«اخلاق» در اصل، واژهای عربی است كه مفرد آن «خُلْق» و «خُلُق» میباشد. در لغت بهمعنای «سرشت و سجیّه» بهکار رفته است؛ اعم از اینكه سجیّه و سرشتی نیكو و پسندیده باشد مانند جوانمردی و دلیری، یا زشت و ناپسند باشد مثل فرومایگی و بزدلی. لغتشناسان عموماً آن را با واژة «خَلق» همریشه دانستهاند. وقتی گفته میشود فلان كس خُلق زیبایی دارد، یعنی نیرو و سرشت یا صفت معنوی و باطنی زیبا دارد. در مقابل، هنگامی كه میگویند فلان كس خَلق زیبایی دارد، به معنای آن است كه دارای آفرینش و ظاهری زیبا و اندامی سازگار است.(1)
اخلاق در اصطلاح دانشمندان و عالمان اخلاقی، معانی و كاربردهای متفاوتی دارد. در اینجا به پارهای از مهمترین آنها اشاره میكنیم:
رایجترین و شایعترین كاربرد اصطلاحی اخلاق در بین اندیشمندان و فیلسوفان اسلامی، عبارت است از صفات و هیئتهای پایدار در نفس كه موجب صدور افعالی متناسب با
1. محمدمرتضی الزبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج6، ص337؛ ابنمنظور، لسان العرب، ج4، ص194؛ اسماعیلبنحماد الجوهری، الصحاح، ج4، ص1471.
آنها بهطور خودجوش و بدون نیاز به تفكر و تأمل از انسان میشوند. شیخ ابوعلی مِسكَوَیه در تعریف اخلاق میگوید:
اخلاق حالتی نفسانی است كه بدون نیاز به تفكر و تأمل، آدمی را به سمت انجام كار حركت میدهد.(1)
علامه مجلسی نیز در تعریف اخلاق میگوید:
اخلاق ملكهای نفسانی است كه كار بهآسانی از آن صادر میشود. برخی از این ملكات فطری و ذاتیاند، و پارهای از آنها نیز با تفكر و تلاش و تمرین و عادت دادن نفس به آنها، به دست میآیند...؛ چنانكه بخیل در ابتدا با سختی و جان كندن چیزی را میبخشد، اما در اثر تكرار، بخشش بهصورت خوی و عادت او در میآید.(2)
مرحوم فیض كاشانی نیز اخلاق را اینگونه تعریف میكند:(3)
اخلاق، هیئتی است استوار و راسخ در جان، كه كارها بهآسانی و بدون نیاز به تفكر و اندیشه از آن صادر میشوند. اگر این هیئت بهگونهای باشد كه افعال زیبا و پسندیده از نظر عقل و شرع، از آن صادر شود، آن را اخلاق نیك نامند و اگر افعال زشت و ناپسند از آن صادر شود، آن را اخلاق بد گویند.
طبق این تعریف ـ چنانكه بعضی تصریح كردهاند(4) صفات ناپایدار و غیرراسخ در نفس، مثل غضب شخص بردبار و یا صفاتی كه ازروی تفكر و تأمل صادر میشوند، مانند بخششِ بخیل، از دایرة اخلاق و ارزشهای اخلاقی بیرون میروند، اما از طرفی، هم شامل فضایل اخلاقی میشود و هم رذایل اخلاقی. بنابراین میتوان از دو گونه اخلاق سخن گفت: اخلاق فضیلت و اخلاق رذیلت.
1. ر.ك: ابوعلی مسکویه، كیمیاى سعادت (ترجمة طهارة الاعراق)، ص57ـ58.
2. محمدباقر المجلسی، بحار الانوار، ج67، باب 59، ص372، ذیل حدیث 18.
3. ر.ك: محسن فیض الکاشانی، الحقائق فی محاسن الاخلاق، ص54؛ المحجة البیضاء فى تهذیب الاحیاء، ج5، ص95.
4. محیط المحیط، ص251.
البته بحثهای فراوانی در اطراف منشأ پیدایش این صفات پایدار نفسانی انجام گرفته است:(1) عدهای معتقدند كه اینها صرفاً دراثر تكرار عمل پیدا میشوند؛(2) برخی دیگر منشأ آنها را در وراثت و محیط اجتماعی و عواملی ازاینقبیل جستهاند و دستة سومی نیز آنها را ذاتی و فطری پنداشتهاند؛ حالآنكه در مفهوم خُلق و ریشه لغوی آن، هیچیك از این امور لحاظ نشده است. «سرشت و طبیعت» نفسانی، نسبت به اینكه دراثر تكرار و تمرین پیدا شود یا از راه وراثت و محیط به آدمی منتقل گردد و یا اینكه ذاتی و فطری انسان باشد، لا بشرط است.
گاهی منظور از اخلاق در اصطلاح اندیشمندان، هرگونه صفت نفسانی است كه موجب پیدایش كارهای خوب یا بد میشود؛ چه آن صفت نفسانی بهصورت پایدار و راسخ باشد و چه بهصورت ناپایدار و غیرراسخ، و چه ازروی فكر و اندیشه حاصل شود و یا بدون تفكر و تأمل سرزند. بنابراین اگر شخص بخیلی كه سرشت او بخلورزی و عدم بخشش است، احیاناً بذل و بخششی كند، این كار او خُلق بخشش بهحساب آمده و از نظر اخلاقی دارای ارزش مثبت است، و یا اگر كسی ازروی فكر و تأمل به كاری دست زند، آن كار نیز متصف به ارزش اخلاقی میشود.
گاهی نیز واژة اخلاق صرفاً در مورد اخلاق نیك و فضایل اخلاقی بهکار میرود؛ مثلا
1. ر.ك: محمدمهدی النراقی، جامع السعادات، ج1، ص21ـ26.
2. ر.ك: محمدباقر المجلسی، بحار الانوار، ج67، باب 59، ص372، ذیل حدیث 18. عدهاى از فیلسوفان اخلاق غربى نیز در تعریف فضایل اخلاقى گفتهاند: ملكات یا ویژگىهایى هستند كه كاملاً ذاتى نباشند؛ همة آنها باید دستكم تا حدى بهوسیلة تعلیم و ممارست و یا شاید با موهبت به دست آمده باشند (ر.ك: ویلیام کی. فرانکنا، فلسفة اخلاق، ص140).
وقتی گفته میشود «فلان كار اخلاقی است» یا «دروغگویی كاری غیراخلاقی است»، و یا زمانی كه گفته میشود «عصاره اخلاق عشق و محبت است» منظور از اخلاق، تنها اخلاق فضیلت است. این معنا از اخلاق، در زبان انگلیسی هم رایج است و غالبا تعبیر «اخلاقی» (ethical) معادل با «درست» یا «خوب» و مقابل آن، یعنی «غیراخلاقی» (unethical)، به معنای «نادرست» و «بد» است(1).
