صوت و فیلم

صوت:
8

نقش ما در تحقق وعده‌های الهی

در دیدار با جمعی از ناظران شورای نگهبان
تاریخ: 
جمعه, 10 دى, 1395

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌‌‌‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

تقدیم به روح ملکوتی امام راحل‌رضوان‌‌الله‌‌علیه و شهدای والامقام اسلام صلواتی اهدا‌ می‌کنیم.

أعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم* بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم* وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِكُونَ بِی شَیئًا.[1]

تشریف‌فرمایی عزیزان و سروران را به این مؤسسه که به نام مبارک حضرت امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه مزیّن است و به یاد آورنده خاطرات زیادی از آن بزرگوار است را خوشامد عرض می‌کنم. امیدوارم خداوند متعال در این روز عزیز به همه ما توفیق بدهد که آنچه مرضی خودش است را مورد گفتگو قرار دهیم و بعد برای عمل کردن به وظایفمان آماده شویم و از هیچ عاملی در راه انجام ‌وظیفه نهراسیم.

صادق بودن وعده‌های الهی

همه شما این آیه را بارها غیر از تلاوت‌های شخصی‌تان، در بحث‌ها، گفتگوها، سخنرانی‌ها و مقالات خوانده‌اید و شنیده‌اید. بار دیگر هم من برای تبرک و تیمن تلاوت کردم. یک ترجمه ساده‌ای هم برای نوجوانانی که احیاناً هنوز با مفاهیم قرآنی زیاد آشنا نیستند می‌کنم؛ تعبیر آیه شریفه این است: وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنكُمْ؛ خدا یک وعده‌ای به مؤمنان داده است. در جاهای دیگر هم فرموده که چه کسی هست که بهتر از خدا به وعده خود وفا کند؟! وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِیلاً؛[2] وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ.[3]

ایمان واقعی و عمل صالح؛ شروط تحقق وعده الهی

وعده‌ای که خداوند متعال به مؤمنان و به مخاطبان خود داده، آن‌ها دو شرط ابتدایی دارند؛ الَّذِینَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ. آیه خطاب به مؤمنان است اما در عین‌ حال یک قید اضافه می‌شود: وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا "مِنكُمْ" وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ؛ از میان شما مؤمنان کسانی هستند که ایمان واقعی دارند. کسانی هم هستند که به نام مؤمن و مسلمان، خوانده می‌شوند اما خود قرآن می‌فرماید این‌ها ایمان واقعی ندارند.

خدا به کسانی که ایمان واقعی داشته باشند و بنا داشته باشند که کار درست و شایسته‌ای انجام بدهند یک وعده خاصی داده که این وعده در همین دنیا تحقق پیدا می‌کند. یک وعده‌های کلی‌ای برای مؤمن و کسی که عمل صالح دارد هست که خدا در آخرت به آن‌ها پاداش می‌دهد. البته وعده اصلی همان‌جاست، حیات حقیقی هم همان‌جاست و باید برای آن بیشتر حساب باز کرد اما خداوند متعال برای یک عده‌ای یک ویژگی خاصی قائل شده است که در همین دنیا هم یک عطایای خاصی به آن‌ها مرحمت می‌فرماید.

وعده‌های خداوند متعال به مؤمنان واقعی

حالا ببینید خدا چه وعده‌هایی به این مؤمنان داده که در این دنیا به آن‌ها می‌دهد؛

الف) استخلاف و حکومت روى زمین

لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ؛ اولاً‌ این‌ها در زمین، جای گذشتگان را می‌گیرند و قدرت زمین در اختیار این‌ها قرار می‌گیرد، چیزی که همه انسان‌ها به‌حسب غریزه‌شان و به‌حسب آرزوهای طولانی‌ای که اقوام در طول تاریخ‌ به دنبال آن بوده‌اند و می‌خواسته‌اند پیدا کنند که قدرت بر زمین و استفاده از نعمت‌های مادی را بیابند، خدا آن وعده را به این افراد داده است؛ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ.

ب) نشر آئین حق به طور اساسى و ریشه‌دار در همه ‌جا

وَلَیُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ؛ خیلی‌ها بودند که ایمان می‌آوردند، پیغمبران را واقعاً تصدیق می‌کردند و می‌خواستند به وظایفشان عمل کنند اما دشمن آن‌قدر بر آن‌ها مسلط بود و آن‌ها تحت فشار بودند که توفیق عمل به وظایف خودشان را پیدا نمی‌کردند؛ همیشه تحت فشار، زور، شکنجه، زندان و گرفتاری‌ها بودند؛ گاهی یک نوع بیگاری از آن‌ها می‌کشیدند؛ گاهی هم رسماً‌ به‌صورت برده درمی‌آمدند. این‌ها مؤمن بودند و دلشان می‌خواست به وظایفشان عمل کنند اما امکان آن را نداشتند.

وَلَیُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ؛ وعده دومی که خدا به این اشخاص داده این است که به آن‌ها توان می‌دهد و آن‌ها را متمکن می‌کند و شرایط برای آن‌ها فراهم می‌شود که به دین خدا، همان دینی که خدا می‌پسندد، یعنی با همه ویژگی‌هایی که خدا برای دین می‌پسندد عمل کنند و به وظایفشان آشنا شوند.

ج) از میان رفتن تمام اسباب خوف، ترس، وحشت و ناامنى

وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِكُونَ بِی شَیئًا؛ همین‌گونه که عرض کردم بسیاری از مؤمنان بودند که با اینکه ایمان داشتند ولی چون همیشه در سختی به سر می‌بردند لذا توان و قدرت رسیدگی به کارها و وظایفشان را پیدا نمی‌کردند. به این مؤمنان وعده داده شده که خدا خوف را از این‌ها برمی‌دارد و بعد به امنیت می‌رسند تا بتوانند وظایف دینی خودشان را کما هو حَقُّه انجام دهند؛ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا.

