«فَمَن كَانَ یَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَلا یُشْرِكْ بِعِبَادَه رَبِّهِ أَحَدا؛(1) پس هرکس به لقای پروردگار خود امید دارد باید به کار شایسته بپردازد و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نسازد».
در نشستهای پیشین گذشت که درباره ملاقات خدا كه در برخی از آیات قرآن، از جمله آیه ششم سوره انشقاق مطرح شده است دو دیدگاه وجود دارد: در دیدگاه اول این ملاقات عمومی تلقی شده و بر این اساس، مؤمن و کافر با ورود به عالم آخرت خدا را ملاقات خواهند کرد. با استفاده از آیات قرآن، توجیه این دیدگاه این است که عالم آخرت، عالم ظهور حقایق و برطرف شدن حجابهاست. در آن عالم همه چیز برای همگان آشکار میگردد و هیچ چیز مخفی نمیماند و همه درمییابند که سروکارشان با خداست:
1. کهف (18)، 110.
«یَوْمَ هُم بَارِزُونَ لا یَخْفَى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَیْءٌ لِّمَنِ الْمُلْكُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّار؛(1) آن روز که آنان ظاهر گردند، چیزی از آنها بر خدا پوشیده نمیماند. امروز فرمانروایی از آن کیست؟ از آن خداوند یکتای قهار است».
دیدگاه دوم برای کسانی است که دارای گرایشهای عرفانی هستند و ملاقات خدا را به لقای خاص تفسیر کردهاند که همراه با شهود و مشاهده خداوند است. همان ملاقاتی که در برخی از دعاها و مناجاتها از آن یاد شده است. از جمله امام سجاد(علیه السلام) در مناجات خود آن را نهایت آرزوی خویش و والاترین و لذتبخشترین نعمتهای خداوند معرفی میکند و میفرماید:
«وَلِقاؤُکَ قُرَّه عَیْنِی وَ وَصْلُکَ مُنی نفسی؛(2) لقای تو نور دیدگانم و وصال تو نهایت آرزوی من است».
امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز چون وصال الهی را عالیترین آمال و آرزو و لذتبخشترین نعمت و هدف نهایی خویش میداند، با بیقراری از درد فراق الهی که سوزندهترین درد و سختترین مصیبت است شکوه میکند و میفرماید:
«وَ هَبْنِی صَبَرْتُ عَلَی عَذَابِکَ فَکَیْفَ أصْبِرُ عَلَی فِرَاقِک؛(3)خدایا، گیرم بر عذاب تو صبر کردم، چگونه بر فراق تو شکیبا باشم؟»
1. غافر (40)، 16.
2. شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، مناجات خمس عشر، مناجات مریدین.
3. همان، دعای کمیل.
گفتیم واژه «لقا» و «ملاقات» در قرآن ناظر به ملاقات عمومی خداوند است و مدلول آیات در بردارنده این واژهها این است که همه مردم با ورود به عالم آخرت حضور خداوند را درک خواهند كرد. مسلماً این درک، ذهنی و در چارچوب مفاهیم نیست، بلکه به معنای شهود و درک حضوری خداوند است. این لقا برای همه اهل آخرت لذتبخش نیست، بلكه از آن رو كه لقای مطلوب؛ یعنی لقای خاص، بزرگترین آرمان انسان است و در پرتو آن، علاوه بر آن که حضور خداوند را درک میکند، او را مشاهده نیز خواهد كرد و در جوار او از سرور و لذتی ابدی و بینهایت برخوردار میگردد؛ برای کسانی که از مشاهده خداوند و جوار او محرومند سختترین عذاب خواهد بود.
«كَلَّا إِنَّهُمْ عَن رَّبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَّمَحْجُوبُون؛(1) چنین نیست که آنها میپندارند، بلکه آنها در آن روز از پروردگارشان محجوبند».
بنابر بسیاری از آیات کفار و گنهکاران در قیامت کور و کر محشور میشوند و در هنگام ملاقات با خدا، با این که حضور او را درک میکنند؛ اما او را مشاهده نمیکنند و سخنش را نمیشنوند و از این که آنچه را باید ببینند، نمیبینند و آنچه را که باید بشنوند، نمیشنوند رنج میبرند و در عذابند:
«قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَى وَقَدْ كُنتُ بَصِیرًا * قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْك
1. مطففین (83)، 15.
آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَكَذَلِكَ الْیَوْمَ تُنسَى؛(1)میگوید: پروردگارا، چرا مرا نابینا محشور کردی با آن که بینا بودم؟ میفرماید همان گونه که نشانههای ما بر تو آمد و آن را به فراموشی سپردی، امروز همانگونه فراموش میشوی».
كنه و واقعیت عذاب دیداری و شنیداری شدن کفار و گنهکارانی كه کور و کر محشور میشوند، برای ما آشکار نیست و ما در این دنیا با فهمهای عادی خود و با مقایسههایی که بین آنچه از آخرت به ما گزارش شده با وضعیتهای مشابه آن در دنیا، برداشتهای ناقصی از رخدادهای آخرت داریم. گاه برای داشتن دركی مناسب از کوری و کری افراد در قیامت، آنها را با کسانی که به ظاهر سالم هستند و به خاطر پریشانی حواس چیزی را نمیبینند و صدایی را نمیشنوند مقایسه میكنیم؛ اما داشتن چنین وضعیتی در دنیا به خاطر تخدیر شدن است و این افراد به این جهت درکی از شنیدن و دیدن ندارند. در حالی كه كفار در آخرت تخدیر نمیشوند و درک خویش را از دست نمیدهند، بلكه در وضعیتی قرار میگیرند که میخواهند خدا را مشاهده کنند، از رحمت او بهرهمند گردند و لذت برند؛ اما چون از این موهبت بزرگ محرومند، سخت اذیت میشوند و عذاب میکشند.
گرچه مدلول ظاهری «لقای الهی» در آیات قرآن ملاقات عام است و لقای خاص خداوند با ظاهر آیات ناسازگار است؛ ولی بر اساس
1. طه (20)، 125 ـ 126.
آنچه در نشستهای پیشین گفتیم، میتوانیم علاوه بر تطبیق واژه «لقا» و «ملاقات الهی» بر ملاقات عام خداوند، لقای خاص را مدلول اشارهای این آیات بدانیم؛ چون گاهی برخی از جملات و الفاظ در کنار دلالت آشكار خود، دلالت دیگری نیز دارند که اهل فن آن را «دلالت اشارهای» مینامند.
پس از آن که روشن شد همه انسانها در قیامتْ خداوند را ملاقات میکنند و لقای مطلوب آن ملاقاتی است که انسان از جوار و همنشینی با خداوند بهرهمند گردد و با انس با خداوند و مشاهده و دریافت رحمت بینهایت وی به سعادت، سرور و لذت بینهایت دست یابد، این پرسش مطرح میشود که راه دستیابی به لقای خاص و مطلوب خداوند چیست؟ خداوند در برخی از آیات قرآن پاسخ این پرسش را عمل صالح و شرک نورزیدن به خداوند معرفی كرده است:
«فَمَن كَانَ یَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَلا یُشْرِكْ بِعِبَادَه رَبِّهِ أَحَدا؛(1) پس هر کس به لقای پروردگار خود امید دارد باید به کار شایسته بپردازد و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نسازد».
میتوان گفت که مراد از «لقای خداوند» در این آیه لقای خاص
1. کهف (18)، 110.
خداوند است که اولیای خدا و کسانی که به آخرت باور و یقین دارند، امید رسیدن به آن را دارند؛ چراکه ملاقات عمومی برای مؤمن و کافر حاصل میگردد و لازم نیست خداوند امیدواران بدان را استثنا كند. پس اگر خداوند میفرماید:
«هر کس به لقای پروردگار خود امید دارد»، با وجود این كه امید نداشتن به این لقا سوی دیگر قضیه است، لقای خاص و ملاقات خدا از نگرش عرفانی را مد نظر دارد که برخی بدان امید ندارند. راه دستیابی به این لقا و برخوردار گشتن از ولایت و رحمت بینهایت خداوند این است که انسان اعمال صالح انجام دهد و به پروردگار خویش شرک نورزد و در سلك اولیای خدا و كسانی باشد كه به آخرت یقین و به آن لقا امید دارند.
