صوت و فیلم

صوت:
فیلم:
,

فهرست مطالب

جلسه سی‌وسوم؛ دنیا شبیه چیست؟

تاریخ: 
چهارشنبه, 2 تير, 1395

بسم الله الرحمن الرحیم

آن چه پيش‌رو داريد گزيده‌اي از سخنان حضرت آيت‌الله مصباح‌يزدي (دامت‌بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 1395/04/02، مطابق با شانزدهم رمضان 1437 ايراد فرموده‌اند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.

تحلیلی روان­شناختی از تحولات صدر اسلام

(33)

دنیا شبيه چيست؟

بحث ما درباره آیات و روایاتی بود که در مقام تحذیر و دور کردن مردم از حب و تعلق به دنیاست. نمونه‌هایی از آیات و روایات در جلسات گذشته مطرح شد. بار ديگر تکرار می‌کنم که موضوع بحث این است که انسان دنیا و لذت‌های آن را به عنوان محبوب اصیل خودش بخواهد، به گونه‌ای که مزاحم محبت‌ها، تعلق‌ها و وظایف شرعی‌اش شود. طبعا این مزاحمت‌ها مراتبی دارد؛ بعضی از مراتب آن حرام است و گاهی حتی موجب کفر می‌شود، اما بعضی‌ از آن‌ها مکروه، مباح یا ترک اولی است.

راز اهمال در بيان برخي مطالب

اما بیاناتی که مردم را از تعلق دنیا باز می‌دارد، این مراتب را از هم جدا نکرده و به بیان مباح، مکروه، و حرام آن ن‍پرداخته است. این روش شایعی در بیان مطالب دینی، تربیتی و اخلاقی است،‌ زيرا اگر بخواهند تمام قیود و استثنائات هر مفهومی را بیان کنند، اصلا بحث صحیحی شکل نمی‌گیرد. روش همه عقلا این است که موضوع را به طور مطلق بیان می‌کنند و قیود و استثنائات آن را در جای خودش می‌گویند. برای مثال، قرآن از حضرت عیسی علی‌نبیناوآله‌وعلیه‌السلام نقل مي‌کند که در گهواره گفت: وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا؛[1] خدا به من سفارش کرده که نماز و زکات را رعایت کنم. همان‌طور که می‌بینید درباره این‌که چه نمازی است، و زکات چه مقدار و به چه چیزی تعلق می‌گیرد مطلبی بیان نشده است. چه‌بسا بعضی از این احکام در شرایع تفاوت کند.

وقتي قرآن می‌‌فرماید: اقيموا الصلاة× إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ،[2] در مقام بیان این نیست که بگوید نماز را چگونه، چند رکعت و چه وقت بخوانید. به اصطلاح اصولیین ماهیت مهمله نماز منظور است. در علم اصول می‌گویند گاهی ماهیتی را به طور مطلق، گاهی مقید و گاهی به طور اهمال ذکر می‌کنند. وقتی ماهیت به صورت مهمل ذکر می‌شود، گوینده در مقام بیان مطلق یا مقید بودن موضوع نیست. لذا می‌گویند اگر بخواهیم اطلاق‌گیری کنیم باید مقدمات حکمت باشد، و احراز کنیم که متکلم در مقام اطلاق‌گویی است، وگرنه وقتی حکمی را برای مفهومی بیان می‌کنند، خودبه‌خود نه اطلاق از آن فهمیده می‌شود و نه تقیید.

