صوت و فیلم

صوت:

فهرست مطالب

جلسه هفتم؛ افساد:‌ ابزار برتری‌جویی

تاریخ: 
چهارشنبه, 24 آذر, 1395

بسم الله الرحمن الرحیم

آن چه پیش‌رو دارید گزیده‌ای از سخنان حضرت آیت‌الله مصباح‌یزدی (دامت‌بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1395/09/24، مطابق با چهاردهم ربیع‌الاول 1438 ایراد فرموده‌اند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

عوامل انحطاط انسان در آینه داستان‌های قرآن

 (7)

افساد؛ ابزار برتری‌جویی

تأثیر برنامه‌ریزی در رسیدن به هدف

برخی از انسان‌ها اصلا درباره این‌که در زندگی به کجا می‌خواهند بروند و به کجا باید برسند فکر نمی‌کنند. خودشان را به دست هوا و هوس‌ها می‌سپارند و هر روز به دنبال چیزی می‌روند که دلشان می‌خواهد. ولی کسانی‌که رشد بیشتری پیدا کرده و انسان‌ بالفعل‌تری هستند، برای زندگی‌شان هدفی را در نظر  می‌گیرند و بر اساس آن هدف، طرح و برنامه‌هایی اجرایی برای زندگی‌شان قرار می‌دهند که از یک سو دارای خطوط کلی  ثابت و از سوی دیگر،‌ دارای برنامه‌های جزئی، موسمی و عملی است که کمابیش متغیر و تابع شرایط زمانی است. روشن است که اگر هدف و راهی را که برای رسیدن به هدف انتخاب کرده‌اند، درست تشخیص داده باشند به سعادت می‌رسند، اما اگر هدف نامناسبی انتخاب کرده باشند طبعا دچار انحراف می‌شوند و نهایتا به شقاوت مبتلا می‌شوند؛ رسیدن به هدف به این بستگی دارد که چه اندازه از راه‌ها و ابزارهای مناسب استفاده کنند.

افساد، ابزار برتری‌طلبی

تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ.[1] این آیه ابتدا اشاره می‌فرماید که سرای ابدی آخرت وجود دارد؛ سعادت ابدی در آن‌جاست، و رسیدن به آن خواسته فطری همه انسان‌هاست. اگر کسانی بخواهند این راه را بروند و به این  سعادت برسند، باید مواظب باشند از چیزهایی که آن‌ها را از این راه باز می‌دارد، اجتناب  کنند. ابتدا باید یک هدف متوسط (استراتژی) داشته باشند و بعد بر اساس آن استراتژی در هر زمانی متناسب با خودش، هدف‌های خاص اجرایی را انتخاب کنند. اگر می‌خواهند به سعادت اخروی برسند باید استراتژی‌شان برتری‌طلبی نباشد و به دنبال آن اراده فساد نیز نداشته باشند. از این آیه این نکته استفاده می‌شود که بین برتری‌طلبی و فساد نوعی علیت وجود دارد؛ یعنی اگر هدف کسی برتری‌طلبی شد، راه افساد را انتخاب می‌کند. بنابراین رسیدن به سعادت ابدی در گرو این است که هدف انسان برتری‌طلبی دنیوی و سلطه‌‌جویی بر دیگران نباشد و درنتیجه راه فساد را انتخاب نکند.

