بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیِبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقدیم به روح ملکوتی امام راحل و شهدای والامقام اسلام صلواتی اهدا میکنیم.
مقارن شدن این ایام با ولادت امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه که یکی از بزرگترین حوادث تاریخ بشر است، مایه تفأل به این است که انشاءالله ما سال پربرکت و پر نورانیتی داشته باشیم و بهخصوص مسئله ولایت در امسال جایگاه خودش را بیشتر پیدا بکند و افراد و از جمله خود ما توجه بیشتر به این مسئله پیدا کنیم.
ما در دورانی زندگی میکنیم که بسیار زمان ویژهای است که هم حرکات تکاملی و تقرب به خدا و هم حرکت تنزلی و سقوط، خیلی سریع شده است. اگر خدای متعال لطف بکند که قدر عمرمان را بدانیم و درست از آن استفاده کنیم و در راهی که مرضی اوست و مورد رضایت حضرت ولیعصرارواحنافداه است، قدم برداریم، نعمت بزرگی است که در هیچ دوران تاریخ بشریت مثل آن را سراغ نداریم. به عنوان نمونه من عرض میکنم؛ در گذشته یک فقیهی که چهل، پنجاه سال در فقه زحمت کشیده بود و استاد و استاد الاساتید بود، گاهی برای اینکه مدارک یک مسئله فقهی را از نظر منابع فقهی، درست بررسی کند، شاید برای یک ماه وقت لازم داشت؛ میبایست کتابها و نسخههای مختلف را از جایی عاریه میکرد، غالباً کتابها خطی بود و فقط یکی دو نسخه از آن وجود داشت. یادم است که خود امامرضواناللهعلیه گاهی از منزل مرحوم آقای مرعشی نجفی کتاب عاریه میگرفتند، آنوقتها هنوز کتابخانه ایشان تأسیس نشده بود. مرحوم علامه طباطبایی (ره) نیز همین طور. کتابها نسخههای محدودی داشت و همین کتابهای محدود، فهرست درست و حسابی نداشت؛ گاهی میبایست آن قدر انسان ورق بزند و جستوجو کند تا یک حدیث را از جاهای مختلفی که احتمال میدهد، بگردد تا شاید پیدا کند. گاهی برای پیدا کردن یکی دو تا حدیث بهعنوان منبع یک مسئله، یک ماه وقت یک فقیه صرف میشد. اما اکنون جلوی انسان کامپیوتر گذاشته شده، یک دکمه میزند تمام منابع یک فتوا یا یک روایت، جلویش حاضر است. آنهایی هم که چاپ میکنند، غالباً تصحیح شده است. البته به تصحیحها هم خیلی نمیشود اعتماد کرد ولی بههرحال خیلی زحمت کشیده شده و باید قدردانی کرد. منابع آماده است. یعنی، عمر یک ماه فقیه، زحمت یک ماه فقیه، در 5 دقیقه تأمین میشود. این صرفهجویی در عمر است.
کارهای دیگر هم کمابیش همینطور است. مسافرتها را ملاحظه کنید؛ یک کسی میخواست حج برود، معمولاً از ایام حج امسال که میگذشت خودش را آماده میکرد. نزدیک یک سال، سفر و مقدماتش بود تا موقع ایام حج برسد و مناسکش را انجام بدهند. البته به دور و نزدیکی شهرها نیز بستگی داشت. حالا در هواپیما مینشینند سه ساعت بعد در میقات هستند. معنای این پیشرفتها این است که زحمتهای ما کم شده، یعنی عمر ما برکت پیدا کرده؛ بهجای یک ماه زحمت، 5 دقیقه وقت ما را میگیرد. یعنی هر 5 دقیقه عمر ما ارزش یک ماه عمر سابقین را دارد. همینطور ازلحاظ نشر معارف در عالم؛ شما اگر میخواستید یک مطلبی را حالا آمریکا هیچ، در یک کشور اسلامی، مثلاً در افغانستان یک مطلبی را میخواستید بفرستید یا یک فقیه، عالم یا مرجع تقلیدی میخواست برای مقلدینش مطلبی را در افغانستان بفرستد، تا نامهاش را بنویسد و پیکی پیدا بکند، چه وقت حرکت کند، کدام کاروان، چه وقت به آنجا میرسد و چه قدر هزینهاش میشود تا مثلا نامهای برای نمایندهاش در افغانستان بفرستد. حالا یک تلفن است؛ فوراً هر جای دنیا باشد تلفن میزند، با آن صحبت میکند و خیلی چیزهای دیگر که حالا تکثیر مثال نکنم.
