«یا ایها الانسان انک کادح الی ربک ...»
گفتیم بنابر ظاهر آیه شریفه، انسان با رنج و تلاش به سوی خداوند حرکت میکند و این حرکت نمیتواند از قبیل حرکت انتقالی و مکانی و حرکت در اعراض باشد. بدین مناسبت مسأله حرکت جوهریه را مطرح کردیم که بر اساس آن، حرکت و تغییر تدریجی در جوهر و ذات موجودات رخ میدهد و چنان نیست که تنها اعراض موضوع حرکت و تغییر تدریجی باشند و جوهر و ذات موجودات، ثابت و بدون حرکت باشد، بلکه جوهر و ذات اشیاء و موجودات نیز همواره در حرکت بوده و برخوردار از تغییر تدریجی میباشد. بر این اساس، روح انسان نیز در تغییر تدریجی هدفمند و در حرکت به سوی مقصد مشخصی است و دگرگونیهایی که در روح انسان پدید میآید، همان حرکت به سوی هدف مشخص است و اگر جهت این حرکت خداوند باشد، میشود گفت بر اساس حرکت جوهریه، ما به سوی خداوند حرکت میکنیم؛ چه این که با ترسیم حرکت جوهریه در روح، انحصار تغییر تدریجی و
حرکت در ماده و امور جسمانی شکسته میشود و روح نیز که امری مجرد است، در اثر تعلق به ماده موضوع حرکت قرار میگیرد.
همچنین گفته شد از دیدگاه قرآن همه موجودات در سیر و حرکت به سوی خداوند متعال هستند و حرکت به سوی خداوند ویژه انسان نیست و هر چند این حرکت حقیقتی انکارناپذیر است؛ اما شناخت ماهیت آن نیاز به تحقیق و بررسی بیشتری دارد. بدین مناسبت مسأله دیدار با خداوند مطرح و گفته شد در برخی دعاها و مناجاتها و از جمله مناجات خمسعشر، ملاقات اختصاصی اولیای خداوند با پروردگار مطرح شده است و همچنین برخی آیات ناظر به دیدار و لقای خاص هستند؛ همانند آیه:
«الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلاَقُوا رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَیْهِ رَاجِعُون»(1) و «إَنَّ الَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ لِقَاءنَا وَرَضُواْ بِالْحَیه الدُّنْیَا وَاطْمَأَنُّواْ بِهَا».(2)
اما بیشتر آیات مربوط به لقای الهی ناظر به ملاقات عمومی همه موجودات و نیز انسان با خداوند هستند و بر اساس این آیات که در برخی از آنها انسان مخاطب مستقیم خداوند است، همه انسانها در روز قیامت با خداوند ملاقات میکنند و از جمله آن آیات، آیه مورد بحث در سوره مكی انشقاق است که در آن موضوع معاد و توجه دادن انسان به عالم آخرت و دگرگون گشتن آسمان، زمین، ماه، ستارگان و خورشید در هنگامه قیامت مطرح شده است و هماهنگ با سیاق دیگر
1. بقره (2)، 46.
2. یونس (10)، 7.