فرعون از کسانی بود که هدفش علوّ بود؛ إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِی الْأَرْضِ و نقشه راهش نیز افساد بود؛ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِیَعًا یَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْنَاءهُمْ وَیَسْتَحْیِی نِسَاءهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ. فرعون هدف خودش را رسیدن به مقام برتری دنیوی قرار داد. می‌گفت: أنا ربّکم الأعلی. این سخن نشانه آن است که می‌خواهد یک شخصیتی بشود که در عالم نظیر ندارد؛ همه در مقابل او خاضع‌ باشند و به سجده ‌افتند. این انتخاب هدف است. برای رسیدن به این هدف یک راه کلی را ترسیم کرد و گفت: باید آن‌چه با رسیدن من به این مقام منافات دارد را بر هم بزنم. نمونه‌هایی از کارهایش این بود که جَعَلَ أَهْلَهَا شِیَعًا؛ بین مردم اختلاف ایجاد کرد و آن‌ها را دسته‌بندی کرد. این خلاف مصلحت جامعه است، ولی او این کار را کرد تا قدرت‌ها بشکند تا مردم تجزیه و تقسیم شوند تا بتواند هر گروهی را با وسیله ساده‌تری مخذول و منکوب کند. اگر همه متحد می‌شدند، در مقابل آن‌ها نمی‌توانست کاری بکند. یَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ؛ برای این‌کار می‌بایست کسانی را که از ناحیه آن‌ها احتمال خطر می‌رود همیشه در ضعف و ناتوانی نگه دارد و مانع رشد آن‌ها شود. حق و حقوق‌شان را نمی‌داد و در زندگی محروم‌شان می‌گذاشت. و نهایتا برای این‌که در جامعه دوام نیاورند به نسل‌کشی آن‌ها پرداخت. مردان آن‌ها را می‌کشت و زن‌ها را زنده نگه می‌داشت؛ یُذَبِّحُ أَبْنَاءهُمْ وَیَسْتَحْیِی نِسَاءهُمْ. آن روزها از زن‌ها برای کنیزی، کلفتی و یا استفاده‌های جنسی استفاده می‌کردند و زن‌ها قدرت مقابله با حکومت را نداشتند. هیچ سابقه‌ای نداشت که زن‌ها قیامی کرده باشند. از این‌رو خیالش از جهت زن‌ها راحت بود و آن‌ها را زنده نگه‌ می‌داشت. این نقشه  کلی فرعون بود. نام این نقشه در فرهنگ اسلامی افساد است.

خداوند می‌فرماید: اگر آخرت را می‌خواهید این دو چیز را باید کنار بگذارید؛ هدف نباید اغراض دنیوی پست زودگذر باشد. تسلط بر دیگران هدف زندگی انسان نیست. این امری باطل است که نه خودش کاری صحیح و عقل‌پسند است و نه دوام دارد. فساد نیز موجب سعادت ابدی نخواهد شد. حال این سؤال مطرح می‌شود که هدف باید چه باشد؟ هدف امری کمابیش مشترک است و به همت افراد بستگی دارد. عموم مردم که از لحاظ فرهنگی، علمی و رشد انسانی ضعیف هستند، چه بخواهند و چه نخواهند، و چه بگویند و چه نگویند، دلشان به دنیاست؛ از صبح که بیدار می‌شوند به فکر شکم، بازی، خودآرایی و تسلط بر دیگران هستند. البته در این‌که چقدر به این‌ها دلبستگی داشته باشند و این را مانع کارهای صحیح، عقلایی و خداپسند قرار دهند با هم تفاوت دارند. ولی کسانی چنان در دنیاطلبی غرق می‌شوند که غیر آن را فراموش می‌کنند، و هر چیز دیگری که در اختیارشان قرار گیرد _ولو ظاهر دیگری داشته باشد_ برای رسیدن به اهداف دنیوی‌ و تسلط بر دیگران به خدمت می‌گیرند. حتی برای این‌که مردم را فریب دهند و به دنیایشان برسند، دین را نیز به خدمت می‌گیرند.

استراتژی فرعون برای رسیدن به برتری

فرعون برای رسیدن به هدف خود، به تناسب کسانی‌که با آن‌ها مواجه بود، چند نوع برنامه‌ریزی کرد. او طبعا می‌دانست به تنهایی نمی‌تواند به این قدرت برسد و قدرت خودش را اعمال کند، بلکه باید عده‌ای را با خود همراه کند، شکم‌‌هایشان را سیر، و خواسته‌هایشان را تأمین کند تا در خدمتش باشند. هامان در رأس گروهی بود که آن‌‌ها را به کار می‌گرفت تا یار و یاورش باشند و بتواند بر اکثریت مردم تسلط پیدا کند. نقطه مقابل، کسانی بودند که از روی قرائنی می‌توانست حدس بزند که این‌ها دست به کارشکنی و توطئه علیه او می‌زنند. می‌بایست این‌ها را حسابی گوشمالی بدهد و سرکوب‌شان کند که نتوانند سر بلند کنند.

