بخش دوم‌: سفر به اسپانیا

          بخش دوم‌

سفر به اسپانیا

 

 

آشنایى با اسپانیا

آشنایى با اسپانیا(1)

اسپانیا با 782/504 كیلومتر مربع مساحت، پنجاه و دومین كشور جهان از نظر وسعت است. این كشور در جنوب غربى قاره اروپا واقع شده و بالغ بر 85% از كل شبه جزیره «ایبریا»(2) را به خود اختصاص داده است. این شبه‌جزیره در نیم‌كره شمالى واقع شده و نصف النهار مبدأ (گرینویچ) از شرق آن مى‌گذرد. كشور اسپانیا از طرف مغرب با كشور پرتغال، از شمال شرق با فرانسه و دوك‌نشین آندورا، و از جنوب با جبل‌الطارق همسایه بوده، دریاى مدیترانه در شرق و جنوب شرقى، و خلیج بیسكاى در شمال و شمال غربى آن قرار گرفته است. پایتخت اسپانیا شهر مادرید است كه تقریبا در مركز جغرافیایى این كشور واقع شده است.‌

بر اساس نتایج سرشمارى مارس 1991 میلادى، از 268/872/38 نفر جمعیت اسپانیا 446/036/19 نفر مرد و 822/835/19 نفر زن بوده‌اند. براساس همین سرشمارى، متوسط تراكم جمعیت اسپانیا 77 نفر در كیلومترمربع است كه 91% آنان در شهرها و شهركهاى بزرگ و بقیه در روستاها زندگى مى‌كنند. نژاد مردم اسپانیا سفید و 73% از تیره كاستیل، 18% كاتالان، 6% گالیسین، 5/1% باسك، و كمتر از 1% والنس و اندلس هستند. مهمترین زبان رایج در سرتاسر اسپانیا و به عبارتى زبان رسمى آن كشور زبان كاستیژانو یا همان زبان اسپانیولى مدرن و استاندارد است كه بیش از 70% مردم به آن تكلم مى‌نمایند و با خط لاتین نوشته مى‌شود.


1. España

2. Iberia

اسپانیا به منزله یكى از كشورهاى كهن اروپا، از اواخر قرن پانزدهم تا قرن نوزدهم به دست قدرتمندترین امپراتورى عصر خود اداره مى‌شد. امروزه هیجده كشور امریكاى لاتین به زبان اسپانیولى تكلم مى‌كنند و از فرهنگ آن متأثرند. از نظر موقعیت جغرافیایى، كشور اسپانیا به دلیل قرار گرفتن بین قاره‌هاى آفریقا و اروپا و در اختیار داشتن كلیه راههاى ورودى به آبهاى مدیترانه از طریق اقیانوس اطلس و نزدیكى با منطقه جبل‌الطارق اهمیت استراتژیكى خاصى دارد.‌

اسپانیا به تبع موقعیت جغرافیایى خود و ورود ملّیتهاى مختلف به این خطّه، از خصوصیات مختلف فرهنگى این ملل، و از جمله مذهب آنها تأثیر پذیرفته است. فتح اسپانیا به دست رومیان، مذهب اساطیرى روم باستان را به اسپانیا آورد و با مسیحى شدن امپراتور، مسیحیت تا دورافتاده‌ترین نقاط امپراتورى گسترش یافت. عبور مسلمانان از جبل‌الطارق در سال 711 م. جاى پایى براى اسلام در غرب اروپا باز كرد كه به زودى تقریبا تمامى شبه‌جزیره ایبریا را در برگرفت. گفتنى است آثار حكومت مسلمانان در قرطبه هنوز هم بر جاى مانده است. اما خروج آخرین بازماندگان حكومت مسلمانان در سال 1492 م. از جنوب اسپانیا، این كشور را به پایگاه كاتولیكها در غرب اروپا مبدل ساخت، و به همراه توفیق اسپانیا در گشودن مرزهاى جدید جغرافیایى، از این كشور تصویرى به عنوان مدافع و گسترش دهنده مسیحیت در نیمكره غربى ایجاد كرد؛ تصویرى كه تا سالها حفظ شد.‌

اسلام، پس از مسیحیت، بزرگ‌ترین اقلیت دینى در اسپانیاست و پیروان این دین در این كشور تا مرز 450 هزار نفر اعلام شده است، 10% این تعداد اسپانیایى و بقیه مهاجرانى هستند كه از كشورهاى افریقایى، خاورمیانه، و آسیاى جنوب شرقى به این كشور مهاجرت كرده‌اند و مجموعا حدود 1% از كل جمعیت اسپانیا را تشكیل مى‌دهند كه در قالب نوزده گروه اهل سنت و شیعه مشغول فعالیت‌اند.‌

تشكّلهاى مسلمانان در اسپانیا‌

قبل از سال 1975 م. اثرى از حضور و فعالیت مسلمانان در جامعه اسپانیا نبود. به دنبال

مرگ فرانكو و تغییر نظام حاكم بر اسپانیا، و بر اثر ورود دانشجویان عرب و مهاجرت اتباع كشورهاى اسلامى، به تدریج موقعیت مسلمانان در این كشور تغییر كرد و جمعیت آنان رو به افزایش گذاشت، و تعدادى از مردم كشورهاى اسلامى، به ویژه كشورهاى عربى، مركز فعالیتهاى خود را به اسپانیا منتقل كردند. مسلمانان با تأسیس مراكز دینى و فرهنگى گرد هم آمدند تا در فعالیتهاى مذهبى و فرهنگى به یكدیگر كمك كنند و هویت اسلامى خود و نسلهاى جدید را مستحكم سازند. امروزه آمار این مراكز به حدود سیصد مركز رسیده است كه مهم‌ترین آنها از این قرارند:‌

1. جمعیت اسلامى اسپانیا: دفتر مركزى آن در مادرید واقع شده و شعباتى نیز در شهرهاى گرانادا، سِوِیّا، مالاگا، والنسیا، زاراگوزا، ابیدئو و كُردُبا دارد. این جمعیت از نظر مالى از جانب عربستان سعودى تأمین مى‌شود و از لحاظ فكرى به اخوان المسلمین گرایش دارد.‌

2. جمعیت مسلمانان اندلس: دفتر مركزى این جماعت در شهر گرانادا واقع شده است.‌

3. جامعه مسلمانان سویّا: دفتر مركزى این جامعه در شهر سویّا، مركز ایالت خود مختار اندلس، واقع شده و مدیریت این جامعه را «عبدالحق اسپینوزا» كه اسپانیایى است، بر عهده دارد.‌

4. مسجد البینه در گرانادا

5. مسجد پیلار: پروژه اجرایى این مسجد در اكتبر 1985م. به تصویب شوراى عالى شهردارى مادرید رسید و در زمینى به مساحت سه هزار متر مربع به همت شهروندان مراكشى ساخته شده است.‌

6. مركز فرهنگى اسلامى‌مادرید: این مركز كه سیزده هزار متر مربع وسعت دارد، بزرگ‌ترین مسجد اروپاى غربى را در خود جاى داده است. این مسجد را خوان كارلوس، پادشاه و صوفیا ملكه اسپانیا و شاهزاده سلمان بن عبدالعزیز از عربستان افتتاح كردند. این مسجد یك هزار نفر گنجایش دارد. ‌

مراكز شیعیان در اسپانیا‌

1. مركز فرهنگى امام على علیه السلام: این مركز در اكثر شهرهاى مهم اسپانیا شعبه دارد.‌

2. مركز اسلامى امّت

گفتنى است مراكز اسلامى تشیع كه به اهتمام مسلمانان لبنانى، ایرانى و عراقى اداره مى‌شوند، به دلیل مشى انقلابى آنها و حساسیت دولت اسپانیا و همچنین ضعف بنیه مالى، فعالیتهاى محدودى دارند.‌

اسپانیا و گرایش به اسلام

علاقه و اشتیاق به تعالیم اسلام در جامعه اسپانیا از دو جهت مشاهده مى‌شود: اول از آن جهت كه پیروزى انقلاب اسلامى به منزله یك حقیقت متكى به اللّه‌ ـ كه به صورت یك رخداد سیاسى بزرگ جلوه نمود ـ تأثیر بسیار شگرفى در رشد روحیه مقاومت در مقابل قدرتهاى استكبارى شرق و غرب داشته و توجه وجدانهاى بیدار در سرتاسر جهان را به سوى اسلام جلب كرده است؛‌

دوم، عظمت خود اسلام است، البته نه به منزله اسطوره یا یك واقعه تاریخى مربوط به 1400 سال پیش؛ بلكه به منزله مكتبى كه توانایى پاسخ‌گویى به تمامى نیازهاى روحى، مادى، اخلاقى و سیاسى ـ اجتماعى افراد و جوامع انسانى را دارد. گرایش به اسلام و تشیع خصوصا به منزله پیامد سیاسىِ بین‌المللى پیروزى انقلاب اسلامى، بیشتر در شمال افریقا و در میان مهاجران، اعم از كارگر و دانشجو، مشاهده مى‌شود، و متقابلاً گرایش به اسلام و به ویژه تشیع به مثابه نمادى از گرایش به اندیشه و ارزشهاى معنوى اسلام بیشتر در شمال اسپانیا مشاهده مى‌شود؛ چرا كه روشنفكران اسپانیایى از طریق دانشمندانى مانند رنه گنون و هانرى كوربن با افكار اندیشمندان مسلمان چون بوعلى سینا، سهروردى، ناصر خسرو، و ملا صدرا آشنا شده‌اند.‌

آغاز سفر‌

هواپیما ساعت 04/30 صبح روز سه‌شنبه 28 مرداد 1376 به سوى مادرید به پرواز درآمد و در ساعت 10/30 در فرودگاه مادرید بر زمین نشست. مسئولان جمهورى اسلامى، در فرودگاه از آیت‌اللّه‌ مصباح استقبال كردند و سپس به اتفاق استاد و هیئت همراه به محل رایزنى فرهنگى جمهورى اسلامى ایران رفتند. در محل رایزنى، برادران شیعه پایتخت اسپانیا، اندیشمندان و روشنفكران اسپانیایى و مسئول محترم رایزنى، جناب آقاى قالیباف حضور داشتند. حضرت آیت اللّه‌ مصباح در این جمع صمیمى سخنرانى كردند.‌

ایشان در این سخنرانى، امكان رشد نامحدود انسان و ارزش والاى وجودى او را تبیین كردند و رابطه معرفت را با ایمان و عمل و عشق بررسى كردند. سپس درباره دوستى با خدا و نسبت مستقیم و متقابلِ آن با دوستى پیامبر و اهل‌بیت علیهم‌السلام و نیز دوستداران آنان بحث كردند و یكى از نتایج مهم این دوستىِ با بركت را جلب فیض و رحمت الهى دانستند.(1)

