رمز عبور از فتنه

در مسجد امام حسن عسگری(علیه‌السلام) شهرری
تاریخ: 
پنجشنبه, 13 شهريور, 1393

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلَوةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیِبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّه بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَه وَفِی کُلِّ سَاعَه‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

تقدیم به روح ملکوتی امام راحل و شهدای والا مقام اسلام صلواتی اهدا می‌کنیم.

قبل از هر چیز خداوند متعال را شکر می‌کنم که حیات و توفیقی افاضه فرمود که در این محفل نورانی، در جوار آستان ملک پاسبان حضرت عبدالعظیم‌صلوات‌الله‌علیه‌وعلی‌آبائه‌الطیبین‌الطاهرین شرفیاب شوم و توفیق عرض ارادتی به مردم شریف و ولایتمدار این منطقه داشته باشم. خود توفیق این شرفیابی برای بنده، نعمتی است که خدا را شکر می‌کنم. امیدوارم در این چند دقیقه‌ای که مزاحم هستم چیزی بر زبانم جاری شود که موجب رضای خدا، شادی قلب مطهر ولی عصر‌ارواحنا‌فداه و موجب سعادت دنیا و آخرت گوینده و شنوندگان باشد. چون فرصت کوتاه است سعی می‌کنم مطالب را تلگرافی و فهرست‌وار عرض کنم.

ما در عالم با کسانی مواجه هستیم که درباره حقیقت اسلام و حقیقت تشیع، یا اطلاع کافی ندارند یا سوءتفاهمی برای آن‌ها پیدا شده و یا خدایی نکرده از روی مسامحه یا عناد، مخالفت می‌کنند. الحمدلله چنین افرادی در جمع ما پیدا نمی‌شوند، ان‌شاءالله ما برخوردی هم با این‌ها نداشته باشیم. الحمدلله در این فرصت با کسانی مواجه هستیم که نور ایمان و تشیع از چهره‌هایشان می‌بارد و از افتخارات ماست که در چنین جمعی حضور پیدا کنیم و دست یکایک عزیزان را بفشاریم و از آن‌ها التماس دعا کنیم.

دین اسلام؛ ضامن سعادت دنیا و آخرت

همه ما به زبان حال میگوییم که سعادت دنیا و آخرت در گرو اسلام است یعنی اگر کسی حقیقت اسلام را نشناخته باشد، نپذیرفته باشد و عمل نکند سعادت دنیا و آخرتش کمبود دارد؛ یا به کلی محروم است و یا خیلی کم‌بهره است. هم سعادت دنیا و هم سعادت ابدی و همیشگی، در گرو شناخت اسلام، ایمان به حقایق اسلام و عمل کردن به دستورات اسلام است. فکر می‌کنم همه ما بر این عقیده، اتفاق نظر داشته باشیم.

عدم شناخت صحیح از اسلام، ریشه انحرافات و کاستی‌ها

اگر این‌گونه است باید اهتمام کافی داشته باشیم که اسلام را بشناسیم؛ چون در طول تاریخ 14 قرن، از همان صدر اسلام، حتی در زمان حضور پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله خیلی از کسانی که در مسجد می‌آمدند نماز می‌خواندند، روزه می‌گرفتند، حتی گه‌گاهی در جبهه‌های جنگ هم حضور پیدا می‌کردند اسلام را درست نمی‌شناختند. غالباً هم به خاطر این‌که دوستان و رؤسای آن‌ها از اسلام تبعیت کرده بودند آن‌ها هم دنباله‌رو آن بزرگانشان بودند و لذا در مواقع سخت یا مواقع امتحان، کوتاه می‌آمدند، کم می‌آوردند، کارهایی از آن‌ها سر می‌زد و اشتباهات یا تخلفات عمدی و خیانت‌هایی می‌کردند که از دشمنان هم ساخته نبود! حالا داستان صدر اسلام را رها می‌کنیم. در زمان خودمان که اغلب شما کم‌یابیش دوران پیروزی انقلاب را به خاطر دارید، مگر جوان‌هایی که خیلی جوان باشند، آن‌ها هم شنیده‌اند، بالاخره آثارش را دیده‌اند و اطلاعات کافی دارند؛ با این‌که اکثریت‌قریب‌به‌اتفاق جامعه ما از جان‌ودل به امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه عشق می‌ورزیدند اما کسانی در گوشه و کنار یافت می‌شدند که این حالت را نداشتند، امام را درست نمی‌شناختند، راه امام را قبول نداشتند، سیاست‌های امام را تخطئه می‌کردند و گاهی تعبیرات سبکی هم به کار می‌بردند. البته این قبیل افراد در اقلیت بودند ولی بودند. بعد از رحلت امام‌‌رضوان‌‌الله‌‌علیه باز هم چنین کسانی کم یا بیش یافت شده‌اند و می‌شوند. مخصوصاً آن کسانی که از معارف اسلامی کمتر بهره‌مند هستند، امام را درک نکرده‌اند، سخنان ایشان را نشنیده‌اند، دوران دفاع مقدس را درک نکرده‌اند، سر یک سفره حاضر و آماده‌شده‌ای که به‌وسیله خون شهدا فراهم شده نشسته‌اند و غالباً شروع به نق زدن می‌کنند. حتی در میان این‌ها کسانی پیدا شده‌اند که اصلاً اسلام را به گونه دیگری تفسیر کرده‌اند و گفته‌اند این تفسیری که امام یا کسانی از یاران امام گفته‌اند این‌ها یک تفسیر ارتجاعی است و ما باید اسلام را با قرائت دیگری بخوانیم و بفهمیم!

