پیوست | اندازه |
---|
در ادامة بررسی مناجاتهای پانزدهگانه به شرح و بررسی مناجات مفتقرین میپردازیم. «مفتقرین» جمع «مفتقر» و از مادة «فقر» و بهمعنای نیازمندان است. با توجه به عنوانی که برای این مناجات انتخاب شده، این سؤال مطرح میشود که در مضامین آن چه ویژگیای وجود دارد که چنین عنوانی برایش برگزیده شده است. برای فهم این مطلب، باید برخی از اموری را که در مباحث پیشین مطرح شد و اصول موضوعه است، بپذیریم. یکی از آن امور باورداشت این حقیقت است که انسان برای عبادت و بندگی خدا آفریده شده است؛ چنانکه خداوند نیز فرمود: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُون؛(1) «و پریان و آدمیان را نیافریدم مگر برای اینکه مرا بپرستند».
کمال مطلوب انسان، تنها از راه عبادت و بندگی خدا حاصل میشود و حقیقت بندگی، این است که انسان، بنده و عبد بودنش را درک کند و به منصة ظهور برساند. بنده و عبد بودن بدین معناست که مالک چیزی و حتی مالک خودش نیست و خداوند
1. ذاریات (51)، 56.
بهراستی مالک انسان و همة چیزهایی است که در اختیارش قرار دارد. مالکیت انسان بر چیزهایی که به او تعلق دارند، اعتباری است؛ چه اینکه کسانی که بهعنوان مولی و ارباب شناخته میشوند، اعتباراً مالک عبد و بندهشان هستند و دربرابر پولی که میدهند، اعتباراً مالک آن بنده میشوند. البته در مالکیت مولی بر خود بنده مسامحه است و درواقع آن مولی، مالک کار و ثمرة فعالیتهای آن بنده است و حق دارد از او بهرهبرداری کند، نه اینکه مالک ذات او باشد.
برخی از عبادات چون نماز، حج و روزه برای باور این حقیقت وضع شدهاند که خداوند، مولی و مالک همهچیز است. چه اینکه با این عبادتهای خاص، انسان بهراستی بندگی خدا را با عملش بروز میدهد. البته سایر اعمال حسنه و هر کاری که با قصد تقرب خدا انجام گیرد، نیز عبادت او به شمار میآید و درنتیجه ترسیمکنندة بندگی انسان دربرابر خداوند خواهد بود. انجام عبادت و بندگی حقیقی خدا با سجده، نماز و یا هر کار نیکی که بهقصد قربت انجام پذیرد، متوقف بر آن است که انسان دستكم بداند و باور داشته باشد که در امور و جهاتی حقیقةً نیازمند خداست. البته انسانها نوعاً خیلی دیر به این حقیقت باور پیدا میکنند که همهچیز از آنِ خداست و آنان از خود چیزی ندارند؛ چنانکه خداوند از قول قارون نقل میکند که میگفت من با علم خود این ثروت کلان را فراهم ساختهام:
قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِنْدِی أَوَلَمْ یَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وأكْثَرُ جَمْعًا وَلا یُسْأَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُون؛(1)«گفت: همانا آنچه به من داده شده بنابر دانشی است كه نزد من است. آیا ندانست که خدا پیش از او نسلهایی را نابود کرد که نیرویشان از او فزونتر و فراهم آوردنشان [از مال دنیا] از او بیشتر بود؟و
1. قصص (28)، 78.
بزهکاران را از گناهانشان نپرسند [یعنی آنان را بیحساب به دوزخ برند، یا عذرهایی که برای گناهانشان میتراشند شنیده نمیشود و عذاب دامنگیرشان میشود]».
