گفتار پنجاه‌و‌چهارم: گفتار پنجاه‌و‌چهارم

 

 

گفتار پنجاه‌وچهارم

جایگاه و عظمت ذکر خدا

 

 

از زمرة مناجات‌های پانزده‌گانة امام سجاد(علیه السلام) مناجات ذاكرین است كه ایشان در فراز نخست آن می‌فرمایند:

إلَهی، لَوْ لَا الْوَاجِبُ مِنْ قَبُولِ أَمْرِكَ لَنَزَّهْتُكَ مِنْ ذِكْرِی إِیَّاكَ، عَلَى أَنَّ ذِكْرِی لَكَ بِقَدْرِی لَا بِقَدْرِكَ، وَمَا عَسَى أَنْ یَبْلُغَ مِقْدَارِی حَتَّى أُجْعَلَ مَحَلًّا لِتَقْدِیسِكَ، وَمِنْ أَعْظَمِ النِّعَمِ عَلَیْنَا جَرَیَانُ ذِكْرِكَ عَلَى أَلْسِنَتِنَا وَإِذْنُكَ لَنَا بِدُعَائِكَ وَتَنْزِیهِكَ وَتَسْبِیحِك‏؛ خدایا، اگر واجب نبود قبول و اطاعت امر تو (كه فرمان دادی ذكر تو كنیم)، من تو را منزه از آن می‌دانستم كه ذكر تو گویم؛ باآنكه یاد من از تو در حد و اندازة فهم من است، نه در حد مقام تو؛ و چگونه ممكن است فهم من به حدی برسد كه آن را محلی برای تقدیس تو قرار دهم؟ و یكی از نعمت‌های بزرگ تو برای ما این است كه ذكر تو بر زبان ما جاری شده است و تو به ما اجازه داده‌ای كه تو را بخوانیم و به تنزیه و تسبیح تو مشغول شویم.

عمومیت ذكر و ارتباط آن با معرفت

حدود ده سال پیش به‌تفصیل دربارة «ذكر خدا». سخن گفتیم و آن گفتار، در كتابی به نام

یاد او ‌گرد آمده است. در این مجال بنا نداریم كه به‌تفصیل در‌این‌‌باره سخن گفته، آنچه را در آن كتاب آمده بازگوییم؛ اما به مناسبت شرح و بررسی این مناجات شریف، ناچاریم نكاتی را به‌اختصار بیان كنیم. نكتة نخست اینكه، آنچه از ذكر به اذهان عموم مردم متبادر می‌شود، اذكار لفظی است؛ مانند ذكر الله ‌اكبر، لا اله الا الله و دیگر اذكار لفظی. با‌این‌حال چنان‌كه از قرآن، مناجات‌ها و دعاها استفاده می‌شود، گسترة ذكر خدا گسترده‌تر از ذكر لفظی است و ذكر قلبی را نیز دربر می‌گیرد؛ بلكه اصل ذكر مربوط به قلب است. یاد كردن از كسی بدین ‌معنا نیست كه تنها نامش را بر زبان جاری سازیم؛ بلكه با یادكرد از كسی باید دل متوجه او شود. ارزش ذكر لفظی از‌آن‌‌جهت است كه پدیدار‌سازندة یاد قلبی است و از‌آن‌‌جهت به آن ذكر گفته می‌شود كه ملازم با یاد قلبی است و حقیقت ذكر با دل ارتباط دارد. ازاین‌رو، خداوند می‌فرماید: وَاذْكُرْ رَبَّكَ فِی نَفْسِكَ تَضَرُّعًا وَخِیفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ وَلا تَكُنْ مِنَ الْغَافِلِین؛(1) «و پروردگارت را در درون خویش به زاری و بیم، و بدون آوای بلندِ گفتار، بامدادان و شبانگاهان یاد كن و از غافلان مباش».