راه نجات از آفت کج‌فهمی و بدفهمی در دین

همه شما در این زمینه کم‌یابیش اطلاع دارید و وقت شما را نمی‌خواهم بگیرم. بالاخره اگر در هر چیز شک داشته باشیم شک نداریم که کسانی که در روز عاشورا سیدالشهداصلوات‌‌الله‌‌علیه را در کربلا به شهادت رساندند صبح عاشورا اول نماز جماعت خواندند! فرمانده‌شان گفت یا خَیلَ اللّه! اِرْكَبى وَ بِالْجَنَةِ أَبْشِرى! خودش نماز جماعت اقامه کرد، بعد گفت بروید امام حسین را بکشید و به بهشت بروید! این‌ها ادعای اسلام می‌کردند. بالاخره بدفهمی و کج‌فهمی چیز تازه‌ای نیست، سابقه‌ای دیرینه دارد.

برای این‌که ما به این حالت کج‌فهمی مبتلا نشویم راهی جز این ندارد که سعی کنیم اسلام را از منابع صحیحش عمیقاً بشناسیم؛ اگر کسانی اشکالات و شبهاتی دارند پاسخ شبهات را یاد بگیرند؛ اگر برای بعضی چیزها دلیل ندارند، بررسی کنند و دلیل‌های روشن و قانع‌کننده پیدا کنند. گمان نمی‌کنم در میان شما کسانی باشند که در این‌ها تردیدی داشته باشند. الحمدلله خدا نور معرفت و ولایت را در دل‌های شما قرار داده و خاطرتان جمع است که راه امام و راه جانشین شایسته ایشان، همان چیزی است که وجود مقدس ولی عصرارواحنا‌فداه از ما انتظار دارد. بر این اساس است که عرض می‌کنم جا دارد ما که چنین اعتقادی داریم سعی کنیم اسلام را بهتر بشناسیم. یک وقت نشود که خدایی نکرده یک کسانی از راه‌های شیطانی وارد شوند و القائاتی کنند، شبهاتی القاء کنند، یک حرف‌هایی را مطرح کنند، گاهی سایت‌ها و رسانه‌ها به بعضی از جوان‌ها چیزهایی را القاء‌ کنند که دلشان کدر شود و خدایی نکرده ایمانشان سست شود. اگر این کار را نکنیم و اسلام را درست نشناسیم چنین خطری ما را تهدید می‌کند که همان‌گونه که اقوام گذشته به بدفهمی نسبت به دین خدا مبتلا شدند، حتی در صدر اسلام هم کسانی به این بلا مبتلا شدند، خدایی نکرده ما هم مبتلا شویم.

گستردگی دایره علوم و معارف اسلامی

شناخت اسلام عرض عریضی دارد. حالا به عنوان یک مطلبی که همه کس می‌توانند به‌سادگی تصدیق کنند یکی از رشته‌های معارف اسلام یعنی چیزهایی که خدا به‌وسیله قرآن و دین برای مردم بیان کرده، یکی از رشته‌ها احکام اسلام است که علم فقه متعرض آن است یعنی همان علمی که بزرگان علما و فقهای ما ده‌ها سال مغزشان را می‌سابند، فکر می‌کنند، درس می‌خوانند، مطالعه می‌کنند تا یک فتوای احوط، اقوی، فیه تأمل، فیه اشکال و چیزهایی از این قبیل صادر می‌کنند. آن هم بعد از سی سال، چهل سال زحمت. مشاهده می‌فرمایید که مراجع بزرگوار - کثرالله امثالهم و حفظهم الله- غالباً جوان‌هایشان بین شصت، هفتاد سال سن دارند. اگر یک رشته از علوم اسلامی این‌قدر تحقیق می‌خواهد، ده‌ها رشته دیگری که کمتر در آن کار شده چقدر وقت می‌خواهد؟!

بدون شک دایره علوم و معارف اسلامی آن‌قدر گسترده است که اگر هزاران نفر در این حوزه‌های علمیه‌ای که الحمدلله به خصوص بعد از انقلاب وسعت و عمق پیدا کرده، اگر این‌ها تمام وقتشان را هم صرف تحصیل و تحقیق کنند باز هم همه رشته‌ها به قدر کافی محقِّق نخواهد داشت یعنی در اکثر زمینه‌ها ما من به الکفایه نداریم.

