پیوست | اندازه |
---|
از سال 1331 ه.ش كه براى ادامه تحصیل به قم آمدم، خوشبختانه از همان سال اوّل با مرحوم استاد علامه طباطبایى(رحمه الله) افتخار آشنایى پیدا كردم. ایشان آن موقع دو درس عمومى داشتند، یكى درس تفسیر كه روزهاى تعطیل در مسجد سلماسى قم، تدریس مىفرمودند، و دیگرى درس اسفار كه همه روزه جز ایام تعطیل، تدریس مىكردند. از همان موقع در درسهاى ایشان افتخار حضور به دست آوردم و با آشنایى افزونتر در جلسات خصوصى، یا اخلاقى و احیاناً مباحث فلسفى و معقول كه معمولا شبهاى پنجشنبه و جمعه تشكیل مىگردید، شركت مىكردم و از موقعى كه ایشان مشغول طبع تفسیر المیزان شدند، بنده هم، همكارىهایى در این خصوص انجام مىدادم، گاهى با رجوع به منابعش، و گاهى هم تصحیح متون حروفچینى شده را عهده دار بودم، همین طور ترجمه یك جلد از این تفسیر را به این جانب واگذار نمودند و موفق شدم به دستورشان دومین جلد از المیزان را به فارسى برگردانم.
در حوزههاى علمیه بحمدالله اساتید بزرگ زیاد بودند و هستند ولى برخى از آنان ویژگىهایى خاص دارند كه موجب مىشود تحولاتى در
حوزه پدید آید و از بركات وجودشان بیشتر استفاده شود. علاّمه از معدود اساتیدى بود كه نهتنها در حوزه علمیه قم بلكه در جهان تشیع از خود تأثیر مهمى بر جاى نهاد. بعضى از این ویژگىها مربوط به جنبه شخصى ایشان است و برخى به جنبههاى علمى آن استاد بزرگ ارتباط دارد. یعنى بُعد عاقبتاندیشى و عُمق تفكرشان درباره رشتههایى كه برگزیدند و نیازهاى اساسى جامعه را با این انتخاب درست تشخیص دادند و براى آنها چارهاندیشى كردند.
مجموع این ویژگىها ایشان را به عنوان شخصیت اسلامى ممتاز معرفى كرد كه امروزه بركات وجودیشان در داخل و خارج ایران مشهود است و در بسیارى از مناطق جهان اعم از نواحى مسلماننشین و سرزمینهاى غیر اسلامى، مردم با توجه به آثار ایشان با مباحث اسلامى آشنا شدهاند. اغلب آثارشان به عنوان منابع شناخت اسلام، معرفى گردیده و به زبانهاى دیگر ترجمه شده است. در بسیارى از جاها كه رفتهام و با مردمانى تماس داشتهام ملاحظه نمودم علامه طباطبایى به عنوان شخصیتى برجسته تأثیر فرهنگى عمیقى بر آنان گذارده است كه رمز این توفیق از یك طرف در وسعت و عمق معلومات ایشان نهفته بود و از سوى دیگر از حُسن تدبیر، دوراندیشى، اخلاص و فداكارى آن بزرگمرد علم و دین نشأت مىگرفت.
یكى از جنبههاى جالب در زندگى ایشان بُعد اخلاقى و عرفانى است.
هركس یك یا چند جلسه با ایشان مىنشست و معاشرت مىكرد به خوبى احساس مىنمود كه وى از نظر خُلق و خوى داراى چه مرتبه ممتازى مىباشد، غیر از آن، در آداب معاشرت، ارتباط با دیگران، حسن برخورد، فُروتنى و مهربانى و این قبیل صفات و خصال حمیده، نیز ایشان اُسوه بودند. انسان احساس مىكرد كه ایشان از نظر معنوى مقام شامخى دارد. در یكى از اعیاد اسلامى عدّهاى براى عرض تبریك خدمت ایشان آمده بودند جوانى كه گویا رایحه عرفان و معنویت به مشامش رسیده و در كنار من نشسته بود وقتى مىخواست آن جلسه را ترك گوید، زیر لب زمزمه كرد: در شگفتم كه چگونه زمین عظمت این شخصیت را تحمّل مىكند. حالتى جالب و اعجاب برانگیز در ایشان مشاهده مىگردید كه مأنوسین با وى متوجه مىشدند از نظر معنوى با دیگران تفاوت دارد.
