بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباحیزدی (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1395/03/24، مطابق با هفتم رمضان 1437 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
(24)
بحث ما درباره عوامل انحراف و سقوط انسان بود و به این نتیجه رسیدیم که مهمترین عامل انحراف، پیروی از هوای نفس است. در دو جلسه گذشته با استفاده از آیات قرآن بحثهایی درباره تبعات پیروی از هوای نفس مطرح کردیم. پرسشی که در این زمینه مطرح میشود این است که چه کنیم تا بتوانیم بر هوای نفس غالب شویم؟ یک سری عوامل طبیعی و غریزی در ما وجود دارد که ما را به کارهایی وادار میکند که نامش پیروی از هوای نفس است. ابتدا مکروهات، سپس مشتبهات و محرمات تا میرسد به کبائر موبقه، همه از مصادیق پیروی از هوای نفس است. عواملی که باعث میشود انسان به این امور دست یازد یا لذتهاست و یا فرار از دردها و رنجها، ولی به هر حال این انگیزهها به طور طبیعی در انسان هست. از روزی که انسان متولد میشود و هنوز چیزهای دیگر را درک نکرده، لذت خوردن و آشامیدن و همچنین رنج درد را درک میکند. لذت و الم همیشه با انسان است و عاملی طبیعی باعث میشود انسان درصدد کسب لذت و فرار از درد و رنج برآید. سپس کمکم این عوامل گسترش پیدا میکند، و از آنجا که بین لذتهای مطلوب انسان تضاد حاصل میشود، درصدد انتخاب یک کار بر کار دیگر برمیآید.
در این مسیر سه مرحله برای انسان اتفاق میافتد؛ یکی لذتها و دردهای آنی و لحظهای است؛ انسان از چیزهایی خوشش میآید و از دیدن آنها لذت میبرد. همچنین از خوردن چیزی که ملایم طبعش است لذت میبرد.
معمولا ما مفهوم لذت را برای همین احساس لحظهای و آنی به کار میبریم، اما کمکم متوجه میشویم که برای رسیدن به لذت خاصی باید مقدماتی انجام بگیرد و این طور نیست که هر کاری را که انجام میدهیم بلافاصله در همان حال برایمان لذتی پیدا شود. گاهی باید مقدماتی فراهم کرد و کارهایی انجام داد تا به آن امر لذیذ رسید. برای این حالت تعبیر «منفعت» را به کار میبرند و میگویند هرچند الان این کار درد و رنج هم دارد اما منفعت دارد. برای مثال وقتی پزشک نسخهای به مریض میدهد و به او میگوید: این دارو را باید بخوری و این دارو برای شما منفعت دارد؛ به این معناست که این دارو باعث میشود که در آینده برای شما راحتی پیدا شود و از سلامتیتان لذت ببرید. اکنون ممکن است انسان از خوردن دارو لذتی نبرد و حتی گاهی ناراحت هم بشود، ولی نافع است. نافع است یعنی یا مقدمه است برای لذت بعدی و یا باعث میشود که انسان از رنج بعدی راحت شود. این تعبیر را در مقابل ضرر به کار میبرند که چیزی است که باعث درد و رنج میشود.
مرحله بالاتر، مرحله «مصلحت» است. گاهی انسان با دو چیز نافع روبهرو است، اینها را با هم مقایسه میکند که کدام نفعش بیشتر است. همچنین گاهی دو چیز است که هر دو ضرر دارد، ولی بالاخره چارهای نیست و باید یکی از آنها را انجام دهد. در اینجا انسان سعی میکند بفهمد کدام ضررش کمتر است. در اینجا تعبیر مصلحت به کار میرود. مصلحت دارد یعنی نفع بیشتر یا ضرر کمتری دارد. بعضی تصور میکنند که مصلحت از چیزی غیر از لذت است، اما باید گفت درست است که عنوان مصلحت چیزی غیر از لذت است، ولی به هر حال انجام آنچه مصلحت دارد چه نتیجهای دارد؟ روشن است که یا باعث این میشود که انسان سلامتی پیدا کند یا باعث این میشود که بلایی از انسان دفع شود؛ یا دستآخر باعث میشود که انسان به بهشت برود و به لذت برسد. بنابراین انسان نهایتا طالب لذت و فرار از درد و رنج است؛ ولی این حالت گاهی مستقیما برای انسان پیدا میشود که میگوییم لذت دارد، گاهی مقدمه لذت است که میگوییم منفعت دارد، و گاهی در مقام ترجیح آن را رعایت میکنیم، که میگوییم مصلحت است.
