جلسه اول؛ تبیین مفاهیم و کاربردهای حق در قرآن

تاریخ: 
چهارشنبه, 27 شهريور, 1392

بسم الله الرحمن الرحیم

آن چه پیش‌رو دارید گزیده‌ای از سخنان حضرت آیت‌الله مصباح‌یزدی (دامت‌بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1392/06/27، مطابق با شب سیزدهم ذی‌القعده 1434 ایراد فرموده‌اند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

تواصی به حق

تبیین مفاهیم و کاربردهای حق در قرآن

مروری بر مباحث گذشته

در جلسات گذشته ملاک سعادت و شقاوت انسان را ایمان و کفر دانستیم و درباره مفهوم، لوازم و کاربردهای ایمان سخن گفتیم.  در بحث از  لوازم ایمان به این نکته رسیدیم که لازمه ایمان، آن است که رفتارهای انسان از آن سرچشمه بگیرد. از آن‌جا که رفتارهای انسان به دو بخش درونی (جوانحی) و بیرونی (جوارحی) تقسیم می‌شود، با استفاده از آیات و روایات فراوانی که در این زمینه وارد شده، درباره توکل، رضا و تفویض مطالبی را به عرض رساندیم و در آخر از مفهوم صبر به عنوان حلقه واسط بین افعال درونی و بیرونی بحث کردیم. «بسم الله الرحمن الرحیم* وَالْعَصْرِ* إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ* إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ» ایمان همان نقطه اول است که انسان را از خسارت و شقاوت نجات می‌دهد و به دنبال آن  عمل صالحی است که برخاسته از ایمان است.

 سفارش به حق؛ حلقه واسط بین صبر و ایمان و عمل صالح

همان‌طور که می‌بینیم این سلسله از ایمان شروع و به صبر ختم می‌شود و سفارش به حق حلقه واسطه‌ای است که بین إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ تا تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ قرار دارد. در این‌جا این سؤال مطرح می‌شود که حق در بین این مفاهیم چه جایگاهی دارد؟ آیا رابطه‌ای بین ایمان و عمل از یک‌سو و سفارش به حق و صبر از سوی دیگر وجود دارد؟ چرا درباره ایمان و عمل صالح «تواصوا» نفرمود، اما درباره حق و صبر عبارت «تواصوا» به کار رفته است؟ چه فرقی بین این دو بخش از سوره شریفه است که در یک‌جا خود عمل شخص را مورد توجه قرار می‌دهد، اما در بخش دیگر  سفارش به همدیگر درباره یک مسئله را مورد توجه قرار می‌دهد؟ نکته دیگری که در این سوره وجود دارد این است که سفارش کردن به صبر روشن است و معنای مصدری‌ صبر متعلق تواصی است و سعادت‌یافتگان را کسانی معرفی می‌کند که یکدیگر را به صبر کردن سفارش می‌کنند، اما تواصوا بالحق یعنی چه؟ همدیگر را به حق سفارش کردن به چه معناست؟ حق مصدر نیست و حتی اگر  اصلش نیز مصدر باشد در  این‌جا معنای مصدری مراد نیست. بنابراین پرسیده می‌شود که این تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ یعنی چه و فرق آن با تواصوا بالصبر در چیست؟  طبعا برای این‌که بتوانیم به برخی از این سؤال‌ها پاسخ بدهیم و روح معنای تواصی بالحق را دریابیم باید ابتدا بحث ادبی کوتاهی در مفهوم حق داشته باشیم.