از آیات ابتدای سوره قصص می‌توان شاهدی بر این مطلب پیدا کرد که بنی‌اسرائیل که سال‌ها قبل، از زمان حضرت یوسف از بلاد دیگر به مصر آمده و آن‌جا ساکن شده‌ بودند، اقلیت قابل توجهی بودند، و خطری برای فرعون به‌شمار می‌آمدند. خداوند درآیه پنجم از این سوره می‌فرماید: وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ و سپس در آیه بعد می‌فرماید: وَنُرِی فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا كَانُوا یَحْذَرُونَ؛ یعنی ما خواستیم همان چیزی واقع شود ‌که از آن می‌ترسیدند. ترس آن‌ها  این بود که از میان بنی‌اسرائیل کسی پیدا شود و تاج و تخت آن‌ها را از بین ببرد و ما خواستیم ما همین کار انجام شود.

فرعون همانند بسیاری از دیکتاتورهای آن زمان کسانی را استخدام کرده‌بود که برایش پیشگویی می‌کردند. این‌ها ساحرانی بودند که با جنیان سرو کار داشتند. این قضیه مختص آن زمان نیست، و اکنون هم سیاست‌مدارانی هستند که چنین ارتباطاتی با مرتاضان و پیشگویان دارند؛ گاهی مسافرتی می‌کنند و به هندوستان می‌روند و با بعضی از مرتاضان تماس می‌گیرند تا درباره آینده و راه خودشان از آن‌ها کمک‌ بگیرند! در روایات آمده است که پیشگویان برای فرعون پیش‌بینی کرده بودند که قدرت تو به دست نوزادی از میان بنی‌اسرائیل از بین می‌رود. احتمال این امر هم برای فرعون مهم بود، اگرچه معمولا به خاطر آثاری که از سخنان پیشگویان دیده بودند، به پیشگویی آنان اطمینان پیدا می‌کردند. از این رو نسبت به این قوم بیگانه سوءظن پیدا کرد و تصمیم گرفت که این‌ها را سرکوب کند. یُذَبِّحُ أَبْنَاءهُمْ؛ دستور داد که مواظب زن‌های اسرائیلی باشند و به محض این‌که بچه‌دار می‌شوند، سر بچه‌هایشان را ببرند؛ مبادا در بین این‌ها کسی پیدا شود که برای حکومت او ضرر داشته باشد. فرعون به کمک مشاورانش نقشه‌هایی کشید تا بتواند به اهداف خودش که نهایتا تسلط بر همه کسانی است که در آن سرزمین زندگی می‌کردند، برسد. طبعا اگر آن‌جا موفق می‌شد، به فکر این می‌افتاد که به سرزمین‌های دیگر هم سر بزند و آن جا را هم تابع خودش کند، ولی فعلا همان سرزمین مصر مطرح است.

طغیان، استکبار و علوّ

گفتیم که نقشه‌های اصلی و سیاست‌های کلی فرعون برای رسیدن به هدفش ایجاد اختلاف در بین مردم، به نهایت ذلت و ضعف کشاندن کسانی که از جانب آن‌ها احتمال خطر می‌داد، و تقویت اطرافیان خودش بود. این‌ها برنامه‌های کلی فرعون بود. آیات بسیاری بر این مطلب دلالت دارد. البته تعبیرات دیگری هم در بعضی آیات به کار رفته است که آن‌ها چیز دیگری در کنار «برتری‌طلبی» نیست. برای مثال، در آیه 17 سوره نازعات تعبیر «طغی»[2]  به کار رفته که یکی از مصادیق «علا» است، یا از حیثیت دیگری عنوان طغیان به آن اطلاق شده است. هم‌چنین در آیه‌ای دیگر درباره فرعون  و اطرافیانش تعبیر «استکبار» به کار رفته است که باز از لوازم اراده علوّ است. اقتضای سلطه‌جویی این است که حق دیگران را ضایع کند و خودش را در جایگاهی که حقش نیست قرار دهد. این است که غالبا این تعبیرات، با تعبیر «بغیر الحق» تأکید شده است. برای مثال در همین سوره قصص می‌فرماید: وَاسْتَكْبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَیْنَا لَا یُرْجَعُونَ؛ یعنی به ناحق بزرگی فروخت و خودبزرگ‌بینی کرد. پیداست که او در جایگاهی نبود که بخواهد چنین تسلطی بر دیگران پیدا کند. بنده‌ای از بندگان خدا بود و باید اطاعت خدا می‌کرد و در مقابل خدا تسلیم می‌شد. این‌که در مقابل خدا بزرگی فروخت طبعا بزرگ‌فروشی و برتری‌جویی ناحقی است و باید حق پایمال شود تا او به این خواسته‌اش برسد.