بنابراین، مذمت‌هایی که درباره دنیا شده به این معنا نیست که هر جا اسم دنیا یا حب امور دنیا باشد، حتما مذموم است و همین احکام را خواهد داشت. ممکن است در جایی حب دنیا مطلوب و حتی واجب باشد، مانند جایی که کمک‌کار عبادت باشد؛ اما این روایات در مقام بیان آن‌ها نیست. این تعبیرات فقط می‌خواهد بگوید که در این ماهیت چنین اقتضایی هست و حواستان جمع باشد. متکفل بیان قیود و اطلاقات، علم فقه است. فقه می‌گوید که هر چیزی با چه قیدی حلال است و با چه قیدی حرام، و کجا با چه شرایطی باید انجام داد؟ ممکن است چیزی در شرایطی واجب باشد، اما در شرایط دیگر حرام شود. برای مثال اگر ثابت شود که روز عید فطر است، روزه‌گرفتن حرام است. روزه‌ای که خداوند می‌گوید پاداشش به عهده من است؛ روزه‌ای که درباره آن می‌فرماید: وَأَن تَصُومُواْ خَيْرٌ لَّكُمْ؛[3] استثناها و قیودی دارد که در جای خودش گفته شده است. بنابراین اگر آیات و روایاتی درباره مدح یا ذم دنیا وارد شده و با ابهام‌هایی روبه‌رو شدیم، نباید انتظار داشته باشیم که تمام آن‌ها از خود این روایات برطرف ‌شود.

دنيا شبيه چيست؟

بخشی از آموزش‌هایی که اهل‌بیت‌صلوات‌الله‌علیه‌اجمعین به مردم دادند که به اندیشیدن به آخرت تحریص شوند و دلبستگی به امور دنیا پیدا نکنند، به روش تشبیه و  مثل بیان شده است. در قرآن  از روش تشبیه بسیار استفاده شده است. در این روش‌ برای این‌که ضررها و عیب‌های محبت دنیا برای مردم مجسم شود، آن را به امور دیگری تشبیه می‌کنند و برای آن مثال‌هایی می‌آورند. در این جلسه از برخی از این تشبیهات بهره می‌بریم.

ماري نرم و کشنده

 از امیرمؤمنان‌علیه‌السلام نقل شده است که فرمودند: انّما مثل‏ الدنيا مثل‏ الحيّة، ليّن مسّها، شديد نهشها؛[4] مثَل دنیا مثَل مار است. بدن مار نرم است. اگر انسان روی بدن مار دست بکشد بدش نمی‌آید؛ خیلی نرم و ملایم است، ولی نیش آن خطرناک و گاهی کشنده است. وقتی کودکان مار را می‌بینند (اگر کسی آن‌ها را نترساند) از آن خوششان می‌آید و دلشان می‌خواهد با آن بازی کنند. دستی می‌‌‌کشند، و وقتی دیدند نرم است بیشتر خوششان می‌آید و می‌خواهند بیشتر با آن بازی کنند، غافل از این‌که مار شوخی ندارد و یک‌باره نیش می‌زند. باید مار را شناخت و اگر مار کشنده‌ای است باید مواظب بود و از آن فرار کرد. فاعرض عمّا يعجبك منها لقلّة ما يصحبك منها؛ اگر ماری دیدی و خیلی از آن خوشت آمد، و به آن دست کشیدی و دیدی موجود نرم و بی‌آزاری است، باز مواظب باش! خیلی به آن مشغول نشو! مصاحبت و بازی با مار خطرناک است. یک وقت تو را نیش می‌زند و آن وقت دیگر چاره‌ای نداری. بدان از آن‌چه بیشتر خوشت می‌آید، همان برایت بیشتر ضرر دارد. هر چه کمتر به آن دست بزنی احتمال خطرش کمتر است و سالم‌تر می‌مانی؛ كُلَّمَا اطْمَأَنَّ مِنْهَا إِلَى سُرُورٍ أَشخصه مِنْهَا مَكْرُوهٌ. هنوز از نرمی بدنش استفاده نکرده‌ای، درد و رنجی شدید به دنبالش خواهد آمد. دنیا هم همین‌طور است. حال که از آن بهره و لذتی بردی، دیگر به آن دل نبند! همان لذتی که به‌اندازه ضرورت بردی کافی است، و سراغ هدف‌های اخروی برو!