سفر به سویّا (اسْبیلّیه)‌

سفر به سویّا(2) (اسْبیلّیه)‌

روز چهارشنبه 1376/05/29 استاد به شهر سویّا كه در جنوب غربى اسپانیا واقع شده است سفر كردند. در مركز اسلامى سویّا كه عدّه‌اى از طرفداران اهل‌بیت علیهم‌السلام فعالیّت مى‌كنند. بعد از نماز جماعت مغرب و عشا استاد در محیطى باصفا و صمیمى در كنار حضار شام صرف كردند و سپس در زمینه مسائل مختلف فقهى، عقیدتى، اجتماعى و شخصى با آنان به گفت‌وگو نشستند. آن‌گاه استاد به تقاضاى حاضران سخنرانى كوتاهى ایراد كردند. سخنان ایشان درباره سختیهایى بود كه بر سرِ راه دفاع از دین و ارزشهاى آن وجود دارد.(3)

در سویّا استاد از اَلْقصر و نیز مسجدى كه اكنون یكى از آثار باستانى است دیدار


1. تفصیل این مباحث، در ضمیمه نخستِ پایان همین بخش آمده است.‌

2. Sevilla

3. متن این سخنان را در ضمیمه شماره دو ملاحظه فرمایید.‌

كردند. آثار اسلامى در همه جا مشاهده مى‌شد. شعارهایى كه هنوز بر دیوارها نقش بسته بود، رمز پیروزى مسلمانان صدر اسلام را نشان مى‌داد. شعار لا غَالِبَ اِلاَّ اللّه‌ كه بر در و دیوار نقش بسته بود از نفوذ فرهنگ اسلامى در آن عصر خبر مى‌داد. این شعارها در گرانادا نیز به چشم مى‌خورد. روزگارى مردم مغرب زمین، به تقلید كردن از فرهنگ و ادبیات و هنر اسلامى افتخار مى‌كردند و شاید بدون آگاهى كامل از محتواى شعارهاى اسلامى، آنها را بر در و دیوار ساختمانهاى خود مى‌نگاشتند.‌

سفر به كُردُبا (قَرناطه)‌

روز پنجشنبه 1376/05/30استاد از سویّا به كُردُبا(1) ـ یا همان شهر قرناطه ـ در جنوب اسپانیارفته، در مركز اسلامى كُردُبا حضور یافتند. بسیارى از شركت كنندگان را كسانى تشكیل مى‌دادند كه از مسیحیت به اسلام گرویده بودند. استاد در این جمع سخنانى ایراد كرده، و پاسخگوى پرسشها بودند.(2)

تبلیغ عملى اسلام‌

قصر الحمراء(3) از آثار معمارى دوران اسلامى اسپانیا است كه در كُردُبا قرار دارد. بازدیداز این قصر عملاً یك روز به طول مى‌انجامد، ولى به دلیل فشردگى برنامه‌ها تنها دو ساعت وقت براى دیدن محدوده قصر پیش‌بینى شده بود. در آن‌جا هم شعارهاى اسلامى جلب توجه مى‌كرد. هر مسلمانى كه به آن‌جا وارد شود با دیدن آثار معمارى و بناهاى اسلامى كه با شعارهاى «لا غالِبَ اِلاَّ اللّه‌»، «النِّعْمَةُ للّه‌»، «الْحَمْدُ للّه‌» و «بِسْمِ اللّه‌ الرَّحْمنِ الرَّحِیم» مزین شده است، به خود مى‌بالد كه مسلمانها در آن‌جا چه عظمتى داشته‌اند، و نیز احساس ناراحتى و تأسف مى‌كند كه بر اثر دور ماندن از احكام اسلام و عمل نكردن به آنها این قدرت و عظمت از آنان گرفته شد. ‌


1. Cordoba

2. تفصیل این سخنان در پایان همین فصل ضمیمه 3 آمده است.‌

3. Al Hambra

پس از قصر الحمراء و دیدارى از سطح شهر، استاد در بنیاد فرهنگى آقاى روژه گارودى حضور یافتند.آقاى روژه گارودى زمانى دبیر كل حزب كمونیست فرانسه بوده، و از هنگامى كه به همراه همسرش مسلمان مى‌شود چنان به اسلام علاقه‌مند مى‌گردد كه با وجود همه امكانات غربى مانند رادیو، تلویزیون و... كه در اختیار دارد، خانه‌اش را طورى مزین كرده است كه همه زوایا و ظواهر آن حكایت از خانه یك مسلمان سنّتى واقعى داشته باشد. وى تمام سعى و تلاش خود را براى معرفى و شناساندن دین اسلام به كار برده است.‌

آقاى روژه گارودى در این بنیاد فرهنگى عظیم، كارهاى بسیار زیبا و جالب توجهى انجام داده است كه كاملاً متناسب با زمان و مكان است. این مركز نزدیك مسجد معروف كُردُبا است كه 999 ستون دارد. در این مركز مطالب براى بازدیدكنندگان به چند زبان زنده دنیا مانند اسپانیولى، فرانسوى، انگلیسى، آلمانى، عربى و... بیان مى‌شود و بازدیدكنندگان مى‌توانند با كمك امكاناتى كه در نظر گرفته شده از مطالب ترجمه شده استفاده كنند. براى مثال ابن عربى و نظرات عرفانى او و كتابهایش، یا ابن رشد و دیگران با طرحى زیبا و جذاب براى بازدیدكنندگان معرفى مى‌شوند و از طریق همین برنامه‌ها جمعیت بازدید كننده كه غالبا مسلمان هم نیستند با اسلام آشنا مى‌شوند. در این بازدید، استاد و همراهان، از طرف همسر پروفسور براى ناهار به منزل ایشان دعوت شدند. در آن خانه نیز تمام آثار اسلامى جمع شده بود، آثار قدیمى و قطعاتى از آیات قرآن و احادیث در اطراف خانه چیده شده بود. آثار هنرى كه به نحوى حاكى از هنر اسلامى بود در آن‌جا به چشم مى‌خورد. در وسط حیاط، یك حوض كوچك به رنگ آبى، مانند حوضهایى كه مسلمانان داشتند و در آن وضو مى‌گرفتند به چشم مى‌خورد. منزل آقاى گارودى چنان بود كه هر كس وارد آن مى‌شد احساس مى‌كرد كه وارد خانه یك مسلمان اندلسى قدیمى شده است و بى‌اختیار به یاد دوران عظمت اسلام در آن دیار مى‌افتاد.

سفر به بارسلونا‌

پس از دیدار از كُردُبا استاد به بارسلونا(1) در شمال شرقى اسپانیا رفتند. مركز فرهنگى امام رضا علیه السلام در این شهر است و به همت یكى از طلبه‌هاى حوزه علمیه قم به نام آقاى جعفر گُنزالس اداره مى‌شود. دیوارهاى مركز به گونه‌اى با كلمات امام و رهبر معظم انقلاب مزین شده بود كه هر بیننده‌اى را به یاد مراكز فرهنگى و علمى در ایران مى‌انداخت. در این مركز فرهنگى اسپانیاییها، ایرانیها، پاكستانیها، مراكشیها و سایر مسلمانان در جلسه‌اى كه از قبل اعلام شده بود، حضور یافته بودند و استاد مصباح به زبان عربى براى ایشان سخنرانى كردند. استاد با تبیین نیاز جامعه به حاكم و ضرورت اطاعت از «اولى الامر» به تأثیر شگرف اتحاد نیروها اشاره كردند. سپس دعوت قرآن به اتحاد پیروان ادیان را خاطرنشان ساختند و با ضرورى خواندن اتحاد درون دینى و درون مذهبىِ مسلمین، بایسته‌هاى این وحدت بخشى را بر شمردند.(2)

بازگشت به مادرید‌

برنامه بعدى، دیدار از مسجد عربستان به نام مركز الثقافة الاسلامیه در مادرید بود. این مركز بسیار عظیم به دست عربستان و سفارتخانه‌هاى اسلامى ساخته شده است. مدیر این مركز خبر داد كه عربستان قصد دارد در هر یك از شهرهاى اسپانیا یك مسجد بسازد. بعد از دیدار از مسجد عربستان، با حضور استاد، مدرسه سفارت جمهورى اسلامى نیز افتتاح شد و ایشان در جمع ایرانیان مقیم اسپانیا سخنرانى كردند.‌

یكى از جالب‌ترین برنامه‌ها در مادرید، دیدار از دانشگاه كامپلوتنسِ(3) اسپانیا بود.آقاى رافائل گررو(4)، رئیس دپارتمان فلسفه این دانشگاه، به همراه عده‌اى از اساتید آن‌جادر دیدار با استاد با شور و شوق زیادى از ایشان مى‌خواستند كه برنامه سمینارها و


1. Barcelona

2. براى مشاهده تفصیل این مطالب، به ضمیمه شماره 4، در پایان این بخش مراجعه فرمایید.‌

3. Complutense.

4. Rafael guerrero.

كنفرانسهاى مشترك و تبادل استاد و دانشجو بین مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى رحمه‌الله در قم و این دانشگاه صورت گیرد. رئیس این دانشكده گفت كه مدتها در تلاش بوده است تا با دانشگاههاى جمهورى اسلامى ایران یك همكارى مستمر و دایم داشته باشند، ولى هنوز موفق نشده است. از جمله پیشنهادهاى ایشان تبادل استاد و گروههاى مطالعاتى بود. استاد ضمن اعلام آمادگى، اظهار امیدوارى كردند كه در سالهاى آینده این كار انجام شود. با اصرار و درخواست اساتید و دانشجویان، ایشان سخنانى به زبان عربى درباره فلسفه اسلامى و مكتبهاى مهم آن ایراد كردند و به پاره‌اى پرسشهاى آنان پاسخ گفتند.(1)


1. تفصیل این سخنان در ضمیمه شماره 5 پایان همین بخش آمده است.‌

 

 

ضمیمه‌ها‌

 

 

 

1‌

نقش معرفت، ایمان، و محبت در تكامل حقیقى انسان

(رایزنى فرهنگى: سه‌شنبه، 1376/05/28)‌

 

 

بسم اللّه‌ الرحمن الرحیم

وصلى اللّه‌ على محمد وآله الطاهرین

خداى متعال را شكر مى‌كنیم كه نعمت معرفت، ایمان و عشق به خود را به ما داد. این سه چیز در واقع تنه درخت وجود آدمى است. به عبارت دیگر وجود انسانها در این عالم، همچون نهالى است كه در زمین غرس مى‌شود. اتفاقا آیه‌اى از قرآن كریم هست كه درست همین تعبیر در آن به كار رفته است: وَاللّه‌ أَنْبَتَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَبَاتا؛(1) «و خداوند [است كه] شما را [مانند ]گیاهى از زمین رویانید».‌

   اما درخت وجود انسان با سایر درختها یك فرق اساسى دارد، و آن، این است كه اگر آب و نور و سایر لوازم به درخت رسید، رشد مى‌كند وگرنه خود به خود مى‌خشكد و در جذب مواد غذایى اختیارى از خود ندارد؛ اما انسان درختى است كه با اختیار رشد مى‌كند. اگر خودش خواست رشد مى‌كند و شاخ و برگ و میوه‌هاى شیرین مى‌آورد و اگر نخواست نه‌تنها از میوه محروم مى‌ماند بلكه تكه چوب خشكى مى‌شود كه فقط به درد سوختن مى‌خورد. البته فرقهاى دیگرى را نیز مى‌توان بین انسان و درخت ذكر كرد، از جمله این‌كه هر درختى حد رشد محدودى دارد، اما رشد انسان هیچ حد و حصرى ندارد، و بستگى دارد به این‌كه