تقریباً در تمامى حالات، حتى هنگام تدریس كه بیشتر توجه انسان به سوى مخاطب جلب مىشود مشهود بود كه توجه ایشان به ساحت قدس الهى قطع نمىگردد و علاّمه آنچنان خودشان را در اختیار بحثها و شاگردان قرار نمىدادند كه كاملا در دیگران مستغرق شوند، معمولا وقتى مشغول تدریس بودند، نگاهشان را كأنّه به سقف مىدوختند و توجّه زیادى به افراد نمىكردند حتّى اگر كسى سؤالاتى داشت وقتى ایشان مىخواست جواب دهد، در چشم افراد خیره نمىگردید و این ویژگى مؤیّد آن بود كه همیشه دلشان متوجّه مقام قدس الهى است و نمىخواستند این حالات معنوى و عرفانى لحظهاى قطع شود و از بین برود، به كرّات اتفاق مىافتاد كه ایشان در كوچه و خیابان كه در حال
حركت بودند و ما با ایشان برخورد مىنمودیم، سلامى مىكردیم و علاّمه جواب كوتاهى مىدادند و اصلا توجه نمىنمودند كه سلام كننده چه كسى بود؟ مگر كسى بسیار نزدیك مىرفت و سؤالى مىكرد كه ناگزیر مىشدند به او توجّه كنند امّا عمق دلشان معطوف به جاى دیگرى بود. در هر حال آنچه درباره ایشان شنیدیم و در آثارشان نیز مشاهده كردیم این است كه آن مفسّر حكیم از برجستهترین شاگردان عارف نامدار آیتالله سید على قاضى طباطبایى،(1) استاد معروف اخلاق و عرفان در نجف، بودند و علامه از بنى اعمام و دستپروردگان آن مرحوم به شمار مىآمدند. مرحوم قاضى در مراتب معنوى، سیر و سلوك به كمالاتى ویژه دست یافته بود، اینها مسایلى بود كه ما مىتوانستیم درك كنیم امّا حقیقت مراتبى كه ایشان به آن نائل شدند در این مبحث نمىگنجد و از حد فهم مثل بندهاى خارج است.
نكتهاى دیگر را هم لازم دیدم برایتان بیان كنم، ایشان (علامه) از استاد اخلاقشان نقل كردهاند اگر كسى ضمانت كند نمازش را اول وقت به جاى
1. عارف معروف آیتالله سید على قاضى در سال 1285 ه.ق دیده به جهان گشود، میرزا موسى تبریزى، پدر گرامیش سید حسین قاضى، میرزا محمد على قراچه داغى و میرزا محمد على تبریزى از استادان وى در ایران هستند، وى در نجف اشرف محضر آخوند خراسانى، میرزا حسین تهرانى، علامه مامقانى و سید محمدكاظم یزدى را درك كرد و حوزه معنوى شیخ محمد بهایى و سید احمد كربلایى را مغتنم شمرد، علاوه بر علامه، شهید دستغیب، آیتالله بهجت، محمدتقى آملى، علىاكبر مرندى و... از شاگردان اویند، وى در سال 1366 ه.ق رحلت نمود.
