درس اول: مؤمنان رستگار

درس اول

 

 

 

مؤمنان رستگار

 

 

 

 

قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُون * الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ؛(1) به راستى كه مؤمنان رستگار شدند. همانان كه در نمازشان فروتنند، و آنان كه از بیهوده، روى گردانند.

 

سیر معنوى انسان و دو نكته درباره آن

در مباحثى كه سال‌هاى قبل داشتیم، اشاره كردیم كه بزرگ‌ترین عامل شقاوت انسان و محرومیت او از سعادت ابدى غفلت است.(2) غفلت باعث مى‌شود كه انسان در حد حیوانات تنزل پیدا كند و یا حتى پست‌تر از حیوانات گردد؛ همچنان كه قرآن كریم مى‌فرماید:

وَلَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَالإِْنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَلَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالاَْنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ؛(3) و در حقیقت، بسیارى از جنّیان و آدمیان را براى دوزخ آفریده‌ایم. [چراكه]دل‌هایى دارند كه با آن [حقایق را] دریافت نمى‌كنند، و چشمانى دارند كه با آنها نمى‌بینند، و گوش‌هایى دارند كه با آنها نمى‌شنوند. آنان همانند چهارپایان بلكه گمراه‌ترند.

گفتیم براى خروج از غفلت و نجات از این مهالك، اولین چیزى كه لازم است، عبارت از این است كه انسان توجه پیدا كند به این كه چیست، كیست، از كجا، در كجا و به سوى كجا


1. مؤمنون (23)، 1-3.

2. این مباحث در كتابى با عنوان «به سوى او» جمع‌آورى و چاپ شده است.

3. اعراف (7)، 179.

است؟ با دنبال كردن این پرسش‌ها انسان به مبدأ هستى توجه پیدا مى‌كند و خدا را مى‌شناسد و درمى‌یابد از خدا است و به سوى او باز مى‌گردد و مبدأ و معادش خداى متعال است. اگر این مسأله باور انسان شد و بدان یقین پیدا كرد، طبیعتاً به این نتیجه خواهد رسید كه آنچه ارزش دارد آن را هدف خویش قرار دهد و براى رسیدن به آن تلاش كند، یعنى رسیدن به قرب الهى.

از سوى دیگر، بزرگ‌ترین وسیله تقرب و توجه به خداى متعال نماز است. از همین رو ما در ادامه مباحثمان جلساتى نیز پیرامون نماز بحث كردیم.(1) پس از فراغت از بحث نماز، كه بزرگ‌ترین عامل ایجابى و مثبت براى ترقى و تكامل انسان است، اكنون مناسب است در ادامه بحث‌هایمان مقدارى درباره عوامل سلبى و منفى این مسیر نیز بحث كنیم.

پیش از ورود به این قسمت از بحث، تذكر دو نكته مفید است: اولین نكته این است كه ما باید توجه داشته باشیم مسیر تكامل انسانى بسیار طولانى است و آدمى هر چقدر هم كه براى رسیدن به مقصد نهایى در این راه تلاش كند كم است. سفرى كه انسان در راه تكامل خویش آغاز مى‌كند تا بدان حد طولانى است كه كسى مانند امیرالمؤمنین(علیه السلام) با آن همه معرفت و عبادتش، از كاستى زاد و توشه در این سفر اشك مى‌ریزد و فغان و آه سر مى‌دهد! على(علیه السلام) كسى است كه یك ضربت شمشیر او از عبادت جن و انس بالاتر بود و با این حال، شب‌ها را به عبادت مى‌پرداخت و روزها نیز ضمن باغبانى و زراعت و سایر كارهاى روزمرّه‌اش مرتباً مشغول ذكر خدا و قرائت قرآن بود. آن‌گاه این على با این عبادت و ذكر و توجهش، به هنگام سحر و پس از ساعت‌ها عبادت و مناجات و ناله به درگاه پروردگار، آه مى‌كشید و مى‌فرمود:

آه مِنْ قِلَّةِ الزّادِ وَطُولِ الطَّرِیقِ وَبُعدِ السَّفَرِ؛(2) آه از كمى توشه و درازى راه ودورى سفر!

وقتى على(علیه السلام) این‌چنین باشد تكلیف امثال ما روشن است كه در این مسیر طولانى اگر با نهایت سرعت و شتاب و صرف همه توانمان نیز حركت كنیم معلوم نیست چه مقدار از این راه را بتوانیم طى كنیم.

 


1. این مباحث در كتابى با عنوان «به سوى تو» به چاپ رسیده است.

2. نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیض الاسلام، كلمات قصار، شماره 74.

نكته دوم، تفاوتى است كه این مسیر و مقصد با سایر مسیرها و مقاصد دارد. آن تفاوت این است كه به هر مرحله‌اى كه برسیم و هر مقدار از آن را كه بپیماییم مطلوب و مفید است و این‌گونه نیست كه تا انسان به نهایت آن و مقصد نهایى نرسد هیچ فایده‌اى برایش نداشته باشد. سفرهاى دنیایى معمولا این‌گونه است كه انسان اگر تا انتهاى مسیر را نپیماید و تا آخر راه را نرود، حركت و سیرش بى‌فایده خواهد بود. در گذشته كه امكانات و وسایل سفر مانند امروزه نبود و سفرها سخت و پرخطر بود، بسیار اتفاق مى‌افتاد كه، براى مثال، كشتى دچار طوفان مى‌گردید و غرق مى‌شد و مسافران به مقصد نمى‌رسیدند. ره‌آورد چنین سفرهایى براى افراد صفر بود و هیچ حاصلى براى آنها نداشت. اما سفر معنوى این‌گونه نیست و هر مرحله‌اى را كه انسان بپیماید فایده‌اى بر آن مترتب است. البته فایده این مراتب با آن مقصد اعلى و نهایى قابل مقایسه نیست، اما به هر حال، منازل و مراحل متوسط و غیر نهایى سفر معنوى نیز مطلوبیت‌هایى دارد. اصولا اگر این‌گونه نبود، كسى همّت نمى كرد راه عبادت خدا و مسیر قرب الى الله را طى كند. آنچه باعث مى‌شود افراد ضعیف و متوسط هم قدم در این راه بگذارند همین است كه مى‌دانند به هر كجا برسند و هر مقدار از راه را كه بپیمایند، همان نیز مطلوبیت دارد و فواید و آثار خاص خود را به دنبال خواهد داشت.