شرط موفقیت در شناخت صحیح اسلام و معارف اسلامی

این یک مرتبه‌ای از تحقیق در معارف اسلامی و شناخت اسلام است که یک رشته‌اش سی سال وقت می‌خواهد و اگر کسی بخواهد در کل معارف اسلامی تحقیق کند لابد سیصد سال باید وقت داشته باشد تا بتواند در خصوص کل معارف اسلامی این‌گونه تحقیق کند. این یک سطح از تحقیق است. طبعاً برای یک نفر، مجتهد شدن در تمام علوم اسلامی در این سطح تحقیق، امکان ندارد و لذا تقسیم کار می‌شود. آنچه مورد نیاز جامعه است غالباً، فقه و اصول است که بیشتر وقت حوزه‌های ما صرف آن‌ها می‌شود. البته کسانی هم هستند که در رشته‌های دیگر کارهایی انجام داده‌اند و انجام می‌دهند؛ خدا ان‌شاءالله بر توفیقات همه آن‌ها بیفزاید.

منظورم این است که طبعاً از همه مسلمان‌ها و همه مؤمنین و انقلابیین، چنین توقعی که در تمام علوم اسلامی به این پایه از تحقیق برسند جا ندارد و حتی امکان ندارد. این نظیر این می‌ماند که در مسائل طب، سابقاً یک حکیم‌باشی در یک شهری بود، هر مریضی که به او مراجعه می‌کرد او معالجه‌اش می‌کرد. امروز در یک شهر کوچک بیش از هزارتا پزشک متخصص وجود دارد و باز هم کمبود داریم! حالا الحمدلله بعد از انقلاب ازلحاظ پزشک در سطح کشور مستغنی شده‌ایم و پزشک صادر هم می‌کنیم ولی به‌هرحال منظورم این است که به جای یک حکیم‌باشی در یک شهر، هزارتا پزشک هم گاهی کفایت نمی‌کند؛ یعنی دایره علوم طب و پزشکی آن‌قدر وسعت پیدا کرده، رشته‌های تخصصی و فوق تخصص در چیزها پیدا شده که کسانی باید ده‌ها سال وقت صرف کنند در یک رشته از این‌ها تخصص پیدا کنند؛ در خون‌شناسی، در سرطان، در چشم‌پزشکی، آن هم نه همه چشم و همه بیماری‌های چشم، در متابولیسم و غده شناسی در میکروب‌شناسی و انواع و اقسام رشته‌ها. این برای این است که دایره علوم و معارف گسترش پیدا کرده است و طبعاً احتیاج دارد به این‌که تقسیم کار شود و رشته‌های تخصصی پیدا شود تا کسانی بتواند در هر رشته‌ای متخصصینی را داشته باشند.

حد نصاب تحصیل در علوم

اما اینکه همه در همه رشته‌های علوم متخصص شوند چنین چیزی امکان ندارد. کسی هم از همه مسلمان‌ها نخواسته است که این کار را انجام بدهند. قرآن هم می‌فرماید فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِینْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیهِمْ؛[1] می‌فرماید از هر فرقه‌ای یعنی از هر گروه زیادی، یک گروه کوچکتر بروند تحصیل علم بکنند، برگردند و حاصل تحقیقاتشان را در اختیار دیگران بگذارند. این کاری است که همه عقلای در همه کارها می‌کنند. در دین هم باید همین کارها را کرد.

لزوم کسب آمادگی لازم در برابر سیل تحریفات و شبهات

ولی یک سطحی از این علوم و معارف هست که برای همه لازم است. همان‌گونه که در بهداشت، حالا همه متخصص پزشکی یا فوق تخصص که نیستند اما همه یک اطلاعات عمومی از بهداشت دارند. می‌دانند که چگونه باید حفظ سلامت را رعایت کرد، چه چیزهایی را باید خورد، چه چیزهایی را نباید خورد، چه رفتارهایی باید کرد که حتی‌المقدور سطح متوسط سلامت جامعه محفوظ باشد؛ و حالا امروز این باب را حتی رسانه‌ها و رادیو، تلویزیون هم برعهده گرفته‌اند و برنامه‌هایی برای آموزش دادن مسائل بهداشتی هم پخش می‌کنند که ما همین جا از این کارهای خوبشان تشکر می‌کنیم. منظورم این است که همان‌گونه که در پزشکی یک سطح عمومی از معلومات برای همه لازم است، در سطح دین هم یک سطحی از معلومات برای همه لازم است.