آورد ما تضمین مىنماییم كه او به مقامات عالى معنوى و معرفتى برسد! ملاحظه نمایید بهسوى خدا رفتن چندان مشكل نیست باید این تقیّد و اراده را براى انجام امور عبادى در خود بوجود آورد و تقویت كرد. مرحوم آیتالله قاضى با ادب ویژهاى و با وضو رو به قبله قرآن را به دست مىگرفت و آن را تلاوت مىنمود، جاى خلوت ومكانى كه صداى دیگر و چیزىنباشد انتخاب مىكرد و تمام توجه ایشان به مفاد آیات بود، خصوصاً نیمههاى شب و وقت سحر: «إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُودا»(1) یكى هم توسّل به امام حسین(علیه السلام)، فرموده بود اگر به جایى رسیدهام در پرتو قرآن و آقا اباعبدالله است. شاگردانش از جمله علامهطباطبایى، آیاتعظام بهجت، و دیگران خاطرنشان ساختهاند كه آن بزرگوار از نوادر روزگار بود و در اخلاق و عرفان به اوجى رسیده بود كه دیگران كمتر نائل شدهاند. آن وقت مىگفت همه این مقامات را از بركت قرآن و توسل به سیدالشهدا(علیه السلام) دارم. اجمالا معامله با خدا كار چندان دشوارى نمىباشد ولى پروردگار نیّت خالص، قلب پاك و درون سالم مىخواهد. اگر با اخلاص به درب خانه خدا برویم و بگوییم تنها بنده تو هستیم مطیع فرمانت مىباشیم، در دلمان چیزهاى دیگر را راه نمىدهیم، دلبستگىها را گسستهایم، چندان مشكل نمىباشد. حتى مىتوانیم بگوییم خدایا ما با همین حال به درگاهت آمدهایم، اگر هم آلودهایم، پاكمان كن، این را اگر جدّى و از اعماق وجود بگوییم، خداوند متعال روزنههاى رحمتش را مىگشاید و بر دل و ذهن ما سرازیر مىنماید.(2)
1. اسراء (17)، 78.
2. سخنرانى و پاسخ به سؤالات استاد مصباح در جمع طلّاب علوم دینى دامغان در حوزه علمیّه این شهر (1378/08/16).
در دوره سیاه رژیم منحوس پهلوى، حوزههاى علمیه تحت فشارهاى شدید سیاسى حكّام وقت به انزوا كشیده و در مواردى نابود شدند، صرفاً در برخى نقاط از جمله قم و نجف و تا حدودى مشهد مقدس در آن زمان حوزههایى باقى ماند كه برخلاف اختناق شدید توانستند به حیات علمى و فرهنگى خود ادامه دهند و طبعاً به ضرورىترین مسایل كه مورد نیاز بود مىپرداختند و آنچه بیشتر مورد سؤال روزمره قرار مىگرفت، مسایل فقهى بود، از این روى تمامى تلاشهاى حوزههاى مذكور بر محور فقه و اصول متمركز گردیده و سایر علوم اسلامى از جمله معارف قرآنى كمرنگ شده بود. به همین دلیل تا زمان حركت علمى و فكرى علامه طباطبایى پیشرفتى در سایر دانشهاى دینى نمىدیدیم و در زمینه تفسیر قرآن، فلسفه، كلام، عقاید و حتى اخلاق در این ایام كتابهاى برجستهاى تألیف نمىگردید، صرفاً در گوشه و كنار، اشخاصى با اشتیاق شخصى خودشان، مطالعاتى در تفسیر انجام مىدادند.
در این میان علاّمه با آن بینش نافذى كه داشت احساس وظیفه در خصوص احیاى علوم قرآنى مىنمود، و به همین جهت درس تفسیر را در حوزه بُنیان نهاد. ابتدا در ایام تعطیل و سپس در ایام تحصیل، این درس رسمى گردید و همراه با آن، تفسیر المیزان را نگاشتند كه در همان وقت نهتنها در ایران، بلكه در دیگر سرزمینهاى اسلامى، استقبال كمنظیرى از آنشد و شیوه تفسیرى ایشان كه مُبتنى بر تفسیر آیات به كمك سایر آیات بود به عنوان شیوهاى ممتاز مورد تحسین و ستایش اهل نظر قرار
گرفت. در كنار تفسیر متون آیات، مباحث مورد نیاز جامعه را مطرح مىفرمودند و براى حلّ آنها از آیات قرآن و احیاناً روایات و استدلالهاى عقلى كمك مىگرفتند. همچنین بعد از تبیین آیات، بحثهاى اجتماعى، تاریخى و فلسفى مطرح مىشد، هر كدام با سبك خاص خودشان. به این ترتیب المیزان نهتنها براى فهم ظواهر قرآن بلكه براى حل مشكلات فرهنگى جامعه اسلامى منبع بزرگى به شمار مىرود. بنابراین مىتوان گفت: این تلاش بزرگترین خدمتى بود كه علاّمه به اسلام، حوزه علمیه و جامعه اسلامى نمود.