این پیشرفتها، برکاتی است که در هیچ زمانی برای انسانها فراهم نبوده است. خدا اینها را این زمان، حالا با اسبابی که خودش میدانسته فراهم کرده است. بعضی از این اسباب، کفار بودند؛ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ.[1] آنها بنده خدا هستند و تحت تدبیر الهی هستند. آنها زحمت میکشند و اختراع میکنند، ما از آن استفاده میکنیم. چه کسی و از چه راهی استفاده کند آن تدبیر خداست، به ما مربوط نیست، ولی بههرحال نعمت خداست که ما استفاده میکنیم.
متقابلاً سقوط هم همینطور سرعت پیدا میکند. مثلاً فرض کنید اگر یک کسی انحرافی در دینش پیدا میشد اینطور نبود که شب بخوابد و صبح بیدار بشود و منحرف باشد. مدتها طول میکشید، شبههاش در ذهنش میآمد، از این و از آن، سؤال میکرد، کتاب بررسی میکرد، یکوقتی هم در شبههها کمکم قوی میشد، یکوقتی هم واقعاً اعتقادش را از دست میداد و العیاذ بالله کافر میشد. حالا یا کافر میشد یا از راه حق خارج میشد؛ اما امروز طوری است که ممکن است انسان در ظرف یک ساعت دینش را ببازد.
شاید یک بار دیگر یا بیشتر این داستان را از مرحوم حاج میرزا عبدالعلی تهرانیرضوانالله علیه پدر مرحوم حاجآقا مجتبی تهرانیرحمةاللهعلیه نقل کرده باشم. تهرانیها ایشان را میشناسند. ایشان شاگرد مرحوم حاج میرزا جوادآقای تبریزی(ره) و تربیتشده ایشان بود. من در حدود بیست سالم بود، مشهد مشرف بودم، در منزلشان خدمت ایشان رسیدم. شبهای احیا بود و ایشان در خانه خودشان احیا میگرفتند. مدتی مشهد اقامت داشت. شب بیست و سوم، آخرهای شب و نزدیک سحر، دیگر احیاءها، عبادتها، روضهها و توسلها تمام شده بود و فقط دعا بود. ایشان دعا میکرد و میگفت: خدایا! تو میدانی من جوان که بودم در دعاهایم پا را از مراتب توحید پایین نمیگذاشتم. یعنی اولین چیزی که از تو میخواستم مراتب عالیه توحید بود. به دنیا و اینها اعتنایی نداشتم. حالا که پیر شدم و پایم لب گور است، فقط از تو میخواهم من را مسلمان از دنیا ببری و با کفر نبری! این نشانه این است که ایشان خوب احساس کرده بود که ایمان انسان چه قدر زود ممکن است تبدیل به کفر بشود. وسواسی هم نبود؛ آدم بسیار پخته فهمیده عاقلی بود. آنجا هم جایی نبود که حالا مثلاً بخواهد ریاکاری و تظاهر بکند. اینکه آدم بگوید: خدایا من را مسلمان از دنیا ببر، خیلی هم تظاهر نیست. مثلاً تظاهر چی؟! با یک سوز دلی این را میگفت که خواسته من این است که این آخر پیری کافر از دنیا نروم. البته این تعبیر را من میکنم. به همین معنا که مسلمان از دنیا ببر. یعنی عوامل سقوط هم اینقدر با سرعت کار میکند. همانطور که ترقی با سرعت پیش میرود، تنزل هم با سرعت پیش میرود.