 

 

توجه به عوامل ایجابى و سلبى در سیر معنوى

در هر صورت، هنگامى كه انسان بنا گذاشت كه در این مسیر گام بگذارد و حركت و سفر معنوى را آغاز نماید، طبعاً براى طى این راه و سرعت گرفتن در آن، شرایطى لازم است، و از سوى دیگر نیز موانعى وجود دارد كه باید آن موانع را از سر راه برداشت. اصولا هر كارى همین‌گونه است كه یك سلسله شرایط ایجابى دارد كه اصطلاحاً آنها را «شرط» مى‌گویند، و یك دسته شرایط سلبى كه آنها را «مانع» مى‌نامند. به عبارت دیگر، یك سلسله كارها را باید انجام دهد و یك سلسله كارها را باید ترك كند تا بتواند به مقصد برسد. از این رو سیر الى الله نیز داراى دو بخش است: یك بخش به شناخت كارهایى مربوط مى‌شود كه باید انجام داد، و بخش دیگر مربوط به شناخت امورى است كه مانع سیر الى الله محسوب مى‌شوند و باید از انجام آنها پرهیز كرد.

 

براى موفقیت در سیر الى الله تنها شناخت وظایف ایجابى و انجام آنها كافى نیست و نمى‌تواند ضامن رسیدن به مقصد باشد؛ چراكه ممكن است موانعى در راه پیش آید و گاهى حتى بدون آن‌كه خود متوجه باشیم دست به كارهایى بزنیم كه همه رشته‌هایمان را پنبه كند و آتشى بیفروزیم كه همه خرمن و اندوخته‌هایمان را بسوزانیم و بر باد دهیم. اصولا آثار امور معنوى، چه مثبت و چه منفى، معمولا غیر حسى است. همان‌گونه كه، براى مثال، آثار مثبت و نور نماز چیزى نیست كه انسان با چشم ببیند، اثر گناه و آتشى كه در نتیجه آن برافروخته مى‌شود نیز با حواس ظاهرى قابل درك نیست. با این حال بر اساس نص صریح آیات و روایات، هر گناه تبعات و آثار زیان‌بارى به همراه دارد كه دامان مرتكب آن را خواهد گرفت. براى مثال، قرآن كریم درباره كسانى كه در اموال یتیمان به ناحق تصرف مى‌كنند چنین مى‌فرماید:

إِنَّ‌الَّذِینَ یَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى ظُلْماً إِنَّما یَأْكُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیراً؛(1) در حقیقت، كسانى كه اموال یتیمان را به ستم مى خورند، جز این نیست كه آتشى در شكم خود فرو مى برند، و به زودى در آتشى فروزان در مى آیند.

این افراد با تصرف ظالمانه در اموال یتیمان شكم خود را پر از آتش مى‌كنند، ولى با این حال در این دنیا حرارت آن را درك نمى‌كنند و حقیقت این امر در آخرت برایشان معلوم خواهد شد.

یا درباره غیبت و حقیقت و باطن و ملكوت این گناه مى‌فرماید:

وَلا یَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَیُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ یَأْكُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ؛(2) و برخى از شما غیبت برخى دیگر را نكنند؛ آیا كسى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده اش را بخورد؟ [به یقین] همه شما از آن كراهت دارید.

بر اساس این آیه، كسانى كه مرتكب غیبت مى‌شوند در همین دنیا گوشت میّت متعفن را مى‌خورند، ولى خودشان متوجه این امر نیستند و از آن بى‌خبرند. ملكوت و باطن گناه براى كسى معلوم مى‌شود كه چشم باطنش باز شده باشد و افراد عادى راهى به این معرفت ندارند. به هر


1. نساء (4)، 10.

2. حجرات (49)، 12.

حال، ما گاهى اعمالى انجام مى‌دهیم و دلمان هم خوش است كه كار ما درست است و دیگر مشكلى نداریم زیرا وظایفمان را انجام داده‌ایم، غافل از این‌كه در كنار انجام وظایف، كارهایى كرده‌ایم كه اعمال نیك خود را از بین برده‌ایم. یكى از مفاهیمى كه در معارف اسلامى به این مسأله اشاره دارد مفهوم «حبط اعمال» است كه نص قرآن كریم است و قابل انكار نیست:

قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالاَْخْسَرِینَ أَعْمالاً * الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً * أُولئِكَ الَّذِینَ كَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَلِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْناً؛(1) بگو: آیا شما را از زیان كارترین مردم آگاه گردانیم؟ [آنان] كسانى‌اند كه تلاششان در زندگى دنیا به هدر رفته و خود مى‌پندارند كه كار خوب انجام مى‌دهند. [آرى] آنان كسانى‌اند كه آیات پروردگارشان و لقاى او را انكار كردند، در نتیجه اعمالشان تباه گردید، و در روز قیامت براى آنها [قدر و]ارزشى نخواهیم نهاد.