آیات آن سوره، آیه مورد بحث نیز ناظر به معاد و دیدار انسان با خداوند در جهان آخرت است. با توجه به سیاق آیات و نشانههای موجود در آن سوره، ملاقات انسان با خداوند، در قیامت، امری مسلم و قطعی قلمداد میگردد. حال، این پرسش مطرح میشود که چگونه همه انسانها، در قیامت، خداوند را ملاقات میکنند، در حالی که قرآن، کفار و گردنکشان را از دیدار خداوند در روز قیامت محروم میداند(1)؟ آیا چنین آیاتی ناظر به ملاقات عمومی بندگان با خداوند را تخصیص میزنند، یا معنا و مفاد آنها با آیات ناظر به ملاقات عمومی با خداوند منافات ندارد؟
در پاسخ باید گفت ملاقات با ندیدن منافات ندارد و ممکن است کسانی خداوند را ملاقات کنند؛ اما او را نبینند و از این ملاقات بهرهای نبرند. کسی که نابینا و ناشنواست، کسی را نمیبیند و صدایی را نمیشنود و مانعی که در وجود اوست او را از مشاهده و شنیدن سخنان دیگران و در نتیجه انس گرفتن با آنان محروم کرده است و این مسأله او را رنج میدهد و چنین است حال كافران و طغیانگران. آنها خداوند را ملاقات میکنند؛ اما کفرشان مانع مشاهده خداوند و بهره بردن از این ملاقات میشود و این محرومیت برای آنان عذاب دردناکی است که لحظهای آنان را رها نمیکند. آنان در روز قیامت همانند دیگران در مقام دیدار قرار میگیرند؛ اما کفر و اعمال زشت آنان توفیق مشاهده خداوند را از آنان میگیرد و حسرت ابدی محروم شدن از انس با خداوند آنان را
1. كَلاَّ إِنَّهُمْ عَن رَّبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَّمَحْجُوبُون. مطففین (83)، 15.
سخت میآزارد. آنان در دنیا نیز با کفر و اعمال ناپسند پرده بر قلبشان میكشند و خودشان را از درک حقایق و شنیدن حق محروم میكنند و چراغ هدایت به رویشان خاموش میگردد:
«صُمٌّ بُكْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَرْجِعُون؛(1) کرند، لالند، کورند و به راه نمیآیند».
بنابراین، با اینکه دیدار با خداوند در روز قیامت همگانی است؛ اما تعابیری در قرآن وجود دارد که گاه از آنها چنین برداشت میشود که کفار و گنهکاران از این بار عام بی نصیبند. دقت در این آیات روشن میسازد که مفاد آنها بهره نبردن از ملاقات با خدا و محروم بودن از عنایت و انس با پروردگار است. تعابیر مشابهی نیز در برخی آیات قرآن وجود دارد كه جهنمیان در قیامت نه زنده میشوند و نه میمیرند: «ثُمَّ لا یَمُوتُ فِیهَا وَلا یَحْیَى.»(2) در حالی كه هر کسی یا زنده است و یا مرده و عقلاً غیر این ممکن نیست. اهل جهنم برای درك عذاب الهی باید زنده باشند و هستند؛ اما منظور از آیه این است که جهنمیان حیات مطلوب ندارند. انسان حیات و زندگی را برای لذت بردن و بهرهمندی از منافع آن میخواهد وگرنه زندگی آکنده از رنج، شکنجه و عذاب از مرگ بدتر است. حیات مطلوبْ ویژه مؤمنان و دوستان خداست و کسانی که از آن محروم باشند مردهاند، حتی اگر از حیات ظاهری برخوردار باشند. حیات مطلوب، زندگی همراه با نور هدایت الهی و برخورداری از راهنماییهای
1. بقره (2)، 18.
2. اعلی (87)، 13.
فرستادگان خداست. همان حیاتی که خداوند مؤمنان را بدان فرا میخواند و میفرماید:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُم لِمَا یُحْیِیكُم؛(1) ای کسانی که ایمان آوردهاید، چون خدا و پیامبر شما را به چیزی فراخواندند که به شما حیات میبخشد، آنان را اجابت کنید».
در آیه دیگر، خداوند درباره جایگاه و بزرگی انسان برخوردار از حیات مطلوب و برتری آن بر کسی که در تاریکی گناهان گرفتار است، میفرماید:
«أَوَ مَن كَانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ كَمَن مَّثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا كَذَلِكَ زُیِّنَ لِلْكَافِرِینَ مَا كَانُواْ یَعْمَلُون؛(2) آیا کسی که مرده [دل] بود و زندهاش گردانیدیم و برای او نوری پدید آوردیم تا در پرتو آن در میان مردم راه برود، همانند کسی است که گویی گرفتار در تاریکیهاست و از آن بیرون آمدنی نیست؟ این گونه برای کافران آنچه انجام میدادند، زینت داده شده است».
