صوت و فیلم

صوت:
فیلم:

فهرست مطالب

جلسه پانزدهم؛ چگونه از شر دنیا راحت بشویم؟!

تاریخ: 
چهارشنبه, 1 ارديبهشت, 1395

بسم الله الرحمن الرحیم

آن چه پیش‌رو دارید گزیده‌ای از سخنان حضرت آیت‌الله مصباح‌یزدی (دامت‌بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1395/02/01، مطابق با دوازدهم رجب 1437 ایراد فرموده‌اند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

تحلیلی روان­شناختی از تحولات صدر اسلام

(15)

چگونه از شر دنیا راحت بشویم؟!

مروری بر آن‌چه گذشت

در جلسات پیشین درباره مفهوم دنیا و کاربردهای آن در قرآن و منابع دینی و هم‌چنین علت مذموم بودن آن بحث کردیم. در جلسه گذشته گفتیم وقتی کسی با تأکیدات قرآن، نهج‌البلاغه و دیگر روایات درباره مسئله دنیا و آخرت روبه‌رو می‌شود، منطقاً باید مراحلی را طی کند. مرحله اول این است که اهتمام به حل این مسئله داشته باشد و آن را یک امر جدی بگیرد که باید درباره آن فکر و تحقیق کند و مسایل مربوط به آن را درست درک کند. مرحله دوم پذیرفتن امکان زندگی اخروی است، که بعد از آن نوبت به اثبات وقوع آن می‌رسد. بعد از این‌که دلیل و برهان آوردیم و ثابت شد که آخرتی هست و از ضروریات دین است، نوبت به این می‌رسد ‌که حقیقت دنیا و آخرت و رابطه آن‌‌ها را درک کنیم.

در دو جلسه گذشته گفتیم که در این عرصه سوء تفاهمات، توجیهات و تعبیرات غلطی شده است که اعتقاد به آخرت و رابطه با دنیا را کالعدم کرده است. تعبیراتی مثل این‌که خوشی‌ها و عذاب‌های آخرت همانند خواب و خیالی است، یا این‌که آخرت چیزی غیر از عمل ما در این‌جا نیست و دنیا و آخرت عبارت است از سود و ارزش؛ اگر انسان کار را به خاطر سودش انجام دهد، دنیاست ولی اگر به خاطر ارزشش انجام دهد آخرت است! شبهه دیگر به ارتباط بین دنیا و آخرت مربوط می‌شود؛ آیا بین دنیا و آخرت ارتباطی وجود دارد یا آن‌ها دو جزء مقدم و مؤخر از زندگی انسان هستند و ربطی به هم ندارند؟ اگر بین دنیا و آخرت رابطه علیت وجود دارد، به ‌چه معناست؟ چه چیز از دنیا علت برای چه چیز از آخرت است؛ بالاخره به این مطلب می‌رسیم ‌که این رابطه به معنای علیتی است که بین وسیله و هدف است. کسی که این معرفت را پیدا کند، به دنیا نگاهی ابزاری دارد و هیچ چیز دنیا را به استقلال مورد توجه قرار نمی‌دهد؛ البته این مرتبه اوج چنین معرفتی است و مراتب پایین‌تری نیز دارد.

