«فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعْیُنٍ»: این چشمروشنی كه هیچ كس اندازه آن را نمیداند، پاداش كیست؟ كسانی که «تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا»؛ کسانی که نیمه شب پهلو از بستر تهی کنند و به مناجات با خدای خود مشغول شوند. آیا صرفه اقتصادی دارد كه من یک ساعت بخوابم، و در مقابل این ثواب عظیم را از دست بدهم؟! اینجا، جای صبر بر طاعت است.
درسهای اخلاق رمضان 1434؛ جلسه بیست و پنجم: راهی برای کسب ملکه صبر
یکی از فواید و برکات صبر تقویت اراده انسان است. از حضرت عیسی بن مریم سلامالله علیه نقل شد كه هرگز موفق نخواهید شد، مگر با ترک آنچه تمایل به آن دارید. به عبارت دیگر موفقیت انسان در عرصههای مختلف زندگی ناشی از این است که بر نفس خودش پیروز باشد، ارادهای قوی داشته باشد و شهوت و غضب نتواند افسار آدمی را در دست بگیرد و به هر سو كه میخواهد بکشاند؛ باید اراده بر نفس حاکم باشد و این امر احتیاج به تمرین دارد؛ تمرین تقویت اراده هم صبر است.
قرآن علاوه بر شیوههای مختلفی که برای تشویق مردم به صبر به کار میگیرد، از مژده محبت الهی، تا وعده پاداشهای اخروی و یادآوری ثمرات دنیوی صبر، از بیان این مطلب هم غفلت نمیکند که همه سختیها، از بلایای طبیعی و دیگر گرفتاریها تا آنچه در اثر تکلیف برای انسان پیش میآید، مثل سختیهایی كه در جهت انجام تکلیف جهاد وجود دارد، برای این است كه شما آفریده شدهاید تا دائماً در معرض امتحان قرار بگیرید، تا در دو راهیها راه صحیح را بر راه غلط ترجیح بدهید و معلوم شود که برای اطاعت خدا و کسب رضای او چه میزان حاضرید مایه بگذارید.
کسانی هستند که در مراتب عالی ایمان هستند و طعم محبت خدا را چشیده و آن را بر هر چیزی ترجیح میدهند. مقتضای فطرت انسانی این است كه اگر كسی نسبت به دیگری محبت و علاقه داشت، علاقه و محبت طرف مقابل را نیز خواسته باشد. در قرآن هم برای توصیه دوستداران خدا به صبر از این تقابل استفاده و گفته شده: اگر میخواهید خدا شما را دوست بدارد، باید اهل صبر باشید.
ایمان به خدا اقتضا میکند که مؤمن، در برابر ربوبیت خدا تسلیم باشد. بنابراین ناراحتی از تقدیر خدای متعال نشانه ضعف ایمان است ... امام حسن مجتبی علیهالسلام میفرماید: من ضامنم برای کسی که در قلبش غیر از رضایت خدا خطور نکند [و در این اندیشه نباشد که ای کاش اتفاقات گذشته طور دیگری رخ میداد] هر دعایی کند مستجاب گردد.
توجه به مسأله غدیر و خلافت امیرالمؤمنین علیهالسلام براى این است كه هوشیار شویم و ببینیم گذشتگان چرا و چگونه فریب خوردند، تا از آن پند بگیریم و بکوشیم ما دیگر آن فریب را نخوریم... این وقایع براى ما آموزنده است. فكر نكنیم هر كسى محاسنش سفید بود یا در اسلام سابقه بیشترى داشت حتماً بهتر از دیگران مىفهمد. نباید تصور كنیم كه هر چه منافع شخصى ما، و یا گروه و حزب و صنف ما را تأمین مىكند حتماً به نفع اسلام است. باید با دید وسیع نگاه كنیم. مبادا همانگونه كه در صدر اسلام این چنین شد، ما نیز با سرنوشت میلیونها انسان كه بعد از ما خواهند آمد، بازى كنیم. كارهاى ما علاوه بر این كه بر سرنوشت نسل حاضر اثر مىگذارد، در زندگى و سرنوشت نسل آینده نیز تأثیرگذار خواهد بود...