خداوند قرآن را بیمدهنده برای کسی که حیات مطلوب دارد، معرفی میکند:
«لِیُنذِرَ مَن كَانَ حَیًّا وَیَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكَافِرِین؛(3)تا هر که را
1. انفال (8)، 24.
2. انعام (6)، 122.
3. یس (36)، 70.
[دلی] زنده است، بیم دهد و گفتار [خدا] درباره کافران محقق گردد».
روشن شد در قیامت که عالم لقاء و ملاقات با خداست، کسانی به هنگام ملاقات او را نمیبینند. البته آنان که با کفر و طغیان خویش در دنیا، خشم و غضب خداوند را برای خویش فراهم آوردهاند، باید در قیامت که همه در موقعیتی هستند که سخت نیازمند مشاهده خداوند و لذت بردن از آن هستند، از لذت مشاهده پروردگار خویش محروم گردند و این حرمان رنج و عذابی جانکاه برای آنان خواهد بود. کسی كه احساس گرسنگی و تشنگی به او دست میدهد و یا به درد شدیدی گرفتار میشود، از این احساس رنج برده و درصدد رفع آن برمیآید؛ اما اگر با وجود نیاز به آب و غذا، گرسنگی و تشنگی به او دست نداد، در تکاپوی رفع نیاز خود برنمیآید. گرچه در دنیا دور بودن از خداوند مصیبت بزرگی است؛ اما از آن جا كه اهمیت ارتباط با خدا و زیان و خسارت دور شدن از او را درک نمیکنیم و احساس نیاز به مشاهده خداوند نداریم، از این که از وی دور هستیم و از انس با او محرومیم، رنج نمیبریم. در قیامت چنین نیست. آن جا عالم ملاقات با خدا است و همه عطش بیپایانی برای مشاهده خداوند دارند و والاترین نیاز و لذت انسانْ شنیدن سخن خداوند میباشد. نیاز انسان به انس با خدا وصفناشدنی است و در عین حال سختترین عذاب الهی و سوزاندهتر
از آتش جهنم، محروم شدن از مشاهده خداوند و سخن گفتن با اوست. به همین خاطر هنگامی كه خداوند درصدد بیان سختترین عذاب گنهکاران برمیآید، میگوید خداوند در روز قیامت به آنان نگاه نمیکند و با آنان حرف نمیزند.
«لِیُنذِرَ مَن كَانَ حَیًّا وَیَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكَافِرِین».(1)
قیامت عالم دیدار با خداست و هر چند ممکن است این امر، قابل تبیین عقلانی نباشد و نتوان برهان عقلی برای آن ارائه کرد؛ اما قرآن تأکید دارد که در قیامت همگان خداوند را ملاقات میکنند و در مقامی قرار میگیرند که میبایست او را ببینند و سخنش را بشنوند و از این راه به لذتی سرشار و غیر قابل توصیف دست یابند و این در حالی است كه گنهکاران از عنایت الهی و مشاهده و شنیدن سخن پروردگار خویش محروم میگردند و مشخص است منظور از مشاهده خداوند مشاهده حسی و مشاهده با چشم نیست و بیان کیفیت این مشاهده معنوی نیازمند فرصتی دیگر میباشد.
از آن جایی كه دنیا عالم ملاقات همگانی با خداوند نیست، لذت دیدار خداوند و شنیدن سخن او برای بسیاری درک شدنی نیست و از این جهت باکی از گناه و مخالفت با فرمان خدا و در نتیجه محروم شدن از انس با خدا در قیامت ندارند. در واقع، گنهکاران همانند کسی هستند که ذهنش تخدیر شده است و درد و کمبودهای بدن خویش را احساس نمیکند؛ همچون کسی که بدنش نیاز به آب دارد؛ اما آن نیاز را احساس
1. آل عمران (3)، 77.
نمیکند یا شامهاش از کار افتاده و بوی بد گنداب و مرداب را احساس نمیکند و قرار گرفتن در محیط متعفن او را نمیآزارد. گنهکاران نیز بوی بد گناه را احساس نمیکنند و تعفن گناه آنان را آزار نمیدهد.