عبادت خالى از شرک؛ هدف نهائى از تحقق وعده الهی

یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِكُونَ بِی شَیئًا؛ تا دیگر دین آن‌ها خالص شود و هیچ شائبه شرکی در آن نباشد. چون در خیلی از جاهای دیگر و حتی در خود قرآن تصریح شده که بسیاری از مؤمنان هستند که با اینکه ایمان دارند و جزو مؤمنان و موحّدان هستند ولی عملاً‌ شائبه شرک در آن‌ها هست؛ ولی خدا به این اشخاص وعده داده که این نعمت را به آن‌ها افاضه می‌فرماید که آن‌چنان وسایل برای آن‌ها فراهم شود، خوف و ترسی هم نداشته باشند، امنیت کامل هم داشته باشند که دینشان را به‌طور خالص انجام دهند و هیچ شائبه شرکی در آن نباشد.

انسان؛ خلیفه خدا بر روی زمین

این یک سنت الهی است، یک وعده‌ای است که خدا داده که این کار را خواهد کرد. طبیعی است که این وعده الهی، موافق با هدف خلقت انسان هم است. اصولاً هدف از خلقت انسان در این عالم این است که خلیفه خدا بشود؛ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلیفة. بعد از آفرینش عوالم عظیمی که ما خبر درستی از آن نداریم، بعد از آفرینش آسمان‌ها و زمین‌هایی که پر از فرشتگان است و هیچ جای خالی‌ای نیست مگر اینکه فرشته‌ای مشغول عبادت است، یا در حال رکوع است و یا در حال سجود، در عالم خلقت جای یک موجودی خالی بود که خودش با اختیار خودش، انتخاب کند و این، خلیفه خدا می‌شود. پس هدف از این خلقت این است که یک چنین موجودی تحقق پیدا کند و خلیفه خدا در زمین شود، نه خلیفه خدا برای بهشت شود؛ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خلیفة؛ خدا می‌خواهد در روی این زمین، خلیفه داشته باشد.

انسان؛ مظهر قدرت و اراده الهی

ویژگی این خلیفه این است که خودش سرنوشت خودش را تعیین می‌کند یعنی علاوه بر مظهر قدرت، مظهر اراده الهی هم هست. فرشتگان مظهر قداست الهی بودند؛ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَكَ؛[4] ما تسبیح و تقدیس می‌گوییم. خدا مخلوقات دیگری هم داشت که هر کدام مظهر یک اسماء خاصی از صفات الهی بودند اما انسان مظهر قدرت و اراده الهی است، باید با اراده خودش کار کند و سرنوشت خودش را تعیین کند.

لازمه انتخاب

انسان وقتی اراده می‌کند باید دو راه داشته باشد؛ هم بتواند خوب را انتخاب کند و هم بد را. خدا باید وسیله هر دو را هم در اختیار او بگذارد تا انتخاب بشود وگرنه اگر فقط یک راه بیشتر نباشد که انتخاب نمی‌شود؛ اما یکی از این دو، مطلوب بالأصالة است و یکی مطلوب بالتبع است. مقصود این است که خلیفه تحقق پیدا کند، آن‌ کسی که همه اسماء و صفات الهی را کاملاً‌ نشان بدهد یعنی نقصی نداشته باشد؛ ولی لازمه انتخاب این است که اگر خواست سقوط هم بکند بتواند. پس سقوط او مطلوب بالتبع است چون لازمه اختیار این است که بتواند سقوط کند. خدا هم اجازه می‌دهد که این کار را بکند ولی آن‌که هدف اصلی الهی است این است که اولیاء خدا در این عالم پیدا شوند که هر کدام مظهر اسماء و صفات کامل الهی باشند یعنی به کمال انسانیت برسند.

درک رحمت‌های ویژه الهی با افعال اختیاری

خدایی که عالم را خلق کرده و انسان را در این عالم برای این هدف قرار داده، طبعاً‌ صفات او اقتضاء می‌کند که چنین وعده‌ای هم به انسان‌ها بدهد که من شما را خلیفه خودم می‌کنم یعنی تا آثار خلافت در شما ظهور داشته باشد، این‌ها جهنمی نباشند، این‌ها راه فساد و تباهی را انتخاب نکنند، راه صحیح بروند، به جایی برسند که کأنّه عالم در اختیار آن‌هاست. کأنّه که می‌گویم برای احتیاط آن است وگرنه خدا چنین کاری را خواهد کرد، همین‌گونه که نسبت به انبیا و اولیا چنین کارهایی را در یک شعاع محدودی انجام داده است. پس این وعده، درست بر هدف خلقت انسان منطبق است و خدا انسان را برای همین آفریده است. آن‌هایی که منحرف می‌شوند آن‌ها بالتبع منظور هستند برای اینکه امکان این را داشته باشند که هر راهی را که می‌خواهند انتخاب کنند اما آن‌که هدف اصلی الهی است این است که انسان‌ها راه خوب را انتخاب کنند تا بیشتر از رحمت‌های خدا استفاده کنند، رحمت‌هایی که جز از این راه و در سایه افعال اختیاری نصیب آن‌ها نمی‌شود.