بسیاری از ما برآنیم که علم و دانشمان را با تلاش و زحمت خود فراهم ساختهایم و آن را کاملاً در اختیار خویش میدانیم؛ یا معتقدیم که حیثیت و آبرویی را که در جامعه داریم با زحمت خویش به دست آوردهایم؛ یا خود را مالک چشم، دست و پا و سایر جوارح و اعضای بدنمان میدانیم. برای اینکه حقیقتاً خداوند را بندگی کنیم، در درجة اول باید باور کنیم که ما مالک چیزهایی كه بدانها نیازمندیم، نیستیم و خداوند باید آنها را در اختیار ما قرار دهد؛ در درجة دوم سعی کنیم توجه خداوند را به خود جلب کنیم تا او آنچه را ما میخواهیم در اختیارمان نهد، و جلب توجه خداوند با بندگی و عبادت او حاصل میشود. کسانی که خود را محتاج غیر خدا میدانند و مثلاً برای اینکه از فردی ثروتمند پولی بگیرند، سعی میکنند با اظهار کوچکی و ستایش او و یا با هر حیلة دیگری نظرش را به خود جلب کنند، درواقع با رفتار خود بدو اعلام بندگی میکنند؛ یا کسانی که در پی به دست آوردن عزت و احترام و موقعیت در جامعه هستند، برای این منظور سخنان مردمفریب میگویند و کاری میکنند که مردم از آنها خوششان بیاید و آنان را بستایند و به ایشان احترام بگذارند، بهنوعی مردم را بندگی کردهاند و این رفتارشان شرک خفی است. مگر جز این است که عزت و احترام و ثروت از آنِ خداست و دیگران هرچه دارند از او دارند؟ پس انسان باید به این باور برسد که همهچیز از خداست و دیگران نیز گدای اویند و هرچه دارند، او به آنها داده است. اگر این دو مقدمة ذهنی و معرفتی در انسان پدید آمد، یعنی او خود را نیازمند خدا دید و درصدد جلب توجهش برآمد و نیز خویش را محتاج غیر خدا ندید و برای تأمین همة نیازهایش درِ خانة خداوند رفت، انگیزة عبادت و بندگی حقیقی در او پدید میآید.
اگر انسان احساس نیاز به خداوند نداشت، نه فقط هیچ انگیزهای برای بندگیاش ندارد، بلکه در مقام معارضه با او نیز برمیآید؛ چنانکه فرعون احساس بینیازی از خدا کرد و آنگاه گفت: أَنَا رَبُّكُمُ الأعْلَى؛(1)«منم خدای برتر شما».
در آیة دیگر خداوند میفرماید: كَلا إِنَّ الإنْسَانَ لَیَطْغَى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى؛(2)«آری، هرآینه آدمی سرکشی میکند و از حد میگذرد، ازآنرو که خود را بینیاز و توانگر ببیند».
وقتی انسان خود را برخوردار یافت واحساس نیاز به چیزی نداشت، منت خدا را نمیکشد. او پیش خود میاندیشد که من چشم دارم، گوش و دست و پا دارم که با آنها ببینم و بشنوم و حرکت کنم و هرچه میخواهم برگیرم؛ امکانات و ثروت کافی نیز اندوختهام؛ پس دیگر نیازی به خدا ندارم که منت او را بکشم و به درگاهش دعا کنم. شاهد این معنا این است که وقتی امکانات از او گرفته شد یا جان و زندگیاش در خطر قرار گرفت، چون خود را کاملاً به خداوند، نیازمند مییابد، به سراغش میرود و از او رهایی و نجات میطلبد: فَإِذَا رَكِبُوا فِی الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِكُون؛(3) «و چون در کشتی سوار شوند، خدا را با اخلاص و پاکدینی [(یکتاگرایی)] بخوانند، و چون بهسوی خشكی برهاندشان، آنگاه شرک میورزند».
وقتی امواج متلاطم دریا، کشتی را در خطر غرق شدن قرار میدهد، چون ساکنان کشتی با همة وجود درمییابند که کسی جز خدا آنها را از خطر نمیرهاند، مخلصانه به خداوند پناه میبرند و از او یاری میطلبند؛ چون در آن حال، آنان احتیاجشان به خداوند را کاملاً درک میکنند. اما وقتی در ساحل امن و نجات قرار گرفتند و
1. نازعات (79)، 24.
2. علق (96)، 6ـ7.