اکنون با توجه به این که بنا نیست همه مردم در دنیا، خدا را مشاهده کنند و سخنانش را بشنوند و عنایات او را درک کنند، گرچه در همین دنیا نیز خداوند به وسیله وحی و یا از پس حجاب با پیامبران و دوستان خودش سخن میگوید:
«وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن یُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاّ وَحْیًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاء إِنَّهُ عَلِیٌّ حَكِیم؛(1) و هیچ بشری را نرسد که خدا با او سخن گوید، جز [از راه] وحی یا از فراسوی حجابی یا فرستادهای بفرستد و به اذن او هر چه بخواهد وحی کند. آری، اوست بلندمرتبه حکیم».
و نیز با توجه به این که در عالم آخرت همگان خدا را ملاقات میکنند و امکان سخن گفتن با خداوند و شنیدن سخن او در آخرت فراهم است، این پرسش مطرح میشود که چه تفاوتی بین دنیا و آخرت وجود دارد و چرا در دنیا امکان دیدار با خدا برای همگان فراهم نیست و همه در آخرت خدا را ملاقات میکنند؟ آیا این یک قرارداد است و خداوند چنین مقرر كرده در دنیا همه مردم او را ملاقات نکنند و سخنش
1. شوری (42)، 51.
را نشنوند و این ملاقات در آخرت فراهم شود و میشود در جهان آخرت خداوند را دید و سخنش را شنید؟ خداوند درباره دوستان خود در آخرت میفرماید:
«وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَّاضِرَه * إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَه؛(1) در آن روز چهرههایی شادابند. به سوی پروردگار خود مینگرند».
در بسیاری از آیات قرآن نکتههایی وجود دارد که با توجه به آنها پاسخ این پرسش به دست میآید و آن این که: انسانها باید در این دنیا با انتخاب و اختیار خویش راه صحیح را بشناسند و آن را بر راه ضلالت و گمراهی ترجیح دهند و با پیمودن راه صحیح به کمال شایسته خویش برسند. اگر از آغاز همه حقایق عالم و دین برای انسانها آشکار باشد، هیچ کس آنها را انکار نخواهد كرد و در این صورت تکلیف و امتحان الهی معنا نخواهد داشت تا در پرتو آن خوب از بد شناخته شود. هیچ انسان عاقلی به هنگام روز و حضور آفتاب ادعا نمیکند شب است و روشنایی روز در كار نیست. خداوند اراده کرده است انسانها با تلاش بر پایه اختیار و انتخاب خویش حقایق دین را بشناسند و در مسیر سعادت گام بردارند. او اراده کرده است كه انسان در معرض امتحان قرار گیرد و از این رهگذر فضایل انسانی برای او ثابت شوند. اگر او میخواست، میتوانست انسان را وادار به تسلیم در برابر حق نماید و امکان هر گونه مخالفت با حق و انکار آن را از او بگیرد که در این صورت تکلیف بیمعنا میبود و خوب از بد شناخته نمیشد:
1. قیامت (75)، 23 ـ 22.
«إِن نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِم مِّن السَّمَاء آیَه فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِین؛(1) اگر بخواهیم معجزهای از آسمان بر آنان فرود میآوریم تا در برابر آن گردنهایشان خاضع گردد».
خداوند انسانها را در این دنیا از قدرت اختیار و انتخاب بهرهمند کرده و راه شناخت و تشخیص حق از باطل را به آنان نمایانده و آنان را در معرض امتحان قرار داده است، تا جوهر ذات خود را نشان دهند و نیکوکار از بدکردارشان بازشناخته شود:
«الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَه لِیَبْلُوَكُمْ أَیُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَهُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُور؛(2) همان [خدایی] که مرگ و زندگی را پدید آورد تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید و اوست ارجمند آمرزنده».
خداوند فرشتگان را به گونهای آفریده که حق را کاملاً میشناسند و تسلیم آن هستند و هیچگاه آن را انکار نمیکنند و از این رو در معرض امتحان نیز قرار نمیگیرند و از این جهت هنگامی که خداوند به آنان فرمود که میخواهم انسان را بیافرینم و او را خلیفه خویش در زمین قرار دهم، گفتند:
«أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَك؛(3) آیا در آن [زمین] کسی را میگماری که در آن
1. شعراء (26)، 4.