حالا من یک جمله گفتم و گذشتم، بحث بسیار عمیقی می‌خواهد که اصلاً آن رحمتی که انسان لیاقت دریافت آن را پیدا می‌کند هیچ مخلوقی در عالم، لیاقت دریافت آن را ندارد و مخصوص انسان است؛ البته در درجه اول مخصوص شخص پیامبر عظیم‌الشأن و در درجات بعد مخصوص سایرین. اصلاً‌ دیگران نمی‌توانند آن را درک کنند، فهم آن را هم ندارند کما اینکه فرشتگان نمی‌فهمیدند انسان چه ویژگی دارد که خدا او را خلیفه قرار می‌دهد. خدا فرمود: إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ؛ شما نمی‌دانید. عَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا.[5] به‌هرحال این تاج افتخاری است که خدا بر سر انسان زده که به جایی می‌رسد که رحمت ویژه‌ای را به او می‌دهد که هیچ موجود دیگری لیاقت دریافت آن را ندارد و نمی‌تواند درک کند. خدا در همین دنیا به چنین کسانی این وعده‌ها را داده است؛ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ وَلَیُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا.

ایمان واقعی در مقابل ایمان ظاهری

الحمدلله از برکات میراث اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌عليهم‌‌اجمعين خیلی چیزها نصیب ما شده که سایر مسلمان‌ها این‌قدر فیض نبرده‌اند؛ ما به برکت روایات اهل‌بیت می‌دانیم که مصداق اتمّ این وعده برای وجود مقدس حضرت بقیة الله ‌الأعظم‌ارواحنا‌فداه است که همین‌جا خاضعانه و متضرعانه از ایشان درخواست می‌کنیم که در این روزی که تعلق به خودشان دارد همه ما را مشمول ادعیه زاکیه و عنایات خاصه‌شان قرار بدهند؛ ولی این معنایش این نیست که فقط یک مصداق دارد؛ وعده‌های خدا سنتی است بر اساس مبانی خاصی که هر وقت هر جا تحقق پیدا کند مصداق آن خواهد بود. البته عملاً‌ یک مصداق آن ضعیف‌تر است و یکی کامل‌تر است اما این‌گونه نیست که این وعده فقط یک مصداق فردی بیشتر نداشته باشد. هر جا انسان‌هایی این ویژگی‌ها را داشته باشند که ایمان واقعی داشته باشند، بر خلاف آن کسانی که به زبان می‌گویند آمَنَّا بِاللَّهِ؛ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِينَ؛[6] آن‌ها یُخَادِعُونَ اللّهَ؛[7] اصلاً این اقتضاء زمان و اقتضاء محیط است که وقتی بگوییم ما مؤمن هستیم و ریشی و تسبیحی داشته باشیم، در یک کشور انقلابی به ما احترام می‌گذارند. درواقع این کار را می‌کنیم تا مردم به ما احترام بگذارند. این ایمان واقعی نیست.

قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا؛[8]‌ اعرابی آمدند، اعراب بادیه‌نشین بودند، اهل معرفتی نبودند، همین اندازه خوششان آمده بود، آمدند گفتند ما هم ایمان آوردیم. آیه نازل شد که نه، شما هنوز ایمان ندارید؛ وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِكُمْ؛ هنوز ایمان در دل‌های شما وارد نشده است. وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا؛‌ بگویید ما تسلیم هستیم. ایمان یک چیزی است که در دل باید وارد شود، یک حقیقتی است، نورانیتی دارد، آثاری دارد و لذا الَّذِینَ آمَنُوا مِنكُمْ با اینکه خطاب به همه است اما می‌فرماید مؤمنین شما؛ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ.[9] با اینکه می‌فرماید الَّذِينَ آمَنُوا؛‌ آهای مؤمنین! بعد امر می‌کند، ایمان بیاورید. حالا مفسرین فرموده‌اند و در روایات هم کم‌یابیش اشاراتی هست که آن ایمانِ ظاهری است یعنی ادعای ایمان است.

کسانی که مدعی ایمان هستید سعی کنید ایمان واقعی داشته باشید. ایمان واقعی لوازمی دارد که به بعضی از آن‌ها اشاره می‌کند. کما اینکه دین هم که می‌فرماید وَلَیَمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ، آن دینی که فقط با شهادتین حاصل می‌شود آن که مؤونه‌ای ندارد. آدم چه زمانی مسلمان می‌شود؟ با گفتن شهادتین؛ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلٰهَ إِلَّا ٱللَّٰهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ ٱللَّٰهِ. خدا وقتی توفیق بدهد که آدم شهادتین را بگوید یعنی توفیق داده به اینکه دین اسلام را داشته باشد اما آیا این همان دینی است که می‌فرماید وَلَیُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ یا الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیكُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا،[10] این همان است؟ با همان شهادتین؟ هر کافری هم می‌تواند شهادتین را بگوید. همه منافقین هم می‌گفتند، نماز هم می‌خواندند، منتها با کسالت و با بی‌حالی نماز می‌خواندند وگرنه منافقین هم تارک الصلاة نبودند. شاید نمازهای بعضی از آن‌ها از نماز امثال بنده هم بهتر بود! این آن دینی نیست که می‌گوید وَلَیُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ.

اسلام ظاهری و اسلام واقعی

حالا من یک تعبیر ساده‌ای عرض کنم برای اینکه بفهمیم دین یعنی چه و چگونه حاصل می‌شود و اگر آن اسلام است و در رساله‌ها هم می‌نویسند کسی که قائل به شهادتین باشد و خدای واحد و پیغمبر را قبول داشته باشد این مسلمان است، آن‌وقت چطور بعضی جاها یک شرایط دیگری تعیین شده که اقلاً‌ ضروریات دین را باید قبول داشته باشد، اقلاً‌ اصول ثلاثه را باید قبول داشته باشد، در شهادتین معاد نیست اما این‌که دیگر اقلاً باید باشد، این چگونه است؟! گاهی می‌گویند اسلام فقط به شهادتین است، گاهی به اصول ثلاثه، گاهی اصول دین و مذهب و گاهی خیلی چیزهای دیگر. این چگونه است؟!

