بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1395/02/29، مطابق با یازدهم شعبان 1437 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
(19)
در جلسه گذشته درباره اصل خلقت و حکمت آفرینش شیطان و چرایی دشمنی او با انسان سخن گفتیم، و ادامه بحث به این جلسه موکول شد. آن طور که از قرآن و روایات استفاده میشود، شیطان کار مستقلی انجام نمیدهد بلکه کار او در واقع تقویت و تضعیف کارهایی است که ما انجام میدهیم. رفتارهای اختیاری ما از دو منبع اصلی سرچشمه میگیرد؛ ما باید چیزهایی را بدانیم تا به عملی اقدام بکنیم، ولی تنها دانستن کافی نیست و باید انگیزهای نیز برای انجام داشته باشیم. به عبارت دیگر هم باید بدانیم و هم باید بخواهیم تا یک کار اختیاری را انجام دهیم. شیطان در همین دو بعد فعالیت میکند. در مورد شناخت، با تجربههایی که دارد سعی میکند ما شناخت صحیح پیدا نکنیم؛ اگر فکر میکنیم، در فکرمان اشتباه کنیم، اگر استدلال میکنیم، مغالطه کنیم، و اگر باید به چیزی توجه پیدا کنیم از آن غفلت کنیم. بالاخره در درک ما اثر میگذارد و آن را منحرف میکند. این کار شیطان خود به دو بخش تقسیم میشود؛ یکی اینکه مانع از آن میشود که ما فکر و استدلال صحیح کنیم و عقلمان را به کار ببریم، یا از منبع شناخت صحیح دیگری مثل وحی استفاده کنیم. این یک نوع کار سلبی است. یکی هم اینکه چیزهایی را که موجب اشتباه ما میشود، به ما القا میکند. شیطان همین عمل را درباره میل و رغبت ما نیز انجام میدهد. او کاری میکند که میل ما به چیزهایی تشدید شود؛ چه بسا بعد از عمل بفهمیم آن کار بیجایی بوده است و اقتضای این کار وجود نداشته است، ولی شیطان کاری میکند که هیجانات شدیدی در انسان پیدا شود و گاهی به حدی میرسد که انسان تصور میکند که دیگر اختیار از او سلب شده است. شیطان افزون بر تشدید رغبت ما به کارهای غلط، ما را از کارهای خوب و آن چه باید به آن رغبت پیدا کنیم نیز میترساند. او کاری میکند که ما فکر کنیم این کار خطر دارد، مشکل است یا زحمت دارد و به خاطر راحتیمان به دنبال آن نرویم.
خداوند متعال به حضرت آدم فرموده بود: وَلاَ تَقْرَبَا هَـذِهِ الشَّجَرَةَ.[1] حضرت آدم و حوا در ابتدای کار از این شجره منهیه تناول نمیکردند؛ چون میدانستند که آنچه خداوند فرموده ضرر دارد، و از آن نهی کرده، باید اطاعت کرد. اما شیطان در این شناخت دخالت کرد و گفت: میدانید چرا خدا گفته نخورید؛ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَـذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَن تَكُونَا مَلَكَینِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ.[2] فَوَسْوَسَ إِلَیهِ الشَّیطَانُ قَالَ یا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَّا یبْلَى؛[3] شیطان نزد حضرت آدم آمد و گفت: میخواهی به کاری راهنماییات کنم که اگر آن را انجام بدهی، عمر همیشگی و سلطنتی پیدا خواهی کرد که هیچ فرسودگی و کهنگی ندارد و همیشه تازه و شاداب و خرم است.
این کار همان دخالت در شناخت است؛ چیزی را به آدم القا کرد که به آن معتقد نبود. میخواهد در ادراک او اثر بگذارد که تو اشتباه میکنی و نمیدانی چرا خداوند گفته است از این درخت نخور. همچنین خداوند درباره علت اینکه کسانی گمراه شده و باعث گمراهی دیگران شدند، میفرماید: اسْتَحْوَذَ عَلَیهِمُ الشَّیطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ أُوْلَئِكَ حِزْبُ الشَّیطَانِ[4]؛ شیطان بر اینها تسلط پیدا کرد و کاری کرد که از یاد خدا غافل شوند. این همان تأثیر منفی شیطان است؛ در ادراک انسان اثر میگذارد که توجه نکند. در جای دیگر خطاب به پیغمبر اکرم میفرماید: با کسانی که در آیات الهی دخالت میکنند و آنها را تحریف کرده یا بد تفسیر میکنند معاشرت نکن! اما اگر اتفاقا شیطان کاری کرد و تو را به دام اینها انداخت و فراموش کردی، هرگاه به یاد آوردی دیگر با اینها ننشین؛ وَإِمَّا ینسِینَّكَ الشَّیطَانُ فَلاَ تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ[5]. البته قضیه شرطیه است و به این معنا نیست که حتما تحقق پیدا میکند. این آیه میخواهد اهمیت این رابطه را بیان کند و ممکن است اصلا هیچ وقت هم واقع نشود. ولی به هرحال کار شیطان در اینجا این است که انسان را به نسیان میاندازد.