2. ملک (67)، 2.
3. بقره (2)، 30.
فساد کند و خونها بریزد؟ و حال آن که ما با ستایش تو، [تو را] تنزیه میکنیم و به تقدیست میپردازیم».
بر اساس حکمت خداوند، آفرینش عالم مقدمه آفرینش انسان است و چون انسان دارای شعور، آگاهی و قدرت انتخاب است و در معرض امتحان خداوند قرار میگیرد و با تشخیص، تلاش و اختیار خویش راه خود را برمیگزیند، شایسته احراز مقام خلافت الهی است و جز او موجود مرئی دیگری چنین شایستگیای را ندارد. او از آن رو که در معرض امتحان است و باید با تلاش خود مسیر هدایتش را بیابد، باید ابهامهایی وجود داشته باشد و بعضی از حقایق پوشیده و پنهان باشند، آنگاه او با وجود حجابهایی که فراروی اوست، با تلاشْ مسیر خویش را انتخاب کند. چنانکه امتحانات مدرسه از مسائل و مطالبی گرفته میشود که دانشآموز در آغاز به آنها آگاهی ندارد و او با شرکت در درس، مطالعه و تلاش خود به آنها میرسد و این آزمون برای مشخص شدن میزان آگاهی به مواد آزمون و سطح تلاش علمی او است. پس اگر در آغاز همه مسائل و حقایق برای انسان روشن بود امتحان بیهوده و بیثمر میبود.
در برخی روایات آمده است زندگی انسان در دنیا، آمیخته با جهل است و حجابهایی فراروی او وجود دارند و او باید به تدریج و با تلاش خویش مجهولات و حجابهای پیش رو را برطرف سازد. از جمله امام
سجاد(علیه السلام) در پاسخ این پرسش ابوحمزه ثمالی كه چرا خداوند معرفت خویش را از بندگانش پنهان داشته است، فرمودند:
«لأنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَتَعَالى بَنَاهُمْ بنْیَه عَلَى الْجَهْلِ فَلَو أنَّهُمْ كَانُوا یَنْظُرُونَ إِلَى اللهِ عَزّوَجَلَّ لَمَا كَانُوا بِالَّذِینَ یُهَابُونَهُ وَلا یُعَظِمُونَه؛(1) خداوند تبارک و تعالی وجود انسان را آمیخته با جهل قرار داد و اگر انسانها میتوانستند خداوند را مشاهده کنند و او را بشناسند، از او ترس و بیم نمیداشتند و به تعظیم و خضوع در برابر او نمیپرداختند».
پس این عالم آمیخته با حجابهاست و انسان نیز از بسیاری از حقایق بی خبر است و اگر انسان از همان ابتدا همه حقایق را میدانست، غرض از آفرینش او نقض میشد؛ چون او آفریده شده که با تلاش و اختیار خویش به حقایق پنهان دست یابد و حجابها را کنار نهد و از امتحان الهی سربلند بیرون آید؛ اما پس از آن که انسان دنیا را که محل امتحان است پشتسر نهاد، رفته رفته حجابها از برابرش کنار میروند.
دو پرده اصلی در این دنیا وجود دارند که نمیگذارند انسان حقایق را بشناسد. هر یک از آن دو پرده اصلی، دارای پردههای فرعی بیشماری هستند و آگاهی انسان به آن حجابها و پردهها و شناخت حقیقت و چیستی آنها بسیار دشوار است. اولین پرده اصلی پس از مرگ و با داخل شدن انسان به عالم برزخ کنار میرود و در آن جا حقایقی را مشاهده میکند که در دنیا برایش ممکن نبود. البته دوستان خاص خدا که
1. بحارالانوار، ج 3، باب 2، روایت 2، ص 15.