 کاربردهای حق در قرآن

نگاهی کوتاه به آیات قرآن و روایات نشان می‌دهد که «حق» کاربردهای متفاوتی دارد. از ریشه حق افعال  لِیُحِقَّ الْحَقَّ1، حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذَابِ2 ، اسْتَحَقَّ3 و امثال آن  در قرآن به کار رفته و اجمالا به دست می‌آید که عنصر اصلی در مفهوم حق،  ثبوت است؛ حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذَابِ؛ یعنی سخنی که خدای متعال درباره عذاب کافران ‌فرموده بود، ثابت شد. این معنا همان معنای تحقق پیدا کردن در محاورات فارسی است؛ البته ثبوت، اصل معنای حق را تشکیل می‌دهد و در موارد مختلف همراه با ضمائم یا لحاظ‌های خاصی استعمال شده است.

 حق در مقابل کذب

گاهی می‌گوییم کلامی، کلام حق است. قرآن هم می‌گوید؛ «قَوْلُهُ الْحَقُّ؛ سخن خدا حق است»4 در این‌جا حق صفتی برای کلام است و معنای آن مساوی با صدق است. فلان کلام حق است یعنی مطابق با واقع است. قوله ‌الحق یعنی سخن خدا راست است. وعده حق نیز در ارتباط نزدیک با این معناست، اما تفاوتش با معنای اول در این است که در آن‌جا گزاره، گزاره‌ای خبری است، اما درباره «إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ»5 وعده یک انشاء است و حق بودنش به این است که عملی شود؛ البته به صورت خبری هم می‌شود آورد، اما گاهی به این معناست که انجام این کار را بر عهده گرفته است و نمی‌خواهد از آن خبر بدهد. در این‌صورت حق بودنش به این است که این وعده را عملی کند. اتفاقا در ادبیات عرب گاهی صدق نیز در چنین مواردی به کار می‌رود؛ «رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ» به این معناست که عهدی را که با خدا بستند صادقانه تحقق بخشیدند؛ به عهدشان عمل کردند؛ البته ممکن است وعده خدا را به صورت یک گزاره تلقی کنیم و بگوییم خدا در قرآن این وعده را داده است و این وعده مطابق واقع است.

از دیگر موارد کاربرد حق به معنای صدق در وعده، آیه «وَیَسْتَنبِئُونَكَ أَحَقٌّ هُوَ قُلْ‌ای وَرَبِّی» است. از مشکل‌ترین کارهای انبیا قبولاندن مسأله معاد بود. مردم به راحتی باور نمی‌کردند که انسانی که مرده، دوباره زنده شود و این را به عنوان لطیفه نقل می‌کردند و می‌خندیدند؛ «هَلْ نَدُلُّكُمْ عَلَى رَجُلٍ یُنَبِّئُكُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّكُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ؛ آیا خبری به شما بدهم؟ یک نفر پیدا شده که می‌گوید وقتی شما می‌میرید و خاک، تکه‌تکه و پراکنده می‌شوید دوباره زنده می‌شوید؟!»6  بعد از این‌که پیامبران با دلایل، برهان و شواهد، امکان وقوع معاد را اثبات می‌کردند، مردم تازه می‌گفتند: أَحَقٌّ هُوَ؛ راستی راستی، راستش را بگو واقعا چنین چیزی می‌شود؟ واقعا بناست معاد باشد؟ قُلْ‌ای وَرَبِّی إِنَّهُ لَحَقٌّ؛ بگو بله به خدا قسم راست است.

