پیوست | اندازه |
---|
چنانكه گذشت، امام سجاد(علیه السلام) در بیان نورانی خود از خداوند خواستند كه ایشان را در شمار كسانی قرار دهد كه برای مقام قرب و ولایتش برگزیده است. دربارة مقام قرب الهی سخن گفتیم و در این مقال در حد میسور به مفهوم ولایت الهی میپردازیم. مادة «و ـ ل ـ ی» و مشتقات آن و ازجمله واژة «ولایت» در فرهنگ اسلامی و بهخصوص در آموزههای مكتب تشیع كاربرد فراوانی دارد و مسئلة ولایت در مكتب تشیع جایگاه ویژهای گرفته است. در قرآن 233 بار مشتقات مادة «و ـ ل ـ ی» استعمال شده است. از این تعداد 110 بار بهصورت فعل (ماضی، مضارع و امر) و 123 بار بهصورت اسم آمده است كه عبارتاند از ولیّ (44 مورد)، أولیاء (42 مورد)، ولایت (2 مورد)، مَوْلی و مَوالی (21 مورد)، أوْلی (11 مورد) و وَال، مَوُلِّی و أوْلَیان (هركدام یك مورد). ولایت در لغت بهمعنای نصرت، سرپرستی، تدبیر و تصرف در اشیا و قرب است.
با توجه به آنكه در مواردی واژهای مشتقات و معانی گوناگونی دارد و گاه استعمال یك واژه در معانی گوناگون بهصورت اشتراك لفظی و گاهی بهصورت اشتراك معنوی است، همچنین برخی كاربردهای معنایی، حقیقی و برخی مجازی هستند و همچنین
كنایه، استعاره، اشراب و تضمین و سایر صنایع ادبی كه در علوم فصاحت و بلاغت تبیین شدهاند، در استعمالات راه مییابند، برخی از علمای لغت كوشیدهاند كه معانی گوناگون یك كلمه را به یك معنا ارجاع دهند كه در مواردی دچار تكلف شدهاند؛ چه آنكه در بسیاری موارد ارجاع چندین معنای یك واژه بهمعنای واحد، بسیار دشوار مینماید. ازجمله معانی گوناگون ولایت كه واژة ولایت به نحو اشتراك معنوی در آنها به كار میرود، بهمعنای قرب و اتصال و پیوستگی ارجاع داده میشوند و لازمة قرب به چیزی، سرپرستی امور، نصرت و محبت خواهد بود. البته در كتابهای لغت فقط معانی گوناگون هر واژه احصا و معرفی میشوند و بههیچوجه كتاب لغت در صدد شناسایی معنای حقیقی از معنای مجازی یا شناساندن مشترك لفظی و مشترك معنوی نیست و شناخت این امور به دانشهایی چون علم بلاغت و علم اصول مربوط میشود.
برای روشن شدن مفهوم ولایت الهی، چنانكه پیشتر نیز گفتهایم، یادآور میشویم كه برخی از واژگان فقط دربارة امور حسی و مادی كاربرد دارند و دربارة امور مجرد به كار نمیروند، اما برخی از واژگان هم در مورد امور محسوس به كار میروند و هم در مورد مجردات، و كاربرد آنها در امور غیرمادی و مجرد پس از تجرید جنبههای حسی و توسعهای است كه در معنای آنها صورت میپذیرد. بر این اساس اغلب مفاهیم غیرمادی ریشه در مفاهیم و معانی امور محسوس و مادی دارند كه پس از تجرید جنبههای حسی و مادی از مفاهیم مادی، بهصورت اشتراك بر امور مجرد نیز تطبیق داده میشوند. ازاینرو است که ما واژهای را كه در مورد امری مادی و جسمانی به كار میبریم، در مورد خداوند كه مجرد است نیز به كار میبریم. برای نمونه، ما خداوند را علی و عظیم میخوانیم، درصورتیكه مفهوم ابتدایی عُلو به چیزی كه بالای چیز دیگر قرار دارد