در قرآن علاوه بر «یقین» به آخرت، «ظن» به آخرت نیز به کار رفته است و این دو تعبیر در مورد لقای الهی نیز کاربرد قرآنی دارد:
«قَالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلاَقُوا اللهِ كَم مِّن فِئَه قَلِیلَه غَلَبَتْ فِئَه كَثِیرَه بِإِذْنِ اللّهِ...؛(1) [اما] کسانی که باور داشتند خدای را دیدار خواهند کرد. گفتند چه بسا گروه اندک بر گروهی بسیار، به اذن خدا پیروز شدند».
میتوانیم در این گونه موارد، مانند برخی از مفسران كه یکی از معانی
1. بقره (2)، 249.
«ظن» را علم میدانند، بگوییم ظن به معنای علم و یقین است؛ زیرا انسان باید به آخرت یقین داشته باشد كه نشانه رستگاری و هدایت انسان است. از این جهت خداوند یقین به آخرت را از ویژگیهای اهل تقوا برمیشمارد و میفرماید:
«والَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَبِالآخِرَه هُمْ یُوقِنُون؛(1) و آنان که بدانچه به سوی تو فرود آمده و به آنچه پیش از تو نازل شده است، ایمان میآورند و به آخرت یقین دارند».
اما باید توجه داشت كه؛ زیرا در برخی از آیات قرآن ظن به معنای اصلی خودش و در برابر علم و یقین به كار رفته است و ظهور آن آیات، تأویل ظن به علم و یقین را برنمیتابد، آن جا كه خداوند از بنده گنهکار خود نقل میکند که:
«مَا أَظُنُّ السَّاعَه قَائِمَه؛(2) گمان ندارم که رستاخیز برپا شود».
و یا:
«وَإِذَا قِیلَ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَالسَّاعَه لَا رَیْبَ فِیهَا قُلْتُم مَّا نَدْرِی مَا السَّاعَه إِن نَّظُنُّ إِلَّا ظَنًّا وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِین؛(3) و چون گفته شد وعده خدا راست است و شکی در رستاخیز نیست، گفتید: ما نمیدانیم رستاخیز چیست. ما جز گمانی نمیپنداریم و [به آن] یقین نداریم».
1. همان، 4.
2. فصلت (41)، 50.
3. جاثیه (45)، 32.
تعبیر «ظن به لقای الهی و قیامت» در آیه شریفه از آن روست که خداوند میخواهد پایینترین مرتبه احتمالی که برانگیزاننده و مؤثر در رفتار انسان است را مطرح كند.
گاهی انسان به دو سوی کاری كه میخواهد انجام دهد، تردید مساوی و پنجاه درصدد احتمال میدهد آن کار انجام بگیرد یا نه. گاهی احتمال انجام كاری کمتر از پنجاه درصد نیز هست، به این احتمال مرجوح که به هیچ وجه برانگیزاننده رفتار انسان نیست «وهم» گفته میشود، اگر چه شک نیز برانگیزاننده رفتار انسان نیست. اما گاهی انسان نسبت به کاری ظن دارد؛ یعنی بیش از پنجاه درصد احتمال میدهد آن کار انجام بگیرد. این احتمال راجح در رفتار انسان مؤثر است و در مقابل علم با نیروی كامل برانگیزندگی، پایینترین مرتبه این نیرو را دارد. این ظن گاهی به معنای خاص خودش؛ یعنی «بشرط لا» به كار میرود. در این صورت مراد از آن، احتمال فراتر از شک و فروتر از علم است و نمیتواند شامل علم نیز بشود، اما گاهی ظن به معنای احتمال راجح؛ یعنی «لا بشرط» به كار میرود. در این صورت مراد از آن احتمال راجح فراتر از شک است، چه به مرز علم برسد و چه نرسد. این ظن اعم از معنای اصطلاحی آن است و میتواند شامل علم نیز باشد.
ظن محرک انسان است. وقتی کسی به آخرت ظن داشته باشد و مثلا
هفتاد و یا هشتاد درصد احتمال بدهد آخرتی وجود دارد، در همان اندازه به لقا و دیدار خداوند در قیامت امیدوار است و این باور او را برای داشتن رفتاری مناسب و شایسته و باز داشتن از گفتن سخنان ناپسند و بیهوده و دستاندازی به مال مردم و انجام هر معصیتی وامیدارد. هنگامی كه انسان باور داشت حساب و کتابی در کار است، مواظب رفتار خود خواهد بود. پس ظن به آخرت ملازم و همراه با امید به آخرت و لقای الهی است و از این روی، در برخی از آیات قرآن رجا و امید به لقای الهی ملاک ایمان، نداشتن رجا و امید به لقای الهی ملاک کفر معرفی شده است. خداوند از کفار و کسانی که امیدی به لقای الهی نداشتند چنین نقل میکند:
«وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ لِقَاءنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هَـذَا أَوْ بَدِّلْه؛(1) و چون آیات روشن ما بر آنان خوانده شود، آنان که به دیدار ما امید ندارند میگویند: قرآن دیگری جز این بیاور، یا آن را عوض کن».