انگیزه سیدالشهداء(ع) را هر كس به اندازه معرفت خودش میشناسد. آنچه ما شنیدهایم این است که حركت سیدالشهدا(ع) برای مبارزه با ظلم، دفاع از شرف و ناموس و دفاع از اهداف و ایمانش بود و اگر همین مقدار را هم درست درك كنیم، تا حد زیادی به اهمیت این حركت پی میبریم؛ ولی اینها قدمهای اولیه در این راه است. ارزش كار سیدالشهدا(ع) با هیچ كار دیگری در عالم قابل مقایسه نیست...
امام حسین(ع) آنچنان ارزشی برای دین قائل بود كه کسی مثل فرزند برومندش، علی اكبر و برادر بزرگوارش اباالفضل العباس(ع) را در راه آن فدا کرد؛ شخصیتهایی بینظیر، با كمال و فاضلی که بعد از ائمه معصومین ـصلواتالله علیهم اجمعینـ همتایی برایشان نمیتوان یافت. این فداکاری، یعنی کسی حاضر باشد چنان بزرگوارانی را پیش چشمش به نامردمی و ناجوانمردی به شهادت برسانند! برای این است که سیدالشهداء(ع) ارزش واقعی دین را میداند...
تا در دل، محبت حسین(ع) نباشد، اشك جاری نمیشود. این محبت است که دل را با سیدالشهداء(ع) ارتباط میدهد؛ و حاشا كه خدا كسی را كه ارتباط با حسین(ع) دارد با دیگران یكسان حساب كند. ولی حسین(ع) به شهادت نرسید كه فقط ما اشكی بریزیم و از عذاب نجات پیدا كنیم؛ آن حضرت شهید شد تا الگویی باشد برای سایر بندگان خدا كه میخواهند راه خدا را بپیمایند و رضای او را جلب كنند. هر چند دربِ خانه كریم باز است و سفرهاش گسترده، اما ما هم باید ادب و شرم داشته باشیم، معرفت و عشق خود را زیاد كنیم و سعی كنیم تا جایی كه میتوانیم به امام حسین(ع) شبیهتر شویم.
بندگی و محبت الهی در همه چیز سرایت میکند و همه جا جلوههایش ظاهر میگردد؛ حُبُ اللَّهِ إِذَا أَضَاءَ عَلَى سِرِّ عبدٍ أَخْلَاهُ عَنْ كُلِّ شَاغِلٍ وَ كُلِّ ذِكْرٍ سِوَى اللَّه؛ وقتی محبت خدا در دل فردی طلوع کند، او را از هر دلمشغولی باز میدارد. البته رفتن این راه هیچ منافاتی با انجام وظایف اجتماعی و سیاسی ندارد؛ بتشکنی و به آتش افتادن حضرت ابراهیم نیز در همین مسیر بود
آیا ما واقعا خدا را دوست داریم؟ آیا درست است که ما از خدایی که این همه نعمت به ما داده است و علىرغم روسیاهیها و آلودگیهایمان، ما را در آغوش لطف، رحمت و کرم خودش میپذیرد، روی برگردانیم و تمام شب را بخوابیم و هیچ یادی از خدا نکنیم؟! ... باید بدانیم که حد نصاب محبت این است که انسان حداقل از مجموع ساعات شب، نیم ساعت را برای گفتوگوی با خدا در نظر بگیرد. بهخصوص که او خود دعوت و اصرار میکند و پیغمبر میفرستد و چند آیه قرآن درباره اهمیت این امر نازل میکند. بی توجهی به این امر جفاست و انسان باید بکوشد مقداری از وادی محبت بهرهای ببرد و بداند همه نعمتهای خدا، خوردنیها آشامیدنیها نیست.