 حق در مقابل باطل

 گاهی به خود عمل گفته می‌شود که این حق است؛ این حق در مقابل باطل است؛ «إنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لآیَاتٍ لِّأُوْلِی الألْبَابِ * الَّذِینَ یَذْكُرُونَ اللّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَكَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّار»7  کسانی که درباره آفرینش آسمان‌ها و زمین می‌اندیشند به این نتیجه می‌رسند که این آفرینش باطل نیست. «خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ بِالْحَقِّ»8 از آن‌جا که تحقق نتیجه نوعی ثبات برای کار است، وقتی انسان کاری انجام می‌دهد که نتیجه‌ صحیحی بر آن مترتب می‌شود می‌گویند این کار حق است؛ یعنی به نتیجه مطلوبی می‌رسد و کاری که نتیجه و هدف صحیحی نداشته باشد می‌گویند کار لغو، لهو یا باطلی است. در دو آیه بالا نفس عمل که همان خلق است متصف به حق شده و منظور از آن این است که نتیجه صحیح بر این خلق  مترتب می‌شود. «باطل» در مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً تقریبا به معنای عبث در آیه أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا است. یا در آیه هفده از سوره انبیا خداوند می‌فرماید: «لَوْ أَرَدْنَا أَن نَّتَّخِذَ لَهْوًا لَّاتَّخَذْنَاهُ مِن لَّدُنَّا إِن كُنَّا فَاعِلِینَ؛ خلق آسمان و زمین برای بازیچه، لهو، لعب، عبث و باطل نیست، بلکه حق است». حق در این‌جا یعنی برای هدف ارزشمندی خلق شده و به آن هدف خواهد رسید. در این‌جا صحبت از گفتار، وعده و امثال آن نیست؛ بلکه خود عمل خارجی (آفرینش) متصف به حق شده است.

 حق به عنوان مفهومی حقوقی

در برخی از آیات قرآن حق به عنوان مفهومی حقوقی به‌کار رفته است؛ «وَفِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ؛  مؤمنان، اهل سعادت کسانی‌ هستند که در اموالشان حقی برای سائل و محروم هست»9. به عبارت عرفی در اموال‌شان سهمی برای محرومان و مستضعفان قرار می‌دهند. این معنا  با مفهوم حقوقی حق که مفهومی اعتباری است ارتباط دارد.  وقتی می‌گویم «من حق شفعه، حق تملک، حق تصرف  یا حقوق دیگری دارم »، به معنای حق در گفتار یا رفتار نیست. این حق یک مفهوم اعتباری است. البته این اعتبار لغو نیست و برای آن است که نتایج عملی بر آن مترتب شود. کسی که حق دارد کاری را انجام دهد یعنی برایش مجاز یا مباح است. اگر حق نداشت، انجام آن کار برایش گناه بود. بنابر این می‌توان گفت خط رابط بین همه موارد مختلف کلمه «حق» نوعی ثبوت است، اما در هر مورد نوعی ثبوت خاص با حیثیت خاصی یا مقایسه با امر خاصی لحاظ شده است.

 حق و باورها و ارزش‌ها

معانی مختلف حق را به‌گونه‌ای دیگر نیز می‌توان تقسیم کرد: حق گاهی در باورها و گاهی در ارزش‌هاست. این بحث در اوائل انقلاب بحث داغی بود و از آن به  رابطه بین «است» و «باید» تعبیر می‌شود.  گاهی گزاره‌ای بر ثبوت واقعی چیزی دلالت می‌کند و از آن با «است» و «هست» حکایت می‌کنیم. به این گونه‌ مفاهیم، مفاهیم واقعی می‌گویند، اما گاهی از  برخی گزاره‌ها گونه‌ای دیگر از مفاهیم را درک می‌کنیم،‌ و می‌گوییم باید چنین کرد، باید راست گفت. این مفهوم «باید» مفهوم دیگری است و غیر از مفهوم «است» است و به آن‌ها مفاهیم ارزشی می‌گویند. در رابطه‌ بین «است» و «باید» و این‌که آیا «بایدها» از «است‌ها» استنباط می‌شود یا بالعکس بین فیلسوفان بحث‌های عمیقی واقع شده که امروزه در کتاب‌های فلسفه اخلاق به طور مشروح آمده است. آن‌چه مربوط به واقعیات خارجی است چیزهایی است که انسان باور می‌کند که این‌‌ها هست؛ خدا هست، اعتقاد به وجود خدا حق است، خود خدا از آن جهتی که معبود حق است مولای حق است، وجود دارد؛ رُدُّواْ إِلَى اللّهِ مَوْلاَهُمُ الْحَقِّ؛ هُنَالِكَ الْوَلَایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ10 حق در این آیات صفت برای مولاست. خدا مولای حق است؛ یعنی مولای واقعی است، مولای دروغی یا اعتباری نیست.  حق در این آیات درباره واقعیت‌ها به کار می‌رود؛ یعنی برای بیانش از گزاره‌ای استفاده می‌شود که به «است» ختم می‌شود. گاهی حق در جایی به کار می‌رود که با تعبیر «باید» بیان می‌کنیم؛ باید راست گفت، باید رعایت عدل کرد، باید با ظلم مبارزه کرد. این‌ها مفاهیم ارزشی است. به این اعتبار می‌شود گفت که کاربردهای حق گاهی در باورها و گاهی در ارزش‌هاست.

