· مقدمه
· حدود شناخت خدا
· نقش عقل در شناخت خدا
· صفات ثبوتیه و سلبیه
· صفات ذاتیه و فعلیه
دربارهٔ حد توانایی انسان بر شناخت خدای متعالی و صفاتی كه میتوان به ذات الهی نسبت داد، گرایشهای مختلفی وجود دارد كه بعضی در طرف افراط، و برخی در طرف تفریط قرار میگیرد؛ مثلاً بعضی به استناد پارهای از آیات و روایات متشابه، صفات و افعال موجودات مادی، مانند غم و شادی و رفتن و آمدن و نشستن و برخاستن را نیز به خدای متعالی نسبت دادهاند كه اصطلاحاً «مجسمِه= قائلین به صفات جسمانی» و «مشبِّهه= تشبیهكنندگان خدا به مخلوقات» نامیده شدهاند. بعضی دیگر مطلقاً قدرت انسان را بر شناختن ذات و صفات خدای متعالی نفی كردهاند و بهدستهای دیگر از آیات و روایات تمسك نمودهاند، و برای صفات و افعالی كه به خدای متعالی نسبت داده میشود، معانی سلبی در نظر گرفتهاند و مثلاً علم را به نفی جهل، و قدرت را به سلب عجز تأویل كردهاند. حتی بعضی تصریح كردهاند كه نسبت دادن «وجود» هم به خدای متعالی، معنایی جز نفی عدم ندارد!
در این میان گرایش سومی وجود دارد كه راهی را میان تشبیه افراطی و تنزیه تفریطی برمیگزیند. این گرایش، موافق عقل و مورد تأیید پیشوایان معصوم(علیهم السلام) است. اینك به توضیحی پیرامون این گرایش میپردازیم:
قبلاً گفته شد كه معرفت خدایمتعالی به دو قسم تقسیم میشود: معرفت حضوری و شهودی، و معرفت حصولی و عقلانی. اما معرفت حضوری دارای مراتب متفاوتی است و
مرتبهٔ نازلهٔ آن در هر انسانی موجود است و با تكامل نفس و تمركز توجه قلب، قوت مییابد تا برسد به مرتبهٔ معرفت اولیای خدا كه او را بیش از هرچیز و پیش از هرچیز با چشم دل میبیند. ولی به هر حال، معرفت حضوری هر عارفی به اندازهٔ ارتباط وجودی و قلبی او با خدای متعالی است و هیچگاه هیچكس نمیتواند احاطه بر ذات الهی پیدا كند و او را آنچنانكه خودش میشناسد بشناسد، و دلیل آن روشن است؛ زیرا هر موجودی غیر از ذات مقدس الهی از نظر مرتبهٔ وجودی، متناهی است، هرچند از نظر زمان یا بعضی دیگر از شئون وجودی، نامتناهی باشد، و احاطهٔ متناهی بر نامتناهی محال است.
و اما معرفت حصولی و عقلانی بهوسیلهٔ مفاهیم ذهنی حاصل میشود، و مرتبهٔ آن تابع قدرت ذهن بر تحلیلات دقیق و درك مفاهیم ظریف عقلی است، و این نوع معرفت است كه با آموختن علوم عقلی قابل تكامل میباشد و در عین حال، صفای نفس و تزكیهٔ قلب و تهذیب اخلاق و وارستگی از آلودگیهای مادی و حیوانی، نقش مهمی را در تعالی آن ایفا میكند. به هر حال، همهٔ تكاملهای معنوی و عقلانی در گرو توفیق الهی است.
بدون تردید، ابزار كار عقلْ مفاهیم ذهنی است و اساساً عقل، همان نیروی درككنندهٔ مفاهیم كلی است. مفاهیم عقلی چنانكه در بخش شناختشناسی گذشت، به دو دستهٔ كلی تقسیم میشوند: یك دسته مفاهیم ماهوی یا معقولات اُولی كه بهطور خودكار از مدركات جزئی و شخصی انتزاع میشود و از حدود وجودی آنها حكایت میكند، و یك دسته مفاهیمی است كه با فعالیت خود عقل بهدست میآید و هرچند از نوعی ادراك شخصی و حضوری مایه میگیرد، ولی در چارچوبهٔ حدود آن محدود نمیگردد و قابل توسعه و تضییق میباشد.