مراتب پایین آخرت‌باوری

برخی از ما کارهایی را در دنیا دوست داریم و به دنبال لذت‌هایی هستیم؛ می‌خواهیم زندگی کنیم و بالاخره مقام و شهرتی پیدا کنیم؛ البته نماز و روزه‌ای هم برای آخرت‌مان به‌جا می‌آوریم. بسیاری از ما معلوم نیست در شبانه‌روز چند دقیقه به فکر آخرت باشیم. خداوند توفیق داده است و در خانواده‌ای بزرگ شده‌ایم که به نماز عادت کرده‌ایم و هنگام نماز یادی هم از آخرت می‌کنیم، اما بقیه شبانه‌روز مشغول امور دنیایمان هستیم و  یادمان نیست که آخرتی نیز هست. از آن‌جا که به اصول باور داریم، از کفر خارج می‌شویم و مؤمن به‌شمار می‌آییم. این‌که دست‌کم واجبات را درست رعایت و از کبائر موبقه اجتناب می‌کنیم، خود مرحله‌ای از گرایش به آخرت و شناخت دنیاست، ولی کسانی هستند که به این سبک زندگی و تفکر ما با نگاه حقارت‌آمیزی نگاه می‌کنند. شاید به عقل ما می‌خندند که اگر باور دارید که دنیا و آخرت از نظر زمان و از نظر کیفیت قابل مقایسه نیست، چرا این‌گونه عمل  می‌کنید؟! قرآن روی مسئله مقایسه دنیا و آخرت تأکید بسیاری دارد. می‌فرماید: بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا× وَالْآخِرَةُ خَیرٌ وَأَبْقَى.[1] چگونه است که کسانی به نتیجه این مقایسه معتقد هستند و آخرت را قبول دارند، اما در مقام تزاحم، بیشتر به دنیا اهمیت می‌دهند؟! ما چه کنیم که به این آسیب‌ها مبتلا نشویم؟ آسیب‌هایی که گاهی ممکن است به جایی برسد که اصل اعتقاد ما به آخرت را از بین ببرد؟ قرآن این حقیقت را آشکارا بیان کرده است که تعلق به لذت‌های دنیا و دنبال گناه رفتن کار انسان را به جایی می‌رساند که اصلا کافر می‌شود و حقایق دین را تکذیب می‌کند؛ ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاؤُوا السُّوأَى أَن كَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا یسْتَهْزِؤُون.[2] بنابراین بعد از این‌که رابطه‌ میان دنیا و آخرت را شناختیم، باید درباره عرصه‌ها و میزان ترجیح آخرت بر دنیا بیاندیشیم و بفهمیم که دنیا با آخرت قابل مقایسه نیست.

نسیان بلایی فراگیر

به‌فرض که تمام این مراحل را گذراندیم و دانستیم که آخرت بسیار بسیار برتر از دنیاست، اما باز کار تمام نمی‌شود. هم خودمان تجربه کرده‌ایم و هم دیگران و پیشوایان دین تأکید کرده‌اند که این مطالب همیشه به یاد انسان نمی‌ماند. خیلی چیزهاست که انسان درباره آن‌ها می‌اندیشد، به دنبال دلیلش می‌گردد، اثبات می‌کند و به یقین می‌رسد، اما هنگام عمل آن‌ها را فراموش می‌کند. مسئله نسیان بلای عامی است که انسان‌ها به آن مبتلا هستند، و حتی یک مرتبه‌ای از آن درباره انبیا نیز ممکن است.[3] بنابراین باید کاری کنیم که این فکر همیشه در ذهن ما باشد. مسئله انتخاب دنیا یا آخرت مسئله‌ای لحظه‌ای، روزی یک‌بار یا حتی یک‌سال نیست. این مسئله عمرانه است. ما هر روز و هر ساعت درگیر آن  هستیم و در هر کاری باید میان دنیا و آخرت یکی را انتخاب کنیم. باید همیشه یادمان باشد که کدام بهتر است، ولی انس با لذت‌های دنیا  انسان را به فراموشی مبتلا می‌کند و اصلا از این‌که خدایی هست غافل می‌شود، چه رسد به این‌که به یاد آخرت باشد.