اگر یک وقتی یک بیماری‌ای شیوع پیدا کند دیگر آن حالت عادی ندارد و همه باید یاد بگیرند. یک وقت حالت عادی است، الآن در بیماری‌هایمان، من این تازگی‌ها نشنیده‌ام که مثلاً تراخم وجود داشته باشد. من آن‌وقتی که بچه بودم و به مدرسه می‌رفتم یک بیماری چشم بود به نام تراخم که بسیاری از همشاگردی‌های ما به آن مبتلا می‌شدند و پزشک‌ها می‌آمدند آن‌ها را معالجه می‌کردند و دستوراتی به آن‌ها می‌دادند. الآن فکر نمی‌کنم چیز شایعی باشد. الحمدلله معالجه شده است. یا یک وقتی فلج اطفال شایع بود، خیلی از بچه‌ها به فلج مبتلا می‌شدند. این واکسیناسیون‌هایی که انجام گرفت این بیماری را تا حدود زیادی ریشه‌کن کرد. اگر یک وقتی یک بیماری فکری، تأکید می‌کنم اگر یک بیماری فکری، شیوع پیدا کرد آن حالت عادی ندارد و همه باید یاد بگیرند.

در شرایط عادی، ما همین اصول دین و ضروریات دین را یاد بگیریم کافی است. اگر نتوانیم جواب شبهاتی که مثلاً درباره ولایت یا درباره مسائل دیگری هست را بدهیم، اگر بلد نباشیم میگوییم ما بلد نبودیم، به مسجد می‌رویم و از امام جماعت سؤال می‌کنیم و جوابش را می‌گیریم؛ اما یک وقتی این بیماری شایع می‌شود. امروز تمام دشمنان اسلام در سراسر عالم، پشت به پشت هم داده‌اند که عقاید اسلام به خصوص عقاید شیعه را سست کنند! با استفاده از کتاب‌ها و نوشته‌ها، فیلم‌ها، سایت‌ها، اینترنت و انواع و اقسام وسایل، دائماً دارند شبهه افکنی می‌کنند و نتایجش به ما می‌رسد؛ جوان‌ها می‌آیند سؤالاتی می‌کنند که ما خودمان حدس می‌زنیم که این سؤالات از کجا پیدا شده است. در یک چنین حالتی فقط آن اصول دین و فروع دینی که در مکتب یاد گرفتیم کافی نیست؛ باید واکسینه شد یعنی در مقابل این میکروب‌هایی که الآن دارد شیوع پیدا می‌کند این‌ها را به خصوص ما باید حساسیت پیدا کنیم و جوابش را یاد بگیریم.

چو دزدی با چراغ آید، گزیده‌تر برد کالا!

یکی از وظایفی که قشر فرهیخته جامعه، اعم از حوزوی و دانشگاهی، به عهده دارند این است که اولاً معلومات عمومی دین را توسعه بدهند. ثانیاً آن وقتی که یک بیماری فکری شیوع پیدا می‌کند بسیج شوند و مردم را واکسینه کنند، به خصوص این مطالب را بیان کنند، جواب شبهات را بدهند که این شبهات در دل نماند و این موجب ضعف ایمان نشود. این یک کار است. حالا چه در این سطح عمومی، ما اسلام را یاد گرفتیم و چه سطح تخصص و فوق تخصص یعنی در یک رشته از علوم به حد اجتهاد رسیدیم آیا بار ما بسته است؟! دیگر مشکلی نداریم؟! بالفرض که ما یاد گرفتیم اسلام چیست، در سطوح و عرصه‌های مختلف هم اسلام را خوب شناختیم، البته در سطح عمومی و متوسطش امکان دارد، برنامه‌ای گذاشته شود، چند سال آدم کار کند، می‌تواند در سطح عموم آنچه برای دین لازم است را یاد بگیرد اما ظاهراً این کافی نیست؛ برای این‌که ما خیلی کسانی را دیدیم که علم زیادی داشتند اما برای جامعه مفید نبودند، برای خودشان هم مفید نبودند و گاهی ضررهایی به دست آن‌ها به اسلام وارد شد که دشمنان نمی‌توانستند چنین ضررهایی بزنند! حالا من نمی‌خواهم نمونه‌اش را عرض کنم و وقت شما را بگیرم. همه شما قطعاً نمونه‌هایی از این را در طول تاریخ اسلام و حتی در زمان معاصر سراغ دارید؛ کسانی که علمشان زیاد بود، زیاد درس خوانده بودند اما اهل عمل نبودند، دنیازده می‌شدند، دنبال پول و مقام می‌رفتند. این‌ها ضررشان از جهال بیشتر است؛ چو دزدی با چراغ آید، گزیده‌تر برد کالا.