همهٔ شناختهای عقلانی دربارهٔ وجود و مراتب آن و هرچیزی كه از سنخ ماهیات نیست و همچنین دربارهٔ ماوراء طبیعت، به كمك این مفاهیم حاصل میشود، چنانكه مفاهیم عدمی و سلبی هم از همین قبیل میباشد.
با توجه به این نكته، روشن میشود كه مفاهیم ماهوی كه نشانگرِ محدودیتهای موجودات امكانی هستند، قابل اطلاق بر خدای متعالی نیستند و اما دیگر مفاهیم عقلی در صورتی كه از وسعت و كلیت كافی برخوردار، و از شوائب نقص و امكان بركنار باشند، میتوانند وسیلهای برای شناخت صفات و افعال الهی قرار بگیرند، چنانكه مفاهیم واجبالوجود و خالق و رب و سایر اسماء حسنای الهی از همین قبیلاند. ولی باید توجه داشت كه این مفاهیم نوعاً «مشكك» و دارای مصادیق مختلف هستند و مصداق این مفاهیم در مورد خدای متعالی با سایر مصادیق تفاوت دارد؛ تفاوتی كه به هیچ وجه قابل سنجش و اندازهگیری نیست، زیرا تفاوتی است بین متناهی و نامتناهی.
بههمین جهت، پیشوایان معصوم(علیهم السلام) در مقام تعلیم صفات خدای متعالی، این مفاهیم را با قید تنزیه و نفی مشابهت با صفات مخلوقین بهكار میبردهاند و مثلاً میفرمودهاند: «عالمٌ لا كعلمنا، قادرٌ لا كقدرتنا» و همین است معنای كلام خدای متعالی «لیس كمثله شیء».
مفاهیم را بهطور كلی میتوان به مفاهیم ثبوتی و مفاهیم سلبی تقسیم كرد. مفاهیم ثبوتی گاهی از موجودات محدود یا حیثیت محدودیت و نقص آنها حكایت میكنند، بهگونهای كه اگر از جهت محدودیت و نقص آنها صرفنظر شود به مفاهیم دیگری تبدیل میشوند، مانند همهٔ مفاهیم ماهوی و یك دسته از مفاهیم غیرماهوی كه نشانگر ضعف مرتبهٔ وجود و نقص و محدودیت آن است، نظیر مفاهیم قوه و استعداد. بدیهی است چنین مفاهیمی را نمیتوان برای خدای متعالی اثبات كرد، ولی سلب آنها را میتوان بهعنوان صفات سلبیه قلمداد كرد، مانند سلب شریك و تركیب و جسمیت و زمان و مكان.
یك دستهٔ دیگر از مفاهیم ثبوتی، از كمالات وجود حكایت میكنند و متضمن هیچ جهت نقص و محدودیتی نیستند، گواینكه ممكن است بر مصادیق محدودی هم اطلاق شوند، مانند مفهوم علم و قدرت و حیات. اینگونه مفاهیم را با شرط عدم محدودیت
مصداق میتوان بهعنوان صفات ثبوتیه به خدای متعالی نسبت داد و سلب آنها صحیح نخواهد بود؛ زیرا لازمهاش سلب كمال از موجود بینهایت كامل است.
بنابراین همهٔ مفاهیمی را كه حكایت از كمالات وجودی مینمایند و متضمن معنای نقص و محدودیتی نیستند، میتوان بهعنوان صفات ثبوتیه برای خدای متعالی اثبات كرد و همچنین سلب همهٔ مفاهیمی را كه متضمن نوعی نقص و محدودیت هستند، میتوان از صفات سلبیهٔ واجبالوجود بهشمار آورد، و اگر تأكیدی بر عدم استعمال اسماء جعلی در مورد خدای متعالی شده، به این جهت است كه مبادا مفاهیمی بهكار گرفته شود كه متضمن معنای نقص و محدودیت باشد.