در مسیر اطاعت خداوند و کمال، گامهای بسیار بلندی برداشتهاند و شایسته دریافت عنایات ویژه خداوند گردیدهاند، خداوند در همین دنیا نیز چشم برزخی آنها را میگشاید و آنان پارهای از حقایق که از دیگران پوشیده است را مشاهده میکنند؛ برای نمونه، در عالم مکاشفه انسانهای گنهکار را در هیئت حیوانات میبینند.
چنانکه از برخی از آیات قرآن استفاده میشود، دومین پرده اصلی در عالم قیامت کنار میرود و انسان در آن جا حقایقی که در دنیا و برزخ از او پنهان بودند را خواهد دید:
«یَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِّنَ الْحَیَه الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الآخِرَه هُمْ غَافِلُون(1)؛ از زندگی دنیا ظاهری را میشناسند و حال آن که از آخرت غافلند».
بنابراین آیه شریفه مردم، ظاهر دنیا را میبینند و از باطن آن بیخبرند و اگر چنین نبود در رفتار خویش تجدیدنظر میکردند و از پرداختن به دلبستگیها و لذتهایی که باطن آنها آتش جهنم است، خودداری میکردند:
«إِنَّ الَّذِینَ یَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَى ظُلْماً إِنَّمَا یَأْكُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیرا؛(2) در حقیقت، کسانی که اموال یتیمان را به ستم میخورند، جز این نیست که آتشی در شکم خود فرو میبرند و به زودی در آتشی فروزان در میآیند».
1. روم (30)، 7.
2. نساء (4)، 10.
از دیدگاه قرآن، کسانی که مال حرام و مال یتیم میخورند، چون ظاهر آن را میبینند، برایشان خوشایند است و از خوردنش لذت میبرند و از باطن آن كه آتش سوزان و جانگداز است بیخبرند، مالی كه هرچه بیشتر از آن بخورند، آتش بیشتری در درون خود انباشته میكنند، و پس از مرگ نیز برای همیشه در همین آتشی که فراهم کردهاند خواهند سوخت.
خداوند میفرماید: مردم ظاهربین از آخرت غافلند. این بدان معنا نیست که چون آنها آخرت را نمیبینند از آن غافلند؛ زیرا بی خبری به معنای ندیدن نیست و ممکن است کسی چیزی را نبیند؛ اما بدان توجه داشته باشد. در تأیید این نکته، به این خطاب خداوند در قیامت به کافران توجه كنید:
«لَقَدْ كُنتَ فِی غَفْلَه مِّنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءكَ فَبَصَرُكَ الْیَوْمَ حَدِید؛(1) [به او میگویند:] واقعاً که از این [حال] سخت در غفلت بودی، و[لی] ما پردهات را [از جلوی چشمانت] برداشتیم و دیدهات امروز تیز است».
روشن است که امكان دیدن آخرت در دنیا جز برای اندکی از اولیای خدا فراهم نیست و بیشتر مؤمنان آخرت را نمیبینند؛ اما بدان باور و ایمان دارند و کافران علاوه بر آن که آخرت را نمیبینند، از آن غافل نیز هستند تا هنگامی كه مرگشان فرا میرسد و با کنار زده شدن پردهها و حجابهای، فراروی آنها، آخرتی که در دنیا از آن غافل بودند و انکار میكردند را میبینند و با التماس به خداوند میگویند:
1. ق (50)، 22.
«رَبَّنَا أَبْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَالِحاً إِنَّا مُوقِنُون؛(1) پروردگارا دیدیم و شنیدیم، ما را بازگردان تا کار شایسته کنیم؛ چراکه ما یقین داریم».
و این یقین آن جهانی ارزشی ندارد و سودی به حال آنها نمیبخشد؛ چون آن یقین جبری است و اگر در دنیا نیز به دست میآمد فایدهای نداشت. یقینی ارزش دارد که در دنیا و در پرتو تلاش، تفکر و استفاده از راهنماییهای پیامبران و اولیای خدا و عمل به آنها به دست آید. یقین تنها علم و انباشت یک سری مفاهیم که تأثیری در عمل و رفتار انسان ندارد نیست، بلکه باوری است فراتر از علم و رسوخیافته در دل که انسان را وامیدارد به مقتضای آن عمل کند.