همانگونه كه اشاره شد، به دلیل برخى شرایط سیاسى و اجتماعى، فلسفه اسلامى تقریباً متروك شده بود در صورتى كه در این عصر نیاز شدیدى به حكمت الهى احساس مىگردید و روز به روز این احتیاج مُبرم بیشتر خودش را بروز مىداد یعنى با متروك شدن آن و نیز آشكار گردیدن فلسفههاى الحادى و انحرافى در عرصههاى فكرى و فرهنگى برخى كشورهاى اسلامى و از جمله ایران باید تلاش مىشد تا فرهنگ اسلامى تقویت گردد و مواضع اسلام در برابر این افكار باطل، مشخص شود و از عقاید دینى دفاع گردد و نیز انحرافات و خرافات جدید با بیانى فلسفى و عقلى تبیین شود و این مُهم در صورتى عملى مىگردید كه در حوزهها فلسفه به صورت یك علم زنده، پویا و ضرورى حضور داشته باشد و دانشوران در این زمینه كار كنند و آمادگى پاسخگویى به شبهات را داشته
باشند. علامه چنین نیاز و ضرورتى را درك كرد و با روشنبینى خاصى كه داشت، تشخیص داد در آینده چنین نیازى شدیدتر خواهد شد، از این روى با وجود آنكه شرایط چندان مساعد نبود، اهتمام كردند تا فلسفه اسلامى را احیا كنند و بدینگونه تدریس این رشته از علوم اسلامى را در حوزه آغاز نمودند. ابتدا شرح منظومه سبزوارى را تدریس كردند و بعد اسفار و الهیات شفا را درس دادند. البته بنده دو كتاب اخیر را خدمت ایشان خواندم.
به این ترتیب در حوزه طلاب و فضلاى زیادى كه با فلسفه اسلامى آشنا شدند، تربیت گردیدند و براى پاسخگویى به شبهات الحادى و انحرافى مهیا شدند.
علاّمه زمانى به حوزه علمیه قم تشریف آوردند كه موجى قوى از ماركسیسم در ایران به وجود آمده بود و حزب دموكرات و حزب توده و سایر احزاب كمونیستى در منطقه آذربایجان رواج یافته و حتى حامیان این احزاب براى مدتى كوتاه موفق شدند این قلمرو را تحت سلطه خود درآورند و تا حدّى ناحیه مذكور را از حكومت مركزى جُدا نمودند. در چنین موقعیتى ایشان احساس خطر نمود زیرا عقیده داشت چنین عارضهاى علاوه بر بُعد سیاسى و نظامى، بُعد فرهنگى هم دارد و مىتواند بر افكار و عقاید مسلمین تأثیر منفى بگذارد. از این جهت در كنار تلاشهایى كه مسؤولین باید براى رفع خطرهاى سیاسى و نظامى انجام
دهند، علما و دانشمندان هم باید براى مبارزه با خطرهاى فكرى و عقیدتى تلاش كنند. به همین دلیل ایشان با كمك تنى چند از شاگردانش و مهمتر از همه شهید آیتالله مطهرى جلساتى در روزهاى پنجشنبه و جُمعه تشكیل داده و طى آن به نقد و بررسى فلسفه ماتریالیسم و پاسخگویى به شبهاتى كه آنان مطرح كرده بودند، پرداختند و بدین ترتیب چهارده مقاله در زمینه مسایل اسلامى با مُحتوایى فلسفى ناظر به افكار انحرافى مادىگراها به نگارش درآمد كه متن كتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» را تشكیل داد و شهید مطهرى توضیحات و پاورقىهاى مُفصّلى بر آن نوشتند. البته این مجموعه در پنج مجلّد به زیور طبع آراسته گردید؛ ولى جلد چهارمش از توضیحات آن متفكر شهید برخوردار نبود. این حركت آغاز مبارزهاى ایدئولوژیك علیه افكار و امواج انحرافى به شمار مىرفت كه در آن زمان رشد سرطانى یافته بود.