اما كسانی كه صفات ثبوتیهٔ خدای متعالی را هم بهمعنای سلبی تأویل كردهاند، پنداشتهاند كه بدینوسیله میتوانند به تنزیه مطلق دست یابند و از نسبت دادن مفاهیمی كه در مورد ممكنات هم بهكار میرود، به خدای متعالی خودداری كنند، در صورتی كه اولاً، سلب یكی از نقیضین در حكم اثبات دیگری است و اگر ملتزم به اثبات نقیض دیگر نشوند، میبایست ارتفاع نقیضین را تجویز كنند، و ثانیاً، هنگامی كه مثلاً علم تأویل به نفی جهل میشود، در واقع معنای عدمی جهل از ساحت الهی سلب میگردد و تصور این معنای عدمی بدون تصور مقابل آن (علم) ممكن نیست، پس بایستی در رتبهٔ مقدم، علم را اثبات كرده باشند.
صفاتیكهبهخدای متعالی نسبت داده میشود،یامفاهیمی است كه ازذات الهی با توجه به نوعی از كمال وجودی انتزاع میشود، مانند علم و قدرت و حیات، و یا مفاهیمی است كه عقلازمقایسهٔبین ذات الهی ومخلوقاتش باتوجه به نوعیرابطهٔوجودی انتزاع میكند، مانند خالقیت و ربوبیت. دستهٔ اول را صفات ذاتیه، و دستهٔ دوم را صفات فعلیه مینامند. گاه نیز صفات ذاتیه را به این صورت تعریف میكنند: «صفاتی كه از مقام ذات انتزاع میشود» و صفات فعلیه را به این صورت: «صفاتی كه از مقام فعل
انتزاع میشود».
نسبت دادن صفات ذاتیه به خدای متعالی بدین معنا نیست كه غیر از ذات الهی امر دیگری در درون ذات یا بیرون از آن وجود دارد، بهگونهای كه بتوان ذات را جدای از آنها و فاقد آنها در نظر گرفت، آنچنانكه مثلاً در مورد مادیات میتوان آنها را فاقد رنگ و بوی و شكل خاص تصور كرد. به دیگر سخن، صفات الهی اموری زائد بر ذات و مغایر با آن نیستند، بلكه عقل هنگامی كه كمالی از كمالات وجودی، مانند علم یا قدرت را در نظر میگیرد، بالاترین مرتبهٔ آن را برای ذات الهی اثبات میكند؛ زیرا وجود او در عین بساطت و وحدت، واجد همهٔ كمالات نامتناهی میباشد و هیچ كمالی را نمیتوان از او سلب كرد. به عبارت سوم، صفات ذاتیهٔ واجبالوجود مفاهیمی است عقلی كه از مصداق واحدی انتزاع میشوند، بدون اینكه نشانهٔ هیچگونه تعدد و كثرتی برای ذات الهی باشند. گاهی از این حقیقت اینگونه تعبیر میشود كه «كمال التوحید نفی الصفات عنه»، چنانكه از امیرمؤمنان علی† نقل شده است.
در این زمینه دو گرایش افراطی و تفریطی نیز وجود دارد: از یك سوی، اشاعره صفات الهی را اموری خارج از ذات و در عین حال، ناآفریده پنداشته قائل به «قدماء ثمانیه» شدهاند، و از سوی دیگر، معتزله قائل به نفی صفات شده، اسناد آنها را به خدای متعالی نوعی مجاز تلقی كردهاند.
ولی لازمهٔ قول اول این است كه یا (العیاذ باللّه) شرك در وجوب وجود را بپذیرند و یا اینكه قائل به وجود موجوداتی شوند كه نه واجبالوجود هستند و نه ممكنالوجود!
چنانكه لازمهٔ قول دوم این است كه ذات الهی فاقد كمالات وجودی باشد، مگر اینكه سخن آنان را حمل بر نارسایی تعبیر كنیم و منظور ایشان را نفی صفات زائد بر ذات بدانیم.