یادآوران تشریعی و تکوینی

در این مرحله نیز باید دو نوع رفتار ایجابی و سلبی داشته باشیم؛ یکی آن‌که باید وسایلی فراهم کنیم که یادآور ما باشند، و دیگری این‌که از چیزهایی که موجب غفلت می‌شود، اجتناب کنیم. خوشبختانه خداوند از فرط کرم، لطف و عنایتش راه‌های زیادی را برای یادآوری آخرت قرار داده است. هم در تکوین، اموری را قرار داده است که ما را به یاد آخرت می‌اندازد و هم در تشریع احکامی را تشریع فرموده است که عاملی برای یادآوری آخرت و مرگ می‌شود. زیارت اهل قبور، دعا و استغفار برای مؤمنان و گذشتگان (به‌خصوص حق‌داران)، برای انسان توجه به مرگ را به ارمغان می‌آورد. هم‌چنین حوادثی مثل زلزله‌ها و سیل‌ها پیش می‌آید که ما آدمیزادها را متوجه می‌کند که مرگ هم در کار هست تا آن چنان غرق در دنیا نشویم که یادمان برود و خیال ‌کنیم همیشه بناست بمانیم و کاخ بسازیم! یکی از حکمت‌های بلاهایی که خدا در این عالم قرار داده این است که انسان به آخرت توجه پیدا کند و بداند که این‌ها ماندنی نیست. همین که خداوند در تکوین عواملی قرار داده است که ما را به یاد مرگ بیاندازد، لطف خداست. مصائب و گرفتاری‌ها یک روی سکه است، اما روی دیگر سکه رحمتی بالاتر است. درست است که موقتا یک راحتی را از ما سلب می‌کند، اما ما را متوجه چیزی می‌کند که خیلی ارزشش بیشتر است. خدا چنین وسایلی را فراهم فرموده است، اما ما باید با تدبیر، عقل و دور‌اندیشی خود برای آن‌ها برنامه‌ریزی کنیم.

معاشرت با خوبان و مطالعه

در جهت اثباتی، به طور کلی دو عامل در توجه انسان به رفتارها، انگیزه‌ها، عواقب و نتایج اخروی آن‌ها مؤثر است؛ یکی معاشرت با کسانی است که رفتارشان نشان‌دهنده کمالات، فضائل، خیرات، و بالاخره اعتقاد به آخرت است، و دیگری مطالعه، اعم از  خواندن قرآن، دعاها، مناجات‌ها، احادیث، و کتاب‌های اخلاقی و دینی. این‌که مستحب است مؤمن در هر روز دست‌کم پنجاه آیه قرآن بخواند برای این است که شاید هیچ پنجاه آیه‌ای نباشد که صحبتی از دنیا و آخرت در میان آن نباشد. در دعاها نیز غالبا مسئله دنیا و آخرت با هم مقایسه می‌شود. ما باید خودمان برای استفاده از این دو عامل برنامه‌ریزی کنیم؛ معاشرت با کسانی که ما را به یاد دین، آخرت و کمالات انسانی می‌اندازند، و مطالعه. حتی اگر جایی تنها بودیم، باید کتابی داشته باشیم و مطالعه کنیم. کسانی را دیده‌ام که حتی در سنین نوجوانی کتابی همراهشان بود و هر جا بیکار می‌شدند، به مطالعه می‌پرداختند. در کشورهای اروپایی بسیار دیده‌ام که  مردم در صف اتوبوس کتابی از جیب‌شان در می‌آوردند و آن را می‌خوانند. این عادت به مطالعه بسیار اهمیت دارد، ولی متأسفانه در کشور ما این ‌گونه نیست و چیزهای دیگری جای کتاب را گرفته است.

نیاز به برنامه عملی

در حدیثی نقل شده که حواریون از حضرت عیسی علی‌نبیناوآله‌وعلیه‌السلام پرسیدند که با چه کسی معاشرت کنیم؛ قال الْحَوَارِیونَ لِعِیسَى یا رُوحَ اللَّهِ مَنْ نُجَالِسُ؟ قَالَ مَنْ یذَكِّرُكُمُ اللَّهَ رُؤْیتُهُ وَیزِیدُ فِی‏ عِلْمِكُمْ‏ مَنْطِقُهُ وَیرَغِّبُكُمْ فِی الْآخِرَةِ عَمَلُهُ؛ اول شرط برای کسی که می‌خواهید برای معاشرت انتخاب کنید این است که طوری باشد که وقتی او را می‌بینید به یاد خدا بیافتید؛ وقتی سخن می‌‌گوید بر علم شما افزوده ‌شود، و وقتی رفتارش را می‌بینید به کار برای آخرت رغبت پیدا کنید.