در آن زمان فلسفهاى رواج یافته بود كه افكار مسلمانان را تهدید مىكرد. علامه و شاگردانش توجه خویش را به دفع این آفات و علفهاى هرز مصروف نمودند و آن موقعى كه مهمترین تهدید فلسفى از ناحیه ماركسیستها احساس مىگردید، ایشان به بحث در این زمینهها پرداخته و حاصل این مباحث را در كتابى گرد آوردند كه اثر ارزشمندى است زیرا علاوه بر ردّ شبهات آنان، افكار انحرافى دیگر را هم از طریق بحثهاى منطقى رد مىنماید و باعث تقویت بنیه فكرى جوانان در پیكار با فلسفههاى الحادى مىگردد. این نوشتار به سرعت جایگاه خودش را در میان كُتُب فلسفى دیگر معاصر به دست آورد و به زبان عربى هم ترجمه
شد و مأخذ استفاده و اقتباس براى بسیارى از آثارى كه در این موضوع بعداً به رشته تحریر درآمد، قرار گرفت.
در كنار این كوششهاى ارزنده و مُفید، علاّمه طباطبایى علاقه داشت میراث گذشتگان را احیا كند و بر این مواریث، سرمایههاى گرانبهایى هم بیفزاید و فرهنگ تشیع را بارور كند. ایشان غیر از غنى نمودن بنیه علمى حوزهها، اهتمامى خاص را به تربیت شاگردان نشان دادند. تنها وجود كتاب و مفاهیم علمى را براى جامعه اسلامى كافى نمىدانستند و عنایت خاصى داشتند كه دانشورانى كه پاسخگوى نیازهاى مردم باشند، تربیت گردند، در واقع علاوه بر تدریس و انتقال مفاهیم، تأكید و عنایت خاص بر تزكیه و خودسازى و تهذیب نفس شاگردان مىنمودند. در مكتب وى بزرگانى چون شهید مطهرى، شهید دكتر بهشتى و در درجه بعد شهید مفتح، شهید دكتر محمد جواد باهنر و افراد دیگرى به شكوفایى علمى و اخلاقى رسیدند. در یك سخن مىتوان گفت كه شاید امروز هیچ دانشمند كارآمدى را در ایران اسلامى نداشته باشیم كه به طور مستقیم یا غیر مستقیم از حوزه درسى و پرتوهاى معنوى علامه بهره نبرده باشد.
علامه به این برنامه اكتفا نكرد و با اینكه دانشمندى حوزوى به شمار مىرفت و تحصیلات خویش را در حوزه نجف گذرانده بود و تلاشهاى
علمى خود را در حوزه علمیه قم متمركز كرده بود در عین حال براى ارتباط با دانشگاه و رابطه بین دانشمندان حوزه با اساتید دانشگاه اهمیت خاص قائل بود. بسیارى از استادان دانشگاه خدمت ایشان مىرسیدند و سؤالات خود را در محضر ایشان طرح مىكردند و علاّمه هم با آغوش باز، استقبال مىنمودند و این ارتباط موجب آن گردید كه به تدریج رابطهاى ثابت بین ایشان و اساتید برقرار شود و گاهى مشاهیر دانشگاهى در قم به محضر ایشان مىرسیدند. در مواقعى هم آن فیلسوف كبیر به تهران عزیمت مىنمودند و با این دانشوران جلسات مستمر علمى و فلسفى داشتند. در پرتو این محفل ارزنده ارتباط با پروفسور هانرى كربن فرانسوى برقرار گردید و این متفكر اروپایى یك سلسله از معارف دینى به خصوص حكمت اسلامى و عرفان شیعى را از پرتو پرفروغ علامه فرا گرفت. ایشان سؤالاتى را در موضوعات گوناگون اعتقادى و علمى مطرح مىكرد و علامه جوابهایى متناسب، برهانى و مستدل بیان مىفرمودند، مجموعه این مذاكرات و گفتگوها در چندین جلد كتاب تدوین گشت و آثار مزبور با كمك و همكارى پروفسور كربن و نیز اساتید دیگر به زبان انگلیسى و بعد زبان عربى ترجمه شد و همین آثار مأخذ آشنایى بسیارى از متفكران و محقّقان غربى با اسلام و تشیع، گردید. علاوه بر ارتباط مستقیمى كه خود ایشان با دانشگاهیان داشتند، شاگردان خویش را تشویق مىكردند كه این ارتباط را تقویت كنند. به طور مثال یك بار از ایشان پرسیدم آیا صلاح مىدانید كه جلسه تفسیرى در تهران داشته باشم و مقدارى از وقتمان صرف این كار شود با وجود اینكه تا حدّى از درس
حوزه عقب خواهیم ماند، ایشان با تأكید فرمودند:حتماً این كار را انجام بدهید! چون آینده كشور اسلامى در اختیار دانشگاهیان مىباشد اگر این قشر با اسلام و معارف تشیع آشنا نشوند در آینده براى اسلامى شدن كشورمان امیدى نخواهیم داشت.