همچنین نسبتدادن صفاتفعلیه به خدای متعالی بدین معنا نیست كه غیر از وجود او و وجود مخلوقاتش، امرعینی دیگریبهنام صفتفعلی تحقق مییابد و خدای متعالی به
آن موصوف میگردد، بلكه همهٔ این صفات، مفاهیمی است اضافی كه عقل از مقایسهٔ خاصی بین وجود خدای متعالی و وجود مخلوقاتش انتزاع میكند؛ مثلاً هنگامی كه وابستگی وجود مخلوقات را به خدای متعالی در نظر میگیرد، مفاهیم خالق و فاطر و مبدع را با عنایتهای خاصی انتزاع میكند.
بنابراین ویژگی صفات فعلیه این است كه برای انتزاع آنها میبایست وجود مخلوقات را از دیدگاه خاصی در نظر گرفت، و به دیگر سخن، قوام این صفات به «اضافه» و لحاظ رابطهٔ بین خدا و خلق است؛ اضافهای كه قائم به طرفین میباشد و با نفی یكی از طرفین موردی نخواهد داشت، و ازاینرو گاهی این صفات را «صفات اضافیه» مینامند.
حاصل آنكه: صفات فعلیه را نمیتوان عین ذات الهی دانست، چنانكه نمیتوان برای آنها مابازاء عینی خاصی در نظر گرفت.
نكتهٔ شایان توجه این است كه پدیدههای مادی دارای حدود و قیود زمانی و مكانی هستند، و این حدود و قیود، در اضافه و رابطهای كه بین آنها و خدای متعالی در نظر گرفته میشود تأثیر میگذارد و در نتیجه، افعال متعلق به آنها هم به یك معنا مقید به زمان و مكان میگردد؛ مثلاً گفته میشود كه خدای متعالی فلان موجودی را در فلان زمان و فلان مكان آفرید. اما این حدود و قیود، در واقع به مخلوقات بازمیگردد و ظرف تحقق مخلوق و شئون آن بهشمار میرود، نه اینكه مستلزم نسبت زمان و مكان به خدای متعالی باشد.
به دیگر سخن، افعال الهی متعلق به امور زمانی و مكانی، دارای دو حیثیت است: یكی حیثیت انتساب به مخلوقات، و از این نظر متصف به قیود زمانی و مكانی میشود، و دیگری حیثیت انتساب به خدای متعالی، و از این نظر منسلخ از زمان و مكان میباشد؛ و این نكتهای است درخور دقت فراوان، و كلید حل بسیاری از مشكلات.
نكتهٔ دیگر آنكه اگر صفات فعلیه را بهلحاظ منشأ آنها در نظر بگیریم و مثلاً خالق را بهمعنای كسی كه قدرت بر آفرینش دارد (كون الواجب بحیث یخلق اذا شاء) معنا كنیم، نه كسی كه كار آفرینش را انجام داده است، در این صورت بازگشت آنها به صفات ذاتیه خواهد بود.
1. در مورد شناختن صفات خدای متعالی سه گرایش وجود دارد:
یكی گرایش تشبیه، و دیگری گرایش تعطیل، و سومی گرایش میانه كه مورد تأیید عقل و نقل است.
2. معرفت حضوری به خدای متعالی دارای درجات متفاوتی است، ولی عالیترین درجهای هم كه برای مخلوقات حاصل میشود، بهمعنای احاطه بر ذات الهی نیست.
3. معرفت حصولی به خدای متعالی از راه مفاهیم عقلی تجریدشده از خصوصیات نقص و امكان حاصل میشود.
4. همهٔ مفاهیم ماهوی و آن دسته از مفاهیم غیرماهوی كه نشاندهندهٔ نوعی نقص و محدودیت در موجودات هستند، قابل اطلاق بر خدای متعالی نیست.
5. صفات ثبوتیهٔ الهی عبارت است از مفاهیمی كه دلالت بر كمال وجود میكند و متضمن هیچ معنای عدمی و امكانی نیست.
6. صفات سلبیهٔ الهی عبارت است از سلب مفاهیمی كه دلالت بر نوعی نقص و محدودیت دارد.
7. بازگرداندن صفات ثبوتیه به معانی سلبیه صحیح نیست؛ زیرا اولاً، سلب یكی از نقیضین در حكم اثبات دیگری است، و ثانیاً، سلب مفاهیمی مانند جهل و عجز كه از امور عدمی هستند، مستلزم اثبات مقابل آنها، مانند علم و قدرت در مرتبهٔ مقدم است.