البته در اینكه اصول فضایل اخلاقی كداماند، و آیا همة فضایل را میتوان به یك یا چند فضیلت برگرداند یا نه، اختلافات فراوانی وجود دارد.(2) نظریة خودگروی ویژگینگر،(3) اصل و اساس فضایل اخلاقی را مصلحتاندیشی یا توجه دقیق به خیر شخصی میداند. سودگروی ویژگینگر،(4) نیكخواهی و فراهم شدن خیر عمومی را اصل و ریشه فضایل اخلاقی تلقی میكند. نظریههای وظیفهگروانة ویژگینگر،(5) افزون بر مصلحتاندیشی و نیكخواهی، از فضایل دیگری مانند اطاعت از خدا، درستكاری یا عدالت نیز نام میبرند. برخی دیگر ریشه همة فضایل را در دو فضیلت نیكخواهی و عدالت دانسته تصریح میكنند كه اگر ملكهای نفسانی را نتوان از نیكخواهی و عدالت اخذ كرد، درواقع آن ملكه «یا فضیلت اخلاقی نیست (مثلاً ایمان، امید و حكمت كه فضایل دینی یا عقلانیاند، نه اخلاقی) و یا اصلاً «فضیلت» نیست».(6) در سنت مسیحی گفته میشود كه مسیحیان هفت فضیلت اصلی دارند: «سه فضیلت الهیاتی (ایمان، امید و محبت) و چهار فضیلت انسانی (مصلحتاندیشی، بردباری، اعتدال و عدالت)». افلاطون و سایر فیلسوفان یونان و بسیاری از حكیمان مسلمان نیز از چهار فضیلت حكمت، شجاعت، اعتدال و عدالت بهعنوان فضایل مادر و بنیادین نام میبردند.(7)
1. ویلیام کی. فرانکنا، فلسفة اخلاق، ص28.
2. ر.ك: همان، ص141ـ144.
3. Trait-egoism.
4. Trait-utilitarianism.
5. Trait-deontological theories.
6. ویلیام کی. فرانکنا، فلسفة اخلاق، ص144.
7. سیدمحمدحسین الطباطبایی، المیزان فى تفسیر القرآن، ج1، ص371ـ372.
واژة اخلاق، بهویژه نزد برخی از فیلسوفان غربی،(1) كاربرد دیگری نیز دارد و آن زمانی است كه از «نهاد اخلاقی زندگی» سخن به میان میآید. اخلاق در این اصطلاح، در عرض مسائلی چون هنر، علم، حقوق، دین و... قرار دارد، درعینحال متفاوت با آنها بهكار برده میشود. بنابر این اصطلاح، اخلاق نیز مانند زبان، دین و كشور، پیش از افراد بوده و «فرد در آن داخل شده و كمابیش در آن سهیم میگردد» و پس از افراد نیز خواهد بود. بهعبارتدیگر وجود آن به شخص وابسته نیست، بلكه «ابزاری در دست جامعه، بهعنوان یك كل، است برای ارشاد و راهنمایی افراد و گروههای كوچكتر».
عدهای اخلاق را بهمعنای نظام رفتاری (code of conduct) یك گروه دانستهاند. اخلاق نازی یعنی نظام رفتاری مورد پسند نازیها، و اخلاق مسیحی یعنی نظام رفتاری مورد قبول مسیحیان.(2)
معانی دیگری نیز برای اخلاق ذكر شده است كه بسیار نزدیك به همین اصطلاح است. هر چند قیود و شرایط خاصی بر آن افزودهاند. مثلاً این تعریف كه اخلاق عبارت است از یك سیستم همگانی غیررسمی كه با همه انسانهای عاقل سروكار داشته، رفتار آنان را در ارتباط با دیگران كنترل و مهار میكند و مشتمل بر قواعد، آرمانها و فضایل اخلاقی است و هدف آن نیز كاستن از رذایل اخلاقی است؛(3) یا این تعبیر كه «اخلاق دستگاهی از عقاید جاری در جامعه درباره منش و رفتار افراد آن است، دربارة اینكه افراد آن جامعه چه رفتار و منشی باید داشته باشند».(4)
1. ویلیام کی. فرانکنا، فلسفة اخلاق، ص28ـ30.
2. Morality: A New Justification of the Moral Rules, p.4.
3. Bernard Gert, Morality: its Nature and Justification, p.8.
4. آر. اف. اتکینسون، درآمدى به فلسفة اخلاق، ترجمة سهراب علوینیا، ص16.
برای علم اخلاق نیز تعاریف متعدد و متفاوتی بیان شده است. برخی از بزرگان در تعریف آن، بر نقش شناخت تكیه و تأكید كرده و علم اخلاق را بهمعنای شناخت فضایل و رذایل اخلاقی دانستهاند. محقق طوسی در تعریف علم اخلاق میگوید:
علمی است به آنكه نفس انسان چگونه خلقی اكتساب تواند كرد كه جملگی احوال و افعال كه به اراده او از او صادر میشود جمیل و محمود بوَد.(1)
یكی از نویسندگان و عالمان اخلاق در غرب نیز، علم اخلاق را اینگونه تعریف كرده است:
بهطوریكه از ریشه لاتینی و یونانی كلمه «اخلاق»(2) معلوم است، علم اخلاق عبارت است از آگاهی و اطلاع از عادات و آداب و سجایای بشری.(3)
اما برخی دیگر، در تعریف علم اخلاق بیشتر بر فعل و رفتار اخلاقی تكیه كردهاند:
علم اخلاق عبارت است از تحقیق در رفتار آدمی بدانگونه كه باید باشد... . علم اخلاق... بدین مهم توجه دارد كه عمل آدمی برای آنكه كامل باشد و خیر را تحقق بخشد چگونه باید باشد.(4)
در تعریف علم اخلاق به «علم چگونه زیستن یا علم چگونه باید زیست»(5) نیز بیشتر بر جنبة عملی و رفتاری آن تأكید شده است تا جنبة شناختی و علمی آن.
1. خواجه نصیرالدین طوسی، اخلاق ناصرى، ص14.
2. در زبان انگلیسى واژههاى ethics و morality، هر دو، به معناى اخلاق بهكار مىروند. واژة ethics از ریشه یونانى ethos گرفته شده است كه به معناى منش و رفتار character است و واژه morality نیز از ریشه لاتینى mores اقتباس شده است كه به معناى رفتار یا رسم و عادت استعمال مىشود. ر.ك:
Lawrence C.Becker, "Ethics and Morality", in: Paul Edwards, Encyclopedia of Ethics, v.1, p.329.
3. پیر ژانه، اخلاق، ترجمة بدرالدین کتابی، ص53.
4. ژکس، فلسفة اخلاق حكمت عملى، ترجمة ابوالقاسم پورحسینی، ص9.