شرط اثربخشی علم

پس غیر از آشنایی با معارف اسلامی، ما یک چیز دیگر هم می‌خواهیم. اسم کلی آن را می‌شود خودسازی، تقوا و عمل کردن به دین گذاشت. این هم عرض عریضی دارد. همان‌گونه که علم مراتب زیادی داشت، از عدد یک به سوی بی‌نهایت، حالا بی‌نهایتش مسامحی است یعنی خیلی مراتب آن مختلف است، عمل هم همین‌گونه است. عمل هم از یک مرتبه‌ای پیدا می‌شود که بنده هم کم‌یابیش عمل می‌کنم، نمازی، روزه‌ای، ولی یک مراتبی هم هست که مال اولیاء خداست، آن‌ها یک جور دیگری هستند. خدا توفیق دهد که اقلاً تا یک حدی بفهمیم که آن‌ها چه جور هستند. نمونه بارزش خود امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه. هر کسی نمونه‌های دیگری هم در بین علماء، بزرگان، زهاد سراغ دارد که تمام نیرویشان صرف این می‌شد که کاری کنند که خدا خواسته باشد ولو هر ضرری برای خودشان داشته باشد.

حد نصاب عمل به معارف دین

اینجا هم ما یک مرتبه حد نصابی باید قائل شویم. درست است که ما ازلحاظ تقوا نمی‌توانیم مثل سلمان شویم، حالا ائمه معصومین و امام زادگان و حضرت عبدالعظیم جای خود، ما مثل سلمان هم نخواهیم شد. سلمان خیلی مقام عالی‌ای داشت؛ ولی یک حد نصابی باید داشته باشد. خود امیرالمؤمنین‌صلوات‌الله‌علیه وقتی می‌فرمایند امام شما چگونه است و شما باید به این امام اقتداء کنید، بعد می‌فرمایند أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ، وَ لَكِنْ أَعِینُونِی بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ؛[2] با تقوایتان به من کمک کنید، به من شبیه شوید، من هم می‌دانم که مثل من نمی‌توانید بشوید اما سعی کنید شبیه من شوید.

به‌هرحال یک حد نصابی را باید در نظر بگیریم. باز این طبقه فرهیخته جامعه هستند که باید سعی کنند سطح تقوا و سطح خودسازی جامعه را بالا بیاورند؛ هرچه می‌شود مردم، باتقواتر شوند، عمیق‌تر شوند، کمتر دروغ بگویند، کمتر غیبت کنند، کمتر تقلب کنند، کمتر بی‌انصافی کنند، در معامله رعایت حال مؤمنین را بکنند، احوال همسایه‌شان را بپرسند، به فقرا کمک کنند و الی‌آخر، چیزهایی که همه می‌دانید. چه کنیم؟! سعی کنیم این‌ها یک مقدار عملی شود، به این‌ها عادت کنیم، سعی کنیم این‌ها خوی و منش ما شود، نه اینکه در عمرمان آیا یک بار موفق شویم چنین کاری کنیم یا نه. این خودسازی است. پس ما اگر بخواهیم از اسلام درست استفاده کنیم وظیفه دوم ما این است که یک حد متوسطی از معنویت، از تقوا و از خودسازی را داشته باشیم و سعی کنیم عمیق‌تر شود.

یک سؤال سرنوشت‌ساز

سؤال؛ اگر یک کسی معارف اسلامی را خوب یاد گرفت، حال در هر طبقه و رده‌ای که هست، آدمی هم بود اهل تقوا؛ نه‌تنها نماز واجبش را می‌خواند، نوافلش را هم می‌خواند؛ نه‌تنها وجوهات واجبش را هم می‌پردازد، به ضعفا، به همسایگان، به فقرا، به ارحام نزدیک و پدر و مادر و خویش و قوم‌هایی که نیازمند هستند به این‌ها هم رسیدگی می‌کند و همین‌طور کارهای دیگر؛ آیا این دیگر بارش بسته شده و کمبودی ندارد؟!

اگر اسلام فقط احکام فردی یا نیمه اجتماعی، خانوادگی و امثال این‌ها بود شاید بشود گفت یک چنین کسی دیگر خیالش راحت است، اهل بهشت است، این اهل سعادت است، دین را خوب یاد گرفته، حد نصابش را هم عمل می‌کند؛ اما خدا ساعت‌به‌ساعت بر علو درجات امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه بیفزاید! امام یک چیزی را به ما یاد داد و ما را به آن توجه داد که بسیاری از ما غفلت داشتیم و آن این بود که دین فقط احکام فردی و خانوادگی نیست. ایشان فرمود شاید بیش از نصف فقه اسلام مربوط به مسائل سیاسی و اجتماعی باشد و فرمود ورود در این مسائل و انجام وظایف اجتماعی- سیاسی، مثل نماز خواندن واجب است.