1. نوح71، 17.‌

چقدر همت كند و پیش رود و رشد كند. بنابراین براى هر درختى مى‌شود یك قیمت معینى تعیین كرد، اما درخت وجود انسان چون میوه‌هایش نامحدود است نمى‌توان هیچ قیمتى هم براى آن تعیین كرد. به همین دلیل مى‌توانیم بگوییم كه یك انسان هرچند بچه كوچكى باشد، به خاطر این‌كه استعداد كمال بى‌نهایت را دارد، ارزش او از همه عالم ماده بیشتر است. اما همان طور كه گفتیم انسان نه‌تنها ممكن است این قیمت وجودى را از دست بدهد، بلكه قیمت منفى هم پیدا كند. قرآن كریم مى‌فرماید: إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّه‌ الَّذِینَ كَفَرُوا فَهُمْ لاَ یُؤمِنُونَ؛(1) «بى‌تردید، بدترین جنبندگان نزد خدا كسانى‌اند كه كفر ورزیدند و ایمان نمى‌آورند».‌

  بنابراین مهم این است كه بدانیم چگونه باید حركت كنیم تا به كمال بى‌نهایت برسیم. طبیعى است انسان با ادراكات محدود و عقل ناقص خود نمى‌تواند بفهمد كه این كمال، چیست، و قادر نیست راه رسیدن به این كمال را بشناسد. این‌جاست كه نقش انبیا روشن مى‌شود. خداى متعال بر انسانها منت گذاشت و انبیا را فرستاد تا به بشر بفهماند كه هدف از آفرینش چیست، و راه رسیدن به آن هدف كدام است.‌

من مى‌خواهم از شما برادران سؤالى بپرسم. آن سؤال این است كه اگر كسى به شما بگوید كتابى هست كه در آن نقشه گنج بسیار گران‌بهایى ترسیم شده است، و اگر شما آن كتاب را پیدا كنید مى‌توانید با راهنماییهاى آن كتاب به گنجى برسید كه از همه ثروتهاى دنیا با ارزش‌تر است، چقدر حاضرید تلاش كنید تا آن كتاب را به دست آورید، ترجمه كنید و بفهمید كه مفاهیم آن كتاب چیست؟! من گمان مى‌كنم هر عاقلى اگر بداند كه چنین كتابى وجود دارد حاضر است عمرى طولانى صرف كند تا این كتاب را به دست آورد و معناى آن را بفهمد.‌

با توجه به این سؤال، مى‌خواهم این نكته را بیان كنم كه ما كتابى را مى‌شناسیم


1. انفال8، 55.

كه ارزش آن حتى از آن راهنماى گنج شایان و گران‌سنگ نیز بیشتر است. فراموش نكنیم كه اگر چنین كتابى وجود مى‌داشت و گنجهاى دنیا را به ما نشان مى‌داد، به هر حال این گنجها نامتناهى نبود. براى این‌كه اگر فرضا همه كره زمین نیز گنج مى‌شد باز هم نامحدود نبود. ولى ما كتابى سراغ داریم كه راه رسیدن به گنجى را نشان مى‌دهد كه نه‌تنها از كره زمین بلكه از همه جهان، ارزش آن بیشتر است. آن كتاب، قرآن است كه راه رسیدن به كمال بى‌نهایت را به انسان مى‌آموزد. بنابراین ما باید ارزش قرآن را بیشتر بشناسیم و در راه فهمیدن حقایق قرآنى بیشتر تلاش كنیم.‌

  در قرآن مطالب بسیار متنوعى درباره زندگى فردى و اجتماعى انسان بیان شده است. این كتاب آسمانى، دستور زندگى و تربیت انسان از قبل از تولد تا بعد از مرگ، در محیط خانواده و در محیط اجتماع، در روابط با دوستان و دشمنان و نهایتا در ارتباط با همه ملتهاى جهان را دارد. اما همه این دستورها براى این است كه انسان در تمام شئون زندگى خدا را بشناسد، آثار جمال و جلال الهى را در وجود خود، همسر و فرزندانش و در وجود دوستانش، طبیعت و تمامىِ جهان تماشا كند تا با تماشاى جلوه‌هاى الهى در عالم هستى، معرفتش به خدا بیشتر شود. هر چه معرفت و شناخت او بیشتر گردد ایمانش به خدا قوى‌تر مى‌شود و در سایه ایمان و عمل، عشق او به خداى متعال بیشتر مى‌شود. وقتى در دل انسان محبت خدا پیدا شود همه آثار الهى نیز محبوب انسان مى‌شود، و به یقین، هر كس به خدا نزدیك‌تر باشد به او بیشتر عشق مى‌ورزد.‌

الحمد للّه‌ خداوند به ما این معرفت را داده است كه بدانیم محبوب‌ترین و نزدیك‌ترین بندگان به خداوند متعال، حضرت محمد صلی الله علیه و آلهو اهل‌بیت اطهار علیهم السلام هستند. از این جهت است كه هر كس خدا را بیشتر دوست بدارد، پیغمبر خدا را بیشتر دوست خواهد داشت و هر كس پیغمبر خدا را بیشتر دوست بدارد اهل‌بیت

و یاران راستین او را بیشتر دوست خواهد داشت. همچنین هر قدر درباره محبت پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام بیشتر بكوشیم و محبت خود را بیشتر اظهار كنیم، محبت ما به خدا افزوده مى‌شود. براى مثال اگر شما شخصى را دوست بدارید فرزند او را نیز دوست خواهید داشت. هر قدر به فرزند او بیشتر اظهار محبت كنید بر محبت به خود او نیز افزوده مى‌شود. اما اگر محبت خود را به فرزند او اظهار نكنید و هیچ عملى كه نشانه محبت است انجام ندهید، تدریجا محبتى كه به خود او نیز دارید ضعیف مى‌شود. با توجه به این مطلب است كه معناى این آیه قرآن بیشتر روشن مى‌شود: قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى(1)

  سرّ این مطلب همین است كه تنها از راه اظهار محبت به اهل بیت علیهم السلام، محبت به خود پیغمبر افزوده مى‌شود و با افزایش محبت به پیغمبر است كه محبت به خدا افزون مى‌شود و انسان با این وسیله به هدف آفرینش مى‌رسد. البته ما مى‌دانیم كه محبت اهل‌بیت علیهم السلام تنها به این علت نیست كه ایشان فرزندان جسمانى پیغمبر هستند بلكه از این جهت است كه آنها نزدیك‌ترین افراد از نظر روحى و معنوى به پیغمبر هستند. در میان خانواده‌هاى پیغمبران كسانى بودند كه فرزند پیغمبر بودند اما نسبتى با روح او نداشتند. همه ما مى‌دانیم كه قرآن به حضرت نوح علیه السلام مى‌فرماید كه پسر تو از اهل‌بیت تو نیست: إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِكَ.(2)

بد نیست همین داستان حضرت نوح را یادآورى كنم. خداوند متعال وحى فرمود كه طوفانى مى‌فرستد و تمام گنهكاران از بنى‌آدم هلاك مى‌شوند مگر خانواده حضرت نوح. وقتى طوفان نازل شد و زمین را آب فرا گرفت، حضرت نوح به پسرش فرمود: تو بیا سوار كشتى شو تا غرق نشوى. ولى چون پسرش ایمان نداشت حرف پدر را نپذیرفت و در جواب پدر گفت: من بالاى كوهى مى‌روم تا از


1. «بگو: به ازاى آن رسالت پاداشى از شما خواستار نیستم مگر دوستى درباره خویشاوندان و...» شورى(42)، 23.‌

2. هود11، 46.‌

امواج دریا مصون باشم. ولى با آن‌كه بالاى كوه رفته بود، موج او را در كام خود فرو برد. حضرت نوح عرض كرد: خدایا تو وعده داده بودى كه خانواده من غرق نمى‌شوند. این آیه نازل شد: إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ.(1)

   پس ملاك، تنها نسبت مادى و جسمانى نیست؛ بلكه احترام اهل‌بیت علیهم السلام بیشتر به خاطر نسبت معنوى و روحى‌اى است كه با پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله دارند. نتیجه این‌كه اولاً، باید سعى كنیم به تمام كسانى كه به پیامبراكرم صلی الله علیه و آله انتساب حقیقى دارند عشق بورزیم: در درجه نخست و بیش از همه، اهل‌بیت او علیهم السلام را دوست بداریم؛ بعد هم سایر كسانى كه بیشتر از آن حضرت تبعیت كرده‌اند و در این زمان نیز، به هر كس بیشتر از پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله پیروى مى‌كند بیشتر عشق بورزیم. به عقیده ما در این زمان كسى كه تمام وجودش را صرف پیروى از پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله كرد، امام خمینى قدس سرهبود. او علاوه بر این‌كه فرزند نَسبى پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله بود، تمام عمرش را صرف عملى كردن دستورها و تعالیم اسلام در تمام ابعاد زندگى‌اش كرد. در واقع زندگى امام نمونه كاملى از یك مؤمن واقعى و یك قرآن مجسم بود.  او علاوه بر این‌كه در زندگى فردى خود تمام دستورهاى اسلام را رعایت مى‌كرد، كوشید تا آنها را در جامعه نیز تحقق ببخشد. او براى جامه عمل پوشاندن به اسلام، سالها رنج و زحمت و تبعید و زندان را تحمل كرد تا این‌كه خداى متعال بر او منت نهاد و او را به آرزوهاى معنوى خود رساند و به این وسیله بر انسانها منت گذاشت كه نمونه عینى اسلام را در عالم تحقق بخشید. شمار كسانى كه در سراسر عالم به واسطه محبت به امام، به اسلام مشرف شدند كم نیست. در قرآن كریم آمده است: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا.(2) ما این وعده قرآن كریم را درباره امام قدس سره عملاً تجربه كردیم و مى‌بینیم كه در سراسر جهان مردم چه عشق


1. «اى نوح! او در حقیقت از كسان تو نیست او داراى كردارى ناشایسته است» همان.‌

2. «كسانى كه ایمان آورده و كارهاى شایسته كرده‌اند، به زودى [خداى] رحمان براى آنان محبتى [در دلها] قرار مى‌دهد» مریم19، 96.

و علاقه‌اى به او پیدا كرده‌اند؛ و در سایه این محبت، به حقیقت رسیده‌اند. از همین جا درس دیگرى باید بگیریم و آن این است كه ما نیز اگر سعى كنیم راه خدا و پیغمبر را درست بپیماییم، هم موفقیت دنیوى و هم ثواب اخروى خواهیم داشت؛ زیرا بى‌شك رحمت خداوند مخصوص یك شخص و گروه خاص نیست و اگر كسى خالصانه و مخلصانه در راه خدا تلاش كند مشمول رحمت و فیض الهى خواهد شد. ‌

از خداى متعال در خواست مى‌كنیم كه معرفت و محبت ما را به خود و اولیاى خودش زیاد كند و ایمان ما را تا آخر عمر حفظ بفرماید. توفیق عمل به دستورهاى دین تا آخرین لحظه زندگى را به ما عطا فرماید. نسل ما را تا روز قیامت مؤمن و عاشق پیامبر و اهل‌بیت علیهم السلام او قرار دهد. به همه انسانهایى كه لیاقت ایمان و معرفت به خدا را دارند این نعمت عظیم را مرحمت بفرماید و به همه ما این افتخار را بدهد كه در راه هدایت سایر انسانها تلاش كنیم. خدا روح امام و روح شهیدان راه اسلام را با اولیاى خودش محشور فرماید و هر كسى در هر جاى كره زمین براى خدمت به اسلام و مسلمین تلاش مى‌كند توفیق بیشتر مرحمت فرماید.