دو نکته است که باید توجه داشته باشیم. یکی اینکه ما یک اسلام ظاهری داریم و یک اسلام واقعی. این یک نوع تقسیم است؛ اسلام ظاهری یعنی در جامعه با او معامله مسلمان بشود ولو منافق باشد؛ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْكِ الأَسْفَلِ من النار؛[11] خدا در چند جا هم فرموده منافقان دروغ می‌گویند، این‌ها ایمان ندارند؛ يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ. این‌ها می‌خواهند سر خدا کلاه بگذارند که می‌گویند ما ایمان داریم. سر خدا کلاه نمی‌رود، خداست که دارد سر آن‌ها کلاه می‌گذارد! پس فرق است بین دین ظاهری که منشأ احکامی است، یعنی انسان پاک می‌شود، مردم او را پاک بدانند، وارث از مورِّث مسلمان خود ارث می‌برد و چیزهای از این امر ولو در باطن، منافق است. این را می‌توانیم بگوییم اسلام فقهی، اسلام ظاهری، اسلامی که این احکام بر آن مترتب است و هیچ کاری به بهشت و جهنم ندارد. ممکن است فِی الدَّرْكِ الأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ هم باشد اما این اسلام ظاهری را هم دارد؛ پاک است و مردم او را در مساجد راه می‌دهند، با او ازدواج هم می‌کنند. این یک اسلام است. روی این اسلام اصلاً نمی‌شود حسابی باز کرد. این نوع اسلام فقط برای امور دنیاست، مصالح دنیا این را اقتضاء می‌کرده، خدا تشریع فرموده، اجازه فرموده با چنین کسی رفتار مسلمان کنید.

عالی‌ترین مرتبه اسلام؛ وعده خداوند متعال به مؤمنان واقعی

اما آن اسلام واقعی، از اعتقاد به ضروریات شروع می‌شود تا به آن جایی می‌رسد که همین اسلام، مقامی است که خدا آن اسلام را وصف حضرت ابراهیم می‌داند؛ قَالَ أَسْلَمْتُ.[12] أَسْلَمْتُ یعنی همان اسلام.

حضرت ابراهیم دو پسر داشت که هر دو از پیغمبران بزرگ بودند؛ جناب اسماعیل و اسحاق؛ وَوَصَّىٰ بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَىٰ لَكُمُ الدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ.[13] حضرت ابراهیم به دو فرزند خودش که پیغمبر هستند وصیت می‌کند که مبادا بی اسلام بمیرید! خود حضرت ابراهیم ویژگی خودش را اسلام می‌داند، به فرزندانش که پیغمبر هستند هم می‌گوید مبادا بی اسلام بمیرید؛ فَلا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ؛ یعنی اسلام مراتبی دارد. از یک مرتبه کف شروع می‌شود، به یک مرتبه‌ای می‌رود که ما نمی‌توانیم برای آن حدّی تعیین کنیم. همین اندازه می‌توانیم بگوییم این حرکتی به‌سوی بی‌نهایت است، حدّ ندارد، ما نمی‌توانیم تعیین کنیم.

آن اسلامی که خدا انتظار دارد که خلیفه خودش بر روی زمین، آن اسلام را داشته باشد یک چنین اسلامی است. نمونه آن را ابراهیم داشت، اسماعیل داشت و سایر انبیاء بزرگ داشتند. این را ما آشنا هستیم که دین مراتبی دارد، اسلام مراتبی دارد، گاهی در یک روایتی می‌گویند این دین کامل منظور است، کأنّه فرموده اسلام کامل این است، گاهی این‌گونه تفسیرها را شنیده‌ایم. همه ما شنیده‌ایم یعنی چیزهای معروفی است.

ما باید سعی و همت کنیم که مصداق این آیه باشیم که این وعده‌ها شامل ما هم بشود. مراتبی از این را در این عصر یعنی در این پنجاه، شصت ساله اخیری که بعضی از ما شروع آن را یادمان است دیده‌ایم؛ سعی کنیم جزو این اسلامی باشیم که مشمول وعده‌های این آیه باشیم.

پیروزی انقلاب اسلامی؛ مصداق عینی تحقق وعده الهی

خدا یکی از مصادیق این آیه را در این قرن در این بقعه از زمین، یعنی کشور پاکِ ایرانِ منسوب به حضرت بقیة الله‌ارواحنا‌فداه نشان داده است. اگر این سفارشی که دین فرموده و قرآن مکرر فرموده که نعمت‌های خدا را به یاد داشته باشید نبود من از بس این چیزها را تکرار کرده‌ام دیگر خجالت می‌کشیدم به شما دوباره تکرار کنم و بگویم؛ اما قرآن مرتب می‌فرماید وَاذْكُرُوا إِذْ كُنْتُمْ کذا، وَذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ؛[14] به یاد بیاورید! فراموش نکنید! آدمیزاد به‌گونه‌ای است که مطالبی که می‌داند کم‌یابیش در معرض فراموشی است. همه ما تجربه کرده‌ایم.

وضع اسفناک تنها کشور شیعی جهان پیش از انقلاب

روزگاری بود که در تنها کشور شیعه دنیا- هیچ کشور دیگری به جز ایران به اسم کشور شیعه وجود نداشت- در تنها کشور شیعه دنیا آثار اسلام و تشیع بسیار نادر دیده می‌شد. در شهر که راه می‌رفتیم، مردم را که می‌دیدیم، مغازه‌ها را که می‌دیدیم، ظواهر کشور را که می‌دیدیم، به‌زحمت می‌شد چیزی از آثار دین را مشاهده کرد. گاهی آدم مسجد که می‌دید، مناره مسجد علامت دین بود! بازار و خیابان ما با بازار و خیابان کشورهای اروپایی فرقی نداشت.