مقایسه بین آیات بیانگر امید به آخرت با آیاتی که در آنها امید به لقای الهی گفته شده و مشابهتی که بین مفاد آن دو دسته از آیات وجود دارد، ما را به تلازم بین امید به آخرت و امید به لقای الهی و همراه هم بودن آن دو رهنمون میسازد. خداوند درباره کسانی که به خداوند و آخرت ایمان و امید دارند میفرماید:
1. یونس (10)، 15.
«لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَه حَسَنَه لِّمَن كَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِیرا؛(1) قطعاً برای شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقی نیکوست، برای آن کس که به خدا و روز واپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد میکند».
در جای دیگر، پس از آن که حضرت ابراهیم(علیه السلام) و پیروان راستینش را سرمشق مؤمنان میداند، میفرماید:
«لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِیهِمْ أُسْوَه حَسَنَه لِمَن كَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الآخِرَ...؛(2) قطعاً برای شما در [پیروی از] آنان سرمشقی نیکوست، برای کسی که به خدا و روز واپسین امید دارد».
مفاد و سمت و سوی این دو آیه، شبیه آیات مربوط به لقای الهی، از جمله آیه 110 از سوره کهف که محور این بحث هست و آیه 249 از سوره بقره میباشد.
چنان که گفتیم منظور از لقای الهی در آیه مورد بحث، لقای مطلوب است که برای مؤمنان در قیامت حاصل میشود و آنان به خاطر پرستش خداوند و انجام دستورات الهی، از رحمت بینهایت الهی و سعادت ابدی و همجواری محبوب در قیامت برخوردار میگردند اما به راحتی نمیتوان از آن، واژه مشاهده و رؤیت الهی را که عرفا بدان قائلند برداشت کرد؛ چه این که بسیاری از مؤمنان تصوری از رؤیت الهی ندارند، چه رسد که آن را تصدیق کنند.
1. احزاب (33)، 21.
2. ممتحنه (60)، 6.
بعضی از مفسران چون رؤیت خداوند را در بهشت محال میدانند، واژه «لقاء الله» را به لقای رحمت خداوند تأویل کردهاند؛ اما اگر گفته شود که منظور از لقاءالله در آیه لقای عمومی خداوند است که برای همگان در قیامت حاصل میشود، مفاد آیه چنین خواهد بود ظن به آخرت دست كم باعث میشود انسان در برابر پروردگار سر تسلیم فرود آورد و تنها او را عبادت کند، شرک نورزد و عمل نیك انجام دهد. این برداشت هرچند مقتضای ظاهر آیه است و نمیتوان آن را انکار کرد؛ اما باید توجه داشت آیات قرآن علاوه بر برخوردار بودن از مدلول و معنای ظاهری، لطایف و معانی دقیقتری نیز دارند که مدلول اشارهای آن آیات به حساب میآیند. گاهی حقایق و معارفی که در قرآن مطرح شده دارای مراتبی از معانی است و نخست معنای ظاهری و سطحی از آنها برداشت میشود؛ اما با دقت و ظرافت بیشتر، در بطن و لایه زیرین آن معنای ظاهری، معنایی عمیقتر کشف میگردد و گاه دقت و موشکافی فزونتر، معانی عمیق و جدیدتری از باطن آن حقایق را برای ما نمایان میسازد.