5. مرتضی مطهری، آشنایى با علوم اسلامى، ج2، حكمت عملى، ص190. و نقدى بر ماركسیسم، مقالة «جاودانگى اصول اخلاقى»، ص188ـ189.
برای ارائة تعریفی جامعتر و دقیقتر از علم اخلاق، میتوان آن را به دانشی تعریف كرد كه از انواع صفات خوب و بد و چگونگی اكتساب صفات خوب و زدودن صفات بد بحث میكند. موضوع علم اخلاق عبارت است از صفات خوب و بد ازآنجهت كه مرتبط با افعال اختیاری انسان بوده، برای او قابل اكتساب یا اجتناباند. در علم اخلاق ضمن آشنایی با انواع فضایل و رذایل اخلاقی، شیوهها و راههای كسب خوبیها، و رفع و دفع بدیها نیز تعلیم داده میشود. بهتعبیر مرحوم نراقی:
علم اخلاق عبارت است از دانش صفات مُهلكه و منجیه، و چگونگی متصف شدن و گرویدن به صفات نجاتبخش و رها شدن از صفات هلاككننده.(1)
دستكم سه نوع پژوهش و تحقیق درباره اخلاق وجود دارد(2) كه بازشناسی آنها و دقت در شناخت حدود و قلمرو هریك از این پژوهشها، ما را در آشنایی بیشتر با فلسفة اخلاق و مسائل آن یاری میرساند:
مقصود از اخلاق توصیفی،(3) مطالعه و پژوهش در باب توصیف و تبیین اخلاقِ افراد یا جوامع گوناگون است؛ یعنی گزارش وتوصیفِ اصول اخلاقی پذیرفتهشده توسط فرد یا گروه و یا دین خاصی. روش بحث و تحقیق در این نوع مطالعات اخلاقی، تجربی و نقلی است و نه استدلالی و عقلی. هدف از آن نیز صرفاً آشنایی با نوع رفتار و اخلاق
1. محمدرضا مدرسی، فلسفة اخلاق، ص17؛ نیز: ر.ك: محمدمهدی النراقی، جامع السعادات، ج1، ص9ـ15؛ همچنین مقایسه شود با تعریف كشف الظنون در: لغتنامه، مادة اخلاق.
2. ر.ك: ویلیام کی. فرانکنا، فلسفة اخلاق، ص25ـ26؛ محسن جوادی، مسئلة باید و هست، ص15ـ18؛ مارکوس جی. سینگر، «نگرشی کلی به فلسفة اخلاق»، ترجمة حمید شهریاری، مجلة معرفت، ش15، ص47ـ50؛
William K. Frandena, Introductory Reading in Ethics, p.1
3. descriptive ethics.
فرد یا جامعه خاص است و نه توصیه و ترغیب افراد به عمل بر طبق اخلاقیات گزارششده و یا اجتناب از آنها. اصولاً در این نوع مباحث، از درستی یا نادرستی خصوصیات اخلاقی گزارششده، سخنی به میان نمیآید. این نوع از مطالعات تاریخی عموماً در حوزة فعالیتهای علمی روانشناسان، جامعهشناسان، انسانشناسان و مورخان است.
مطالعاتی كه درباره چگونگی اخلاق و كردار اسكیموها، اقوام بدوی و قبایل وحشی آفریقا و استرالیا و یا ادیان مختلف صورت میگیرد، مربوط به قلمرو اخلاق توصیفی است. گزارههایی مانند «خوردن گوشت مرده پدران در نزد كالاتینها [یكی از قبایل هندوستان] خوب است»(1)، «كشتن سالمندان در نزد اسكیموها پسندیده است»(2)، «كشتن دختران در نزد اعراب جاهلی خوب بود» و یا «شرابخواری دراسلام بد است» همگی نمونههایی از اخلاق توصیفیاند.
اخلاق هنجاری(3) به مطالعات و بررسیهای هنجاری درباره تعیین اصول، معیارها و روشهایی برای تبیین «حسن و قبح»،«درست و نادرست»، «باید و نباید» و امثال آن گفته میشود.(4) این بخش از پژوهشهای اخلاقی كه گاهی اخلاق دستوری نیز نامیده میشود، به بررسی افعال اختیاری انسان از حیث خوبی یا بدی، و بایستگی یا نبایستگی و امثال آن میپردازد؛ صرفنظر از اینكه فرد، قوم یا دین خاصی چه نوع دیدگاهی درباره آنها دارد.
1. The Elements of Moral Philosophy, p.15.
2. Ibid, p.16.
3. Normative Ethics.
البته در برخى از آثار اخلاقى به این نوع از پژوهشهاى اخلاقى Substantive ethics نیز اطلاق شده است. ر.ك:
Kai Nielsen "Ethics, Problems of", in: Paul Edwards, Encyclopedia of Philosophy, v.3, p.118.
4. Kai Nielsen, "Ethics, problems of", in: Paul Edwards, The Encyclopedia of philosophy, v.3, p.121-122.
بهعبارتدیگر، موضوع بحث در این نوع از مطالعات اخلاقی، دین یا قوم خاصی نیست، بلكه موضوع آن، افعال اختیاری انسان است. به همین دلیل گاهی «اخلاق درجه اول» (First-order ethics) نیز نامیده میشود.(1) روش بحث در این نوع از مطالعات اخلاقی، استدلالی و عقلی است، نه تجربی و نقلی.
بهطور كلی میتوان گفت كه اخلاق هنجاری عهدهدار دو نوع بحث در باب گزارههای اخلاقی است:
الف) دفاع فلسفی از احكام ارزشی عام یا الزامات عام مانند «خوبی یا بایستگی عدالت» و «بدی یا نبایستگی ظلم»؛
ب) كوشش در ارائة نظریهای برای تبیین خوبی و بایستگی یك عمل؛ مثلاً اگر در یك نظام اخلاقی گفته میشود كه «عدالت خوب است» یا «باید عدالت ورزید»، در اخلاق هنجاری از ملاك این احكام عام و ادله آنها بحث میشود و به سؤالاتی از قبیل اینكه سبب درستی «كارهای درست» (right action) چیست، چگونه میتوانیم بگوییم كاری درست است، اصولاً چرا باید متخلق به اخلاق فاضله شد و امثال آن پاسخ داده میشود.(2)
برای پاسخ به این مسائل، آرا و نظریات بسیار متنوع و متفاوتی در طول تاریخ مطالعات اخلاقی بشر، ارائه شده است؛ مثلاً عدهای اساس خوبی یا بایستگی یك عمل را «خودگروی اخلاقی»(3) دانستهاند و دستهای «سودگروی عام»(4)؛ برخی «نظریة امر الهی»(5) را مطرح كردهاند و بعضی دیگر دخالت داشتن فعل در وصول به كمال مطلوب، و یا
1. Stephen Darwall, philosophical Ethics, p.9.
2. براى آشنایى بیشتر با اخلاق هنجارى و حدود و قلمرو آن، ر.ك:
Shelly kagan, Normative Ethics, p.1-11.