گاهی انسان نسبت به بعضی از میلهای غریزی حیوانی طوری میشود که کأنه اسیر میشود و نمیتواند خود را رها کند. کسانی که به بعضی از لذتها عادت کردهاند، اینگونهاند. نمونه بارزش کسی است که به مواد مخدر عادت کرده است. ابتدا آن را استعمال میکند تا لذتی ببرد یا از درد و رنج، و فکر و خیالی راحت شود. وقتی عادت کرد دیگر اسیر میشود و اصلا نمیتواند آن را ترک کند؛ البته این حالت منحصر در مواد مخدر نیست و عادت به بعضی از گناهان نیز همین طور است. وقتی انسان به گناهی عادت کرده است کأنه بیاختیار مرتکب آن گناه میشود، از راه چشم باشد یا از راه گوش یا زبان. انسان وقتی معتاد میشود، اسیر میشود.
چه کنیم که اسیر هوای نفس نشویم و امیر آن باشیم؟ چه کنیم که ما فرمان بدهیم و آن تابع اختیار ما شود؟ چه کنیم که هرگاه خودمان خواستیم دنبال لذتهای حسی برویم، نه آنکه آنها بر ما غالب شوند و ما را به طرف خودشان بکشانند؟ از آیات و روایاتی که در جلسات گذشته خواندیم به دست میآید که مؤمن باید این تصمیم را بگیرد که تابع هوای نفسش نباشد، اما کسیکه اسیر و معتاد شده، تصور میکند که نمیتواند. وقتی انسان عادت کند، به آسانی نمیتواند مخالفت کند، ولی غیرممکن نیست. چه کنیم که بتوانیم تصمیم قطعی بگیریم که تابع هوای نفس نباشیم و با آن مخالفت کنیم؟
در جلسات گذشته به این نتیجه رسیدیم که هر کار اختیاری مبتنی بر یک شناخت و یک میل است. این میل نیز نهایتا میل به چیزی است که لذت دارد. حال در اینجا میخواهیم تصمیم بگیریم که به ترک لذت میل پیدا کنیم! این کار به نظر متناقض میآید، چون کار اختیاری کاری است که انسان انجام میدهد تا خوشش بیاید و انگیزه برای انجام کار اختیاری لذت است، حال ما میخواهیم تصمیم بگیریم که به اختیار خود لذت را ترک کنیم! آیا اصلا این کار شدنی است؟
پاسخ این پرسش در همان مقدمهای است که امروز به آن اشاره شد. گفتیم گاهی ما به دنبال لذت آنی هستیم، گاهی به دنبال منفعت هستیم و کاری را انجام میدهیم که در آینده لذت دارد اگرچه ممکن است اکنون زحمت، رنج یا تلخی داشته باشد. بنابراین اگر بخواهیم لذت آنی را ترک کنیم، باید بدانیم که به دنبال این ترک لذت، کسب لذت بزرگتری است. اگر این مسئله را درست درک کنیم که وقتی این لذت آنی را ترک میکنیم، لذت بالاتری به دست میآوریم یا از درد و رنج بزرگی رهایی پیدا میکنم، انگیزه پیدا میکنیم که با اختیار این لذت را ترک کنیم. حل معما به این است که ما فکر کنیم ببینیم ترک لذت چه مصلحت یا منفعتی میتواند داشته باشد.