والسلام علیكم ورحمة اللّه‌ وبركاته

2‌

تحمل مشكلات در راه خدا

(مركز اسلامى سویّا: چهارشنبه 1376/05/29)‌

 

بسم اللّه‌ الرحمن الرحیم

من از این‌كه در حضور برادران مؤمن و مخلصى هستم كه براى حفظ دینشان زحمتهاى فراوانى را تحمل مى‌كنند خوشحالم. براى این‌كه تحمل این سختیها براى شما قدرى راحت‌تر شود مى‌خواهم به یك حقیقت تاریخى اشاره كنم. تا آن‌جا كه ما اطلاع داریم، همیشه اسلام به دست افراد مستضعف، فقیر و محروم جوامع تقویت شده است و هر كس بیشتر طرفدار حق بوده و به حق نزدیك‌تر بوده سختیها و مشكلاتش بیشتر بوده است. براى نمونه، در صدر اسلام كسانى كه به پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آلهایمان آوردند سه سال در شِعب ابى‌طالب محصور بودند و طىّ این مدت حتى براى قوت لایموتشان به سختى افتادند. شبها بعضى از مسلمانان به طور مخفیانه از آن‌جا خارج مى‌شدند و مقدار بسیار ناچیزى غذا براى كودكان تهیه مى‌كردند. مشركان به قدرى مسلمانان را اذیت كردند كه عده‌اى حاضر شده بودند به حبشه ـ كه كشور دور دستى بود و زمامدار و مردم آن مسیحى بودند بروند تا از اذیت مشركان در امان باشند، و همان‌طور كه مى‌دانید، اصل هجرت مسلمانان از مكه به مدینه به سبب اذیتهایى بود كه قریش به مسلمانان وارد مى‌كرد. مهاجرین آن‌قدر سختى مى‌كشیدند كه حتى لباسى كه ساتر عورت آنها باشد تا نمازشان را بخوانند نداشتند. كسانى كه به مدینه مشرف شده‌اند، مى‌دانند

كه در مسجد پیامبر اكرم صلی الله علیه و آلهجایى است به نام «صُفّه» كه محوطه كوچكى بود و 9 نفر روى آن زندگى مى‌كردند كه فقط یك لباس براى نماز داشتند. این یك لباس را یك نفر مى‌پوشید، نمازش را مى‌خواند، بعد بیرون مى‌آورد و دیگرى مى‌پوشید. حتى در جنگها، گاه مى‌شد كه در طول روز، هفت نفر یك دانه خرما مصرف مى‌كردند. شما تصور كنید كه هفت نفر در یك روز یك دانه خرما بخورند چگونه مى‌توانند در میدان جنگ از خودشان و از دینشان دفاع كنند؟!‌

  به هر حال، در طول تاریخ هر كس به حق نزدیك‌تر بوده مشكلاتش بیشتر بوده است. شما باید خدا را شكر كنید كه همین امكانات محدود را در اختیار دارید. درست است كه در این‌جا محدودیتهایى دارید، ولى گمان نمى‌كنم هیچ كس شما را به دلیل مسلمان بودنتان شلاق زده باشد. اما مى‌دانیم كه قبل از اسلام پدر و مادر عمّار را زیر شكنجه كشتند. به هر حال، منظورم این نیست كه شما نباید براى بهبود وضعیت زندگى خود تلاش كنید؛ اما خواستم با توجه به این حقیقت تاریخى تحمل سختیها برایتان راحت‌تر شود. البته برادران مسلمان شما در ایران و دیگر كشورهاى اسلامى هم وظایفى دارند كه باید انجام دهند.‌

شما این محدودیتها را به فال نیك بگیرید و علامت این بدانید كه راه شما صحیح است و مثل مسلمانان صدر اسلام به خاطر راه حق خود سختى مى‌كشید. در خاتمه به شما بشارت مى‌دهم كه خداوند متعال به صراحت فرموده: كسانى كه سختیها را در راه او تحمل كنند هم در دنیا و هم در آخرت به آنان پاداش خیر مى‌دهد.(1) امیدوارم كه در آینده نزدیكى، شما نتایج پربار سختیها و مشكلاتى را كه تحمل مى‌كنید در همین دنیا ببینید. امیدوارم كه خداوند متعال از همه ما راضى باشد و توفیق دهد اعمالى را انجام دهیم كه مورد رضایت او باشد.

 والسلام علیكم و رحمة اللّه‌ و بركاته     


1. وَالَّذِینَ هاجَرُوا فِی اللّه‌ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَلأَجْرُ الآْخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كانُوا یَعْلَمُونَ نحل، 41.

پس از این سخنان كوتاه، حاضران، سؤالات مختلفى مطرح كردند و استاد به آنان پاسخ گفتند. در این بخش ترجمه پرسشها و پاسخها را كه به زبان عربى مطرح شده‌اند مى‌آوریم:‌

  سؤال: یك زن عرب و مسلمان وقتى به این‌جا مى‌آید همه چیز برایش تغییر مى‌كند. او در این‌جا نمى‌تواند هم كاملاً زندگى اسلامى‌اش را دنبال كند و هم با فرهنگ اسپانیایى رابطه داشته باشد. راه چاره چیست؟ در اسپانیا زنان نمى‌توانند حجاب داشته باشند. حق یك زن در مقابل شوهرش چیست؟ مى‌دانید كه عادات و رسوم در بین ایشان مختلف است و یك اسپانیایى نمى‌تواند مانند یك مسلمان زندگى كند. پس در این‌جا راه رسیدن به خدا چیست؟‌

پاسخ: هنگامى كه ما وضع مسلمانان را در این‌جا با دیگر كشورهاى اسلامى مقایسه مى‌كنیم، مى‌بینیم كه اختلافات و تفاوتهایى هست. اما شما مى‌دانید كه در كشورهاى اسلامى نیز مشكلات زیادى وجود دارد و مسلمانان نمى‌توانند به احكام و واجبات دینى خودشان به درستى عمل كنند، و در دیگر سرزمینها و پایتختهاى اسلامى این مشكلات كم و بیش یافت مى‌شود. بنابراین واجب است زن مسلمان صبر و مقاومت كند، همچنان كه مؤمنان راستین صبر كردند، و از خدا یارى بجوید و به وعده نصرت و یارى خداوند امیدوار باشد.‌

  سؤال: در آیه شریفه: «قُلْ لاَ أَسْئَلُكُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى، مودتى كه خداوند براى اهل‌بیت پیامبر علیهم السلام قرار داده، از كدام نوع است؟ پیامبر گرامى به محبت و مودت به اهل‌بیتش وصیت فرموده و اصحاب و یاران آن حضرت نیز نسبت به اهل‌بیت احترام فراوان قایل مى‌شدند. در این زمان كسانى مى‌آیند و مى‌گویند ما از اهل‌بیت پیامبر هستیم و این در حالى است كه ایشان در پایین‌ترین حد از عمل به دین اسلام قرار دارند، و از آن جمله هستند فاسقانى كه اعمال غیر اخلاقى انجام مى‌دهند. آیا این

مودت قرآن بر ایشان منطبق است؟ و اصلاً مودتى كه ما باید در حق اهل‌بیت پیامبر گرامى قایل شویم از چه نوعى است؟ علماى شیعه دایما احادیثى از اهل‌بیت را تكرار مى‌كنند به گونه‌اى كه شاید سه چهارم از احادیث آنها از اهل‌بیت علیهم السلام نقل مى‌شود و نیز پیوسته آن‌چه بر خاندان و اهل‌بیت پیامبر علیهم السلام گذشته است، نقل مى‌كنند. سؤال این است كه چه هدفى از این تكرارها دنبال مى‌شود و ما از این سخنان درباره اهل‌بیت علیهم السلام چه نتیجه‌اى مى‌گیریم؟‌

پاسخ: پیش از این گفتیم كه این آیه از محكمات است و نیاز به تفسیر ندارد و نیز بیان كردم كه وقتى انسان فردى را دوست دارد، آن‌چه را كه او دوست دارد، نیز دوست مى‌دارد. دوستى و محبت به اهل‌بیت رسول خدا موجب تقویت محبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله و به خداى متعال خواهد بود. اما آن دسته كسانى كه مخالف دین و روش اهل‌بیت هستند، آنان دیگر از اهل‌بیت نیستند، چنان كه در قرآن كریم درباره فرزند نوح علیه السلام داریم كه او از اهل‌بیت تو نیست. بنابراین اهل‌بیت واقعى رسول خدا صلی الله علیه و آله كسانى هستند كه انتساب حقیقى به حضرت رسول دارند به گونه‌اى كه محبت به رسول خدا صلى‌الله‌علیه‌و‌آله در محبت به آنان تجلى یافته و دوستى با ایشان موجب دوستى رسول خدا در دل مى‌گردد. پس اگر كسى در مورد این آیه كریمه كه مى‌فرماید: «من از شما اجر و مزدى به غیر از محبت و دوستى در حق اهل‌بیت نمى‌خواهم» سوء استفاده یا زیاده‌روى كرد، خودش باید پاسخگو باشد.

والسلام علیكم ورحمة اللّه‌ وبركاته‌

3‌

عزّت اسلامى

(مركز اسلامى كُردُبا: پنجشنبه 1376/05/30)‌

 

بسم اللّه‌ الرحمن الرحیم

وصلى اللّه‌ على محمد وآله الطاهرین

  از این‌كه خداى متعال توفیق داد در جمع شما مسلمانان پاك و مخلص حضور پیدا كنم بسیار خوشحالم. من معتقدم مسلمان بودن ما و شما دست‌كم دو فرق دارد: فرق اول این است كه ما مسلمانى را از پدران خود گرفته‌ایم و بعد درباره آن تحقیق كرده‌ایم، اما شما اول تحقیق كرده‌اید و بعد مسلمان شده‌اید و با اسلام آوردن خود، گناهان گذشته را محو كردید، و این سعادت بزرگى است كه كسى حقیقت را بیابد و خداى متعال به واسطه یافتن این حقیقت از گناهان گذشته‌اش چشم‌پوشى كند.‌

   بارها گفته شده است كه مهم‌ترین امتیاز اسلام خالص بودن توحید است. البته اساس همه ادیانى كه از جانب خدا آمده، توحید بوده است؛ ولى در طول تاریخ و بر اثر حوادث مختلف، شوائبى از شرك با آن مخلوط شده است؛ ولى اسلام ناب، خالص‌ترین و كامل‌ترین توحید را براى بشر به ارمغان آورده است. توحید در اسلام تنها یك اعتقاد قلبى نیست، بلكه نورى است كه در تمام زندگى انسان اثر مى‌گذارد. انسان موحد و مسلمان نه‌تنها آفریدگار جهان را یكى مى‌داند بلكه تدبیر كلى جهان را نیز به دست خداى یگانه مى‌داند. اسلام مسلمانان را دعوت مى‌كند

