‌گونه ترس و نگرانى نیست، اما اگر به معانى غیر صحیح اشاره داشته باشند و در صدد بدعت گذارى در دین باشند، باید از آنها اجتناب كرد.

در این زمینه نیز افراط و تفریط‌هایى صورت گرفته است كه باعث گمراهى می‌شود و باید به حد وسط تمسك جست. بعضى از مردم به طور كلى این مباحث را انكار می‌كنند و بعضى دیگر به هر چیز ضعیفى كه

كوچك‌ترین ارتباطى با این معانى داشته باشد، تمسك می‌جویند و گمان می‌كنند كه اینها وحى منزل است؛ اگر چه شعرى باشد كه شاعرى آن را سروده است یا سخنان ادیبانه‌ای باشد كه ادیبى آن را نگاشته است. افراط كنندگان، همه اینها را همانند وحى منزل از سوى خدا می‌دانند. چنین كارى افراط است و باید دانست كه اهل تصوّف و عرفان نیز از آن جا كه معصوم نیستند، مرتكب اشتباهات زیادى شده‌اند؛ مثل محى الدین بن عربى كه از عرفاى بزرگ است و امام در نامه اش به گورباچف از ایشان نام برد؛ ولى همین امام بر سخنان محى الدین تعلیقه می‌زند و بعضى از تعابیرش را در كتاب‌هاى عرفانى خطا می‌داند. بنابراین، تجلیل از این مرد بدان معنا نیست كه تمام كلماتش تام و صحیح و غیر قابل خدشه است.

در مقابل، گروهى دچار تفریط شده و هر چه را به عرفان منسوب باشد انكار می‌كنند و می‌گویند اینها امورى خارج از دین (بدعت) هستند. بر ما لازم است كه از افراط و تفریط بپرهیزیم و راه وسط را انتخاب كنیم. البته در این فرصت كم این امكان وجود ندارد كه تمام انحرافات از ناحیه افراط و تفریط را متعرض شویم، ولى بر یك نكته مهم تأكید می‌كنیم و آن این است كه اكثر گروه‌هاى عرفانى در میان متصوفه بر امور شخصى تكیه می‌كنند و گمان می‌كنند كه اگر عارف بخواهد به خدا تقرب جوید، باید به ریاضت‌هاى شرعى بپردازد ـ البته اهل بدعت صرفاً بر ریاضت‌هاى شرعى هم تأكید نمی‌كنند. این گروه حتى از امور اجتماعى احتراز می‌كنند، چه رسد به امور سیاسى. آنان گمان می‌كنند كه عبادت منحصر است به رابطه بین انسان و خدایش و باید قلب را از هر چه باعث توجه به غیر خدا می‌شود، خالى كرد؛ براى همین به ریاضت پرداخته و شب زنده دارى می‌كنند و مدتى از مردم كناره می‌گیرند تا مبادا غیر از خدا و غیر از

امور متعلق به خدا ذهنشان را مشغول كند. همین روش از جهتى تفریط است و از جهت دیگر افراط است.

راه قرآن و اهل بیت(علیهم السلام)

همان طور كه گفتیم، عبادت خداوند منحصر در مناسك خاصى نیست، بلكه حقیقت عبادت، فانى كردن خواسته‌هاى خود در اراده الهى است و لازم است كه عبودیت، تمام ابعاد انسان رادر بر گیرد. انسان باید در قلبش، در عقلش، در عواطف و احساساتش در سلوك فردى و خانوادگیش و در رفتار اجتماعیش مطیع و بنده محض خدا باشد. باید در تمام امور بنده خدا باشد تا به بنده خالصى تبدیل شود كه هیچ چیز را برخواست الهى ترجیح ندهد. خدا از انسان خواسته است كه عبودیت را در تمام شؤون زندگى خود لحاظ كند نه فقط در قلب و رفتار شخصیش.

طریقه حَقه‌ای كه اهل بیت(علیهم السلام) آن را می‌پیمودند و به ما آموخته‌اند و ما را بدان سفارش نموده‌اند این است كه انسان در تمام شئون زندگیش در پى عبودیت خداوند باشد؛ حتى در خوردن، نوشیدن، برخاستن و خوابیدن: أَسْلَمْتُ وَجْهِىَ لِلَّهِ،(1) قُلْ إِنَّ صَلاَتِى وَ نُسُكِى وَ مَحْیَاىَ وَ مَمَاتِى لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ.(2)تمام شؤون حیات و ممات باید براى خدا باشد تا انسان به بنده‌ای خالص و عارف تبدیل شود و از غیر او قطع امید كند. بنابراین كسانى كه از اجتماع كناره گیرى می‌كنند، از عبودیت كامل خداوند فاصله گرفته‌اند و تنها در امور شخصى بنده خدا هستند. آنها در امور مربوط به اجتماع كه یكى از شؤون انسانى است و باید عبودیت انسان در آن متجلى شود، بنده خدا نیستند.


1. آل عمران (3)، 20.

2. انعام (6)، 162.