3. Ethical egoism.
4..General Utilitarianism
5. Theory Command Divine.
بهتعبیردیگر «كمالگرایی»(1) را بهعنوان بهترین معیار خوبی وبایستگی اعمال اختیاری پیشنهاد دادهاند.
مطالعات و بررسیهای تحلیلی و فلسفی دربارة گزارههای اخلاقی را در اصطلاح «فرااخلاق»(2) گویند. این بخش از مطالعات اخلاقی كه به «اخلاق نظری» (Ethics Theoretical)، «اخلاق فلسفی» (Philosophical Ethics)، «منطق اخلاق» (The logic of Ethics)، «اخلاق تحلیلی» (Analytical Ethics)، «اخلاق انتقادی» (Critical Ethics) و «معرفتشناسی اخلاق» (Epistemology of Ethics) نیز نامبردار است،(3) بههیچوجه «مشتمل بر تحقیقات و نظریات تجربی یا تاریخی در باب اخلاق نیست»و همچنین وظیفه «پرداختن یا دفاع از هیچ حكم هنجاری یا ارزشی خاصی» را بر عهده ندارد. بهعبارتدیگر، موضوع آن نه اخلاق و رفتار مورد قبول قوم یا دین خاصی است و نه افعال اختیاری آدمی، بلكه موضوع این بخش از مطالعات اخلاقی، همان جملات و گزارههایی است كه در اخلاق هنجاری عرضه میشوند. به همین دلیل آن را «اخلاق درجه دوم» (Second- Order Ethics) نیز میگویند.(4) كسی كه ازاینحیث گزارههای اخلاقی را مورد مطالعه قرار میدهد، نسبت به حقانیت یا بطلان، و درستی یا نادرستی آنها،بیطرف (Neutral) است؛ مثلاً دو گزاره «سقط جنین بد است» و «سقط جنین خوب است» در نظر او مساویاند. وظیفه اصلی او در این قسمت بررسی معنای «خوب» و «بد» و تحلیل گزاره مورد بحث است.(5)
1. Perfectionism.
2. Meta-ethics.
3. Kai Nielsen, "Ethics, problems of" in: Paul Edwards, The Encyclopedia of philosophy, v.3, p.118.
4. Stephen Darwall, Philosophical Ethics, p.9.
5. David Copp, "Meta Ethics" in: Lawrence C. Becker, Encyclopedia of Ethics, p.790; A Dictionary of Ethics, p.260.
مشهورترین عنوان برای این بخش از پژوهشهای اخلاقی، اصطلاح «فرااخلاق» است كه بعضی مدعیاند نخستین بار در ابتدای قرن بیستم توسط نوپوزیتویستها (Neopositivists) و برخی از محققان و نویسندگان ماركسیست در مقابل اخلاق هنجاری بهكار گرفته شد.(1) به همین دلیل نشانی از این واژه در آثار فیلسوفان اخلاق پیشین نمیتوان یافت؛ «هرچند در آثار آنها قطعاً تحقیقاتی از آن نوع كه این رشته از آنها تدوین یافته است، به چشم میخورد».(2)
اما فرااخلاق از چه حیثیتهایی گزارههای اخلاقی را مورد تحلیل عقلی و فلسفی قرار میدهد؟ بهعبارتدیگر قلمرو مباحث فرااخلاق تا كجا است؟
در فرااخلاق، گزارههای اخلاقی دستكم از سه حیث مورد بحث و بررسی قرار میگیرند:
در این قسمت مفاهیم و مفردات گزارههای اخلاقی موضوع بحثاند و عمدتاً واژههایی چون «خوب»، «بد»، «باید»، «نباید»، «درست» و «نادرست»، كه در ناحیه محمول یا مسند جملات اخلاقی بهكار میروند، تحلیل و تعریف میشوند؛
زیرا در غالب گزارههای اخلاقی، معنای موضوع یا مسندالیه روشن و واضح است؛ مثلاً عناوینی چون «سقط جنین»، «راستگویی»، «دروغگویی» و «قتل نفس» كه موضوع احكام اخلاقی قرار میگیرند، بینیاز از تعریفاند.
البته اگر موضوع حكم اخلاقی نیز مبهم بود، آن را هم مورد بحث معناشناختی قرار میدهند؛ مانند بحثهایی كه درباره معنای «عدل» و «ظلم» صورت میگیرد. همچنین، تمام مفاهیمی كه در پیشفرضهای قضایای اخلاقی بهكار میروند، مانند «آزادی»، «انتخاب»، «میل» و «انگیزه»، و یا مفاهیمی كه در نتیجههای احكام اخلاقی مورد استفاده قرار
1. A Dictionary of Ethics, p.260.
2. مارکوس جی. سینگر، «نگرش كلى به فلسفة اخلاق»، ترجمة حمید شهریاری، مجلة معرفت، ش15، ص48.
میگیرند، مانند «لذت»، «سعادت»، «كمال»، «فلاح»، «فوز» و امثال آن، همگی مورد بررسیها و تحلیلهای معناشناختی قرار میگیرند.
مباحثی مانند اِخباری یا انشایی بودن گزارههای اخلاقی، نسبی یا مطلق بودن احكام اخلاقی و بررسی جایگاه عقل و استدلال و برهان در اخلاقیات كه از جملة جدیترین مباحث فلسفة اخلاق بهحساب میآیند، به حوزة معرفتشناختی گزارههای اخلاقی مربوط میشوند. این موضوعات در فرااخلاق مورد بررسیهای عمیق و موشكافیهای دقیق فلسفی قرار میگیرند.
سؤالاتی از قبیل: آیا «باید» از «هست» قابل استنتاج است یا نه؟ آیا اصولاً میتوان گزارههای اخلاقی را از جملات غیراخلاقی استنتاج كرد؟ و بهطور كلی چه ارتباطی میان حقایق و ارزشها وجود دارد؟ و همچنین گزارههای اخلاقی چه ارتباطی با یكدیگر دارند؟ از جمله مهمترین مسائل فرااخلاق است كه به حیث منطقی گزارههای اخلاقی مربوط میشوند.