نسبت داده میشود و درنتیجه ما چیزی را كه بالا قرار دارد، عالی و چیزی را كه پایین قرار دارد، سافل میدانیم. آنگاه به لحاظ وجود برتری و فوقیت در مفهوم عالی و پس از كنار نهادن جنبههای محسوس و مادی آن برتری و فوقیت، علو معنوی را اختراع میكنیم و درنتیجه، وقتی خداوند را علی مینامیم، این كاربرد به لحاظ برتری و تعالی معنوی خداوند بر سایر موجودات است؛ چه اینكه ما با توجه به علو حسی و مادی، دست به اختراع علو اعتباری نیز میزنیم و آن را به كسانی نسبت میدهیم كه به لحاظ مناصب اعتباری و پست و مقام فراتر از دیگران قرار دارند. در این صورت، استعمال علو در معنای حسی و معنوی حقیقی و استعمال سوم آن اعتباری بهحساب میآید. در مقام مفاهمه و برای انتقال مفاهیم معنوی انسان ناچار است از الفاظی كه برای امور حسی وضع شدهاند، استفاده كند و پس از تجرید مفهوم آن الفاظ از جنبههای حسی، بهوسیلة آنها مفاهیم معنوی را به مخاطبش ارائه كند. شاید قدرت انسان در انتقال از مفاهیم حسی به مفاهیم معنوی و تعمیم و توسعة مفهومی و نیز انتقال از معنای حقیقی لفظ به معانی مجازی و سایر تصرفاتی كه ذهن خلاق انسان در مفاهیم و معانی صورت میدهد، مورد اشارة خداوند در آیة عَلَّمَهُ الْبَیَان(1) باشد.
برای فهم معنای ولایت كه بهخصوص در فرهنگ شیعه جایگاه ویژهای دارد، تا آنجا كه در آموزههای اسلامی آمده است كه قوام اسلام و فرهنگ شیعه به ولایت اهلبیت(علیهم السلام) است،(2) همچنین برای فهم ولایت در كلام نورانی امام سجاد(علیه السلام)، در مناجات خود، باید بهمعنای لغوی ولایت كه در امور حسی به كار میرود نظر افكنیم، تا با لحاظ تناسب آن
1. الرحمن (55)، 4.
2. از امام باقر(علیه السلام) روایت شده كه فرمود: بُنِیَ الاسْلامُ عَلَی خَمْسٍ، عَلَی الصَّلاةِ وَالزَّكَاةِ وَالصَّوْمِ وَالْحَجِّ وَالْوَلایَةِ وَلَمْ یُنَادَ بِشَیْءٍ كَمَا نُودِیَ بِالوَلایَة؛ «اسلام بر پنج پایه استوار شده است: نماز و زكات و روزه و حج و ولایت و آنسان كه برای ولایت فریاد زده شده [و بر آن تأكید شده]، برای هیچچیز دیگر فریاد زده نشده است».(محمدبنیعقوب كلینی، كافی، ج2، ص21، ح1).
با ولایت خدا و اهلبیت(علیهم السلام) و ایجاد تغییر و توسعة مفهومی و تجرید آن از جنبههای حسی، آن را بر مورد بحث، تطبیق دهیم: اصل مادة «و ـ ل ـ ی» برای قرب، پیوستگی و اتصال بین دو چیز به كار میرود؛ بهگونهایكه شیء سومی بین آن دو فاصله نیندازد و هریك از آن دو چیز در دیگری اثر بگذارد. پس مفهوم لغوی «و ـ ل ـ ی» دارای سه ركن است: 1. وجود دو چیز؛ 2. مقارنت و اتصال آن دو به یكدیگر و عدم توسط شیء سوم بین آن دو؛ 3. تأثیرگذاری هریك بر دیگری. این معنای لغوی برای برخی از مشتقات «ولی» در قرآن نیز به كار رفته است؛ آنجا كه خداوند میفرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ وَلْیَجِدُوا فِیكُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِین؛(1) «ای كسانی كه ایمان آوردهاید، با كافرانی كه به شما نزدیكاند، كارزار كنید و باید كه در شما درشتی و سختی بیابند، و بدانید كه خدا با پرهیزكاران است».
