درس دوم: شیوه صحیح مواجهه با آیات جهان‌شناسی

درس دوم:

شیوه صحیح مواجهه با آیات جهان‌شناسی

 

 

 

ضوابط فهم صحیح آیات جهان‌شناسی قرآن

نمونه‌هایی از تحمیل رأی بر قرآن

اهداف درس

از دانش‌پژوه انتظار می‌رود پس از فراگیری این درس

1. حدود دلالت آیات جهان‌شناسی را بر مسائل علمی بداند؛

2. مدلول آیات جهان‌شناسی را درست فهم کند و مرز آن را از تطبیق و تحمیل رأی بر قرآن در تفسیر این‌گونه آیات تشخیص داده و معیار آن را بشناسد؛

3. خطای برخی مفسران گذشته را در تفسیر آیات مربوط به برخی گزاره‌های علمی مانند تعداد آسمان‌ها دریابد و نقد کند؛

4. به فهم و تفسیر آیات جهان‌شناسی بر اساس اصول محاوره و در محدودة دلالت الفاظ توانا شود.

ضوابط فهم صحیح آیات جهان‌شناسی قرآن

در درس گذشته گفتیم که طرح آیات مربوط به طبیعت، پدیده‌ها و موجودات جهان و كیهان در قرآن مقصود بالذات نیست؛‌ بلکه استطرادی و تطفّلی است. به همین دلیل در این‌گونه آیات بحث‌های مربوط به موجودات، پدیده‌ها و نظامات آفرینش به‌تفصیل مطرح نشده است؛ بلكه تنها به مقداری بسنده شده كه هدف نازل‌کنندة قرآن را در هدایت مردم تأمین کند. ازاین‌رو برخلاف بسیاری از آیات دیگر، این آیات غالباً ابهام‌هایی دارند که كمتر می‌توانیم در تفسیر آنها نظری قطعی به قرآن نسبت دهیم. به‌علاوه در تفسیر همین مقدار اشاره و ذکر‌ی که از موجودات و پدیده‌های طبیعی در این‌گونه آیات آمده است، باید بسیار احتیاط كنیم تا دچار لغزش و برداشت نادرست نشویم. بنابراین برای فهم صحیح آیات جهان‌شناسی قرآن و پرهیز از آسیب‌های احتمالی، رعایت چند نکته مهم ضروری است:

نکته اول

در تفسیر این‌گونه آیات باید واقعاً درصدد فهم معنای آیه باشیم؛ نه آنکه

پیشاپیش چیزی را پذیرفته باشیم و بعد بخواهیم آیات قرآن را بر همان تطبیق كنیم و معنای دلخواه خود را به قرآن نسبت دهیم؛ خواه آن پیش‌داوری‌ها ناشی از مفاهیم و داده‌های فلسفی باشد، یا عرفانی یا علوم تجربی یا غیر آن؛ درهرصورت این كار، بسیار خطرناك است. باید بكوشیم قرآن را به همان روشی كه خود تعلیم فرموده است، تفسیر كنیم. اگر یک نظریة فلسفی، علمی، عرفانی و یا غیر آن طبق اصول محاوره و قراین معتبر، بر مفاد آیه‌ای منطبق بود، آن را می‌پذیریم؛ وگرنه نباید درصدد تطبیق قرآن بر نظریة پذیرفته‌شده در عصر خود برآییم؛ بلكه تا اندازه‌ای كه مطلبی به‌طور روشن از قرآن استفاده می‌شود، آن را می‌پذیریم و درباره فراسوی آن سكوت می‌كنیم و آن را به قرآن نسبت نمی‌دهیم.

این نکته را نیز باید درنظر داشت که لازم نیست قرآن درباره هر مسئلة‌ علمی، حتماً نظریه‌ای داده باشد؛ زیرا قرآن در پی حل مسائل علمی نیست. البته آنچه فرموده حق است و اگر اشاره‌ای به یک نکته علمی داشته باشد و به‌راستی لفظ قرآن بر آن دلالت كند، حق است و در آن جای هیچ حرفی نیست؛ اگرچه هزاران دانشمند برخلاف آن نظر بدهند؛ ولی سخن در این است كه آنچه را از آیات برنمی‌آید، بی‌جهت به آن تحمیل نكنیم؛ حتی اگر همه فلاسفه و دانشمندان بر آن نظر، اتفاق داشته باشند (هرچند چنین امری رخ نمی‌دهد).