 حق و دین

حق در قرآن به عنوان صفت دین نیز به کار رفته است. این کاربرد نیز بر دو گونه است؛ گاهی مضاف و مضاف‌الیه است؛ مثل دین الحق در آیه «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ» و گاهی به عنوان صفت و موصوف به کار می‌رود. محتوای دین  از دو بخش باورها و ارزش‌ها تشکیل شده است. اصول دین  ـ یعنی اعتقاد به این‌که خدا هست، خدا عادل است، قیامت واقع می‌شود، و پیغمبران از طرف خدا آمده‌اند ـ این‌ها همه گزاره‌هایی خبری است که از سنخ باورهاست. بخش دیگر دین دستورات دین است؛ این‌که باید نماز خواند، باید روزه گرفت، باید عدالت را رعایت کرد. الدین الحق یعنی دینی که هم باورهایش حق است و هم ارزش‌هایش. باورهایش حق است یعنی این اعتقاد که خداوند ـ با صرف نظر از اعتقاد ما ـ وجود عینی خارجی دارد، و پیغمبران راست می‌گویند، واقعیت دارد. در زیارت آل‌یاسین می‌خوانیم: وأن الموت حق وأن ناکرا ونکیرا حق واشهد أن النشر حق والبعث حق وأن الصراط حق ... . حق در این گزاره‌ها به این معناست که این‌ها واقعیت خارجی دارند؛ این اعتقادات کذب و مخالف واقع نیستند، عبث و باطل نیستند. اما این مسأله در ارزش‌ها متفاوت است. ملاک و مفهوم حقانیت ارزش‌ها بحث اصلی فلسفه اخلاق است. در این علم بحث می‌شود که وقتی ما می‌گوییم فلان چیز خوب است به چه‌معناست، واصلا معنای خوب بودن یک کار چیست و ما چگونه خوب بودن یا بد بودن کاری را بشناسیم.

 سفارش به حق یعنی سفارش به ملازمت با حق

اکنون این سؤال پیش می‌آید که تواصوا بالحق یعنی چه؟ تواصوا بالصبر یعنی به یکدیگر سفارش می‌کنند که صبر کنید. صبر مصدر است و سفارش به آن سفارش به نوعی از رفتار انسان است، اما سفارش به حق چگونه است؟ در این‌جا کلمه لزوم مقدر است؛ یعنی تواصوا بلزوم الحق. حق عمل من نیست که به آن سفارش کنم. تواصوا بالحق یعنی به رعایت حق سفارش می‌کنند؛ به ملازم حق بودن سفارش می‌کنند؛ به رعایت حق سفارش می‌کنند. در این‌جا این سؤال مطرح می‌شود که مراد از ملازم حق بودن در این آیه کدام بخش از حق‌هاست؟ برخی از کتاب‌های تفسیری ادعا کرده‌اند که این حق اطلاق دارد و شامل حق در واقعیت‌ها و باورها هم می‌شود. ملازمت حق در باورها به این معناست که بکوشید اعتقاداتان حق باشد و به امر باطل و بی‌واقعیت معتقد نشوید. این نوعی ملازم بودن با حق است؛ اگر شما اعتقادات حق را کنار گذاشتید و به چیزهایی معتقد شدید که واقعیت ندارد، ملازم حق نیستید و به اعتبار جدا شدن از بخشی از دین که مربوط به اعتقادات است، از دین حق جدا شده‌اید.

