فهرست مطالب

گفتار هفدهم: شكوه عبادت و بندگی نزد شیعیان واقعی


 


 

گفتار هفدهم

شكوه عبادت و بندگی نزد شیعیان واقعی


 

بَخَعُوا لِلَّهِ تَعَالَی بِطَاعَتِهِ وَ‌خَضَعُوا لَهُ بِعِبَادَتِهِ فَمَضَوْا غَاضِّینَ أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَاقِفِینَ أَسْمَاعَهُمْ عَلَی الِْعلْمِ بِدِینِهِم؛ برای طاعت خداوند سر فرود آورده‌اند و برای عبادت او خاضع شده‌اند. از آنچه خداوند حرام كرده است دیده بر هم نهاده‌اند و گوش‌های خود را برای شنیدن علم سودمند می‌گشایند و علوم دینی را به گوش جان می‌نیوشند.

در نهج ‌‌البلاغه، به‌جای عبارت یاد‌شده در روایت نوف بكالی، عبارتی كوتاه‌تر آمده كه مضمون آن با بخش دوم عبارت موجود در روایت نوف یك‌سان است. در نهج‌ البلاغه چنین آمده است: غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ‌وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَی الِْعلْمِ النَّافِعِ لَهُم.(1) با توجه به اینكه سخن امیر مؤمنان علیه السلام در روایت نوف طولانی‌تر و با محتوایی فزون‌تر از عبارتی است كه در نهج ‌البلاغه آمده، این احتمال كه در روایت نوف خطایی رخ داده و او چیزی به روایت افزوده‌، مردود است؛ چون نوف موثق و معتمد است. پس احتمال موجّه آن است كه در نهج


1. نهج ‌البلاغه، خطبه متقین.

‌البلاغه تقطیع شده و بخشی از عبارت نیامده است؛ زیرا سبك و روش مرحوم سید رضی در تألیف نهج ‌البلاغه، گردآوری گزینشی خطبه‌ها و نامه‌ها و سخنان امیر مؤمنان علیه السلام بوده است. با توجه به اینكه خطبه امیر مؤمنان در روایت نوف كامل‌تر و پر‌محتواتر از خطبه متقینِ نهج ‌البلاغه است، ما روایت نوف را محور بحث قرار داده‌ایم. در بخشی از روایت نوف كه در طلیعة سخن آوردیم، امیر مؤمنان علیه السلام تسلیم بودنِ كامل در مقام اطاعت از خدا و خضوع كامل در مقام عبادت را ازجمله ویژگی‌های شیعیان واقعی برمی‌شمارند.

مقام بندگی و عبادت خاشعانة شیعیان واقعی

واژه «بخع» هم متعدی استعمال می‌شود، هم لازم. وقتی به‌صورت متعدی به كار می‌رود، به‌معنای تلف كردن و نابود ساختن است. در قرآن واژه «باخع» به‌صورت متعدی به ‌كار رفته است. خداوند خطاب به پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله كه از ایمان نیاوردن مشركان‌ به‌شدت اندوهگین و ناراحت بود، فرمود: فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا؛(1) «شاید اگر به این سخن (قرآن) ایمان نیاورند، از اندوه بخواهی خود را هلاك كنی». اما آن‌گاه كه واژه به‌شكل لازم به كار می‌رود، به‌معنای گردن نهادن و تسلیم مطلق خواهد بود. وقتی انسان دربرابر خواسته و نظر دیگری با همه وجود تسلیم شود و با آن هیچ‌گونه مخالفتی نكند، می‌گویند: دربرابر آن فرمان و خواسته به‌طوركامل تسلیم است. یكی از ویژگی‌های شیعیان واقعی كه حضرت در كلام نورانی خود معرفی كرده‌اند این است كه كاملاً مطیع و تسلیم دستورها و تكالیف خداوندند و با همه وجود می‌كوشند به آنچه خداوند خواسته عمل كنند و هیچ‌گونه مخالفت و مقاومت و


1. کهف (18)، 6.

حتی نارضامندی قلبی دربرابر دستورهای خداوند ندارند. آنان همچنین هنگام عبادت خدا خاشع و خاضع‌اند.