تشبیه دیگری از امام کاظم‌صلوات‌الله‌علیه نقل شده است که فرمودند: مَثَلَ‏ الدُّنْيَا مَثَلُ‏ الْحَيَّةِ مَسُّهَا لَيِّنٌ وَ فِي جَوْفِهَا السَّمُّ الْقَاتِلُ يَحْذَرُهَا الرِّجَالُ ذَوُو الْعُقُولِ وَ يَهْوِي إِلَيْهَا الصِّبْيَانُ بِأَيْدِيهِمْ؛[5] دنيا مثل مار است که ظاهرش نرم و فریبنده، و در باطنش زهري کشنده است. آن‌هایی که مار را می‌شناسند می‌دانند حیوان خطرناکی است از آن فرار می‌کنند اما بچه‌ها که نمی‌دانند می‌روند با آن بازی می‌کنند. یعنی کسانی که خیلی به دنیا مشغول می‌شوند بچه‌هایی هستند که نمی‌دانند دنیا چیست. خیال می‌کنند چیز خیلی ارزنده‌ای است و خیلی ارزش دارد، اما آن‌هایی که عاقلند می‌فهمند که این ظاهرش است و در درونش سم کشنده است.

نخی از پارچه‌اي نخ‌نما

پیغمبر اکرمصلی‌الله‌علیه‌وآله درباره غیرقابل اعتماد بودن عمر دنیا می‌فرماید: دنیا همانند پارچه‌ای نخ نخ شده می‌ماند که یک نخ دیگرش مانده تا اصلا از آن جایی که بند بوده قطع شود. خیال نکن اگر به این نخ دست زدی، این نخ برای تو می‌ماند. این نخ هم مثل سایر نخ‌های این لباس قطع می‌شود؛ هَذِهِ‏ الدُّنْيَا مَثَلُ‏ ثَوْبٍ‏ شُقَّ مِنْ أَوَّلِهِ إِلَى آخِرِهِ؛[6] دنیا همانند پارچه‌ای است که همه‌اش نخ نخ شده است و اگر به آن دست بزنی پاره می‌شود. فَيَبْقَى مُتَعَلِّقاً بِخَيْطٍ يُوشِكُ ذَلِكَ الْخَيْطُ أَنْ يَنْقَطِع؛ آخرش به یک نخ بند است که همان هم نزدیک است که پاره شود و عمرش به سرآید. از عمر دنیا همانند نخی از پارچه‌ای ‌نخ‌نخ‌ شده مانده که این در دست توست، و به یک چشم به هم زدن این نخش هم پاره می‌شود و از دنیا خواهی رفت.

فراموش نکنید ما نسبت به دنیا، چه درباره خودمان و چه درباره دیگران، وظیفه داریم کارها را محکم انجام بدهیم. اگر خشتی را روی خشتی می‌گذاریم، آن خشت را درست و محکم بگذاریم. اگر چیزی می‌سازیم در آن حدی که به ما مربوط است سعی کنیم از آن کم نگذاریم. این یک وظیفه اخلاقی دینی است، اما این غیر از آن است که دل ما به این بسته باشد. ممکن است انسان در لحظات آخر عمرش هم باشد، اما گر خطی می‌نویسد سعی کند خطش را قشنگ بنویسد، اگر کاری را انجام می‌دهد کار را محکم انجام دهد. این بدان معنا نیست که خودش می‌خواهد تا ابد از این استفاده کند. این به معنای دلبستگی به دنیا هم نیست که به بهانه آن تنبلی کند و بگوید ما زاهد و نسبت به دنیا بی‌اعتناييم! اگر زاهد هستی چرا کار مردم را خراب می‌کنی؟ وظیفه‌ای داری، تعهد کرده‌ای باید کار را درست انجام دهی! این‌که سفارش شده که اگر کاری را انجام می‌دهید آن را متقن انجام دهید به معنای دلبستگی به آن کار نیست، بلکه یعنی انسان وظیفه‌ای که نسبت به آن کار دارد را درست انجام دهد. این مذمت‌ها برای زماني است که انسان برای لذت خودش محکم‌کاری ‌کند.