بصیرت، فراتر از علم و آگاهی

نتیجه این ‌که فرض کنیم ما اسلام را به حد ضرورت یاد گرفتیم، تصمیم گرفتیم خودسازی کنیم، اهل تقوا باشیم، اقلاً واجبات و محرمات را رعایت کردیم، بقیه‌اش پیشکش، ولی یک چیز دیگر کم داریم. اتفاق افتاده که گاهی عالمی زحمت کشیده، عمری را با زهد و تقوا زندگی کرده یعنی هم علم داشته و هم تقوا اما در عین حال، دشمنان دین از او سوء‌استفاده کرده‌اند! او را فریب داده‌اند، برای او زمینه‌سازی کرده‌اند که یک چیزی را عوضی بفهمد. اگر دقت کنید الآن هم شاید نمونه‌هایی از آن به ذهنتان بیاید. در همین دوران بعد از انقلاب هم نمونه‌هایی از آن پیدا شده است. این معنایش چیست؟ این معنایش این است که غیر از علم و غیر از تقوا یک چیز دیگر هم می‌خواهیم. این همان است که مقام معظم رهبری تعبیر به بصیرت، شناخت شرایط سیاسی - اجتماعی کشور و جهان فرمودند؛ اینکه بفهمیم در دنیا چه خبر است؟ ما کجای این عالم هستیم؟ دیگران برای ما چه نقشه‌هایی دارند؟ ما چه وظایفی داریم؟

نمونه‌ای از خواص بی‌بصیرت در تاریخ اسلام

اگر این‌ها را درست نفهمیم گاهی ممکن است یک عالم باتقوا طعمه خوبی برای دشمنان اسلام شود! از صدر اسلام هم چنین کسانی بوده‌اند. در زمان خود امیرالمؤمنین‌صلوات‌الله‌علیه چند نفر بودند که این‌ها معروف به زهاد بودند. این‌ها آن‌قدر در جامعه اسلامی شهرت داشتند که اصلاً این‌ها را به عنوان زهاد می‌شناختند. یکی از آن‌ها که معروف به زهد بود، این‌طور که نقل کرده‌اند اسمش ربیع بن خُثَیم بوده است. این شخص غیر از خواجه ربیع است که در مشهد هست. ایشان آدمی بسیار زاهد و باتقوا بود و به زهد و عبادت معروف بود و طبعاً با روایات و تفسیر قرآن هم آشنا بود. ایشان هم عالم بود و هم زاهد.

عبرت‌های جنگ جمل

بعد از این‌که اکثریت مردم آمدند با امیرالمؤمنین‌صلوات‌الله‌علیه بیعت کردند، بعد از چند روز که جنگ جمل اتفاق افتاد و دوتا از نزدیک‌ترین افراد به امیرالمؤمنین‌صلوات‌الله‌علیه، کسانی که قبل از همه با علی بیعت کرده بودند بنای جنگ با علی را گذاشتند و جنگ جمل را راه انداختند، امیرالمؤمنین‌صلوات‌الله‌علیه لشکرکشی کردند و برای جنگ با این‌ها به بصره آمدند. دوست دارم این جمله را یک مقدار با تأکید عرض کنم، عزیزان در موقع مناسبی یک مقدار در مورد آن فکر کنند؛ شما تصور کنید پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله از دنیا رفته‌اند، سه نفر، دوتا از پدرزن‌های پیغمبر، یکی هم داماد پیغمبر، عثمان بن عفان، این‌ها پشت سر هم آمدند جانشینی پیغمبر کردند، جنگ‌هایی اتفاق افتاد، بعضی جاها سرزمین‌هایی را گرفتند و به کشور اسلامی ضمیمه کردند، در این مدت کارهایی انجام گرفت، از آن‌ها بگذریم. بعد از مدتی، بسیاری از مسلمان‌ها که حالا عمده‌اش مصری‌ها بودند، آمدند در مدینه جمع شدند و علیه خلیفه شورش کردند و بالاخره او را به قتل رساندند و با علی بیعت کردند.

در یک چنین شرایطی که از یک طرف یک خلیفه‌ای که خودش داماد پیغمبر بوده کشته شده و اوضاع متشنج است، از یک طرف در شام یک کسی حکومت می‌کند که با علی مخالف است و خودش را رقیب علی می‌داند و به بهانه خونخواهی عثمان، درصدد جنگ با علی برآمده است، خیلی جو و اوضاع متشنجی بود، در یک چنین شرایطی دو نفر از دوستان که یکی از آن‌ها پسرعمه خود علی و از دوستان نزدیک علی است و همین‌طور که از اهل منبر زیاد شنیده‌اید می‌گویند حضرت زهرا‌سلام‌الله‌علیها به امیرالمؤمنین عرض کردند اگر شما بناست به وصیت من عمل نکنید به زبیر وصیت کنم؛ زبیر بزرگ‌خاندان بنی‌هاشم بود؛ این‌ها آمدند با علی جنگ راه انداختند؛ همسر پیغمبر، جناب زبیر جناب طلحه و بسیاری دیگر از اصحاب و یاران.