3. عنکبوت (29)، 65.
خداوند آنان را رهانید، مجدداً راه سرکشی و طغیان پیشه میکنند. در آیة دیگر نیز خداوند میفرماید:
هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُكُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا كُنْتُمْ فِی الْفُلْكِ وَجَرَیْنَ بِهِمْ بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ وَفَرِحُوا بِهَا جَاءَتْهَا رِیحٌ عَاصِفٌ وَجَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكَانٍ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنْجَیْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِین؛(1) اوست آن که شما را در خشکی و دریا میبَرد، تا آنگاه که در کشتیها باشید و آنها با بادی خوش، ایشان را ببرند و آنان بدان شادمان شوند، ناگاه بادی تند و سهمگین بر آنها وزیدن گیرد و موج از هرسو بدیشان روی آورد و چنان دانند که فراگرفته شده و به هلاکت افتادهاند، خدا را درحالیکه دین را ویژة او دانند [با اخلاص] بخوانند که اگر ما را از این [بلا و ورطة هلاکت] برَهانی، هرآینه از سپاسگزاران باشیم.
روشن شد که برای بندگی خدا، انسان باید درک کند که نیازمند اوست. راه رسیدن به این درک، این است که به چیزهایی که ندارد بیندیشد و در تأمین آنها، خود را نیازمند خدا بداند. چون درارتباط با آنچه در اختیار دارد، بهراحتی قبول نمیکند که برای او نیست و عاریه و امانت الهی است که در اختیار او قرار گرفته تاآنکه خود را بدهکار خدا بداند. سپس به آنچه در اختیار دارد بنگرد که آنها نیز از آنِ او نیست و خداوند، آنها را در اختیارش نهاده است. بنگرد که او در آغاز، قطرهای آب گندیده بیش نبود و فهم، قدرت، عزت، موقعیت و سایر آنچه را دارد خداوند به او عنایت کرد و برای بقا و دوام آنها باز نیازمند اوست؛ چون خداوند میتواند آنها را از انسان باز ستاند و او را تهیدست و بیچاره
1. یونس (10)، 22.
کند. کسی بدان معرفت نائل شده است که خود را کاملاً نیازمند خدا بداند؛ وقتی سخن میگوید بر این باور است که با خواست خدا کلمات به ذهن او خطور میكنند و بر زبانش جاری میشوند و اگر کلمهای را بر زبان جاری کرد، تا خداوند اراده نکند نمیتواند کلمة دیگری بگوید. وقتی نَفَس پایین میرود، تا خداوند اراده نکند آن نَفَس بالا نمیآید و رفتوآمد نفس به اراده و خواست خداست. گاهی اتفاق میافتد که انسان در نماز مشغول خواندن سورة حمد میشود و پس از خواندن آیة اول، آیة دوم فراموشش میشود یا شمارة رکعات نماز را فراموش میکند و این حاکی از ضعف و نیاز انسان است.
گاهی انسان نیازهای خود را میداند، اما خیال میکند که دیگران نظیر پدر، مادر، رفیق و استاد میتوانند نیازهای او را تأمین کنند و برای آنان نقش استقلالی در تأمین نیازهایش قایل است. درصورتیکه او باید باور داشته باشد که جز خدا کس دیگری نمیتواند نیازهای او را تأمین کند و دیگران وسایلی هستند که خداوند قرار داده تا ازطریق آنها اراده و خواست خود را به انجام رساند و اگر او نخواهد، کاری از آنها ساخته نیست. دیگران نیز چون ما گدا و فقیرند و تا خداوند به آنها ثروت، علم یا قدرت ندهد، نمیتوانند کاری را برای ما انجام دهند.
مناجات مفتقرین انسان را به فقر و نیازمندیاش به خداوند آگاه میكند و این باور و معرفت را در او پدید میآورد که سر تا پا نیازمند خداست و هم درآنچه ندارد، محتاج خداست و هم درآنچه در اختیار دارد.