كه جز از خداى یگانه نترسند، و جز او از كسى كمك نخواهند، و در مقابل هیچ كس جز خداى متعال كرنش نكنند، و به طور كلى توجه عمیق آنان همیشه به او باشد.‌

این تعلیم از یك سوى انسان را در مقابل عظمت الهى كاملاً متواضع و خاضع مى‌كند، و از سویى دیگر به او در مقابل همه مخلوقات عظمتى مى‌بخشد كه به خود اجازه نمى‌دهد براى هیچ كارى تملق بگوید و در برابر كسى جز خداى متعال خضوع كند. براى هر كسى كه احترام قایل مى‌شود در سایه احترامى خواهد بود كه براى خدا قایل است، و كسى را بیشتر دوست خواهد داشت كه خدا را بیشتر دوست دارد. احترام به اولیاى خدا و معلمان و پدر و مادر همه در شعاع بندگى و اطاعت خداست. در یك كلمه، اسلام كارى مى‌كند كه توجه اصلى انسان در تمام زندگى به خداوند متعال باشد. با این اعتقاد است كه مسلمان هیچ وقت احساس شكست نمى‌كند و بر همین اساس است كه انسان مسلمان هیچ گاه زبون و پست و متملق نمى‌شود و همه انسانها را دوست مى‌دارد، و به همه احترام مى‌گذارد چرا كه بندگان خدا هستند، زیرا مقتضاى بندگى این است كه براى خدا و آن‌چه مربوط به اوست احترام قایل شود.‌

امیدواریم خداى متعال هر روز بر معرفت ما بیفزاید و توفیق عمل به دستورهاى اسلام در همه ابعاد زندگى را به ما مرحمت كند. در خاتمه، من به همه برادران و خواهران، نعمت عظیم اسلام را تبریك مى‌گویم، به ویژه به برادر و خواهرى كه تازه به اسلام مشرّف شده‌اند، و آماده‌ام كه اگر برادران و خواهران سؤالى داشته باشند در حد بضاعت خویش جواب دهم.

والسلام علیكم ورحمة اللّه‌ وبركاته

    سؤال: اختلاف دین اسلام با ادیان دیگر چیست؟‌

پاسخ: ما معتقدیم كه اساس همه ادیان الهى از جمله یهودیت و مسیحیت

و اسلام یكى است. به عقیده ما اختلافى كه امروز در بعضى عقاید دیده مى‌شود بر اثر تحریفاتى است كه در ادیان گذشته پیش آمده است، و یكى از حكمتهاى بعثت پیغمبر جدید همین بود كه دین سابق دچار تحریف مى‌شد. پس فرق اصلى بین اسلام و سایر ادیان آسمانى این است كه عقاید اسلام خالص است اما در عقاید سایر ادیان كم و بیش تحریفاتى صورت گرفته است. فرق دیگر در وسعت دایره احكام اسلام است. در ادیان گذشته به دلیل محدود بودن روابط اجتماعى، قوانین محدودى از طرف خدا نازل مى‌شد، ولى چون اسلام به عنوان دین خاتم نازل شد، خداى متعال كامل‌ترین قوانین را نازل فرمود. شاید براى شما و غیر مسلمانان جالب باشد كه در قرآن به صورت مكرر تأكید شده است كه مسلمانان باید به همه انبیا، از جمله حضرت موسى علیه السلام و حضرت عیسى علیه السلام و سایر انبیا، ایمان داشته باشند و تكذیب یكى از آن انبیا به منزله تكذیب همه آنان است؛ زیرا همه در پیغمبر بودن و از طرف خدا بودن مساوى هستند.‌

سؤال: فهمیدیم كه مسئله اسلام مسئله‌اى جهانى است نه تاریخى. من در یك فضاى مسیحى بزرگ شده‌ام و جایى كه ما زندگى كرده‌ایم و آن‌گونه كه ما فهمیدیم یهودیت اول بوده و بعد مسیحیت آمده است، و اینها به آن صورت جنبه بین‌المللى نداشته‌اند، و حال آن كه این نقص در اسلام وجود ندارد. یكى از پیامهاى قرآن توجه مرا جلب كرد و آن این بود كه همه ملتها پیامبر داشته‌اند و مورد توجه خداوند متعال بوده‌اند. من در این‌جا مى‌توانم بگویم كه یكى از امتیازات اسلام و فرق آن با دیگر ادیان این است كه به همه نژادها و همه انسانها از هر فرقه‌اى كه باشند احترام مى‌گذارد و بالاخره پیامش جهانى است، بر خلاف دیگر ادیان كه این پیام را ندارند.‌

پاسخ: احسنتم، درست مى‌فرمایید.‌‌

سؤال: فرق فلسفه اسلامى و فلسفه غربى چیست؟‌

پاسخ: اگر بخواهیم براى فلسفه تعریف كلى و تعبیر و اصطلاح مشتركى داشته باشیم، آن را این‌گونه تعریف مى‌كنیم: «مجموعه بینش‌هایى كه انسان درباره عالم هستى دارد و از راه تعقل و استدلال به آن مى‌رسد». منظور این است كه اولاً فلسفه یك نگرش جامع نسبت به همه هستى دارد، و ثانیا روش آن تعقلى است نه روش تجربى و روش نقلى.‌

فلسفه غربى را اگر مجموعه تفكرات فلسفى مغرب زمین از دوران یونان باستان تا به حال در نظر گیریم، مجموعه‌اى است از افكار یونانیان، ایرانیان، مسیحیت، و اسلام. اما معمولاً امروز اصطلاح فلسفه غربى به فلسفه مدرن اطلاق مى‌شود كه معمولاً از دكارت(1) شروع شده و بیش از همه، كانت(2) و هیوم(3) در فلسفه غربى نقش دارند. در واقع، مكاتب مختلف فلسفى غربى امروز كم و بیش از كانت و هیوم متأثرند و لذا كم و بیش در همه این مكاتب نوعى گرایش به شكاكیت وجود دارد، ولى در فلسفه اسلامى عنصر شك به عنوان یك عنصر اصلى و غالب دیده نمى‌شود.‌

 سؤال: آیا ممكن است بگوییم قبل از این‌كه انقلاب اسلامى به وجود بیاید دانشجویان دانشگاهها بیشتر به فلسفه اسلامى علاقه داشتند و اخیرا گرایش آنها قدرى كمتر شده است و دانشجویان آن گرایش قبلى را ندارند؟‌

پاسخ: در هر جامعه‌اى وقتى اقلیتى تحت فشار قرار مى‌گیرند تمام نیروهاى خودشان را براى مقابله با آن اكثریت متمركز مى‌كنند. دانشجویان مسلمان، قبل از انقلاب اسلامى در محیط دانشگاه در اقلیت بودند و فقط یكى ـ دو استاد مثل


1. Descartes

2. Kant

3. Hume

مرحوم آیت‌اللّه‌ شهید مطهرى بودند كه با آنها ارتباط داشتند. شاید بدانید كه در آن وقت، برادران دانشجو حتى نمى‌توانستند در محیط دانشگاه وظایف مذهبى خود را انجام دهند، و خواهران دانشجو نمى‌توانستند حجاب و پوشش خود را داشته باشند، از این روى، كسانى كه واقعا مسلمان بودند تمام تلاش خود را بر دفاع از اسلام و فلسفه اسلامى متمركز مى‌كردند. بعد از پیروزى انقلاب، گرایش عمومى به اسلام و فلسفه اسلامى زیاد شد، ولى در مقابل، اقلیتى هم تحت تأثیر افكار غربى ـ و به دنبال آن حمایت دولت‌هاى غربى ـ قرار گرفتند و سعى مى‌كردند كه تمام تلاش خود را براى حفظ موجودیت خویش به كار گیرند.‌

    سؤال: در مقدمه انگلیسى كتاب شیعه در اسلام، مترجم مى‌نویسد كه شیعه و سنى دو چهره ظاهرى اسلام‌اند و هر كدام یكدیگر را تكمیل مى‌كنند، یكى بیشتر سیاسى بود و یكى مذهبى. شیعیان بیشتر مذهبى بودند و سنیها بیشتر سیاسى بودند. نظرتان در این باره چیست؟‌

پاسخ: البته ممكن است در ترجمه و نقل مطالب نوساناتى پیدا شود و مطلب نویسنده به طور صحیح معلوم نشود. این مطلب به یك صورت قابل توجیه است. ممكن است منظور ایشان این بوده كه چون سُنیها در اكثریت بوده‌اند و حكومت را در اختیار داشته‌اند، عملاً سیاست اسلامى در دست آنها بوده است و شیعیان چون از حكومت محروم بوده‌اند و در اقلیت به سر مى‌بردند، بیشتر به مسائل معنوى پرداخته‌اند.‌

 

4‌

رهبرى، وحدت، و استقامت؛ رمز پیروزى و سعادت

(بارسلونا، مركز فرهنگى امام رضا علیه السلام: شنبه 1376/06/01)‌

 

بسم اللّه‌ الرحمن الرحیم

الحمد للّه‌ رب العالمین وصلى اللّه‌ على سیدنا محمد وآله الطاهرین

  «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِیكُمْ رَسُولَ اللّه‌ لَوْ یُطِیعُكُمْ فِی كَثِیرٍ مِنَ الأَْمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لكِنَّ اللّه‌ حَبَّبَ إِلَیْكُمُ الإْیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَیْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِكَ هُمُ الرّاشِدُونَ.»(1)

  این آیه و بسیارى از آیات دیگر در قرآن كریم به حقیقت اجتماعى مهمى اشاره دارد و آن این است كه اداره جامعه، به نحو مطلوب، به دست مدیر شایسته صورت مى‌گیرد. ما مشاهده مى‌كنیم كه در قرآن كریم آیات پرشمارى، مؤمنان را امر مى‌كنند كه علاوه بر اطاعت از خدا، از رسول نیز اطاعت كنند و در بعضى آیات اطاعت از «اولى الامر» را هم اضافه مى‌كند و مى‌فرماید: أَطِیعُوا اللّه‌ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأَْمْرِ مِنْكُمْ.(2) بنابراین، نیاز همه جوامع به كسى كه امور آن جامعه را به نحو مطلوب اداره كند امرى است كه مذاهب و فرق مختلف هیچ اختلافى در آن ندارند، و حتى عقلاى عالم هم در امور مهم دنیایى خود چنین مى‌كنند. این مسئله،


1. «و بدانید كه پیامبر خدا در میان شماست. اگر در بسیارى از كارها از [رأى و میل] شما پیروى كند، قطعا دچار زحمت مى‌شوید، لكن خدا ایمان را براى شما دوست‌داشتنى گردانید و آن را در دلهاى شما بیاراست و كفر و پلیدكارى و سركشى را در نظر شما ناخوش‌آیند ساخت. آنان [كه چنین‌اند] رهیافتگان‌اند» حجرات 49، 7.‌

2. «از خدا و رسول و اولیاى امرتان اطاعت كنید». نساء4، 58.