نكتة دوم آنكه، وقتی انسان خدا را یاد می‌كند و از جمله دربارة ذكر قلبی، به اسما و صفات و افعال الهی توجه می‌یابد و آنها را یاد می‌كند (برای نمونه وقتی از خداوند به‌منزلة كریم، رازق و یا غفار یاد می‌كند)، مفهوم این صفات در ذهن او نقش می‌بندد و با آن مفهوم، به موجودی اشاره می‌كند كه آن صفات را دارد. به‌تعبیر‌دیگر، ذكرْ تابعی از معرفت انسان، و متناسب با شناختی است كه انسان از خدا دارد. توضیح آنكه، گاهی انسان سالیانی طولانی با كسی ارتباط تنگاتنگ دارد و كاملاً به او علاقه‌مند است؛ برای نمونه سالیانی با استاد خود محشور است و از پیشگاه او بهره می‌برد و پس ‌از آنكه


1. اعراف (7)، 205.

استادش از دنیا می‌رود او را یاد می‌كند. مسلماً این یادكرد از نظر وسعت، ارزش و عمق، متناسب با معرفتی است كه او به استادش دارد. این بسیار متفاوت است با یادكرد او از كسی كه به‌گونة حضوری دركش نكرده و تنها ویژگی‌هایی از او را شنیده است، و متناسب با این شناخت ضعیف، او را یاد می‌كند. حال با توجه به اینكه یاد خدا پرتوی از شناخت انسان دربارة خداست و با توجه به اینكه شناخت افراد از خدا مراتب گوناگون دارد، ذكر خدا نیز اگر تنها لقلقة زبان نباشد و از صمیم دل برخیزد، از نظر ارزش و مرتبه، تابع معرفت انسان به خداست. بنابراین هر چقدر معرفت انسان به خدا و اسما و صفات او عمیق‌تر و گسترده‌تر باشد، یاد او از خداوند نیز گسترده‌تر و عمیق‌تر خواهد بود.

عظمت ذكر خدا و ناتوانی انسان از انجام بایستة آن

نكتة سوم كه محور و موضوع اصلی این مناجات شریف قرار گرفته ـ و در مباحث پیشین خود در موضوع ذكر كه آیات و روایات بسیاری را ازنظر گذراندیم، بدان التفات نیافتیم (از این نظر باید اهل‌بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) را بزرگ‌ترین نعمت الهی برای خویش بدانیم كه گاه مطالعة دعا و مناجات و یا روایتی از آنها افق‌های نو و نكاتی تازه را به انسان می‌نمایاند)‌ـ این است كه ما نمی‌توانیم حق ذكر و یاد خداوند را به‌‌جای آوریم و اگر خداوند فرمان نمی‌داد كه او را یاد كنیم، ما او را منزه از یاد خود می‌دانستیم؛ زیرا یاد كردن ما در حد ظرفیت وجودی و معرفتی ماست و هر‌چه ظرفیت وجودی و معرفت ما گسترش یابد، ذكر ما از خدا نیز عمیق‌تر و با‌ارزش‌تر می‌شود. با‌این‌حال از‌آنجا‌كه وجود ما محدود و ضعیف و فقیر محض است، یادكرد ما كه متناسب با وجود محدود ماست، شایستة شأن خداوند و متناسب با او، كه نامتناهی و نامحدود است، نیست. حتی اگر ظرفیت و معرفت ما افزایش یابد و به تناسب آن، ذكر و یاد ما نیز ارزشمند‌تر شود، در‌هر‌صورت ما محدودیم و ظرفیت و معرفت و یاد محدود ما نسبتی با شأن و منزلت

نامتناهی خداوند ندارد. نمی‌توان محدود را با نامحدود سنجید و بین آن دو نسبتی را برقرار ساخت. ما هرگز نمی‌توانیم حق یاد خداوند را كه نامحدود است، به‌‌جای آوریم. با‌این‌همه، از‌آنجا‌كه خداوند فرمان داده، و اطاعت از فرمان او واجب است، در حد ظرفیت و فهم محدود خود او را یاد می‌كنیم و به این مطلب معترفیم كه یادكرد ما شایستة شأن نامحدود خداوند نیست. اكنون با توجه به ضعف و نقص ما و با توجه به آنكه ذكر و یاد ما متناسب با شأن خداوند نیست، بزرگ‌ترین لطف خداوند در حق ما و نعمت او برای ما این است كه اجازه داده تا او را یاد كنیم.