یکی از حقایقی که از ارکان دین به شمار میآید عبادت است و خداوند آن را یکی از اهداف بعثت پیامبران و فرستادگان خود معرفی میکند:
«فَأَرْسَلْنَا فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ أَفَلَا
تَتَّقُون؛(1) و در میان آنان از خودشان پیامبری فرستادیم که خدای را بپرستید، شما را هیچ خدایی جز او نیست. آیا پروا نمیکنید؟»
این حقیقت دینی سطوح، لایهها و مراتبی دارد و میتوان آن را به سه مرتبه تقسیم کرد:
مرتبه اول: برداشت ظاهری و سطحی است که نوع افراد از عبادت دارند. از این زاویه، در برابر کسانی که به عبادت و پرستش بت میپردازند، بر پرستش ظاهری خداوند و انجام نماز، روزه و مناسک دین ـ حتی اگر تهی از روح، محتوا و توجه به خداوند باشد ـ عبادت اطلاق میشود. از دیدگاه کسانی که نگاه سطحی به عبادت خدا دارند، کسی که بدون توجه و حضور قلب نماز میخواند و در هنگام نماز فکرش به غیر خداوند توجه یافته است و به هنگام سلام نماز، تازه متوجه نماز خواندنش میشود، عبادت خدا را انجام داده است.
مرتبه دوم: داشتن حضور قلب و توجه به خداوند در هنگام عبادت است. وقتی ما با دقت به عبادت خدا نگاه میکنیم، درمییابیم که حقیقت عبادت نمیتواند تنها انجام یکسری حرکات و سکنات باشد و فراتر از اعمال ظاهری، عبادت معنایی لطیفتر دارد که به واقع همان معنا حقیقت عبادت است و آن این که در هنگام عبادت باید به معبود توجه داشته باشیم و حرکات و سکنات ما جز برای عبادت خدا نباشد. پس هنگامی
1. مؤمنون (23)، 32.
كه حقیقت و واقعیت عبادت خدا چیزی جز بروز بندگی او نیست و اعمال و مناسکی که به عنوان عبادت خدا معرفی شدهاند، همه برای این است که ما نشان دهیم که به بندگی خدا میپردازیم، آیا کسی که حقیقتاً خدا را عبادت میکند، ممکن است دلش به غیر خدا بستگی یابد و فکرش متوجه غیر خدا باشد و ادعا کند که خدا را عبادت میکند؟
کسی که در نماز توجهی به خدا ندارد و دلش با غیر خداست، مانند کسی است که به هنگام گفت و گو با دوستش روی خود را از او برمیگرداند و به او پشت میکند. بیتردید چنین رفتاری بیادبی و اهانت است. هنگامی كه ما برای برپایی نماز در برابر خدا ایستادهایم و میگوییم «ایاک نعبد»؛ یعنی خدایا روی دل ما متوجه توست و ما تنها تو را سزاوار پرستش میدانیم، اگر در آن حال دلمان از خدا به جای دیگر منصرف گردد، به ساحت پروردگار خود اهانت و جسارت کردهایم و حتی اگر در برابر چنین رفتاری کیفر نشویم و خدا از رفتار ما درگذرد، بیشک چنین عبادتی ما را به قرب الهی نمیرساند.
مرتبه سوم: لطیفترین و عالیترین درجه عبادت این است و بنده در این مرتبه با همه وجود خدا را بندگی کند و برای خود شأنی و حیثیتی جز بندگی خدا قائل نباشد. چنین بندهای نه تنها با همه وجود برای خدا نماز میخواند و در هنگام نماز و دیگر عبادات تنها به خداوند توجه دارد، بلکه كارهای روزمره؛ همانند خوردن و آشامیدن را نیز برای خداوند و در راستای بندگی او انجام میدهد.
«وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفَاء وَیُقِیمُوا الصَّلَه وَیُؤْتُوا الزَّكَه وَذَلِكَ دِینُ الْقَیِّمَه؛(1) و بجز این که خدا را بپرستند فرمان نیافته بودند و در حالی که به توحید گراییدهاند، دین [خود] را برای او خالص گردانند و نماز برپا دارند و زکات بدهند و دین [ثابت و] پایدار همین است».
چنین عبادتی در عالیترین سطح در حضرت ابراهیم(علیه السلام) تجلی یافت و خداوند خطاب به او فرمود:
«قُلْ إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُكِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِین؛(2) بگو در حقیقت، نماز من و [دیگر] عبادات من و زندگی و مرگ من برای خدا، پروردگار جهانیان است».