مشکل اصلی فرعون این بود که به حق خودش راضی نبود و می‌خواست بر همه تسلط داشته باشد. طبعا به کمک یارانش برای رسیدن به این هدف برنامه‌های عملی متناسب با شرایط طراحی و اجرا می‌کرد. بخشی از این برنامه‌ها مربوط به قبل از ظهور حضرت موسیعلی‌نبیناوآله‌وعلیه‌السلام بود. البته این سیاست‌ها بعد هم ادامه پیدا کرد. بخشی از سیاست‌هایش مربوط به قوم بنی‌اسرائیل بود که در مصر اقلیت بیگانه‌ای به‌شمار می‌آمدند، و بخشی مربوط به بعد از زمانی است که حضرت موسی به عنوان پیامبر مبعوث شد.

قرآن در ترسیم شخصیت فرعون سه لایه را تبیین می‌کند. لایه زیرین که مربوط به عمق دل فرعون است، همان برتری‌طلبی است که به «انا ربکم الاعلی» می‌رسد. این عمیق‌ترین خواسته و آرزویی است که در عمق قلبش بود. به دنبال آن طرح‌های کلی اوست، و سپس برنامه‌های اجرایی که متناسب با زمان و شرایط خاص کمابیش تغییر می‌کرد. سیاست‌های کلی همان ایجاد اختلاف، ایجاد نظام طبقاتی، و تضعیف گروهی بود که از طرف آن‌ها احتمال خطر می‌رفت. عنوان همه این‌ها از لحاظ فرهنگ دینی و الهی طغیان، استکبار و ظلم است.

ضرورت شناخت راه صحیح

در مقابل، انسان برای رسیدن به سعادت نیز باید مسیر خاص و خط‌کشی‌ شده‌ای را طی کند. اگر انسان بی‌بند و بار باشد و هیچ حساب و هدفی نداشته باشد، هیچ‌گاه به سعادت نخواهد رسید. هم‌چنین نباید نقشه‌اش این باشد که من فقط به لذائذ دنیا برسم و بر دیگران تسلط پیدا کنم. چنین کسی هم به سعادت نخواهد رسید؛ تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا. در برنامه‌ریزی نباید افساد کند، نباید مصالح جامعه را تفویت کند و نباید به حق دیگران تجاوز کند. این عالم برای هدفی آفریده شده است و برای رسیدن به این هدف امکاناتی تعبیه شده است. خداوند در تربیت و مدیریت این عالم سنت‌هایی دارد. این سنت‌ها زمینه را فراهم می‌کند برای این‌که  هر چه بیشتر انسان‌ها به کمال برسند. تِلْكَ حُدُودُ اللّهِ فَلاَ تَعْتَدُوهَا؛[3]خداوند برای هر چیزی حد و مسیر صحیحی قرار داده است. اگر از این حد تجاوز کرد، فساد و ظلم می‌شود و کسی که بخواهد این حدود را به هم بزند، طغیان‌گر است. این‌ها بار انسان را به منزل نخواهد رساند. هدف خداوند صلاح و اصلاح است. روشن است که مردم باید راه صلاح و اصلاح‌ را بدانند. خداوند بخشی از آن را از راه عقل به همه می‌فهماند. هم‌چنین انسان‌‌ها می‌توانند از تجارب خود و دیگران در شناخت و پیمودن این راه استفاده کنند، اما بالاخره دقایقی وجود دارد که فراتر از عقل وتجربه انسان است و خداوند آن‌ها را از راه انبیا تبیین می‌کند. از این‌رو در همین سوره قصص پس از بیان داستان حضرت موسی می‌فرماید: ما انبیا را فرستادیم تا شما را از فساد و انحراف نجات دهند.