دربارة فضیلت و ارزش ذكر خداوند، روایات فراوانی وارد شده است، و برخی از آنها مضامینی شگفت‌آور دربارة جایگاه و عظمت یادكنندة خداوند دارد. برای نمونه در روایتی آمده است كه حضرت موسی(علیه السلام) از خداوند پرسید: یَا رَبِّ أ قَرِیبٌ أَنْتَ مِنِّی فَأُنَاجِیَكَ أمْ بَعِیدٌ فَأُنَادِیَكَ؟ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ إِلَیْهِ: یَا مُوسَى، أَنَا جَلِیسُ مَنْ ذَكَرَنِی‏؛(1) «پروردگارا، آیا تو به من نزدیكی تا آهسته با تو راز گویم، یا از من دوری كه با صدای بلند تو را بخوانم؟ خداوند عزوجل به او وحی فرمود: ای موسی، من هم‌نشین كسی هستم كه مرا یاد كند».

هم‌نشینی با انسان‌های بزرگ از آرزوهای بزرگ ماست و هرچه شخصیتی كه آرزو داریم با او هم‌نشین شویم از موقعیت و شأن والاتری برخوردار باشد، بیشتر از ملاقات با او به خود می‌بالیم و احساس غرور می‌كنیم. پس‌ از انقلاب میلیون‌ها نفر آرزو داشتند كه برای چند لحظه به دیدار امام خمینی(رحمه الله) نائل شوند و نیز فراوان‌اند كسانی كه آرزو می‌كنند به ملاقات رهبر معظم انقلاب بروند و اگر توفیق دست دهد كه به مجلس خصوصی ایشان بار یابند، از شدت خوش‌حالی سر از پا نمی‌شناسند. حال اگر كسی


1. محمدبن‌یعقوب كلینی، كافی، ج2، ص496، ح4.

توفیق یابد امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را ملاقات كند، افتخار بسیار بزرگی نصیب او شده است؛ اما باید در نظر داشت كه انبیا و اولیای خدا و علمای بزرگ كه ملاقات و هم‌نشینی با آنها آرزوی ماست، همه بندة خدا هستند؛ هرچه دارند خداوند به ایشان بخشیده و هرگز شأن و مقام آنها به مقام و منزلت خداوند نمی‌رسد. از این نظر هم‌نشینی با خداوند بزرگ‌ترین افتخار و موهبت الهی است كه هیچ نعمتی به پای آن نمی‌رسد.

ذكر یا هم‌نشینی با خدا

مضمون جملة انا جلیس من ذكرنی در بسیاری از روایات آمده است. برای نمونه همین مضمون در دعای پس از زیارت امام رضا(علیه السلام)، با عبارت «یا جَلیس الذَّاكرین».آمده است و سپس، همانند آن مضمون با عبارت یا مَوجُودَ مَنْ طَلَبَه (ای موجود و حاضر برای هركه تو را طلبد) آمده كه این تعابیر منحصر‌به‌فرد است و در دیگر دعاها و روایات مشاهده نشده است. تعبیر مزبور گویای این حقیقت است كه امكان ندارد كسی خداوند را یاد كند و او را بخواند، اما او را در كنار و نزد خود نیابد. البته ازآنجاكه ما چشم بصیرت نداریم، خداوند را نزد خود نمی‌یابیم و می‌پنداریم كه خداوند به ما توجهی ندارد و وقتی او را می‌خوانیم، اعتنایی به ما نمی‌كند.