بنده همان زمان هم به بعضی از کشورهای اروپایی رفته بودم. واقعاً وقتی برمی‌گشتم و به فرودگاه ایران وارد می‌شدم گاهی شک می‌کردم که مثلاً‌ اینجا ایران است یا یکی دیگر از کشورهای اروپایی؟! هیچ فرقی نداشت! در بسیاری از خیابان‌های پایتخت این کشور، مشروب‌فروشی بیش از مسجد و کتاب‌فروشی و مراکز دینی بود! در دانشگاه‌های کشور، دانشجویان ما، آن‌هایی که مسلمان و معتقد و مقید به احکام شرع بودند و اقلاً مقید بودند نمازشان را بخوانند، خجالت می‌کشیدند که جلوی همکلاسی‌هایشان نماز بخوانند! اگر کسی نمازش دیر شده بود و می‌خواست نمازش را در دانشگاه بخواند باید می‌گشت یک جای خلوتی پیدا می‌کرد که کسی او را نبیند و برود نماز خودش را بخواند وگرنه او را مسخره می‌کردند؛ می‌گفتند اُمل شدی؟! نماز می‌خوانی؟! دیگر اینکه لباس و پوشش خانم‌ها چگونه بود را نمی‌دانم شما یادتان است یا نه.

اصلاً امیدی به اینکه این کشور یک وقت کشور اسلامی‌ شود و ظواهر و احکام اسلام وجود داشته باشد نبود. از آن طرف مراکز دینی وضع مناسبی نداشت. می‌دانید در همه شهرها بعضی از شهرها به شهر مذهبی معروف هستند. یکی هم شهر یزد ما است که سابقاً به‌عنوان یک شهر مذهبی معروف بود. آن جا مدارس طلبگی خیلی بزرگ و آبرومندی دارد. در آن زمان در این شهر ما، مدارس طلبگی بزرگی بود که حتی یک طلبه هم در آن نبود! حجرات آن انبار کالای بازاری‌ها بود. هر حجره‌ای را یکی از بازاری‌های همسایه گرفته بودند و انبارشان بود و جنس خودشان را در آن می‌گذاشتند.

لباس روحانیت ممنوع بود. کسی حق نداشت لباس روحانیت بپوشد. دیگر بعد از زحمات زیادی که کشیده شد و اعتصابات و تحصن‌هایی که بعضی از علما کردند و به شهر ری رفتند، به این‌ها اجازه داده شد امتحان کنند و در هر شهر یکی، دو نفر اجازه داشته باشند لباس روحانیت بپوشند. لباس روحانیت که این‌گونه بود دیگر ببینید وضع روحانیت چگونه بود! روحانیونی بودند که از شدت فقر، وضع آن‌ها واقعاً اسفناک بود. من یکی از روحانیون بزرگ شهر خودمان را سراغ داشتم که پیراهن او فقط همین‌جایی که از جلوی قبای او پیدا بود چلوار بود، بقیه پیراهن او کرباس بود؛ یعنی حتی به اندازه یک پیراهن پول نداشت که یک پیراهنِ چلوار بپوشد. در شبانه‌روز فقط یک مرتبه غذای سیری شاید می‌خوردند. این وضع دین ما بود؛ آن وضع مظاهر دینی ما بود؛ آن هم وضع فساد، عشرتکده‌ها و شب‌نشینی‌ها.

در بعضی خیابان‌ها مثل خیابان لاله‌زار و استانبول، آدم شب که رد می‌شد تا سحر گوش او از صدای موسیقی‌های سینما و مراکز فساد کر می‌شد. چیزی که فراوان بود مشروب‌فروشی، قمارخانه، کازینو و امثال آن بود. اینجا تازه تنها کشور شیعی دنیا بود! پشتوانه این چه کسانی بودند؟! همه کشورهای کفار خارجی. سلطان آن باید با اجازه آن‌ها حکومت می‌کرد. آن‌ها آمدند او را جانشین کردند، آن بابا را بردند و این پسر او را آوردند و الی‌آخر، داستانی که همه می‌دانید. بی‌اجازه آن‌ها نمی‌توانست آب بخورد. نمایندگان مجلس را سفرای آمریکا و انگلیس باید تعیین می‌کردند. انتخابات که می‌شد اینکه چه کسی باید نماینده مجلس شود، لیست آن را آن‌ها می‌دادند، فرمانداری لیست را از صندوق درمی‌آورد. فقط برای اینکه ظاهر قضیه حفظ شود گوشه‌ و کنار چند صندوق درست کرده بودند وگرنه آن‌ها باید می‌رفتند به سفارتخانه‌ها سر می‌سپردند، اجازه می‌گرفتند که مثلاً نماینده مردم قم یا جای دیگری بشوند. آن‌ها اجازه می‌دادند و معین می‌کردند که این باید نماینده شود و اسم او باید در مجلس از صندوق بیرون بیاید؛ حالا هرکس. این عزت ما بود؟! مستعمره واقعی؛ حالا اسم آن مستعمره نبود وگرنه اختیار دست آن‌ها بود. آن ظاهر کشور ما ازلحاظ مظاهر دینی، آن هم ازلحاظ فسادها. کسی انتظار داشت این کشور روی اسلام را ببیند؟! ابداً؛ کسی خواب آن را هم نمی‌دید!