آدمیزاد به‌‌گونه‌ای ساخته شده است که حتی بعد از مراحل توجه، تفکر، کسب شناخت صحیح، و رفع شبهات منفی‌، برای آن‌که آن اعتقاد و شناختش ثبات پیدا ‌کند، نیازمند برنامه‌ای عملی است. اگر انسان برنامه عملی نداشته باشد، شناخت‌ها آرام آرام کمرنگ و بالاخره فراموش می‌شود. علمای اخلاق می‌گویند: باید «حال» را در اثر تکرار به «ملکه» تبدیل کرد. به زبان ساده، باید کار را آن قدر تکرار کنیم تا برایمان عادت شود. ملکه یعنی حالت ثابتی که در روح انسان به‌وجود می‌آید. کسی‌که ملکه سخاوت دارد هیچ وقت فراموش نمی‌کند که باید بخشش کند، اما کسی‌که این ملکه را ندارد حتی اگر فقیر محتاجی را هم ببیند باز برای بخشش تردید می‌کند. این خاصیت ملکات اخلاقی است. ما باید تمرین عملی داشته باشیم تا این شناخت‌ها، رغبت‌ها و میل‌ها برایمان ملکه شود. البته در این مرحله نیز همانند مراحل قبل نیازمند فعالیت‌های اثباتی و سلبی هستیم. هم باید به عملی بپردازیم که به کار آخرتی عادت کنیم و هم چیزهایی را که ما را از آخرت باز می‌دارد، ترک کنیم.

جایگاه زهد

این جاست که مسئله زهد و قناعت و امثال آن مطرح می‌شود. آدمیزاد طوری است که از هر چه لذت ببرد، علاقه‌اش به آن بیشتر می‌شود؛ اگر منظره زیبایی را دید و لذت برد، بیشتر علاقه‌مند می‌شود که مجددا آن را ببیند، و اگر کم‌کم عادت کرد، طوری می‌شود که نمی‌تواند آن را ترک کند. این خاصیت آدمیزاد است. خداوند انسان را این‌گونه آفریده است. ولی این خوپذیری، عادت کردن و ملکه شدن شمشیر دو لبه است؛ اگر در کارهای خیر باشد، انسان در کار خیر تردید نمی‌کند، اما اگر به گناه عادت کند، آن هم شمشیر برنده‌ای است و به محض این‌که زمینه‌اش فراهم شود برای انجامش تردید نمی‌کند!

وجه تمایز اخلاق اسلامی و غیر اسلامی

در اخلاق عمومی، غیر مسلمان‌ها برای تشویق مردم به کسب و رعایت فضایل اخلاقی می‌گویند: فلان کار را انجام بدهید تا دیگران به شما احترام بگذارند و  شما را دوست بدارند! حتی کار به جایی رسیده است که برخی گفته‌اند اصلا کار خوب آن است که مردم آن را مدح می‌کنند. این نشان می‌دهد که فطرت انسان دنبال این است که کاری کند که دیگران مدحش کنند؛ برخی راهش را این دانسته‌اند که انسان آن‌چه دیگران می‌پسندند انجام دهد. اما اخلاق الهی خیلی فراتر از این‌ حرف‌هاست. مؤمن کارش به جایی می‌رسد که نمی‌گذارد دیگران از کار خوبش اطلاع پیدا کنند، چه رسد به این‌که بخواهد مدحش کنند؛ او طوری رفتار می‌کند که دیگران گمان نکنند که او اهل این کار خیر است!

یکی از دوستان ما در مدرسه حجتیه اهل تهجد بود. شاید هیچ شبی تهجدش ترک نمی‌شد، اما برای این‌که کسی نفهمد، نزدیک‌های آفتاب بلند می‌شد و می‌رفت در مسجد مدرسه، با عجله دو رکعت نماز می‌خواند. او نماز تحیت مسجد می‌خواند، اما می‌خواست کسی فکر نکند که او اهل تهجد است، و خیال کنند تازه از خواب بیدار شده است و دم آفتاب زدن آمده است نمازش را بخواند!  