عبادت دو كاربرد خاص و عام دارد: عبادت به‌معنای خاص عبارت است از مناسك و تكالیفی چون نماز، روزه و حج كه برای اظهار عبودیت در پیشگاه الهی وضع شده‌اند؛ و عبادت به‌معنای عام، عبادات خاص و هر كاری را در‌ بر ‌می‌گیرد كه انسان با هدف اطاعت خداوند انجام می‌دهد. پس حتی خوردن و آشامیدن، اگر با قصد قربت و برای جلب رضای خداوند انجام شود، عبادت به شمار می‌آید. پس در كاربرد عام تنها نماز و روزه عبادت به شمار نمی‌آید، بلكه هر كاری كه برای خداوند و با هدف اطاعت او انجام شود، عبادت است. اما در سخن حضرت، عبادت در كنار اطاعت آمده و استعمال آن دو در پی هم نشانِ آن است كه برای هریك معنایی خاص و مستقل از معنای دیگری در نظر گرفته شده است؛ یعنی اطاعت در سخن آن حضرت به‌معنای انجام تكالیف توصلی است كه ملاك در آنها انجام دادن خود تكالیف است و قصد قربت لازم ندارد؛ مانند وجوب نجات غریق كه در انجام این تكلیف قصد قربت لازم نیست. اما عبادت، ناظر به تكالیف تعبدی است؛ یعنی تكالیفی كه تشریع‌ شده‌اند تا به‌عنوان عبادت و با هدف بندگی خدا انجام شوند؛ مانند نماز و روزه.

بنابر توصیفی كه امیر مؤمنان علیه السلام از شیعیان واقعی ارائه می‌دهند، آنان در مقام بندگی و اطاعت خداوند كاملاً تسلیم و مطیع‌اند و بدون درنگ به تكالیف الهی عمل می‌كنند. برای مثال، وقتی مكلف می‌شوند كه خمس مالشان را بدهند، بدون مقاومت و تردید آن را می‌دهند. همچنین در انجام دادن دیگر وظایف و تكالیف كاملاً دربرابر خداوند تسلیم‌اند. آنان شاگردان راستین مكتب رسول خدا صلی الله علیه و آله هستند كه با همه وجود تسلیم اوامر خداوند بود و پروردگار به او فرمود كه در

مقام احتجاج با اهل كتاب بگوید: أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ لِلّهِ وَمَنِ اتَّبَعَن؛(1) «من خود را تسلیم خدا كرده‌ام و پیروانم نیز [چنین كرده‌اند]». در آیه‌ای دیگر، دین‌دارترین مردم كسی معرفی شده كه تسلیم خداوند گشته است: وَمَنْ أَحْسَنُ دِیناً مِّمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ واتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفاً وَاتَّخَذَ اللّهُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلا؛(2) «و دین چه كسی بهتر است از آن كسی كه خود را تسلیم خدا كرده؛ درحالی‌كه نیكوكار باشد و از آیین ابراهیم حق‌گرا پیروی كند؟ و خدا ابراهیم را دوست گرفت».

آن شیعیان واقعی و دل‌باختة حق، هنگام عبادت نیز تنها آهنگ پرستش دارند و با خضوع كامل همه توجهشان معطوف به خداوند است و در حال عبادت خداوند، فكر و ذهنشان به غیر‌ ‌خدا توجه ندارد. عبادت آنها پرستش واقعی است، نه عبادت‌های ظاهری كه هنگام انجام‌ دادن آنها ذهن آشفته باشد و فرد نتواند آن را از دل‌بستگی‌های غیرالهی بازدارد.

تشكیكی و ذومراتب بودن عبادت و اطاعت خدا

وقتی در اسلام ارزش‌هایی به جامعه معرفی می‌شود، آن ارزش‌ها حدی خاص و سطحی معیّن ندارند تا كمتر یا بیشتر از آنها پذیرفته نباشد، بلكه آن ارزش‌ها تشكیكی و دارای مراتب‌اند. برای مثال، وقتی به ما فرمان می‌دهند كه نماز بخوانیم، بدان معنا نیست كه به خواندن نمازهای واجب بسنده كنیم و تنها آن را مطلوب بدانیم، بلكه اصل نماز مطلوب است و بهتر است انسان نمازهای نافله را نیز بخواند و خواندن نمازهای نافله به‌همراه نمازهای واجب مطلوب‌تر خواهد بود. اما اگر انسان به نمازهای واجب بسنده كند، به وظیفة خود عمل كرده و


1. آل‌عمران (3)، 20.