عزت روحانیت به برکت امام و انقلاب

در میان همین محروم‌ترین طبقات این جامعه که روحانیون بودند، خدا یکی از گمنام‌ترین اساتید این حوزه را برانگیخت. چه چیزی به او داد! هیهات که ما بتوانیم لطفی که خدا درباره این مرد و یاران او کرد را شمارش کنیم که خدا به این‌ها چه چیزی داد؛ از عزت ظاهری، از محبوبیت در دل‌های مردم. شما خیال می‌کنید مثلاً‌ 80 سال پیش‌تر هم مردم نسبت به روحانیت این‌گونه احترام می‌گذاشتند و دست آن‌ها را می‌بوسیدند و تبرک می‌کردند؟! خود امام می‌فرمود که راننده‌های ماشین می‌گفتند ما اگر آخوند سوار کنیم ماشین می‌شکند! حتی پول کرایه هم می‌دادند ولی آن‌ها را سوار نمی‌کردند؛ می‌گفتند شما نکبت دارید! در روزنامه‌ها روحانیت و آخوند را مسخره می‌کردند. این احترامی بود که جامعه در اثر تبلیغات سوئی که کرده بودند برای روحانیت قائل بود. از این داستان‌ها این‌قدر زیاد است که ای‌کاش بخشی از این‌ها درست نوشته می‌شد، منعکس می‌شد و این‌ها در تاریخ می‌ماند. حالا یک پیرمردی یک‌ چیزی یادش باشد و یک‌گوشه‌ای برای دیگران بگوید درست هم باورکردنی نیست. اگر اسناد آن باشد بهتر جا می‌افتد.

به‌هرحال خدا یک روحانی که در حوزه قم شهریه بگیر بود و از مرجع وقت شهریه می‌گرفت، خدا این را به جایی رساند که وقتی سخنرانی می‌کرد رئیس‌جمهور آمریکا برنامه‌های خودش را قطع می‌کرد و می‌نشست گوش می‌کرد ببیند این آخوند در ایران چه می‌گوید! خدا محبت او را آن‌چنان در دل‌های مردم جایگزین کرد که بقایا و آثار آن را نسل‌های بعدی کم‌یابیش شاهد هستند. در دل‌های کفار آن‌چنان ابهتی نسبت به ایشان ایجاد کرد که اسم ایشان هر جا برده می‌شد حواس‌ها را جمع می‌کردند. حالا این عزت ظاهری او بود.

امید مردم محروم و مستضعف دنیا در سراسر عالم به همین شخص، یک آخوند، بود که صدای او در ایران بلند شده بود. بنده از سنگاپور تا شیلی، جاهایی خودم رفته‌ام؛ در سنگاپور یک بازاری که یک تاجر کامپیوتر بود یک روز ما را برای صبحانه دعوت کرد. از او پرسیدم شما از چه زمانی به انقلاب ایران علاقه‌مند شده‌اید؟ گفت: من وهابی بودم، نسبت به شیعه بسیار دشمن بودم اما از آن وقتی که بعضی از حرف‌های امام خمینی برای ما ترجمه شده و نقل شده من فهمیدم اسلام واقعی این است. از آن زمان به بعد من شیعه شده‌ام و مدافع شیعه و علیه وهابیت کار می‌کنم. نه مبلِّغی آنجا رفته بود و نه کتابی خوانده بود، فقط همین که نام امام را شنیده بود و بعضی از حرف‌های ایشان در رادیوی آنجا نقل شده بود و ترجمه کرده بودند و به گوش او خورده بود. این در سنگاپور در شرق عالم.

در الجزایر؛ آقای تسخیری را همه می‌شناسید. ایشان فرمودند همان اوایل انقلاب یک سفری به الجزایر و تونس و مراکش، کشورهای شمال آفریقا، رفته بودم. از مسلمان‌ها پرسیدم شما چه مذهبی دارید؟ گفتند مذهب خمینی. گفتم مذهب خمینی؟! من این مذهب را نشنیده‌ام. عمداً این‌گونه ‌گفتم. غالباً‌ آنجا، طرف‌های شمال آفریقا، مذهب آن‌ها مذهب مالکی است. می‌گفتند از آن وقتی که ما فرمایشات امام را شنیده‌ایم فهمیدیم که اسلام واقعی این است، حالا هرکس هرچه بگوید. کسی که این مذهب را دارد این اسلام را درست فهمیده است. این هم بخش میانی عالم اسلام.

حالا آن‌طرف، در شیلی، مسئولان یک دانشگاه به خود بنده می‌گفتند که ما نسبت به نسل آینده کشورمان امیدی نداریم. این‌ها تعبیرات خودشان است که فرهنگ آمریکایی این‌ها را نابود کرده است. آمریکای جنوبی است. آن دانشگاه تقریباً‌ نزدیک قطب جنوب بود؛ جنوب شیلی. می‌گفتند فرهنگ آمریکایی، جوانان ما را از بین برده است. تنها چیزی که ما ذره‌ای به آن امید داریم این اسلامی است که آقای خمینی در کشور شما مطرح کرده است. ما حاضر هستیم دانشگاه خودمان را در اختیار شما قرار بدهیم، هر برنامه تربیتی‌ای که دارید بیایید اینجا اجرا کنید بلکه جوان‌های ما را از این فرهنگ آمریکایی نجات بدهید. آن از شرق عالم، این هم تا غرب عالم.

تحقق وعده الهی و وظیفه ما

ما چقدر برای امام پول خرج کرده بودیم که در دنیا تبلیغ کنیم؟! ما چقدر نیرو داشتیم؟! چه کسی این کارها را کرد؟! همان کسی که داستان مشابه آن را و سنت خدا را برای ما در قرآن بیان کرده است؛ وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ...وَنُرِيَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُمْ مَا كَانُوا يَحْذَرُونَ.[15]

می‌فرماید ما موسی را در دامان فرعون پرورش دادیم؛ یک طفل شیرخواره تازه متولدشده‌ای را آب، دم در قصر فرعون آورد و او را از آب گرفتند. موسی در دامن فرعون و همسر او بزرگ شد. همین باعث این شد که تاج‌وتخت فرعون از بین برود؛ فَأَغْرَقْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ؛[16] ما همه آن‌ها را با همه آن قدرت در دریا غرق کردیم.