اگرچه شرایط ایجاب نمىكرد كه علامه به طور مستقیم به خارج از كشور برود و بر مسایل فكرى و فرهنگى برونمرزى تأثیرگذار باشد زیرا اولا در داخل سرزمین ایران مسایل فراوانى بود كه باید حداقل به بخشى از آنها پاسخ داده مىشد، و نیز ثانیاً امكانات لازم براى ارتباط با خارج وجود نداشت مخصوصاً براى شخص ایشان كه در نهایت سختى زندگى مى كردند ولى علاّمه به طور غیر مستقیم و از طریق برخى محقّقان اروپایى و برخى دیگر اساتید دانشگاه كه آثارشان را مُعرّفى و ترجمه كردند، موفق شدند معارف اسلامى را در اقصى نقاط عالم و به خصوص در اروپا و امریكا منتشر كنند و به درون مجامع علمى و فرهنگى و دانشگاهى راه یابند و اساتید معروفى را این جانب در پاریس، بروكسل، نیویورك، واشنگتن و جاهاى دیگر ملاقات كردم كه با دیده احترام و تكریم به مرحوم علاّمه طباطبایى مىنگریستند و اشخاص دیگرى هم هستند كه گرایش به مذهب تشیع را مدیون آثار ایشان هستند.
در بسیارى از كشورهاى اسلامى كه شیعه هم نمىباشند، منبع شناخت
اسلامشان آثار علامه است. به عنوان نمونه در كشور اسلامى اندونزى(1) كه به لحاظ جمعیت بزرگترین سرزمین اسلامى در جهان اسلام است از تفسیر المیزان به عنوان یكى از منابع و متون اسلامى استفاده مىگردد و حتى ترجمه این اثر به زبان اندونزیایى در حال انجام است.
علامه طباطبایى(رحمه الله) در مسایل انقلاب اسلامى هم نقش مهمى داشته است؛ زیرا این حركت بزرگ قبل از آنكه سیاسى و اجتماعى باشد، فرهنگى بود و براى پیروزى چنین انقلابى به فعالیت فرهنگى مستمرى نیاز بود، و علامه طباطبایى در تقویت این بُعد انقلاب بسیار تأثیرگذار بوده است.
شاهدش این مىباشد كه بسیارى از مسؤولین بزرگ نظام جمهورى اسلامى ایران از شاگردان ایشان هستند و از افكارشان الهام گرفتهاند. آن زمانى كه كمتر صحبتى از حكومت اسلامى به میان مىآمد مرحوم علامه هم در اثر سترگ خود یعنى المیزان و نیز در برخى آثار دیگرش این موضوع مهم را مطرح كرد و مقالاتى به قلم ایشان در سالهاى اختناق سیاسى رژیم پهلوى درباره زعامت و رهبرى منتشر شد كه براى تبیین مبانى نظام اسلامى از منابع ارزشمندى به شمار مىروند.