2. نساء (4)، 125.

تارك‌‌‌الصلاة نیست. پس تكلیف واجب، حد نصاب وظیفه و كمترین تكلیفی است كه باید انجام پذیرد. ولی با توجه به آنكه نماز ازجهت كمیت و كیفیت مراتبی دارد، نماز فردی عادی با نماز سلمان هم‌سنگ نخواهد بود. همچنین نماز ما با نماز امیر مؤمنان علیه السلام قیاس‌پذیر نیست؛ گرچه در ظاهر به یكدیگر شباهتی داشته باشند. ما چگونه می‌توانیم نماز خود را با نماز آن حضرت مقایسه كنیم، درحالی‌كه یك تكبیر آن بر همه عبادت‌های جن و انس برتری داشت. دربرابر، نمازهای ما چنان است كه به‌فرمودة مرحوم میرزا‌جواد‌آقا تبریزی باید از آنها نزد خداوند استغفار كنیم. نماز ما در حد فهم و معرفت و ایمان ماست و ما باید معرفت و ایمانمان را گسترش بخشیم تا نمازمان خالصانه‌تر و ارزشمندتر گردد. اما هرقدر ما در این جهت ترقی كنیم، نمازمان به مرتبه نماز اولیای خاص خداوند نمی‌رسد.

وقتی امیر مؤمنان علیه السلام در توصیف شیعیان واقعی می‌فرمایند: خضعوا له بعبادته، نباید بپنداریم كه اگر ما در نماز سر به زیر افكندیم، مصداق سخن آن حضرتیم؛ بلكه اگر در نمازمان خالصانه و صادقانه خضوع داشتیم، به نخستین مرتبه خضوع مطلوب در نماز دست یافته‌ایم. این مرتبه از خضوع با عالی‌ترین مرتبه آن كه امیر مؤمنان علیه السلام بدان آراسته بود ـ چنان‌كه اگر در نماز تیر از پای آن حضرت بیرون می‌كشیدند متوجه نمی‌شد ـ بسیار فاصله دارد.

درهرحال، ویژگی‌ها و ارزش‌هایی كه در این خطبه و دیگر آموزه‌های دینی مطرح شده‌اند، تشكیكی‌اند و از نظر كمّی و كیفی مراتبی دارند. ما همواره باید بكوشیم به مراتب والاتری از این ارزش‌ها دست یابیم و بیشتر نماز بخوانیم؛ نمازی كه با خضوع و خشوع بیشتر همراه باشد. ازسوی‌دیگر، برای اینكه به عجب و غرور دچار نگردیم، به یاد داشته باشیم كه هرقدر نماز بخوانیم، نمی‌توانیم چون

امیر مؤمنان علیه السلام در شبانه‌روز هزار ركعت بخوانیم، و خضوع و خشوع ما در نماز به مرتبه خضوع و خشوع اولیای خدا نمی‌رسد. ازسوی‌دیگر، نباید چون كمیت و كیفیت نمازمان به مرتبه نماز اولیای خدا نمی‌رسد، ناامید باشیم و نماز نخوانیم؛ چون اگر انسان نتواند عالی‌ترین مرتبه نماز را به‌جای آورد، نباید از مرتبه پایین‌تر آن دست بكشد. مهم آن است كه در حد توان خود بكوشیم به توفیق‌هایی بیشتر دست یابیم و به یاد داشته باشیم كه عبادت و نیایش ما به درگاه خداوند هیچ‌گاه به مرتبه نیایش و عبادت اولیای خاص خداوند نمی‌رسد.