پس از آشنایی با انواع متفاوت پژوهش و تحقیق دربارة اخلاق، اینك نوبت تعیین قلمرو و محدودة فلسفة اخلاق است. آیا فلسفة اخلاق شامل هر نوع مطالعهای در باب اخلاق، اعم از توصیفی، هنجاری و تحلیلی میشود؟ یا منحصر به مطالعات هنجاری و تحلیلی است؟ و یا اینكه عنوان دیگری برای «فرااخلاق» است؟(1)
1. See: "Ethics, Problems of" in: The Encyclopedia of Philosophy, v.3, p.118-121.
برخی از فیلسوفان اخلاق، معتقدند كه فلسفه اخلاق، بهنحوی، شامل هر سه نوع پژوهش اخلاقی میشود. بهتعبیر یكی از نویسندگان(1) كار فلسفة اخلاق در مرحله نخست عرضه طرح كلی نظریه هنجاری است، اما چون قبل از اینكه كسی بتواند از نظریه هنجاریش رضایت كامل داشته باشد، باید به مسائل تحلیلی نیز بپردازد، بنابراین شامل فرااخلاق نیز میشود؛ و لكن «ازآنجاکه پارهای نظریات روانشناختی و انسانشناختی بر پاسخ به مسائل هنجاری و فرااخلاقی تأثیر میگذارد»، ازاینرو، «نوعی تفكر تجربی یا توصیفی از دستة اول نیز وارد بحث میشود». آثار همه عالمان اخلاق پیش از قرن بیستم نیز تركیبی از اخلاق توصیفی، هنجاری و پارهای از مسائل فرااخلاق است. نگاهی گذرا به آثار اخلاقی افلاطون، ارسطو، هیوم، باتلر، كانت، میل و همه عالمان اخلاق در جهان اسلام، این سخن را تأیید میكند.
اما اگر فلسفه اخلاق را بهدرستی جزوی از فلسفه، و تحقیق و پژوهش فلسفی و عقلی درباره مسائل و احكام اخلاقی بدانیم، درآنصورت نمیتوان آن را شامل اخلاق توصیفی نیز دانست؛ چراکه در اخلاق توصیفی جای بحث فلسفی و عقلی نیست، بلكه حداكثر دربردارنده مباحث اخلاق هنجاری و فرااخلاق خواهد بود؛ چنانكه بسیاری از فیلسوفان اخلاق بر این عقیدهاند.(2)
ناگفته نماند كه برخی از اندیشمندان معتقدند تعیین قلمرو فلسفة اخلاق و اینكه آیا افزون بر مسائل فرااخلاق، شامل اخلاق هنجاری نیز میشود یا نه، خود یكی از مباحث فرااخلاق است. بهتعبیر بهتر یكی از نتایج دیدگاه افراد در فرااخلاق است و به نوع موضعگیری فرد درباره ماهیت گزارههای اخلاقی بستگی دارد؛(3) زیرا اگر كسی درباره گزارههای اخلاقی دیدگاه احساسگرایانهای مانند ایر (1910ـ1989) داشته باشد كه آنها را
1. ویلیام کی. فرانکنا، فلسفة اخلاق، ص27.
2. ر.ك: مارکوس جی. سینگر، «نگرش كلى به فلسفة اخلاق»، ترجمة حمید شهریاری، مجلة معرفت، ش15، ص48ـ50.
3. محسن جوادی، مسئله باید و هست، ص19ـ20، به نقل از: عادل ضاهر، الاخلاق و العقل، ص24.
فاقد بار شناختی و معرفتی و صرف ابراز احساس گوینده به هدف تأثیرگذاری در شنونده بداند،(1) درآنصورت جایی برای تحلیل عقلی و فلسفی درباره مفاد آنها باقی نمیماند و لذا گزارههای اخلاق هنجاری از حیطه مباحث فلسفی بیرون میشوند؛ اما اگر گزارههای اخلاقی را دارای ارزش شناختی و حاكی از واقعیت خارجی بداند، درآنصورت مسائل اخلاق هنجاری نیز جزو موضوع فلسفة اخلاق میشوند.
برخی دیگر از فیلسوفان اخلاق بهویژه فیلسوفان تحلیلی، معتقدند كه حوزة فلسفة اخلاق منحصر در مباحث فرااخلاق است.(2) این گروه از میان سه بحث متفاوت فرااخلاق، یعنی مباحث معناشناختی، معرفتشناختی و روابط منطقی گزارهها و مفاهیم اخلاقی، بیشتر به جنبه معناشناختی آنها میپردازند؛ «زیرا اعتقاد دارند مسائل فلسفی تنها از طریق تحلیل زبان و آشكار كردن معنای كلمات حل میشود».(3) كسانی مانند آر. ام. هیر (1919) چنین دیدگاهی دارند. اینان «تمام مسائل روانشناسی و دانش تجربی و همچنین تمام سؤالات هنجاری را دربارة آنچه خوب یا درست است از آن خارج میكنند».(4) ایر نیز آشكارا از چنین دیدگاهی حمایت كرده، بر این نكته پافشاری میكند كه موضوع فلسفة اخلاق، منحصر در بررسی مفاهیم اخلاقی و درستی یا نادرستی تعریف آنهاست.(5)
به نظر میرسد فلسفة اخلاق، عنوان دیگری برای «فرااخلاق» است و شامل مباحث اخلاق توصیفی و هنجاری نمیشود؛ زیرا فلسفة اخلاق درواقع به بحث و بررسی درباره مبادی تصوری و تصدیقی علم اخلاق و گزارههای اخلاقی میپردازد؛ یعنی هم به تعریف و تبیین تصورات و مفاهیم و گزارههای اخلاقی میپردازد و هم مسائلی را مورد توجه قرار میدهد كه پرداختن به تصدیقات و احكام اخلاقی متوقف بر آنهاست. بهعبارتدیگر، چون موضوع فلسفه
1. ا. ج. آیر، زبان، حقیقت و منطق، ترجمة منوچهر بزرگمهر، فصل 6.
2. David Copp, "Meta Ethics", in: Encyclopedia of Ethics, p.790-791.
3. محسن جوادی، مسئلة باید و هست، ص19.
4. ویلیام کی. فرانکنا، فلسفة اخلاق، ص27.
5. ا. ج. آیر، زبان، حقیقت و منطق، ترجمة منوچهر بزرگمهر، ص138ـ139.
اخلاق، علم اخلاق و مسائل مورد بحث در اخلاق هنجاری است، بنابراین نمیتوان بررسی مسائل اخلاق هنجاری را نیز از جمله مسائل فلسفة اخلاق بهحساب آورد.