مردم در اینکه چه اندازه به عمرشان اهمیت و ارزش بدهند، صرف چه کاری بکنند و چه چیزی برایشان مهم باشد مختلف هستند. اغلب مردم، شاید خود ما هم جزو همان اغلب باشیم، میدانیم چه طوری هستیم؛ دیگر دنبال زندگی هستیم. تا جوان هستیم فکر ازدواج و بعد، مسکن، شغل، درآمد و احترام اجتماعی و بعد هم کمکم بچهدار میشویم، فکر بچهها و تا بزرگ بشوند، عروسی، دامادی، نوه و نتیجه و... همینها ذهن همه ما را مشغول میکند. ولی بعضیها هستند که از معارف اهلبیت استفاده کرده و قدر عمرشان را خیلی بیشتر میدانند. سعی میکنند از لحظهلحظه عمرشان بهترین استفاده را بکنند. اگر ما بخواهیم بگوییم در بین اقشار جامعه، چه قشری اولی هستند که قدر عمرشان را بهتر از دیگران بدانند، ظاهراً باید ما را، یعنی کسانی که مشغول تعلم علوم اهلبیت هستیم را معرفی کنند و بگویند اینها اولی هستند. مخصوصاً که از اول جوانی تا آخر، سروکارشان با قرآن و حدیث و این گونه معارف بوده است. اگر بخواهیم اینطوری باشد چهکار باید بکنیم؟
شاید در دلتان بفرمایید یا گاهی هم ممکن است به زبانتان بگویید که آدم حسابی! از ما میپرسی چهکار کنیم؟! روشن است دیگر! باید به دستورات اهلبیت عمل کنیم، به دینمان عمل کنیم. این چه سؤالی است؟! اما یکی از خطرها این است که گاهی انسان خیال میکند که هر چیزی که صبغه دینی دارد یا به نام دین انجام میگیرد حتماً این کار خیلی مرضی خداست و ارزشش بسیار زیاد است. وقتی انسان روایاتی که مثلاً درباره علم، تحصیل علم و بهخصوص فقه و اینها وارد شده را میخواند، میگوید: الحمدلله! ما خیلی از عمرمان استفاده میکنیم. دائماً یا مشغول فقه هستیم یا مقدمات و مؤخراتش دیگر؛ ادبیات و اصول و اینها هم دیگر برای فقه است. از اول امثله که شروع میکنیم اینها هم درواقع تعلم فقه است. پس ما بهترین استفاده را از عمرمان میکنیم، چه کسی بهتر از ما؟! دیگر بهتر از این چهکاری میشود کرد؟! ولی گاهی شیطان همینجاها انسان را فریب میدهد.
حتماً آقایان این روایت را در اصول کافی ملاحظه فرمودهاند. بنده از آنوقتی که خودم این روایت را در اصول کافی دیدهام شاید بیش از شصتسال گذشته است ولی مطمئن هستم و جاهای دیگر هم دیدهام که از اصول کافی نقل میکنند. اولین باری که دیدم بیش از شصت سال است، شانزده، هفده سالم بود. شصت و دو، سه سال است که این روایت را در باب علم اصول کافی، دیدهام. میفرماید: مَنْ طَلَبَ الْعِلْمَ لِیبَاهِی بِهِ الْعُلَمَاءَ أَوْ یمَارِی بِهِ السُّفَهَاءَ أَوْ یصْرِفَ بِهِ وُجُوهَ النَّاسِ إِلَیهِ فَلْیتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ.[2] علم است، همین علمی که وقتی انسان در راه طلب آن حرکت میکند، روایات فراوانی است که ملائکه بالشان را زیر پای او ، به افتخار او پهن میکنند. میگوید اگر نیت این شد که لِیبَاهِی بِهِ الْعُلَمَاءَ؛ بگوید من علمم بیشتر از شماهاست، أَوْ یمَارِی بِهِ السُّفَهَاءَ أَوْ یصْرِفَ بِهِ وُجُوهَ النَّاسِ إِلَیهِ، درس بخواند و ملا بشود تا مردم بیشتر به او توجه کنند، دوستش بدارند، مریدش بشوند و اظهار علاقه کنند، اگر مرجع شد مقلدش بشوند؛ یصْرِفَ بِهِ وُجُوهَ النَّاسِ إِلَیهِ. میگوید هرکدام از این سه تا شد فَلْیتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ؛ جایگاهش در آتش خواهد بود. همان فقه است، همان علم است. یعنی در مکتب اخلاقی اسلام، نقش اساسی را نیت بازی میکند. جرم عمل و ابزار کار، ابزار است و خودش ارزش ذاتی ندارد. آن که به یک چیزی ارزش میبخشد نیت آن است؛ برای چه این کار را میکنی؟ اگر فقط به خاطر اینکه چون خدا راضی است، چون او امر کرده است، چون او دوست دارد، چون بهوسیله این علم، بندگان خدا میتوانند به خدا تقرب پیدا کنند، بندگان خدا را میتوانند به خدا نزدیک کنند، اگر به این نیتها شد بله، هر قدمی که بردارد ثوابهای کلانی برایش مینویسند، ملائکه هم میآیند به احترام او بالشان را زیر پای او پهن میکنند؛ یضعون اجنحتهم تحت اقدامهم رضا به. بهعنوان اینکه از این کار او خوشحال و راضی هستند بالشان را زیر پایش پهن میکنند. معروف است که مرحوم شهید ثانی از خانه که برای رفتن به درس بیرون میآمد، کفشهایش را درمیآورد و پابرهنه میرفت. پرسیدند: شما چرا پابرهنه میروید؟ گفت: میخواهم روی بال ملائکه با کفش پا نگذارم. باورش بود که اگر با کفش بروم، کفشم روی بال ملائکه قرار میگیرد. خجالت میکشم. اقلاً پابرهنه بروم. فرق این دو تا فقط نیت است والا کار همین است؛ درس است و بحث و مباحثه و احیاناً نقض و ابرام و دادوفریاد، اگر همه اینها برای این باشد که حقیقت بیشتر روشن بشود تا بهوسیله آن انسان به خدا نزدیکتر بشود اهلاً و سهلاً، همه ثواب است، اما اگر این باشد که من پیش مردم احترام پیدا کنم، پست و مقامی به دست بیاورم جایگاهش در آتش خواهد بود؛ فَلْیتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ. این آن جایی است که درسی که میخواند و درسی که میدهد حق است، مطلب صحیحی است، فقه اهلبیت است، اعتقادات صحیح اسلامی است، تفسیر قرآن است، به خاطر اینکه نیتش فقط این است که پیش مردم محبوبیت پیدا کند، این بلا به سرش میآید. اگر بنا شد که در محتوایش هم جای مناقشه باشد، مطلبی را آدم بگوید و ابراز بکند که موجب شک و شبهه برای شنونده بشود، شبههای را ایجاد کند که نتواند جوابش را بدهد و باعث گمراهی فرد بشود، عذابش مضاعف خواهد بود. در این باب هم روایات زیادی هست که حالا ملاحظه فرمودید؛ کسی که کلمه حقی بگوید هر کس تا روز قیامت آن کلمه به گوشش برسد و منشأ خیری برای او بشود برای او تا روز قیامت ثواب مینویسند، یک جمله گفته است، فقط یک جمله یا یک درس؛ تا روز قیامت هر چه این درس آثارش با وسایط به دیگران برسد برای او هم یک ثوابی مینویسند. در مقابلش، ان تکلم بکلمة اگر کلمهای بگوید که باعث گمراهی بشود، کان له وزر من اخذ بها الی یوم القیامه؛ تا روز قیامت هر کس از این کلام سوءاستفاده کرده باشد، باعث گمراهیاش شده باشد، برای او یک گناه مینویسند. إِنَّا نَحْنُ نُحْیی الْمَوْتَى وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ؛[3] آثار، همینهاست.