تبیین علمی نقش مهار چشم و گوش در بندگی خالصانة خدا

تا اینجا دو ویژگی شیعیان واقعی تبیین شد: نخست اطاعت خالصانة آنان از خداوند و دیگری عبادت خاشعانه و خاضعانه‌شان به درگاه او. هریك از این دو ویژگی نیز مراتبی دارند؛ چه آنكه شیعیان و پرهیزگاران نیز مراتبی دارند. اكنون این پرسش مطرح می‌شود كه ما چه راهی را پیش گیریم تا مطیع محض خداوند شویم و با همه وجود دربرابر تكالیف الهی تسلیم گردیم و نه‌تنها با رفتار، بلكه در دل نیز با دستورهای خداوند مخالفتی نداشته باشیم؛ چه كنیم كه نماز و عبادتمان با حضور قلب و خشوع و خضوع همراه باشد؟ بی‌تردید برای انسان بسیار دشوار است كه خود به آن مرتبه متعالی از اطاعت خدا و عبادت برسد؛ به‌گونه‌ای‌كه كاملاً دربرابر تكالیف و دستورهای خداوند تسلیم محض باشد و عبادات خود را با خشوع و خضوع و حضور قلب كامل انجام دهد. پس باید لابه‌لای روایات و گزاره‌های دینی در جست‌وجوی راهی به‌سوی آن مرتبه متعالی از اطاعت و عبادت خدا باشیم. بنابر روایت بحار الانوار حضرت در ادامه سخن خود، راه رسیدن به آن مرتبه متعالی را چنین معرفی می‌كنند: فَمَضَواْ غَاضِّین

أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَاقِفِینَ أَسْمَاعَهُمْ عَلَی الِْعلْمِ بِدِینِهِم. ازآنجاكه این دو جمله با فای تفریع آغاز می‌شوند، درمی‌یابیم كه توصیه حضرت در این دو جمله، مقدمه و راه رسیدن به آن مرتبه متعالی از عبادت و اطاعت است كه در عبارت پیشین حضرت خواندیم. البته آشكار شدن نوع ارتباط این سخن با سخن پیشین حضرت و روشن شدن طریق و مقدمه بودن محتوای این سخن برای آن مرتبه متعالی از عبادت و اطاعت به توضیح نیاز دارد.

الف) نقش چشم و گوش در رفتار و شناخت

انسان در پی شناختش از فواید یك رفتار و زیان‌های تركَش، آن را انجام می‌دهد. پس از تصور فایده كه لذت ناشی از كار است و زیان ترك آن و تصدیق به سود و زیان ناشی از ترك كار، اراده انجام آن در ما پدید می‌آید. در هر كار اختیاری این فرایند وجود دارد: تصور سود و لذت كار و زیان ‌ناشی از ترك، تصدیق به آن و سپس اراده انجام دادن كار و درنهایت انجام دادن آن. پس فعل اختیاری ما ناشی از اراده و اراده ناشی از شناخت است و عمده شناخت‌های ما از مجرای چشم و گوش یا پس از تجرید و تعمیم و تجزیه‌وتحلیل دریافت‌های چشم و گوش به‌وسیله قلب حاصل می‌شود. ازاین‌رو، خداوند در آیه‌های بسیار به نعمت گوش و چشم و دل اشاره می‌كند. ازجمله می‌فرماید: وَاللّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَجَعَلَ لَكُمُ الْسَّمْعَ وَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون؛(1) «و خدا شما را از شكم مادرانتان بیرون آورد؛ درحالی‌كه هیچ نمی‌دانستید، و برای شما گوش‌ها و چشم‌ها و دل‌ها قرار داد تا شاید سپاس ‌گزارید».

منظور از فؤاد در این آیه، همان قلب و قوه‌ای است كه تعقل می‌كند و به


1. نحل (16)، 78.

تحلیل ادراكات و استنتاج آنها می‌پردازد. معمولاً پیش از آنكه برای انسان ادراك قلبی حاصل شود، به‌وسیله چشم و گوش ادراك می‌كند؛ یا انسان خود چیزی را می‌بیند و یا با شنیدن از اشخاص موثق و مطمئن، به شناخت می‌رسد. پس انسان یا خود چیزی را ادراك می‌كند و با تجربه به منافع آن پی می‌برد، یا با اخبار كسانی كه حجت و مطمئن‌اند، به منافع چیزی پی می‌برد و این شناخت منشأ اراده می‌شود. برای اینكه انسان اراده اطاعت محض از خداوند را بیابد یا عبادت خود را با خشوع، خضوع و حضور قلب انجام دهد، باید بر فكر و خیال خویش چیره شود و با كنترل فكر و خیال، قدرت و توان كافی را برای اراده اطاعت و عبادت خالصانه بیابد. این تمركز بر افكار و خیالات با تمرین فراوان به دست می‌آید. این‌گونه انسان می‌تواند فكرش را بر كاری خاص متمركز كند و آن را از انصراف و توجه به این‌سو و آن‌سو بازدارد. ما معمولاً در نماز تمركز نداریم و فكرمان به امور گوناگون و بیگانه با نماز جلب می‌شود. چه‌بسا چیزی را فراموش كرده بودیم، هنگام نماز به یاد می‌آوریم و به‌دلیل آشفتگی فكر و نداشتن حضور قلب هنگام نماز، ذهن ما كارها و امور گوناگون را مرور می‌كند.