بههرحال منظور از فلسفة اخلاق، علمی است كه به تبیین اصول و مبانی و مبادی علم اخلاق میپردازد و بعضا مطالبی از قبیل تاریخچه، بنیانگذار، هدف، روش تحقیق و سیر تحول آن را نیز متذكر میشود؛ نظیر همان مطالب هشتگانهای كه پیشینیان در مقدمة كتاب ذكر میكردند، و «رئوس ثمانیه» نامیده میشدند. گاهی نیز برای آنكه موضوع بحث در این رشته كاملاً مشخص شود، كلمه «علم» را هم در «مضافالیه» اضافه میكنند و میگویند «فلسفة علم اخلاق» یعنی شاخهای از فلسفه كه به بررسی مبادی و مبانی علم اخلاق میپردازد.(1)
پس از آشنایی اجمالی با حدود و قلمرو دانش فلسفة اخلاق، برای داشتن دركی روشنتر از مباحث این رشته، برخی از مهمترین مسائل آن را متذكر میشویم:
1. مفاهیم اخلاقی چگونه پیدا میشوند؟ ذهن آدمی از چه طریقی با آنها آشنا میگردد؟ چگونه میتوان كاربرد اخلاقی اصطلاحاتی مانند «صواب»، «خطا»، «خوب»، «بد»، «باید»، «نباید» و «وظیفه» را از كاربرد و استعمال غیراخلاقیشان تفكیك كرد؟ تحلیل و تعریف اصطلاحات و مفاهیمی كه به اخلاقیات مربوط میشوند، مانند «وجدان»، «اراده آزاد»، «قصد»، «انگیزه»، «مسئولیت» و «عقل» چیست؟ و بالاخره اینكه ماهیت، معنا یا كاركرد احكامی كه دربردارندة اصطلاحات اخلاقیاند، چیست؟
2. منشأ پیدایش احكام و دستورات اخلاقی كجاست؟ آیا احكام اخلاقی ریشه در طبیعت دارند؟ یا از عقل سرچشمه میگیرند؟ و یا اینكه وابسته به امرونهی جامعه هستند؟ آیا میتوان منشأ تمام الزامات و بایدهای اخلاقی را اراده و قانون خداوند
1. ر.ك: محمدتقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج1، ص69.
دانست؟ و آیا برای توجیه بایدهای اخلاقی نیازمند داشتن «بایدی» مادر و آغازین ازطرف خداوند هستیم؟
3. شاید بتوان گفت مهمترین موضوع مورد بحث فلسفة اخلاق، مسئلة اِخباری یا انشایی بودن گزارههای اخلاقی است. هرچند جملات اخلاقی را به دو صورت میتوان بیان كرد: هم به شكل قضیه خبری مانند «عدالت خوب است» و هم بهصورت قضیه انشایی «باید عدالت ورزید»؛ اما بالاخره باید به این سؤال اساسی و بنیادین پاسخ گفت كه اصل در جملات اخلاقی، انشا است یا اخبار؟
4. جایگاه نیت در افعال اخلاقی به چه صورت است؟ در قضیهای مانند «راستگویی خوب است» آیا صرف «مطابق واقع بودن»، مصحِّح نسبت «خوبی» به «راستگویی» میشود؟ یا اینكه انگیزه شخص نیز در انتساب خوبی به راستگویی دخالت دارد؟ بهعبارت دقیقتر، آیا قوام حكم اخلاقی تنها به «حسن و قبح فعلی» است یا آنكه «حسن و قبح فاعلی» را نیز باید در نظر داشت؟
5. آیا الزامی بودن در احكام اخلاقی، شرط است یا نه؟ و اگر «الزام» یكی از شرایط حكم اخلاقی است درآنصورت چگونه با اختیار انسان جمع میشود؟ زیرا یكی از شرایط اساسی فعل اخلاقی این است كه از انتخاب آزادانه فرد سرچشمه بگیرد؛
6. رابطة فعل اخلاقی و پاداش چگونه است؟ آیا میباید برای كار خوب، پاداش خوب و برای كار بد پاداشی بد در نظر گرفته شود؟ یا اینكه فعل اخلاقی با پاداش و كیفر ارتباطی ندارد؟ و بر فرض اینكه پاداش و كیفری برای فعل اخلاقی در نظر گرفته شود، آیا فاعل، در هنگام انجام فعل، باید به آنها توجه داشته باشد یا اینكه توجه به پاداش و كیفر، به اخلاقی بودن فعل ضرر میرساند، و آن را بهصورت یك معامله در آورده، از ارزش مثبت ساقط میكند؟
7. یكی دیگر از مهمترین مسائل فلسفة اخلاق این است كه مبنای احكام اخلاقی چیست؟ جملات اخلاقی بر چه پایه و مبنایی استوارند؟ چگونه میتوان الزامات و
ارزشهای اخلاقی را توجیه كرد؟ منطق استدلال اخلاقی و استدلال درباره ارزش چگونه است؟ چرا باید راست گفت و چرا باید عدالت ورزید و از ظلم دوری گزید؟ آیا معیار خوبی و درستی كارها، لذت فردی است؛ آنگونه كه خودگروان (Egoists) و لذتگرایان (Hedonists) میگویند؟ یا سود و لذت جمعی است؛ آنطور كه سودگرایان (Utilitarianists) معتقدند؟ آیا آنگونه كه دوركیم میپنداشت، امرونهی جامعه میتواند معیار و ملاك خوبی و بدی باشد؟ یا آنكه ملاك خوبی و بدی كارها امری خارج از سلایق فردی و تمایلات جمعی بوده، مربوط به ارتباط آنها با كمال نهایی و سعادت ابدی انسان میشود؟
8. آیا احكام اخلاقی استدلالپذیرند یا غیر قابل استدلالاند؟ و بر فرض استدلالی بودن اخلاقیات، آیا همه احكام اخلاقی، اعم از احكام اصلی (Basic Judgements) و احكام فرعی (Derivative Judgements) استدلالپذیرند یا آنكه احكام اصلی بینیاز از استدلالند؛ چنانكه برخی از شهودگرایان و پیروان نظریه حس اخلاقی معتقدند؟ و اصولاً چه امری یك نوع استدلال را اخلاقی میكند؛ یعنی تفاوت استدلال اخلاقی و استدلال غیراخلاقی در چیست؟ و مسئلة مهمتر اینكه استدلال اخلاقی چه نوع استدلالی است؟ آیا از نوع برهان است یا از قبیل جدل و سایر اقسام معروف و مشهور استدلال؟ و یا آنكه نوع خاص و منحصربهفردی (Sui Generis) از استدلال است؟
9. آیا هر جامعهای میباید نظام اخلاقی خاص خود را داشته باشد؟ یا آنكه همه جوامع انسانی، دارای احكام اخلاقی یکسان و هماهنگی هستند؟ آیا احكام اخلاقی یك جامعه و گروه خاص، در طول تاریخ ثابت و نامتغیرند؟ یا آنكه در زمانهای مختلف و ادوار گوناگون، متناسب با پیشرفت یا پسرفت جامعه، متغیر و سیّالاند؟ مثلاً آیا اخلاق جامعه فئودال با اخلاق جامعه بورژوا متفاوت است؟ خلاصه آنكه آیا اخلاق، مطلق است یا نسبی؟
10. بررسی ارتباط اخلاق با سایر علوم و معارف بشری مانند دین، علم، حقوق و قراردادهای اجتماعی، یكی دیگر از مباحث مهمی است كه در فلسفة اخلاق مطرح