باز روایت دارد که روز قیامت شخص را در مقام میزان و محاسبه میآورند، میبیند آنقدر حسنه مثل کوههای برافراشته یا مثل ابرهای متراکم برایش نوشتهاند. تعبیر روایت این است؛ كَالسَّحَابِ الرُّكَامِ أَوْ كَالْجِبَالِ الرَّوَاسِی.[4] عرض میکند: خدایا! من این کارها را نکرده بودم! اینها اشتباه شده در نامه عمل من آمده! من این کارها را نکردم! میفرماید: اثر آن درسی که دادی و تا روز قیامت از آن استفاده کردند اینها شد؛ نَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ. یعنی اگر آدم قدر خودش را بداند، طوری حرف بزند که باعث هدایت کسی بشود، یک قدم او را به خدا نزدیک کند، این کلام نقل بشود به نسل بعد، به نسل سوم، چهارم، هزاران نفر، میلیونها نفر، از این کلام استفاده کنند مخصوصاً امروز که اینهمه وسایل چاپ و تکثیر و اینها فراوان است، اگر یک کلمه حرف بزنی هنوز تمام نشده در سایتهای دنیا پخش شده، میلیونها نفر میشنوند.
آدم بخواهد از وقتش استفاده کند باید دو چیز را رعایت کند؛ یکی حسن فعلی، یکی حسن فاعلی؛ کار، کار خوب و خداپسندی باشد، با نیت خوبی هم انجام گرفته باشد؛ و البته شیطان همیشه درصدد است که هر دو را خراب کند. آدم در بین مطالب حق، آیات قرآن، روایات، گاهی یک چیزی میگوید و گاهی هم بهاحتمال یک چیزی میگوید، دلیلی ندارد، حرف درستی نیست. شیطان این را تزیین میکند و در دل شنونده جا میاندازد که این درست است. این مثلاً بهعنوان احتمال گفته، آن تثبیت میشود، آن نقل میکند، کمکم یک فرقهای منحرف پیدا میشود، از یک حرفی که حالا از روی مجاز گویی یا از روی استعاره این حرف را تعبیر کرده، خیلی هم جدی نبوده، یک تعبیر ادبی ادیبانه مجازی به کار برده، خوشش آمده بود، یکی دیگر شنونده آن را جدی میگیرد، کمکم هزاران نفر و شاید چه میدانیم احتمالاً گاهی ممکن است از یک حرفی، میلیونها نفر گمراه بشوند. این است که اولاً در حسن فعلی باید دقت کنیم؛ حرف که میزنیم مطمئن باشیم که خداپسند است و باعث تقرب به خدا میشود. اگر شبههای داریم، اول شبههاش را حل بکنیم، یکطوری بیان کنیم که از آن سوءبرداشت نشود. ثانیاً، آن که مهمتر است نیت ماست؛ به چه نیتی این را میگوییم. این مسئله نیت غیرخدایی، بسیار مخفی است! شرک خفیای است که بزرگان، بعد از سالها ریاضت آخر به کنه آن نمیرسند. گاهی باز هم فریب شیطان را میخورند. تنها راه توسل به اهلبیت و گدایی در خانه اولیای خداست که حفظش کنند والا همه ما در معرض این اشتباهات، انحرافها، غفلتها و خودخواهیها هستیم.
از خدای متعال درخواست میکنیم که به برکت مولیالموحدین امیرالمؤمنینصلواتاللهعلیه دلهای همه ما را از شرک و شک و ریب پاک و منزه کند. به ما توفیق بدهد که اعمال خداپسند را به نیت خدا و برای کسب رضای او انجام بدهیم و رضایت خدا را با هیچ چیز دیگری معامله نکنیم.
انشاءالله مشمول عنایتهای خاص آقا امام زمانصلواتاللهعلیه باشیم و از هرلحظه عمرمان بهترین استفاده را بکنیم تا هم خدا راضی باشد، هم قلب مقدس ولیعصر(عج) خوشحال بشود و هم ما روزی چشممان را باز کنیم و انشاءالله آثار و برکات ابدیاش را ببینیم.
وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین
[1]. فتح، 4.
[2]. الكافی (ط - الإسلامیة)، ج1، ص47.
[3]. یس، 12.
[4]. بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج1، ص5.