غالباً وقتی نعمتی از انسان گرفته میشود، تازه قدر آن نعمت را میشناسد و متوجه میشود که آن را خداوند در اختیار او نهاده بود والاّ اگر حقیقتاً او مالک و صاحبش بود، آن را از دست نمیداد. ازاینرو خداوند گاهی برای اینکه انسان، مغرور و غافل نشود،
نعمتش را از او میگیرد. براساس این شیوة مؤثر تربیتی الهی، گاهی بندگان مؤمن که اهل تهجد و نماز شب هستند، موفق به انجام نماز شب نمیشوند. خداوند بدین وسیله به آنها تفهیم میکند که اراده و تصمیم آنها، نقش اساسی در برخاستن از خواب و انجام نماز شب ندارد؛ بلكه آنها با توفیق الهی موفق به انجام آن عمل ارزشمند میگردند. گاهی برای عقوبت گناه یا غفلتی که از انسان سرزده، نعمتی را از او میگیرد. بنابراین از دست دادن نعمت میتواند موجب تذکر و توجه انسان و زدودن غفلت شود.
مطالعه و تدبر در دعاها و مناجاتها و ازجمله مناجات مفتقرین نیز انسان را متوجه فقر ذاتی خود میکند و این باور را در او پدید میآورد که هرچه دارد، از خداست و هرچه را بدان نیازمند است، از خداوند درخواست کند. با توجه به مضامین عالی و معارف بلند وآثار تربیتی فراوان نهفته در دعاها، مناجاتها و کلمات امامان معصوم(علیهم السلام) است که امام فرمودند: «قرآن کلام نازل خداست و دعاها، قرآنی صاعد هستند».(1) یعنی خداوند، خود، این معارف ارزشمند را به رسول خدا و ائمة اطهار(علیهم السلام) تعلیم و الهام فرمود، تا بندگان تشنة معارف ناب از آبشخور آنها جانشان را سیراب سازند و با استفاده از آنها مدارج تعالی و کمال را طی کنند. این کلمات نورانی چون منشأ الهی دارند، بهسوی خداوند صعود میکنند؛ إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّیِّب؛(2) «سخن نیکو و پاک بهسوی او بالا میرود».
با توجه به معارف بلند و آثار ارزشمندی که دعاها بر جان و رفتار ما دارند، بایسته است که انسان دعا را با تأمل و تدبر بخواند و سعی کند حالش مساعد و با مضامین دعا هماهنگ شود و به صرف خواندن دعا اکتفا نکند. گاهی انسان الفاظ و کلمات دعا را میخواند و توجهی به معانی آنها ندارد، نظیر کسانی که به زبان عربی آشنا نیستند و ترجمة دعا نیز ذیل جملات آن نوشته نشده است تا با خواندن آن پی به معانی دعا ببرند. دراینصورت صرف
1. امام خمینی، صحیفة نور، ج13، ص32.
2. فاطر (35)،10.
خواندن دعا انجام شده، اما عمل دعا کردن تحقق نیافته است. گاهی انسان متوجه معانی دعا نیز میشود و وقتی دعاهای مذكور از امیر مؤمنان و امام زینالعابدین(علیهماالسلام) و سایر امامان را میخواند، میفهمد که آنان چه فرمودهاند. دراینصورت گرچه فهم معانی دعا و توجّه به آنها مهم است، ولی مهمتر آن است که آن دعا از دل انسان برخیزد و آن درصورتی است که افزون بر خواندن کلمات و فهم معانی دعا، حال انسان نیز مساعد و با مضمون دعا هماهنگ باشد. مسلماً برای این منظور، انسان باید مقدمات و شرایط کافی را در خود پدید آورد و آمادگی كامل روحی و معنوی برای خواندن دعا داشته باشد که دراینصورت کلمات از دل برمیخیزد و آن دعا تأثیر کاملی بر انسان میگذارد. اگر انسان با توجه و حال مساعد و تدبر، مناجات مفتقرین را بخواند، درمییابد که چه نیازهایی دارد و تنها خداوند است که آن نیازها را تأمین میکند. ما باید باور کنیم که سرتاپا نیازیم و همهچیز از خداست و جز او کس دیگری نمیتواند نیاز ما را رفع کند. باید باور کنیم که دیگران نیز همانند ما فقیر و گدای خدایند و مستقلاً کاری از آنان برنمیآید. در بخش اول مناجات، حضرت میفرمایند: إِلَهی کَسْری لاَ یَجْبُرُهُ إِلَّا لُطْفُکَ وَحَنَانُکَ وَفَقْری لَا یُغْنیهِ إِلاّ عَطْفُکَ وَإِحْسَانُکَ وَرَوْعَتی لَا یسَکّنُهاَ إلَّا أمَانُک؛ «خدایا، کسر و نقصان مرا چیزی جز لطف و عطایت تدارک و جبران نمیکند و فقر و بینواییام را چیزی جز احسان و کرم تو برطرف نمیسازد و ترس و اضطرابم را جز امان تو ایمنی نمیبخشد».