میشود. آیا اخلاق مستقل از دین است یا اینكه بدون دین نمیتوان هیچگونه نظام اخلاقی استوار و كارآمدی داشت؟ ارتباط علم و اخلاق چگونه است؟ آیا میتوان احكام اخلاقی را از قضایای علمی استنتاج و استخراج كرد یا آنكه این دو با هم بیگانهاند، و با هزار و یك دلیل علمی نمیتوان یك حكم اخلاقی را اثبات و یا ابطال نمود؟ اخلاق و حقوق و سایر قراردادهای اجتماعی و سیاسی با هم چه ارتباطی دارند؟ وجه اشتراك آنها در چیست؟ جهات افتراق و اختلاف آنها كدام است؟
اهمیت اخلاق و تربیت و تهذیب دلهای آدمیان بر كسی پوشیده نیست. یكی از عوامل مهم بهرهمندی از سعادت دنیوی و اخروی، اخلاق نیك و زدودن زشتیها و آراستگی به خوبیهاست. پس از اعتقاد به خدا و پیامبر(صلى الله علیه وآله)، اخلاق مهمترین مسئله از دیدگاه اسلام است. سستی در تزكیة اخلاق، چهبسا موجب از دست رفتن اعتقادات اصلی آدمی شود. قرآن از این معنا پرده برداشته و نشان داده است كه بعضی از عادتها و خلقهای ناپسند، مانع از ایمان به خدا میشود. پیامبر(صلى الله علیه وآله) دربارة مسیحیان نجران فرمودند: «دلیل اینكه اسلام را نپذیرفتند، این نبود كه حقانیت اسلام را درنیافتند، بلكه علاقهای بود كه به شرب خمر و گوشت خوك داشتند». از اینجاست كه میتوان به ارتباط عمیق اخلاق و اعتقادات پی برد.(1) چه فراواناند كسانی كه اخلاق نیك و صفات پسندیده موجب هدایت آنان به مسیر حق شده و چه بسیارند افرادی كه كردار ناپسند و صفات زشت، راه فهم و شناخت حقایق را بر آنان بسته است.(2)
ازاینروست كه علم اخلاق و مسائل و مباحث مربوط به اخلاقیات از نظر اسلام، از جمله مهمترین و شریفترین علوم بهحساب میآید. مگر نه این است كه یكی از اهداف
1. محمدتقی مصباح یزدی، «اخلاق در قرآن (2)» مجله معرفت، ش14، ص17ـ18.
2. محمدتقی مصباح یزدی، «اخلاق در قرآن (1)»، مجله معرفت، ش13، ص18.
اصلی برانگیختن پیامبران و فرستادن پیامهای آسمانی، پرورش اخلاق و تزكیه و تهذیب جانهاست:
هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَكِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ؛(1) او كسی است كه در میان مردمان درسناخوانده، فرستادهای از خودشان برانگیخت، كه آیات الهی را بر آنان میخواند و آنان را پاكیزه میگرداند و كتاب و حكمت میآموزاند، هرچند پیش از آن در گمراهی آشكاری بهسر میبردند.
پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) نیز در حدیث بسیار مشهوری هدف از بعثت خود را به نهایت رساندن مكارم اخلاقی بیان كرده، میفرماید: بُعِثْتُ لاُِتَمِّمَ مَكَارِمَ الاَْخْلاَقِ.(2)
اخلاق، از دیدگاه اسلام، افزون بر آنكه در كنار اعتقادات و احكام فقهی، بهمنزلة یكی از سه پایه اساسی معارف دینی مطرح است، راه زندگی درست و خداپسندانه و شیوه صحیح حركت بهسوی كمال نهایی و ارتباط با خدای متعال را تعلیم میدهد. به همین جهت است كه عالمان و اندیشمندان مسلمان، در سایه معارف قرآنی و اسلامی، از قدیمالایام به مسئلة اخلاق توجهی ویژه مبذول داشتهاند. در جوامع اسلامی، در هر مصر و عصری، همواره مربیانی دلسوز و راهنمایانی وارسته برای تربیت و هدایت مردم وجود داشتهاند كه با مجاهدتهای عملی خویش همواره رونق بازار اخلاق را حفظ كردهاند. بعضاً در كنار ریاضتهای عملی، به تدوین آثار ارزشمند و ماندگاری در باب اخلاق اسلامی نیز پرداختهاند؛ از آن جمله میتوان به «رسائل اخوان الصفا و خلّان الوفاء»، «السعادة و الاسعاد فی السیرة الانسانیة»، «تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق»، «اخلاق ناصری»، «احیاء علوم الدین»، «المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء»، «المراقبات فی اعمال السنة»، «جامع السعادات» و دهها اثر دیگر اشاره كرد.
علیرغم همه این تلاشهای ارزنده و قابل قدردانی، متأسفانه در مقایسه با سایر مباحث
1. جمعه (62)، 2.
2. محمدباقر المجلسی، بحار الانوار، ج67، ب 59، حدیث 18.
و معارف اسلامی، همچون اعتقادات و مسائل فقهی، دربارة اخلاق، و مسائل و مباحث علمی و فلسفی پیرامون آن، كار چندان زیادی صورت نگرفته است. البته اینكه چرا عالمان مسلمان، كمتر به مباحث اخلاقی پرداختهاند و بلكه در برخی دورانها بهتعبیر غزالی «مباحث اخلاقی بهكلی از جامعه اسلامی رخت بربسته و به فراموشی سپرده شدند»،(1) علل و عوامل فراوان جامعهشناختی، روانشناختی و اعتقادی دارد كه پرداختن به آنها ما را از بحث اصلی بازمیدارد.
بههرحال این كاستی و كمبود بهویژه درباره مباحث مربوط به حوزة فلسفة اخلاق، كاملاً نمایان و چشمگیر است؛ بهگونهایکه این مباحث حتی از دید و نظر عالمانی كه در باب اخلاق و مسائل اخلاقی كتاب نوشته و تأمل و تفكر كردهاند نیز مغفول و پنهان مانده است. حالآنكه، بدون پرداختن به مباحث فلسفة اخلاق و اتخاذ موضعی مناسب در این باب، منطقا نمیتوان به مباحث علم اخلاق وارد شد؛ چه آنكه، بحث از مبانی و مبادی یك علم، مقدم بر خود آن است.
برعكس، كشورهای غربی، بهرغم اینكه فضایل اخلاقی در میان آنها، كمرنگ و سستبنیان است، اما كتابهای فراوانی درباره علم اخلاق و فلسفة اخلاق نگاشتهاند. بهویژه رشتة فلسفة اخلاق در دانشگاههای آنها، رشتهای پرطرفدار و پرجاذبه است، و اخیراً نیز تحقیقات بسیار گسترده و مهمی در این مسائل انجام دادهاند؛ هرچند در حل مسائل فلسفة اخلاق، توفیق چندانی نداشته، ابهامات و سردرگمیهای فراوانی در این مورد دارند. ظهور مكاتب متعدد اخلاقی در میان آنها، خود، حكایت از آن دارد كه هنوز به مبنایی استوار و محكم برای حل مسائل این رشته دست نیافتهاند.