امرى اساسى در اسلام و حكومت اسلامى است كه به دست رسول خدا صلی الله علیه و آله آغاز شده و سپس به جانشینان آن حضرت انتقال یافت. ‌

ممكن است بین برخى افراد و گروههاى امت، درباره كسى كه باید متصدى امر حكومت باشد، اختلاف وجود داشته باشد، اما در وجوب حكومت و ضرورتِ وجود حاكم در بین امت اسلامى هیچ اختلافى نبوده است و ما مى‌توانیم به منزله یك قاعده اسلامى، و بلكه عقلى، وجود مدیرى كه امور جامعه را به خوبى اداره كند امرى ضرورى بدانیم. ‌

   آن‌چه باید در این‌جا مورد تأكید قرار گیرد آن است كه ضرورت وجود شخصى كه متصدى امور باشد منحصر به جوامع بزرگ نیست، بلكه هر جا جمعیتى باشند و بخواهند كار مشتركى انجام دهند و به هدف معینى برسند، این اصل اسلامى اقتضا مى‌كند یك نفر از آنان مدیر باشد. در حدیثى از رسول اكرم صلی الله علیه و آله آمده است كه به اصحابشان توصیه مى‌فرمودند هر گاه به سفر رفتید، حتى اگر سه نفر بودید، یكى از شما باید امیر باشد و دیگران از او فرمان ببرند. این همه اهتمام به مسئله اداره جامعه به دست یك مدیر، و به عبارت دیگر، تأكید بر وحدت جامعه حول یك مدیر، در واقع مبتنى بر همین قاعده مهم اسلامى است كه تا آن‌جا كه بتوانیم و فرصت اجازه دهد به آن اشاره مى‌كنیم.‌

    در هر جامعه‌اى، هر كدام از افراد تواناییها و استعدادهاى ویژه‌اى دارند. اما هنگامى كه قواى هر فرد با دیگر افراد جمع شود تأثیر آن به صورت تصاعد هندسى بالا مى‌رود و ما به تجربه تاریخى دیده‌ایم كه در جوامع مختلف، این وحدت نیروها چه آثار مثبتى بر جاى گذاشته است. بنا بر این اصل تجربى، تاریخى، عقلى و اسلامى، بر ما لازم است كه سعى كنیم تا صفوف خود را متحد و هم‌بستگى‌مان را بیشتر گردانیم تا بتوانیم در مقابل دشمنان بایستیم و در جهت اهداف والا و مقدّسمان پیش رویم. البته این وحدت بین نیروها همیشه با قیام

كسى كه صلاحیت اداره امور را دارد، و با اطاعت همه نیروها از او كامل مى‌گردد، و ثمرات بى‌شمارى را به دنبال خواهد داشت.‌

براى توضیح بیشتر مثالى مى‌زنم: اتوبوسى را در نظر بگیرید كه با سرنشینان مختلف خود مى‌خواهد از جایى به جاى دیگر برود. اگر هر یك از مسافران بخواهند بر اساس رأى و نظر خاص خودشان اتوبوس را متوقف كنند یا به حركت در آورند، این اتومبیل هیچ‌گاه به مقصد نخواهد رسید. زیرا بین مسافران به دلیل اختلاف نظرى كه دارند تنازع و مشاجره و اختلاف پیش مى‌آید. اما اگر این كار را به دست راننده بسپارند و خودشان دخالتى نكنند، با این‌كه ممكن است راننده هم مرتكب اشتباهى شود، اما سرانجام بهتر، سالم‌تر و سریع‌تر به مقصد خواهند رسید. راز این مطلب آن است كه همچنان‌كه انسانها از نظر خلقت متفاوت‌اند، از نظر آرا و افكار هم با یكدیگر تفاوت دارند و به ندرت مى‌توان دو نفر را یافت كه در همه افكار و آرا با هم متفق باشند، بلكه مردم در معرفت و چگونگى برخورد با مسائل اجتماعى با هم اختلاف دارند و یكسان نیستند. پس اگر هر كس بخواهد رأى خود را به كرسى بنشاند و هر طور كه خودش صلاح دید عمل كند هرگز اتفاق و اتحاد حاصل نمى‌شود، بلكه فقط با صرف نظر از نظرات بعضى، به منظور رعایت مصلحت همه مردم، وفاق عملى به وجود مى‌آید.‌

  قرآن مجید نیز همه امت اسلامى را به وحدت فرا خوانده، مى‌فرماید: وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّه‌ جَمِیعاً وَلا تَفَرَّقُوا.(1) حتى به همین مقدار هم اكتفا نكرده و ادیان دیگر را نیز به وحدت دعوت كرده است و مى‌فرماید: قُلْ یا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَبَیْنَكُمْ أَلاّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّه‌ وَلا نُشْرِكَ بِهِ شَیْئاً وَلا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللّه‌.(2)‌‌


1. «و همگى به ریسمان خدا چنگ بزنید و پراكنده نشوید» آل عمران3، 103.

2. «بگو: اى اهل كتاب بیایید بر سر سخنى كه میان ما و شما یكسان است بایستیم كه جز خدا را نپرستیم و چیزى را شریك او قرار ندهیم و بعضى از ما بعضى دیگر را به جاى خدا به خدایى نگیرد» آل عمران3، 64.‌

  اسلام حتى امتهاى دیگر، از یهود و نصارا و صابئین و مجوس را به توحید كامل دعوت مى‌كند، و در واقع آنها را به محور و كلمه مشترك بین همه ادیان دعوت مى‌كند و آن كلمه این است كه جز خداى یگانه را نپرستند. در جایى كه وظیفه داریم بین مسلمین و نصارا و یهود اختلافات را تقلیل دهیم، آیا وظیفه نداریم بین خودمان اتحاد برقرار كنیم و اختلافات درون‌مذهبى را با دیگر برادران مسلمان به حداقل برسانیم؟!‌

ما اكنون در زمانى زندگى مى‌كنیم كه بحمداللّه‌ همه مردم به اهمیت وحدت و اتحاد مذاهب پى برده‌اند. حتى مسیحیت و یهودیت نیز در پى نزدیك شدن به اسلام‌اند، و همچنین فرقه‌هاى مسلمین همگى مسلمانان را به وحدت و اتحاد و اعتصام به حبل اللّه‌ و پرهیز از تفرقه و اختلاف دعوت مى‌كنند. البته ادعا نمى‌كنیم كه همه كسانى كه دعوت به اتحاد بین مذاهب و ادیان مى‌كنند، هدف و نیت صادقانه دارند، بلكه در بین آنها اغراض مختلف جناحى و سیاسى وجود دارد؛ لكن اكثر مردم متدین و اصحاب ادیان مختلف این حقیقت را دریافته‌اند كه انسانیت در جوامع گوناگون در معرض خطر جدى قرار گرفته، و عقاید الهى از توحید و سایر اصول ادیان ابراهیمى مورد تهدید واقع شده، و اخلاق و اصول انسانى و اجتماعى به نابودى كشیده مى‌شود، و در نهایت جوامع انسانى و تمدنهاى آنها رو به سقوط و انحطاط پیش مى‌رود. از این روى، به این نتیجه رسیده‌اند كه باید با هم متحد شوند تا بتوانند در مقابل الحاد و بى‌بند و بارى اخلاقى بایستند.‌

این حقیقت انكارناپذیر، یعنى اتحاد بین گروههاى مختلف مسلمان و ایستادگى در مقابل دشمنان، نیاز اصلى و ضرورى ما مسلمانان است. در این‌جا همان سؤال را تكرار مى‌كنم كه اگر واجب است سعى كنیم تا بین اسلام و سایر ادیان ابراهیمى و توحیدى نزدیكى و وحدت ایجاد كنیم آیا واجب نیست كه بین خودمان اتحاد و اتفاق و نزدیكى باشد؟!‌‌

   از این رو توجه شما را به این حقیقت جلب مى‌كنم كه هیچ وحدتى حاصل نمى‌شود مگر این‌كه اشخاص و افراد، نظرها و آراى شخصى خود را كنار گذاشته، پیرامون یك نظر واحد و تحت فرمان یك امیر واحد با هم متحد گردند. این امر منحصر به جوامع بزرگ انسانى نیست، بلكه همان‌طور كه قبلاً گفتیم درباره اجتماعات كوچك نیز جریان دارد. حتى در اجتماع كوچك خانواده نیز لازم است كه همه افراد خانواده اختلافات را كنار گذارند و اداره امور را به دست مدیر آن خانواده بسپارند. همچنین در همه تشكّلهاى انسانى، حتى در جمع بین سه نفر، همچنان كه در حدیث رسول اكرم صلى‌الله‌علیه‌و‌آله آمده بود، خوب است كه از یك نفر اطاعت و پیروى شود تا وحدت محقق گردد.‌

اگر این امر نباشد، هیچ‌گونه وحدت، اتحاد و اتفاقى در هیچ كجا به وجود نمى‌آید و سرانجام به اختلاف و جدایى مى‌كشد و این همان چیزى است كه خداى تعالى در آیات كریمه قرآن مجید ما را از آن نهى كرده است و مى‌فرماید: وَأَطِیعُوا اللّه‌ وَرَسُولَهُ وَلا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِیحُكُمْ.(1)

   در پایان، خود و شما برادران دینى را به رعایت حق و عدل اسلامى توصیه مى‌كنم و تأكید مى‌كنم كه به عاقبت اختلاف در رأى و عمل بیندیشید و مفاسد و بدیهاى آن را در نظر آورید و بدانید كه هرگاه بخواهیم به یكدیگر نزدیك شویم و بین صفوف خود اتحاد برقرار كنیم، قبل از هر چیز لازم است نفسمان را آماده كنیم كه به آرا و نظرات دیگران احترام گذاریم و آنها را بپذیریم، و سپس هر گونه سوء ظن نسبت به برادران مؤمن را از بین ببریم. اگر كارى را نپسندیدیم به عامل آن تهمت نزنیم و محكوم نكنیم، بلكه عمل او را به بهترین وجه حمل كنیم. امامان معصوم علیهم السلام نیز ما را به اخلاق اسلامى توصیه كرده‌اند. حدیثى به طور متواتر (با اختلاف در نقل)، از پیامبر اكرم صلى‌الله‌علیه‌و‌آله رسیده است كه


1. «و از خدا و پیامبرش اطاعت كنید و با هم نزاع نكنید كه سست شوید و مهابت شما از بین برود و...» انفال8، 46.‌

مى‌فرماید: كَذِّبْ سَمْعَكَ وَبَصَرَكَ عَنْ أَخِیكَ فَإِنْ شَهِدَ عِنْدَكَ خَمْسوُنَ قَسّامَةً وَقالَ لَكَ قَوْلاً فَصَدِّقْهُ وَكَذِّبْهُمْ.(1)

معناى این حدیث آن است كه هر گاه پنجاه نفر پیش شما آمدند و قسم خوردند كه برادر دینى شما كار منكرى را انجام داده، ولى خود آن شخص گفت من آن كار را انجام نداده‌ام، باید قسم آنها را ردّ كرد و قول آن یك نفر را پذیرفت.‌

البته فقط در این مورد به خصوص، قسم آنها را رد و قول یك نفر را قبول مى‌كنیم، ولى در سایر موارد باید قول بیّنه را پذیرفت.(2)