وقتی انسان در پی تمرین تمركز فكر و حضور قلب در نماز بر‌می‌آید كه فواید خضوع و خشوع و حضور قلب در نماز را بداند؛ بداند كه ارزش و ثواب دو ركعت نماز با حضور قلب بیش از هزار ركعت نماز بدون آن است؛ بداند كه روح عبادت همان توجه به خداست و نماز بدون حضور قلب و توجه به خداوند چون بدن مرده‌ای است كه هیچ ارزشی ندارد و خداوند ازسر فضل و لطفش آن را می‌پذیرد. انسان یا خود مستقیم به این شناخت دست می‌یابد، یا به‌وسیله اطلاعات درستی كه دیگران در اختیارش می‌نهند به این شناخت می‌رسد. پایه و اساس انجام دادن هر كار نیك و خدا‌پسندانه‌، شناخت منافع آن و نیز زیان ناشی

از ترك آن است. در دست یافتن به این شناخت، چشم و گوش بیشترین دخالت را دارند و نقش عقل، تجزیه‌وتحلیل ادراكات چشم و گوش و سپس استنتاج از آن ادراكات است. این فرایندی است كه در رسیدن به شناخت طی می‌شود.

ب) آفات كنترل نكردن چشم و گوش

سخن دیگر آن است كه ما چگونه از چشم و گوشمان استفاده می‌‌كنیم. برخی چشم خود را آزاد می‌گذارند كه به هر چیزی نظر كند، و آن را محدود نمی‌سازند. وقتی در خیابان حركت می‌كنند، به هر چیزی كه دربرابر چشمشان قرار می‌گیرد نگاه می‌كنند و ماشین‌ها، ساختمان‌ها و آدم‌هایی را كه در رفت‌و‌آمدند از نظر می‌گذرانند. همچنین به هر صدا و سخنی گوش فرا‌می‌دهند: هم به آوای قرآن و اذان گوش می‌سپارند و هم به صدای موسیقی، و بر گوش خود كنترلی ندارند. اگر انسان چشم خود را آزاد بگذارد كه به هرچه خواست نگاه كند، سرانجام گرفتار جهنم می‌شود. از آفات هرزه‌نگری و كنترل نداشتن بر نگاه، دلهره و از دست‌ دادن آرامش و تمركز فكر و نیز افتادن در دام شیطان و ورطة گناه و همچنین سست شدن روابط خانوادگی است. پس نگاه، هم آسیب‌های فراوان دنیوی در پی دارد و هم موجب ارتكاب گناهان و درنتیجه سقوط در جهنم می‌شود. همچنین مهار نكردن گوش، آفت‌های فراوان دنیوی و اخروی را در پی دارد. چه‌بسا براثر شنیدن یك سخن نابجا و حتی شنیدن یك مزاح و شوخی، فكر نادرستی در ذهن انسان پدید می‌آید، و در پی آن فكر، رفتاری ناصواب یا گناه از او سر می‌زند. پس یك سخن و حتی یك شوخی می‌تواند مبدأ و منشأ دچار شدن انسان به گناه گردد. اینجاست كه اهمیت مهار کردن چشم و گوش آشكار می‌شود و انسان به این حقیقت پی می‌برد كه برای

سالم رسیدن به منزل مقصود و نجات از انحراف، باید چشم و گوش خود را مهار كند كه به هر منظره‌ای چشم ندوزد و به هر صدایی گوش نسپارد. وقتی انسان قدرت و توان كافی برای مهار چشم و گوش خود می‌یابد كه به ملكة تقوا مسلح شود و البته زیور یافتن به ملكة تقوا، زحمت و تلاش فراوان می‌طلبد. اما اگر انسان بخواهد سعادتمند شود، از دست یافتن به تقوا ناگزیر است.