چنانکه از آیات قرآن به دست میآید نسبت دنیا به آخرت، به نوعی نسبت ظاهر به باطن و پوسته به مغز است و دنیا آکنده از نادانیها و پردههایی است که جلو شناخت حقایق را میگیرند؛ اما در آخرت پردهها كنار میروند و نهان انسانها و همه حقایق آشکار میگردند. گرچه ما در عالم طبیعت گرفتار حجابها هستیم و حقایق را نمیبینیم و درک درستی از خداوند و دیدار او نداریم؛ اما با شتاب به سوی آخرت در حرکتیم و هر روز که از عمرمان کاسته میشود، قدمی به آخرت نزدیکتر میشویم. این سیر و حركت تكاملی و ارادی، همانند حرکت
1. سجده (32)، 12.
جوهری یكنواخت نیست، بلکه همراه با رنج و زحمت است، حتی خوشیها و لذتهای آن نیز چنین میباشد. اگر ما به راحتترین زندگیها نیز بنگریم، آن را آمیخته با رنجها مییابیم، حتی غذا خوردن نیز خالی از رنج و خستگی نیست:
«لَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ فِی كَبَد؛(1) به راستی که انسان را در رنج آفریدیم».
اما زندگی در بهشت خالی از رنج و زحمت و سرشار از آسایش و لذت است. کسانی که در این دنیا عاشق عبادت خدا هستند، در آخرت نیز عاشق عبادت خدا خواهند بود و آن جا نیز پیوسته به عبادت خدا میپردازند؛ چون از آن لذت فوقالعاده میبرند. چه اینکه اکنون نیز فرشتگان همواره مشغول عبادت خدا هستند و از آن لذت بسیار میبرند و هیچگاه از عبادت خدا خسته نمیشوند:
«وَلَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَنْ عِندَهُ لا یَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَلا یَسْتَحْسِرُون؛(2) و هرکه در آسمانها و زمین است برای اوست و کسانی که نزد اویند از پرستش وی تکبر نمیورزند و درمانده نمیشوند».
ما در پایان حرکت همراه با رنج خویش به جهان آخرت وارد میشویم و آن جا همه خداوند را ملاقات میکنند، ملاقاتی که در دنیا تحقق نمییابد. در آن عالم همه همانند تشنهای که مدت زیادی آب ننوشیده،
1. بلد (90)، 4.
2. انبیاء (21)، 19.
عطش ملاقات خدا را دارند. بهشتیان بر حسب درجاتشان از دیدار خدا لذت میبرند و گاهی غرق توجه به خداوند میگردند و در مقابل، جهنمیان بهرهای از این دیدار ندارند و حرمان از توجه خداوند درد و عذابی جانکاه بر جانشان مینهد و هیچگاه نمیتوانند درد محرومیت از انس با خدا را التیام بخشند و از آن عذاب دردناک رهایی یابند و برای ابد در حسرت بهرهمندی از لذتهای بهشت باقی میمانند:
«وَنَادَى أَصْحَابُ النَّارِ أَصْحَابَ الْجَنَّه أَنْ أَفِیضُواْ عَلَیْنَا مِنَ الْمَاء أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللّهُ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَى الْكَافِرِین؛(1) و دوزخیان بهشتیان را آواز میدهند که از آن آب یا از آنچه خدا روزی شما کرده بر ما فرو ریزید. میگویند: خدا آنها را بر کافران حرام کرده است».
در كل دستگاه آفرینش و نیز در این دنیا كه بخش كوچكی از آن است، حاکمیت و قدرت مطلق از آن خداست و همه کارها با اراده و مشیّت او انجام میپذیرد؛ اما ستمگران و حاکمان فاسد، قدرت ظاهری و پوچ خود را به رخ دیگران میکشند و در حق بندگان خدا ستم میکنند. در آخرت برای همه روشن میشود که قدرت مطلق از آن خداست و او مالک همه هستی است و آن گاه آتش قهر الهی همه ستمگران و عصیانگران را در خود فرو خواهد برد:
1. اعراف (7)، 50.
