یک شبهه به این صورت مطرح میشود که اصولا مطالب دینی را نمیتوان با دلیل علمی اثبات کرد؛ ... روش علمی را نیز روشی دانستهاند که به تجربیات حسی منتهی شود. ... دین مقولهای علمی نیست که یا صحیح باشد یا باطل؛ بلکه مسئلهای ذوقی است.... میتوانید در بین گزینههای مختلف، دینی را که با سلیقهتان بیشتر میسازد، آن را دوستتر دارید و بیشتر خوشتان میآید،انتخاب کنید! در پاسخ میگوییم: ادراک حسی در مقابل ادراکات یقینی و بدیهی عقلی از ضعیفترین ادراکات است. در روانشناسی احساس و ادراک نیز ثابت شده است که حاسه اشخاص تفاوت میکند و درکهایشان متفاوت است، و حتی دلیل تجربی ما به استناد یک دلیل عقلی اعتبار پیدا کرده است. اکنون میپرسیم که کدام مسئله دینی را نمیتوان با برهان عقلی اثبات کرد؟
پاسخ به شبهات درباره دین، جلسه دوم؛ شبههی سلیقهای بودن و حقانیت همه ادیان
اگر بخواهیم بگوییم محبت کردن و انس گرفتن با دیگران و خدمت کردن به آنها چهقدر ارزش دارد، باید ببینیم اینها چه نقشی در سعادت ابدی ما دارد. اگر معرفتمان در حدی بود که بخواهیم همه کارها را برای خود خدا انجام بدهیم، محاسبه سخت نیست و ارزش همه چیز خودبهخود تعیین میشود، اما تا وقتی به آن مرتبه نرسیدهایم باید ملاک برتری و ارزش را کیفیت و کمیت (خیر و ابقی) قرار دهیم. ارزشها، لذتها و نعمتهای اخروی، هم از لحاظ کیفیت برتری دارد و هم از لحاظ کمیت دوام. دنیا بالاخره صدسال هم که باشد، تمام میشود، اما آخرت تمامشدنی نیست.
درسهای اخلاق ماه مبارک رمضان1440، جلسه یازدهم؛ ملاک ارزشگذاری رفتارهای اجتماعی در اسلام
ملاک حزب الله یا حزب الشیطان بودن این رابطه قلبی است که البته در عمل نیز آثاری خواهد داشت. اما ریشهاش از محبت قلبی شروع میشود؛ حزب الشیطان دشمنان را دوست دارند؛ زیرا برای رسیدن به خواستههایشان به آنها کمک میکنند، از آنها لذت میبرند، در معامه با آنها سود میکنند، از آنها سلاح میخرند تا مسلمانها را بکشند، شرایط را انتخاباتشان را فراهم میکنند و....
درسهای اخلاق ماه مبارک رمضان1440، جلسه پانزدهم؛ گستره ارزشهای اخلاقی از دیدگاه اسلام
قرآن میفرماید: وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللّهِ أَكْبَرُ. قرآن بیان میکند که اگر میخواهید کار خوبی انجام دهید، هدفی جز «ابتغاء وجه الله» نداشته باشید. این رمز نهایی ارزشهای اخلاقی است و تعبیری است که انسانهای کنجکاو را به طرف فهم خودش میکشاند و همین باعث میشود که مقداری بر معرفت و کمالاتشان افزوده شود و بویی از مقوله رضوان الهی ببرند. از نظر اسلام، هدف نهایی حتی در اخلاق اجتماعی قرب خداست. اخلاق اجتماعی نیز بسترسازی میکند تا زمینه تکامل افراد بهتر فراهم شود و در مراتب کمالات معنوی بیشتر پیشرفت کنند. این مهمترین تفاوتی است که بین نظام اخلاقی اسلام با نظامهای اخلاقی بشری وجود دارد.
درسهای اخلاق ماه مبارک رمضان1440، جلسه هفتم؛ روشهای تربیت اخلاقی و ضروریتری حق اجتماعی در اسلام
از امام صادقسلاماللهعلیه نیز نقل شده است که مَنْ أَصْبَحَ وَ أَمْسى وَ الدُّنْیَا أَكْبَرُ هَمِّهِ؛ اگر روزگار کسی به این صورت بگذرد که بیشتر توجهاش به امور دنیا باشد، چند صفت در او پیدا میشود. 1) جَعَلَ اللَّهُ تَعَالَى الْفَقْرَ بَیْنَ عَیْنَیْهِ؛ دائما خودش را در فقر میبیند و احساس غنا و بینیازی نمیکند.2) وَشَتَّتَ أَمْرَهُ؛ کارش پراکنده میشود. گاهی انسان در مسیر مستقیم همواری زندگی میکند. 3) وَلَمْ یَنَلْ مِنَ الدُّنْیَا إِلَّا مَا قُسِمَ لَهُ؛ آخرش هم با همه تلاشهایی که میکند همانی که برایش مقدر شده بود به همان خواهد رسید و چیزی بیشتر گیرش نمیآید؛ اما در مقابل...
درسهای اخلاق سال تحصیلی 94-95؛ جلسه سیویکم؛ آثار حب دنیا در نگاه روایات ائمه علیهمالسلام
از پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله نقل شده که لَا تَسُبُّوا الدُّنْیَا فَنِعْمَتْ مَطِیَّةُ الْمُؤْمِنِ فَعَلَیْهَا یَبْلُغُ الْخَیْرَ وَ بِهَا یَنْجُو مِنَ الشَّرِّ؛ دنیا را سب و لعن نکنید! دنیا مرکبی برای مؤمن است که با آن میتواند از زشتیها فرار کند و به طرف خوبیها برود. کارهایی که ما در این دنیا میکنیم و موجب ثواب میشود، از همین امور دنیاست؛ بدنمان، نفسی که میکشیم، سلامتی و قوتی که داریم، و پولی که داریم همه مال دنیاست. بنابراین دنیا مرکبی است که ما سوارش هستیم. بستگی به این دارد که ما این مرکب را به کدام طرف حرکت دهیم و مقصد را کجا تعیین کنیم.