«کسر» بهمعنای شکستگی است و مصداق روشن آن شکستگی استخوان است. «جبر» نیز بهمعنای ترمیم و جبران است. جبر و جبران شکستگی استخوان بهمعنای شکستهبندی و ترمیم آن است. مسلماً منظور از کسر در سخن حضرت، شکستگی استخوان نیست، بلکه آن واژه، بهطور استعاره بهمعنای هرنوع کمبود و نقص و اختلالی است که در زندگی انسان وجود دارد یا پدید میآید و حضرت میفرمایند: خدایا، کمبودها و کاستیهای زندگیام تنها با لطف و مهر تو برطرف میشود. فقر و تهیدستی من نیز تنها با عنایت و بخششت از بین میرود و
دیگران که چون من فقیرند، نمیتوانند فقرم را برطرف سازند: یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِید؛(1) «ای مردم، شمایید نیازمندان به خدا و خداست بینیاز و ستوده».
انسان، طالب آرامش است و آسودگی و آرامش، یکی از نیازهای طبیعی و روانی اوست. اما زندگی انسان پیوسته عجین با اضطراب است و هرقدر معرفت و فهمش نسبت به مشکلات زندگی فزونی یابد و بیشتر به آیندة خود بیندیشد، اضطراب و نگرانیاش افزایش مییابد و افزون بر اضطرابها و نگرانیهایی که برای آیندة خود در این دنیا دارد، نگران سرنوشتی است که هنگام جان دادن و شب اول قبر و در عالم برزخ و قیامت خواهد داشت. ازاینرو امام سجاد(علیه السلام) میفرمایند: خدایا، تنها تو میتوانی مرا در حصن امان خویش قرار دهی و اضطراب، ترس و وحشتم را برطرف سازی.
وَذِلَّتى لا یُعِزُّهآ اِلاَّ سُلْطانُكَ، وَاُمْنِیَّتى لا یُبَلِّغُنیهآ اِلاَّ فَضْلُكَ، وَخَلَّتى لا یَسُدُّها اِلاَّ طَوْلُكَ، وَحاجَتى لا یَقْضیها غَیْرُكَ، وَكَرْبى لا یُفَرِّجُهُ سِوى رَحْمَتِكَ، وَضُرّى لا یَكْشِفُهُ غَیْرُ رَاْفَتِكَ؛ «و ذلت و خواریام را جز سلطنت و بزرگی تو به عزت تبدیل نمیكند و جز فضل و کرمت، کسی مرا به آرزویم نمیرساند و نقص و کمبود مرا جز عطایت برطرف نمیسازد و حاجتم را جز تو، کسی روا نمیكند و غم و اندوهم را جز رحمت بیپایانت به شادی بدل نمیسازد و رنج و دردم را جز رأفت و مهربانیات برطرف نمیكند».
آنچه حضرت در جملات فوق خواستهاند، برای همه قابل فهم است. اما در جملات بعد، حضرت نیازها و درخواستهایی را مطرح میکنند که برای همگان قابل درک نیست و ازاینرو تا فهم و درک آن نیازها در انسان پدید نیاید، عطشی برای برطرف ساختن آنها در وی به وجود نمیآید. فقر و ناداری و کمبودها و مشکلات زندگی برای
1. فاطر (35)، 15.