نقش انبیا در شناخت حدود و اجرای عدالت

هدف خدا نقطه مقابل اهداف فرعون است. فرعون می‌خواهد افساد کند، نظم را برهم بزند و مصالح همه را فدای مصلحت خودش کند، اما خدا می‌خواهد مصالح همه بندگانش رعایت شود، مگر کسی که خودش نخواهد. او اراده فرموده است که جریان کار در این عالم چنان پیش برود و به کسانی امکاناتی داده شود که به نفع مردم باشد و هر کسی سهم خودش را از نعمت‌هایی که خدا در این عالم در اختیار بشر قرار داده است دریافت کند. لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ؛[4] لیقوم الناس بالقسط؛ یعنی هر کسی سهم خودش را دریافت کند. اگر هر کسی بداند سهم خودش چیست و دنبال این باشد که آن را دریافت کند، وقتی به آن برسد، می‌گوییم به حق خودش رسیده است. رسیدن به حق، عدل و قسط است. این اراده خداست و این اراده بدون ارسال انبیا صورت نمی‌گرفت. از این‌رو می‌فرماید: لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ؛ ما پیامبران را فرستادیم تا هر کسی حد و  وزن خودش را بسنجد و بداند جایگاهش کجاست و چه چیزی حقش است. وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِیزَانَ؛ کتاب و قانون را به پیغمبران نازل کردیم تا مردم حدودشان را بشناسند، و پیغمبران را با ترازو فرستادیم‌؛ ابزاری که با آن حق را از باطل بسنجند و هر کسی بتواند بفهمد حق او چیست،چقدر است و چه کار باید بکند. لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ؛ همه این‌ها برای این است که همه مردم به سهم خودشان نائل شوند و عدالت را رعایت کنند.

اجرای عدالت، هدف متوسط

البته رعایت عدالت خود هدف متوسط است. حضرت امام(ره) در یکی از فرمایشات‌شان فرمودند: حتی برقراری عدالت هدف نهایی اسلام نیست. هدف نهایی، رسیدن به قرب الهی است. عدالت هم هدف متوسط است؛ یعنی هر کسی باید سعی کند که به حق خودش برسد تا این زمینه پیدا شود که هر کسی بتواند از زندگی‌اش بهتر استفاده کند و به آن کمال نهایی که خداوند برایش درنظر گرفته است، برسد. وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِكُونَ بِی شَیْئًا؛[5] صالحان را وارث زمین قرار دادیم تا  به حق خودشان به عدالت برسند، تا عبادت کنند و در قیامت به نتایج آن عبادت که سعادت و قرب الهی است نائل شوند. بنابراین عدالت مرتبه‌ای از هدف است. مرتبه دوم این است که برای مردم امکان عبادت بیشتر فراهم شود، و عبادت کنند تا به مراتب قرب بیشتر و کمال انسانی بیشتر نائل شوند، و آن رحمتی را از خدا دریافت کنند که هیچ موجود دیگری جز خداپرستان لیاقت دریافتش را ندارند.

روشن است که هدف خداوند با هدف فرعونیان در مقابل هم قرار می‌گیرند. هدف الهی «قیام الناس بالقسط» است، اما آن‌ها که در مقابل خدا پرچم بلند کردند و می‌خواستند با خدا معارضه کنند، هدفشان این بود  که خود مسلط و معبود شوند و همه تابع آن‌ها باشند. پس به جای عبادت خدا، می‌گویند: انا ربکم الاعلی. به جای این‌که تلاش کنند که هر کسی به عدالت به سهم خداپسند خودش برسد، به دنبال این هستند که هر چه خود می‌گویند، هر اندازه خود تعیین می‌کنند، و به هر کس خود اجازه می‌دهند، برسد. در مقابل این افساد، اصلاح خداوند و پیامبران است. حضرت شعیب به قومش می‌فرمود: إِنْ أُرِیدُ إِلاَّ الإِصْلاَحَ مَا اسْتَطَعْتُ.[6] حضرت سیدالشهداسلام‌الله‌علیه فرمودند: إنما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی؛ قیام من برای اصلاح در میان امت جدم است. در مقابل افساد آن‌ها، مؤمنان طالب اصلاح‌اند. در مقابل پرستش بت‌های سنگی و گوشتی، پرستش خدای یگانه؛ یعبدوننی لایشرکون بی شیئا، و در مقابل زورگویی و سلطه‌جویی، تابع حق بودن و قانع شدن به حدود و حقوق؛ چیزی که اراده الهی به آن تعلق گرفته و شکل کاملش به وسیله انبیا ابلاغ شده است.

وفقنا الله و ایاکم

والسلام علیکم ورحمه ‌الله

_______________________________

[1]. قصص، 83.

[2]. اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى.

[3]. بقره، 229.

[4]. حدید، 25.

[5]. نور، 55.

[6]. هود، 88.