معاویه در شامات شورش کرده و ادعای خلافت دارد، در مدینه تازه یک خلیفه کشته شده، این‌ها هم از دوستان علی بودند و بر علیه علی قیام کردند، این را منصفانه بنشینید فکر کنید؛ شما اگر در مدینه بودید برای علی چه فکر می‌کردید؟! من فکر می‌کنم اگر بنده آن زمان بودم خدمت امیرالمؤمنین علیعلیه‌السلام با کمال جسارت می‌گفتم آقا! یک مقدار صبر کنید! بگذارید یک مقدار حکومتتان جا بیفتد و قدرتتان متمرکز شود. از آن طرف در شام دشمن دارید، از این طرف در بصره، از آن طرف اوضاع داخلی متشنج است، برای جنگ با این‌ها عجله نکنید! من خودم این‌گونه فکر می‌کردم. از قرائن معلوم می‌شود که بسیاری از دوستان امیرالمؤمنین‌صلوات‌الله‌علیه هم همین فکر را داشتند و می‌آمدند عرض می‌کردند که آقا! حالا وقت جنگ نیست، بگذارید یک مقدار اوضاع آرام شود، حکومت شما یک ثبات و استقراری پیدا کند، آن‌وقت اگر لازم شد بجنگید.

بصیرت؛ تنها راه برون‌رفت از فتنه

امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌علیه در دو خطبه از نهج‌البلاغه می‌فرمایند وَ لَقَدْ ضَرَبْتُ انْفُ هَذَا الَامْرِ وَ عَینَهُ؛[3] من درباره این کار کاملاً با دقت فکر کردم و قضیه را زیرورو کردم. این یک تعبیر ادبی است که عرب‌ها به کار می‌برند. وقتی می‌خواهند بگویند خوب حلاجی کردم و دیگر جای هیچ ابهامی نماند میگویند ضَرَبْتُ انْفُ هَذَا الَامْرِ وَ عَینَهُ؛ من خوب در این باره فکر کردم.

حضرت در یکی از خطبه‌ها می‌فرمایند شب تا صبح خوابم نبرد که در این جریان چه باید بکنم؟! آخرالامر فکرم به اینجا رسید که امر من دایر بین یکی از دو چیز است؛ یا باید با این‌ها بجنگم و یا از دین محمد خارج شوم! دیگر هرچه دوستان و مشاورین می‌گفتند در مورد یک چنین تشخیصی فایده‌ای نداشت؛ یا باید از دین استعفا بدهم یا باید بجنگم، راه سومی ندارم. این‌که شما میگویید جنگ نکن، من این را خروج از دین میدانم. سایر مسلمان‌ها اینگونه فکر نمی‌کردند. نمی‌دانم در کل جامعه مسلمان‌ها، شهر مدینه را بفرمایید، چند نفر بودند که با علی موافق بودند؟! آن‌هایی هم که برای جنگ به بصره می‌آمدند برای بیعتشان بود، چون در بیعت طی می‌شد ما با هر کسی که بجنگی می‌جنگیم و با مال و جانمان از شما حمایت می‌کنیم؛ این‌ها بیعت کرده بودند و خودشان را به همین ملزم می‌دانستند. به‌هرحال این یک‌جور فهم است؛ می‌گوید اگر با این‌ها نجنگم از دین خارج می‌شوم. یک‌جور فهم هم این است که آقا! زود است، عجله نکن! بگذار حکومتت استقرار پیدا کند، بگذار مردم دور تو جمع بشوند، حکومتت ثبات پیدا کنند، آن‌وقت اگر خواستی بجنگ.

من گمان نمی‌کنم آن‌هایی که با جنگیدن علی مخالف بودند همه ضد دین بوده‌اند. آن‌ها فهمشان این‌گونه بود. فکر می‌کردند مصلحت جامعه اسلامی این نیست، مصلحت شخص علی هم نیست. فکر می‌کردند؛ اما علی یک جور دیگر فکر می‌کرد؛ می‌گفت اگر نجنگم از دین باید استعفا بدهم.

عنصر بصیرت در شخصیت حضرت امام (ره)

این مثال‌ها در طول تاریخ اسلام زیاد تکرار شده است. در این انقلاب شرایطی پیش آمد که غیر از شخص امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه حداکثر اگر به اندازه انگشتان دست کسانی با نظر امام موافق بودند، همه دوستان با این نظر مخالف بودند ولی امام‌‌رضوان‌‌الله‌‌علیه قاطعانه اعلام کرد، عمل کرد و ثابت کرد که حق با اوست.

در بعضی از حوادثی هم که پیش آمد و شاید تا امروز هم در بعضی از زمینه‌ها ادامه داشته باشد چنین اختلاف فرع‌هایی وجود دارد. ما همه را هم بر دشمنی بر اسلام و بر تنبلی و چیزهایی از این قبیل حمل نمی‌کنیم. واقعاً مصلحت را این‌گونه نمی‌بینند. یک جور دیگر فکر می‌کنند. تکلیف ما چیست؟! فرض کنید یک گرایشی به سمت الف است و یکی به سمت ب. فرض کنید ما هم نمی‌دانیم که حق با کدام است. این‌ها سابقه دارد.