«یلون» فعل مضارع و از مادة «ولی» است و در آن معنای قرب، نزدیكی و همجواری لحاظ شده است. خداوند در این آیه، به مسلمانان فرمان میدهد كه دشمنان دورتر آنان را از دشمنانی كه در همسایگی و مجاورتشان به سر میبرند و آنان را تهدید میكنند، غافل نسازند؛ بلكه قبل از جنگ با دشمنان دور، با طوایف یهود كه اطراف مدینه زندگی میكنند و به دشمنی و تهدید مسلمانان میپردازند، جهاد كنند.
با توجه بهمعنای ولایت در امور حسی و كاربرد آن در موردی كه دو شیء با یكدیگر متصل و نزدیك باشند و شیء دیگری بین آنها فاصله نیندازد یا یكی از آن دو در دیگری اثر بگذارد یا آن دو در یكدیگر تأثیر متقابل داشته باشند، همین واژه و واژگان همخانوادة آنها پس از تصرف و توسعه و تجرید از جنبههای حسی در امور معنوی و اعتباری نیز به كار میروند. پس اگر دو موجود دارای ارتباطی عمیق و
1. توبه (9)، 123.
تنگاتنگ بودند كه بیگانهای نتواند بین آن دو فاصله اندازد و یكی از آن دو در دیگری تصرف و تأثیر داشت یا آن دو در یكدیگر تأثیر و تصرف داشتند، برای حكایت از این ارتباط و نزدیكی، از مادّة «ولی» و واژة «ولایت» استفاده میشود. از این نظر وقتی مینگریم كه دو انسان چنان به یكدیگر علاقهمندند و ارتباط روحی عمیقی دارند كه گویی روح و دلشان به یكدیگر پیوند خورده و هیچ فاصلهای بین آن دو وجود ندارد و این رابطة عمیق روحی باعث شده كه در یكدیگر اثر بگذارند، گفته میشود كه بین آن دو، رابطة ولایت حاكم است. همچنین با توجه به اینكه خداوند از هر چیز به مخلوقات و ازجمله به انسانها نزدیكتر است و خود میفرماید: وَنَحْنُ أقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِید؛(1) «ما از رگ گردن به او نزدیكتریم». او بر همة مخلوقات خود ولایت تكوینی دارد و سرپرستی، اداره و تدبیر همة امور و شئون موجودات و ازجمله انسان بهوسیلة خداوند انجام میشود. این ولایت تكوینی عام است و بر همة مخلوقات و ازجمله انسانها، بنا بر ظرفیتها و اقتضائات وجودی كه خداوند در آنها قرار داده است، اعمال میشود.
خلق موجودات و تصرفاتی كه خداوند دربارة موجودات انجام میدهد و تدبیر همة شئون آنها ناشی از ولایت تكوینی خداوند است و با توجه به این ولایت تكوینی عام الهی است كه ما همة امور عالم را به خداوند نسبت میدهیم و خداوند میفرماید: وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاّ بِإِذْنِ اللَّه؛(2)«و هیچكس جز به فرمان خدا نمیرد».
1. ق (50)، 16.
2.آل عمران (3)، 145.
در آیهای دیگر ایمان آوردن به ولایت الله و تدبیر و حاكمیت مطلق او بر جهان هستی نسبت داده شده است: وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أنْ تُؤْمِنَ إِلاّ بِإِذْنِ اللَّه...؛(1)«و هیچكس را توان آن نیست كه ایمان بیاورد مگر به خواست خدا...».
وقتی خداوند به همة هستی و امور، ولایت و حاكمیت داشت، اراده و اختیار انسان نیز در بستر ولایت او اعمال میگردد و انسان چیزی را میتواند اراده كند و برگزیند كه در دایرة ارادة خداوند قرار گرفته باشد. خداوند در این باره میفرماید: وَمَا تَشَاءُونَ إِلاّ أنْ یَشَاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِیمًا حَكِیمًا؛(2)«و شما نمیخواهید مگر آنكه خدا بخواهد؛ همانا خداوند دانا و باحكمت است».