ج) نقش مهار چشم و گوش در چیرگی بر ذهن و حضور قلب

اگر انسان بخواهد به‌طوركامل مطیع خداوند باشد و در همه رفتارهایش او را اطاعت كند و اگر بخواهد در نماز حضور قلب و خضوع داشته باشد و از وقتی الله‌اكبر نماز را می‌گوید جز یاد و ذكر خدا به ذهنش راه نیابد، باید بتواند ذهنش را مهار كند. وقتی انسان مالك ذهن خود نباشد و بر آن كنترلی نداشته باشد، ادراكات و خاطرات پیشین در فرصت‌های خاص، به‌ویژه هنگام نماز كه از سرگرمی‌های دیگر فارغ است، در ذهن انسان جولان می‌دهند. بی‌سبب نیست كه گاهی آنچه انسان فراموش كرده بود و پیش از نماز به یاد نمی‌آورد، در نماز به یادش می‌آید. در نماز به‌دلیل سرگرم نبودن انسان به كارهای روزمره، ذهن فرصت می‌یابد كه به محفوظات خود بپردازد و بسیاری از امور فراموش‌شده را به یاد آورد. همچنین كسی كه بر ذهن خود كنترلی ندارد، هنگام مطالعه متمركز نیست و به امور بیگانه با مطالعه توجه می‌كند. درنتیجه از آن مطالعه نتیجه‌ای نمی‌گیرد و توفیقی به دست نمی‌آورد.

انسان هنگامی می‌تواند بر ذهن خود تسلط یابد كه در تصمیم خود سست‌اراده نباشد و جدیت ورزد. گاهی انسان دوست دارد كاری را انجام دهد، اما آن را به تأخیر می‌اندازد. برای مثال، نیمه‌شب برای نماز بیدار می‌شود، اما با

خود می‌گوید: می‌خوابم و چند دقیقة دیگر بیدار می‌شوم و نماز شب می‌خوانم. بارها بیدار می‌شود و می‌خوابد و نماز شب را به تأخیر می‌اندازد، تا سرانجام زمانی از خواب بر‌می‌خیزد كه زمان خواندن نماز شب گذشته و چه‌بسا نماز صبحش نیز قضا شده است. این مسامحه و به تأخیر انداختن كار ازآن‌روست كه انسان مالك اراده خود نیست و در تصمیم و اراده‌اش جدیت به خرج نمی‌دهد. اگر انسان بخواهد مالك اراده خود باشد، باید مالك ذهن خویش باشد. آدمی وقتی می‌تواند بر ذهنش چیره شود كه چشم و گوش خود را مهار كند، و آسان‌ترین و عمومی‌ترین راه برای كنترل ذهن و یافتن حضور قلب و تمركز فكر در نماز و عبادت، مهار چشم و گوش است. ازاین‌روست كه امیر مؤمنان علیه السلام یكی از ویژگی‌های شیعیان و دوستداران واقعی اهل‌بیت علیهم السلام را مهار چشم و باز‌داشتن آن از نگاه کردن به حرام بر‌می‌شمارند. آنان وقتی می‌خواهند به چیزی نظر كنند، نخست می‌اندیشند كه آیا خداوند اجازه داده بدان نگاه كنند، و آن نگاه حلال است یا حرام. اگر آنان اخلاص بیشتری داشته باشند و از مراتب بالاتر تقوا بهره‌مند باشند، نه‌تنها به منظره‌های حرام نگاه نمی‌كنند، بلكه به چیزهای مباح، اما بی‌فایده نیز نمی‌نگرند. به چیزی نگاه می‌كنند كه افزون بر آنكه نگاه به آن حلال و مباح است، فایده‌ای نیز داشته باشد. برای مثال، به قرآن و روایات نظر می‌افكنند یا به تماشای فیلمی می‌نشینند كه درباره زندگی مجاهدان، شهدا و علما باشد، نه فیلم‌هایی كه ثمره و فایده‌ای ندارند.