بنابراین، عبادت حقیقی آن است که در آن توجه انسان تنها به خداوند جلب گردد و دل در گرو معبود داشته باشد و اگر کسی به غیر خدا توجه یافت و از هوای نفس خود پیروی کرد در واقع به پرستش غیر خدا و هوای نفس پرداخته و از هدایت الهی محروم شده است:
«أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَه فَمَن یَهْدِیهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُون؛(3) پس آیا دیدی کسی را که هوس خویش را معبود خود قرار داد و خدا او را دانسته گمراه گردانید و بر گوش و
1. بینه (98)، 5.
2. انعام (6)، 162.
3. قیامت (75)، 22ـ23.
دلش مهر زد و بر دیدهاش پرده نهاد؟ آیا پس از خدا چه کسی او را هدایت خواهد کرد؟ آیا پند نمیگیرید؟»
شایسته است به بررسی رفتار خود بپردازیم و بنگریم که انگیزه ما در رفتارها به ویژه رفتاری که در حضور مردم انجام میشود، جلب رضایت و خوشنودی خداوند است یا جلب نظر مردم، حتی عبادت و کارهایی که برای هدایت مردم و ترویج دین است، واقعاً برای خداوند انجام میگیرند و یا برای مردم، که اگر برای مردم انجام گیرند، مردم را پرستش کردهایم نه خدا را.
دو برداشت از لقای الهی مطرح شد كه یکی ظاهری و سطحی بوده و عبارت است از لقای عمومی خداوند در قیامت. بر اساس این برداشت، همه مردم، بدون استثنا، در آن عالم خداوند را ملاقات میکنند و حجاب گناهان مانع میشود کفار و گنهکاران خداوند را مشاهده کنند و از رحمت بیکرانش بهرهمند گردند و آن گناهان آنان را به خشم و کیفر الهی گرفتار میكند. طبیعی است که اگر کسی لقای عمومی خداوند و آخرت را باور داشت، باید مواظب رفتار خود بوده و فرمانهای خداوند را انجام دهد. برداشت دیگر از لقای الهی، درک محضر و حضور خداوند و بهرهمندی از رحمت بیکران و توجهات ویژه معبود است. این لقا که عالیترین مرتبه شهود خداوند است، ویژه دوستان و اولیای خداست که پس از گذران عمر در مسیر اطاعت و جلب رضایت
الهی، خداوند چنین فرجام مبارکی برای آنان رقم میزند و آنان را از مشاهده خود مسرور میسازد:
«وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَّاضِرَه * إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَه؛ در آن روز چهرههایی شادابند و به پروردگار خود مینگرند».(1)
دوستان خدا با لقای الهی در قیامت به نقطه اوج و كمال انس با خداوند میرسند؛ چه اینكه در دنیا نیز ذكر و انس با خداوند بزرگترین آرمان آنهاست و عالیترین لذتها را به آنان میدهد و بیبهرهگشتن از آن را خسارت بزرگی برای خود میدانند. از این رو امام سجاد(علیه السلام) در مناجات خود میفرماید:
«وَأسْتَغْفِرُکَ مِنْ کُلِّ لَذَّه بِغَیْرِ ذِکْرِکَ وَمِنْ کُلِّ رَاحَه بِغَیْرِ أُنْسِکَ وَمِنْ کُلِّ سُرُورٍ بِغَیْرِ قُرْبِک؛(2) خدایا، از هر لذتی بجز یاد تو و از هر آسایشی جز انس با تو و از هر نشاطی جز مقام قرب تو آمرزش میطلبم».
لقای حقیقی الهی برداشته شدن فاصله بین عاشق و معشوق و عبد و معبود است؛ همچون عاشقی که پس از سالها جدایی و دوری از معشوق و لحظه شماری برای رسیدن به او و ترس و نگرانی از این که مبادا به محبوبش نرسد ، ناگاه خود را در کنار معشوق میبیند و او را در آغوش میکشد. اگر کسی خواهان چنین لقایی است، باید رفتارش را برای خداوند خالص گرداند و رفتار او تنها با نیت و انگیزه الهی باشد.
1. جاثیه، (45)، 23.
2. شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، مناجات خمس عشره، مناجات الذاکرین.
برخی از «عمل صالح» برداشت سطحی دارند و به کارهای به ظاهر خیر و شایسته، عمل صالح میگویند و توجه ندارند كه عمل صالح عملی است كه علاوه بر برخورداری از ظاهری شایسته، باید با نیت الهی و برای خداوند انجام گیرد. ممکن است کسی به نیازمندان کمک کند و به کارهایی كه سود همگانی دارد بپردازد؛ اما هنگامی كه به انگیزه و نیت خود توجه میكند، میفهمد کارش برای خدا نیست و با انگیزه اطاعت از خدا آن كارها را نكرده، حتی ممکن است کارهایی همانند نماز و روزه که از عبادات هستند را برای غیر خدا انجام دهد.