اگر ما قدر هم‌نشینی با خداوند را می‌دانستیم و به عظمت چنین افتخاری پی می‌بردیم، سزاوار بود كه جز امور ضروری زندگی و آنچه مكلف و متعهد به انجام آن هستیم، دیگر كارها را رها كنیم و پیوسته خود را با یاد و ذكر خدا مشغول سازیم؛ اما با كمال تأسف برخی نه‌تنها از یاد خدا و هم‌نشینی با او لذت نمی‌برند، به آن میل و رغبتی نیز ندارند و از یاد خدا احساس خستگی نیز می‌كنند. حتی گاه برخی به درجه‌ای از پستی و شقاوت می‌رسند كه از یاد خدا نفرت دارند؛ چنان‌كه خداوند دربارة آنها می‌فرماید: وَإِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَإِذَا ذُكِرَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ إِذَا هُم

یَسْتَبْشِرُون؛(1) «و چون خداوند به یگانگی یاد شود، دل‌های كسانی كه به آن جهان ایمان ندارند برمد، و وقتی آنان كه جز او هستند [یعنی معبودهایشان] یاد شوند، ناگاه شادمان گردند».

فضیلت ذكر و فراخوان خدا بِدان و كاستی‌های یادكرد ما از خدا

به‌‌رغم اهمیت ذكر خدا، امام سجاد(علیه السلام)، می‌فرماید: خدایا، اگر تو ذكر خود را بر ما واجب نكرده بودی، من تو را منزه از یادكرد خود می‌دانستم (به‌تعبیر ساده‌تر، خجالت می‌كشیدم تو را یاد كنم)؛ اما تو ذكر خود را بر من واجب كردی و فرمودی: فَاذْكُرُونِی أَذْكُرْكُم؛(2) «پس مرا یاد كنید تا شما را یاد كنم». و نیز فرمودی: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِیرًا؛(3) «ای كسانی كه ایمان آورده‌اید، خدا را بسیار یاد كنید». حتی خداوند ما را تشویق كرده كه در هر حال و حتی در بدترین حالات كه انسان خجالت می‌كشد كسی او را ببیند، او را یاد كنیم؛ چنان‌كه امام صادق(علیه السلام) فرمود: لاَبأسَ بِذِكْرِ اللهِ وأَنتَ تَبوُلُ فَإِنَّ ذِكْرَ اللهِ عَزَّوَجلَّ حَسَنٌ عَلیَ كُلِّ حالٍ فَلا تَسْأَمْ مِنْ ذِكْرِ الله؛(4) «عیبی ندارد در‌حالی‌‌كه بول می‌كنید خدا را یاد كنید؛ زیرا ذكر خدا در هر حال خوب است؛ بنابراین از ذكر خدا خسته مشو».

همچنین در تورات تحریف‌نشده آمده است كه حضرت موسی(علیه السلام) خطاب به خداوند فرمود: إِلَهِی إِنَّهُ یَأْتِی عَلَیَّ مَجَالِسُ أُعِزُّكَ وأجِلُّكَ أَنْ أَذْكُرَكَ فِیهَا فَقَالَ یَا مُوسَى إِنَّ ذِكْرِی حَسَنٌ عَلَى كُلِّ حَال؛(5) «خدایا! گاهی مجالسی برای من پیش می‌آید كه تو را عزیزتر و والاتر از آن می‌دانم كه در آن مجلس‌ها تو را یاد كنم و نامت را ببرم. خداوند فرمود: ای موسی! یاد كردن من در هر حال خوب است».


1. زمر (39)، 45.

2. بقره (2)، 152.

3. احزاب (33)، 41.

4. محمدبن‌یعقوب كلینی، كافی، ج2، ص497، ح6.

5. همان، ح8.