استراحتگاهی در بین راه

از امیرالمومنین‌سلام‌الله‌علیه نقل شده که فرمودند: وَإِنَّ أَهْلَ الدُّنْيَا كَرَكْبٍ بَيْنَا هُمْ حَلُّوا إِذْ صَاحَ‏ سَائِقُهُمْ‏ فَارْتَحِلُوا؛[7] کاروانی حرکت کرده و از جایی به جای دیگر می‌روند. در استراحتگاهی توقف کرده‌اند تا غذایی بخورند و استراحتی کنند، اما همین‌که بساط‌شان را پهن کردند و هنوز کارشان تمام نشده، قافله‌سالار ندا می‌دهد که حرکت می‌کنیم. دنیا این طور است. دنیا توقفگاهی بین رحم مادر و قبر است، و قبر آغاز زندگی ابدی ماست. کسی نباید به این استراحتگاه دل ببندد. قهوه‌خانه برای همین است که انسان چای و ناهاری بخورد و برود؛ برای این نیست که انسان بگردد، يا برای خودش کاخی بسازد.

حضرت در تشبيه دیگری می‌فرماید: أَهْلُ‏ الدُّنْيَا كَرَكْبٍ‏ يُسَارُ بِهِمْ‏ وَ هُمْ نِيَام؛‏ اهل دنیا شبیه قافله‌ای هستند که این‌ها را در حالی‌که خوابند حرکت داده‌اند. ناگهان بیدار می‌شوند و می‌گویند: این جا کجاست؟ ما چه وقت آمدیم، و چه کسی ما را به این‌جا آورده است؟ الناس نيام و إذا ماتوا انتبهوا؛ انسان‌ها خوابند؛ وقتی به عالم برزخ رفتند، آن‌جا اول بیداری است. وقتی بیدار شد با خودش می‌گوید: چرا فکرش را نکرده بوديم؛ چرا تهیه‌ای ندیده بودیم؟!

آب شوري کُشنده

این مثل هم از موسی‌بن‌جعفرسلام‌الله‌علیه است که مَثَلُ‏ الدُّنْيَا مَثَلُ‏ مَاءِ الْبَحْر،ِ كُلَّمَا شَرِبَ مِنْهُ الْعَطْشَانُ ازْدَادَ عَطَشاً حَتَّى يَقْتُلَهُ؛[8] دنیا مثل آب دریا می‌ماند؛ یعنی آب آن شور است. انسان تشنه وقتی به لب دریا می‌رسد خیال می‌کند می‌تواند آب بخورد و رفع عطشش بشود. شروع به خوردن می‌کند، اما هر چه بیشتر می‌خورد تشنه‌تر می‌شود و آن قدر می‌خورد تا او را می‌کشد.

دامی برای غافلگیری

از کلمات قصار امیرالمومنین‌سلام‌الله‌علیه است که فرمود: إِنَّمَا الدُّنْيَا شَرَكٌ‏ وَقَعَ فِيهِ مَنْ لَا يَعْرِفُهُ؛[9] تله گذاشتن یک کار عقلایی است و انسان برای به دست آوردن چیزهایی که به آسانی به دستش نمی‌آید، سعی می‌کند حیله‌ای به‌کار ببرد و آن‌ها را به دام بیندازد. در این حدیث حضرت می‌فرماید: دنیا شبیه دامی است که کسی گسترده باشد تا ما را غافلگیر کند و در آن بیندازد. در جنگ‌ها نمونه‌های زیادی داریم که دشمن از آن‌جایی که به آسانی حریف طرف مقابل نمی‌شود برای آن‌ها تله‌ای می‌گذارد و آن‌ها را در دام می‌اندازد.‌ می‌‌فرماید: دنیا هم دامی است که بر سر راه انسان گسترده شده است. کسی که این دام را نمی‌شناسد، گول می‌خورد و در دام می‌افتد. پس مواظب باشید ببینید پایتان را کجا می‌گذارید!