بنابراین نباید خودمان را فریب دهیم و با دل خوش كردن به ظواهر تصور کنیم اعمالمان صالحند و برای خداوند انجام گرفتهاند، بلکه باید با دقت رفتار خود را بررسی كنیم، آن گاه در خواهیم یافت که چه بسا با داشتن نیت الهی، انگیزههای غیرالهی همچون شهرت طلبی، جلب توجه و پسند دیگران نیز در كار بوده و حتی نقش اساسی در انجام كارهایمان داشتهاند و با نبود این انگیزهها به آن كارها اقدام نمیکردیم. اگر با دقت به رفتار خود مینگریم و ناخالصیهای فراوانی در آنها مییابیم، شایسته است از آن رفتار که با انگیزههای غیر الهی انجام گرفتهاند توبه کنیم؛ چون خداوند کاری را که برای غیر او انجام گیرد نمیپذیرد. فرمایش خداوند در روایتی از امام صادق(علیه السلام)، است که:
«أنَا خَیْرُ شَرِیکٍ مَنْ أشْرَکَ مَعِیَ غَیْرِی فِی عَمَلِهِ لَمْ اَقْبِلْهُ إلاّ مَا
کَانَ خَالِصا؛(1) من شریک خوبی هستم و عمل کسی را که در انجامش غیر مرا با من شریک گردانیده نمیپذیرم و عملی که تنها برای من انجام بگیرد میپذیرم».
پس هر اندازه معرفت انسان افزایش یابد و بیشتر به اصلاح نفس خود بپردازد و تلاش بیشتری در پیرایش رفتار خود از انگیزههای غیرالهی داشته باشد، با دقت بیشتری به كارهایش نگاه میكند که مبادا انگیزه غیر الهی در انجام آنها دخالت داده شده باشد و در این سیر تکاملی به مرحلهای میرسد که برای او اندک شائبه مادی و غیر الهی خسارت بزرگی به شمار میآید، به همین خاطر است كه گفتهاند: «حَسَنَاتُ الأبْرَارِ سَیِّئَاتُ الْمُقَرَّبین».
گرچه در روایت آمده است: «أکْثَرُ أهْلِ الْجَنَه الْبُلَه؛(2) بیشتر بهشتیان ساده دلان هستند»؛ اما مقربان درگاه الهی که به عالیترین درجات شناخت خداوند نایل گشتهاند، شرایط متفاوتی دارند. چه بسا برای آنان که خود را برای خداوند خالص گردانیدهاند و مقام و مرتبه عالی آنها ایجاب میکند که تنها برای جلب رضایت خدا و رسیدن به مقام قرب او عبادت کنند، انجام عبادت به امید ثواب و رسیدن به بهشت باعث سبب افت مقام و مرتبت میگردد و از این جهت از خداوند طلب بخشش و آمرزش دارند.
اگر زمانی دریابیم كه كارها و حتی عبادت هایمان را تنها برای خدا
1. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 70، باب 54، حدیث 15، ص 243.
2. همان، ج 5، باب 3، حدیث 79، ص 128.
انجام ندادهایم و زن و فرزند، خویشان، دوستان و گروه و جناحی را که بدان وابستهایم با خداوند شریک قرار دادهایم بسی حسرت خواهیم خورد، زیرا بیتردید خداوند این رفتار و عبادات شرکآلود را نمیپذیرد و چنین داشتههایی ما را به لقای حقیقی خداوند نایل نمیگرداند. تنها كار نیكی که انگیزههای غیر الهی در انجام آن نقشی ندارد، مورد پذیرش خداوند قرار میگیرد. به همین سبب باید بكوشیم رفتارمان خداپسند باشد و در انجام آنها انگیزهای جز جلب رضایت خداوند نداشته باشیم و رفتارمان را از شرک آشکار و شرک پنهان كه همان ریا است پیراسته سازیم. در این صورت به ایمان حقیقی میرسیم و در فرجام زندگی به لقای حقیقی خداوند خواهیم رسید.