براى مثال، از جمله امورى كه ممكن است موجب حبط اعمال شود، بى‌ادبى كردن نسبت به ساحت و مقام والاى پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) است. جسارت و اهانت كردن كه جاى خود دارد، قرآن كریم مى‌فرماید، حتى رعایت نكردن ادب نسبت به ساحت قدس آن حضرت ممكن است اعمال نیك انسان را باطل كند و بر باد دهد:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَلا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْض أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْوَأَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ؛(2) اى كسانى كه ایمان آورده‌اید، صدایتان را بلندتر از صداى پیامبر مكنید، و همچنان كه بعضى از شما با برخى دیگر بلند سخن مى گویید با او به صداى بلند سخن مگویید، مبادا بى آن كه بدانید كرده هایتان تباه شود.

آرى، تنها صدا را بلندتر از صداى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) نمودن، مى‌تواند اعمال انسان را بر باد دهد، تا چه رسد به گناهان بزرگى نظیر غیبت و دروغ و مانند آنها.

در هر صورت، باید توجه داشته باشیم كه ما در مسیر كمال و تقرب الى الله با دو نوع عوامل


1. كهف (18)، 103، 105. برخى از آیات دیگرى كه در آنها به مسأله حبط اعمال اشاره شده است عبارتند از: 217 بقره، 122 آل عمران، 5 مائده، 88 انعام، 147 اعراف و‌...‌.

2. حجرات (49)، 2.

مواجهیم: یكى عوامل ایجابى و كارهایى كه باید انجام دهیم، و دیگرى عوامل سلبى و كارهایى كه باید از انجام آنها خوددارى ورزیم. البته هم كارهایى كه باید انجام دهیم و هم اعمالى كه نباید مرتكب شویم داراى مراتب مختلفى است كه از یك سو واجبات مؤكد تا واجبات عادى و مستحبات مؤكد و مستحبات عادى و نهایتاً مباحات، و از سوى دیگر نیز گناهان كبیره موبقه تا سایر كبایر و گناهان عادى و مكروهات و مشتبهات را در بر مى‌گیرد.

وجود دو دسته عوامل ایجابى و سلبى در مسیر تكامل انسانى و سیر الى الله مطلبى است بسیار واضح و مسلّم، و جاى انكار و تردید ندارد و اگر كسى این اندازه را معتقد نباشد، باید بگوییم كه چیزى از دین نفهمیده است. از این رو اولین مرحله‌اى كه هر مسلمانى باید مد نظر قرار دهد تشخیص و شناخت واجبات و محرّمات است.

اما این‌كه سیر الى الله را از كجا و چگونه شروع كنیم خود داستانى مفصّل است و اصولا تربیت نفس، فن و مهارتى ویژه و بزرگ و ارزشمند است كه خبرویت خاصى مى‌طلبد و زیاد نیستند افرادى كه با چم و خم‌ها و مسائل این راه به خوبى و درستى آشنا باشند.

در این میان خوشبختانه قرآن كریم علاوه بر بیان اصل تكالیف و واجبات و محرّمات، در بسیارى از موارد نكته‌هاى تربیتى مهمى نیز در بیان مطالب لحاظ كرده كه با دقت و تأمل مى‌توان آنها را دریافت و مورد استفاده قرار داد. قرآن نظیر رساله‌هاى عملیه نیست كه فقط بگوید فلان چیز واجب و فلان چیز حرام است، بلكه مطالب را با بیانات و تعبیرات خاصى القا مى‌كند كه ضمن آن‌كه اصل حكم بیان مى‌شود، برخى نكات تربیتى آن نیز مطرح مى‌گردد. از این رو، در مطالعه قرآن باید در عبارات و الفاظ و تأكیدها و تكیه كلام‌ها دقت كرد و لطایف و ظرایفى را كه در آنها وجود دارد، دریافت. اكنون با همین نگاه و براى آغاز بحثمان آیات ابتدایى سوره «مؤمنون» را مورد توجه قرار مى‌دهیم.

 

 

به سوى رستگارى

سوره مؤمنون این‌گونه آغاز مى‌شود:

قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ؛(1) به راستى كه مؤمنان رستگار شدند.

 


1. مؤمنون (23)، 1.

تعبیر «فلاح» كه در این آیه به كار رفته داراى بار معنایى خاصى است. هنگامى كه انسان در مسیرى قرار گرفته كه موانعى بر سر راهش قرار دارد و خار و خاشاك‌ها، گودال‌ها و لغزش‌گاه‌هایى را باید پشت سر بگذارد، در صورتى كه بتواند سالم از این مسیر عبور كند اصطلاحاً تعبیر «فلاح» را به كار مى‌برند. «اَفْلَح» یعنى موفق شد. تعبیر «موفقیت» هنگامى به كار مى‌رود كه انسان با موانعى دست و پنجه نرم كند و بر آنها فائق آید. كسى كه آرام در جاى خود نشسته و بى‌هیچ تلاشى چیزى به دست او مى‌آید، در مورد وى تعبیر «موفقیت» را به كار نمى‌برند. تعبیر «فلاح» نیز همین‌گونه است و در جایى استفاده مى‌شود كه كسى در مسیرى سنگلاخ با غلبه بر موانع و مشكلات به مقصد برسد. تعبیر مشابه آن نیز «فوز» است. ما در فارسى معمولا معادل فلاح را «رستگارى» و معادل فوز را «كامیابى» قرار مى‌دهیم و نسبتاً نیز ترجمه‌ها و معادل‌هاى خوب و مناسبى هستند. «رستگارى» به معناى رستن از مهالك و مشكلات است و «كامیابى» نیز به معناى رسیدن به مقصد است.