در روایات برای دوری از پیروی هوای نفس، هم راههایی کلی ذکر شده است، و هم در موارد خاص دستورالعملهای جزیی و کاربردی. از جمله روایاتی که در این باب وارد شده روایاتی است که در معتبرترین کتاب عالم تشیع آمده است. روایاتی متعدد با سندهای خوب و متعدد در مضامینی مشابه. روایات بسیار جالبی است و دارویی است کلی برای اینکه انسان بتواند با هوای نفس مخالفت کند. متن این روایات، حدیث قدسی است یعنی کلام خداست؛ البته این چند حدیث جهت مشترک دیگری هم دارند و آن این است که ابتدای همه آنها با چند قسم جلاله شروع میشود. میفرماید: لَایُؤْثِرُ عَبْدٌ هَوَاهُ عَلى هَوَایَ إِلَّا شَتَّتُّ عَلَیْهِ أَمْرَهُ، وَلَبَّسْتُ عَلَیْهِ دُنْیَاهُ، وَشَغَلْتُ قَلْبَهُ بِهَا، وَلَمْ أُؤْتِهِ مِنْهَا إِلَّا مَا قَدَّرْتُ لَهُ؛[1] هیچ بندهای نیست که میل خودش را بر میل من مقدم بدارد، مگر اینکه کارش را پراکنده میکنم. وقتی انسان به دنبال یک هدف میرود، مسیر مستقیمی دارد و به تدریج با هر قدم به هدف نزدیک میشود، اما گاهی اینطور نیست و نمیداند باید چه کند؛ یک قدم به راست میرود، یک قدم به چپ میرود، برمیگردد، بالا و پایین میرود. در این صورت طبعا به نتیجه هم نمیرسد؛ اگر هم به نتیجه برسد باید خیلی زحمت بکشد تا اتفاقا به هدف برخورد کند. خداوند میفرماید: اول نتیجه پیروی از هوای نفس این است که کار انسان متشتت و به هم ریخته میشود و از مسیر صحیح باز میماند.
وَلَبَّسْتُ عَلَیْهِ دُنْیَاهُ وَشَغَلْتُ قَلْبَهُ بِهَا؛ دنیایش را آشفته میکنم. آنچنان دلش را مشغول امور دنیا میکنم که به کار دیگری نمیرسد. شب و روز در فکر این است که چه کنم که آن دلخواهم عملی شود. شاید دیده یا شنیده باشید بعضی را که به بعضی از گناهان عادت دارند، اگر از صبح تا شب در خیابان راه بروند، آرامشان نمیکند. به خیال خودش دنبال لذت است، اما خستگی و ناراحتی و آشفتگی ذهنش، با لذتی که احیانا ببرد هیچ قابل مقایسه نیست. این آثار برای کسی است که بخواهد میل خودش را بر خواست خدا مقدم بدارد. همه ما در این دنیا زحماتی میکشیم و میخواهیم درآمدی داشته باشیم تا روزیمان را گسترش دهیم. تلاشهای انسان در دنیا برای همینهاست، اما وقتی ذهن انسان مشوش میشود، این طرف، آن طرف، از صبح تا شب زحمت میکشد، دائما مضطرب است که چگونه دیگران را فریب دهد و همین طور با ناراحتی شبانهروزش را میگذراند، اما دستآخر هم به چیزی غیر از آنچه برایش مقدر است، نخواهید رسید؛ وَلَمْ أُؤْتِهِ مِنْهَا إِلَّا مَا قَدَّرْتُ لَهُ؛ اگر این زحمتها را نمیکشید، آنچه برایش مقدر بود از راه صحیح به او میرسید. این حاصل این است که دلخواه خودش را بر خواست خدا مقدم داشته است.