جهان آخرت در واقع، صحنة ظهور حاكمیت خداوند و ولایت اوست و در روز قیامت كه حجابها از برابر دیدة بندگان كنار خواهد رفت، همگان درمییابند كه همة كارها با اراده و مشیت الهی انجام میپذیرد و ارادهای جز ارادة الهی مستقلاً مؤثر و كارساز نیست: هُنَالِكَ الْوَلایَةُ لِلَّهِ الْحَق...؛(3) «آنجا (در روز رستاخیز) یاری و كارسازی تنها از آن خداست...».
در آیهای دیگر میفرماید: یَوْمَ هُمْ بَارِزُونَ لا یَخْفَى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَیْءٌ لِمَنِ الْمُلْكُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّار؛(4)«روزی كه نمایان شوند، هیچچیز از آنان بر خدا پوشیده نباشد، [ندا آید كه] امروز پادشاهی از آنِ کیست؟ از آنِ خدا است، آن یگانة بر همه چیره».
البته خداوند دارای ولایت تكوینی خاص نیز هست كه درحق اولیای خدا و رهیافتگان
1.یونس (10)، 100.
2.انسان (76)، 30.
3.كهف (18)، 44.
4.غافر (40)، 16.
به تعالی و كمالْ اعمال میگردد و بر اساس آن خداوند حتی افكار و رفتار اختیاری آنها را در جهت تعالی و كمالْ تدبیر و هدایت میكند. خداوند دربارة این ولایت تكوینی خاص خود میفرماید: اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ...؛(1)«خدا سرپرست و كارساز مؤمنان است و آنان را از تاریكیها به روشنایی میبرد...».
لازمة ولایت خاص الهی محبت است و از این نظر اگر كسی مشمول ولایت خاص خداوند قرار گرفت، محبوب خداوند نیز هست و چون محبت طرفینی است، ولایت بهمعنای محبت نیز طرفینی است و وقتی خداوند ولیّ كسی گردید، او نیز ولیّ خدا میگردد و بر این اساس ما دربارة امیر مؤمنان(علیه السلام) كه بندة برگزیدة خداست میگوییم: أشهدُ أنَّ عَلیاً وَلیُّ الله.
وقتی كسانی به خداوند تقرب جستند و فقط با او سروكار داشتند و همواره به یاد خداوند بودند و پیرو محض دستورات او گردیدند، خداوند نیز امور آنان را تدبیر میكند و در پرتو ولایت الهی، آنان به مصالح و منافع واقعی دنیوی و اخروی دست مییابند. در برخی از آیات این ولایت كه درحق مؤمنان اعمال میگردد با واژة «مولی» بیان شده است: ذَلِكَ بِأنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِینَ آمَنُوا وأنَّ الْكَافِرِینَ لا مَوْلَى لَهُم؛(2)«این [فرجام هلاكت و نابودی برای كافران] ازآنروست كه خدا یار و یاور مؤمنان است و كافران را یار و یاوری نیست».
وقتی خداوند بر بندگان مؤمن خاص خود ولایت داشت، آنان به خداوند توكل میكنند و تقدیر و اصلاح امور را به او واگذار میكنند. البته این ولایت بهتناسب اختلاف مراتب ایمان اشخاصْ متفاوت میگردد و هركس از ایمان قویتری برخوردار بود، اِعمال ولایت الهی درحق او قوّت و وسعت بیشتری خواهد داشت. این ولایت الهی دربارة
1.بقره (2)، 257.
2.محمد (47)، 11.
برخی از بندگان مؤمن به مرحلهای میرسد كه اراده و خواست خداوند جانشین اراده و خواست آن بندگان میشود و همة تصمیمات و كارهای آنها از مسیر ولایت خاص الهی انفاذ و اجرا میگردد؛ چنانكه خداوند در حدیث قدسی دربارة بندگان مطیع و فرمانبردار خود كه افزون بر انجام تكلیف الزامی، میكوشند كه با انجام مستحبات به خداوند تقرب جویند، میفرماید: كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذی یَسْمَعُ بِهِ وَبَصَرَهُ الّذی یُبْصِرُ بِهِ وَیَدَهُ الَّتی یَبْطِشُ بِها إن سَألَنی أعْطَیْتُهُ وأنْ اسْتَعاذَنی أعَذْتُه؛(1) «من گوش او میگردم كه با آن میشنود و چشم او میگردم كه با آن میبیند و دست او میگردم كه با آن برمیگیرد، اگر از من چیزی بخواهد به او میدهم و اگر به من پناه آورد پناهش میدهم».