فوز و فلاح، و به تعبیر فارسى، كامیابى و رستگارى، خواسته و مطلوب ذاتى و فطرى هر انسانى است. به عبارت دیگر، این‌كه انسان در پى كامیابى و رستگارى است چیزى است كه چرابردار نیست و نمى‌توان علتى غایى را در وراى آن جستوجو كرد و خود علت العلل تمام مطلوب‌ها و خواسته‌هاى دیگر انسان است. از این رو در قرآن كریم نیز در هیچ كجا نداریم كه، براى مثال، فرموده باشد: اَفْلِحوا لَعلَّكُمْ كذا؛ به دنبال فلاح بروید به امید آن‌كه چنین و چنان شوید؛ بلكه غایت و نهایت و هدف افعال دیگر را فوز و فلاح قرار مى‌دهد. براى مثال، مى‌فرماید: نماز بخوانید به امید آن‌كه به فلاح برسید. اما تعبیرى نداریم مبنى بر این‌كه، به دنبال فلاح باشید به امید آن‌كه فلان طور شوید. فلاح، غایة الغایات است و خود دیگر داراى غایتى نیست. تعابیر قرآن در مورد فلاح، براى مثال، از این قبیل است كه:

قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكّاها؛(1) هر كس آن [نفس] را پاك گردانید [یا: زكات داد] قطعاً رستگار شد.

 


1. شمس (91)، 9.

در سوره «اعلى» نیز شبیه همین تعبیر به كار رفته است:

قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكّى؛(1) هر آن كس كه خود را پاك گردانید قطعاً رستگار شد.

قرآن كریم براى تشویق و ترغیب مؤمنان به اطاعت از خداوند و انجام كارهاى نیك، به آنان وعده مى‌دهد كه اگر از خداى متعال اطاعت كنند و اعمال نیك و شایسته انجام دهند به فلاح و رستگارى خواهند رسید؛ اما خود فلاح دیگر نیاز به تشویق و ترغیب ندارد تا انسان به دنبال آن برآید، بلكه این امر فطرتاً و ذاتاً مطلوب انسان است. هر انسانى به طور فطرى طالب سعادت و خوشبختى است و هیچ انسانى نیست كه در پى خوشبختى و سعادت و كامیابى نباشد. به تعبیرى، مى‌توان گفت: مطلوب بودن سعادت براى انسان امرى جبرى است و انسان خواه ناخواه در جستوجوى سعادت و كامیابى است. به تعبیر دقیق‌تر، این امر «جبلّى» انسان است و آدمى بر این خواست «مجبول» است و خداى متعال ذات و فطرتش را به گونه‌اى سرشته كه خواستار سعادت و خوشبختى و رستگارى است.

 

شرط مهم رستگارى

آنچه در این میان مهم و مشكل است پاسخ به این پرسش است كه چه كنیم تا به فلاح برسیم و راه این امر چیست؟ در همین آغاز و در اولین آیه، به اولین شرط رسیدن به فلاح اشاره شده است؛ چراكه مى‌فرماید:

قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ؛ به راستى مؤمنان رستگار شدند.

یعنى براى فلاح، در صدر همه شرایط باید «ایمان» داشت. اگر ایمان نباشد از فلاح و رستگارى خبرى نیست. از این رو، اگر كسى از روى علم و عمد ایمان نیاورَد، هیچ بهره و نصیبى از رستگارى نخواهد داشت. احیاناً اگر افرادى نیز یافت شوند كه به عمق این مباحث نرسند و از ایمان و مطالب مربوط به آن هیچ سر در نیاورند، نهایت این است كه معذورند، اما به هر حال چنین افرادى نیز حظ و بهره‌اى از فلاح ندارند و به بهشت نمى‌روند، گرچه به جهنم نیز نخواهند رفت. به هر حال بحث مستضعف فكرى بحثى


1. اعلى (87)، 14.

جداگانه است كه باید در جاى خود دنبال شود، اما آنچه مسلّم است این است، كه فلاح و رستگارى به مؤمنان اختصاص دارد و غیر مؤمن هرگز به فلاح نمى‌رسد. این امر در واقع همان مطلبى است كه در مباحث سال‌هاى گذشته اشاره كرده‌ایم كه انسان هنگامى كه از غفلت خارج شد ابتدا باید براى خود روشن كند كه كیست، چیست، كجا است، از كجا آمده و به كجا خواهد رفت؟ یعنى ابتدا باید مباحث «اصول دین» را براى خود تمام كند و به مبدأ و معاد و راهى كه انبیا از جانب خداوند براى پیمودن مسیر بین مبدأ و معاد آورده‌اند ایمان بیاورد. ایمان نیز همچنان‌كه پیش از این اشاره كرده‌ایم، كار دل است و آدمى باید این امور را به دل باور كند نه آن‌كه تنها لقلقه زبان باشد و الفاظ و عباراتى را بر زبان جارى كند بدون آن‌كه باور و اعتقاد قلبى به آنها داشته باشد.

پس از ایمان، اولین عاملى كه انسان را در این سیر به پیش مى‌برد و به فلاح نزدیك مى‌كند نماز است:

قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُون * الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ؛(1) به راستى مؤمنان رستگار شدند، همانان كه در نمازشان فروتنند.

در این آیه تفاوت بیان قرآن با كارها و بیان‌هاى ما روشن مى‌شود. قرآن در این‌جا درصدد برنیامده تا حیثیت‌ها را از هم جدا كند و ابتدا اصل وجوب نماز را بیان كند، سپس مستحبات آن را برشمارد و بعد فضیلت آن را ذكر نماید. مسائل را این‌گونه بررسى و بیان كردن شأن كارهاى ما انسان‌ها است كه تأكید داریم حیثیت‌ها را از هم تفكیك كنیم و واجب را از مستحب، فقه را از اخلاق، اخلاق را از كلام و‌... جدا نموده و براى هر یك، روشى خاص به كار بگیریم. اما قرآن كه یك كتاب هدایت و تربیت است سعى مى‌كند مطالب را در كوتاه‌ترین عبارت و به بهترین و مؤثرترین وجه بیان نماید. براى مثال، در این‌جا پس از «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُون» نمى‌فرماید، آن كسانى كه نماز واجبشان را بخوانند، سپس نمازهاى مستحبى‌شان را به‌جا آورند و بعد هم نمازشان را چنین و چنان كنند. قرآن این مطلب را مسلّم و مفروغ عنه مى‌گیرد كه نماز واجب را حتماً مى‌خوانند و در واقع این اولین چیزى است كه مسلمان باید ملتزم باشد. آنچه قرآن بر آن تأكید مى‌كند این


1. مؤمنون (23)، 1و2.