اكنون با توجه به ارزش و اهمیت ذكر خدا و تأكید خداوند بر آن، و اینكه حتی از ما خواسته است تا در بدترین حالات او را یاد كنیم، این پرسش مطرح می‌شود كه چرا امام سجاد(علیه السلام) می‌فرمایند اگر فرمان خداوند نبود من خدا را منزه از یاد خود می‌دانستم و به‌تعبیر‌دیگر، خجالت می‌كشیدم كه او را یاد كنم؟ پاسخ به این پرسش دو بخش دارد: بخش اول ‌كه بدان اشاره شد، عبارت است از اینكه وجود و ظرفیت همة انسان‌ها و حتی ظرفیت حضرات معصومین(علیهم السلام) محدود است و وجود آنها نقص و فقر ذاتی دارد. درنتیجه آنچه انجام می‌دهند و آنچه می‌گویند و مفاهیمی كه تصور می‌كنند، همه محدود و متناسب با ظرفیت وجودی محدود آنهاست. پس آنچه از ظرفیت وجودی محدودِ ما انسان‌ها برمی‌خیزد، از جمله یادكرد ما از خدا، نمی‌تواند متناسب با ذات نامتناهی خداوند و شایستة او باشد. حتی یاد پیامبر(صلی الله علیه و آله) و امام معصوم(علیه السلام) شایستة مقام الهی نیست. جسم ما محدود است و روح ما نیز گرچه لطیف‌تر از ماده است، از‌آنجا‌كه از همة كمالات و مراتب وجودی دیگر ارواح برخوردار نیست و اشرافی بر عوالم غیبی ندارد و از همه مهم‌تر مخلوق خداست، ناقص و محدود است. این نقص و محدودیتْ ذاتی و تكوینی، لازمة مخلوق بودن است و در نتیجة این محدودیت، آنچه از این موجود محدود سرمی‌زند شایستة وجود نامتناهی و غنی بالذات نیست. بر این نقص و محدودیت نمی‌توان خرده گرفت؛ زیرا اساساً نقص و محدودیتْ لازمة هر مخلوقی است.

بخش دوم پاسخ، به كاستی‌ها و نقص‌های اختیاری و بی‌توجهی ما و عدم درك بایستة ذكر خدا مربوط می‌شود. گاه ما ذكر خدا را بدون توجه بر زبان جاری می‌كنیم و التفاتی به‌معنای آن نداریم. از‌آنجا‌كه سفارش شده كه برای نمونه ذكر «لا اله الا الله» را صد بار بگوییم، برای رسیدن به ثواب و پاداش، آن ذكر را می‌گوییم؛ اما این ذكر، لقلقة زبان است و حالِ ما در هنگام بیان آن تفاوتی با هنگامی كه الفاظ دیگری را ادا می‌كنیم، ندارد. البته این ذكر گرچه بدون توجه به‌معنای آن بیان ‌شود، ارزشمند است و ثواب

دارد و می‌تواند یاد و توجه حقیقی به خداوند را در عمق دل ما ایجاد كند. با‌این‌همه، این ذكر به پای یاد حقیقی خدا، كه انسان را هم‌نشین خداوند می‌سازد، نمی‌رسد. پس این نقص و اشكال نیز به ذكر ما مربوط می‌شود كه فاقد روح و توجه قلبی است.

اگر ما در‌صدد برآییم كه ذكر و عبادتمان همراه با توجه و روح باشد، در بهترین حالت به معانی آنها توجه می‌یابیم و می‌كوشیم كه علاوه بر ادای لفظ، به مفهوم آن نیز توجه یابیم. برای نمونه وقتی لفظ «یا غفار» را بر زبان جاری می‌سازیم، كسی را در ذهنمان تصور می‌كنیم كه گناهان انسان را می‌آمرزد. بی‌تردید تصور چنین مفهومی چندان مهم نیست و چندان فراتر از لفظی نیست كه بر زبان جاری می‌كنیم و لقلقة زبان است. این مفهوم در حد خیالاتی است كه مكرر در ذهن ما عبور می‌كند و یا در حد مطالب علمی‌ای است كه به ذهن ما خطور می‌كنند. پس ما وقتی ذكری را بر زبان می‌آوریم، حداكثر به مفهوم و معنایش نیز توجه می‌یابیم و با آن مفهوم به مصداق نیز اشاره می‌كنیم. با این مرتبه و حد از ذكر، تنها توجه خفیف و كم‌رنگی به خداوند در ما پدید می‌آید.