خداوند همچنین از سنت خود درباره کسانی که از یاد خدا تغافل میکنند سخن میگوید و میفرماید: وَمَن یعْشُ عَن ذِكْرِ الرَّحْمَنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ[6]؛ کسی که از یاد خدا تغافل کند در دام شیطان میافتد. خداوند میفرماید شیطانی به سراغ چنین کسی میفرستیم که همنشین او خواهد بود و مادامی که از خدا غفلت دارد شیطان همراهش است.
در جلسات گذشته گفتیم که وجود غرایز در انسان دو فایده مهم دارد؛ یکی اینکه اگر این غرایز نباشد، انسان به کارهای حیاتی خود ادامه نمیدهد؛ اگر میل به غذا نداشته باشد، غذا نمیخورد و از گرسنگی میمیرد. اگر میل جنسی نداشته باشد، نسلش منقرض میشود. فایده دیگر غرایز فراهم شدن زمینه انتخاب است. انسان به صورت طبیعی وقتی گرسنه میشود میل به غذا پیدا میکند؛ شیطان این میل را تشدید میکند. یا فرض کنید شخص با دیدن منظرهای به صورت طبیعی تحریک جنسی میشود؛ اما شیطان وارد میشود و مدام به ذهن او القا میکند که چه قدر زیباست و چه قدر لذت دارد، و آن قدر این کار را تکرار میکند که گاهی با اینکه فرد خودش هم نمیخواهد، اما میبیند که در دام افتاده است.
یکی از دلایل بر وجود شیطان همین است که انسان در مییابد در شهوت یا غضب، چیزی غیر از انسان در او اثر میگذارد و او را به هیجان شدیدی میرساند که دیگر مقاومت برایش سخت میشود؛ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیطَانُ أَعْمَالَهُمْ؛[7] شیطان آنچه برایشان لذتبخش است و آراستگی و زیبایی دارد، تزیین و آراستهتر میکند و به آن جلوهای دروغین میدهد. بعد هم که انسان میفهمد دروغ بوده است، دیگر کار از کار گذشته است. مجموع کارهای شیطان از این قبیل است. کار خاصی نیست که وقتی از کسی سر زد بفهمد که این کار شیطان است. خوردن گاهی ممکن است وظیفه شرعی و واجب باشد، گاهی مستحب است و گاهی هم ممکن است شیطانی باشد. حتی ارضای غریزه جنسی همیشه کاری شیطانی نیست، بلکه گاهی تکلیف واجب است، گاهی مستحب است و ثواب دارد؛ البته گاهی هم ممکن است شیطانی باشد. دیگر کارها هم همینگونه است و ممکن است شیطان در میل و انگیزه نسبت به آن دخالت کند. به عنوان نمونه، گاهی ممکن است انسان یک یا چند ساعت مشغول حل جدول یا تماشای فیلم تلویزیونی و امثال اینها باشد و هیچ خسته هم نشود، اما برای دو دقیقه نمازخواندن خسته میشود؛ وَإِنَّهَا لَكَبِیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِینَ؛[8] نماز کار سنگین و بار گرانی است، مگر برای کسانی که اهل خشوع هستند. این دو دقیقه که اینقدر خستگی ندارد، ولی شیطان کار خودش را میکند و همین دو دقیقه را برای ما سخت جلوه میدهد. این درحالی است که ما از این دو دقیقهها و ده دقیقهها و دو ساعتها زیاد میگذرانیم و خسته نمیشویم!
یکی از ویژگیهای شیطان این است که خناس و پنهانکار است. او وقتی در دل انسان اثر میگذارد و وسوسه میکند، انسان متوجه نمیشود که کسی دارد او را وسوسه میکند، بلکه خیال میکند فکری طبیعی است که برایش پیش آمده است. ما باید در مقابل این شیطان با این خصوصیات چه کنیم؟ اگر شیطان خود ظاهر میشد و میدیدیم که شیطان است که وسوسه میکند، شاید کمی خودمان را میپائیدیم، ولی همان طور که گفتیم او پنهانکار است و به گونهای در انسان اثر میگذارد که انسان نمیفهمد، و حتی گاهی خیال میکند ملک است، یا انگیزهای الهی است.