نمونه‌هایی از تحمیل آرا بر قرآن

بسیار پیش آمده است كه فلاسفة اسلامی، نكته‌ای را از آیات قرآنی استفاده، استظهار یا بر آیه‌ای تطبیق كرده‌اند که لفظ آیه دلالتی بر آن ندارد. برای مثال در آیه لَهُ الْخَلْقُ وَالأَمْر (اعراف:54) بعضی از عرفای اسلامی، «خلق» را اشاره به عالم

مادیات، و «امر» را ناظر به عالم مجردات دانسته‌اند(1) و گفته‌اند این معنا از ظاهر آیه استفاده می‌شود. درحالی‌که ظاهر آیه چنین دلالتی ندارد؛ زیرا برحسب ظاهر، خلق به همه اشیا، اعم از مادی و مجرد، تعلق می‌گیرد و منظور از امر چیزی غیر از خلق و به معنای تدبیر است. شاهدش آیه دیگری است که می‌فرماید: خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِی سِتَّةِ أیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الأَمْر (یونس:3).

متأسفانه چنین تفاسیر نادرستی در آثار برخی مفسران دیده می‌شود. شگفت‌انگیزتر آنكه گاهی تناقض میان مفاد آیه و فرضیة معروف در عصر مفسر، چندان روشن است كه هماهنگ کردن آنها با هم به‌هیچ‌روی ممکن نیست؛ اما مفسران با زحمت و مشقت، کوشیده‌اند آیات را بر آن فرضیه تطبیق دهند. نمونة بارز آن فرضیة کیهانی بطلمیوس(2) است. منجمان قدیم زمین را مركز عالم می‌دانستند و می‌پنداشتند هفت فلكِ قمر، عُطارِد، زهره، شمس، مریخ، مشتری و زُحَل، بر زمین احاطه دارند و در ورای آنها دو فلک دیگر به نام فلك‌البروج، و فَلك اطلس(3) هست


1. برای نمونه ابن‌عربی گفته است: فان قلت وما عالم الخلق والأمر، والله یقول: ألا لَهُ الْخَلْقُ وَالأمْر؟ قلنا: عالم الأمر ما وجد عن الله مباشرة، لا عند سبب حادث، وعالم الخلق ما اوجده الله عند سبب حادث (الفتوحات المکیة، ج13، ص175). همچنین در برخی تفاسیر به این قول اشاره شده است؛ ازجمله در تفاسیر: مخزن العرفان در تفسیر قرآن؛ روح المعانی و تفسیر المظهری، ذیل آیه 54 سوره اعراف.

2. بطلمیوس (Ptolemaos) منجم و جغرافی‌دان معروف یونانی قرن دوم میلادی که كتاب‌های مجسطی و آثار البلاد از آثار اوست (برای آگاهی بیشتر ر.ک: دایرة‌المعارف بزرگ اسلامی، ج12، مدخل بطلمیوس). او معتقد بود کره زمین در مرکز عالم ثابت است و سه‌چهارم آن را آب فراگرفته است. کره هوا به مجموع خاک و آب احاطه دارد. کره آتش، کره هوا را دربرگرفته است و هفت فلک (قمر، عطارد، زهره، شمس، مریخ، مشتری و زحل) یکی بر روی دیگری محیط بر زمین‌اند. فلک هشتم فلک ثوابت است که تمام ستارگان و سیارات دیگر بر آن میخ‌کوب شده‌اند و فلک نهم فلک‌الافلاک است که در آن ستاره‌ای نیست. قطر آن نامحدود است و همه فلک‌های دیگر در آن قرار دارند و همین فلک، منشأ حرکات کل افلاک به دور زمین است (ر.ک: سیدهبة‌الدین شهرستانی، اسلام و هیئت، ص5ـ7).