همچنین با توجه به آنكه در پرتو بندگی و كسب رضایت پروردگار، بنده مشمول ولایت خاص الهی میشود، خداوند امور و شئون وجودی وی را اداره و تدبیر میكند و اراده و اختیار خداوند جایگزین اراده و اختیار او میگردد و كارهای انسان بر وفق مراد و مصلحت و در مسیر سعادت انجام میپذیرد. امام حسین(علیه السلام) در دعای عرفه، از خداوند درخواست میكنند: اِلهى اَغْنِنى بِتَدْبیرِكَ لى عَنْ تَدْبیرى وَبِاخْتِیارِكَ عَنِ اخْتِیارى؛(2)«خدایا، با تدبیر خود مرا از تدبیر در كار خویش بینیاز گردان و با اختیار خود [امورم را به انجام رسان] مرا از اختیار خود بینیاز گردان».
یكی از اقسام ولایت، ولایت در امور اجتماعی است كه جعلی و اعتباری میباشد و ما در حوزة مباحث اسلامی از آن به ولایت تشریعی تعبیر میكنیم. اگر بر اساس سازوكار قانونی این ولایت به كسی سپرده شود، مثلاً اگر سرپرستی و ولایت بر جامعهای به كسی
1.دیلمی، ارشاد القلوب، ج1، ص91.
2.مفاتیح الجنان، دعای عرفه.
سپرده شود، او متصدی امور آن جامعه و حاكم و والی بهحساب میآید و دیگران ملزم به اطاعت از او هستند. همچنین اگر كسی متولی موقوفهای گردید، امور مربوط به آن موقوفه و رعایت مصالح وقف با نظر و صلاحدید او انجام میپذیرد و هر تصرفی كه از ناحیة دیگران و بدون اجازة او انجام پذیرد نامشروع است. این ولایت یكطرفه است و تنها مربوط به كسی است كه ولیّ و یا والی جامعهای انتخاب شده است. در این صورت وقتی كسی ولیّ و والی جامعه گردید، اوست كه به جامعه ولایت دارد و جامعه ولایتی بر او ندارد. ازآنرو كه این ولایت، اعتباری است و مقامی حقیقی بهحساب نمیآید، متصدی آن باید نصب شود و در صورت از دست دادن شرایط عزل میگردد.
از منظر ما مسلمانان ولایت تشریعی كه بهمعنای ارائة دستورالعملها و قانونگذاریهای الهی است، در درجة اول بهوسیلة خداوند و برای هدایت انسانها صورت میپذیرد. آنگاه خداوند این منصب را در اختیار جانشینانش میگذارد و آنان موظفاند كه دستورات و قوانین الهی را در اختیار مردم بگذارند و همچنین آنان از جانب خداوند وظیفة حاكمیت بر مردم را نیز بر عهده دارد و مردم موظف به اطاعت از آنها هستند. افزون بر آنكه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) عهدهدار حكومت و ولایت تشریعی بر جوامع اسلامی است، از منظر شیعه، این ولایت پس از آن حضرت به ائمة اطهار(علیهم السلام) سپرده شده است و ازاینرو ولایت تشریعی ائمة اثناعشر(علیهم السلام) و وجوب اطاعت از آنان از مقومات و ركن اساسی اعتقاد ما به امامت اهلبیت(علیهم السلام) است. دایرة ولایت تشریعی ائمه(علیهم السلام) بیشتر مربوط به احكام و مسائل اجتماعی است؛ مانند انواع معاملات، حقوق، وظایف اجتماعی، جهاد، مسائل سیاسی و بینالمللی و مسائل اقتصادی.