معیار تشخیص حق از باطل

در همین جنگ جمل، شخصی خدمت امیرالمؤمنین‌سلام‌الله‌علیه آمد و عرض کرد آقا! من میدانم شما خیلی پیش پیغمبر مقام دارید، پیغمبر خیلی شما را دوست می‌داشت، شما در اسلام خیلی خدمت کرده‌اید، من این‌ها را قبول دارم و میدانم که شما اهل عبادت هستید، اهل تقوا هستید، اهل شجاعت هستید، فضایلتان را هم میدانم، اما شما یک نفر هستید، در مقابل شما سه نفر از بزرگان هستند، طلحه هست، زبیر هست، عایشه هم هست. من از کجا بدانم که شما درست میگویید یا آن‌ها؟ حضرت فرمود اِعرِفِ الحَقَّ، تَعرِف أهلَهُ. اگر می‌خواهی ببینی حق با کیست اول برو حق را بشناس، بعد ببین حق با کیست؛ یعنی شناخت عنصر لازم قبل از تصمیم‌گیری برای ورود در یک راهی یا تبعیت از کسی است؛ اول برو حق را بشناس! اول برو دین را بشناس! از چه راهی؟!

ما شیعه‌ها میدانیم که از چه راهی؛ باید از کتاب، سنت و اهل‌بیت بشناسیم. در کشورهای اسلامی ما چنین راهی را سراغ نداریم؛ نه در افغانستان، نه در سوریه، نه در مصر، نه در لیبی، نه در یمن، کسی که حرفش برای دیگران حجت باشد و روز قیامت بگوید چون او گفت عمل کردم و خدا هم بگوید حجت بر تو تمام است؛ اما در ایران اسلامی شیعی، به برکت ولایت‌فقیه چنین نعمتی را داریم.

خدا اول امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه را به ما داد که بزرگترین نعمتی است که بنده در طول تاریخ اسلام برای مسلمان‌ها می‌شناسم؛ و امروز وجود مبارک جانشین شایسته ایشان است که بعد از امام کسی را اصلح از او نمی‌شناسم. بنده بیش از چهل سال است که با ایشان ارتباط نزدیک دارم و شهادت می‌دهم که برای رهبری امت اسلامی کسی مثل ایشان یا نزدیک ایشان هم وجود ندارد.

راه شکرگزاری نعمت بی‌نظیر ولی‌فقیه

بنابراین این یکی از بزرگ‌ترین نعمت‌هایی است که خدا به ما شیعه‌ها داده آن هم نه همه شیعه‌ها، آن‌هایی که ولایت‌فقیه را از ته دل قبول دارند نه اینکه برای مصلحت روزگار بگویند. حالا که خدا یک چنین نعمتی به ما داده اولین مرتبه شکر نعمت، شکر زبانی است. اگر آدم به زبان هم شکر خدا نکند دیگر چه کند؟! بعدش شکر عملی است؛ اطاعت از فرمان‌های ایشان. بعد هم نه‌تنها اطاعت از اوامر حکومتی ایشان بلکه از اشارات و رهنمودهای ایشان. بارها ثابت شده نظری که ایشان داشتند بر تمام نظرات متخصصین برتری داشته است. یکی از آن‌ها هم همین مذاکره با آمریکا بود که کم‌یابیش در جریان هستید و خدا ان‌شاءالله عاقبتش را خیر کند و به نفع اسلام و مسلمین تمام شود. ایشان از روز اول فرمودند که من به مذاکره با آمریکا خوش‌بین نیستم.

عزیزان من! من امروز خدمت شما هستم، معلوم نیست یک‌بار دیگر زنده باشم و شما را ببینم یا نه. نه شما از من توقعی دارید و کاری از دست بنده برای شما برنمی‌آید، نه من از شما توقعی دارم. امروز که از اینجا رفتم شاید دیگر به جایی نرسیدم و همین جا در کنار مرقد حضرت عبدالعظیم دفنم کنند. به شما عرض می‌کنم قدر این نعمت را بدانید. این نعمت در دنیا کم‌نظیر بلکه بی‌نظیر است. برای ما بعد از معرفت پیغمبر و امام، به خصوص در این عصر، نعمتی به عظمت ولایت‌فقیه و شناختن این شخص بزرگوار نمی‌شناسیم. قدر این نعمت را بدانید. مواظب باشید دشمنان شبهه ایجاد نکنند، خناسان خرده‌گیرهای حسودانه نکنند، بدانید یک نظر تخصصی که ایشان ابراز می‌کنند بسیار ارزشمند است و از میلیون‌ها و میلیاردها نظر یکایک ما ارزشمندتر است. هر چه می‌فرمایند بپذیریم، برای سلامتی و موفقیت ایشان دعا کنیم و صدقه بدهیم.

امیدواریم خدا هم به واسطه دعا کردن به یکی از اولیائش لطف و عنایتش را به همه ما مبذول بدارد.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین


[1]. توبه، 122.

[2]. نهج‌البلاغه، نامه 45.