در اینجا نمی‌فرماید «اردنا»؛ می‌فرماید وَنُريدُ أَن نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ استُضعِفوا فِي الأَرضِ وَنَجعَلَهُم أَئِمَّةً؛ وَنُرِيَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ. این تعبیرات متناسب بر یک سنت ثابتی است؛ اراده الهی این است که در هر جامعه‌ای اگر یک افراد پاکی پیدا شدند که واقعاً‌ خواست آن‌ها ترقی بود و موانعی بود که نمی‌گذاشت و یا دشمن بر آن‌ها مسلط بود، خدا در درون همان قدرت‌های دشمنی و طاغوتی، کسی را برمی‌انگیزاند که آن‌ها را سر جای خودشان بنشاند، نابودشان کند و دین حق را پیروز کند.

این نمونه در کشور ما اتفاق افتاد. بنده صادقانه عرض می‌کنم اگر این جریان اتفاق نیفتاده بود و پیروزی نهضت حضرت امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه و برقراری نظام اسلامی را ندیده بودم، خیال می‌کردم خواب می‌بینم که این را می‌گویند، باور نمی‌کردم که چنین چیزی بشود؛ آخر با چه چیزی؟! ما پولی داشتیم؟! اسلحه‌ای داشتیم؟! به فرمایش امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه یک‌مشت مردم پابرهنه، این‌ها چطور آمریکایی‌ها را از اینجا بیرون کردند؟! آن داستان طبس و داستان‌های دیگر. خب خدا این کار را کرد. آیا خدا وعده خود را عمل کرد یا نه؟! اما بعد چی؟! آیا خدا ضامن هم شد که تا پایان، این وعده خود را حفظ کند یا نه، دیگر این کار را نمی‌کند؟!

نوبت امتحان ماست!

خدا می‌فرماید ما کمک کردیم تا شما پیروز بشوید اما بعد از آن لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ؛[17] حالا نوبت امتحان شماست. ما برای پیشینیان هم همین جریانات را پیش آوردیم؛ بنی‌اسرائیل را بر فرعونیان مسلط کردیم. بنی‌اسرائیل آن‌قدر در تنگنا بودند که حضرت موسی به فرعون فرمود وَتِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِي إِسْرَائِيلَ؛ تو بنی‌اسرائیل را به بردگی گرفتی، این‌ها را بنده خودت کردی، آن‌وقت تو بر من منت می‌گذاری که بنی‌اسرائیل در کشور شما زندگی کردند و رشد کردند؟! آخر این‌ها مصری نبودند و مهمان بودند. در میان همین‌هایی که تعبیر قرآن این است که يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ،[18] خدا می‌فرماید ما این‌ها را مسلط کردیم. بعد می‌فرماید ثُمَّ جَعَلْنَاكُمْ خَلَائِفَ فِي الْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ؛[19] شما را جایگزین آن‌ها کردیم تا ببینیم شما چه می‌کنید؛ حالا نوبت شماست؛ شما باید امتحان خودتان را بدهید.

خدا ضمانت نکرده که وقتی اسلام پیروز شد دیگر تا آخر قیامت، همه مسلمان باشند یا همان مسلمان‌ها دینشان محفوظ باشد. بسیاری از همان مسلمان‌ها بعد از رحلت پیغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله مرتد شدند! خدا هیچ ضمانتی ندارد. خدا بر ما منت گذاشت از میان محروم‌ترین قشرهای این جامعه، کسانی را به عالی‌ترین مقام رساند، نه‌تنها در کشور بلکه در دنیا! اما بعد دیگر ضمانتی ندارد که ادامه بدهد؛ حالا نوبت شماست. ما این را به دست شما دادیم تا ببینیم شما چه‌کار می‌کنید؛ حالا نوبت امتحان شماست.

نهم دی ماه سال 1388؛ روز سربلندی ملت ایران در امتحان الهی

مردم ما در نهم دی سال 88 امتحان بسیار خوبی دادند. پروردگارا! تو را به عزت و جلالت قسم می‌دهیم که هیچ‌گاه این عزت را از این مردم نگیر! همه را مشمول عنایت‌های آقا امام زمان قرار بده! اما آن سال گذشت. چه‌بسا خیلی از آن مردم هم از دنیا رفتند. حالا نوبت من و شما و نسل‌های آینده ماست. سعی کنیم آن عزت خدادادی را از دست ندهیم، زیر یوغ بردگی دشمنان خدا نرویم، دست گدایی به‌سوی دشمنان دین دراز نکنیم، باور داشته باشیم که خدا همان خداست، سنت‌های الهی هم همان سنت‌هاست.

ارزش واقعی اعتماد به خدا

من گاهی این تعبیر را کرده بودم؛ بعد از جنگ گفتم ما باید بدانیم خدای جبهه، با خدای بازار و با خدای دانشگاه یکی است. آن خدایی که مردم مستضعف و جوان‌های پاک ما را با دست‌ خالی در جبهه‌ها بر بزرگ‌ترین قدرت‌های نظامی دنیا پیروز کرد آن خدا می‌تواند در بازار هم ما را بر اقتصاد دشمن پیروز کند، در دانشگاه هم می‌توانیم بر علوم دیگران فائق بیاییم؛ اگر آن روحیه‌ای را داشته باشیم که رزمندگان ما در جبهه‌ها داشتند. اصلش این بود که توکل آن‌ها بر خدا بود و چیز دیگری نداشتند؛ می‌گفتند خدایا! ما این را که داریم در راه تو می‌دهیم. بنا گذاشتند که آن را که خدا می‌خواهد در حدّی که می‌توانند عمل کنند و اعتماد آن‌ها به خدا باشد.