آهسته و پیوسته

گفتیم برای این‌که بتوانیم رفتارمان را تثبیت، انگیزه را تقویت، و خداخواهی و آخرت‌طلبی را درخود ملکه کنیم، احتیاج به تمرین عملی داریم. این کار تمرین و تکرار می‌خواهد. این‌که انسان یک کار را یک یا دو بار انجام دهد یا  یک روز  یک کار طولانی را انجام دهد، یا حتی اگر چند روز به عبادت خاصی بپردازد، همه بار انسان را نمی‌بندد؛ باید کار دوام داشته باشد. در اصول کافی بابی به نام «باب الاقتصاد فی العبادة» داریم که توصیه می‌کند که در عبادت تندروی و افراط نکنید. یک برنامه عملی برای خودتان انتخاب کنید که بتوانید ادامه دهید. افراط باعث می‌شود کاری را یکی دو روز، یا حتی یک سال ادامه ‌دهید، بعد می‌بینید که خستگی دارد، یک‌باره همه را کنار می‌گذارید. اما وقتی با میانه‌روی باشد احتمال این‌که موفق شوید ادامه دهید، بیشتر است. باب دیگری در احادیث با نام «باب‌ المداومة علی العمل» است که می‌فرماید وقتی یک برنامه عبادی برای خودت انتخاب می‌کنی، لاتترکه اثنی عشر شهرا؛ برنامه‌ای که می‌گذارید، سالی دوازده ماه ترک نکنید! این مداومت بر عمل نتیجه‌ای دارد که انبوه عمل در مدت کوتاه هرگز آن نتیجه را نمی‌دهد؛ البته انسان کار خوب را هر اندازه‌ و هر وقت انجام دهد، غنیمت است، اما اگر می‌خواهد اثر ثابت آن در نفسش باقی بماند و ضامن سعادتش باشد، باید برنامه‌ای باشد که قابل ادامه باشد.

گفتیم آدمیزاد وقتی به لذتی انس گرفت، روز به روز بر انسش افزوده می‌شود و هیچ نمی‌خواهد آن را ترک کند. گاهی به جایی می‌رسد که احساس می‌کند در برابر آن بی‌اختیار است و نمی‌تواند خودداری کند. برای این‌که انسان به چنین آسیبی مبتلا نشود، باید از ابتدا کمی خودش را کنترل کند و مواظب باشد با لذت گناه انس پیدا نکند. ومن یحم حول الحمی اوشک ان یقع فیه؛ حمی به معنای قرق‌گاه است، جایی که خط قرمز است و دیگر باید ایستاد و جلوتر نرفت. شاعر می‌گوید: اگر لب مرز رفتی، یک مرتبه پایت لیز می‌خورد و می‌افتی. اگر جایی را مرزبندی کردند و گفتند این‌جا خطر است، لیز می‌خوری و در چاه می‌افتی، نگو من می‌روم تا لب آن و خودم را حفظ می‌کنم؛ ممکن است پایت لیز بخورد. نگو تا این جایش که مباح است، اشکالی ندارد! درست است تا این‌جا مباح است، اما نفس کم‌کم تو را می‌کشاند تا به مکروه و مشتبه‌اش وارد شوی، و یک دفعه می‌بینی در حرام افتاده‌ای. پس یک کمی فاصله بگیر که مبتلا نشوی! این‌که بزرگان دین سعی می‌کردند از مباحات هم کمتر، و به قدر ضرورت استفاده کنند، به خاطر این طبیعت آدمیزاد است که وقتی به امر مباح لذت‌بخش نزدیک شد، دلش می‌خواهد تکرار کند. وقتی تکرار شد، کم‌کم عادت می‌شود. وقتی عادت شد کم‌کم از مرز تجاوز می‌کند و یک قدم آن طرف می‌گذارد. قدم که گذاشت ناگهان سقوط می‌کند. یکی از حکمت‌های تشریع زهد، تقوا، قناعت و... در اسلام همین است.

رابطه زهد و قناعت با پیشرفت

یکی از شبهه‌هایی که از اوایل انقلاب مطرح بوده، تعارض توصیه‌های اخلاقی دین (مثل زهد و قناعت) با پیشرفت است. به یاد می‌آورم بیش از 30سال پیش کنفرانس مهمی با حضور اساتید بزرگ دانشگاه و مهمانان خارجی درباره همین موضوع برگزار شد. کسانی‌ با عنوان اسلام‌شناس که کتاب‌هایی درباره اسلام نوشته‌اند و موقعیتی هم در دانشگاه‌ها دارند، با صراحت گفتند که اصولا دین با پیشرفت سازگار نیست. اگر پیشرفت و تمدن امروز را می‌خواهیم باید از دین مقداری صرف نظر کنیم.