3. توضیح مختصر درباره هریک از این سیارات و افلاک را در یادداشت همین درس بخوانید.

که بر آن هفت فلک محیط‌اند. این فرضیه در آن زمان شناخته شده بود و مسلمانان نیز در قرون اولیه با آن آشنا شدند. برخی از مفسران تحت تأثیر جوّ علمی آن زمان، «سماوات سبع» قرآن را همان افلاك بطلمیوسی پنداشتند و چون دریافتند كه عدد آنها با افلاك نُه‌گانه مطابقت ندارد، گفتند در قرآن صحبت از عرش و كرسی هم شده است؛ بنابراین كرسی فلكی محیط بر آن هفت فلک است و ناگزیر باید همان فلک‌البروج باشد و عرش هم که فوق همه اینهاست، فلک اطلس است.(1)

 قرن‌های متوالی این‌گونه تفسیرها در محافل علمی اسلامی، نزد همگان پذیرفته‌شده بود تا آنكه معلوم شد نظریة افلاك نُه‌گانه از اساس باطل است؛ زمین مركز عالم نیست و فلك به مفهومی كه قدما تصور می‌کردند، وجود ندارد؛ تعداد سیارات نیز محدود به آنچه آنان می‌پنداشتند، نیست و اصلاً خورشید ستاره است و جزء سیارات نیست. چنین بود که سرانجام تاروپود این فرضیه ازهم گسیخت.

برخی دیگر از دانشمندان، كه بی‌شك حسن نظر هم داشته‌اند، هنگامی كه دریافتند عدد سیارات به هفت رسیده است، گفتند «سماوات سبع» در قرآن، اشاره به همان سیارات هفت‌گانه است،(2) و بعد چون عدد از هفت گذشت، گفتند قرآن آنچه را با چشم ساده و غیرمسلح دیده نمی‌شود، به‌حساب نیاورده است؛(3) بعد كه دریافتند ویژگی‌هایی كه در قرآن برای سماوات سبع آمده است، بر سیارات تطبیق نمی‌كند،


1. برای نمونه فخرالدین رازی آسمان‌های هفت‌گانه را همان افلاک هفت‌گانة بطلمیوسی دانسته است که به دور زمین می‌چرخند (ر.ک: فخرالدین رازی، التفسیر الکبیر، ج1، ص156)؛ درباره افلاک نه‌گانه ر.ک: ابن‌سینا، رسائل ابن‌سینا، ص128ـ129؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج54، ص5، در توضیح آیه 29 سوره بقره؛ ملاهادی سبزواری، شرح منظومه، قسمت حکمت، ص269.

2. برای نمونه ر.ک:‌ جمال‌الدین القاسمی، محاسن التأویل، ج16، ص5877. یدالله نیازمند شیرازی هم آسمان‌های هفت‌گانه را بعضی از کراتی دانسته که به دور زمین و خورشید، هر دو در حرکت هستند (ر.ک: یدالله نیازمند شیرازی، اعجاز قرآن ازنظر علم امروزی، ص145، 167).

3. این مطلب را به سیدهبة‌الدین شهرستانی نسبت داده‌اند (ر.ک: محمدباقر بهبودی، هفت آسمان، ص10).

گفتند منظور از سماوات كهكشان‌هاست؛ و چون باز در تطبیق تعداد آنها به مشکل برخوردند، چنین توجیه كردند كه منظور از «سبع»، عدد هفت نیست؛ بلكه مطلقِ «كثرت» است.(1)

اینها نمونه‌هایی است از كارهای بی‌اساس بعضی مفسران یا مفسرنمایان که موجب تأسف و دریغ بسیار است. اینك بر ماست كه از این اشتباهات پند بگیریم و اساس تفسیر را بر این پایه‌های نااستوار و لرزان نگذاریم.