اگر ما درصدد برآییم كه حقیقتاً خدا را یاد كنیم، باید وقتی ذكر خدا را به زبان می‌آوریم و به‌معنای آن نیز توجه می‌یابیم، با همة وجود و از صمیم دل به ذات الهی التفات پیدا كنیم. در امور عادی، فرض كنید ما درصدد برمی‌آییم امام خمینی(رضی الله عنه) را یاد كنیم و می‌گوییم «خدایا، روح امام را با انبیا محشور كن» گاه به گفتن آن الفاظ بسنده می‌كنیم و توجهی به معانی آن پیدا نمی‌كنیم. گاه به معانی آنها نیز توجه می‌یابیم، اما چون توجه به وجود امام نداریم تا با آن الفاظ و مفاهیم اشاره‌ای به او داشته باشیم، دعای حقیقی در حق امام از ما صادر نشده است. دربارة ذكر خداوند نیز گاه الفاظی لقلقة زبان ماست و گاه در ذهنمان معانی آنها را نیز تصور می‌كنیم؛ اما این حد از ذكر بسیار متفاوت است با آنكه فراتر از ذكر لفظی و لقلقة زبان و تصور مفاهیم، دل انسان به مصداق متعین و واقعی آن الفاظ، یعنی خداوند نیز توجه یابد، كه در‌این‌صورتْ ذكر حقیقی تحقق یافته است.

اگر خدا توفیق ندهد كه حقیقتاً او را یاد كنیم و ذكرش را بر زبان آوریم، آیا زبان و ذهن آلوده و بیمار ما شایستگی ذكر گفتن و توجه به خداوند را دارد؟ بر اساس آیات و روایات، همة رفتار و از جمله گناهان، آثار وضعی و واقعی بر وجود و روح ما دارند. برای نمونه، خداوند دربارة تجسم عینی و اثر واقعی و ملكوتی غیبت می‌فرماید: وَلا یَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا أَیُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ یَأْكُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیم؛(1)«و بعضی از شما غیبت بعضی را نكند. آیا كسی از شما دوست دارد كه گوشت برادر مردة خود را بخورد؟ بی‌گمان آن را ناخوش و ناپسند می‌دارید؛ و از خدا پروا كنید كه خدا توبه‌پذیر و مهربان است». در این آیه، غیبت كردن به ‌مثابة خوردن گوشت مردة برادر معرفی شده است. این حقیقت و بازتاب عینی و واقعی غیبت، در آخرت برای همگان آشكار می‌شود و در دنیا نیز گرچه از چشم افراد عادی پنهان است، اولیای خدا كه خداوند چشم باطن آنها را گشوده، در همین دنیا تجسم و جلوه و تأثیر واقعی چنین اعمال زشتی را مشاهده می‌كنند.

علاوه بر غیبت، دروغ و فحاشی و هرگونه گناه دیگر، دل و وجود انسان را متعفن و آلوده می‌كند. پس شخص گناهكار دل و دهان خود را به كثافت‌های بسیاری آلوده است كه از چشم كسانی كه ملكوت اعمال را می‌نگرند پنهان نیست. حال چگونه انسان با این زبان متعفن، ذكر و اسم خدا را می‌گوید و چگونه می‌خواهد با دل آلودة خود به خداوند رو كند؟ برای روشن شدن مطلب می‌توان از تشبیهی، هرچند ناقص، بهره‌ جست. اگر كسی عكس دوست خود را در قابی شكسته و كثیف نگهداری كند، آیا این رفتارش توهینی به صاحب عكس نیست؟ شایسته آن است كه انسان عكس محبوبش را در قابی زیبا و تمیز قرار دهد. انسان آنچه را كه برایش عزیز و مقدس است، در ظرفی


1. حجرات (49)، 12.

مناسب و زیبا قرار می‌دهد و آن را معطر و خوش‌بو نیز می‌كند. حال آیا زبان آلوده به هزاران گناه لیاقت دارد كه به نام نورانی و معطر خدا گویا گردد؟ آیا رواست كه با چنین زبانی ذكر خدا را بگوییم و از حلم او سوء‌استفاده كنیم؟ همچنین آیا شایسته است ذهنی را كه با تصور گناه آلوده‌ایم، ظرف توجه به او قرار دهیم؟ آیا با وجود زشتی‌ها و پلشتی‌ها و آلودگی‌های فراوان ما، این لطف و عنایت خدا در حق ما كه بر ما منت نهاده و اجازه داده است كه ذكر او را بگوییم و به تسبیح و درخواست از او بپردازیم، بزرگ‌ترین نعمت خدا برای ما به‌حساب نمی‌آید؟