پس از امام معصوم(علیه السلام) و در زمان غیبت كه مردم دسترسی به امام معصوم(علیه السلام) ندارند، در موارد فوق مردم باید به فقیه جامعالشرایط مراجعه كرده و از او اطاعت كنند. این اطاعت نیز مثل وجوب اطاعت از پیامبر و ائمه(علیهم السلام) مطلق است و همة امور حکومتی را
شامل میشود، مگر دلیل خاصی داشته باشیم كه بعضی موارد را استثنا كرده باشد و ولایت در آن را خاص معصوم(علیه السلام) دانسته باشد. البته با توجه به اینكه وجود چند حاكم مستقل و در عرض هم برای ادارة یك جامعه ممكن نیست، بدیهی است كه در صورت تعدد فقها در یك زمان، از میان آنها یك نفر باید عهدهدار این امر شود. چنین فقیهی جانشین امام معصوم(علیه السلام) و اطاعتش مثل اطاعت امام معصوم(علیه السلام) واجب است. برخی از آیات قرآن ناظر به ولایت تشریعی و اجتماعی است، ازجمله آیة إِنَّمَا وَلِیُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُون؛(1)«همانا دوست و سرپرست شما خداست و پیامبرش و كسانی كه ایمان آوردهاند؛ آنان كه نماز را بر پا میدارند و زكات میدهند درحالیكه در ركوعاند».
با توجه به اینكه آیة فوق در بین آیاتی قرار گرفته كه از پیروی اهل كتاب نهی میكنند و نیز با توجه به آیة بعد، منظور از ولایت در آن، ولایت تشریعی است و خداوند در آیة شریفه در صدد جعل ولایت تشریعی برای پیامبر(صلی الله علیه و آله) و ائمة اطهار(علیهم السلام) است.
چنانكه متذكر شدیم، بهجز قسم اخیر، سایر اقسام ولایت، ازجمله ولایت بهمعنای قرب و پیوستگی تكوینی هستند؛ چه اینكه قرب بین دو موجود ذیشعور بهمعنای ارتباط خاص روحی و قلبی بین آن دو است كه امری حقیقی بهحساب میآید. سایر معانی ولایت نظیر نصرت، محبت و سرپرستی لوازم معنای ولایت كه همان قرب و پیوستگی است، بهحساب میآیند و این قرب در صورتی تحقق میپذیرد كه دو موجود كاملاً با یكدیگر ارتباط و اتصال برقرار كنند و بیگانهای بین آن دو فاصله و
1.مائده (5)، 55.
جدایی نیندازد. حال به یك معنا خداوند قریب و نزدیك به همة موجودات، ازجمله انسانهاست و این قرب عام تكوینی خداوند، امتیازی بهحساب نمیآید؛ چه اینكه كفار نیز از این قرب برخوردارند.
قربی كه امام سجاد(علیه السلام) از خداوند درخواست دارند، قرب اكتسابی است كه در پرتو پیروی از دستورات خداوند، بندگی و خودسازی تحصیل میگردد و از این نظر خاص بندگان برگزیده و مؤمن خداست و تنها آنان از این امتیاز عالی برخوردارند. در سایة این ولایت و قرب خاص است كه آن بندگان مؤمن كارها و امورشان را به خداوند واگذار میكنند. طبیعی است وقتی انسان با طیب خاطر امورش را به خداوند وامیگذارد كه سنتهای الهی را بشناسد و كارها و تدبیرهای الهی را مطابق مصلحت واقعی و برخاسته از حكمت بداند. وقتی انسان در مورد دعاوی و اختلافات، كسی را بهعنوان وكیل خود انتخاب میكند كه او را آشنای به قوانین حقوقی و جزایی و سازوكارهای دفاع از موكل و احقاق حقوق او بداند و مطمئن باشد كه آن وكیل قصد یاری او را دارد. كسی كه بر خدا توكل میكند و كارهایش را به او وامیگذارد و به قضای الهی راضی میگردد، باید بداند كه چهبسا برخی از تقدیرات الهی برحسب ظاهر به ضرر او هستند و خداوند بندگان خود را با بلا و گرفتاریها نیز مواجه میگرداند و از این طریق آنها را مورد آزمایش قرار میدهد. خداوند در این باره میفرماید:
وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الأمْوَالِ وَالأنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ *الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُون * أُولَئِكَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُون؛(1)«و هرآینه شما را به چیزی از بیم و گرسنگی و كاهش مالها و جانها
1.بقره (2)، 155ـ157.