پس راه صحیح براى سیر و سلوك در مسلك عبادت و عبودیت این است كه تمام شؤون و كارهاى انسان فقط براى خدا باشد؛ چه در «امور فردى» مانند رسیدگى به بدن، ذهن، قلب، اعتقادات، همسر و فرزندان و خویشاوندان، و چه در امور اجتماعى. در تمام این امور لازم است انسان تسلیم اراده الهى باشد و اگر مأمور به قیام شد، قیام كند.

عبادت خدا یا خود؟

انسان‌هایى بوده‌اند كه وقتى به آنها دستور جهاد داده می‌شد، می‌گفتند ما مشغول عبادت هستیم و می‌خواهیم نماز و روزه به جاى آوریم. نقل شده است كه وقتى حسن بصرى به جهاد دعوت شد، گفت من مشغول عبادت هستم و دوست ندارم آن را ترك كنم. این فكر، انحرافى است. اگر می‌خواهى مطیع خداوند باشى، باید در آنچه به تو دستور می‌دهد، از او اطاعت كنى نه از آنچه خودت دوست دارى. خداوند در جواب ابلیس فرمود من می‌خواهم در همان جهتى كه دوست دارم، عبادت شوم نه در جهتى كه تو دوست دارى.

پس اگر ما دوست داشته باشیم كه خدا را فقط در خلوت عبادت كنیم، در این صورت خدا را از همان جهتى كه خواسته خودمان است عبادت كرده‌ایم نه از جهتى كه او دستور داده است. اگر شركت در جهاد بر ما واجب شده باشد، عبودیت اقتضا می‌كند كه از شهر و دیار هجرت كرده، در جهاد حاضر شویم و صحیح نیست كه بگوییم: ما در خلوت خدا را عبادت می‌كنیم و كارى به امور اجتماع نداریم. این جواب، مورد قبول دین نیست. مسأله اصلى در مورد انتخاب راه صحیح عرفانى این است كه ملاك آن، انتظارات خداوند از ما باشد و سعى ما براین باشد كه اراده‌هاى تشریعى خداوند را محقق كنیم.

معرفت احكام الهى، مقدمه عبادت

براى رسیدن به هدف فوق، پیدا كردن معرفت به امور دینى لازم است تا به انتظارات خداوند از خودمان پى ببریم. اگر معرفت ما نسبت به احكام دینى ناقص باشد، چه بسا به اشتباه گمان كنیم كه فعل متروك، «مأموربه» است و یا معروف و منكر را با هم خلط كنیم و معروفى را منكر و منكرى را معروف تصور كنیم، كه همه اینها ناشى از ضعف علمى ما است.

بنابراین در درجه اول، شخص باید خودش نسبت به احكام الهى فقیه و عارف باشد و اگر رسیدن به این درجه برایش ممكن نبود، باید از كسى تقلید كند كه او در تمام جهات به احكام الهى آگاه‌تر است نه آن كه فقط در جهت خاصى عالم‌تر باشد. پس اگر دانستیم كه آن شخص از تمام جهات به ابواب فقه ـ كه شامل عبادات، معاملات، مسایل شخصى، اجتماعى و سیاسى است ـ مسلط می‌باشد، از او تقلید می‌كنیم؛ مثل امام راحل(قدس سره). و اگر به چنین شخص جامعى دست نیافتیم، در هر بابى، از اعلم تقلید می‌كنیم و اگر فقیهى علاوه بر ابواب فقهى در امور سیاسى نیز اعلم بود از او تقلید می‌كنیم. این روش عاقلانه‌ای است كه در مورد اطبا هم انجام می‌دهیم و براى درمان هر دردى به متخصص در آن رشته مراجعه می‌كنیم. هر انسانى در وهله نخست وظیفه دارد كه نسبت به تمام ابواب فقه، عالم و فقیه شود و اگر این كار برایش میسر نشد، باید از اشخاصى كه عالم‌تر و متخصص‌تر از دیگران هستند تقلید كند. اما اگر عده‌ای از علما هر كدام در بابى از ابواب فقه متخصص بودند، در این صورت وظیفه شخص این است كه در هر بابى از اعلم و متخصص تقلید كند.

هدف از تقلید، معرفت احكام الهى و آموختن راه و روش عبادت كردن است. البته آموختن براى عمل كردن است و هر كس كه به علوم خویش عمل كند، خداوند علم به آنچه را نمی‌داند رزق و روزیش قرار می‌دهد.

مشكل اساسى ما این است كه به آنچه می‌دانیم، عمل نمی‌كنیم و در عین حال می‌خواهیم چیزهاى تازه‌ترى بیاموزیم. چه بسا از ما سؤال شود كه نسبت به معلومات خویش چگونه عمل كرده‌ای كه اكنون در پى آموختن چیزهاى جدیدترى هستى؟! آیا به آنچه آموخته‌ای عمل كردى؟ یا آن كه فقط حرص به آموختن دارى و در پى عمل نیستى؟ اگر انسان بخواهد حقیقتاً در پى عمل باشد، ابتدا به آنچه می‌داند عمل می‌كند و آن گاه در پى آموختن چیزهاى جدیدتر برمى آید تا بیش‌تر و دقیق‌تر و بهتر عمل كند.