مى‌بینیم كه مكتب اهل‌بیت علیهم السلام و علماى اسلام چه دستورى را براى ما تعیین كرده‌اند؛ اما در اكثر موارد ما مخالف آن را انجام مى‌دهیم و به مجرد آن‌كه یك نفر ـ هرچند به صورت احتمال ـ گفت كه مثلاً كسى كارى را انجام داده ولى خود آن شخص شواهدى آورد و قسم خورد كه این كار را نكرده‌ام باز هم حرف او را رد مى‌كنیم و حرف احتمالى دیگرى را قبول مى‌كنیم، و توجیه مى‌كنیم كه «تا چیزى نباشد مردم چیزها نمى‌گویند!»‌

قرآن مجید در این باره مى‌فرماید: إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا.(3) ما خبرهاى بسیارى از فاسقان و از رادیوهاى مغرض مى‌شنویم و آنها را مى‌پذیریم، بدون آن‌كه تحقیق كنیم آیا اینها درست است یا نه؟ در حالى كه تحقیق كردن در اكثر موارد كار سخت و دشوارى نیست. مثلاً در مورد حرفهایى كه به برادران ما از فِرَق اسلامى نسبت مى‌دهند، ما مى‌توانیم به كتابهاى آنان مراجعه كنیم و به راحتى حرفها و ادعاهاى واقعى ایشان را ببینیم.‌

ما معتقدیم اگر به دستورهاى اسلامى و اوامر اخلاقى قرآن مجید مانند «تحقیق


1. محمد بن الحسن الحر العاملى، وسائل الشیعة، ج 12، ص 295، باب تحریم اذاعة سرّ المؤمن.‌

2. براى اطلاع از جزئیات بیشتر این حكم به كتابهاى فقهى مفصل مراجعه فرمایید.‌

3. «اگر فاسقى خبرى آورد، پس جستجو كنید» حجرات49، 5.

در اخبارى كه مى‌شنویم» یا «حمل عمل مؤمن بر احسن وجه» یا «تصدیق اشخاص و اصل برائت در آن‌چه كه شخص، خودش انجام مى‌دهد» عمل كنیم، مى‌توانیم به وحدت، اتفاق، و نفى اختلاف و دشمنى برسیم، به شرط آن‌كه در قبال آرا و افعال سایر برادران مسلمان كه با نظر ما سازگار نیست صبر پیشه كنیم و آنها را تحمل نماییم. اگر به این دستورها عمل كنیم سعادت دنیا و آخرت را خواهیم داشت و در این صورت است كه خداى متعال هم نصرت و پیروزى را براى ما ضمانت كرده است.‌

وفقنا اللّه‌ وإیاكم لما یحبّ ویرضى وجعل قلوبنا مملوئة بالمحبة لإخواننا بعضنا لبعض وفی طرد أحقادنا الشخصیة والسعی وراء الإتحاد والتوافق وحسن الظن لإخواننا.

والسلام علیكم ورحمة اللّه‌ وبركاته

   سؤال: چگونه مى‌توان به كودك پنج‌ساله‌اى كه مى‌پرسد خدا چیست، كیست و كجاست پاسخ داد؟‌

جواب: البته همه كودكان از نظر میزان درك یكسان نیستند، ولى اگر حد وسط این سنین را در نظر بگیریم، مى‌توانیم بعضى از اشیا، مثل كامپیوتر یا تلویزیون را به آنان نشان دهیم و بگوییم كسى این را ساخته است و او این‌جا نیست و شما او را نمى‌بینى؛ و یا این‌كه در تلویزیون صورت شخصى را مى‌بینى ولى خود او را نمى‌بینى و ما نمى‌دانیم او الان كجاست، اما آثارش را در این‌جا مى‌بینیم و مى‌دانیم كه چنین كسى هست. اگر ما ندانیم كه الان خدا كجاست، دلیل نمى‌شود بر این‌كه خدا نیست. آثار او را كه مى‌بینیم و از زیباییهایى كه خلق كرده یا نعمتهایى كه به ما داده است، مى‌فهمیم كه او هست؛ اگرچه نمى‌توانیم او را ببینیم. پس به همین اندازه به او القا شود كه موجوداتى هستند و وجود دارند و ما مى‌دانیم كه هستند، اما نمى‌توانیم آنها را درك كنیم و از جاى آنها نیز خبر نداریم و نمى‌دانیم در كجا هستند.

سؤال: چگونه مى‌توان بین امور بدیهى كه در علوم تجربى و كلاسیك وجود دارند با بدیهیات عقلانى و مجرد جمع كرد؟‌

جواب: این مسئله در حقیقت یكى از مهم‌ترین مسائل معرفت‌شناسى و شناخت است و نظرات و آراى فلسفى درباره آن مختلف است. بعضى مى‌گویند براى انسان ممكن نیست شناخت و معرفت یقینى درباره هیچ چیزى پیدا كند و همه مسائل نزد او مشكوك است. بلكه همه شناختهاى او ظنى است، و به هیچ مسئله‌اى شناخت یقینى ندارد. در مقابل، بعضى دیگر این مسئله را به عقل فطرى و مشترك بین انسانها واگذار كرده، مى‌گویند هر چیزى را كه با عقل مشترك به آن رسیدیم صحیح و یقینى است و در سایر امور نیز به راههاى عملى و ادله تجربى بستگى دارد كه به چه مقدار یقین‌آور باشند.‌

به نظر ما در فلسفه اسلامى، بسیارى از امور تجربى كه یقینى محسوب مى‌شوند، در معرض شك، بلكه در معرض بطلان‌اند، و همچنین بسیارى از نظریاتى كه امروزه مورد قبول دانشمندان علوم قرار دارد به نظر ما صد در صد یقینى نیستند، مانند نظریات موجود در علوم طبیعى. اما براى مسائلى كه متعلق به متافیزیك و ماوراءالطبیعه است رسیدن به یقین ممكن هست، ولى این راه خیلى دشوار است و باید وجه صحت را در مورد آن شناخت و پیمود. فیلسوف اسلامى هم عمر خود را در راه حصول مطالب یقینیه‌اى صرف مى‌كند كه تنها با نیروى عقل شناخته مى‌شوند نه با تجربه حسّى.

5‌

تحولات فلسفه اسلامى از آغاز تا عصر حاضر

(دانشكده فلسفه، دانشگاه كامپلوتنس، مادرید: شنبه 1376/06/01)‌

بسم اللّه‌ الرحمن الرحیم

الحمد للّه‌ رب العالمین وصلى اللّه‌ على سیدنا محمد صلی الله علیه و آله وآله الطاهرین

   بنا بر پیشنهاد شما عزیزان، موضوع بحث اشاره‌اى به تحولات فلسفه اسلامى از ابتدا تا امروز است. قبل از هر چیز دوست دارم تعریفى از فلسفه ذكر كنم تا مفهوم مشتركى بین ما و مخاطبان وجود داشته باشد. فلسفه، بنا بر اتفاق علماى ما، عبارت است از عمل عقلانى براى كشف حقایق واقعى با روش عقلى. بنابراین اگر براى فهم حقایق، راههاى دیگرى مانند طریق وحى یا طریق شهود عرفانى یا روش تجربى به كار گرفته شود، حتى اگر به فهم حقایق هم منجر شود، در قلمرو فلسفه نمى‌گنجد؛ زیرا فلسفه راه رسیدن به حقایق از طریق عقل است و نه راه دیگر.‌

   ممكن است مسائلى در قلمرو فلسفه مطرح باشد كه ذاتا دینى یا عرفانى باشد و بتوان از طریق غیر عقلى به آنها رسید، ولى هنگامى آنها از مسائل فلسفى شمرده مى‌شوند كه با روش عقلى مورد بررسى قرار گیرند. براى مثال، مسئله توحید را در نظر بگیرید. گاهى حل این مسئله را فقط از طریق عقل پى‌گیرى مى‌كنیم. در این صورت، عملى فلسفى انجام داده‌ایم، و گاهى از طریق شهود قلبى به آن مى‌رسیم، كه این را عمل عرفانى، یا تصوف گویند، و آن‌گاه كه آن را از طریق متون دینى و وحى الهى فهم مى‌كنیم، مسئله‌اى دینى نامیده مى‌شود. بنابراین ممكن است

مسئله‌اى كه مطرح مى‌شود از راههاى سه‌گانه مورد بحث و تحقیق قرار گیرد. به عبارت دیگر كشف حقایق، ممكن است از سه راه عقل، وحى و شهود قلبى امكان‌پذیر باشد.‌

  بعد از این مقدمه، وارد بحث اصلى مى‌شویم. اصولاً مسائلى كه طبیعتا و ذاتا فلسفى هستند از ابتداى تاریخ، براى انسان مطرح بوده‌اند. مسائلى مانند این‌كه مبدأ عالم چیست؟ مقصد و نهایت عالم كجاست؟ حقیقت انسان چیست؟ آیا انسان غیر از جسمى كه مشهود است حقیقتى به نام روح دارد؟ آیا براى انسان زندگانى غیر از این زندگى مادى هست یا نه؟ و مسائل بسیارى از این قبیل كه همواره در طول تاریخ براى انسانها مطرح بوده است. مى‌بینیم كه دانشمندان در هر دوره‌اى در صدد پاسخگویى به این سؤالات و اشكالات برآمده‌اند و هر كدام كوشیده‌اند از طریقى این مشكلات را حل كنند. بعضى از آنها راه تعقل را برگزیده‌اند، و بعضى دیگر به راه كشف قلبى و شهود عرفانى متمسك شده‌اند، و گروه سوم به متون دینى و وحى الهى پناه برده‌اند و تنها راه كشف حقایق را وحى دانسته‌اند.‌

چنین روشهایى براى حل مشكلات فكرى در بین دانشمندان مسلمان نیز رایج بوده است. دانشمندانى كه طریق عقل را برگزیدند فیلسوف نامیده مى‌شوند، و گروهى دیگر از آنان كه راه شهود قلبى را پیش گرفتند، عرفا و متصوفه خوانده مى‌شوند، و گروه سوم كه تنها راه را طریق وحى و سنّت دانسته‌اند به اهل حدیث معروف‌اند. حتى در همان قرون نخستین تاریخ اسلام، این روشهاى استدلال در بین اصحاب و تابعین مرسوم بوده است.‌

  آن‌چه ما از مكتب اهل‌بیت علیهم السلام استفاده مى‌كنیم آن است كه هر سه راه مى‌تواند ما را به حقیقت برساند، اما هر كدام شرایطى دارند. وحى هنگامى كه مستقیما از جانب خداى تعالى بر پیامبر نازل شده باشد حق است و هیچ شبهه‌اى در آن

نیست؛ زیرا مختص انبیاست و در آن شك و تردید راه ندارد. شهود عرفانى به دلیل آن‌كه از غیر انبیا هم بر مى‌آید، ممكن است با شبهات و وسوسه‌هاى نفسانى و شیطانى آمیخته شود و حق و باطل با هم مخلوط گردند. بنابراین براى تشخیص حق از باطل باید از راه دیگرى مثل عقل و وحى استفاده شود. از طرفى اهل حدیث با احادیث و روایاتى كه از پیامبر صلى‌الله‌علیه‌و‌آله و ائمه علیهم‌السلام رسیده سر و كار دارند، و در بین این احادیث ممكن است بعضى غیر صحیح و جعلى باشد یا ممكن است برداشت حاصل از ظاهر حدیث نادرست باشد.‌