برای اینکه ناآگاهانه به دام شیطان نیفتیم و بتوانیم خودمان را حفظ کنیم باید کاری ضد کارهایی که شیطان در مقابل ما انجام میدهد، انجام بدهیم. مهمترین کار شیطان این است که یاد خدا را از انسان بگیرد، و ما اگر بخواهیم به دام او نیفتیم باید تمرین کنیم و بکوشیم که همیشه به یاد خدا باشیم. قرآن میفرماید: وَمَن یعْشُ عَن ذِكْرِ الرَّحْمَنِ نُقَیضْ لَهُ شَیطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ؛ اگر از یاد خدا اعراض کردید، ما شیطانی به سراغتان میفرستیم. اگر بخواهیم خدا برای ما شیطان نفرستد باید همیشه به یاد خدا باشیم. البته یاد اولیای خدا هم یاد خداست؛ توجه به وجود مقدس ولی عصر ارواحنا فداه هم توجه به خداست. باید از این مقوله استفاده کنیم و بیشتر ذهنمان را به مسیر حق و چیزهایی که میتواند ما را از شر شیطان حفظ کند، توجه دهیم. خداوند میفرماید: وَإِمَّا ینزَغَنَّكَ مِنَ الشَّیطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ[9]؛ اگر شیطان به تو حمله کرد و خواست تو را گمراه کند، به خدا پناه ببر! کسی قویتر از شیطان پیدا کن و به آن پناه ببر! اینگونه نیست که وقتی شیطان به ما حمله میکند به کلی قدرت ما سلب شود، او حاکم شود و هر کاری دلش میخواهد بکند. خود شیطان در روز قیامت میگوید: وَمَا كَانَ لِی عَلَیكُم مِّن سُلْطَانٍ إِلاَّ أَن دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلاَ تَلُومُونِی وَلُومُواْ أَنفُسَكُم.[10]
یکی از موضوعاتی که قرآن نقل میکند مباحثاتی است که میان اشخاص کمبینش و دونهمت در مقابل بزرگانشان صورت میگیرد. در آخرت هر دو گروه جهنمی میشوند و به جان هم میافتند. ضعفا به بزرگان میگویند شما ما را گمراه کردید؛ أَنتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنَا؛[11] این جهنم را شما برای ما درست کردید و ما را به دام انداختید. آنها هم جواب میدهند که ما تسلطی بر شما نداشتیم. ما دعوتتان کردیم و شما قبول کردید. یکی دیگر از مذاکرات مهم، مذاکره همه گمراهان با خود شیطان است. وقتی کار تمام شد و جهنمیها به جهنم رفتند و در جهنم بسته شد و جهنمیان فهمیدند که راه خروجی از جهنم وجود ندارد، به جان شیطان میافتند که تو بودی که ما را گمراه کردی! شیطان میگوید: إِنَّ اللّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدتُّكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ؛ خدا از شما برای کار خوب دعوت حقیقی کرد و من وعدهای دروغ به شما دادم. شما میدیدید که وعدههایی که من میدهم درست در نمیآید و وعدههای خدا درست است، اما وعدههای حق خدا را گوش نکردید و به وعدههای دروغین من دل دادید. وَمَا كَانَ لِی عَلَیكُم مِّن سُلْطَانٍ إِلاَّ أَن دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی؛ من تسلطی بر شما نداشتم، من گفتم بیایید، شما هم آمدید. فَلاَ تَلُومُونِی وَلُومُواْ أَنفُسَكُم؛ من را ملامت نکنید! خودتان را ملامت کنید!
ما برای اینکه به این دام نیفتیم باید قبل از آنکه ما را به حالت هیجان و گمراهی بکشاند، عقبنشینی کنیم، اما اگر نزدیک و نزدیک شدیم و گفتیم در هنگام خودش خودمان را از گناه حفظ میکنیم، کمکم جلو میرویم و ناگهان در گناه میافتیم و تمام میشود. خداوند میفرماید: لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیطَانِ.[12] شیطان به یکباره شما را وسط جهنم نمیاندازد. ابتدا میگوید: بیا کمی برویم آنجا را تماشا کنیم، ببینیم چه خبر است. وقتی انسان رفت و کمی تماشا کرد، کمی تمایل پیدا میکند و نزدیکتر میرود. وقتی نزدیک رفت یک بار آن را انجام میدهد. آنگاه میبیند خیلی شیرین است و تکرار میکند و کمکم معتاد میشود، و دیگر نمیتواند چشم و گوشش را حفظ کند. ابتدا میتوانست جلوی خودش را بگیرد، اما وقتی نزدیک شد و تکرار کرد و معتاد شد، دیگر نمیتواند؛ فَمَنْ رَتَعَ حَوْلَ الْحِمَى أَوْشَكَ أَنْ یَقَعَ فِیه؛ اگر انسان لب مرز حرکت کند، یکباره پایش لیز میخورد و میافتد. وقتی هنوز به لب مرز نرسیدید کمی فاصله بگیرید و خودتان را حفظ کنید!