ملازم بودن با حق در ارزش‌ها نیز به این معناست که کارهایی که انجام می‌دهید ارزش واقعی داشته باشد. در این‌جا این سؤال مطرح می‌شود که ارزش واقعی کارها به چیست؟ حقانیت گزاره‌های خبری (اعتقادات) همان راست و مطابق واقع بودن آنهاست، اما حق بودن رفتار به چه معناست؟ حق بودن ارزش‌هایی که همه مردم قبول دارند، خیلی بحث ندارد، اما اختلاف رفتار انسان‌ها و اختلافاتی که در ادیان، مذاهب، مکاتب، و قوانین مختلف وجود دارند غالبا به این‌جا برمی‌گردد که انسان‌ها در تشخیص حق با هم اختلاف دارند و لذا پرسیده می‌شود آیا این قانون حق است یا آن قانون؟ قانونی که می‌گوید «ارث زن، نصف مرد است» حق است یا قانونی که می‌گوید «ارث زن و مرد مساوی است» ؟ از کجا بفهمیم کدام حق است؟ این سبک رفتاری که مثلا مردم ما و مسلمان‌ها دارند حق است یا رفتاری که غیرمسلمانان یا غربی‌های غیرمعتقد به دین دارند؟  به چه وسیله‌ای می‌شود این‌ها را شناخت؟ این‌ها مسائلی جدی است که ابتدا ساده به نظر می‌رسد. تصور می‌شود که وقتی می‌گوییم تواصی به حق معلوم است یعنی دنبال باطل نباشید و دنبال حق باشید، اما دقت در متعلقات و ملاک‌های حق از وضوحش می‌کاهد. ملاک این‌که برخی رفتارها را باید انجام داد و بعضی رفتارها را نباید، چیست؟ آیا صرفا یک توافق است یا این‌که امر و نهی قانون‌گذار است، یا ملاکی واقعی و مستقل از تشخیص،  اعتقاد و رفتار ما دارد که باید ارزش آن را با آن ملاک‌ها سنجید؟ این‌ها بحث‌هایی است که باید دنبال کرد و امروز در دنیا محور بسیاری از مکاتب مختلف فلسفی، اخلاقی، اقتصادی، حقوقی، سیاسی و بین‌المللی واقع شده است که یکی از آن‌ها همین حقوق بشر است. حقوق بشر یعنی چه؟ بشر حق دارد یعنی چه؟ این حق از کجا آمده و چه کسی تعیین می‌کند که حقوق بشر چیست؟ این مسایل، مسایل پیچیده‌ای است که باید آن‌ها را مورد توجه قرار داد و شما فضلای جوانی که برای بهتر شناختن و بهتر شناساندن معارف اسلام انگیزه دارید، باید به این مسائل بنیادی توجه داشته باشید و بکوشید این مسایل را ابتدا برای خودتان حل کنید و سپس برای سایرمردم با بیانی قابل درک برای آن‌ها بیان کنید. امیدواریم اگر خدای متعال توفیق بدهد در جلسات آینده به بخشی از این بحث‌ها که اولویت دارد و با مسائل اجتماعی روز ما هم ارتباط پیدا می‌کند، بپردازیم و راه روشنی برای تشخیص این مطالب از قرآن و روایات به دست بیاوریم.

وصلی ‌الله علی محمد وآله الطاهرین.  


1 . انفال، 8.

2 . یونس، 33.

3 . مائده، 107.

4 . انعام، 73.

5 یونس، 55؛ کهف، 21؛ روم، 60؛ لقمان، 33.

6 . سبأ، 7.

7 . آل‌عمران، 190-191.

8 . زمر، 5.

9 . ذاریات، 19.

10 . کهف، 44.