اگر اعتماد بازرگانان ما در بازار به خدا باشد، اعتماد آن‌ها به بهره سی درصد نباشد، اعتماد آن‌ها به جنس قاچاق نباشد، خدا همان خداست. قدرت خدا کم نشده است. او نفرموده من فقط خدای جبهه هستم و به بازار کاری ندارم؛ فرموده وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ. خدای حوزه و خدای دانشگاه هم همان خدای جبهه است.

ما هم برای خودمان می‌گوییم، هم برای هم‌قطارهای ما از دانشگاهیان، هم برای دوستانمان در بازار و در ادارات؛ اگر به‌سوی فساد اداری و رشوه‌خواری رفتیم، اگر در بازار رفتیم رباخواری را به اسم معامله رواج دادیم، همان‌که در روایات پیش‌بینی شده که از علائم آخرالزمان این است که به نام هدیه، رشوه می‌دهند، به‌عنوان معامله و بیع، ربا می‌خورند؛ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا،[20] ‌ این چه فرقی می‌کند؟! حالا اینکه بنویسیم عقود شرعیه یا ننویسیم، چه فرقی می‌کند؟! من می‌خواهم پول بدهم و سود آن را بگیرم، من چه‌کار به این‌ها دارم؟! این‌ها امتحان‌های ما است؛ خانواده‌های ما، تربیت بچه‌های ما، ارتباط ما با اینترنت، با این برنامه‌های تلویزیونی، شبکه‌های خارجی و چیزهای دیگر؛ با خدا صاف بگوییم خدایا! ما می‌خواهیم تا آن اندازه‌ای که می‌توانیم آنچه را که تو می‌خواهی انجام بدهیم. آنچه نمی‌توانید را خدا از شما نخواسته است؛ لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا؛[21] آن اندازه که می‌توانید را سعی کنید عمل کنید.

از ماست که بر ماست!

حالا سؤال؛ آیا ما می‌توانیم تحقیق کنیم به آن کسی که خدا بیشتر راضی است رأی بدهیم یا نمی‌توانیم؟! آیا همین کار را می‌کنیم یا روی رفاقت‌ها و اینکه منافع ما با فلان شخص بیشتر است و با هم همکار بودیم، ملاحظه ما را می‌کند و یک‌وقت سفارشی داشته باشیم ندیده نمی‌گیرد و همشهری هستیم و الی‌آخر؛ روی کدام جهت است؟! آیا آن تلاشی که باید بکنیم که اصلح را تشخیص بدهیم این کار را می‌کنیم یا نه؟! اگر انجام دادیم خدا وعده داده ما را پیروز کند، حمایت کند، کسی را به ما معرفی کند که واقعاً صلاح اسلام و مسلمین باشد؛ اما وقتی دلمان نمی‌خواهد خدا هم آن‌کسی را می‌آورد که مناسب ما باشد. بیاییم با خدا عهد کنیم آن‌کسی را که خدا برای ما حجت قرار داده از او اطاعت کنیم؛ این کار میثاق با ولایت است؛ احکامی که می‌دانیم وظیفه ما است بهانه‌گیری و مخالفت نکنیم؛ از دین اسلام، از احکام اسلام و از ارزش‌های اسلامی حمایت داشته باشیم؛ از خودمان برای حفظ دستاوردهای انقلاب و میراث شهدایمان کم نگذاریم و این لطف‌هایی که خدا به ما فرمود و این عزت را در همین دنیا به ما داد این‌ها را به دست خودمان از دست ندهیم.

اگر ما این کار را در حدّ توان خودمان انجام دادیم باید مطمئن باشیم که خدا همان خدایی است که فرعونیان را در دریا غرق کرد، همان خدایی است که پَهلوی را آواره کرد و با ذلت از این دنیا رفت؛ اما اگر مغرور بشویم و بخواهیم سر خدا کلاه بگذاریم، اشتباه می‌کنیم، سر خدا کلاه نمی‌رود؛ يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ.[22] آن‌هایی که می‌خواهند سر خدا کلاه بگذارند غافل هستند، متوجه نیستند که این خداست که دارد سر آن‌ها کلاه می‌گذارد؛ وَمَا یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُم وَمَا یشْعُرُونَ.[23]

پروردگارا! تو را به عزت و جلالت قسم می‌دهیم عزت اسلام و مسلمین روزافزون بفرما!

در ظهور ولی عصرارواحنافداه تعجیل بفرما!

ما را مشمول عنایات و ادعیه زاکیه آن بزرگوار قرار بده!

روح امام را با انبیا و اولیا محشور بفرما!

سایه مقام معظم رهبری را تا ظهور ولی عصرارواحنافداه بر سر ما مستدام بدار!

توفیق انجام‌ وظیفه نسبت به این بزرگوار به همه ما عنایت بفرما!

عاقبت امر همه ما ختم به خیر بفرما!

دشمنان اسلام را مخذول و منکوب بفرما!

همه مسلمان‌ها، همه مستضعفین و محرومین را در هر جای عالم که هستند از شرّ شیاطین نجاتشان بده!

شرّ آن‌ها را به خودشان برگردان!

وَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین

 


[1]. نور، 55.

[2]. نساء، 122.

[3]. توبه، 111.

[4]. همان.

[5]. بقره، 31.

[6]. بقره، 8.

[7]. نساء، 142.

[8]. حجرات، 14.

[9]. نساء، 136.

[10]. مائده، 3.

[11]. نساء، 145.

[12]. بقره، 131.

[13]. بقره، 132.

[14]. ابراهیم، 5.

[15]. قصص، 5 و 6.

[16]. اعراف، 136.

[17]. یونس، 14.

[18]. قصص، 4.

[19]. یونس، 14.

[20]. بقره، 275.

[21]. بقره، 286.

[22]. نساء، 142.

[23]. بقره، 9.