نکته دوم

بر ماست که پیش از تحقیق در قرآن و تفسیر آیات آن، ذهن را از هرگونه پیش‌داوری بپالاییم و چنان بیندیشیم كه گویی هیچ‌چیز درباره موضوع تحقیق نمی‌دانیم و تنها راه شناخت برای ما خود قرآن است؛ آن‌‌هم بر اساس اصول محاوره و به‌وسیله الفاظ، نه بر پایه علم اعداد و حساب ابجد و امثال آن. قرآن بِلِسانٍٍ عَرَبِیٍّ مُبِین (شعراء:195) یعنی به زبان عربی آشكار نازل شده است. منظور از اهل محاوره نیز كسی است كه آشنا به زبان و اصول محاوره ‌باشد و می‌خواهد با روش و ذوق عقلایی مطلبی را از قرآن بفهمد.

البته یک نکته را نباید از نظر دور داشت و آن اینکه گاهی ممكن است یك لفظ و سخن، حاوی نكات دقیقی باشد که تنها برای کسانی آشکار می‌شود که آشنایی بیشتری با این‌گونه الفاظ و یا زمینه موضوعی آن دارند؛ چنان‌که وقتی یك مفسر سیاسی، سخنرانی یك سیاست‌مدار را می‌شنود، می‌تواند نكته‌های دقیقی را از آن دریابد كه اصلاً به ذهن دیگران خطور هم نمی‌كند. این دریافت و استفاده برخلاف اصول محاوره نیست؛ اما کسانی كه از مسائل سیاسی دورند، آن نكته‌ها را متوجه


1. برای نمونه ر.ک: طنطاوی جوهری، تفسیر الجواهر، ج1، ص46.

نمی‌شوند. پس اینکه برخی نمی‌توانند ظرایف و دقایق یک سخن را درک کنند، نمى‌تواند دستاویزى باشد كه آن سخن را خارج از اصول محاوره تفسیر كنیم. قرآن كریم نیز حاوی دقایق و اشارات بسیار ظریفی است كه هركس با قرآن آشناتر باشد، بهتر و بیشتر آنها را درمی‌یابد.

بنابراین منظور از تفسیر بر اساس اصول محاوره آن است كه نظر خود را بر قرآن تحمیل نكنیم. البته بسیار دقت باید كرد؛ اما نباید از خود چیزی مایه گذاشت یا افزود. اگر از ظاهر آیه چیزی درنمی‌یابیم، بهتر آن است كه بگوییم ما در این زمینه چیزی از قرآن نمی‌فهمیم. امید است كه همه ما به اهمیت این مسئله پی ببریم و بدانیم كه نازل‌كننده قرآن كه بر اسرار آن بیش از همه آگاه است، روزی ما را برای همه تفسیرهایمان بازخواست می‌کند.

یادداشت‌ درس دوم

منظومه شمسی

در هیئت قدیم زمین را مركز عالم و فاقد حرکت انتقالی می‌دانستند و می‌پنداشتند هفت فلک که هریک دارای یک سیاره یا ستاره است و نیز فلک‌البروج و فلک‌الافلاک به دور زمین در گردش‌اند؛ اما بعدها با تلاش‌های دانشمندانی چون کوپرنیک (1543م)، کپلر (1650م) و گالیله (1642م) این فرضیه باطل شد و نظریه خورشیدمرکزی رواج یافت. بر اساس نظریه جدید، خورشید در مرکز منظومه قرار دارد و نسبت به سیارات این منظومه ثابت است و اساساً چیزی به نام افلاک هفت‌گانه یا نه‌گانه امری موهوم است.

در واقع ستارگان و سیارات بی‌شماری در آسمان هست که غالباً هر دسته از آنها منظومه‌‌ای را تشکیل می‌دهد. منظومه شمسی یکی از آن منظومه‌هاست که خورشید در مرکز آن قرار دارد و زمین و دیگر سیارات این منظومه هریک در مدار خاص خود گرد آن می‌چرخند. این سیارات عبارت‌اند از:

1. عُطارد یا تیر (Mercury): كوچك‌ترین سیاره منظومه شمسی و 5/1 برابر ماه است و چنان‌که ماه گرد زمین می‌چرخد، عطارد به دور خورشید می‌گردد. البته مدت حركت انتقالی و وضعی‌اش 88 روز است. عطارد به علت كوچكی در طول مدت حركت انتقالی، فقط یك ‌بار به دور خود می‌چرخد؛ همیشه یك سوی آن به طرف خورشید است و یك سال و یك روز آن باهم برابرند. یونانیان آن را رب‌النوع سخنوری و بازرگانی می‌دانستند؛ قدما آن را سیاره‌ای در فلك دوم تصور می‌كردند و ادبا آن را دبیر فلك می‌نامیدند؛

2. زهره یا ناهید (Venus): سیاره دوم منظومه شمسی که تقریباً هم‌اندازه زمین و نزدیك‌ترین سیاره به آن است؛ به‌ویژه وقتی هر دو در یك سمت خورشید قرار

می‌گیرند، فاصله‌شان به سی‌میلیون میل می‌رسد؛ اما قرص تمام آن را هنگامی می‌توان دید كه در مقابل زمین، فراسوی خورشید و در فاصله 169 میلیون میلی قرار بگیرد. مدت حركت انتقالی زهره 225 روز است و حركت وضعی‌اش هنوز معلوم نشده است؛

3. مریخ یا بهرام (Mars): از سیارات منظومه شمسی و كوچك‌تر از زمین است. مدت حركت انتقالی‌اش 687 روز و حركت وضعی‌اش 24 ساعت و 37 دقیقه است. وجود آب در كره مریخ تشخیص داده شده است. بااینكه به علت دوری بیشتر از خورشید (نسبت به زمین) هوای آن سردتر از زمین است (روز 15 درجه بالای صفر و شب 40 درجه زیر صفر)، فصول سالیانه آن تقریباً مانند زمین است. شیارهای سطح آن مباحثات بسیاری میان دانشمندان درباره وجود زندگی در آن برانگیخته است. مقدار اكسیژن در هوای مریخ كم، و تقریباً به اندازه اكسیژنی است كه در قله اورست موجود است. مریخ در فرهنگ یونان باستان رب‌النوع جنگ بوده است؛

4. زمین (Earth): بزرگ‌تر از مریخ و دارای چهار فصل آب و هوایی است. حرکت انتقالی‌اش به دور خورشید تقریباً 365 روز و 6 ساعت است و حرکت وضعی‌اش 24 ساعت طول می‌کشد؛

5. مشتری یا برجیس (Jupiter): از بزرگ‌ترین سیارات منظومه شمسی و دارای هوایی رقیق است؛

6. زحل یا كیوان (Saturne): از سیارات منظومه شمسی و تقریباً 700 برابر زمین است؛ هشت قمر دارد و حلقه‌ای نورانی دور آن را فراگرفته است. مدت حركت انتقالی‌ زحل 5/29 سال است. قدما آن را هفتمین سیاره و نحس اكبر می‌دانستند. سعدی می‌گوید: بلندی و نحسی مكن چون زحل (ر.ك: بوستان سعدی، داستان سعدی و قاضی‌القضات).

بعدها سه سیاره دیگر نیز در منظومه شمسی کشف شد و به‌این‌ترتیب تعداد سیارات آن به عدد نه رسید. اورانوس در سال 1781 و پلوتون در سال 1846 و نپتون در سال1930 کشف شد.

مطابق هیئت قدیم، هفت فلکِ قمر، عُطارِد، زهره، شمس، مریخ، مشتری و زُحَل، بر زمین احاطه دارند و دور آن در گردش‌اند و در ورای آنها دو فلک دیگر به نام‌های فلك‌البروج و فَلك اطلس، به‌صورت محیط بر آنها وجود دارد:

1. فلك‌البروج: فلك هشتم در هیئت قدیم است كه صور فلكی دوازده‌گانه مانند حمل، ثور و جوزا در آن واقع است. قسمتی را كه این برج‌های دوازده‌گانه در آن قرار می‌گیرند، منطقة‌البروج می‌نامیدند. فلک‌البروج بعد از فلك زحل و پیش از فلك‌الافلاك واقع است؛

 2. فلك اطلس یا فلك‌الافلاك: پیشینیان آن را مبدأ حرکت همه افلاک می‌دانستند. به این دلیل نام آن را اطلس نهاده بودند که اطلس به معنای درم بی‌سكه است؛ آنان معتقد بودند چنان‌که درم بی‌سکه از هر نقشی تهی است، فلک نهم نیز از نقوش کواکب خالی است.