منشأ این مغالطات عدم درک صحیح معنای دنیا و آخرت است. دنیاطلبی مذموم آن‌جایی است که خود دنیا به عنوان هدف مورد توجه قرار گیرد. اما اگر دنیا ابزار برای آخرت بود، در واقع آخرت‌طلبی است. کسی که به دنیا نگاه ابزاری دارد، ممکن است سلطنت سلیمان را داشته باشد، ولی آخرت‌طلب باشد. او این‌ها را برای خودش نمی‌خواهد؛ برای ترویج دین خدا، برای حمایت از مظلومان، برای حفظ عزت اسلامی، و برای استقلال از کفار می‌خواهد. مادی‌ترین کارها به این نیت، خداطلبی و آخرت‌طلبی است. اما وقتی انسان عاشق دنیا شد، وقتی محبت امری از امور دنیا در دلش ثابت شد، دیگر جنبه ابزاری را از دست می‌دهد و خودش هدف می‌شود.

مگر امیرمؤمنان کم کار می‌کرد؟! چند چاه را ایشان به دست خود کند و قنات تأسیس کرد؛ و همین که به آب رسید، فرمود قلم و کاغذ بیاورید و آن را برای مردم فقیر وقف کرد؟ این کار آخرت‌طلبی است و دنیا طلبی نیست، اما کسانی نمی‌فهمیدند و بر ائمه هم اشکال می‌گرفتند. یکی از متصوفه در هوای گرم تابستان عربستان، امام باقر علیه‌السلام را دید که سوار بر مرکب می‌رفتند و در مزرعه بیل می‌زدند و آبیاری می‌کردند. پیش خود گفت: این را ببین چه‌قدر به حب دنیا مبتلا شده است؛ بروم کمی نصحیتش کنم! آمد پیش امام و گفت: آقا! این قدر داری عرق می‌ریزی برای دنیا؟ اگر مرگ شما در این حال برسد خدا را در چه حالی ملاقات می‌کنید؟ حضرت فرمود: در بهترین حال خدا را ملاقات می‌کنم. این کار را برای اطاعت امر خدا و برای خدمت به خلق خدا انجام می‌دهم. خدا را شکر می‌کنم که به من این توفیق را داد. او گفت: من رفتم او را نصحیت کنم، او من را هدایت کرد! او خیال می‌کرد این‌که می‌گویند حب دنیا نداشته باشید یعنی دنیا بد است و باید دنیا را ترک کنید؛ کار نکنید و زحمت نکشید. ولی مگر خود پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله قبل و بعد از بعثت تا مدت‌ها به تجارت نمی‌پرداخت؟ باید دین را به تمامه و در جامعیتش بشناسیم و وظایف‌مان را در همه عرصه‌ها به‌جا آوریم. یک روز جهاد است، یک روز تجارت است، یک روز درس خواندن است، یک روز درس دادن است، و یک روز جاروکشی است. باید ببینیم هر زمان، چه‌چیز برای اسلام مفید و لازم است، آن را انتخاب کنیم. گاهی به‌دست آوردن مال لازم است؛ مگر می‌توان بدون پول و هزینه جهاد کرد؟!

نتیجه‌ این‌که ما ابتدا باید شناخت پیدا کنیم، بعد از شناخت باید بکوشیم که این‌ شناخت‌ها در ما زنده و تأثیرگذار بماند، بنابراین باید آنها را تکرار کرد تا با آن‌ها انس پیدا کنیم؛ و هم‌چنین باید چیزهایی را که مزاحم این بینش است حذف کنیم؛ نباید به چیزهایی که ضد آن است دلبستگی پیدا کنیم. برای این‌کار باید برنامه‌ای عملی داشته باشیم تا این‌ها به خاطرمان بماند، بر معلوماتمان افزوده شود و انس‌مان به امور اخروی بیشتر شود. این مجموع کارهایی است که انسان باید انجام دهد تا آن‌گونه که خداوند می‌خواهد از شر دنیا راحت شود.

وفقناالله و ایاکم ان‌شاءالله



[1]. اعلی، 16-17.

[2].  روم، 10.

[3]. فَنَسِی وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا، (طه، 115)؛ وَاذْكُر رَّبَّكَ إِذَا نَسِیتَ (کهف، 24).