8. صفات ذاتیه عبارت است از مفاهیمی كه از ذات الهی با توجه به نوعی كمال وجودی انتزاع میشود، مانند علم و قدرت و حیات.
9. صفات فعلیه عبارت است از مفاهیمی كه از مقایسهٔ خدای متعالی با مخلوقاتش انتزاع میشود، مانند خالقیت و ربوبیت.
10. اثبات صفات ذاتیه برای خدای متعالی بهمعنای اثبات امورعینی دیگری غیر از
ذات نیست، بلكه همهٔ آنها مفاهیمی است كه از مصداق واحدی انتزاع میشود، و به عبارت دیگر، صفات ذاتیه عین ذات الهی است.
11. اشاعره صفات ذاتیه را اموری خارج از ذات و ناآفریده میدانند و قائل به «قدماء ثمانیه» شدهاند.
12. این قول، یا مستلزم تعدد واجبالوجود و یا مستلزم اثبات موجوداتی است كه نه واجبالوجود هستند و نه ممكنالوجود.
13. معتزله قائل به نفی صفات شدهاند و اسناد صفات ذاتیه را به خدای متعالی نوعی مجاز تلقی كردهاند.
14. لازمهٔ قول ایشان این است كه ذات الهی فاقد كمالات باشد، مگر اینكه آن را حمل بر «نفی صفات زائد بر ذات» نماییم.
15. در مورد صفات فعلیه هم غیر از ذات الهی و مخلوقات، امور عینی دیگری كه مابازاء این صفات شمرده شوند وجود ندارد. به عبارت دیگر، این صفات نه عین ذات الهی هستند و نه حاكی از امور عینی دیگر.
16. چون قوام صفات فعلیه به اضافهٔ بین خالق و مخلوق است، بدون در نظر گرفتن یكی از طرفین اضافه انتزاع نمیشود.
17. افعال الهی متعلق به امور زمانی و مكانی، از نظر انتساب به این متعلقات دارای قیود زمانی و مكانی، و از نظر انتساب به خدای متعالی، منسلخ از این قیود است.
18. اگر صفات فعلیه را بهلحاظ منشأ ذاتی آنها در نظر بگیریم، بازگشتِ آنها به صفات ذاتیه است، مانند اینكه خالق را بهمعنای كسی كه قدرت بر آفرینش دارد در نظر بگیریم.
1. در مورد شناخت خدا چه گرایشهایی وجود دارد؟ و كدامیك از آنها صحیح است؟
2. آیا كسی میتواند خدا را آنچنانكه خودش میشناسد بشناسد؟ چرا؟
3. رشد معرفت عقلانی به خدای متعالی چگونه امكانپذیر است؟
4. عقل، خدای متعالی را به چه وسیلهای میشناسد؟
5. چه مفاهیمی میتواند وسیلهٔ شناخت خدا قرار بگیرد؟ و این مفاهیم چگونه بهدست میآیند؟
6. چرا مفاهیم ماهوی قابل اطلاق برای خدای متعالی نیست؟
7. آیا همهٔ مفاهیم غیرماهوی قابل اطلاق بر خدای متعالی هست؟ چرا؟
8. صفات ثبوتیه را تعریف كنید.
9. صفات سلبیه كداماند؟
10. آیا میتوان صفات ثبوتیه را به معانی سلبیه برگرداند؟ چرا؟
11. صفات ذاتیه را تعریف كنید.
12. مابازاء صفات ذاتیه چیست؟
13. صفات فعلیه را تعریف، و فرق بین آنها با صفات ذاتیه را بیان كنید.
14. قول اشاعره را در زمینهٔ صفات ذاتیه بیان و نقادی كنید.
15. قول معتزله را در این زمینه بیان و نقادی كنید.
16. مابازاء صفات فعلیه چیست؟ و آیا میتوان صفات فعلیه را عین ذات الهی دانست یا نه؟ چرا؟
17. تقید افعال و صفات فعلیه الهی به قیود زمانی و غیره به چه معناست؟
18. چگونه میتوان صفات فعلیه را به صفات ذاتیه برگرداند؟