است كه مؤمنان رستگار كسانى نیستند كه صرفاً به خواندن نماز اكتفا مى‌كنند، بلكه «نمازِ با خشوع» است كه مى‌تواند انسان را در مسیر تكامل به پیش ببرد و به فلاح نزدیك سازد.

اما خواندن نماز با خشوع، عامل ایجابى و مثبت براى تحقق فلاح است و قرآن در كنار آن بلافاصله به یك عامل سلبى و منفى نیز اشاره مى‌كند:

وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ؛(1) و آنان كه از بیهوده روى گردانند.

همچنان كه در آغاز بحث اشاره كردیم، ما اگر فقط به واجبات و مستحبات و جنبه‌ها و عوامل مثبت نگاه كنیم و چندان اهتمامى به شناختن گناه و پرهیز از عوامل منفى نداشته باشیم بارمان به منزل نخواهد رسید. این كار مثل آن است كه كشاورزى بذر گندم بكارد و سپس آن را تا مرحله درو آبیارى و رسیدگى كند، اما پس از درو و خرمن كردن محصول، صاعقه و آتشى در آن بیفتد و تمام را خاكستر نماید:

أَیَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَنْ تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخِیل وَأَعْناب تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأَْنْهارُ لَهُ فِیها مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ وَأَصابَهُ الْكِبَرُ وَلَهُ ذُرِّیَّةٌ ضُعَفاءُ فَأَصابَها إِعْصارٌ فِیهِ نارٌ فَاحْتَرَقَتْ كَذلِكَ یُبَیِّنُ اللهُ لَكُمُ الآْیاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ؛(2) آیا كسى از شما دوست دارد كه باغى از درختان خرما و انگور داشته باشد كه از زیر آنها نهرها روان است، از هرگونه میوه اى داشته باشد، و در حالى كه او را پیرى فرا رسیده و فرزندانى خردسال دارد، [ناگهان] گردبادى آتشین بر آن [باغ] زند و [باغ یكسره] بسوزد؟ این‌گونه، خداوند آیات [خود]را بر شما روشن مى‌گرداند، باشد كه شما بیندیشید.

ما باید مراقب باشیم تا چنین طوفانى به خرمن اعمالمان نیفتد و با دست خویش آتشى بر كرده‌هاى خود نزنیم و آنها را بر باد ندهیم. تحقق این امر مشروط به آن است كه آدمى امورى را ترك كند. تنها در این صورت است كه اولا به خواندن نماز با خشوع موفق مى‌شود و بعد هم نتیجه و ثمره این نماز باقى مى‌ماند و از بین نخواهد رفت. از این رو، براى آن‌كه هم توفیق نماز با خشوع داشته باشیم و هم اثر آن باقى بماند، لازم است دستور دوم (وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ) را رعایت كنیم.

 


1. همان، 3.

2. بقره (2)، 266.

نكته دیگر این است كه بیانات قرآن، چه در زمینه عوامل مثبت و چه در زمینه عوامل منفى و موانع تكامل انسان، نوعاً به صورتى عام و فراگیر مطرح گردیده است. در همین سوره (مؤمنون) در بخش اول كه مربوط به عوامل مثبت است و بحث نماز مطرح شده است، دستور قرآن این است كه در نمازتان خشوع داشته باشید. این دستور اختصاصى به نمازهاى واجب روزانه ندارد، بلكه سایر نمازهاى واجب و همچنین همه نمازهاى مستحبى، و خلاصه هرگونه نمازى را شامل مى‌شود. همچنین بیاناتى از قبیل: إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنْكَر(1) (همانا نماز از كار زشت و ناپسند باز مى‌دارد) یا أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِی(2) (براى یاد من نماز را به پادار) اختصاصى به نمازهاى واجب ندارد، بلكه طبیعت و كلى نماز مقصود است. البته نماز مراتب و مصادیق مختلفى دارد و برخى مصادیق آن واجب است و برخى واجب مؤكد، برخى مستحب مؤكد و برخى نیز مستحب عادى است، اما بیانات و دستورات مذكور مربوط به همه این مراتب و مصادیق است و به مصداق خاصى محدود نمى‌شود.

اكنون سخن این است كه در زمینه عوامل سلبى و موانع تكامل انسان نیز بیان‌هاى قرآن همین‌گونه است. از جمله در آیه مذكور كه فرمود: وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُون (و آنان كه از بیهوده روى گردانند) عنوان «لغو» همین ویژگى را دارد. مؤمن كسى است كه از هرگونه لغوى اعراض نماید. لغو یعنى هر چیزى كه براى انسان و تكامل او فایده‌اى ندارد. این عنوان، از گناهان كبیره گرفته تا گناهان عادى و كوچك، مشتبهات، مكروهات و حتى برخى مباحات را هم شامل مى‌شود. انسان عاقل كه براى رسیدن به هدفى تلاش مى‌كند تنها به فعالیت‌هایى دست مى‌زند كه براى دست‌یابى به آن هدفْ مفید و مؤثر است و از كارهایى كه او را از رسیدن به هدف باز مى‌دارد و یا هیچ كمكى به تحقق آن نمى‌كند خوددارى مىورزد.