درسهای اخلاق سال تحصیلی 94-95؛ جلسه سیام؛ دنیا در روایات اهلبیت علیهمالسلام
اهل دنیا شكر نعمتها را به جا نمیآورند، از خدمات دیگران تشکر نمیکنند، و در مصیبتها صبور نیستند و جزع و فزع میکنند. اگر دنیایی از نعمتهای الهی بر سرشان ببارد، باز فریادشان بلند است كه فلان چیز كم است! اگر كسی دهها كار خوب برایشان انجام دهد، در برابر یك اشتباه او را به باد ناسزا میگیرند؛ اهل دنیا همیشه نیمه خالی لیوان را میبینند؛ اما اهل آخرت به محض رسیدن به نعمتی، ابتدا خدا را سپاس میگویند و در پایان هم خدا را شاكرند و اعتراف میكنند كه توانایی شكرگزاری همه نعمتهای خدا را ندارند. اینان همیشه خوبیها را میبینند، از همه چیز زندگیشان راضیاند و خدا را هم به خاطر همه آنها شكر میكنند. به نظر شما كدام یك از این حالات خوب است؟
میگویند اصلا ما برای آزادی و توسعه پایدار کشور انقلاب کردیم و میخواهیم ترقی کنیم. ترقی هم به این است که مثل یکی از کشورهای کافر دنیا شویم؛ اصلا کاری با اسلام و دین نداریم، و پسوند اسلامی هم تشریفاتی است! درحالی که اسلامی بودن نظام و اخلاق، یک عنوان تشریفاتی نیست، بلکه برای این است که ماهیت انقلاب و نظام ما را نشان دهد. نتیجه حرف کسانی که ولایت فقیه را صرفا به عنوان بخشی از قانون اساسی قبول دارند این است که اولاً اصل قانون اساسی است، و نه اسلام. نتیجه دوم آن این است که مردم حق دارند اصل ولایت فقیه را از قانون اساسی حذف کنند، و وقتی مردم این کار را کردند،از اعتبار میافتد! درحالی که امام میفرمود: ولایتفقیه شعاع ولایت الله است. این منصب جعلی و قراردادی نیست که با وضع و رأی ما بیاید یا برود. خدا آن را تعیین کرده است و وظیفه شرعی ماست که در جایی که جای اعمال نظر ولی فقیه است از او اطاعت کنیم..
میل به کمال نهایی بالذات فطری است و خداوند همه چیز را برای آن قرار داده تا به آن برسیم، که در فرهنگ دینی نامش قرب خداست. ما همه چیز را باید با آن بسنجیم. برتریهایی که در ثروت، کمالات مادی، علم، صنعت، تجارت، هنر و... وجود دارد، همه در صورتی مطلوب است که وجود آنها به رسیدن به آن مطلوب نهایی کمک کنند؛ اگر مانع بودند، میشوند نامطلوب، و اگر بیاثر بودند خنثی خواهند بود. در منطق دین، ارزش برای کاری است که بتواند به انسان برای رسیدن به آن کمال نهایی و قرب به خدا کمک کند.
درسهایاخلاق سالتحصیلی95-96؛ جلسه ششم: برتری و برتریطلبی
حضرت امیر خطاب به کوفیان میفرماید: دلیل اینکه آنها پیروز میشوند، این نیست که حق با آنهاست، بلکه به خاطر آن است که آنها برای اجرای حکم باطل حاکمشان سرعت به خرج میدهند، اما شما نسبت به حق امامتان کوتاهی میکنید. امام شما امام حق است و به حق دعوت میکند، اما شما کندی میکنید و به سخنانش گوش نمیدهید. او باطل است و آنها را به جهنم دعوت میکند، ولی آنها تمام قدرت و توان خودشان را در اختیار او میگذارند. روشن است که مزد کارشان را میگیرند و پیروز خواهند شد.
میگویند اصلا ما برای آزادی و توسعه پایدار کشور انقلاب کردیم و میخواهیم ترقی کنیم. ترقی هم به این است که مثل یکی از کشورهای کافر دنیا شویم؛ اصلا کاری با اسلام و دین نداریم، و پسوند اسلامی هم تشریفاتی است! درحالی که اسلامی بودن نظام و اخلاق، یک عنوان تشریفاتی نیست، بلکه برای این است که ماهیت انقلاب و نظام ما را نشان دهد. نتیجه حرف کسانی که ولایت فقیه را صرفا به عنوان بخشی از قانون اساسی قبول دارند این است که اولاً اصل قانون اساسی است، و نه اسلام. نتیجه دوم آن این است که مردم حق دارند اصل ولایت فقیه را از قانون اساسی حذف کنند، و وقتی مردم این کار را کردند،از اعتبار میافتد! درحالی که امام میفرمود: ولایتفقیه شعاع ولایت الله است. این منصب جعلی و قراردادی نیست که با وضع و رأی ما بیاید یا برود. خدا آن را تعیین کرده است و وظیفه شرعی ماست که در جایی که جای اعمال نظر ولی فقیه است از او اطاعت کنیم.