شبی تاریک در بیابانی پراز تیغ

در تشبیه دیگری می‌فرماید: مردم در دنیا مثل کسی هستند که شب در بیابانی پر از خار و خاشاک حرکت می‌کند. هر قدمی برمی‌دارد با احتیاط برمی‌دارد و به ‌گونه‌ای پا بر زمین می‌گذارد که پایش آسیب نبیند و سالم عبور کند. اما کسی‌که به این تیغ‌ها توجه ندارد به سرعت قدم بر‌می‌دارد و چند قدم که می‌رود خارها در پایش فرو می‌رود و از راه باز می‌ماند. چه‌بسا خارهای زهرآلودی باشد که او را هلاک هم بکند. بالاخره باید از این راه عبور کرد. انسان نمی‌تواند از رحم مادر  به بهشت بپرد. سنت الهی این است که این مسیر باید طی شود، و هر انسانی باید چندی در دنیا زندگی کند. مهم این است که با این محل سکونت موقت چگونه برخورد کند؛ ممکن است خیال کند این‌جا بستر نرمی است و هر چه دلش می‌خواهد برایش فراهم می‌شود و خطری هم او را تهدید نمی‌کند، یا بداند این جا خارها، مارها و عقرب‌ها هست و باید با احتیاط قدم بردارد و مواظب باشد که خطری متوجه‌اش نشود. در این صورت می‌تواند از این دنيا زاد و توشه‌ای برای آخرت بردارد.

مانند سایه‌ات!

باز از امیرالمؤمنین‌سلام‌الله‌علیه مثال دیگری نقل کرده‌اند که می‌فرماید: مَثَلُ الدُّنْيَا كَظِلِّكَ إِنْ‏ وَقَفْتَ‏ وَقَفَ‏ وَ إِنْ طَلَبْتَهُ بَعُدَ؛[10] دنیا مثل سایه خودت می‌ماند. اگر جایی بایستی سایه هم کنارت ایستاده است، اما اگر بخواهی دنبال سایه بدوی، سایه هم می‌دود و تو به آن نمی‌رسی. هر چه دنبال دنیا بدوی، بیشتر از تو فرار می‌کند و نیازت به آن بیشتر می‌شود، اما وقتی به آن اعتنایی نداشته باشی به اندازه‌ای که برایت لازم است فراهم می‌شود. بنابراین حرص بی‌جهت نزن! فقط دنبال شناختن وظیفه‌ات باش و آن را انجام بده. اگر وظیفه‌ات این است که امور دنیا را ترتیب بدهی و منافعی از آن ببری تا به فقرا خدمت کنی، وظیفه‌ات را انجام بده. گاهی برای انسان واجب است که برای عزت دولت اسلامی، یا براي این‌که دستش پیش ديگران دراز نباشد، امور دنیایی خود را سر و سامان دهد. آن يک وظیفه است و باید انجام دهي، اما این‌کار را برای هوس خودت نکن!

توقف همان و جا ماندن همان!

در روایتی از پیغمبر اکرم‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نقل شده است که فرمودند: دنیا مثل کاروانی است که در حال سفر است. هر اندازه انسان توقف کند، به همان اندازه از کاروان عقب مي‌ماند. کاروان در حال حرکت است و به مصلحت تو نیست که خیلی توقف کنی و این‌جا  دل ببندی. باید از این‌جا عبور کرد. اگر راه سرسبز و خرمی است تماشا کن! نعمتی است خداوند قرار داده است؛ استفاده کن و برو! این‌جا برای ماندن نیست. اگر توقف کني از قافله عقب می‌مانی. اهل قافله راه را می‌پیمایند و به سعادت آخرت می‌رسند و تو همین جا مانده‌ای.

روایت دیگری از پیغمبر اکرم‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله است که فرمودند: مَا لِي وَ الدُّنْيَا إِنَّمَا مَثَلِي وَ مَثَلُ الدُّنْيَا كَمَثَلِ رَاكِبٍ مَرَّ لِلْقَيْلُولَةِ فِي ظِلِّ شَجَرَةٍ فِي يَوْمِ صَيْفٍ ثُمَّ رَاحَ وَ تَرَكَهَا؛[11] مسافری در مسیری می‌رود. تابستان است و آفتاب تابیده و هوا گرم است. تشنه و خسته نزدیک ظهر به درختی می‌رسد و زیر آن می‌رود تا خواب قیلوله و استراحتی بکند. وقتی استراحتی کرد، بیدار می‌شود و به راه می‌افتد. توقف این مسافر در زیر این درخت، همانند توقف ما در این دنیاست. ما از راهی آمده‌ایم و وارد این‌جا شده‌ایم. این‌جا توقفگاهی است که باید از آن رفت. همان اندازه این‌جا می‌مانیم که رفع خستگی‌مان شود و نیازمان را برای رفتن برطرف کنیم.