انسان به طور طبیعى و فطرى هنگامى كه در مسیرى حركت مى‌كند دوست دارد هرچه زودتر به هدف و مقصد خود برسد. زمانى كه كودك بودیم و با ماشین مسافرت


1. عنكبوت (29)، 45.

2. طه (20)، 14.

مى‌كردیم، اگر مى‌دیدیم ماشینى از ماشین ما جلو زد ناراحت مى‌شدیم و اگر ماشین ما از ماشین دیگرى پیش مى‌افتاد و سبقت مى‌گرفت خوشحال مى‌شدیم. این ناراحتى و خوشحالى كودكانه تحت تأثیر همین تمایل فطرى و طبیعى اتفاق مى‌افتد كه آدمى وقتى رسیدن به مقصدى را در نظر دارد مایل است هرچه زودتر به مقصد برسد. در راه نیل به هدف، خرامان خرامان و افتان و خیزان رفتن با خواست فطرى و عقل سلیم انسانى سازگارى ندارد. انسان كه هدفى دارد و راه رسیدن به آن را مى‌داند و ابزار و وسایل لازم براى طى مسیر و رسیدن به هدف نیز در اختیار او است، هیچ دلیل و توجیهى ندارد كه بى‌جهت بایستد، عقب‌گرد كند و خود را به كارهاى بیهوده، لغو و بى‌فایده مشغول نماید. اقتضاى طبع آدمى این است كه اگر مانع و خطرى در سرعت گرفتن نباشد با شتاب و سرعت هرچه تمام‌تر خود را به مقصد برساند. عقل نیز مؤید این مسأله است و سرعت در سیر تا آن‌جا كه ممكن است و خطرى براى انسان ندارد مورد پذیرش عقل است. البته در جایى كه جاده ناهموار است و پیچ و خم دارد و خطرهایى در كمین است رعایت احتیاط و جانب اعتدال پسندیده و معقول است. همچنین اگر ایستادن براى استراحت و رفع خستگى باشد مانعى ندارد و بلكه مطلوب است و خود از شرایط سیر به حساب مى‌آید. از این رو تفریح و فراغتى كه به منظور تجدید قوا و كسب انرژى براى پیمودن هرچه بهتر مسیر تكامل و عبودیت باشد خودش عبادت محسوب مى‌شود و از مصادیق «لغو» به حساب نمى‌آید. چنان كه گفتیم لغو عبارت از كارى است كه هیچ فایده و اثرى در راستاى رسیدن به مقصد ندارد. روشن است كه بر این اساس، كارى كه مضر به این امر است و انسان را از رسیدن به مقصد بازمى‌دارد به طریق اولى از مصادیق لغو به حساب مى‌آید.

كسى كه هدفى دارد اگر عقل خود را به كار گیرد، از انجام آنچه كه سدّ راه او مى‌گردد یا موجب كندى حركت و كم شدن سرعتش مى‌شود خوددارى مىورزد. انسانى كه در راه و مسیرى حركت مى‌كند، هنگامى كه به صخره یا گودال و دست‌اندازى در سر راه خود برخورد نماید سعى مى‌كند از آن فاصله بگیرد و با احتیاط و دقت از كنار آن عبور كند. در سیر معنوى نیز عواملى وجود دارند كه یا به طور كلى سیر انسان را متوقف

مى‌كنند و یا موجب كندى سیر او مى‌شوند. طبیعتاً انسان عاقل باید مراقب این عوامل باشد و طورى حركت كند كه به آنها مبتلا نگردد. قرآن كریم در همین رابطه، در سوره فرقان یكى از اوصاف «عباد الرحمان» را این‌چنین بیان مى‌دارد:

وَإِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً؛(1) و چون بر لغو بگذرند با بزرگوارى مى‌گذرند.

بنابراین، شرط رسیدن به «فلاح» این است كه انسان علاوه بر انجام دادن یك سلسله كارهاى مطلوب، از امورى هم كه مانع سیر آدمى و سدّ راه او مى‌گردند و خللى در سیر او ایجاد مى‌كنند اعراض نماید. در این زمینه، افرادى كه همت بیشتر و عالى‌ترى دارند سعى مى‌كنند حتى از امورى كه موجب كندى سیرشان مى‌شود نیز اجتناب كنند، و آنها كه همتشان كمتر است تلاششان این است كه دست‌كم امورى را كه موجب سقوط و عقب‌گرد آنان مى‌شود انجام ندهند. این امور همان گناهان بزرگ هستند كه اصطلاحاً «كبائر» نامیده مى‌شوند.

 

پرهیز خاص از شنیدنى‌هاى لغو

در هر صورت، خط كلى این است كه از هر آنچه كه فایده‌اى به حال تكامل و سیر انسان ندارد، باید پرهیز نمود. اصطلاحى كه قرآن كریم درباره این‌گونه امور به كار مى‌برد «لغو» است. البته در قرآن مواردى وجود دارد كه لغو فقط در مسموعات و شنیدنى‌ها استفاده شده است؛ نظیر این آیه كه در وصف بهشت و بهشتیان مى‌فرماید:

لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَلا تَأْثِیماً(2) در آن‌جا نه بیهوده مى‌شنوند و نه [سخن]گناه‌آلود.

در روایات نیز در موارد متعددى لغو به لغو مسموع تفسیر شده است. از جمله در برخى روایات در تفسیر همین آیه (وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُون) آمده است:

اَللَّغْوُ هُوَ الغِناءُ وَالْمَلاَهی؛(3) لغو عبارت است از غنا و لهویّات.

 


1. فرقان (25)، 72.

2. واقعه (56)، 25.

3. بحارالانوار، ج 69، ص 42، روایت 6، باب 30.