همه ملموس و محسوس است، اما کمتر کسی سوز دل ناشی از فراق خدا را درک میکند. این سوز دل در کسی پدید میآید که طعم و لذت لقای الهی را چشیده باشد.
وَغُلَّتى لا یُبَرِّدُها اِلاَّ وَصْلُكَ،وَلَوْعَتى لا یُطْفیها اِلاَّ لِقآؤُكَ، وَشَوْقى اِلَیْكَ لا یَبُلُّهُ اِلَّا النَّظَرُ اِلىوَجْهِكَ، وَقَرارى لا یَقِّرُّدُونَ دُنُوّى مِنْكَ وَلَهْفَتى لا یَرُدُّها اِلا رَوْحُكَ، وَسُقْمى لا یَشْفیهِ اِلاَّ طِبُّكَ، وَغَمّى لا یُزیلُهُ اِلاَّ قُرْبُك؛ «و حرارت اشتیاقم را جز وصالت فرو نمینشاند و شعلة سوز و گدازم را جز لقایت خاموش نمیکند و آتش شوقم را چیزی جز نظر به جمالت فرو نمینشاند و دلم جز در جوار تو آرام نمیگیرد و اندوه و حسرتم را جز نسیم رحمتت زایل نمیگرداند و دردم را جز درمان تو شفا نمیبخشد و چیزی جز قرب تو غم از دلم نمیزداید».
در ادامه حضرت میفرمایند: وَجُرْحى لا یُبْرِئُهُ اِلاَّ صَفْحُكَ، وَرَیْنُ قَلْبى لا یَجْلُوهُ اِلاَّ عَفْوُكَ، وَوَسْواسُ صَدْرى لا یُزیحُهُ اِلاَّ اَمْرُك؛«و بر جراحتم جز بخششت مرهم نمیگذارد و زنگار قلبم را جز عفوت پاک نمیسازد و وسواس و اندیشههای باطل درونم را جز فرمان تو زایل نمیكند».
زخمهایی که بر تن انسان، نشسته است با مرهم و دارو درمان میشود، اما زخمهایی که براثر طغیان و معصیت بر جان انسان، نشسته است و بهمراتب خطرناکتر از زخم تن است، تنها با گذشت و بخشش خداوند التیام مییابد. همچنین دل زنگارگرفته از معصیت را تنها آب توبه صیقل میدهد و عفو الهی، زنگار آن را میزداید. نکتة دیگری که از بیان نورانی امام سجاد(علیه السلام) استفاده میشود، این است که وسوسهها و شبهههایی که به دل ما راه مییابند، مانع یقین و اطمینان یافتن به حقایق و معارف الهی میشود و دل آلوده به وسواس نمیتواند مسیر کمال و تعالی را بشناسد و آنچه وسوسه و شبهه را از دل میزداید و باعث باور داشتن حقانیت طریق الهی و مسیر کمال و تعالی میگردد، اوامر و روشنگریهایی است که خداوند فراروی ما قرار داده و شناخت آنها و به کار بستنشان، شیطان را از حریم دل انسان خارج میسازد و نور الهی را بر آن حاکم میكند.