تأثیرى كه وى در فراهم نمودن زمینه فرهنگى انقلاب داشتند، چشمگیر و غیر قابل انكار است. در آغاز نهضت اسلامى كه علماى حوزه
1. كشور اندونزى به عنوان بزرگترین سرزمین مجمعالجزایرى جهان در آسیاى جنوب شرقى و در آبهاى اقیانوس هند قرار دارد، از 13600 جزیره آن 6000 جزیره مسكونىاند.
علمیه قم و سایر شهرستانها، جلساتى تشكیل مىدادند و براى روشن نمودن افكار و اذهان مردم اعلامیههایى صادر مىكردند، علامه در زمره برجستهترین افرادى بود كه در این جلسات حضور مىیافت و برخى اعلامیههایى كه به امضاى ایشان مىباشد در دسترس است. پس در واقع آن مفسّر عالیقدر در دو عرصه در پیشرفت انقلاب اسلامى، مؤثر بوده است یكى مشاركت در جلسات مشورتى با علما، اساتید و مراجع و انتشار اعلامیه(1) و دیگرى تبیین مبانى فكرى انقلاب چه در درسهایشان و چه در كتابهایشان.
1. علامه طباطبایى در مبارزات سیاسى علماى بزرگ حوزه علمیه قم بر علیه استبداد رژیم پهلوى شركت داشت و طى سالهاى 1341 و 1342 شمسى در نشستهایى كه توسط فضلاى قم برگزار مىشد حضور مىیافت و با بیان و قلم، تنفّر خود را از ظلم و تجاوز و بىعدالتى اعلام مىكرد.
امام خمینى به منظور هرچه فروزانتر ساختن آتش نهضت اسلامى مقامات روحانى قم را جهت مشاوره و تبادل نظر در مورد مسایل جارى كشور و اتخاذ تصمیم واحد به نشست هفتگى متوالى و منظم فراخواند. علامه طباطبایى به همراه فقهایى چون میرزا هاشم آملى، حاج شیخ مرتضى حائرى و تنى چند از اساتید برجسته و عالىمقام حوزه در این گردهمایى حضور مىیافت.
هنگامى كه از سوى دستگاه ستم در قانون اساسى اختلالى پدید آمد و دستبرد خائنانهاى به آن صورت گرفت تا انتخابات به نفع رژیم پهلوى صورت گیرد امام خمینى(قدس سره) در برابر این نیرنگ شاهانه كه در یاوهگویىهایى مىخواست تحریف قانون را اجراى قانون اساسى تلقّى كند؛ قد علم كرد و تصمیم به افشاگرى گرفت و موضوع مزبور را با مقامات روحانى كه در نشست فوق شركت كرده بودند مطرح كرد و طى اعلامیهاى مستدل، متقن و حساب شده كه شخصاً نوشت و نُه نفر از مراجع و علما آن را امضاء كردند از این توطئه خائنانه پرده برداشت. امضاى علامه طباطبایى در ذیل این اعلامیه دیده مىشود، متن این نوشتار افكار مسلمانان را علیه رژیم شاه به شدت تحریك كرد و ضربه كوبندهاى بر مغز علیل شاه وارد نمود. (جرعههاى جانبخش، ص 329)
براى اینكه بتوانیم اسلام را در سطح جامعه ترویج كنیم و در واقع یك نظام مردمى ولى اسلامى داشته باشیم، باید سعى كنیم كه عموم مردم با معارف اسلامى آشنا گردند. طبعاً هرچه مردم با منابع اصیل اسلامى اُنس داشته باشند و هر قدر افراد با دانشمندان متخصص در علوم اسلامى ارتباط برقرار كنند از حقایق ناب اسلامى بیشتر بهرهمند مىگردند؛ زیرا روند استفاده از منابع امكان دارد با آفتهایى توام باشد، وقتى مردم و طبقات تحصیل كرده را به متون اسلامى اعم از قرآن، حدیث و تاریخ دعوت مىكنیم، این عامل خواه ناخواه موجب مىشود كه سؤالاتى برایشان مطرح گردد، چون قرآن و منابع دینى و غیر دینى داراى مسایل مبهم و متشابهى هستند، متخصّصان باید این دشوارىها