البته یكى از مصادیق بارز و رایج لغو، موسیقى و ساز و آوازهاى غنایى و حرام است، اما این‌گونه استعمالات باعث تقیید مفهوم لغو به حوزه مسموعات نمى‌شود. مفهوم این واژه وسیع‌تر از این است و هرگونه كار بیهوده و بى‌فایده را شامل مى‌شود.

دو مفهوم دیگرى كه به مفهوم «لغو» نزدیك هستند عبارتند از «عبث» و «لهو» كه این دو مفهوم نیز در قرآن كریم به كار رفته است. «عبث» به كارى گفته مى‌شود كه هدفى عقلایى ندارد. لهو نیز عبارت از كارى است كه صرفاً جنبه سرگرمى دارد و هیچ فایده‌اى درپى ندارد. یك كار ممكن است به لحاظ سرگرم‌كنندگى‌اش مصداق «لهو»، به لحاظ بى‌فایده بودنش مصداق «لغو» و به لحاظ بازیچه بودن و ثمره و هدف عقلایى نداشتنش مصداق «عبث» باشد. نمونه‌اى از استعمال واژه «عبث» در قرآن در اواخر همین سوره مؤمنون است كه چنین مى‌خوانیم:

أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً؛(1) آیا پنداشتید كه شما را بیهوده آفریده‌ایم؟

به این سه واژه باید واژه «لعب» را نیز اضافه كنیم. این واژه نیز كه معنایى شبیه و نزدیك به «لهو» دارد در چند مورد در قرآن آورده شده است و از جمله در چند آیه، دو واژه «لهو» و «لعب» در كنار هم به كار رفته‌اند. براى نمونه، در آیه‌اى مى‌فرماید:

إِنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَلَهْوٌ؛(2) زندگى دنیا تنها بازى و سرگرمى است.

در هر صورت، لغو معنایى عام دارد و فقط به مسموعات، غنا و موسیقى‌هاى حرام محدود نمى‌شود، گرچه همان‌گونه كه اشاره شد، یكى از مصادیق بارز آن، مسموعات لهوى و موسیقى‌هاى حرام است. به همین مناسبت نكته‌اى تربیتى را كه در این‌جا مى‌توان استفاده كرد این است كه انسان در پرهیز از امور لغو، از بارزترین آنها كه مسموعات و امور شنیدنى است شروع كند و از گوش‌دادن به موسیقى‌هاى حرام و آهنگ‌هاى مبتذل جداً پرهیز نماید. همچنین به جز موسیقى باید از سایر مسموعات حرام، از قبیل فحش و مسخرگى و مانند آنها برحذر بود.

بنابراین اصل «لغو» عبارت است از كارى كه فایده‌اى بر آن مترتب نیست. در صدر


1. مؤمنون (23)، 115.

2. محمد (47)، 36.

این كارها، امورى هستند كه نه‌تنها فایده‌اى براى ما ندارند كه ضرر هم دارند و ما را در مسیر تكامل انسانى به عقب بازمى‌گردانند. این امور همان گناهان و محرّمات هستند. در این زمینه نیز بر حسب آنچه كه در روایات وارد شده، یكى از مصادیق مهم لغو، مسموعات و شنیدنى‌هاى مضر و بى‌فایده است كه انسان باید مراقب باشد و از آنها احتراز نماید. نشستن پاى حرف‌هاى لغو و بى‌فایده، هرچند خود انسان هیچ مشاركتى در آن نداشته باشد و سخن نگوید، به تدریج بر قلب و روح آدمى اثر سوء مى‌گذارد. اگر كسى مدتى در چنین مجالسى كه سخنان بى‌فایده و بى‌ثمر در آن رد و بدل مى‌شود شركت كند، پس از چند روز اگر به خودش توجه كند كاملا متوجه مى‌شود كه دل و قلب و صفا و معنویت باطنش تا چه حد نسبت به پیش از آن تفاوت كرده است. به ویژه اگر در جلسه‌اى مطالب و سخنان گمراه‌كننده و شبهه‌افكن نقل شود، باید جداً از نشستن در آن خوددارى كرد. قرآن كریم در این زمینه هشدار جدّى مى‌دهد و مى‌فرماید:

وَقَدْ نَزَّلَ عَلَیْكُمْ فِی الْكِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللهِ یُكْفَرُ بِها وَیُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّى یَخُوضُوا فِی حَدِیث غَیْرِهِ إِنَّكُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ إِنَّ اللهَ جامِعُ الْمُنافِقِینَ وَالْكافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعاً؛(1) و هر آینه [خداوند] در كتاب [قرآن] بر شما نازل كرده كه: هرگاه شنیدید آیات خدا مورد انكار و ریشخند قرار مى گیرد، با آنان منشینید تا به سخنى غیر از آن درآیند، چراكه در این صورت شما هم مثل آنان خواهید بود. خداوند منافقان و كافران را همگى در دوزخ گرد خواهد آورد.

ذیل این آیه (إِنَّ اللهَ جامِعُ الْمُنافِقِینَ وَالْكافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعا) به این مطلب اشاره دارد كه حضور در چنین مجالسى و گوش دادن به چنین سخنانى در نهایت اگر به كفر ظاهرى نینجامد به نفاق و كفر باطنى منجر خواهد شد و انسان اگر به زبان هم نگوید، در دل و قلب خود نسبت به مسائل و باورهاى دینى تزلزل پیدا خواهد كرد.

از این رو، یكى از مهم‌ترین امورى كه سالك الى الله و كسى كه مى‌خواهد در مسیر الهى گام بردارد، باید به آن توجه كند رعایت شنیدنى‌ها است و این‌كه مراقب باشد به هر چیزى گوش ندهد.

 


1. نساء (4)، 140.