به همین دلیل باید بنا بگذاریم نسبت به هر ادعایی که به ما القا میشود یا به ذهنمان میآید زود حالت قبول و انفعال پیدا نکنیم. قرآن میفرماید: اصلا نزدیک کسانی که درباره آیات ما مجادله میکنند، نروید و با آنها ننشینید و حرفشان را گوش نکنید. حال اگر اتفاقاً رفتید و قدم اول شیطان را دیدید، دیدید که حرف نامربوطی میزند، زود سعی کنید از آنها جدا شوید. تحقیق کنید. دیگر به ادامه سخنان آنها گوش ندهید. اول باید بفهمیم یک حرف راست است یا دروغ. ببینیم عالم دیگری بر خلاف او گفته است یا نه. کمی فکر کنیم ببینیم واقعا این مقدمه این نتیجه را میدهد؟ آیا برای این سخنی که میگوید دلیل منطقی دارد؟ آیا دلایل او برای من حجت است و میتوانم جواب خدا را بدهم؟ قبل از اینکه به فساد، انحراف و گمراهی کشیده شوم با احتیاط برخورد کنم.
در مسائل رفتاری و عملی نیز همین طور است. از ابتدا انسان باید چشم و گوشش را حفظ کند و به گناه نزدیک نشود. حال اگر اتفاقا چشمش افتاد و حالتی برایش پیش آمد سعی کند زود برگردد، دور شود و ادامه ندهد. تا آدم در دام نیفتاده باید در نزدیک شدن به آنچه شیطان دوست دارد، احتیاط کند. از سوی دیگر، هرگاه برای انسان ثابت شد که تکلیفی دارد، فهمید که باید در جهاد شرکت کند یا باید مالی را بپردازد و مثلا دست همسایه فقیر خود را بگیرد، شیطان وسوسه میکند و میگوید فردا خودت به این پول احتیاج پیدا میکنی! آن را نگه دار! حالا شاید برای آن هم راهی پیدا بشود؛ الشَّیطَانُ یعِدُكُمُ الْفَقْرَ؛[13]میگوید اگر پولهایت را در این راه خرج بکنی فقیر میشوی! فکر آیندهات را بکن! وَاللّهُ یعِدُكُم مَّغْفِرَةً مِّنْهُ وَفَضْلاً؛ اما خدا میگوید اگر یک ریال بدهی هفتصد ریال جایش خواهد آمد. دست کم یک بار هم وعده خدا را امتحان کن! کسانی هستند که مکرر امتحان کردهاند، و گاهی 24 ساعت نگذشته و پولی که برای خدا دادهاند دو برابر جایش آمده است. اگر باور دارم که خدا دروغ نمیگوید کمی احتیاط کنم و یک بار هم امتحان بکنم. بگوییم به این شخص محتاج رسیدگی میکنیم و این پولی که داریم به او میدهیم، ببینیم خدا عوضش را به ما میدهد یا نمیدهد!
نتیجه اینکه در مقام عمل سعی کنیم فریب شیطان را نخوریم و قبل از اینکه در دام شیطان بیفتیم و شیطان بر ما مسلط شود کمی احتیاط کنیم و در مسیر او قدم نگذاریم. آرامتر برویم تا بتوانیم جلوی خودمان را بگیریم و بالاخره آن جایی که احساس کردیم که دام شیطان خیلی قوی است و خیلی در ما اثر گذاشته و احساس ضعف میکنیم و نمیتوانیم مقاومت کنیم، سراغ خدا برویم. همانطور که اگر کسی به شما حمله کرد و پهلوانی کنارتان هست، به او میگویید آقا دست این را بگیر و ما را خلاص کن! اگر خودت نمیتوانی بدان شخص قویای بالای سرت وجود دارد، به او پناه ببر! خدا کمکت میکند.
امیدواریم که خدای متعال به همه ما توفیق دهد از راهنمایی قرآن و سنت بیشتر استفاده کنیم و در دام شیاطین انس و جن نیفتیم. امروز البته شیاطین انس هم تعدادشان بیشتر است و هم حیلههایشان پیچیدهتر؛ بهخصوص شیطان بزرگ. اعاذنا الله و ایاکم من شرورهم.
[1]. بقره، 35.
[2]. اعراف، 20.
[3]. طه، 120.
[4] مجادله، 19.
[5] انعام، 67- 68.
[6] زخرف، 36.
[7]. انفال، 48.
[8]. بقره، 45.
[9] اعراف، 200.
[10]. ابراهیم، 22.
[11]. ص، 60.
[12]. نور، 21.
[13]. بقره، 268.