   از این رو، گروهى از صاحب نظران و دانشمندان مسلمان، از همان صدر اسلام، كوشیده‌اند كه حقایق اعتقادى را از طریق عقل كشف كنند، و بنابراین سراغ آثار فلاسفه متقدم رفته، مكتب ارسطو را در اكثر دوره‌ها پیروى كرده‌اند. مشهورترین فلاسفه كه براى حل حقایق عقلى از طریق فلسفه قیام كردند عبارت‌اند از فارابى، ابن سینا و ابن رشد. لكن باید توجه داشته باشیم كه این فلاسفه بزرگ فقط به آن‌چه كه از یونانیان رسیده بود اكتفا نكردند، بلكه مسائل بسیارى را كه از طریق وحى و شهود گرفتند به آنها افزودند. بنا بر آن‌چه استاد ما، مرحوم علامه طباطبایى، فرمودند، آن‌چه از فلسفه یونان به مسلمانان رسیده بود نزدیك به 200 مسئله بود، و مسلمانان 500 مسئله به آنها اضافه كردند، و در نتیجه مسائل فلسفى نزد آنان به حدود 700 مسئله رسید.‌

   این جریان فلسفى را كه از كندى شروع شد و با فارابى و ابن‌سینا به اوج رسید و با ابن رشد خاتمه پیدا كرد جریان مشائین ـ به معناى تابعین فلسفه ارسطو ـ گویند. در كنار این جریان فكرى، دو جریان دیگر در كشورهاى اسلامى تحقق پیدا كرد: یكى از این دو را فلسفه اشراق مى‌نامند كه بیشتر به عرفان نزدیك است، و آن را به سُهروردى نسبت مى‌دهند. او بعد از ابن‌سینا در ایران ظهور كرد. جریان فكرى دیگر به فیلسوف متأخر ایرانى یعنى ملا صدرا نسبت داده مى‌شود. متأسفانه

نویسندگان مغرب زمین از این دو جریان فكرى اطلاع دقیق و كاملى ندارند و ما در این‌جا بعضى از ویژگیهاى این دو فلسفه را متذكر مى‌شویم.‌

   فلسفه اشراق، همان‌طور كه اشاره كردیم، منسوب به فیلسوفى است كه در فلسفه نابغه بوده، و كتابهاى ارزشمندى دارد. بسیارى از این كتابها به زبانهاى خارجى ترجمه شده است كه بهترین آنها به پروفسور كوربن،(1) كه با علامه طباطبایى دیدار داشته است، تعلق دارد. اما فلسفه مهمى كه ما آن را حكمت متعالیه مى‌نامیم، همان فلسفه‌اى است كه صدرالمتألهین در دوره اخیر تأسیس كرده است. او تقریبا 4 قرن پیش در شیراز مى‌زیست و سپس به اصفهان هجرت كرد و بعد از آن در قم به ریاضت و تحقیق و تصنیف مشغول بود و در راه یكى از سفرهایش به مكه مكرمه وفات كرد.‌

این فلسفه بسیار با ارزش‌تر از فلسفه ارسطو است، و حتى در مقایسه با فلسفه اشراق كه مشاهدات قلبى و عرفانى را اضافه كرده است، ارزش بالاترى دارد؛ زیرا بسیارى از مطالب را با متون دینى، به ویژه با آیات قرآن كریم تأیید كرده و كوشیده است از این راه بین همه روشها جمع نماید و حقایق را بر اساس هدایتهاى عقل، نقل، شهود قلبى، و وحى روشن نماید. صدرالمتألهین كتابهاى ارزشمند و پرشمارى دارد كه مشهورترین آنها كتاب اسفار اربعه است و در 9 جلد چاپ شده، و بسیارى از فلاسفه اسلامى آن را شرح و نقد كرده‌اند. این فلسفه اكنون از فلسفه‌هاى رایج در ایران اسلامى به شمار مى‌رود، و بعضى از فلاسفه غربى به آن توجه كرده‌اند، و مطالبى درباره آن به زبانهاى انگلیسى، آلمانى، فرانسوى و... نگاشته‌اند كه از جمله آنها نوشته‌هاى دكتر نصر به زبان انگلیسى است. مشهورترین شاگردان این فلسفه در عصر حاضر، امام خمینى قدس سره، علامه طباطبایى قدس سره و علامه مطهرى قدس سره و جمع پرشمارى از شاگردان این اساتید بزرگ هستند. ‌


1. Henry Corbin

صدرالمتألهین و پیروان او آرا و نظریه‌هاى جدیدى در تفسیر وجود ارائه كرده‌اند كه نظیر آنها در فلسفه‌هاى دیگر یافت نمى‌شود، و بسیارى از حقایقى كه نزد فلاسفه گذشته مجهول بود از طریق این نظریات فهمیده مى‌شود، و تناقض و تزاحمى كه بین آراى عرفا و اهل دین و دیگران مشاهده مى‌شد از راه این فلسفه از بین رفته، و در واقع بین همه آنها تلفیق حاصل مى‌شود. خداوند متعال به او جزا و پاداش خیر عطا كند و ما و شما را به آن‌چه مورد رضایت او است توفیق دهد.

وفقنا اللّه‌ وایاكم لما یحب ویرضى

سؤال: این فلسفه كه بین روشهاى مختلف اتحاد برقرار مى‌كند ـ و این طرز تفكرى بسیار پسندیده است ـ آیا نباید در كنارش این فكر باشد كه نباید خشونت به خرج داد؟‌

جواب: بنا بر آن‌چه كه من از سؤال استاد محترم فهمیدم، ایشان محدوده فلسفه را وسعت بخشیدند؛ تا آن‌جا كه شامل مسائل عملى و دینى نیز مى‌شود. البته ممكن است دایره فلسفه را، همان گونه كه در گذشته مرسوم بوده، وسعت داد تا شامل همه علوم طبیعى، ریاضى، اخلاقى، سیاسى، اقتصادى و غیر آن گردد، یعنى بگوییم فلسفه واژه‌اى است كه شامل جمیع علوم مى‌شود. اما بنا بر تعریفى كه معاصران براى فلسفه كرده‌اند، این واژه مخصوص فعالیتهاى عقلى و نظرى است كه به وسیله آنها باید حقایق عالم را بفهمیم. بنابراین فلسفه به مسائل عملى ارتباط ندارد.‌

اما واژه فلسفه كاربرد دیگرى دارد كه با پسوند یكى از علوم به كار مى‌رود و اصطلاحا «فلسفه مضاف» نامیده مى‌شود؛ مانند فلسفه اخلاق، فلسفه حقوق، فلسفه اقتصاد، فلسفه علم، فلسفه تاریخ، فلسفه اجتماع، فلسفه علم النفس. یكى از این فلسفه‌ها فلسفه حقوق است كه شامل مسائل حقوقى، از جمله حقوق بشر، مى‌شود.

از جمله حقوق طبیعى انسان ـ اگر این تعبیر صحیح و قابل قبول باشد، همچنان كه در مباحث حقوق طبیعى مى‌گویند این حقوق خودبه‌خود براى هر انسانى ثابت است ـ آزادى است. حال این سؤال پیش مى‌آید كه آیا براى این حق طبیعى انسان، یعنى آزادى، حدى وجود دارد یا نه؟ اگر بگوییم براى آن حدى نیست، پس هر كسى مى‌تواند هر كارى كه خواست انجام دهد، و هر چه خواست بگوید، و كسى هم به او اعتراض نكند، زیرا او آزادى مطلق دارد. پس هر كس هر كارى كرد و هرگونه برخوردى با دیگران داشت، در همه زمینه‌ها آزاد است، زیرا او آزادى مطلق دارد و این یعنى هرج و مرج. ‌

اما هنگامى كه بگوییم براى این آزادى حد و حدودى هست ـ كما این‌كه فطرت همه ما هم مى‌گوید كه انسان به طور مطلق آزاد نیست كه هركار خواست بكند؛ زیرا در آن صورت نه تمدن، نه اجتماع، نه زندگى سالم و آرام و نه هیچ آرمان دیگرى وجود نخواهد داشت ـ در این صورت بحث متفاوت مى‌شود. پس باید براى آزادى حد و حدودى باشد. حالا سؤال این است كه این حد و حدود چیست و چه كسى باید آن را تعیین كند؟ پاسخ به این سؤال بسیار مشكل است، و از این روى، فلاسفه اصلاً به آن نزدیك نشده‌اند و دیگران نیز جوابهاى مبهمى داده‌اند؛ مثل این‌كه بعضى گفته‌اند حد آزادى آن است كه با آزادى دیگران منافات نداشته باشد كه باز سؤال مى‌شود حد آزادى دیگران چیست؟!‌

آن‌چه بر اساس اصول اسلامى در جواب این مسئله مى‌گوییم این است كه حد آزادى آن‌جاست كه با كمال نوع انسان تضادى نداشته باشد. پس هر گاه آزادى شخصى با تكامل دیگران مزاحمت داشته باشد، تكاملى كه بر زندگى طبیعى و فعالیتهاى علمى و اجتماعى آنها متوقف است، در آن صورت باید آن را محدود كرد. براى مثال، یكى از مهم‌ترین موارد تكامل انسانها حفظ ارزشهاى متعالى انسانى است، پس حد آزادى هر شخصى آن‌جاست كه مزاحمتى با این ارزشها

نداشته باشد. بنابراین هر گاه آزادى شخصى برخوردى با ارزشهاى اجتماعى افراد، چه اجتماع كوچك مثل خانواده و چه اجتماع بزرگ‌تر مثل شهر و كشور و جامعه جهانى داشته باشد، باید جلوى آن را گرفت تا راه تكامل دیگران مسدود نشود. مثلاً هرگاه سارقى با اسلحه سرقت كند، نباید او را آزاد رها كرد و اگر كسى با او مقابله كرد نباید او را خشونت‌طلب نامید؛ زیرا كار آن سارق با ارزشهاى جامعه تزاحم دارد، یا اگر در همین مجلس یك نفر برخیزد و فحاشى كند، آیا مانع این كار او نمى‌شویم، و به این دلیل كه او آزاد است ساكت مى‌مانیم؟ این در حالى است كه او كسى را نمى‌كشد و نمى‌زند، بلكه فقط كلماتى را كه مخالف با كرامت دیگران است بر زبان مى‌آورد و آبروى دیگران را مى‌ریزد. پس در این‌جا نیز آزادى كلام او محدود است به این‌كه كرامت دیگران را حفظ كند. بدترین نوع سوء استفاده از آزادى، تحت عنوان آزادى بیان صورت مى‌گیرد كه یك نفر احترام و كرامت میلیونها انسان را نادیده بگیرد و به ارزشهاى آنان ناسزا گوید. اگر بگوییم آزادى بیان براى انسان مطلق است، تا هر چه دلش مى‌خواهد بگوید، حرف بسیار نامعقولى گفته‌ایم، و حتى اگر یكى از مكاتب حقوقى چنین چیزى را اجازه دهد، اسلام و فلسفه اسلامى هیچ‌گاه اجازه نخواهد داد.

والحمد للّه‌ رب العالمین‌‌