ویژگی دیگر شیعیان واقعی كه بدان پرداختیم این است كه آنان گوش خود را برای شنیدن علم سودمند می‌گشایند. اگر بدانند سخنی بی‌فایده یا حرام، و شنیدن آن گناه است، بدان گوش نمی‌دهند. البته این سخن حضرت بدان معنا نیست كه هرجا سخن عادی گفته می‌شود و سخن از علم در میان نیست، انسان گوش نكند

و جز به مباحث علمی گوش فرا‌ندهد؛ چون گاهی انسان ناچار است به سخنانی كه برای زندگی‌اش مفید است گوش فرا‌دهد یا ناچار است اطلاعاتی را به دست آورد كه گرچه علم نافع به شمار نمی‌آید، مقدمه تحصیل علم نافع است. پس شنیدن و دست یافتن به اطلاعاتی كه مقدمه علم به شمار می‌آیند نیز مطلوب است، گرچه آنچه انسان می‌شنود علم به شمار نمی‌آید. از فرمایش امیر مؤمنان علیه السلام چنین برداشت می‌شود كه شیعیان واقعی به صداها و سخنان حرام، مانند موسیقی حرام یا غیبت گوش نمی‌كنند و نیز به سخنانی كه علم یا مقدمه تحصیل آن به شمار نمی‌آیند، گوش فرا‌نمی‌دهند. آنان به سخنانی گوش می‌سپارند كه پند و اندرز یا علم نافع به شمار می‌آید یا شنیدن آنها برای زندگی لازم است، و درمجموع، در سعادت و كمال انسان نقش دارند.

پس تا هنگامی كه انسان چشم و گوش خود را كنترل كند، بر ذهن خود چیره می‌شود و خالصانه و صادقانه و با حضور قلب، خدا را عبادت می‌كند و از دستورهایش پیروی می‌كند. اما اگر چشم و گوش انسان یله و رها باشد و به هرچه خواست، بنگرد، و به هرچه خواست، گوش كند، نه بر ذهن خویش چیره خواهد شد، نه مالك اراده و تصمیم خود خواهد بود. وقتی آدمی سرگرم مطالعه می‌شود، فكر و ذهنش به این‌سو و آن‌سو پر می‌كشد؛ به‌گونه‌ای‌كه گاهی پس از یك‌ ساعت متوجه می‌شود هنوز چند سطر بیشتر نخوانده و آنچه را خوانده نیز به یاد نسپرده است. یا نماز می‌خواند، اما پس از گفتن سلام پی می‌برد كه نماز می‌خوانده است و از فیض و فضیلت نمازی كه دربرابر هر واژه‌اش درجه‌ای در بهشت به انسان عنایت می‌كنند، محروم می‌‌ماند؛ نمازی كه اكسیر است و چنان‌كه از روایات برداشت می‌شود، نقشی بی‌بدیل در سعادت و قرب به خداوند دارد. برخی از استادان ما كه قله‌های تعالی و كمال را فتح كرده بودند و عمر خود را به

بندگی خدا و تحصیل علم گذرانده بودند، چنان از نماز لذت می‌‌بردند كه می‌فرمودند: اگر سلاطینی كه در پی لذت‌های دنیا هستند می‌فهمیدند كه نماز چه لذتی دارد، از سلطنت دنیا و لذت آن چشم می‌پوشیدند و نماز می‌خواندند تا از لذت بی‌بدیل آن بهره‌مند شوند. اما نماز با این عظمت و اهمیت برای ما باری سنگین است و با زحمت و مشقت چند ركعت نماز واجب خود را می‌خوانیم: وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّهَا لَكَبِیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِین؛(1) «از شكیبایی و نماز یاری جویید؛ به‌راستی این [كار،] گران است، مگر به فروشکستگان».

روشن شد كه ساده‌ترین راه برای مهار ذهن و رسیدن به تمركز در فكر و تقویت اراده كه به دست آوردن آن نیز زحمت چندانی ندارد، مهار گوش و چشم است؛ اینكه انسان به هر چیز، به‌ویژه منظره‌های حرام نگاه نكند و نیز سخنان حرام نشنود و به موسیقی حرام، غیبت و تهمت و دیگر سخنان حرام گوش ندهد. اما اگر انسان به هر منظره‌ای، به‌ویژه مناظر حرام نگریست و نیز گوش خود را مهار نكرد و از شنیدن صداها و سخنان حرام پرهیز نکرد، نمی‌تواند بر ذهن خود چیره شود. درنتیجه، هنگام عبادت و نماز فكرش آشفته می‌شود و حضور قلب و خضوع نخواهد داشت؛ همچنین به اطاعت كامل و خالصانة خداوند موفق نخواهد شد.


1. بقره (2)، 45.