فلسفة اخلاق، علمی نوبنیاد است و از عمر آن بهعنوان یك رشته علمی مستقل، بیش از یك
1. ابیحامد محمد غزالی، احیاء علوم الدین، ج1، ص10 (مقدمه).
قرن نمیگذرد. بسیاری بر این باورند كه نخستین جوانههای آن در سال 1903 میلادی، با انتشار كتاب مبانی اخلاق جورج ادوارد مور زده شد. البته بیشك پیش از مور نیز این مباحث، هرچند بهصورت پراكنده و در لابهلای كتابهای فلسفی و اخلاقی، وجود داشته است. بلكه باید گفت تا جایی كه اسناد تاریخی نشان میدهد، یكی از مهمترین دغدغههای فكری تمام فیلسوفان بشر، اندیشه در اخلاق و اخلاقیات و مسائل مربوط با آن بوده است.
در عالم اسلام نیز امر به همین منوال است؛ یعنی بحث فلسفة اخلاق بهطور مستقل و بهعنوان یك علم، در كنار سایر رشتههای علمی، مطرح نبوده است. حتی یك كتاب یا رساله تحت این نام در میان گذشتگان سراغ نداریم. اما این به معنای آن نیست كه مسائل و مباحث مربوط به فلسفة اخلاق در سایر علوم اسلامی و در لابهلای مباحث فلسفی و اعتقادی هم مطرح نشده باشد. برعكس، بسیاری از مهمترین و بنیادیترین مسائل این رشته، در نوشتههای مختلف فلسفی، كلامی و اصولی عالمان مسلمان مطرح شده و مباحث بسیار ارزندهای در اطراف آنها انجام گرفته است، كه خود نویدی روشناییبخش برای تدوین و ارائة فلسفة اخلاقی متقن، بر اساس مبانی اسلامی است.
مباحثی مانند مسئلة مشهور «حسن و قبح ذاتی» كه از قدیمالایام همواره مورد بحث اشعریان و سایر فرقههای اسلامی، بهویژه معتزلیان و شیعیان بوده و بهتفصیل در كتابهای كلامی و اعتقادی مورد بحث قرار گرفته است و اخیراً نیز به مناسبتهایی در كتابهای اصول فقه مطرح شده است، و یا مباحث علمالنفس در كتابهای فلسفی، بحثهای عمیق و پردامنه درباره عقل نظری و عقل عملی، مبحث اعتباریات در فلسفه و علم اصول، مباحث الفاظ و تعارض ادله در علم اصول و مبحث مشهورات و قضایای اخلاقی در علم كلام و اصول از جمله مهمترین مسائلی است كه در ارتباط تنگاتنگ با فلسفه اخلاقاند و آرا و اندیشههای عالمان مسلمان در این موضوعات میتواند بسیار راهگشا باشد. البته باید توجه داشت كه چون هدف و انگیزة اصلی آنان از طرح این مباحث چیز دیگری بوده، مستقیماً درصدد حل مسائل فلسفة اخلاق نبودهاند، ازاینرو، نوعی پراكندگی و ناهماهنگی در سخنان آنان مشاهده میشود.
شاید برخی چنین تصور كنند كه بحث از مسائل فلسفة اخلاق و مباحث عقلی و فلسفی درباره اخلاق، بحثی بیفایده و بیهوده است؛ بهویژه برای ما مسلمانان و معتقدان به وحی معصوم و پیامبر و امامانی پاك‰؛ زیرا بعد از آنكه راه صحیح زندگی و اخلاق نیك و خداپسندانه را از اولیای دین آموختهایم، آیا به دنبال مباحث خشك عقلی و فلسفی رفتن، میتواند وجه معقول و موجهی داشته باشد؟ مگر هدف اصلی زندگی، بهرهمندی از صفات پسندیده و دوری از صفات ناپسند و زشت نیست؟ پس آیا بحث در اطراف تعریف و تحلیل مفاهیم اخلاقی، شناخت منشأ پیدایش آنها و اثبات انشایی یا اخباری بودن گزارههای اخلاق و امثال آن میتواند گرهی از كار رفتار اخلاقی ما بگشاید؟
این دغدغه تا اندازهای بجا و درست است. ما نیز قبول داریم كه وظیفه ما عمل به دستورهای قرآن و اسلام است و یگانهراه رستگاری و سعادت دنیوی و اخروی را نیز در پیروی از معارف اسلامی میدانیم و معتقدیم كه «بحث عقلی گر دُر و مرجان بود»، بهخودیخود نمیتواند ما را به سعادت رسانده، مكارم اخلاق را در ما شكوفا نماید. اما تمام سخن در این است كه ما پیروان اخلاق قرآنی و مدافعان معارف اسلامی باید بتوانیم مبانی علمی و عقلی اخلاق قرآنی را بهصورت تحلیلی و علمی به دیگران عرضه كنیم و در برابر سایر دیدگاهها و مكاتب اخلاقی، از آنها دفاع نماییم. پرواضح است كه این كار جز با غور و تعمق در مباحث فلسفة اخلاق امكانپذیر نیست. بدون آگاهی از دیدگاه و نظریة اسلام دربارة مسائل فلسفة اخلاق، چگونه ممكن است از اصول اخلاقی و ارزشی اسلام در برابر سایر نظامهای اخلاقی، دفاعی معقول و موجه داشت؟
البته این نكته، اختصاص به فلسفة اخلاق ندارد، بلكه در سایر مسائل فلسفی، اعتقادی، اجتماعی، اقتصادی، مدیریتی، روانشناسی و امثال آن نیز چنین وظیفهای را بر عهده داریم؛ مثلاً در مسئلة معاد، هر مسلمانی معتقد است كه همه انسانها روزی زنده شده، به كارهای آنان رسیدگی میشود؛ اما اگر بخواهیم در برابر منكران معاد، این مسئله را اثبات كنیم،
چارهای جز تمسك به برهان و استدلال عقلی و فلسفی نداریم. نمیتوان در برابر منكران معاد و غیرمسلمانان گفت كه چون خداوند در قرآن فرموده است معادی هست، پس باید معتقد شویم كه معاد وجود دارد! یا برای تبیین نظام اقتصادی اسلام و اثبات برتری آن بر سایر نظامها و سیستمهای رایج اقتصادی، باید به مباحث علمی و عقلی روی آورد. یعنی در مقام دفاع از احكام اقتصادی اسلام در برابر مخالفان چارهای جز استمداد از تحلیلهای علمی و فلسفی، و استفاده از شیوههای تحقیق علمی رایج در جهان نداریم. هرچند هر مسلمانی دستورها و احكام اسلام درباره مسائل اقتصادی را پذیرفته، در زندگی خود بهكار میگیرد، اما این بهمعنای بینیازی از مباحث علمی نیست.