و میوهها میآزماییم و شكیبایان را مژده ده؛ آنان كه چون مصیبتی (پیشامد ناخوشایندی) به ایشان رسد، گویند: ما از آن خداییم و بهسوی او بازمیگردیم. آناناند كه درودها و بخشایشی از پروردگارشان بر آنهاست و ایشاناند راهیافتگان».
برخی به دنبال زندگی راحت و بدون دردسر هستند و از سختیها و گرفتاریها گریزاناند، درصورتیكه سختیها و گرفتاریها لازمة زندگیاند. بر اساس سنت الهی، انسانها چنانكه با خوشیها و راحتیها مواجه میگردند، باید با تنگناها و مشكلات نیز مواجه شوند و بهواقع خوشیها و سختیها ابزار آزمون انسانها هستند و هیچكس را گریزی از آزمون الهی نیست و در بوتة آزمایش اوست كه صالح از ناصالح و بندگان صادق از مدعیان دروغین بازشناخته میشوند:
أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَكُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لا یُفْتَنُونَ *وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِین؛(1)«آیا مردم پنداشتهاند همینكه [به زبان] گویند ایمان آوردیم آنان را وامیگذارند (رها میكنند) و آزموده نمیشوند؟ و ما كسانی را كه پیش از آنان بودند آزمودیم، تا خداوند همانا كسانی را كه راست گفتند معلوم كند و دروغگویان را نیز معلوم كند».
كسی كه به خداوند توكل میكند، باید بداند كه خداوند كار بیهوده انجام نمیدهد و همة سنتها و تدبیرهای خداوند منطبق بر حكمت الهی است و آنگاه با چنین باوری و توفیقی كه درزمینة بندگی خالصانة خداوند كسب كرده است، از خداوند درخواست میكند به تدبیر امور او بپردازد و او را مشمول ولایت خاص خود گرداند؛ چنانكه
1.عنكبوت (29)، 2ـ3.
وقتی كسی به ولایت اعتباری دیگری بر خود تمكین میكند، به آنچه او انجام میدهد و قضاوتی كه در حقش روا میدارد، رضایت میدهد. اگر حاكم عادل، سهمی مساوی با دیگران و ازجمله سهمی مساوی با سهم فقرا از بیتالمال برای او تعیین كرد، مخالفت نمیكند و بر او خُرده نمیگیرد كه چرا در تقسیم بیتالمال موقعیت و شئونات افراد را در نظر نگرفته است. یا اگر قاضی بر اساس قوانین و دستورات قضایی اسلام حكم كرد كه بر مجرم حد جاری كنند، به این بهانه كه اجرای حدود با ملاحظات اجتماعی سازگار نیست و اگر كسی گناهی مرتكب شد و مثلاً زنا كرد، نباید او را تازیانه بزنند و آبرویش را نزد دیگران بریزند، با حكم قاضی و حكم خدا مخالفت نمیورزد؛ بلكه او اجرای حدود الهی را ضروری و منطبق با مصالح واقعی دانسته و بر این باور است كه در سایة حدود الهی است كه جامعه سالم میماند و از آفت و فساد محفوظ میشود، و بر این اساس خداوند میفرماید:
الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلا تَأْخُذْكُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَلْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِین؛(1)«به هر زن و مرد زناكار صد تازیانه بزنید و اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید، در [كار] دین خدا نسبت به آن دو دلسوزی نكنید، و باید گروهی از مؤمنان كیفر آن دو را حاضر و شاهد باشند».
در پایان بحث دو روایت دربارة شرایط نیل به ولایت ائمة اطهار(علیهم السلام) ذكر میكنیم. در روایت اول، امام صادق(علیه السلام) به یكی از اصحاب خاص خود به نام عبداللهبنجندب
1.نور (24)، 2.