از امیرالمؤمنین‌سلام‌الله‌علیه نقل شده است که خلیفه دوم وارد منزل پیغمبر اکرم شد و دید که حضرت روی حصیری دراز کشیده‌اند و برجستگی‌های حصیر در بدن‌شان اثر گذاشته است. عرض کرد: یا رسو‌ل‌الله! خوب بود بستری تهیه می‌کردید و روی آن می‌خوابیدید که این طور بدن‌تان اذیت نشود. فَقَالَ مَا لِي وَ لِلدُّنْيَا؟ مَا مَثَلِي وَ مَثَلُ الدُّنْيَا إِلَّا كَرَاكِبٍ سَارَ فِي يَوْمٍ صَائِفٍ؛[12] این روایت هم همان مضمون روایت قبل را دارد. می‌فرماید: مثل من در دنیا مثل راکبی است که در روز تابستانی در حال سفر است و نزدیک ظهر برای استراحت به زیر درختی می‌رود تا از سایه درخت بهره‌مند شود. اما همین‌که خستگی‌اش رفع شد، باید بلند شود و حرکت کند. این جا جای ماندن نیست که من فکر رختخواب و تشک باشم. یک چند دقیقه‌ای باید استراحت کنیم و برویم.

نمی‌ بر دیواره کاسه

و بالاخره در نهج‌البلاغه از امیرالمؤمنین‌علیه‌السلام نقل شده است که أَلَا وَ إِنَّ الدُّنْيَا قَدْ وَلَّتْ حَذَّاءَ فَلَمْ يَبْقَ مِنْهَا إِلَّا صُبَابَةٌ كَصُبَابَةِ الْإِنَاءِ اصْطَبَّهَا صَابُّهَا؛[13] دنیا با شتاب در حرکت است،‌ و چيزي از آن باقی نمانده است.  کاسه آبی را تصور کنید که آب آن خالی شده و تنها نمی از آب بر آن باقی ‌مانده‌است. چنین نمی از زندگی برای ما باقی مانده است. این قابل دل بستن نیست. نسبت این زندگی به حیات ابدی، نزدیک صفر است و کأنه چیزی حساب نمی‌شود. شما این نم را با آب‌انبار، مخزن آب شهر یا آب دریا مقایسه کنید. این نم چه نسبتی با آن‌ها دارد؟! کسی این را اصلا آب حساب نمی‌کند. از این‌رو خداوند فرمود: وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ؛[14] این اسمش زندگی نيست، و «زندگی» در آخرت است. این زندگی که به چشم بر هم زدنی تمام می‌شود، قابل این نیست که انسان آن را هدف قرار دهد و براي رسيدن به آن برنامه‌ریزی کند، مگر این‌که آن‌چه را می‌طلبد، وسیله‌ای برای آخرتش باشد. اگر برای آن هدف بود خیلی ارزشمند است و همه ارزش‌های هدف از این راه حاصل می‌شود. بهشت ابدی با همه مقاماتش مزد اعمالی است که این‌جا انجام می‌دهیم. درست است که این اعمال چند روزی بیشتر نیست، اما آن بهشت با آن مقامات و با آن طول عمر، اثر همین اعمال چند روزه است. این اعمال خیلی قیمت دارد، چون این‌ها را برای آن انجام می‌دهی. اما اگر برای خودش انجام دهی، تا چشم بر هم زنی تمام می‌شود.     



[1]. مریم، 31.

[2]. عنکبوت، 44-45.

[3].  بقره، 184.

[4]. بحارالانوار، ج70، ص105.

[5]. تحف‌العقول، ص396.

[6]. نهج‌الفصاحه، ص719.

[7]. بحارالانوار، ج75، ص13.

[8]. همان.

[9]. غرر الحکم و درر الکلم، ص272.

[10]. غررالحکم و درر الکلم، ص708.

[11]. بحارالانوار، ج70، ص119.

[12]. بحارالانوار، ج70، ص123.

[13]. نهج‌البلاغه، ص84.

[14]. عنکبوت، 64.