این یک طرف قضیه است. اما اگر عبدی روی دلخواه خودش پا گذاشت و به دنبال این رفت که ببیند خدا چه چیز را دوست دارد، به چه آثاری میرسد؟ لَایُؤْثِرُ عَبْدٌ هَوَایَ عَلى هَوَاهُ؛ اگر دلخواه من را خواست و من را بر خواست خودش مقدم داشت، اولین فایدهاش این است که فرشتگان را برای حفاظت از او میگمارم؛ اسْتَحْفَظْتُهُ مَلَائِكَتِی؛ به جای اینکه تلاش کند تا به صورتی از بلایی مصون بماند، من فرشتگان را میفرستم که حفظش کنند و بلاها را از او دور کنند. وَكَفَّلْتُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ رِزْقَه؛ آسمان و زمین را کفیل روزی او قرار میدهم. این همه تلاش میکرد برای اینکه یک ذره روزیاش بیشتر شود؛ منِ خدا، آسمان و زمین را کفیل روزی او قرار میدهم. وَ كُنْتُ لَهُ مِنْ وَرَاءِ تِجَارَةِ كُلِّ تَاجِرٍ؛ معمولا برای اینکه انسان کسب روزی کند، معامله و داد و ستد میکند. منِ خدا ضامن سود معاملات و داد و ستدی هستم که چنین کسی انجام میدهد. و در نهایت وَ أَتَتْهُ الدُّنْیَا وَ هِیَ رَاغِمَة؛ دنیایی که همه با تلاش و زحمت به دنبال آن میروند تا اندکی از آن را به دست بیاورند، خود با خضوع تسلیم او میشود. هستند کسانی که هیچ زحمتی برای دنیا نمیکشند و از اینکه در جامعه شناخته شوند فرار میکنند، اما علیرغم میلشان هم منافع دنیوی نصیبشان میشود و هم عزت و احترام مردم.
روایت دیگری با اندکی تفاوت ولی با همین مضمون از امیرمؤمنانعلیهالسلام نقل شده است که دو نکته در آن وجود دارد که در روایت قبل نبود. لَا یُؤْثِرُ عَبْدٌ هَوَایَ عَلَى هَوَاهُ إِلَّا جَعَلْتُ هَمَّهُ فِی الآخِرَة وَ غِنَاهُ فِی قَلْبِهِ؛[2] یکی اینکه اگر خواسته من را بر دلخواه خودش مقدم بدارد، من این توفیق را به او میدهم که تمام همّاش مصروف آخرت باشد. چنین کسی وابستگی به دنیا ندارد. به اندازه رفع نیازش استفاده میکند اما به آن دلبستگی ندارد. همیشه فکر این است که من برای زندگی ابدیام چه کار کنم؛ اما کسی که فقط فکر هوای نفسش است، اصلا یاد آخرتش هم نمیافتد. چنین کسی اصلا فرصت نمیکند که ببیند آیا آخرتی هم هست یا نیست!
نکته دیگر این حدیث این است که همه ما از اینکه نیازمند باشیم و احساس فقر و کمبود کنیم ناراحتیم. دلمان میخواهد هر چه را نیاز داریم، داشته باشیم. اما اصحاب دنیا غنایشان را نزد دیگران میجویند. به دنبال این هستند که از مردم کمک بگیرند و از آنها تملق کنند تا نیازشان رفع شود. در نهایت، کاری میکنند که مردم آنها را دوست بدارند و به آنها رأی بدهند؛ این هم فقر است. اما اگر کسی دنبال خواست خدا باشد، ثروت خودش را در درون خودش جستوجو میکند و در دلش بینیاز است. چنین کسی احساس نیاز به هیچ کس نمیکند. او به امور دنیا دلبستگی ندارد. دلبستگی او به خدا، عالم آخرت و ثوابهای اخروی است که خدا برایش ضمانت کرده است. احساس نیاز او فقط به خداست که این هم عین ثروت و عزت است؛ كَفَى بِی عِزّاً أَنْ أَكُونَ لَكَ عَبْداً؛[3] چه عزتی از این بالاتر که فقیر تو باشم، در دست تو باشم، تو هرطور میخواهی مرا پرورش دهی.؟!