«یَوْمَ هُم بَارِزُونَ لَا یَخْفَى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَیْءٌ لِّمَنِ الْمُلْكُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّار؛(1) آن روز که آنان ظاهر گردند، چیزی از آنها بر خدا پوشیده نمیماند. امروز فرمانروایی از آن کیست؟ از آن خداوند یکتای قهار است».
خداوند در همه جا و برای همه چیز حضور دارد و به تعبیر حضرت امام خمینی (رحمه الله): «عالم محضر خداست»؛ اما چون در این عالم با علل و اسباب ظاهری رو به رو هستیم، حضور خداوند را درک نمیکنیم و نیز نمیتوان آن را به آسانی با برهان عقلی اثبات کرد. از این رو، برخی از بزرگان گفتهاند که منظور از حضور خداوند، حضور و احاطه علم خداوند برهمه هستی است. اما حضور خداوند را به روشنی میتوان با ادله تعبدی ثابت کرد و از این راه به آن ایمان آورد و چون شهود و درک حضور خدا برای ما میسور نیست، ایمان به خدا و حضور او، ایمان به غیب است. در یکی از آیات قرآن، خداوند درباره احاطه خداوند بر عالم هستی و حضور عام او میفرماید:
«وَلِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَیْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ وَاسِعٌ عَلِیم؛(2) و مشرق و مغرب از آن خداست، پس به هر سو رو کنید، آن جا روی [به] خداست. آری، خدا گشایشگر داناست».
با توجه به این که حضور خداوند در دنیا را درک نمیکنیم، از آیاتی که دلالت بر حضور خداوند در همه عالم و حرکت انسان به سوی او
1. مؤمن (40)، 16.
2. بقره (2)، 115.
دارند، چنین برداشت میشود که دنیا عالم حجاب و ظاهر است و کُنه، واقعیت و باطن بسیاری از حقایق در این عالم شناخته نمیشود و معرفتی که از راه براهین عقلی یا تعبدی به آنها به دست میآید، معرفت بالوجه است، با پشت سر نهادن دنیا، بخشی از پردهها در عالم برزخ و بخش دیگر در عالم قیامت از برابر چشمان ما برداشته میشود و همه حقایق را آشكارا میبینیم و هیچ حقیقتی از ما پنهان نمیماند:
«یَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ * فَمَا لَهُ مِن قُوَّه وَلا نَاصِر؛(1) آن روز که رازها [همه] فاش شود. پس او را نه نیرویی ماند و نه یاری».
در آن عالم همه حضور خداوند را آشکارا درک میکنند و میفهمند که سروکارشان با خداست و از کسی جز خدا کاری ساخته نیست و حتی بدون اذن و اجازه خدا کسی نمیتواند سخن بگوید:
«یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلائِكَه صَفًّا لاَّ یَتَكَلَّمُونَ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرحْمَنُ وَقَالَ صَوَابًا؛(2) روزی که روح و فرشتگان به صف میایستند و [مردم] سخن نگویند، مگر کسی که [خدای] رحمان به او رخصت دهد و سخن راست گوید».
خداوند در آن عالم به گرفتاران عذاب تحمل ناشدنی الهی كه درخواست تخفیف آن را دارند، میفرماید:
«اخْسَؤُوا فِیهَا وَلا تُكَلِّمُون؛(3) [بروید] در آن گم شوید و با من سخن نگویید».
1. طارق (86)، 9.
2. نباء (78)، 38.
3. مؤمنون (23)، 108.
در فارسی برای دور کردن سگی كه به انسان حمله كرده واژه «چخ» را به کار میبرند و این تحقیرآمیزترین و توهینآمیزترین واژه برای راندن سگ و یا کسی است كه درصدد تحقیر او هستیم و عرب هنگامی كه میخواهد سگ را از خود براند از واژه «اخسأ» استفاده میكند كه همان تحقیر و توهین را به همراه دارد.