نكته قابل توجه در آیه سوم سوره مؤمنون این است كه نمى‌فرماید مؤمنان كسانى‌اند كه مرتكب لغو نمى‌شوند، بلكه مى‌فرماید آنان كسانى‌اند كه از لغو اعراض مى‌كنند: (وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُون) در آیه 140 سوره نساء نیز نمى‌فرماید آنچه بر شما نازل كرده‌ایم این است كه به این‌گونه مطالب گوش ندهید و تعبیر «فلا تسمعوا» یا «فلا تصغوا» را به كار نمى‌برد، بلكه مى‌فرماید: فلا تقعدوا معهم؛ اصلا در چنین جلسه‌اى درنگ نكنید و ننشینید. به عبارت دیگر، تنها گوش ندادن كافى نیست، بلكه در چنین مجالسى اصولا نباید حاضر شد تا نوبت به گوش دادن یا گوش ندادن برسد. با این حال مى‌بینیم برخى افراد با این استدلال كه این سخنان در ما اثرى ندارد، از شركت در چنین مجالسى ابایى ندارند. به این‌گونه افراد باید گفت كه افراد بسیارى كه از نظر علم و اطلاع یك سر و گردن از شما بالاتر بودند در اثر شركت در چنین جلساتى فریب خوردند و كارشان به كفر منتهى شد. این نه سخن امثال بنده، بلكه سخن قرآن است كه مى‌فرماید اگر مى‌خواهید در دام و كفر و نفاق نیفتید، یكى از مراقبت‌هاى ویژه‌اى كه باید به عمل آورید این است كه گوش خود را كنترل كنید و به هر سخنى گوش ندهید. از این رو طبق صریح بیان قرآن باید از سخنى كه انسان را از یاد خدا غافل مى‌كند و یا دست‌كم شنیدنش هیچ فایده‌اى براى انسان ندارد پرهیز كرد.

بلى گاهى هست كه كسى در مقام تعلیم و تعلم و مبارزه با انحرافات و شبهات فكرى و عقیدتى است. چنین كسى براى آن‌كه بتواند مطالب مخالفان و معاندان را پاسخ دهد طبیعتاً ابتدا باید سخن آنها را بشنود. از این رو در حوزه‌هاى علمیه و كلاس‌هاى درس و بحث و بررسى‌هاى فلسفى و عقیدتى، استاد مطالب ملحدان و منكران دین و خدا را نقل مى‌كند و شاگردان نیز به آن گوش فرا مى‌دهند. این‌گونه جلسات اشكال ندارد، چراكه در واقع مقدمه‌اى است براى حفظ دین و تقویت ایمان، نه آن‌كه به تزلزل و تضعیف دین و ایمان منجر شود. یا در مباحث فقهى، فقهاى ما نظر برخى فرقه‌هایى را كه با ما مخالفند نقل و سپس با بحث و بررسى فقهى و علمى آن را رد مى‌كنند. اما گاهى جلسه‌اى است كه عده‌اى در آن به تخریب و تضعیف دین و مبانى دینى مشغولند و من هم نشسته‌ام و گوش مى‌دهم، بدون آن‌كه توانایى پاسخ‌گویى به سخنان آنها را داشته باشم و یا قصد و

غرض عقلایى دیگرى در نظرم باشد. این همان چیزى است كه قرآن از آن نهى مى‌كند. البته برخى این كار (خوددارى از شركت در چنین جلساتى) را ارتجاع مى‌دانند؛ اما در مقابل اینان باید گفت اگر قرآن ارتجاع است، ما مرتجعیم و به این ارتجاع افتخار مى‌كنیم.

در هر صورت، براى سیر در طریق تكامل انسانى، آدمى باید در كنار انجام واجبات و توجه به عوامل مثبت، محرّمات و عوامل منفى و امور لغو و بى‌فایده‌اى را هم كه هیچ اثر مثبتى در تقرب انسان به خدا ندارد مد نظر داشته باشد و از آنها اجتناب كند. تاجرى كه سرمایه‌اى در اختیار دارد، وقتى مى‌تواند سرمایه‌اش را در جایى به كار بگیرد كه، براى مثال، ده درصد سود داشته باشد، دلیلى ندارد كه این سرمایه را صرف كارى نماید كه هیچ سودى براى او ندارد. البته سود ده درصد مربوط به كارها و تجارت‌هاى معمول دنیایى است، وگرنه در بحث ما كه بحث آخرت و كمال انسانى و تقرب به خداى متعال است، طبق بیان قرآن، سودْ ده برابر، یعنى هزار درصد است:

مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها(1) هر كسى كار نیكى بیاورد ده برابر آن [پاداش]خواهد داشت.

اكنون در جایى كه انسان مى‌تواند تجارتى بكند كه هزار درصد سود دارد، چرا عمر و وقتش را صرف كارى نماید كه هیچ فایده‌اى ندارد؟! آیا انسان عاقل دست به كارى مى‌زند كه پس از ساعت‌ها و روزها تلاش و زحمت، در نهایت به همان چیزى دست یابد كه در ابتدا در اختیار داشت؟! صرف عمر در امور بى‌فایده نظیر همین است كه انسان دست به تجارتى بزند كه سودى ندارد و در آخر همان سرمایه اولیه‌اى كه داشت برایش باقى بماند. البته این تنظیر و تشبیه از جهتى غلط است، چراكه عمر انسان سرمایه‌اى است كه وقتى از دست رفت دیگر قابل بازگشت و تدارك نیست. از این رو عاقل‌ترین انسان‌ها كسى است كه لحظه لحظه عمرش را در امورى صرف كند كه در مسیر تقرب به خداى متعال فایده و اثرى برایش داشته باشد. از خداوند مسألت داریم كه توفیق استفاده هرچه بیشتر و بهتر از سرمایه عمر را به همه ما عنایت فرماید.

 


1. انعام (6)، 160.