خلاصه درس

1. در آیات جهان‌شناسی قرآن بحث‌ها به‌تفصیل مطرح نشده است؛ بلكه خداوند به همان مقداری كه برای هدایت مردم لازم بوده، بسنده کرده است. به همین دلیل این آیات غالباً ابهام‌هایی دارند و كمتر می‌توان یك نظر قطعی را در این‌گونه آیات، به قرآن نسبت داد. پس در تفسیر همان اشاراتی هم که در این‌گونه آیات آمده است، باید بسیار احتیاط کنیم تا به لغزش و برداشت نادرست دچار نشویم.

2. برای فهم صحیح آیات جهان‌شناختی قرآن و پرهیز از آسیب‌های احتمالی، رعایت دو نكته ضروری است:

نکته اول اینکه باید واقعاً درصدد فهم آیه باشیم و پیش‌فرض‌ها و پیش‌دانسته‌های علمی، فلسفی یا عرفانی خود را بر قرآن تحمیل نکنیم. اگر مفاد آیه‌ای طبق اصول محاوره و قراین معتبر بر نظریه‌ای منطبق بود، آن را می‌پذیریم؛ وگرنه نباید درصدد تطبیق قرآن بر نظریه رایج در عصر خود برآییم؛ بلكه تااندازه‌ای كه مطلب به‌طور روشن از قرآن استفاده می‌شود، آن را می‌پذیریم و درباره فراسوی آن، سكوت می‌كنیم و آن را به قرآن نسبت نمی‌دهیم.

نکته دوم در تفسیر آیات جهان‌شناختی قرآن، بلکه هر آیه دیگری، پالایش ذهن از هرگونه پیش‌داوری است؛ یعنی باید چنان بیندیشیم كه گویی هیچ‌چیز درباره مورد تحقیق نمی‌دانیم و تنها راه شناخت برای ما خود قرآن است؛ آن‌‌هم با روش و ذوق عقلایی و بر اساس اصول محاوره و به‌وسیله الفاظ، و نه بر پایه علم اعداد و حساب ابجد و امثال آن.

3. بعضی از عالمان اسلامی نكاتی را از آیات قرآن استفاده و استظهار ‌کرده‌اند که لفظ آیه دلالتی بر آن ندارد. این تلاش‌ها را می‌توان نمونه تحمیل رأی بر قرآن دانست. مثلاً بعضی از عرفای اسلامی از ظاهر آیه لَهُ الْخَلْقُ وَالأَمْر (اعراف:54) برداشت کرده‌اند که «خلق» اشاره به عالم مادیات، و «امر» ناظر به عالم مجردات

است؛ اما ظاهر آیه چنین دلالتی ندارد؛ زیرا برحسب ظاهر، منظور از خلق، همه اشیا، اعم از مادی و مجرد، و مراد از امر تدبیر است. شاهدش آیه سوم سوره یونس است که در آن امر، متعلق تدبیر پس از خلق عالم قرار گرفته است.

4. برخی مفسران با زحمت و مشقت، مفاد تعدادی از آیات را بر فرضیات رایج در عصر خود تطبیق كرده‌اند. نمونه بارز آن فرضیه کیهانی بطلمیوس است که برخی از مفسران با استناد به آن، سماوات سبع قرآن را همان افلاك بطلمیوسی پنداشته‌اند؛ اما هنگامی که دریافتند عدد آنها با افلاك نُه‌گانه مطابقت ندارد، گفتند مقصود از عرش و كرسی در قرآن همان فلک‌البروج و فلک اطلس است. این تطبیق قرن‌های متوالی حتی در محافل علمی اسلامی رایج بود تا آنكه معلوم شد افلاك نُه‌گانه اساسی ندارد و فرضیه بطلمیوس باطل است.