امام سجاد(علیه السلام) در سخنان خود برخی از نیازهایشان را برمیشمارند و میفرمایند که جز خداوند، کسی نمیتواند آنها را برطرف سازد. برخی از آن نیازها مفهومی عام دارند و دارای مصادیق مادی و معنوی هستند و بیتردید مصادیق معنوی نسبت به مصادیق مادّی اولویت دارد. ما نیز باید سعی کنیم مصادیق معنوی آنها را بشناسیم و درک کنیم و توجهمان را بدانها معطوف سازیم. مثلاً فقر هم دارای مصداق مادی است و برای آنان که با ناداری و گرفتاریهای مادی روبهرو هستند و از تأمین نیازهای مادیشان عاجزند، محسوس و قابل درک است و ازاینرو، در صدد برطرف كردن آن برمیآیند و خواستة رفع آن را سرلوحة دعاها و درخواستهای خود از خدا قرار میدهند. اما بدتر و مصیبتبارتر از فقر مادی، فقر معنوی است و ما در درجة اول باید آن را بشناسیم و باور کنیم، و آنگاه در صدد رفع آن برآییم و از خداوند نیز بخواهیم آن را برطرف سازد. برای اینکه در هنگام خواندن مناجات مفتقرین، حال مساعدی به ما دست بدهد، باید باورها و ذهنیتهایمان را تصحیح کنیم و شناخت و باور آنچه را در کلام امام سجاد(علیه السلام) آمده برای خود فراهم آوریم و مانند کسی که با همة وجود، آنها را درک و لمس میکند، آنها را مطرح سازیم.
گاهی ما در صفحة حوادث روزنامهها میخوانیم که در فلان شهر زلزله رُخ داده یا تصادفی اتفاق افتاده یا فلان خانه آتش گرفته است. بیتردید چنین اخباری برای ما ناراحتکننده است، اما هیچگاه ناراحتی ما بهاندازة ناراحتی و رنج کسی که آن حوادث برایش رخ داده و با همة وجود، خطرات وآسیبهای آنها را درک کرده است، نمیرسد. حالِ ما در هنگام مناجات و دعا باید همانند حالِ چنین کسی باشد. باید حال ما چون کسی باشد که لباسش آتش گرفته، و هرچه تلاش میکند، نمیتواند آن را خاموش کند؛ شعلههای آتش، بدنش را نیز میسوزاند و فریادرسی جز خدا نمییابد و با همة وجود از خداوند یاری میطلبد و خطاب به او میگوید که خدایا، تنها تو میتوانی مرا از این مصیبت و گرفتاری برهانی و نجات دهی.
یکی از دوستان نقل میکرد که در ایام حج و در سرزمین منا، حاجیای اهل یکی از کشورهای غربی گم شد و هرچه تلاش کرد به کاروانش دست نیافت. او نقل کرده بود که در آن شرایط، حتی کسی را نیافتم که زبانم را بشناسد و متوجه منظورم شود و سخت مضطرب و نگران شدم. وقتی هیچ راهی برای نجاتم نیافتم، متوجه حضرت صاحبالزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) شدم و از آن حضرت خواستم که مرا راهنمایی كنند. ناگهان آقایی نزد من آمد و گفت كه دوستانت فلانجا هستند؛ برو تا به آنها برسی. من با خودم گفتم آن آقا از کجا زبان مرا میدانست و چگونه مطلع شده بود که من گم شدهام.
اگر انسان واقعاً احساس کند که گرفتار هجران و فراق است و به فقر معنوی مبتلا شده، و باور کند که گناهان چون آتشی بر جانش افتادهاند، با حال مساعد و هماهنگ با مناجاتی چون مناجات مفتقرین به خداوند پناه میبرد و از او میخواهد که گرفتاریهای معنویاش را برطرف سازد. اما اگر کسی این نیازهای معنوی و اساسی را درک نكرده و فهم او در امور مادی و مشکلات دنیوی متوقف مانده باشد، در دعا و توسل خود تنها از خداوند میخواهد که بیماریاش را شفا دهد و مشکلات مالی و مادیاش را برطرف سازد و از این سخن امام سجاد(علیه السلام) که خدایا، سوز دل مرا جز لقای تو خاموش نمیكند، درك و فهمی نخواهد داشت.
با خواندن این مناجاتها، متوجه میشویم که غیر از نیازهای روزمره، نیازهای اساسی و مهم دیگری نیز هستند که نظر و توجه اولیای خدا بیشتر به آنها معطوف بوده، و خواستة برطرف شدنشان را سرلوحة دعاها و درخواستهای خود از خداوند قرار میدادند. پس از آگاهی از وجود چنین خواستهها و نیازهایی است که بهصورت جدّی از خداوند میخواهیم آنها را تأمین كند.