خلاصه اینکه آدمیزاد در دنیا از چند حال خارج نیست. یا فقط دنبال لذتهای آنی است، که این همان تبعیت هوای نفس است. طبعا چنین کسی دنبال آخرت نمیرود. این برای کفار است. اما مؤمنین که ایمان به خدا و قیامت دارند سه دسته میشوند؛ یک دسته کسانی هستند که انگیزهشان این است که منافع دنیوی بیشتری (البته از راه حلال) به دست آورند. عدهای دیگر از این بالاترند؛ انگیزهشان لذتهای اخروی است، و توجه زیادی به امور دنیا ندارند؛ نگرانیشان بیشتر این است که وقتی از این عالم رفتند، چه خواهد شد. دسته دیگر کسانی هستند که خیلی فراتر از این امور هستند و در عالم دیگری زندگی میکنند. اصلا لذتشان به خوردنیها و آشامیدنیها و حتی حورالعین نیست. چنین کسانی لذتشان در محبت خداست.
عاشق بالاترین لذتها را از دیدار معشوق میبرد. حاضر است هر گرسنگی، هر سختی و هر مشکلی را تحمل کند تا با معشوقش انس داشته باشد. حتی گاهی حاضر است یک سال زحمت بکشد تا یک لحظه محبوبش را ببیند و از دیدنش لذت ببرد. بعضی از مؤمنان هستند که همه لذتهای آخرتی را حاضرند بدهند تا یک لحظه خدا را بیابند؛ إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ.[4] همان که به شهدا وعده داده شده است. البته غیر از شهدا هم کسانی هستند که همیشه حاضرند فداکاری کنند و دنبال این هستند که وظیفهشان را انجام بدهند، حال جهاد و شهادت باشد یا کار دیگر. انگیزه چنین کسانی نه خوردنیها و آشامیدنیهای دنیاست، نه حتی خوردنیها و آشامیدنیهای بهشت؛ إلهی ما عبدتك خوفا من نارك و لا طمعا فی جنتك ولکن وجدتك أهلا للعبادة فعبدتك.[5]
وقتی میخواهند به مؤمنان بگویند که با هوای نفس مخالفت کنید، باید به دسته اول بگویند که در اثر مخالفت با هوای نفس، روزیتان در همین عالم وسیع میشود. او به دنبال لذتهای حلال دنیا مثل خانه خوب، همسر زیبا و عزت دنیایی است؛ به او میگویند که از هوای نفست صرفنظر کن تا خدا خانه خوب، روزی حلال و زندگی راحت به تو بدهد.
اما کلاس دسته دوم بالاتر است. درباره آنها میگوید: جَعَلْتُ هَمَّهُ فِی آخِرَتِهِ؛ غصه دنیا را از دلش برمیدارم تا فکر آخرتش باشد. اما به دسته سوم که فقط دنبال محبت و انس با خدا هستند میگوید: إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْكُمُ اللّهُ.[6] بالاترین لذت برای اینها این است که محبوب هم آنها را دوست بدارد. برای عاشق لذتی بالاتر از این نیست که بداند معشوق او را دوستش میدارد. میفرماید: اگر خدا را دوست دارید حتما باید دنبال این باشید که خدا شما را دوست بدارد. میدانید باید چه کار کنید که خدا دوستتان بدارد؟ تابع دستورات خدا باشید!
حاصل آنچه از این روایات به ضمیمه این آیه شریفه استفاده میشود آن است که ما اگر بدانیم که در مخالفت با هوای نفس هم روزی انسان زیاد میشود، هم باعث میشود که سعادت آخرتش تأمین شود، و هم خدا دوستش بدارد، تصمیم قطعی میگیریم که با هوای نفس مخالفت کنیم و دنبال رضای خدا باشیم.
وفقنالله وایاکم انشاءالله
[1]. الکافی، ج2، ص335.
[2]. نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغة - جلد 3، ص 113.
[3]. بحارالانوار، ج74، ص400.
[4]. قیامت، 23.
[5]. بحارالانوار، ج67، ص234.
[6]. آل عمران، 31.