میفرمایند: یَاابْنَ جُنْدَب بَلّغْ مَعَاشِرَ شیعَتِنا وَقُل لَهُم: لا تَذْهَبَنَّ بكُمُ المَذاهِبُ، فَوَاللهِ لا تُنَال وَلایَتُنَا إلاَّ بالْوَرَعِ وَالإجْتِهَادِ فی الدُّنْیَا وَمواسَاةِ الإخْوانِ فی اللهِ...؛(1) «پسر جندب، به شیعیان ما ابلاغ كن و به آنها بگو: این طرف و آن طرف نروید. به خدا سوگند به ولایت ما نمیرسید مگر با ورع و كوشش در دنیا و مواسات با برادران در راه خدا...».
كسی به ولایت اهلبیت عصمت(علیهم السلام) نائل میگردد كه تقوا داشته باشد و از گناهان بپرهیزد و در راه انجام وظایفش تلاش چشمگیر و فراوان از خود نشان دهد. همچنین نسبت به برادران دینی خود احساس همدردی و همیاری داشته باشد؛ فقط به فكر خود نباشد، بلكه در صدد خیرخواهی و كمك به آنان برآید و آنچه برای خود میخواهد و میپسندد، برای آنان نیز بخواهد.
در روایت دیگر امام باقر(علیه السلام) در یكی از سفارشهای خود به جابربنیزید جعفی میفرمایند:
یَا جَابِرُ... وَاعْلَمْ بِأنَّكَ لاتَكُونُ لَنَا وَلِیّاً حَتَّی لَوِ اجْتَمَعَ عَلَیْكَ أهْلُ مِصْرِكَ وَقالُوا إِنَّكَ رَجُلُ سَوْءٍ لَمْ یَحْزُنْكَ ذَلكَ، وَلَوْ قالوُا إِنَّكَ رَجُلٌ صَالحٌ لَمْ یَسُرَّك ذَلِكَ، وَلَكنْ اعْرِضْ نَفْسَكَ عَلَی كِتَابِ الله فَإنْ كُنْتَ سَالِكاً سَبِیلَهُ زاهِداً فِی تَزْهِیدِهِ راغِباً فی تَرْغیبه خَائِفاً مِنْ تَخْوِیفه فَاثْبُتْ وَأبْشِرْ فَإنَّهُ لایَضُرّكَ ما قِیلَ فِیكَ، وإِنْ كُنْتَ مُبَایِناً لِلْقُرآنِ فَمَا ذا الَّذیِ یَغُرّكَ مِنْ نَفْسِك؛(2) «ای جابر... و بدان كه تو دوست ما شمرده نخواهی شد تا [چنان شوی كه] اگر تمام مردم شهرت جمع شدند و گفتند: "تو مرد بدی هستی" این سخن محزونت نسازد و اگر گفتند: "تو مرد خوبی هستی" تو را خوشحال نكند، ولی نفس خود را بر كتاب خدا عرضه دار. پس اگر پویندة راه قرآن بودی و در آنچه قرآن بیرغبتی بدان را خواسته است، زاهد بودی و به
1.محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج78، باب 24، ص281، ح1.
2. همان، باب 22، ص162ـ163، ح1.
آنچه قرآن بدان ترغیب كرده است، میل و رغبت داشتی و از تهدیدش ترسان شدی، در این صورت پابرجا باش و تو را مژده باد كه بیشك آن سخنان كه دربارهات گفتند، هیچ زیانی به تو نخواهد رساند و اگر از قرآن جدا شدهای، پس دیگر به خود بالیدنت برای چیست؟»
منظور از ولایتی كه امام سجاد(علیه السلام) در مناجاتش از خداوند درخواست میكنند، این است كه انسان كاملاً تسلیم وی شود و امورش را به او واگذارد و از صمیم دل به تدبیرهایش راضی گردد. فقط به خداوند امید داشته باشد و از وی بترسد و از غیر او ترس و بیمی به خود راه ندهد. تعریف و تمجید دیگران او را خوشحال و مغرور نسازد و بدگویی دیگران او را ناراحت نكند.