را بیان كنند. كسانى كه علاقه دارند به طور مستقیم به منابع اسلامى مراجعه نمایند، گاهى سؤالاتى برایشان مطرح مىگردد كه یا دسترسى به عالمى ندارند كه آن ابهام و اشكال را براى آنان توضیح دهد و برطرف كند یا دوست دارند خودشان از منابع استفاده بكنند كه این شیوه سبب مىشود برداشتهاى نادرستى داشته باشند. امكان دارد انگیزه مراجعه به منابع اصلى و اصیل كاملا صحیح باشد ولى باید دانست مسایل دقیق و عمیقى در هر علمى و هر زمینه معرفتى وجود دارد كه جز با مراجعه به اهل فن و كارشناس آن رشته قابل حل نمىباشد. بنابراین ضمن تأكید بر اهمیّت دادن به منابع اسلامى و اُنس با آنها به این نكته هم باید توجه داشته باشیم كه مسایل دقیق و ظریف و متشابه را باید از متخصّص مربوطه سؤال كرد و
اگر كسى بخواهد با ذوق و سلیقه شخصى خودش پاسخ این دشوارىها و سؤالات را به دست آورد و یا با برداشتهاى خام و سطحى بخواهد به حقایقى دست یابد از خطا، اشتباه و انحراف مصون نخواهد بود و عملا موجب پراكندگى و اختلاف نظرها، پیدایش مذاهب و مسالك متعددى خواهد شد و این وضع برخلاف آن است كه قرآن ما را دعوت كرده كه از هرگونه پراكندگى و اختلاف اجتناب كنیم و در عرصههاى فكرى براى جلوگیرى از تشتت و انحراف راهى جز همكارى با افراد خبره در معارف و استفاده از زحماتشان در هر رشتهاى وجود ندارد.
بنابراین باید به جوانان عزیزمان كه علاقهمند به اسلام ناب هستند یادآور شویم اولا در متن اسلام مسایلى وجود دارد كه در زمینه علوم مربوطه نمىتوان براى آنها پاسخ صحیحى ارائه داد. همانطورى كه اگر كسى ریاضیات ابتدایى را نخوانده باشد نمىتواند ریاضیات عالى را بخواند و بفهمد و در تمامى علوم، تا مقدمات را نگذرانند به مؤخّرات نمىرسند.
دانشجویى كه دو یا سه سال درس پزشكى خوانده است اجازه ندارد نسخه بنویسد و بیماران را معالجه كند بلكه حتى مجاز نیست كه براى درمان دردهاى خودش اقداماتى انجام دهد و مطمئن نیست كه مرض خودش را درمان نماید. بنابراین در هر علمى باید مراحلى را سپرى كرد و لازم است كه متخصصهاى آن دانش تأیید كنند كه فرد مورد نظر در آن علم، صاحبنظر شده است آن وقت است كه مىتواند اظهار نظر كند و شخصاً به حل مسایل آن دانش بپردازد و این راه عقلایى در همه جا
وجود دارد ولى متأسفانه كسانى ناآگاهانه و احیاناً گاهى هم آگاهانه براى گلآلود كردن آب زلال چشمه معرفت و منحرف كردن دیگران، این افكار را القا مىكنند كه شما به افراد خبره و متخصص احتیاجى ندارید و به خوبى مىتوانید از كتاب و سنت استفاده كنید و این زمینهاى است براى اینكه برخى افكار انحرافى القا گردد و افراد را از مسیر حق منحرف سازند. پس باید هوشیار باشیم و آن راه عقلایى كه همان مراجعه كردن به منابع اسلامى است چراغ راهمان قرار دهیم و آن را در راه شناخت اسلام اِعمال كنیم یا اینكه خود آنقدر زحمت بكشیم كه متخصص و صاحبنظر شویم یا آنكه براى فهمیدن معارف اسلامى و حل مشكلات و معضلات به اهل نظر و خبره مراجعه نماییم والاّ از انحراف مصون نخواهیم بود و دیگر نه عذرى پیش خدا داریم و نه نزد خلق خدا و نه پیش وجدانمان.