5. برخی دیگر از دانشمندان هنگامی كه دریافتند تعداد سیارات کشف‌شده به هفت رسیده است، گفتند «سماوات سبع» در قرآن، اشاره به همان سیارات هفت‌گانه است، و بعد چون تعداد سیارات از هفت گذشت، گفتند قرآن آنچه را با چشم ساده و غیرمسلح دیده نمی‌شود، به‌حساب نیاورده است. بعد كه دریافتند ویژگی‌هایی كه در قرآن برای سماوات سبع آمده، بر سیارات تطبیق نمی‌كند، گفتند منظور از سماوات كهكشان‌هاست؛ و چون باز در تطبیق تعداد آنها درماندند، توجیه كردند كه منظور از «سبع»، عدد هفت نیست، بلكه مطلقِ «كثرت» است.

6. دریافت نكات دقیق یک سخن برخلاف اصول محاوره نیست؛ هرچند ممکن است کسانی كه از آن مسائل دورند، آن نكته‌ها را متوجه نشوند. چنان‌که یك مفسر سیاسی می‌تواند از سخنرانی یك سیاست‌مدار نكته‌های دقیقی را دریابد كه اصلاً به ذهن افراد عادی خطور هم نمی‌كند. قرآن كریم نیز حاوی دقایق و اشارات بسیار ظریفی است كه هركس با قرآن آشناتر باشد، بهتر و بیشتر آنها را درمی‌یابد.

پرسش‌ها

1. آیا می‌توان در هریک از مسائل و موضوعات جهان‌شناختی اشاره‌شده در آیات، نظریه‌ای قطعی به قرآن نسبت داد؟ چرا؟

2. مقصود از «واقعاً درصدد فهم آیه بودن» چیست؟ آن را تحلیل و تبیین کنید.

3. دیدگاه برخی از عرفای اسلامی را در تطبیق «امر» در آیه 54 اعراف بر مجردات، بیان و نقد کنید.

4. وضع افلاک و سیارات بر اساس هیئت بطلمیوسی چگونه تصویر می‌شد و چگونه برخی مفسران مفاهیم قرآنی را بر آن تطبیق می‌کردند؟

5. تطبیق سماوات سبع بر سیارات هفت‌گانه یا کهکشان‌ها یا آسمان‌های کثیر، مستلزم چه محظوراتی است؟

6. دومین اصل اساسی برای مواجهه روشمند با آیات جهان‌شناسی و فهم صحیح آنها چیست؟ مؤلفه‌های آن را بیان و تحلیل کنید.

 

منابعی برای مطالعه بیشتر

1. مصباح یزدی، محمدتقی، قرآن در آیینه نهج‌‌البلاغه، ص58ـ65،70ـ71؛ همو، «رابطه قرآن با علوم بشری» (گفت‌وگو)، کیهان اندیشه، ش28، بهمن و اسفند 1368، ص57.

2. مصباح یزدی، محمدتقی، قرآن‌شناسی، ج2، درس پنجم.

3. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج5، ص221222 و ج6، ص253.

4. کیاشمشکی، ابوالفضل، جهان‌شناسی در قرآن، ص245ـ253.

5. رضایی اصفهانی، محمدعلی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، ج1، ص126ـ133.

فعالیت‌ تکمیلی

یکی از دو فعالیت زیر را انجام دهید:

1. دیدگاه مفسرانی چون فخر رازی را درباره سماوات سبع با توجه به آیات مربوط استخراج، گزارش و در صورت امکان اجمالاً نقد کنید (حداکثر در سه صفحه)؛

2. علامه طباطبایی در مقدمه المیزان ص5ـ8 به آسیب‌شناسی تفاسیر پرداخته و با انتقاد از برخی گرایش‌های تفسیری، آنها را تطبیق (و نه تفسیر) خوانده است. گزارش مختصری از آن آسیب‌شناسی تهیه کنید (حداکثر در سه صفحه).